eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
271 دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
43 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 👉 ✍ یكى از همسنگران او در دوران جنگهاى ، در مورد نحوۀ ارائۀ آموزش هاى عقیدتى - سیاسى ، به رزم آوران تحت امرش مى گوید : « ... در ، پس از هر عملیاتى كه انجام مى دادیم، گاه تا چندین روز بى كار مى ماندیم؛ ولى برادر براى پر كردن اوقات بیکارى ما هم برنامه ریزى كرده بود و در این فراغت هاى ادوارى، با بچه ها كار فكرى - فلسفى و عقیدتى - سیاسى مى كرد... 😊...مى آمد توى جمع ما مى نشست و هر بار یك بحث جدى را شروع مى كرد. فى المثل بحث بر سر این كه آیا خدا وجود دارد یا نه 👈 بعد مى گفت: فرض كنید من یك ماتریالیست، یك آدم ملحد هستم. شما بیایید و براى من، وجود خدا را در این زنجیرۀ كائنات ثابت كنید 😄 چه دردسر بدهم، یك بحث داغى به راه مى انداخت كه گاه تا سه - چهار ساعت طول مى كشید. بعضى وقتها هم بحث به مجادلۀ لفظى تندى بین بچه ها ختم مى شد! 😕 حتى یادم هست یك بار شهید بدجورى به برادر حمله كرد؛😬 طورى كه فكر مى كردیم الان است كه با او دست به یقه بشود! 😨😱 برادر هم كه نقش خودش را خوب بازى مى كرد، ضمن دفاع ظاهرى از مبانى ماتریالیزم، به شهید دستواره گفت: شما مسلمانها مگر در قرآن نخوانده اید كه دستور داده مجادله باید به نحو احسن باشد؟! ... ...خلاصه، داد و هوار آنها، ساختمان سپاه را روى سرمان گذاشته بود. برادر با این بحث ها، هم اوقات فراغت ما را به خوبى پر مى كرد، هم اجازه نمى داد حضور بچه ها در جبهه هاى غرب، صرفاً به چند درگیرى نظامى محدود بشود و آنها هیچ تجربۀ عقیدتى و آگاهى سیاسى به دست نیاورند. » 👍 ، پی دی اف ۶۷ https://sapp.ir/yousof_e_moghavemat https://iGap.net/yousof_e_moghavemat https://gap.im/yousof_e_moghavemat Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
4.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 نماز جماعت باصفا در ...😊 ... در تصویر شهیدان ، و جاویدالاثر و عزیز حضور دارند... Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
📙 *به سوی خرمشهر* 📙 - به تعویق انداختن یک هفته ایِ عملیات به علت لزوم شناسایی بیشتر مواضع و استحکامات دشمن در منطقه - تجدید سازمانِ رزم توسط ، و 😊 ۲۴ اردیبهشت ۶۱ ( ۳۶ سال پیش همچنین روزی ) ، جلسۀ توجیهی فرماندهان در قرارگاه توسط جهت بازسازی گردان ها 👥 صحبت های ؛ مسئول واحد پرسنلی تیپ با واقعاً شنیدنی است : 😊 - : نیروها عذر و بهانه می آورند حاج آقا ... یکی می گوید فصل امتحانات است باید بروم... یکی می گوید مادرم مریض است... یکی می گوید مأموریتم دیگر تمام شده... یکی می گوید برادرم شهید شده... - : اگر شما موضوع را جا بیاندازید و نیاز به جبهه را بیان کنید، هیچ مشکلی پیش نمی آید... من خودم صحبت کردم با نیروهای گردان و چند نفری که می خواستند بروند ، اعلام آمادگی کردند که بمانند... حتی خودم شنیدم که به هم دیگه می گفتند : « انشاءالله می مانیم و پدر بعثی ها را در می آوریم بعد می رویم خانه...» پس اگر شما حساسیت موضوع را جا بیاندازید ، احساس مسئولیت می کنند و می مانند. 😊 پس بیخود نیست که به میگن *فرماندۀ دلها* 😊 📙 با اندکی تصرف از کتاب ارزشمند ،صفحات ۶۷۰ و ۶۷۱ http://Ble.im/yousof_e_moghavemat
🔶 یکی از معضلات عمده در جایگاه فرمانده جدید تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله(ص) طی عملیات رمضان، جوسازی‌های جدید جریان مرموز مسلط بر سپاه منطقه ۱۰ تهران در آن برهه علیه وی بود. در جریان گپ‌وگفتی خودمانی، سید محمدرضا و تنی چند از کادرهای عملیاتی ارشد ۲۷ در این باره نزد# همت گلایه کردند؛ صحبت‌های شهید همت در پاسخ به این گلایه‌ها در ادامه می‌آید: .... صحبتی دارند که آن را نوشته‌ام و همیشه در جیب خودم دارم؛ دوست دارم حرف‌های امام همیشه در ذهنم باشد، حالا من آن را برای شما می‌خوانم، این دیگر یک شعار باید برای ما باشد! ⬅ ... صراحتاً اعلام می‌کنند هرکس که بیشتر برای خدا کار کرد بیشتر باید فحش بشنود و شما ها چون بیشتر برای خدا کار کردید بیشتر فحش شنیده و می‌شنوید. 🔴 ادامه‌ی فرمایشات :«...ما باید برای فحش‌ شنیدن ساخته بشویم! برای تحمل تهمت‌ها، افتراء و دروغ، چون ما اگر تحمل نکنیم باید میدان را خالی کنیم. فکر نکنید افرادی مثل خوارج دوران حکومت امام علی(ع) الان در اطراف ما وجود ندارند؛ وجود دارند! خوارج چه کسانی بودند؟ خوارج آمدند ابتدا به حضرت علی(ع) گفتند: یا علی ما با تو هستیم؛ بعد همین‌ها از پشت به علی(ع) ضربه زدند. این نیست که ما هم در اطراف خودمان چنین آدم‌هایی نداشته باشیم، الان هم مثل حکومت حضرت علی(ع) خوارجی هستند که دارند اذیت می‌کنند، داریم دیگر. انجمن حجتیه می‌بینید که این‌ور و آن‌ور نفوذ کرده و اینها هزار کانال دارند. ملاک رسیدن به درجات بالای برای یک همین است». 🔳 منبع: پرچم داران . . . Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🍃🌠🍃🌠🍃🌠🍃🌠🍃🌠🍃 🍂 🍃 🍁 متولد ۱۳۳۴ ، قزوین روز میلاد امام حسن مجتبی (ع) به دنیا آمد و نامش را گذاشتند. با سختی و مشکلات فراوانی رشد کرد. به دلایل مشکلات مادی و معیشتی نتوانست ادامه تحصیل دهد و به ناچار برای کار به تهران رفت و در منزل خواهرش سکونت کرد. روزها درس می خواند و شبانه به تحصیل پرداخت. شرکت در راهپیمایی ها و مجالس علمای پیشروی انقلاب چاپ و تکثیر اعلامیه های حضرت (ره) در بازار تهران دو بار توسط دستگیر شد و چون از وی مدرکی نداشتند، آزادش کردند. بعد از به عضویت درآمد و به همراه و عازم شد. به همراه به جنوب آمد و در مقطعی فرماندهی گردان را به عهده گرفت. وی ۱۱ بار مجروح شد و اکثر مواقع در بیمارستان بستری بود و خیلی کم به مرخصی رفت. دی ماه سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد. و سرانجام در در اسفند ۶۲ ، در سمت ، جوهرۀ اصلی خود را نشان می دهد و کاری می کند کارستان و پس از تلاش و مجاهدت، به آرزوی دیرین خود می رسد. پیکر پاکش در منطقه عملیاتی جا ماند و برنگشت. ۷ ماه بعد، محمدرضا، تنها پسرش به دنیا آمد. 🍃 🍂 🍁 🔶 سردار دلاور و عاشورایی سپاه اسلام ، فرماندۀ مدبر گردان از لشکر خط شکن محمد رسول الله (ص) ، . Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🌗 شب نشینی به سبک حاج احمد 🔹متوسلیان حتى نمى‌گذاشت كه شبها هم بيكار بمانيم. معلوماتش بالا بود و با ما زياد بحث مي كرد. شبها بچه ها را در اتاق جمع مى‌كرد و براى اينكه بتواند بُعد عقيدتى- فكرى ما را هم تقويت كند، بحثهاى مختلف را وسط مى‌كشيد. مثلا يک بار ميگفت: «من كمونيست هستم و شما مسلمان، بايد براى من اسلام را ثابت كنيد.» آقا طورى بحث میشد كه كار به دعوا مي كشيد! خدا بيامرز شهيد آخر سر كم می‌آورد و ميگفت: «حرفِ من درست است اما تو چون فرمانده‌ای نمیخواهى قبول كنی.» حاج احمد ميگفت: «نه برادر، من با منطق دارم اين حرف را میزنم». 🔸يک شب هم گفت: «هر كسى هر چه دلش مى‌خواهد بگويد.» يكی از بچه ها كه جعفر نام داشت و اهل كاشان بود، خيلى خجالتى بود. نوبت به جعفر كه رسيد او ميگفت: «برادر ما رويمان نميشود چيزی بگوييم.» حاجی گفت: «خب يک حمد بخوان». جعفر گفت: «رويم نميشود.» حاجى گفت: «يك قل هوالله بخوان.» جعفر گفت: «رويم نميشود.» احمد گفت: «خوب يه بسم الله الرحمن الرحيم بگو...». حاجى آخر سر شاكى شد و گفت: «اين قدر كه تو ميگويی رويم نميشود تا به حال يك بقره را خوانده بودی»! —( راوی: مجتبی عسکری) پاییز 1360 - تهران - منزل ذبیح الله چراغی پدر شهید چراغی ... ایستاده از راست: ٬ محمد چراغی ، حجت چراغی قدبیگی نشسته از راست: صفی الله چراغی٬ ناشناس٬ ٬ جبار ستوده ، علی خرم @yousof_e_moghavemat
😂 ؟؟؟ 😥 😖 😞 😩 "نصرت الله غریب" ، همان هم بازی دوران کودکی است که اگر کتاب زندگیش را ورق بزنی، پر است از خاطرات دوران جنگ که هر کدام برای خودشان حکایتی دارد. ⬇ "نصرت الله غریب" ، در گفتو گو اختصاصی خود با از دوران زندگی و خاطرات خود با گفت. از ای که  هیچ گاه حتی در شرایط سخت هم از روی لبانش پاک نشد و تا آخرین لحظه در این جنگ باقی ماند. سرانجام در ۱۳ تیر ماه سال ۱۳۶۵ در ، آزادسازی ، شهد شیرین را نوشید. ✅ ⬅ ⬅ نامردها کجا میروید ↘ در ، ، برف سنگینی آمده بود. به بالای ارتفاعات رفتیم. همین طور که مسیر را طی می کردیم، ناگهان احساس کردم که افتاد. دیدم شروع به لرزیدن کرد. انگار غش کرده بود. همه بچه ها نگران و سراسیمه خودشان را بالای سرش رساندند. همه ما نگران که در عین ناباوری ، ه بلند شد و شروع کرد به .😁😁 ما همین طور او را نگاه می کردیم. ✅ این موضوع در کوچه های ذهنمان چند باری تکرار شد. ✅ یک بار دیگر در ، خمپاره ای در اطراف فرود آمد. روی زمین افتاد و شروع کرد به نال و فریاد زدن. بچه ها به واسطه کارهایی که انجام داده بود، باور نمی کردند که زخمی شده باشد. من گفتم: " بچه ها ولش کنید. این دوباره دروغ میگه". اما هم چنان صدای فریاد به گوش می رسید که " نامردها کجا میرید". ما همچنان اهمیتی بهش نمی دادیم. گفتم: "دوباره رضا می خواهد ما را دست بندازد. کارش همین است." اما یکدفعه دیدیم که واقعاً چهار دست و پا راه می آید. برگشتیم، متوجه شدیم که وقتی خمپاره افتاده است، خاک به سر و صورت و چشمانش پاشیده. صورتش دیده نمی شد. من یک آن احساس کردم که  ترکش  به چشمانش اصابت کرده و نابینا شده است. همچنان ناله کنان فریاد می زد، "دیدید نامردا دروغ نمی گم". Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat