eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
282 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹آخرین سخنرانی آن شهید ، (در سوگ شهید چمران) باعث شد که عوامل اصلی که بعدها سبب جناح بندی نیروهای انقلابی و یاران انقلاب و باعث تقویت عناصری گردید که امروزه علنا ولایت فقیه، قانون اساسی، شورای عالی امنیت ملی، دولت و سایر نهادهای نظام را زیر سؤال می برند، با دلایل و شواهد کافی معرفی کرد و گفت:«متأسفانه در جلوگیری از رشد و تقویت و روی کار آمدن سردمداران این طرز تفکر، به جز دادن یک رأی منفی امروز کاری از من ساخته نیست و این را فقط به شما مردم هشدار می دهم. @yousof_e_moghavemat
🌺عن الامام الْجَواد عليه السلام: 《اَلدّينُ عِزٌّ وَالْعِلمُ كَنزٌ وَالصَّمْتُ نُورٌ وَغايَةُ الزُّهدِ ألوَرَعُ وَلاهَدْمَ لِلدّينِ مِثْلُ الْبِدَعَ وَلااَفسَدَ لِلرَّجُلِ مِنَ الطـَّمَعِ وَبِالرّاعى تَصْلِحُ الرَّعِيـَّةُ وَبِالدُّعاءِ تُصْرَفُ الْبَلِيَّةُ》 دين سرفرازى است، و دانش، گنج است، و سكوت نور است، و نهايت زهد، پاكدامنى است، و هيچ چيز مثل بدعت، دين را از بين نمى برد، و هيچ چيز مثل طمع، مرد را تباه نمى كند، و به واسطه رؤساء مردم هم اصلاح مى شوند، و بلا به وسيله دعا بر طرف مى‌گردد🌺 الفصول المهمه ،ص۲۷۴ مسندامام جواد ،ص۲۴۶ 🖤فرا رسیدن شهادت حضرت امام جواد الائمه را خدمت همه ی شما تسلیت عرض میکنیم🖤 @yousof_e_moghavemat
⚔ توی آموزش، وقتی داشته نحوه‌ی از ضامن خارج‌کردن و پرتاب رو توضیح می‌داده وقتی نارنجک رو می‌بره بالا که همه ببینن در حالیکه داشته با انگشت ضامن نارنجک رو نشون می‌داده، یکی از بچه‌های شیطون گردان [مقداد] که مدعی بوده طرز استفاده از نارنجک رو بلده، ناگهان از ضامن خارج می‌کنه نارنجک رو و آماده‌ی انفجار میشه. از هولش، نارنجک رو میاندازه تو دستای . ایشون هم وقتی می‌بینه دورتادورش پر از نیرو هست و وقت زیادی هم نداره، نارنجک رو بین دو تا دستاش و لای پاهاش فشار میده تا اینکه نارنجک منفجر میشه. دست راستش از مچ قطع میشه و همچنین انگشت شست، کوچک و سبابه‌ی دست راستش هم قطع میشه. اونجوری که می‌گفتن، به تمام بدنش ترکش خورده بوده. تازه تو اون حالش، از دور و بریاش می‌پرسیده: «مطمئن باشم کسی چیزیش نشده؟!» - هاشم کلهر؛ یکی از زبده‌ترین فرمانده گروهان‌های در روز ششم اسفند ۱۳۶۲ طی عملیات خیبر، در جریان بمباران هوایی ارتش بعث عراق، مظلومانه به شهادت رسید. روحش پاکش شاد و یادش تا ابد گرامی باد... 👈 با اختصار و تخلیص از کتاب ارزشمند و خواندنی نوشته‌ی سرکار خانم مریم عباسی جعفری سردار @yousof_e_moghavemat
✅من به دنبال قاتلم می‏گردم و چقدر مشتاق دیدارش هستم. او مرا به قله سعادت خواهد رساند. ✍بیا، خواهش می‏کنم بیا، تحملم تمام شد، بیا، بیا با تیغ برهنه برنده، گلوی من آماده بریدن، و خون من آماده جهیدن از جسم است. بیا از این زندان رها کن مرا، این کلید قفل اسارتم، بیا. من مقلد آن آزاده ام که گفت قسم به خدا که اگر مرا شهید کنی، شفاعتت می‎کنم. خداوندا تو شاهدی که در این بیابان‎ ها و شهرها به دنبال چه می‏گردم. ای عزیز مقتدر مرا به گمشده‏ ام برسان». 📚دست نوشته حاج قاسم سلیمانی، یکم مهرماه ۱۳۹۳، بغداد. @yousof_e_moghavemat
📚 عنوان کتاب:آقا سعید 🔻برگ‌هایی از زندگی و زمانه شهید سیدمحمدسعید جعفری ✍ نویسنده:محمدمهدی همتی وبهنام باقری @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زخمی‌شدن فرمانده ارشد صهیونیست در نابلس 🔹شب گذشته صهیونیست‌ها به مقبره حضرت یوسف در نابلس یورش بردند که با تیراندازی مبارزان فلسطینی روبرو شدند. 🔹رسانه‌های صهیونیستی می‌گویند در این تیراندازی، «روی تسوایگ» فرمانده تیپ «السامره» ارتش رژیم‌صهیونیستی و ۲ شهرک‌نشین زخمی شدند. 🔹هلال‌احمر فلسطین هم اعلام کرد، ۲۲ فلسطینی در درگیری‌ها با صهیونیست‌ها مجروح یا دچار حالت نفس‌تنگی شدند. @yousof_e_moghavemat
من كاظم پول لازم ! تلگراف صلواتی بود ، توصیه می‌كردند مختصر و مفید نوشته شود ، البته به ندرت كسی پیام ضروری تلگرافی داشت. اغلب دوتا ، سه تا برگه می‌گرفتند و همینطوری پُر می كردند!! مهم نبود چه بنویسند ..! مفت باشه خمپاره جفت‌جفت باشه! بعد می‌آمدند برای هم تعریف میكردند كه به عنوان چند كلمه فوری ،فوتی و ضروری چه نوشته‌اند. دوستی داشتم وقتی از او پرسیدم كاظم چی نوشتی؟ گفت:"نوشتم باباسلام. من كاظم پول لازم" گفتم:همین؟ گفت:آره دیگه مفهوم نیست؟ @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊🎉فرا رسیدن سالروز پاک ترین، زلال ترین، شادترین و مقدس ترین پیوند هستی مبارک باد.🎉🎊 سلام الله علیها @yousof_e_moghavemat
🤭 بعضی از تابلونوشته‌ها، جملات روی سنگرها و لباس‌ها جهت روحیه‌دهی و شوخی: - لبخند بزن برادر! چرا اخم!!؟ - ورود گلوله‌های کوچک‌تر از آر‌پی‌جی به اینجا ممنوع. - مزرعه‌ی نمونه‌ی سیب‌زمینی (تابلوی ورودی میدان مین) - مشک آهنی (روی تانکر آب) - مواظب باش ترکشِ کمپوت نخوری. (ورودی چادر تدارکات) - نیش زدنِ انواعِ عقرب ممنوع. (روی چادرها) 💠 برگرفته از کتاب ارزشمند و خواندنی ، صفحه ۳۰۳. □ شناسنامه‌ی عکس: سوم مرداد ۱۳۶۱، اهواز، ساختمان دبیرستان شهید مصطفی خمینی، بُنه‌ی موقت ۲۷ سردار @yousof_e_moghavemat
🌹برای شرکت در مراسم عروسی دخترش رفته بودیم تهران، بعد از برگزاری مراسم ما را برای زیارت حضرت معصومه (س) به قم برد. کار همیشه اش در وقتی مهمانش بودیم، حتما ما را قم هم میبرد. بین راه تهران - قم صدای اذان از رادیوی ماشین شنیده شد 🌹على بلافاصله برای اقامه‌ی نماز اتومبیل را در پارکینگ جاده متوقف کرد. هوا ہدجوری گرم بود. همه برای پیاده شدن این پا و آن پا میکردیم، بالاخره صدای، اعتراض بلند شد -داداشی! حالا واجبه، توی این بیابون بی آب و علف نماز بخوانیم؟! نگاه مهربانش را با، من دوخت - شماها نگران آب و مهر و سجاده نباشین، همه چیز توی ماشین هست و چون هنوز ما را در پیاده شدن مردد میدید، صدایش نرم و آهسته در گوشمان نشست - نماز اول وقت ارزشَش پیش خدا خیلی زیاده.... حیفه، که این فضیلت رو از دست بدیم کنار جاده به امامت او نماز ظهر را اقامه کردیم. 🌹شاید زیباترین شکل امر به معروف برای مسافران آن روز جاده ی تهران - قم تماشای آن نماز بود. ✍راوی خواهر شهید @yousof_e_moghavemat
!!؟ 😅 موقع صبحگاه، اعلام می‌کردن اونایی که مریضن و نیاز به بهداری دارن، از صف بیان بیرون. بعضیا به خاطر تنبلی و پیچوندنِ صبحگاه، خودشونو می‌زدن به مریضی. هم واسه اونایی که اغماض می‌کردن، تنبیه گذاشته بود. چون مریض که نبودن و بهداری رفتن هم بهونه بود. از قبل با (صاحب تصویر پیشِ رو!!!😄) هماهنگ کرده بود که اینارو ببره بهداری. یه روز صبح طبق روال سابق، اعلام کرد که کیا نیاز به بهداری دارن؟ یه دفعه، صد، صدوخورده‌ای آدم ریختن بیرون. هاشمم نامردی نکرد و اینا رو از مقر دهکده‌ی حضرت رسول (ص) تو چنانه تا نزدیکی دشت عباس برد و برگردوند؛ یعنی چیزی حدود سه چهار ساعت پیاده روی. همشون ولو شدن رو زمین و آب می‌خواستن. محمدرضا برگشت به کلهر گفت: «خدا قوت! چیکار کردی با اینا!؟» هاشمم گفت: «حاجی، دیگه کی به بهداری نیاز داره، بده خودم ببرمش.» فردای اون روز مثل همیشه دوباره اعلام کرد اونایی که به بهداری نیاز دارن، از صف بیان بیرون و یه راست برن پهلوی . این دفعه فقط سه نفر اومدن بیرون که واقعا هم مریض‌احوال بودن...😅😅 ✍ با تخلیص و اختصار فراوان!!! از کتاب ارزشمند و خواندنی ، صفحات ۳۱۳ و ۳۱۴. @yousof_e_moghavemat
💪👊🚩 روز ۱۸ خرداد که با همراهانش می‌رسه سوریه، دیداری هم با حافظ اسد؛ رئیس‌جمهور سوریه داشته. وارد کاخ که میشن، محافظ میاد جلوی حاجی و میگه که شما باید کُلت رو از کمرت باز کنی و تحویل بدی. حاجی به مترجمش میگه که این بابا چی میگه!؟ مترجم هم بهش توضیح میده که اینجوریه... حاجی یه لبخندی می‌زنه و میگه: «یه سرباز، همیشه در حال نبرده و هیچ‌وقت خودشو خلع سلاح نمی‌کنه.» رفیق‌دوست میاد، محتشمی‌پور میاد، محافظین حاجی میان، هیچکدوم نمی‌تونن حاجی رو متقاعد کنن که اسلحشو تحویل بده!!! دستِ آخر، واسه اینکه حاجی خیال همشونو راحت کنه، برمی‌گرده میگه: «ما باید ابهت‌مون رو توی این‌جا نشون بدیم که فردا بتونیم فرماندهی کنیم. شما محافظید، یه وظیفه دارید، ولی بنده فرمانده‌ی نظامی هستم، قرار نیست سلاحمو تحویل بدم...من می خوام دو تا لشکر اونو [حافظ اسد] فرماندهی کنم، پس بزرگ‌شون باید اینو بفهمه. من با این نگاه این کارو می‌کنم، وگرنه خودم خوب می دونم از نظر امنیتی باید اسلحه رو تحویل بدم.» ☆☆☆ به هر صورت، اون روز با اسلحه‌ی کُلت خودش روبروی حافظ اسد می‌شینه و محافظان حتی جرئت نمی‌کنن ازش بخوان تا خشاب و گلوله‌های اسلحشو خالی کنه و تحویل اونا بده... ✔ ↘️ ✍ برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی ، نوشته‌ی حمید داودآبادی. @yousof_e_moghavemat