☀️1) ابوحمزه ثمالی میگوید از امام باقر ع درباره تفسیر این آیه سوال کردم.
فرمود
خداوند دو نفر را به سوی اهالی شهر انطاکیه مبعوث کرد و اینان مطالبی برای آنان آوردند که آنان قبول نداشتند؛ پس بر این دو خشم گرفتند و آنان را گرفتند و در بتکده شان زندانی کردند.
پس خداوند نفر سومی را برانگیخت و او وارد شهر شد و گفت: مرا به دربار سلطان راهنمایی کنند.
چون به دربار سلطان رسید گفت: من مردی هستم که در بیابانی به عبادت مشغول بودم و اکنون دوست دارم خدای سلطان را بپرستم! سخنش را به گوش سلطان رساندند گفت او را وارد خانه خدایان کنید.
پس او بدانجا راهنمایی کردند و در آنجا وارد شد و یک سال همراه با دو رفیقش بود و گفت: این گونه مردمی را از دینی به دین دیگر درمیآورند با مهارت و زیرکی [نه با به هم زدن اوضاع!] آیا شما با آنها از راه مدارا وارد نشدید؟!
سپس به آنها گفت: شما به روی خودتان نیاورید که من را میشناسید.
سپس به سراغ سلطان رفت . سلطان به او گفت: به من خبر دادهاند که تو هم خدای مرا میپرستی! پس تو همواره برادر من بودهای. هر حاجتی که میخواهی از من بخواه.
گفت: سلطان! من حاجتی ندارم، اما دو نفر را در بتکده دیدم [که زندانی بودند] مشکلشان چیست؟
گفت: این دو نفر برای رد دین من آمده بودند و مرا به پرستش خدای آسمانها دعوت میکردند.
گفت: سلطان! خوب است یک مناظره زیبا ترتیب بدهید! اگر حق با آنها بود از آنان پیروی کنیم و اگر حق با ما بود آن دو را در دین خودمان وارد کنیم. هرچه به نفع ماست، به نفع آنها هم باشد؛ و هر چیزی که علیه ماست، علیه آنها هم باشد.
سلطان فرستاد و آن دو را آوردند. چون وارد شدند آن رفیقشان بدانها گفت: شما برای چه آمدهاید؟
گفتند: آمدهایم که به عبادت خدایی دعوت کنیم که آسمانها و زمین را آفرید و در رَحِمها آنچه بخواهد میآفریند و آن گونه که بخواهد صورت میدهد؛ و درختان و میوهها را آفرید و باران را از آسمان فروفرستاد.
به آن دو گفت: آیا خدایی که شما به او و عبادت او دعوت میکنید، اگر یک نابینایی را بیاوریم، میتواند او را بینا کند؟!
گفتند: اگر از او بخواهیم، اگر بخواهد میتواند.
گفت: سلطان! بفرمایید یک کور مادرزاد بیاورند!
آوردند، و به آن دو گفت: از خدایتان بخواهید که بینایی را به او برگرداند!
پس آن دو برخاستند و نماز گزاردند و بناگاه او چشم باز کرد و به آسمان نگریست!
گفت: سلطان! یک کور دیگر بیاورید!
پس آوردند و او به سجده افتاد و چون سر از سجده برداشت این دومی هم بینا شده بود.
گفت: سلطان! این به آن در! حالا بگویید یک فرد افلیج زمینگیر بیاورند!
آوردند و به آنها مثل مطلب قبل را گفت؛ و آنها نماز گزاردند و به پیشگاه خداوند دعا کردند و آن فرد زمینگیر پاهایش خوب شد و بلند شد و راه رفت؛ پس گفت: یک فرد افلیج زمینگیر دیگر بیاورید! آوردند و همان کاری که دفعه قبل کرده بود انام داد و او هم به راه افتاد.
سپس گفت: سلطان! دو حجت آوردند و ما هم مثل آن برایشان آوردیم ولی یک چیز مانده است اگر آن دو این کار را انجام دهند من هم همراه آنانن در دینشان وارد میشوم. به من گفتهاند که سلطان تنها یک پسر داشته که او هم از دنیا رفته است. اگر خدای آنها او را زنده کرد من هم با آنها در دینشان وارد میشوم.
سلطان گفت: من هم همینطور!
سپس به آن دو رو کرد و گفت: یک کار دیگر مانده است! فرزند سلطان از دنیا رفته؛ از خدایتان بخواهید که او را زنده کند!
پس آن دو به سجده در پیشگاه خدا افتادند و سجده شان را طول دادند و پس از مدتی سر از سجده برداشتند و به سلطان گفتند: کسی را به سراغ قبر پسرت بفرست، خواهی یافت که او – ان شاء الله – از قرش برخاسته است.
پس مردم برای تماشا بیرون آمدند و دیدند که او از قبرش برخاست و خاکها را از سرش تکاند. او را نزد سلطان بردند سلطان دید که این پسرش است. پرسید حالت چطور است؟
گفت من مرده بودم؛ تا اینکه اندکی قبل دو نفر را دیدم که در پیشگاه پروردگارم به سجده افتادند و از او درخواست کردند که مرا زنده کند و او مرا زنده کرد.
پرسید: اگر آن دو را ببینی میشناسی؟
گفت: بله.
پس با مردم به صحرا رفتند و افراد را یکی یکی از جلوی او عبور دادند و پدرش میگفت: نگاه کن آیا این بود؟ و او میگفت نه؛ تا اینکه بعد از عبور عده زیادی یکی از آن نوبت به یکی از آن دو رسید و گفت: این یکی از آن دو نفر است. سپس باز عده زیادی را از پیش روی او عبور دادند تا به نفر دوم رسید و این گفت: این آن فرد دیگر است.
پس آن پیامبری که رفیق آن دو بود گفت: اما من، پس به خدای شما دو نفر ایمان آوردم و دانستم که آنچه آوردهاید حق بوده است.
سلطان هم گفت: و من نیز به خدای شما دو نفر ایمان آوردم و همه اهل مملکتش هم ایمان آوردند.
📚تفسير القمي، ج2، ص213-214
✅توضیحی درباره این حدیث 👇
https://eitaa.com/yekaye/1300
✅توضیحی درباره حدیث فوق
در جلسه قبل به حکایت این افراد با اندکی تفاوت اشاره شد.
https://eitaa.com/yekaye/1276
مرحوم طبرسی این نقلی را که در اینجا ذکر شد به تفسیر عیاشی نسبت میدهد اما در تفسیر عیاشی یافت نشد.
⭕️لازم به ذکر است که اواخر این نقل با سیاق آیات قرآن آمده تفاوتهایی دارد که مهمترینش این است که در این نقل، در پایان ادعا میشود که همه ایمان آوردند در حالی که در آیات 20 به بعد، از ایمان نیاوردن اینان و ورود مومن آلیس به ماجرا و عذاب شدن همین مردم بعد از مرگِ [یا: کشتنِ؟] وی سخن گفته شده است.❌
@yekaye
☀️2) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
همانا خداوند – که جلالت دارد اسمش- متکفل شده است برای
🔹 یاری کسی که او را یاری دهد؛
🔹 و عزیز داشتنِ کسی که خدا را عزیز بدارد.
📚نهج البلاغة، نامه 53 (عهدنامه مالک اشتر)
و من كتاب له ع كتبه للأشتر النخعي
إِنَّهُ جَلَّ اسْمُهُ قَدْ تَكَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ وَ إِعْزَازِ مَنْ أَعَزَّه.
@yekaye
☀️3) از امام صادق ع روایت شده است:
🔹باشرافت کسی است که علمش مایه شرافتش شود؛
🔹و بلندمرتبه کسی است که اطاعت مقام او را رفیع کند؛
🔹و عزیز کسی است که تقوا او را به عزت رساند.
📚أعلام الدين في صفات المؤمنين، ص85
وَ قَالَ الصَّادِقُ ع:
الشَّرِيفُ مَنْ شَرَّفَهُ عِلْمُهُ وَ الرَّفِيعُ مَنْ رَفَعَتْهُ الطَّاعَةُ وَ الْعَزِيزُ مَنْ أَعَزَّتْهُ التَّقْوَى.
@yekaye
یک آیه در روز
761) 🌺 إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَ
.
1⃣ «إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ»
این گونه نیست که خداوند در هر جایی فقط یک نفر را بفرستد؛
گاه وضعیت به گونهای است که از ابتدا دو نفر میفرستد وبعدا حتی نفر سومی را هم برای تقویت آنان گسیل می دارد.
@yekaye
یک آیه در روز
761) 🌺 إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَ
.
2⃣ «إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ»
گاه برای انجام رسالت الهی و رساندن سخن خدا به گوش مردم، افراد متعددی باید دست به دست هم بدهند و یکصدا یک مطلب را بگویند.
@yekaye
یک آیه در روز
761) 🌺 إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَ
.
3⃣ «إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ»
این گونه نیست که مردم پیامبران خدا را تکذیب کنند و خدا کاری به کار آنان نداشته باشد.
🔹گاه در پی این تکذیب عذاب نازل میشده
(وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ؛ نحل/113)؛
🔹و گاه – چهبسا به خاطر اینکه هنوز با فرستادگان قبلی اتمام حجت نشده - خداوند کس دیگری را برای تقویت موضع آن پیامبران میفرستاده است.
💠ثمره #اخلاقی_اجتماعی
با تكذيب دشمن، دست از كار و هدف نكشيد، بلکه نفرات خود را تقويت كنيد.
📚(تفسير نور، ج7، ص528)
@yekaye
یک آیه در روز
761) 🌺 إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَ
.
4⃣ «إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ»
وقتى كسى را به مأموريّتى مىفرستيد رهايش نكنيد و او را تأييد و تقويت كنيد.
📚(تفسير نور، ج9، ص529)
@yekaye
یک آیه در روز
761) 🌺 إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَ
.
5⃣ «فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ»
عزّت و ذلّت به دست خداست
(حدیث2 https://eitaa.com/yekaye/1303)،
گرچه فرد يا چيزى واسطه شود.
📚(تفسير نور، ج9، ص530)
@yekaye
یک آیه در روز
761) 🌺 إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَ
.
6⃣ «فَقالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ»
جمله آنان که گفتند «ما فرستادگان به سوی شماییم» با انواع تاکیدات همراه است: حرف أنّ برای تاکید، جمله اسمیه، استفاده از اسم مفعول (مرسلون) به جای فعل؛ تقدیم جار و مجرور (الیکم)، و ... .
چرا این همه تاکید⁉️
🍃الف. کسانی که حاوی رسالت الهی هستند به صراحت کامل ماموریت خود را بیان می کنند.
🍃ب. کسی که رسالت الهی را تبلیغ می کند باید به صراحت نشان دهد که در مقام انجام وظیفه است، نه دنبال منفعت و سود و ... .
🍃ج. نشان دهند که پیامبران، از جانب خداوند «فرستاده شده» اند؛ این گونه نیست که پیامبران صرفا یک افراد عارفی بوده باشند که صرفا دغدغه درونی آنها آنها را به این کار واداشته باشد.
💠نکته تخصصی #فلسفه_دین
برخی از مدعیان «فلسفه دین» بر این باورند که
🔻«واقعا پیامی از جانب خداوند ارسال نشده؛ بلکه عرفا بر دو دستهاند افراد درون گرا، که منزوی و گوشهگیرند؛ و افراد برونگرا، که دغدغه دیگران را دارند و به خاطر این دغدغه، ماموریتی بر دوش خود احساس میکنند و اینان همان مدعیان پیامبریاند»‼️
این تحلیل،حدس و گمانهزنیای است
نه تنها
برخلاف مطالب صریحی است که در متن دعوت تمام پیامبران مشاهده میشود؛
بلکه
بر مبانی معرفتی قابل اعتنایی هم تکیه ندارد و ریشه آن، - چنانکه قرآن کریم به آن تصریح میکند – ضعف در خداشناسی آنها است
(وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْء؛ انعام/91).
🔸چنین فرضیهبافیهای بیپشتوانهای،
▪️یا ناشی از آن است که اساساً خدای واقعی را منکرند؛
▪️و یا اگر هم خدایی قبول دارند، خدایی است که جهان را آفریده و دیگر کاری به کار انسانها ندارد و ربوبیت او و توجه او به مخلوقاتش را منکرند.
🔹شاید از این روست که در تعلیم پیامبران – بویژه در اسلام – بر #رحمان و #رحیم بودن خداوند این اندازه اصرار میشود،
تا حدی که از ما میخواهند در ابتدای هر کاری، بر رحمان و رحیم بودن خداوند تاکید کنیم؛
یعنی دائما در پیش و پس کار خود رحمت خدا را ببینیم:
▫️هم در پرتو رحمت عمومی خدا ببینیم، که حتی اگر کافر باشیم هم ما را در بر میگیرد و همین رحمت موجب ارسال پیامبران شده (طه/90 ؛ انبیاء/36 ؛ شعراء/5 ؛ یس/52 )؛
▫️و هم در پرتو رحمت خاصه خدا، که اگر در مسیر خدا قدم برداریم، از ما دستگیری مضاعف میکند (احزاب/43) .
🍃د. ...
@yekaye
762) 🌺 قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ 🌺
💐 ترجمه
گفتند شما جز بشری همانند ما نیستند و خداوند رحمتگستر هیچ چیزی نازل نکرده است؛ شما جز دروغ نمیگویید!
سوره یس (36) آیه15
1397/3/13
18 رمضان 1439
@yekaye
🔹الرَّحْمنُ
▪️ماده «رحم» در اصل
▫️دلالت بر معانیای همچون رقت و و عطوفت و مهربانی (= رأفت) میکند
📚(معجم المقاييس اللغة، ج2، ص498)؛
و به تعبیر دیگر،
▫️دلالت بر «رقت قلب همراه با احسان کردن» میکند که گاه ممکن است در مورد «احسان کردن بدون لحاظ رقت قلب» به کار رود (مثلا وقتی در مورد خداوند به کار میرود) و یا «رقت قلب بتنهایی»
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۴۷).
▫️البته برخی بین کلمات مربوط به این معنا تفاوت ظریفی قائلند و میگویند:
🔺آنچه در قلب پیدا میشود حالت رقت است (که رقت نقطه مقابل غلظت [و قساوت] است )،
🔺سپس لطف حاصل میشود (که نوعی دقت و و توجه به خصوصیات است)،
🔺سپس عطوفت (که به معنای تمایل و جلب شدن توجه است)،
🔺سپس حنه (شوق و رغبت)،
🔺سپس محبت (دوست داشتن)،
🔺سپس شفقت (مهربانی ورزیدن)،
🔺سپس رأفت (که شدت یافتن شفقت است)،
🔹و در نهایت به رحمت میرسد؛
🔺که احسان و نعمت بخشیدن هم مصادیقی از رحمت ورزیدن است؛
درواقع،
▪️رحمت، تجلی رأفت، و ظهور شوق و شفقت است، و مربوط به مقام ابراز نسبت به چیز خاصی است که در آن خیر و صلاح مخاطب لحاظ میشود، ولو خود مخاطب آن را خوش ندارد، مانند خوراندن دوای تلخ به مریض.
📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص۹۲)
🔸همچنین تذکر دادهاند که اصل این ماده با اختلاف در هیئات در زبان عبری، و نیز نزدیک به آن در زبانهای سریانی و آرامی هم وجود دارد؛ اما این موجب نمیشود که برخلاف آنچه برخی ادعا کردهاند کلمه «رحمان» لزوما از زبان عبری وارد زبان عربی شده باشد.
📚(التحقيق، ج4، ص۹1)
▪️همچنین در تفاوت «رئوف» (مهربان) با «رحمن» و «رحیم» هم گفتهاند در «رأفت» رقت قلب بیشتری از «رحمت» وجود دارد؛ لذا کلمه رأفت هیچگاه در موردی که با کراهت توام باشد به کار نمیرود؛ اما «رحمت» گاه با کراهت توام است.
📚 (النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج۲، ص۱۷۶)
(آنچه در پزشک است، «رحمت» است؛ نه «رأفت» وگرنه هیچگاه آمپول تجویز نمیکرد!)
▪️اگرچه برای کسی که رحم میکند، کلمه «راحم» به کار رفته است و خداوند بهترین رحمکنندگان (خَيْرُ الرَّاحِمينَ؛ مومنون/118) و بلکه رحمکنندهترین رحمکنندگان (أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ؛ اعراف/151، یوسف/64 و 42، انبیاء/83) معرفی شده است؛
اما برای این منظور،
▪️دو کلمه #رحمان و #رحیم در قرآن کریم بویژه در مورد خداوند شیوع فراوان دارد:
▫️برخی از اهل لغت چنین توضیح دادهاند که «رحیم» دلالت بر ثبوت و استمرار رحمت دارد و آن را صفت مشبهه دانستهاند
📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص92 و 98)
▫️ اما بسیاری آن را صیغه مبالغه دانستهاند
📚(النهاية، ج2، ص210؛ المصباح المنیر، ج2، ص223؛ لسان العرب، ج12، ص231؛ مجمع البحرين، ج6، ص70)
و البته تذکر دادهاند که مبالغه در «رحمان» بیشتر از «رحیم» است
📚(الفروق في اللغة، ص190)؛
چرا که رحمان رحمتش همه چیز را در برمیگیرد اما رحیم رحمتی است که بسیاری از چیزها را دربرمیگیرد
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۴۷).
(لازم به ذکر است وزن «فعیل» هم در صیغه مبالغه به کار رفته و هم در صفت مشبهه)
▪️با توجه به همین توضیحات اخیر،
▫️بسیاری اطلاق کلمه «رحمان» - و نه «رحیم» - را مورد فقط در مورد خداوند جایز دانستهاند
📚(ازهری، به نقل لسان العرب، ج12، ص231)،
بویژه که این کلمه در قرآن تنها در مورد خداوند به کار رفته، اما کلمه «رحیم» در قرآن کریم در مورد غیر خداوند هم به کار رفته است (لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ ... بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ؛ توبة/128)
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۴۷) ؛
و موید دیگری که میتوان برای این نظر آورد این است که ظاهرا کلمه «رحمان» در زبان عربی هیچگاه جمع بسته نشده است، اما کلمه «رحیم» جمع دارد و جمع آن «رحماء» میشود (رُحَماءُ بَيْنَهُم؛ فتح/29).
اما
▫️مرحوم مصطفوی بر این باور است که «رحمن» مثل «اله» است که وقتی «الـ» معرفه بر سر آن بیاید (الرحمن) همانند «الله» میشود که تنها بر خداوند اطلاق می گردد؛ و ولی بدون آن هر خدای باطلی هم اطلاق شده است؛ و شاهد دیگرشان این است که در زبان عبری نیز تنها وقتی «ها رحمان» گفته میشود مقصود الله است («ها» در زبان عبری شبیه نقش «الـ» در زبان عربی را دارد برای معرفه کردن) و از این جهت، شبیه سایر اسمای حسنای خداوند است.
📚(التحقيق، ج4، ص۹1)
و به نظر میرسد حق با ایشان باشد بویژه که در مورد مسیلمه کذاب که اهل یمامه بوده، تعبیر «رحمان الیمامة» رایج بوده و اگرچه برخی از اهل لغت بدین جهت به مذمت پیروان وی رو آوردهاند (الفروق في اللغة، ص190) اما این نشان میدهد که عرف عرب از کاربست این کلمه (البته بدون «ال») در مورد غیر خداوند ابایی نداشته است.
@yekaye
👇ادامه تحلیل ماده «رحم» و کلمات «رحمن» و «رحیم»👇
▪️یکی از نکات مهم در تحلیل ماده «رحم» و کلمه «رحمت» این است که آیا این ماده در مقابل کلمه «عذاب» است یا خیر؟
به نظر میرسد دو گونه رحمت در قرآن کریم مورد بحث قرار گرفته است.
▫️یک رحمت که خوشایند افرادی است که مشمول آن واقع میشوند، و نقطه مقابل عذاب است:
«يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ» (عنکبوت/21) ،
«عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرينَ حَصيراً» (اسراء/8) ،
«إِنْ يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِنْ يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ» (اسراء/54)
«يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ يَخافُونَ عَذابَهُ» (اسراء/57) ،
«أُولئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتي وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ» (عنکبوت/23) ،
«بابٌ باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ» (حدید/13) ،
«يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ في رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَليماً» (انسان/31) ،
«وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ ... وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحيمِ» (غافر/7)؛
و
▫️ یک رحمت عام، که همه چیز را دربرگرفته، و در یک نگاه عمیق،
حتی عذاب (أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ؛ مریم/45)
و ضلالت (قُلْ مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ؛ مریم/75)
هم از آن ریشه گرفته است.
گویی آن رحمت عمومی، وقتی میخواهد تجلی نهایی خود را نشان دهد و با رضایت مخاطب همراه باشد، خاص شده است:
«عَذابي أُصيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذينَ يَتَّقُونَ» (اعراف/156)
▪️با توجه به عمویت بیشتر کلمه «رحمن» عدهای آن رحمت عمومی را «رحمانیت» خداوند دانسته؛
و آن رحمت خاص شده را «رحیمیت» خداوند معرفی کردهاند، بویژه که در قرآن کریم اگرچه از کفر کافران به رحمانیت خداوند هم سخن به میان آمده (وَ هُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ؛ رعد/30؛ هُمْ بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كافِرُونَ، انبیاء/36) اما چنانکه در آیات فوق اشاره شد «رحمانیت» او نسبت به کافران هم مطرح شده، در حالی که رحیمیت او خاص مومنان معرفی شده است.
(هُوَ الَّذي ... كانَ بِالْمُؤْمِنينَ رَحيماً؛ احزاب/43: تقدیم «مومنین» بر «رحیم» دلالت بر حصر دارد)
@yekaye
👇ادامه تحلیل ماده «رحم»👇
▪️«رَحِم» (جمعِ آن: «الأرحام») نیز همانند «رحیم» صفت مشبهه است (که البته استمرار و تاکید کلمه کمتر از «رحیم» است) و به معنای کسی است که رحمت همواره به وی پابرجاست؛ که مصداق اتم آن خویشاوندان است (لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُم؛ ممتحنه/6)؛ و نزدیکترین خویشاوندان که چنین رحمتی بر انسان دارد، مادر است؛ و به همین مناسبت بر محلی از بدن مادر که محل شکلگیری و رشد فرزند است، «رَحِم» گفته میشود (ما خَلَقَ اللَّهُ في أَرْحامِهِنَّ، بقره/228؛ ُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ، آلعمران/6؛ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْن، انعام/143 و 144؛ َ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ، لقمان/34)
📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص98 )
▫️البته برخی مساله را از آن سو توضیح داده و گفتهاند «رَحِم» (که به صورت «رَحْم» ، «رِحْم» و «رِحِم» نیز تلفظ شده) عضوی در بدن زن است که نطفه را نگه میدارد تا جنین شود و رشد کند و به صورت بچه به دنیا بیاید؛ و چون «خویشاوندی نسبی» نهایتا به «رَحِمِ واحد» منتهی میشود، از این خویشاوندی به «رَحِم» تعبیر میشود و به خویشاوندان (کسی که دارای پیوند خویشاوندی است) أولوا الأرحام (صاحبان رحمها، برخورداران از خویشاوندی) (أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ؛ انفال/75 و احزاب/6) گفته میشود.
📚(المصباح المنیر، ج2، ص223؛ المیزان، ج۱۶، ص۲۷۷).
▪️ کلمه «رُحْم» (وَ أَقْرَبَ رُحْماً؛ کهف/81) را
▫️برخی عیناً مشابه «رَحِم» دانستهاند که به نحو استعاری برای خویشاوندی به کار گرفته شده
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۴۷)؛
▫️اما دیگران بر این باورند که «الرُّحْم» [یا: الرُّحُم] مصدر، و به همان معنای «الرَّحْمة» است 📚(الفائق فى غريب الحديث، ج۲، ص۲۸؛ لسان العرب، ج۱۲، ص۲۳۴) و وقتی میگویند «ما أقرب رُحمَ فلانٌ» به معنای این است که: فلانی چقدر فرد مهربان و نیکوکاری (ذا مَرْحَمَةٍ و بِرٍّ) است» 📚(كتاب العين، ج۳، ص۲۲۴) و بر این اساس، تعبیر «وَ أَقْرَبَ رُحْماً» در این آیه، به این معنا میشود که نسبت به پدر و مادرش بسیار مهربانتر از آن پسرکی بود که خضر او را به قتل رساند.
▪️مصدر معروف این ماده «رحمت» است که در نگارش قرآنی هم با «ت» (ِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّه، بقره/218؛ إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَريبٌ مِنَ الْمُحْسِنينَ، اعراف/56؛ ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّک، مریم/2) و هم با «ة» (كَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ، انعام/12؛ وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ، انعام/133) نوشته میشود؛ اما علاوه بر آن، کلمه «مَرْحَمَةِ» هم به عنوان مصدر میمی این ماده به کار رفته است است (تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ؛ بلد/17) که آن هم به معنای «رحمت» میباشد. (در زبان فارسی نیز تعبیر «مرحمت فرمایید» متداول است.)
📚(أمالي المرتضی، ج۲، ص۲۹۱)
📿 ماده «رحم» و مشتقات آن جمعا 563 بار در قرآن کریم به کار رفته است
(که البته 226 مورد آن صرفا در «بسم الله الرحمن الرحیم»هایی است که در ابتدای سورهها آمده است.)
@yekaye
✅ توجه
از آنجا که تحلیل فوق از کلمه «رحمن» و ماده «رحم» بیش از آنکه یک تحلیل لغوی باشد، یک تحلیل قرآنی است و موجب شد بحثهای ناظر به این آیه زیاد شود، تعدادی از احادیث و تدبرهای بحث آیه 15 ان شاءالله فردا ارائه خواهیم شد.
در این لیالی مبارک قدر از همگان التماس دعا دارم.
☀️1) امیرالمومنین ع در فرازی یکی از خطبههای خود فرمودند:
سپس خداى سبحان آدم را بدين سراى فرود آورد كه خانه رنج و امتحان است و زادن فرزندان، و از فرزندان او پيامبرانى گزيد،
و از آنان به زبان وحى پيمان گرفت كه امانت او نگاه دارد و حكم خدا را به ديگران برساند،
و اين هنگامى بود كه بيشتر خلایق طومار عهد در نورديدند، حقّ او را نشناختند و برابر او خدايانى ساختند. شيطانها آنان را از خداشناسى به گمراهى كشيدند، و پيوندشان را با پرستش خدا بريدند.
پس در میانشان رسولانی فرستاد و پیاپی به سویشان انبیایی گسیل داشت
تا آنان را به ادای ميثاق فطرتش دعوت کنند،
و نعمت فراموش كرده را به يادشان آورند. به نحوی بليغ، بر آنان حجت آورند و گنجینههای عقولشان را به رو آورند
تا به آيتهاى خدا چشم دوزند: از آسمانى که بالایشان رفعت یافته و زمينى زيرشان گسترده، و زاد و توشهای که زنده میداردشان و اجلهایی که میمیراندشان و مصیبتهایی که پیرشان میکند و وقایعی که پیاپی بر سرشان فرود میآید،
و هيچگاه نبود كه خدا خلایقش را بىپيامبر بدارد، يا كتابى در دسترس آنان نگذارد، يا حجّتى بر آنان نگمارد، يا از نشان دادن راه راست دريغ دارد ...
📚نهج البلاغه، خطبه1، (با اقتباس از ترجمه شهیدی)
ثُمَّ أَسْكَنَ سُبْحَانَهُ آدَمَ دَارا ... وَ أَهْبَطَهُ إِلَى دَارِ الْبَلِيَّةِ وَ تَنَاسُلِ الذُّرِّيَّة وَ اصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِيَاءَ أَخَذَ عَلَى الْوَحْيِ مِيثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ [إِيمَانَهُمْ] لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَيْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ وَ مَعَايِشَ تُحْيِيهِمْ وَ آجَالٍ تُفْنِيهِمْ وَ أَوْصَابٍ تُهْرِمُهُمْ وَ أَحْدَاثٍ [تَتَتَابَعُ] تَتَابَعُ عَلَيْهِمْ وَ لَمْ يُخْلِ اللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ أَوْ كِتَابٍ مُنْزَلٍ أَوْ حُجَّةٍ لَازِمَةٍ أَوْ مَحَجَّةٍ قَائِمَةٍ ...
@yekaye
یک آیه در روز
762) 🌺 قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ
.
1⃣ «قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ»
با اینکه خود پیامبران بارها تاکید میکردند که «ما جز بشری همانند شما نیستیم» (ابراهیم/11؛ کهف/110؛ فصلت/6)،
با این حال، از مهمترین بهانههای مخالفان انبیاء همین بود که «شما چیزی نیستید جز بشری همانند ما» (هود/27؛ ابراهیم/10؛ انبیاء/3؛ مومنون/24 و 33 و 34 و 47؛ شعراء/154 و 196؛ یس/15)❗️
🔷الف. گویندگان این گونه بهانهتراشیها در قرآن کریم عبارتند از:
🔹1. «ملأ کافر» یعنی افراد کافر سرشناسی که غالبا قدرت و ثروت جامعه را در اختیار داشتند:
فَقالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراكَ إِلاَّ بَشَراً مِثْلَنا (هود/27)
فَقالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُريدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ (مومنون/24)
وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ (مومنون/33)
🔹2. ظالمان و ستمکاران:
أَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذينَ ظَلَمُوا هَلْ هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ (انبیاء/3)
🔹3. پیروان مسرفان و مفسدان در زمین
(قوم صالح) وَ لَا تُطِيعُواْ أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ؛ الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فىِ الْأَرْضِ وَ لَا يُصْلِحُونَ؛ قَالُواْ ... مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا (شعراء/151-154)
(قوم شعیب) وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدين ... قَالُواْ ... وَ ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا (شعراء/183-186)
🔶ب. ریشههای این مخالفت عبارت است از:
🔸1. نگرانی از قدرت گرفتن پیامبران و از دست دادن موقعیت پیشین خود:
إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا تُريدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبينٍ (ابراهیم/10)
فَقالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُريدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ (مومنون/24)
🔸2. غلبه دنیامداری و رفاهزدگی
وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ (مومنون/33)
🔸3. جدی نگرفتن فلسفه زندگی و اینکه دلهایشان دچار لهو و فراموشی آخرت شده
ما يَأْتيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُون؛ لاهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذينَ ظَلَمُوا هَلْ هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ (انبیاء/2-3)
🔸4. خودبزرگبینی
وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ (مومنون/34)
فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ (مومنون/47)
♦️ج. و هدف اصلیشان از این تعبیر، تردید افکندن در مردم بود درباره اعتبار پیامبران
وَ إِنَّنا لَفي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُريب ... إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا (ابراهیم/9-10)
أَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذينَ ظَلَمُوا هَلْ هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (انبیاء/3)
@yekaye
یک آیه در روز
762) 🌺 قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ
.
2⃣ «قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ»
از مهمترین بهانههای مخالفان پیامبران برای نپذیرفتن سخنان آنان این بوده که «شما انسانی همانند ما هستید»!
💠 نکته #انسانشناسی:
برداشت غلط از انسان بودن پیامبران
آیا انسانی همانند ما بودن یعنی هیچ برتریای بر ما ندارند؟
آیا هرکس که ادعا کرد چیزی دارد که ما نداریم حتما دروغگوست؟
🔹اینجاست که باید گفت
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه باشد در نوشتن شیر شیر
💠نکته تخصصی #معرفتشناسی
امروزه به تبع انکار دین و کمرنگ کردن حضور خداوند در زندگی، در فضاهای معرفتشناسی بشدت در بوق و کرنا میکنند که تنها معرفتی معتبر است که صدق آن برای همگان به نحو محسوس و تجربی آزمودنی باشد و به نحو بینالاذهانی صدق آن مورد تصدیق همگان قرار بگیرد؛
در حالی که
⛔️نه چنین است که تنها راه رسیدن به معرفت معتبر، آزمودن باشد (مثلا صدق گزارههای ریاضی و فلسفی، از جمله خود همین مدعا، نه با آزمودن، بلکه با تحلیل عقلی محض به دست میآید)
⛔️و نه اذعان عمومی افراد به مطلبی، به خودی خود تاثیری در صدق و کذب آن مطلب میگذارد؛ چون از سویی فریب خوردن و اشتباه کردن اکثریت افراد محال نیست؛ و از سوی دیگر، اگر قرار بود هیچ مطلبی تا مورد اذعان عمومی قرار نگیرد، صحیح نباشد، هیچ نظریه جدیدی در علم پدید نمیآمد (نظریات جدید غالبا تا مدتها، حتی از جانب جامعه علمی نیز مورد مخالفت قرار میگرفت)
در واقع،
معیار صحت هر مدعایی این است که آن مدعا در متن واقع و نفسالامر، همان گونه باشد که ادعا شده؛
که راه پی بردن به آن اصطلاحاً دلیل نام دارد؛
از این رو،
اگر دلیل کافی بر آن مدعا اقامه شود، اعتبار آن تامین شده است؛
و
نسبت بین دلیل و مدعا – که آیا این دلیل کفایت از آن مدعا میکند یا خیر – نیز یک امر نفسالامری است:
این حقیقتِ نفسالامری هر اندازه برای شخصی واضح شود و معارضی نداشته باشد، همان اندازه او در درون خویش #قانع میشود؛
و اگر عاملی برای مخفی کردن و یا انکار این حالت درونی وجود نداشته باشد، او به آن #اذعان خواهد کرد؛
و از این رو،
صحت و کذب یک مدعا به خودی خود ربطی ندارد به «قانع» شدن یا نشدن افراد (که یک مساله روانشناختی است) ویا «اذعان» کردن یا نکردن به آن (که یک اقدام اجتماعی است).
به تعبیر سادهتر،
💢دموکراسی و قبول اکثریت، هیچ ربطی به حقیقت داشتن یا نداشتن یک مدعا ندارد.💢
@yekaye