eitaa logo
یک آیه در روز
2هزار دنبال‌کننده
115 عکس
10 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ۱۰۸۸) 📖 وَ ما يُدْريكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى 📖 ترجمه 💢و چه چيزی آگاهت ‌کند [= از کجا می‌دانی/ چگونه ممکن است بدانی/ تو چه می‌دانی] که شاید او پاکی پیشه کند؛ سوره عبس (۸۰) آیه ۳ ۱۴۰۲/۴/۲۳ ۲۵ ذی‌الحجه ۱۴۴۴ @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹ما يُدْريكَ قبلا بیان شد که ▪️«ما» «اسم استفهام»؛ و از این رو، جمله، جمله اسمیه است. ▪️«یدری» از ریشه «دری» (مصدر معروفش: درایه) به معنای «علم» می‌باشد؛ و چون به باب إفعال رفته، متعدی، و به معنای «أعلم» (آگاه کرد، مطلع کرد) شده است، پس ترکیب «ما یُدْریكَ» به معنای «أَيُّ شي‏ء یُعْلِمُك: چه چیزی تو را آگاه می‌کند» است، به معنای چه چیزی می‌تواند تو را آگاه کند. ▪️بسیاری از مترجمان ترکیب «ما يُدْريكَ» را به صورت «چه می‌دانی» ترجمه کرده‌اند، که ترجمه دقیقی نیست و این عبارت، ترجمه «ما تَدری» است؛ مگر اینکه کاربرد مجازی آن در فارسی مد نظر باشد. همچنین فعل «یُدری» از افعال دو مفعولی است و به لحاظ نحوی، ضمیر «ک» مفعول اول، و جمله «لَعَلَّهُ يَزَّكَّى» در مقام مفعول دوم برای آن می‌باشد 📚إعراب القرآن و بيانه، ج‏۱۰، ص۳۷۵ ▪️درباره اینکه «دری» با «علم» چه تفاوتی دارد، اشاره شد که دیدگاههای مختلفی ابراز شده است. برخی گفته‌اند تفاوتی ندارند، برخی اولی را اخص از دومی دانسته‌اند و برخی اولی را در جایی دانسته‌اند که قبلش شکی بوده باشد. برخی بر این باورند که «دری» معرفتی است که با نوعی تدبیر حاصل می‌شود؛ و برخی دیگر معتقدند که اتفاقا معرفتی است که با تحصیل و تهیه مقدمات حاصل نمی‌شود، بلکه از راهی غیر عادی حاصل می‌شود. برخی هم این گونه توضیح داده‌اند که کلمه «درایه» چون بر وزن «فعاله» است و دلالت بر نوعی شمول و احاطه می‌کند (همانند کلمه عمامه) پس درایه در مورد شناختی به کار می‌رود که عالِم از همه وجوه به معلوم علم داشته باشد. البته با توجه به اینکه همگان معترفند که این ماده در مورد خداوند به کار نمی‌رود، حتی اگر این نظر آخر درست باشد، باز باید حداقل یکی از وجوه قبلی (مانند گذر از فرایند شک، احتیاج به تدبیر، حصول از راهی غیر عادی) نیز در این ماده لحاظ شده باشد. ضمنا به لحاظ بلاغی، تعبیر «ما أَدْراكَ» و مشابهات آن دلالت بر عظیم شمردن مطلبی دارد که بعدش می‌آید. 🔖جلسه۹۸ http://yekaye.ir/al-qadr-097-02/ ▪️همچنین به این نکته نیز اشاره شد که یک احتمال ضعیف در این ترکیب آن است که «ما»‌را «ما نافیه» (و جمله را جمله فعلیه) ‌بدانیم که درباره اینکه چقدر این احتمال قابل اعتناست بحثی گذشت 🔖جلسه ۵۵۱ https://yekaye.ir/al-ahzab-33-63/ 🔹نکته بنا بر هر دو روایت شیعی و سنی از این ماجرا، تغییر خطابی که در این آیه رخ داده است از باب صنعت التفات است: ➖بر مبنای روایت شیعی از واقعه، دو آیه قبل ناظر به شخص دیگری بوده، و الان از همان شخص با تعبیر خطاب یاد می‌شود 📚تفسير كنز الدقائق، ج‏14، ص133 که اثرش در شنونده جدی‌تر شود؛ و این در فارسی هم رواج دارد؛‌ مثلا کسی واقعه‌ای را برای شخص ثالثی این طور حکایت می‌کند: «فلان کس این طور رانندگی کرد و تصادف کرد؛ مگر من بهت نگفتم این طور رانندگی نکن». ➖اما بر مبنای روایت سنی از این واقعه، این را دو گونه کاملا ضد هم تفسیر کرده‌اند: ▫️برخی که خواسته‌اند جانب حرمت پیامبر ص را رعایت کنند، گفته‌اند این التفات از این باب است که خداوند ابتدا به خاطر احترام و تعظیم شخص پیامبر ص مطلب اول (که نوعی نکوهش است) را با ضمیر غایب آورد، سپس ادامه مطلب را از باب تأنیس (= انس گرفتن) به صورت خطاب به خود ایشان آورد. 📚الجامع لأحكام القرآن (قرطبی)، ج‏19، ص213 ▫️اما برخی که خواسته‌اند ظهور عادی لفظ را مورد تاکید قرار دهند گفته‌اند اینکه ابتدا به صورت غایب آورد و سپس یکدفعه لحن را به صورت مخاطب قرار داد دلالت بر شدت مواخذه دارد، همانند کسی که به مردم از دست جنایتکاری گلایه می‌کند، یکدفعه رو به خود جنایتکار می‌کند و او را مورد توبیخ قرار می‌دهد. 📚الكشاف، ج‏4، ص701 که همین توضیح نیز نشان می‌دهد وضعیت بلاغی آیه با روایت شیعی از واقعه (که واقعا اینجا توبیخ شدیدی رخ داده، اما مخاطب توبیخ شخص پیامبر ص نبوده است) سازگارتر است؛ یعنی ابتدا خداوند دارد واقعه را به پیامبرش می‌گوید بعد یکدفعه خطاب را برمی گرداند و کسی که عامل بوده را مورد سرزنش مستقیم قرار می‌دهد. که همین توضیح نیز نشان می‌دهد وضعیت بلاغی آیه با روایت شیعی از واقعه (که واقعا اینجا توبیخ شدیدی رخ داده، اما مخاطب توبیخ شخص پیامبر ص نبوده است) سازگارتر است؛ یعنی ابتدا خداوند دارد واقعه را به پیامبرش می‌گوید بعد یکدفعه خطاب را برمی‌گرداند و کسی که عامل بوده را مورد سرزنش مستقیم قرار می‌دهد. ▪️البته در تدبر ۱ گزینه سومی نیز مطرح خواهد شد که چگونه می توان بین این دو نکته (که آیات ۱ و ۵تا۱۰ درباره پیامبر ص نباشد اما آیات ۳و۴ درباره ایشان باشد) جمع کرد که در این صورت، دیگر صنعت التفات در اینجا رخ نداده است. @yekaye
🔹يزَّكَّى ▪️ماده «زکو» (که برخی شاید آن را «زکی» بدانند ) دلالت می‌کند بر نمو و زیادت، که برخی معنای طهارت را هم در آن دخیل دانسته‌اند (معجم مقاييس اللغة، ج‏۳، ص۱۷ )، و به تعبیر دیگر، نمو و زیادتی که حاصل برکت الهی باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۸۰)؛ ویا به تعبیر سوم،. زیاد شدن چیزی در ذات خود به نحوی که نوعا خوب باشد (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۹۰۷ ). ▪️اگرچه این ماده در قرآن به صورت فعل ثلاثی مجرد نیز به کار رفته: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى‏ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً» (نور/۲۱) که به معنای حصول حالت طهارت و زیادت بابرکت در وجود انسان است؛ اما کاربرد آن در باب تفعیل (تزکیه) بسیار رایج است؛ چنانکه در ادامه همین آیه آمده است: «وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ». وقتی به باب تفعیل می‌رود متعدی می‌شود و دلالت بر اقدام به رشد دادن و پاک کردن دیگری: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِم‏» (توبه/۱۰۳)، يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ (بقره/۱۵۱)، يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ (بقره/129)، يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ (آل عمران/164؛ جمعه/2)، إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَليلاً أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ في‏ بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (بقره/174)، إِنَّ الَّذينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَليلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (آل عمران/77)، که این دیگری می‌توان نفس خود شخص باشد، یعنی تطهیر نفس از آلودگی‌های نفسانی: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» (شمس/۹). البته گاه این ترکیب وقتی درباره خویش به کار می‌رود در معنای مذموم است: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ يُزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ» (نساء/۴۹) یا «فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى» (نجم/۳۲)، که فرق این حالت و حالت قبلی را این دانسته‌اند که اولی اقدام عملی برای پاک کردن خویش است و دومی ادعای زبانی بر این امر [یعنی خودستایی و خود را از آلودگی‌ها منزه دیدن (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۸۰) و با توجه به اینکه باب تفعیل گاه برای «نسبت دادن فعل به کسی» به کار می‌رود، برخی یک معنای محتمل برای این کلمه [در این معنای مذموم] را «نسبت دادن به پاکی و طهارت» دانسته‌اند (المصباح المنير، ج‏1، ص254 )، که شاید بر همین اساس این احتمال برای این کاربرد مطرح شده که انسان باید همه امور خوب را از خدا ببیند و وقتی این پاک کردن را از خود ببیند و بداند مورد مذمت واقع می‌شود، که برخی از احادیث هم موید این معناست (مجمع البحرين، ج‏1، ص203- 204 ). ▪️همچنین در تفاوت تطهیر و تزکیه و تهذیب گفته‌اند: تطهیر ناظر به حصول طهارت (در مقابل پلیدی) است، تزکیه ناظر به پاک کردن و خارج کردن آنچه پاک کردنش لازم است، و تهذیب ناظر به جهت صلاح و خلوصی است که حاصل می‌شود. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم‏۴، ص۳۳۷). @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح درباره ماده «زکی» ▪️اگرچه در روایات و کلام عرب، کلمه «تزکیه» به عنوان مصدر باب تفعیل فراوان به کار رفته، اما در قرآن کریم این کلمه به کار نرفته است و در عوض مصدر دیگر باب تفعیل یعنی «زکاة» استفاده شده است، مانند: «وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا وَ زَكاةً» (مريم/13) که آن را به معنای «تزکیة له» دانسته‌اند، هرچند برخی گفته‌اند که کلمه «زکات» اسمی است که در این موارد در جایگاه مصدر به کار رفته است (تهذيب اللغة، ج‏10، ص175 ). در هر صورت، کلمه «زکات» در کنار «صلات» در قرآن کریم بارها (۲۶ مورد) به کار رفته و درباره‌اش توضیح داده‌اند که «زکات» به آنچه از حق الله که انسان [از اموال خود] برای فقرا بیرون می‌آورد، گفته می‌شود و بدین جهت نامیده شده زیرا با این اقدام امید برکت ویا امید تزکیه نفس دارد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۸۱). در اینجا خوب است اشاره شود که کاربرد اصطلاحی دو کلمه زکات و صدقه در عرف متشرعه با کاربرد قرآنی آن تفاوت می‌کند. در عرف متشرعه زکات را برای موارد خاصی که در شرع به طور خاص واجب شده استفاده می‌کنند و صدقه را برای انفاقهای مستحب، اما در قرآن کلمه «زکات» نه‌تنها برای عموم انفاق‌های مالی: «وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُريدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُون‏» (روم/۳۹)، بلکه حتی هر چیزی که یک نحوه زیادت و حسن و رشدی را به ارمغان بیاورد به کار رفته است مانند: «فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً» (کهف/81)؛ و برای زکات به معنای خاص فقهی از کلمه «صدقه» استفاده شده: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها» (توبه/۱۰۳)، و البته کلمه «صدقه» برای انفاقهای مالی دیگر هم به کار رفته است: «فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَريضاً أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ» (بقره/196)، «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها أَذىً» (263)، «إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً» (مجادله/۱۲)، که درباره کلمه «صدقه» ‌قبلا به تفصیل بحث شد جلسه ۹۲۹ http://yekaye.ir/an-nesa-4-4/ ▪️البته برای معنای ممدوح «زکاء» ناظر به خویش، این ماده در قرآن غالبا به باب تفعل رفته است: «الَّذي يُؤْتي‏ مالَهُ يَتَزَكَّى» (لیل/18)، «جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ ذلِكَ جَزاءُ مَنْ تَزَكَّى» (طه/76)، «وَ مَنْ تَزَكَّى فَإِنَّما يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصيرُ» (فاطر/18)، «فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلى‏ أَنْ تَزَكَّى» (نازعات/18)، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى» (اعلی/14)، که با توجه به اینکه باب تفعل دلالت بر قبول فعل می‌کند، می‌تواند موید تفاوتی باشد که در خصوص معنای ممدوح و مذموم تزکیه خویش اشاره کردیم، یعنی جایی که واقعا شخص اقدام به تزکیه خویش کرده است این تعبیر معنای ممدوحی دارد؛ و آن حالت مذموم جایی است که فقط ادعا مطرح است. لازم به ذکر است در این باب گاه حرف «ت» در حرف «ز» ادغام شده و به صورت «يَزَّكَّى» آمده است: «وَ ما يُدْريكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى ... وَ ما عَلَيْكَ أَلاَّ يَزَّكَّى» (عبس/۳ و 7) ▪️از دیگر کلمات استفاده شده از این ماده در قرآن کاربرد آن بر وزن «فعیل» و به صورت صیغه مبالغه (زَكِيّ، زَكِيَّة) است: «أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ» (کهف/۷۴) «قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا» (مریم/19)، که به معنای شخص پاک و متقی (كتاب العين، ج‏5، ص394 )، یا کسی است به او پاکی نسبت داده می‌شود (المصباح المنير، ج‏1، ص254 )، مفسران اغلب این کلمه را به معنای «کسی که گناهی ندارد» (بیگناه) دانسته‌اند؛ و قبلا ذیل آیه سوره کهف اشاره شد که این کلمه به دو صورت «زَكِيَّةً» و «زاكِيَةً» قرائت شده است. از کسائی نقل شده که معنای این دو تفاوتی ندارد؛ اما از ثعلب نقل شده که کلمه «زَكِيَّةً» بلیغ‌تر است (چون معنای اسم فاعل را در صیغه مبالغه می‌رساند در حالی که «زاكِيَةً» صرفاً اسم فاعل است)؛ و از ابوعمر نیز نقل شده که «زاكِيَةً» کسی است که گناه نکرده، اما «زَكِيَّةً» کسی است که گناه کرده و سپس توبه کرده است؛ و برخی هم بر این باورند که «زاكِيَةً» بیشتر در مورد طهارت بدن به کار می‌رود و «زَكِيَّةً» در مورد طهارت معنوی از گناه (مجمع البيان، ج‏۶، ص۷۴۷ ؛ الجامع لأحكام القرآن (قرطبی)، ج‏۱۱، ص۲۱ ؛ البحر المحيط، ج‏۷، ص۲۰۸ ) و طبیعی است که استفاده از کلمه «زکات» در پاسخ حضرت خضر (فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً؛ کهف/۸۱)، نسبتی با معنایی که حضرت موسی ع به کار برد، داشته باشد. @yekaye 👇ادامه مطلب👇
فراز آخر توضیح درباره ماده «زکی» ▪️این ماده همچنان به صورت افعل تفضیل هم در قرآن کریم به کار رفته است: «فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى‏ طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ» (کهف/19)، و در این فضا، مصادیق اموری که می‌تواند بیش از امور دیگر مایه زیادتی و رشدی در انسان شود جالب توجه است: «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِر ذلِكُمْ أَزْكى‏ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (بقره/232)، «فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فيها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَ إِنْ قيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكى‏ لَكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَليمٌ» (نور/28) «قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما يَصْنَعُونَ» (نور/30). 📿ماده «زکو» و مشتقات آن، ۵۹ بار در قرآن کریم به کار رفته است. @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️۱) از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند: کمک‌کننده‌ترینِ اشیاء برای تزکیه عقل، آموزش است. 📚عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص122 📚تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص43 أَعْوَنُ الْأَشْيَاءِ عَلَى تَزْكِيَةِ الْعَقْلِ التَّعْلِيمُ. @yekaye
☀️۲) از امام هادی ع روایت شده است که در فرازی از زیارتی که تعلیم دادند و امروزه به عنوان زیارت جامعه کبیره معروف است، فرمودند: و صلوات فرستادن ما بر شما و آنچه از ولایت شما را که خداوند به ما داد موجب پاک شدن آفرینش ما و طهارت جان ما و تزکیه ما قرار داد... 📚من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص613 رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ النَّخَعِيُّ قَالَ قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع‏ ... قال: وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايَتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا ... @yekaye
☀️۳) دعایی را شیخ طوسی و مرحوم طبرسی از معصومین روایت کرده‌اند که به دعای سرّ معروف است و ظاهرا حدیث قدسی است. در فرازی از این دعا آمده است: ای محمد! هرکس از امت تو می‌خواهد من نمازش را چند برابر بالا ببرم، بعد از هر نمازی که بر او واجب کرده‌ام در حالی که دستهایش را بلند کرده این را بگوید: ای آشکار کننده اسرار! و ای نمایان کننده مخفی‌ها؛ و ای قراردهنده احکام، و ای پدید آورنده انعام [=چارپایان]، و ای واجب کننده طاعت و الزام کننده دین [/ الزام کننده به جماعت] و زمینه ساز تعبد؛ به حق هر تزکیه‌ [= پاک و طاهر نمودن] هر نمازی که تو آن را تزکیه [= پاک و طاهر] نمودی و به حق هرکسی که آن نماز را برای او تزکیه نمودی و به حق هرکسی که بدان وسیله او را تزکیه نمودی از تو می‌خواهم که این نماز مرا طهارت‌بخش [= زاکیه] و مورد قبول به قبول خاصی از جانب خویش قرار بده و با آن دین مرا پاک و طاهر گردان و به قلبم نیک مراقبت کردن از آن را الهام فرا، تا جایی که مرا از اهل آن، که آنان را به خشوع در آن توصیف فرمودی، قرار دهی؛ تو ولیّ حمد بتمامه هستی، پس خدایی جز تو نیست و حمد بتمامه از آن توست با هر حمدی که خودت ولیّ آن هستی؛ تو ولیّ توحید بتمامه هستی، پس خدایی جز تو نیست و توحید بتمامه از آن توست با هر توحیدی که خودت ولیّ آن هستی؛ تو ولیّ تهلیل [= لا اله الا الله گفتن] بتمامه هستی، پس خدایی جز تو نیست و تهلیل بتمامه از آن توست با هر تهلیلی که خودت ولیّ آن هستی؛ تو ولیّ تسبیح بتمامه هستی، پس خدایی جز تو نیست و تسبیح بتمامه از آن توست با هر تسبیحی که خودت ولیّ آن هستی؛ تو ولیّ تکبیر بتمامه هستی، پس خدایی جز تو نیست و تکبیر بتمامه از آن توست با هر تکبیری که خودت ولیّ آن هستی؛ خدایا به من عطف توجه کن در این نمازم که آن را این چنین پاک و مقبول رفعت دادی، که همانا تو شنوای دانایی. [پس اگر اینها را بگوید نمازش چندبرابر در لوح محفوظ بالا رود.] 📚مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏1، ص236 📚مكارم الأخلاق (طبرسی)، ص285 وَ مِنْ دُعَاءِ السِّرِّ: يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَرَادَ مِنْ أُمَّتِكَ رَفْعَ [/أَنْ أَرْفَعَ] صَلَاتِهِ مُتَضَاعِفَةً [/مُضَاعَفَةً] فَلْيَقُلْ خَلْفَ كُلِّ صَلَاةٍ افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ هُوَ رَافِعٌ يَدَهُ آخِرَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ [/مَعَ رَفْعِ يَدَيْهِ] : يَا مُبْدِئَ الْأَسْرَارِ وَ [/یا] مُبينَ الْكِتْمَانِ وَ [/یا] شَارِعَ الْأَحْكَامِ وَ [یا] ذَارِئَ [/بَارِئَ] الْأَنْعَامِ وَ [یا] خَالِقَ الْأَنَامِ وَ [یا] فَارِضَ الطَّاعَةِ وَ [یا] مُلْزِمَ الدِّينِ [/الْجَمَاعَةِ] وَ مُوجِبَ التَّعَبُّدِ أَسْأَلُكَ بِحَقِّ تَزْكِيَةِ كُلِّ صَلَاةٍ زَكَّيْتَهَا وَ بِحَقِّ مَنْ زَكَّيْتَهَا لَهُ وَ بِحَقِّ مَنْ زَكَّيْتَهَا بِهِ [/كُلِّ صَلَاةٍ زَكَّيْتَهَا لَهُ وَ بِحَقِّ مَنْ زَكَّيْتَهَا بِهِ] أَنْ تَجْعَلَ صَلَاتِي هَذِهِ زَاكِيَةً مُتَقَبَّلَةً بِتَقَبُّلِكَهَا وَ تَصْيِيرِكَ بِهَا دِينِي زَاكِياً وَ إِلْهَامِكَ قَلْبِي حُسْنَ الْمُحَافَظَةِ عَلَيْهَا حَتَّى تَجْعَلَنِي مِنْ أَهْلِهَا الَّذِينَ ذَكَرْتَهُمْ بِالْخُشُوعِ فِيهَا؛ أَنْتَ وَلِيُّ الْحَمْدِ كُلِّهِ فَلَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ فَلَكَ الْحَمْدُ كُلُّهُ بِكُلِّ حَمْدٍ أَنْتَ لَهُ وَلِيٌّ؛ وَ أَنْتَ وَلِيُّ التَّوْحِيدِ كُلِّهِ فَلَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ فَلَكَ التَّوْحِيدُ كُلُّهُ بِكُلِّ تَوْحِيدٍ أَنْتَ لَهُ وَلِيٌّ؛ وَ أَنْتَ وَلِيُّ التَّهْلِيلِ كُلِّهِ فَلَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ فَلَكَ التَّهْلِيلُ كُلُّهُ بِكُلِّ تَهْلِيلٍ أَنْتَ لَهُ وَلِيٌّ؛ وَ أَنْتَ وَلِيُّ التَّسْبِيحِ كُلِّهِ فَلَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ فَلَكَ التَّسْبِيحُ كُلُّهُ بِكُلِّ تَسْبِيحٍ أَنْتَ لَهُ وَلِيٌّ؛ وَ أَنْتَ وَلِيُ‏ التَّكْبِيرِ كُلِّهِ فَلَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ فَلَكَ التَّكْبِيرُ كُلُّهُ بِكُلِّ تَكْبِيرٍ أَنْتَ لَهُ وَلِيٌّ؛ رَبِّ عُدْ عَلَيَّ فِي صَلَاتِي هَذِهِ بِرَفْعِكَهَا زَاكِيَةً مُتَقَبَّلَةً إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيم‏. [فَإِنَّهُ إِذَا قَالَ ذَلِكَ رُفِعَتْ صَلَاتُهُ مُضَاعَفَةً فِي اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ.] @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 1️⃣«ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى» در نکات ادبی بیان شد که اغلب مفسران آیه را بر اساس اجرای صنعت التفات از آیه ۲ به ۳ تفسیر کرده‌اند؛ یعنی خطاب در این آیه را به همان کسی دانسته‌اند که ضمیر غایب مستتر در فعل «عبس» بود؛ یعنی این آیه به آن شخص بنی‌امیه (بنا بر روایت شیعی) یا به پیامبر ص (بنا بر روایت سنی) خطاب می‌کند که ای کی که چهره در هم کشیدی! چه چیزی تو را آگاه می‌کند که بدانی چه‌بسا آن شخص با تعالیم دین که دریافت می‌کند و عمل صالحی که در پیش خواهد گرفت پاک و تزکیه شود. 🤔اما به نظر می‌رسد در خصوص هر دو روایت شیعی و سنی از این واقعه ملاحظاتی در کار باشد: 🚫در خصوص روایت سنی، که اشکال خیلی واضح بود و بیان شد که این توصیفات در نحوه برخورد با ثروتمندان و فقراء (بویژه آیات ۵ تا ۱۰) با سایر توصیفاتی که خود قرآن کریم از شخصیت پیامبر ص ارائه داده و نیز آنچه از ایشان در تاریخ معروف است ناسازگار است. 🚫اما در خصوص روایت شیعه مساله این است که اگرچه نقد آنها در خصوص آیات ۵ به بعد وارد است، اما اینکه خطابهای آیات ۳ و ۴ به خود پیامبر ص باشد مشکلی ندارد؛ بویژه که شبیه این گونه خطابها به پیامبر ص در آیات دیگر هم یافت می‌شود؛ مانند آیه «وَ لا تَطْرُدِ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمين: و از خود مران كسانى را كه پروردگار خود را صبحگاه و شامگاه مى‏خوانند در حالى كه خشنودى و نزديكى به او را مى‏خواهند نه چيزى از حساب آنان بر عهده تو است و نه چيزى از حساب تو بر عهده آنها، تا آنها را برانى و از ستمكاران باشى‏» (انعام/۵۳). یعنی وجود این گونه نهی‌ها لااقل از باب «به در می‌گویم تا دیوار بشنود» در قرآن رواج دارد. 💢در واقع، نظر شیعه در آنجا که پیامبر ص چنان برخوردی با چنان انگیزه‌هایی داشته باشد (آیه ۱ و آیات ۵ تا ۱۰)، انتقاد واردی بود، چون از خود آیات و نیز از گزارشات متواتر تاریخی می‌دانیم که پیامبر ص کسی نبود که چنین برخوردهایی داشته باشد؛ اما اینکه خداوند به پیامبر ص تذکری دهد که مقصودش عموم مخاطبان باشد امری طبیعی است. 🔹با این اوصاف می‌توان وقوع صنعت التفات را نه در گذر از آیه ۲ به ۳، بلکه در گذر از آیه ۴ به ۵ دانست؛ یعنی فعلا اقتضاءات ظهور اولیه آیات معتبر باشد و صنعت التفات رخ نداده باشد: مرجع فاعل «عبس»، شخص ثالث (یعنی همان شخص اموی) و مرجع ضمیر «ک»، خود پیامبر ص باشد؛ که در این صورت، این آیات را می‌توان به گونه‌ای فهمید که هیچیک از اشکالات فوق وارد نباشد؛ یعنی مقصود از این آیات این است که: آن شخص اموی فکر می‌کرد اسلام آوردن آن شخص از بزرگان مشرک قریش مهمتر است از پاسخگویی پیامبر ص این نابینا، پس با آمدن این نابینا اخم کرد و رویگردان شد؛ اما خداوند صورت مساله را عوض کرد و فرمود مهم این نیست که چه کسی اظهار اسلام کند، مهم این است که چه کسی راه تزکیه و پاک شدن را واقعا طی کند، و (و چون آن شخص اموی ارزش مخاطبه نداشت و این نکته را نمی‌فهمید خداوند به خود پیامبر ص خطاب کرد و فرمود) تو (به عنوان یک انسانی که به تبع اقدام آن اموی، این مساله در ذهنت شکل گرفته که پرداختن به کدامیک از این دو نفر مهمتر است) باید حواست باشد که تزکیه و پیمودن مسیر پاکی مهمتر است؛ و آنگاه تو چه می‌دانی که چه کسی مسیر تزکیه را در پیش می‌گیرد، شاید این نابینا این مسیر را در پیش گیرد و آن کافر این مسیر را در پیش نگیرد؛ و این همان مطلبی است که جای دیگر باز خطاب به پیامبر ص فرمود که هدایت شدن افراد به دلخواه تو نیست: «إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدين: مسلّما تو [نمى‏توانى] هر كس را كه خود دوست بدارى هدايت كنى؛ و لكن خداست كه هر كس را بخواهد هدايت می‌كند، و او به هدایت‌شدگان داناتر است» (قصص/۵۶). @yekaye
. 2️⃣ «ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى» اغلب مفسران مرجع ضمیر «ه» در «لعله» را همان نابینایی دانسته‌اند که در آیه قبل ذکر شد مثلا: 📚مجمع البيان، ج‏10، ص664 اما برخی از مفسران، در عین اذعان به نکته فوق، احتمال دیگری را هم در اینجا مطرح کرده‌اند که چه‌بسا مرجع ضمیر، آن کافری باشد که پیامبر ص مشغول گفتگو با او بود و می‌خواهد بفرماید تو [پیامبر یا عثمان] که طمع داشتی که آن کافر مسیر تزکیه را در پیش گیرد [و به خاطر این امیدت به آن نابینا اخم کردی] از کجا می‌دانستی که حتما او ایمان آورد که او را ترجیح دادی؟ 📚مفاتيح الغيب (فخر رازی)، ج‏31، ص 54 📚الجامع لأحكام القرآن (قرطبی)، ج‏19، ص213 📚الكشاف، ج‏4، ص701 @yekaye
. 3️⃣ «ما يُدْرِيكَ ...» جایی که اطلاع نداریم، قضاوت نکنیم. ما که به عواملی که منجر به وقوع تصمیم‌های مهم در زندگی افراد می‌شود وقوف نداریم و کسی هم ما را آگاه نکرده که خداوند چه سرنوشتی را برای چه کسی مقدر کرده است، پس درباره افراد سریع قضاوت و موضع‌گیری نکنیم. @yekaye
. 4️⃣«الْأَعْمى ...‏ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى» به ظاهر افراد نمى‏توان قضاوت كرد. گاهى نابينا، از افراد بينا طالب‏تر است 📚تفسير نور، ج‏10، ص384 @yekaye
. 5️⃣ «ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى» بسیاری از اوقات همان کسی مسیر حق را می‌پیماید و به تزکیه نفس اقدام می‌کند که ما در موردش هیچ گمان نمی‌کردیم. لذا برای اهتمام ورزیدن به هدایت دیگران، باید صرفا به وظیفه خود در قبال دیگران اقدام کنیم، نه بر اساس ترجیحات و ظن و گمان شخصی خویش. این آیه چه‌بسا عبارت دیگری است از آیه «إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ: مسلّما تو [نمى‏توانى] هر كس را كه خود دوست بدارى هدايت كنى؛ و لكن خداست كه هر كس را بخواهد هدايت می‌كند» (قصص/۵۶). @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ۱۰۸۹) 📖 أوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى‏ 📖 ترجمه 💢یا متذکر شود، پس این تذکر او را فایده‌ای دهد. سوره عبس (۸۰) آیه ۴ ۱۴۰۲/۴/۲۸ ۱ محرم ۱۴۴۴ @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹يَذَّكَّرُ / الذِّكْرى قبلا بیان شد که ▪️ماده «ذکر» در اصل در دو معنای مختلف به کار می‌رود: یکی در معنای جنس نر در مقابل ماده، یا مذکر در مقابل مؤنث (وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى‏، آل عمران/۳۶) و دیگری در معنای «یاد و حافظه» که نقطه مقابل «غفلت» (وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا، کهف/۲۸) و «نسیان» (وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيت‏، کهف/۲۴)؛ و البته مرحوم مصطفوی احتمال داده‌اند معنای اول آن هم از معنای دوم گرفته شده به این مناسبت که فرزند پسر بوده که یاد و اسم شخص را زنده نگه می داشته است. اما حسن جبل با توجه به تحلیلی که در خصوص تک‌تک حروف این ماده انجام می‌دهد بر این باور است که اصل این ماده دلالت بر قوت چیزی و صلابت ماده آن به نحوی که [در امور دیگر] نفوذ می‌کند دارد به نحوی که به فولادی که در شمشیر به کار می‌رود تا صلابت و قدرت نفوذ آن را بیفزاید «ذَکَر» گفته می‌شود؛ و جنس نر هم چون برخلاف جنس ماده صلب‌تر و خشن‌تر است «ذکر» در مقابل «أنثی» گفته می‌شود؛ و اینکه از حسن شهرت انسان به «ذِکر»او تعبیر می‌شود بدین جهت است که شهرت هرکس وجود قوی‌ای برای اوست که موجب نفوذ و انتشار هویت او می‌شود؛ و اصل آن هم «ذکر» زبانی بوده که ذکر چیزی با صوت، وجود قوی آن است که وجود وی را در شنوایی و دل دیگران احضار می‌کند. ▪️در این معنای دوم، «ذِکر» گاه به حالت نفسانی‌ای گفته می‌شود که که انسان به وسیله آن اطلاعاتی را که به دست آورده نگهداری می‌کند و همان «حفظ و حافظه» است با این تفاوت که حفظ و حافظه را از حیث به دست آوردن و در مخزن ذهن نگهداشتن می‌گویند، اما «ذکر» را از حیث احضار [مجدد] آن مطلب در ذهن؛ و گاه به خود حضور چیزی در دل [= ذهن] یا در سخن می‌گویند، و به همین جهت اخیر است که ذکر را به دو قسم «ذکر قلبی» (فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِيهُ إِلَّا الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ‏، کهف/۶۳) و «ذکر زبانی» (لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فِيهِ ذِكْرُكُمْ‏، انبیاء/۱۰) تقسیم می‌کنند؛ که هر کدام هم دو قسم دارد: ذکر به معنای به یاد آوردن بعد از فراموشی، و ذکر به معنای تداوم در یادسپاری. ▪️«ذِكْرَى» (ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ‏، ذاریات/۵۵) را همانند خود کلمه «ذِکر» (أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ، رعد/۲۸) مصدر دانسته‌اند و برخی توضیح داده‌اند که «ذکری» به معنای کثرت ذکر است. ▪️«ذکَّر، یُذَکّر تذکیر» حالت متعدی ذکر است یعنی مطلبی را به یاد کسی انداختن، (وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ‏، إبراهيم/۵؛ َ تَذْكيري بِآياتِ اللَّه‏، یونس/۷۱)؛ و «تذکّر» از باب تفعل، و واکنش انسان به تذکیر است، یعنی به یاد آوردن (ذکّرتُه فتذکّر یعنی به یادش انداختم پس به یاد آورد) و تفاوت «تذکر» با «تنبّه» در این است که در تذکر اصل مطلب را شخص می‌دانسته و از یاد برده است اما در تنبه ممکن است شخص اصلا معرفتی به موضوع مرود بحث نداشته باشد و با تنبه او را متوجه آن موضوع کنیم. ▪️وقتی ماده «ذکر» به باب تفعُّل می‌رود گاه به صورت معمولی (تذکّر) می‌آید (أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ، انعام/۸۰) و گاه ادغامی در آن رخ می‌دهد (حرف «ت» به لحاظ تلفظی به «ذ» نزدیک است به آن تبدیل می‌شود و در هم ادغام می‌شوند) و «یتذکّر» به صورت «یذَّکّر» درمی‌آید (وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ، بقره/۲۶۹). ▪️این ادغام در باب افتعال (که به لحاظ معنایی بسیار به معنای تفعل نزدیک است) نیز رخ می‌دهد و گاه به صورتی است که هر دو حرف به حرف «د» تبدیل می‌شوند و «اذتکر» به صورت «ادّکر» در می‌آید (وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّة، یوصف/۴۵) و «مُذتکر» به صورت «مُدَّکِر» درمی‌آید (فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ، قمر/۱۵) البته برخی این دیدگاه را مطرح کرده‌اند که اساسا در قبیله ربیعة (از عرب‌های مهم آن زمان) «الذکر» به صورت «الدکر» تلفظ می‌شده است و این کلمه «ادّکر» بر اساس تلفظ ربیعة است. ▪️«تَذْكِرَة» بر وزن تفعله را گفته‌اند که همان معنای تفعیل (تذکیر) می‌دهد به نحوی خفیف‌تر؛ یعنی به معنای آن چیزی است که مایه یادآوری و تذکر می‌شود؛ به تعبیر دیگر، آن موعظه و نصیحتی است که با آن، آنچه را باید بدان عمل شود متذکر می‌شوند. 🔖جلسه ۴۶۵ http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-19/ 📖اختلاف قرائت ▪️در عموم قراءات به صورت «يَذَّكَّرُ» قرائت شده است که در اصل «يَتَذَكَّرُ» بوده و تاء در دال ادغام شده است؛ ▪️اما در روایتی غیرمشهور از قرائت اهل کوفه (عاصم) و نیز در قرائت أعرج به صورت «يذْكُرُ» قرائت شده است. 📚معجم القراءات ج ۱۰، ص۳۰۳ @yekaye
🔹فتَنْفَعَهُ قبلا بیان شد که ▪️«نفع» در مقابل «ضرر» است (لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا؛ أعراف/۱۸۸) و به معنای هر آن چیزی است که به وسیله آن به چیزی که خیر و مطلوب است می‌توان رسید؛ ویا به تعبیر دیگر، به معنای خیری است که برای کسی یا چیزی حاصل می‌شود. ▪️در تفاوت «خیر» با «منفعت» گفته‌اند که کلمه خیر فقط در مورد منافعی که اخلاقاً هم خوب باشد به کار می‌رود، اما کلمه منفعت در مورد گناهان و معصیت هم – اگر به نظر شخص سودی در آن باشد – به کار می‌رود چنانکه در قرآن کریم هم آمده است «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما» (بقره/۲۱۹). ▪️همچنین اگر از زاویه مقابلات نگاه شود کلمه «نفع» با «سود» هم تفاوت ظریفی دارد: «نفع» در مقابل «ضرر» است اما «سود» (ربح) در مقابل «زیان» (خسر؛ خسران) است. ▪️ماده «متع» نیز در اصل بر منفعت و بهره‌وری دلالت دارد؛ و در تفاوتش با نفع، برخی گفته‌اند نفعی است که مدتی ادامه داشته باشد و برخی گفته‌اند نفع و منفعتی است که همراه با لذت و رفع حاجت باشد، مخصوصا اگر انسان لذتش را زود درک کند مانند لذت پولدار شدن؛ در حالی که نفع در جایی که برای رسیدن به لذت باید صبر کرد نیز به کار می‌رود. 🔖جلسه ۸۲۳ http://yekaye.ir/ya-seen-36-73/ 📖اختلاف قرائت قرائت این کلمه در آیه ۴ سوره عبس به این صورت که در میان ما رایج است، اصطلاحا از متفردات حفص است؛ یعنی: ▪️در تمام قرائات سبع، حتی در روایت شعبه از قرائت عاصم (البته بر اساس روایت اعشی و برجمی از شعبه)، و نیز برخی قراءات عشر (ابوجعفر و یعقوب) این فعل به صورت مرفوع: «فَتَنْفَعُهُ» قرائت شده است، یعنی عطف بر «يَذّكّرُ»؛ و ترجمه آیه این گونه می‌شود که: «شاید او ... متذکر شود به نحوی که این تذکر او را فایده‌ای دهد». ▪️اما در طرق مشهور از روایت حفص از قرائت عاصم، و نیز در برخی قرائات غیرمشهور (یعنی قرائت‌های أعرج و أبوحيوة و ابن أبي عبلة و مجاهد و أُبي بن كعب و ابن أبي إسحاق و عيسى و سلمي و زر بن حبيش) به صورت منصوب «فَتَنْفَعَهُ» قرائت شده است؛ که وجهش را این گفته‌اند که این جمله جواب ترجی (لعل) قرار گرفته؛ یعنی جمله ترجی همانند جمله شرط عمل می‌کند که جواب می‌طلبد (معجم القراءات ج ۱۰، ص۳۰۳-304 ؛ التبيان فى تفسير القرآن، ج‏10، ص267 ؛ مجمع البيان، ج‏10، ص662 ). و ترجمه آیه این گونه می‌شود که: «شاید او ... متذکر شود، که در این صورت این تذکر او را فایده‌ای دهد». 📝نکته : اصطلاح (یا ) و در قراء هفت‌گانه و راویان چهارده‌گانه چنانکه قبلا به تفصیل بیان شد قرائات نازل شده بر پیامبر ص که به مردم آموزش می‌دادند قرائات بسیار متنوعی بود؛ و تثبیت این قرائات هفتگانه و کم‌رنگ شدن سایر قرائت‌ها عمدتا با اقدامات ابن مجاهد (م۳۱۴) و دستگاه حکومت در قرن چهارم رخ داد؛ و پس از آن هم بویژه با تلاش‌های دانی (قرن ۵ و بویژه در کتاب «التیسیر فی القراءات السبع») و شاطبی (در قرن ۶ و به ویژه در کتاب «حرز الامانی و وجه التهانی»، معروف به شاطبیه) برای هریک از این دو قاری، دو راوی تثبیت شد؛ که حاصلش چهارده روایت می‌شود و همان است که حافظ در شعر خود بدان اشاره کرده است که: عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ قرآن زبر بخوانی با چارده روایت این گونه بود که قرائات فراوان دیگر تحت الشعاع این قرائتها واقع شد و هرچند با تلاشهای افراد بعد بویژه ابن جزری (قرن۹) سه قرائت دیگر هم در عداد این قرائات متواتر قرار گرفت، اما همچنان آن قرائات سبعه و دو روایت برای هریک، محور قرائت اغلب مسلمانان قرار گرفت؛ و برخلاف آنچه برخی از معاصران پنداشته‌اند اصلا این گونه نبود که روایت حفص از قرائت عاصم (که امروزه در اغلب بلاد شرق و میانه جهان اسلام رواج دارد) ‌تنها قرائت متواتر از پیامبر ص باشد. در هر صورت، این وضعیتی که از قرن چهار به بعد رقم خورد موجب شکل‌گیری دو اصطلاح در خصوص قراء سبعه و راویان اربعه عشر شد که بی‌اطلاعی از معنای دقیق این دو اصطلاح منجر به اظهارات ناصوابی از جانب برخی از معاصران شده است که لازم است این دو اصطلاح را توضیح دهیم: 🔶الف. () در یا عشر مفرداتِ (یا متفرداتِ) یک قاری یا راوی آن فراز از قرائت وی است که ... @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه نکته علوم قرآنی: اصطلاح متفردات (یا مفردات) و شاذ در قراء هفت‌گانه و راویان چهارده‌گانه 🔶الف. () در یا عشر مفرداتِ (یا متفرداتِ) یک قاری یا راوی آن فراز از قرائت وی است که وی تنها شخص در رده قاریان سبعه (و گاه عشره) یا راویان اربعه عشر باشد که فراز مذکور را بدان صورت قرائت تلاوت کرده است. مثلا وقتی می‌گویند «مفردات عاصم»، مقصود قرائت کلماتی است از عاصم، که از هر دو طریق حفص و شعبه به ما رسیده است، اما در قرائت متواترِ هیچیک از شش [یا هشت] قاری دیگر، وجود ندارد. یا وقتی می‌گویند «مفردات حفص از عاصم»، مقصود قرائتی است که حفص از عاصم روایت کرده، و این قرائت نه‌تنها در قراءات شش [یا هشت] قاری دیگر، بلکه در روایت مشهور شعبه از قرائت عاصم هم وجود ندارد. 🔺نکته بسیار مهم در اینجا این است که چنانکه قبلا اشاره شد هم قاریان هفتگانه، راویان دیگر (و لذا قرائات دیگری) داشته‌اند (چنانکه در خود کتاب السبعه ابن مجاهد مثلا در خصوص نافع بارها مشاهده می‌شود)، و هم خود این راویان، طرق متعددی* داشته‌اند؛ و از این رو، آنچه به عنوان متفرداتِ یک قاری یا یک راوی مطرح می‌شود بر اساس این مجموعه قراءات و روایات مشهور وی است؛ ‌وگرنه چه‌بسا همان قاری یا راوی، بر اساس نقل راوی یا طریق دیگری، همان قرائت دیگران را هم داشته باشد، ویا قاری یا راویان دیگر، بر اساس روایات یا طرق‌ دیگرشان، در آنچه به عنوان قرائت مفرده قاری یا راوی خاصی معروف شده، با وی شریک باشند. با این توضیح واضح است که وقتی قرائتی را متواتر می‌دانیم به این معناست که مفردات آن قرائت نیز متواتر است؛ و مفرد یا متفرد بودنش صرفا از حیث مقایسه آن با قرائات متواتر دیگر است و به هیچ عنوان به معنای شاذ بودن آن نیست. * ما سه مرحله تعریف شده در قرائت در علم قرائات داریم: قاری، به کسی که اصطلاحا امام القرائه است و اصل قرائت به وی منسوب است؛ راوی، کسی که قرائت خاصی را (هرچند گاه با چند وجه) از قاری مذکور روایت کرده و آن را ترویج نموده است؛ و طریق، کسی است که وجه خاصی را از این راوی روایت می‌کند (القراءات القرآنیه، ص۸۷)؛ که وجود همین اصطلاح «طریق» بخوبی نشان می‌دهد که نه‌تنها خود هریک از قاریان، بلکه هریک از راویان هم به قرائات متعددی قرائت می‌کرده‌اند. 🔶ب. در میان اصطلاح شاذ در مورد قرائتی بیان می‌شود که نقل آن به صورت متواتر به ما نرسیده باشد. با در توضیحی که در بالا گذشت می‌توان فهمید ... @yekaye 👇ادامه مطلب👇