eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.1هزار عکس
35هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
بركت انقلاب براي با نو ان اگر اين نهضت و انقلاب اسلامي هيچ نداشت جز اين تحولي كه در بانوان و در جوانان ما پيدا شد؛ اين يك امري بود كه كافي بود براي كشورما. (۲۶۴) ۲۵/۱۲/۵۹ --------------------------- ۱. «دست خدا به همراه جماعت است». مباهات به زنان پرافتخار ايران اينجانب به زنان پرافتخار ايران، مباهات ميكنم كه تحولي آنچنان در آنان پيدا شد كه نقش شيطاني بيش از پنجاه سال كوشش نقاشان خارجي و وابستگان بي شرافت آنان، از شعراي هرزه گرفته تا نويسندگان و دستگاههاي تبليغاتي مزدور را نقش بر آب نمودند، و اثبات كردند كه زنان ارزشمند مسلمان دچار گمراهي نشده و با اين توطئه‌هاي شوم غرب و غربزدگان آسيب نخواهد پذيرفت. هر چند در طول سلطنت غاصبانه پهلوي با آن بوق وكرناهاي تبليغاتي، بجز مشتي زنان مرفه طاغوتي و وابستگان ساواكي و سرسپردگان آنان ديگر قشرهاي ميليوني زنان متعهد كه اساس ملت مسلمانند، در دام فريب دلباختگان به غرب نيفتاده و با عمل خود در طول پنجاه سال سياه با روي سفيد نزد خدا و خلق شجاعانه مقاومت نموده اند. لكن در اين تحول الهي اخير، اميد كوردلاني را كه قبله گاه خود را غرب مي‌دانستند و اكنون هم مي‌دانند، به طور قاطع و براي هميشه قطع نموده اند. (۲۶۵) ۴/۲/۶۰ تحول بزرگ در بانوان ايران آنچه كه در ايران بزرگتر از هر چيز بود، تحولي است كه در بانوان ايران حاصل شد. (۲۶۶) ۲/۳/۶۰ نجات ايران بانوان ما راكه البته يك حدودي شان را به راه غير صحيح هدايت كرده بودند و مي‌رفت كه باز بيشتر بشود، خداوند به ما عنايت فرمود و نجات داد از آن چيزهايي كه به دست استكبار و به دست اشخاصي كه نوكر استكبار بودند. خداي تبارك و تعالي ما را از آنها نجات داد، بانوان ما را نجات داد كه امروز بانوان ما به طوري غرق در نعمت خدا هستند و خودشان هم شايد از آن نعمتهاي بزرگ الهي غافل باشندكه حدي ندارد. (۲۶۷) ۱/۱/۶۲ بانوان و تعليم و تعلم آن تحولي كه در جوانهاي ما پيدا شده است كه از كاباره‌ها كشيده شده اند به ميدان جنگ با كفار، از مراكز فساد كشيده شدند به مراكز صلاح و دعا و نيايش، بانوان ماكه آن طور با آنها ظلم شده بود امروز در سرتاسر كشور مشغول تعليم و تعلم هستند و مشغول جهاد هستند في سبيل الله. (۲۶۸) ۲۵/۵/۶۲ https://eitaa.com/zandahlm1357
سبک زندگی شاد 22.mp3
9.27M
۲۲ 👨🏻💻فقط مهندس های خوب زندگی شاد و آرامی دارند... اونایی که هرم معشوق هاشون رو با یه چینش درست، مهندسی کردن، چیدن، آوردن بالا... اینا دیگه... از قبیله ی لاخوف علیهم و لا هم یحزنون هستند.
🕌در محضر امام روح الله (۲۴۷) 📌امام خمینی (ره) : بیدار و هُشیار باشید شیاطین رخنه نکنند و تخم نفاق و اختلاف نیفشانند که این دست پروردگان غرب و شرق و این وارثان رژیم ستمشاهی و این محروم شدگان از دست‌رنج ملت و ذخایر کشور در کمین‌اند و درصدد اختلاف‌افکنی و با قلم و زبان خود از هیچ افترا و تهمت در راه شکست جمهوری اسلامی و رسیدن به همه مطامع کثیف خویش فروگذار نمی‌کنند.با شایعه افکنی‌ها و دغل بازی‌ها و دروغ پردازی‌ها می‌خواهند در وحدت شما که وحدت الهی است خلل ایجاد کنند. 📚صحیفه نور، جلد ١٩،صفحه ١٠١ 📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر ، بدون ذکر منبع هم مجاز است. @zandahlm1357
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
شفاى امراض حاج احمد تبريزى قالى فروش (كه در سراى محمديه حجره تجارت دارد زنى به نام خديجه فرزند مشهدى يوسف تبريزى خامنه اى كه از امراض مهلكه شفا يافت نقل فرمود: يكسال از ازدواج ما گذشته بود كه خانمم دچار مرض شديدى گرديد هر چند اطباء در معالجه او كوشيدند اثرى از بهبودى ظاهر نشد. بلكه ماه به ماه و سال بسال شدت مى گرفت تا هفت هشت سال قبل (۱۴ شوال ۱۳۵۰) كه گرفتار مرض حمله شد پس اطباء در مقام علاج آن برآمدند باز بهبودى پيدا نشد بلكه شدت يافت. تا چند روز قبل از شفاء بنحوى مرض حمله او را گرفت كه در شبانه روزى دو ساعت بيشتر بحال نبود و بقيه ساعات دچار حمله بود و از اين جهت بقسمى قواى او به تحليل رفته بود كه قدرت برخواستن نداشت مگر با كمك ديگرى و من از صحت او بكلى ماءيوس بودم. لكن چون در اين روزها شنيدم حضرت على ابن موسى الرضا (ع) باب مرحمت خاصه خود را بروى دردمندان باز فرموده و چند نفر دردمند را شفا داده به طمع افتادم و اين زن را بهمراهى دو زن از خويشان بتوسط دُرشكه بحرم فرستادم كه تا صبح بمانند شايد نظر مرحمتى بشود و خودم براى پرستارى اطفال در خانه بودم و اطفال به جهت نبودن مادر بى تابى مى كردند. حتى وقتى كه غذا براى ايشان آوردم گريه مى كردند كه ما غذا نمى خوريم بلكه مادر خودمان را مى خواهيم. بالاخره خودم نيز غذا نخوردم يك دختر را بهر قسمى بود خوابانيدم ولى پسربچه‌ام آرام نمى گرفت لذا او را دربرگرفته خواستم با او بخوابم كه ناگاه شنيدم در خانه را بشدت مى كوبند. خيال كردم زوجه‌ام طاقت نياورده است كه در حرم بماند و آمده است. دل تنگ شدم كه عجب مال قلبى است مى گويند مال قلب بصاحبش برمى گردد. پس آمدم و در را باز كردم ديدم حاج ابراهيم قالى فروش و چند نفر از خدام حرم پاى برهنه آمده اند و مى گويند بيا خودت زوجه ات را از حرم بياور كه حضرت رضا (ع) او را شفا داده است. من باور نكردم، آنها قسم ياد كردند كه شفا يافته لذا لباس پوشيده با آنها مشرف شدم و زوجه‌ام را سلامت يافتم. و آن وقت تقريبا چهار ساعت از شب گذشته بود و نيم ساعت يا سه ربع ساعت بيشتر زوجه‌ام در حرم شريف نبوده پس با نهايت شادى برگشتم و اطفال از ديدن مادر خوشحال شدند. اما كيفيت شفاى او، خودش گفته است: وقتى كه مرا بحرم مطهر بردند و به مسجد زنانه رسانيدند فورا مرض حمله مرا گرفت و بيهوش شدم، چون بحال آمدم زنهائى كه در آنجا بودند گفتند ما از اين حال تو مى ترسيم لذا مرا نزديك ضريح مطهر پشت سر مقدس آوردند و من چارقد خود را بضريح بسته و با دل شكسته بزبان تركى عرض كردم: آقا مى دانى براى چه حاجت آمده‌ام اگر مرا شفا ندهى به منزل نمى روم بلكه سر به بيابان مى گذارم پس بى حال شدم در آن عالم بيحالى سيد بزرگوارى را ديدم كه عمامه سبز برسر داشت گمان كردم كه از خُدّام است. به تركى به من فرمود: (بوردان دور نيه اتورموسان بردا بالالارون ايوده اغلولار) چرا اينجا نشسته اى بچه هاى تو در خانه گريه مى كنند. به زبان تركى عرض كردم آقا: از اينجا نمى روم چرا كه آمده‌ام شفا بگيرم اگر شفا ندهيد سر به بيابان مى گذارم. فرمود: (گِت گِنه بالالارون اوده اغلولار) برو بخانه كه بچه‌ها گريه مى كنند! عرض كردم ناخوشم. فرمود: (ناخوش ديرسن) يعنى مريض نيستى. تا اين فرمايش را فرمود، فهميدم كه هيچ دردى ندارم. آنوقت خيال كردم كه آن شخص امام (ع) است. عرض كردم مى خواهم به شهر خود نزد مادر و برادرم بروم و خرجى راه ندارم خجالت مى كشم بشوهر خود بگويم خرجى به من بدهد يا مرا ببرد. آنحضرت به زبان تركى فرمود: بگير نصف اين را بمتولى بده و هزار تومان بگير براى دنياى خود و نصف ديگر را ذخيره آخرت خود كن اين را فرمود و چيزى در دست راست من نهاد و من انگشتهاى خود را محكم روى آن نهاده و بحال آمدم و هيچ درد، در خود نديدم و آنچيز شك ندارم كه ميان دست من بود. پس از شوق برخاستم خواهرم و آن زن ديگر كه با من بودند تا فهميدند كه امام مرا شفا داده فرياد كردند كه مريض ما شفا داده شد مردم بر سر من هجوم آوردند و لباسهاى مرا بعنوان تبرك پاره پاره كردند. در اين بين نفهميدم كه آيا دستم باز شد و آن چيز مفقود شد يا كسى از دستم برد شوهرش گفته است چند مرتبه مرا در آن شب و روزش فرستاد كه شايد آن مرحمتى پيدا شود افسوس كه پيدا نشد. (۱) اى خاك طوس چشم مرا توتيا توئى مائيم دردمند و سراسر دوا توئى دارى دم مَسيح تو اى خاك مشك بيز يا نكهت بهشت كه دارالشفا توئى اى خاك طوس درد دلم را توئى علاج بر دردها طبيب و به غمها دوا توئى اى ارض طوس خاك تو گوگرد احمر است
قلب وجود ما همه را كيميا توئى اى خاك طوس رُتبه ات اين بس كه از شرف مَهد اَمان و مشهد پاك رضا توئى اى خاك طوس چون تو مقام رضا شدى برتر هزار پايه زعرش علا توئى شاهنشهى كه سِلسِله انبياء تمام گوينده اش اى فِداى تو چون مقتدا توئى اى كشتى نَجات ندانم تو را صفات دانم به بحر علم خدا، ناخدا توئى فريادرس بهر غم و كافى بهر اَلَم حِصْن حصين عالم و كهف الورى توئى والشمس آيتى بود از روى اَنورت توضيحش آنكه تَرجمه والضحى توئى اين مى كشد مرا كه بدين شوكت و جلال در ارض طوس بيكس و بى آشنا توئى واين مى كشد مرا كه بصد رنج و صد بلا در دست خَصم كشته زهر جفا توئى سوزم براى بى كسيت يا غريبيت يا بى طبيبيت كه بغم مبتلا توئى https://eitaa.com/zandahlm1357
سخنان گرانقدر امام رضا تو خود حجاب خودي از ميان برخيز از ثامن الائمه عليه السلام سئوال شد كه: چرا خداوند از خلق در حجاب است؟ در جواب فرمود: «حجاب از بسياري گناهان مردم است. » [۴۸]. عصمت حضرت زهرا جعفر بن محمد بن زيد گويد: در بغداد بودم كه محمد بن مندة بن مهريزد مرا گفت: آيا خواهي كه به خدمت حضرت محمد بن علي الرضا عليهماالسلام رسي؟ گفتم: آري! پس بر او داخل شديم و سلام كرده، نشستيم، حضرت گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «فاطمه عليهاالسلام، عفيف و پاك بود؛ [صفحه ۴۹] پس خداوند آتش را بر ذريه او حرام گردانيد، و اين، خاص حسن و حسين عليهماالسلام است. » [۴۹]. (ع) در آثار استاد علامه حسن زاده https://eitaa.com/zandahlm1357
چشم به راه - قسمت هشتاد و هفتم.mp3
28.81M
🎬 قسمت: هشتاد و هفتم 👇👇👇👇👇👇 قابل توجه اعضاء محترم این مجموعه از فایلها تاریخشون به روز نیست @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 کلیپی ماندگار از خانواده شهدای هویزه 🔸 فیلمی ماندگار از اولین حضور خانواده های شهدای مظلوم کربلای هویزه پس از آزادسازی منطقه در سال ۶۱ 🔻 با نوای حاج صادق آهنگران در محل شهادت شهدا 🔻 این سنت زیبا بعد از سالها همچنان ادامه دارد و خانواده های شهدا از سراسر ایران همه ساله در کربلای هویزه گرد هم می آیند... ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @zandahlm1357
🍂 🔻 1⃣3⃣ سردار علی ناصری شام را که در منزل ام میثم خوردیم، خیلی خسته بودیم و خوابیدیم و به خواب رفتیم. فردا صبح، آن زن، در اتاقی را که ما داخل آن بودیم، از پشت قفل کرد. ساعت حوالی ده صبح بود که دختر همسایه وارد خانه شد. خیلی فضول بود. تا متوجه قفل بودن در شد گفت: - ننه میثم، چرا در این اتاق قفله؟! چی توشه؟ آمد به طرف اتاق و شروع کرد با قفل در ور رفتن. ما هم داخل اتاق بودیم و صدای قلب خود را می شنیدیم و در دل دختر را نفرین می کردیم! ثائر گفت: ۔ خدا به دادمان برسد. من این دختر را می شناسم. خیلی کنجکاو و فضول است. ننه میثم آمد و با لطایف الحیلی دختر را از در اتاق دور کرد و گفت: - چرا باز باشه؟ مرغ ها و خروس ها می روند داخل آن و کثافت می کنند. قفل کرده ام که نروند. . خوب درش را ببند؛ چرا آن را قفل کرده ای؟ - قفل باشه، بهتره. ممکنه باد در را باز کنه و مرغها بروند آنجا. خلاصه با هزار زحمت و کلک، ذهن آن دختر فضول را از اتاقی که ما در آن بودیم، منحرف کرد. مدتی ما در آن روستا مخفی بودیم. روزها در هور و حوالی آنجا کار شناسایی انجام می دادیم و شب ها برای استراحت و صرف غذا به منزل ام میثم باز می گشتیم. روزی با بلم به رودخانه شط العرب رفتیم. مهدی میاحی، از روستای شنانه در پنج کیلومتری جنوب القرنه و در غرب رودخانه، در این ماموریت با ما همکاری می کرد. قرار بود برایمان ماشینی بخرد تا ما بتوانیم راحت تر در خشکی و جاده ها تردد کنیم. محل ملاقاتمان منطقه شرش در جنوب القرنه و غرب رودخانه شط العرب بود. سر قرار که رسیدیم، مهدی هم با دست پر آمد. ماشین مناسبی خریده بود. سوار ماشین شدیم و به عقبه دشمن در القرنه رفتیم. پیگیر باشید @zandahlm1357
زور و نیروی بازوی حضرت در کودکی همچنین جابر جعفی نقل کرده می‌گوید: ابوطالب (علیه السلام) فرزندان خود و فرزندان برادرانش را جمع می‌کرد و از آن‌ها می‌خواست با هم زورآزمایی کنند - و این در میان عرب‌ها یک عادت بود - علی (علیه السلام) با این که کودک بود آستینش را بالا می‌زد و با برادرانِ بزرگ و کوچک و همچنین عموزادگانِ بزرگ و کوچک خود زورآزمایی می‌کرد و آن‌ها را بر زمین می‌زد. پدرش می‌گفت: علی (علیه السلام) پیروز شد! پس او را «ظهیر» یعنی پیروز نامید. چون رشد کرد و بزرگ شد با مرد قوی، پنجه می‌انداخت و او را بر زمین می‌کوبید. با دستش فردِ بلند و نیرومند را می‌گرفت، می‌کشید و از پا درمی آورد. و چه بسا قسمت نرم شکمش را می‌گرفت و به هوا بلند می‌کرد، چه بسا اسب در حال حرکت را دنبال می‌کرد و آن را بر زمین می‌زد و به پشت برمی گرداند. [۱] ---------- [۱]: . معانی الاخبار ۶۱؛ مناقب ابن شهرآشوب ۲/۱۲۱؛ بحار الانوار ۳۵/۴۸ و ۴۱/۲۷۵. https://eitaa.com/zandahlm1357
رحمت خدا در کتاب رجاء احیاءالعلوم آمده است: ابراهیم ادهم گفت: در شبی بسیار تاریک، در برابر ملتزم (قسمتی از خانه کعبه)، ایستاده بودم و می‌گفتم: پروردگارا مرا حفظ کن تا هرگز گناه نکنم. صدایی از خانه ی خدا به گوش من رسید که: تو عصمت را از ما می‌طلبی و همه ی بندگانم نیز همان را می‌خواهند، اگر همه را عصمت دهم پس بر چه کسی تفضل جویم و چه کسی را ببخشم. خیام همین را به شعر درآورده است: آبادی میخانه (آباد خرابات) ز می‌خوردن ماست خون دو هزار توبه در گردن ماست گر من نکنم گناه، رحمت که کند آرایش رحمت از گنه کردن ماست گویم تو مگو ما را بدان شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست شیخ بهاء https://eitaa.com/zandahlm1357
👇👇👇👇 @zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
آینده نگری برای کودکان روزی امام مجتبی علیه السلام فرزندان و برادرزادگان خود را فراخواند و به آنان فرمود: شما امروز کودکان اجتماعید، امید می‌رود در آینده بزرگان اجتماع باشید، در کسب علم ودانش بکوشید، هرکدام که نمی توانید مطالب علمی را در ذهن و حافظه خود نگه دارید آنها را بنویسید و نوشته‌ها را در منزل نگهداری کنید تا در موقع احتیاج از آنها استفاده کنید. [۱۸]. همان گونه که ملاحظه می‌کنید، امام مجتبی علیه السلام آینده کودکان را در نظر داشت و پدران و مادران را به این حقیقت آشنا می‌ساخت، بنابراین، آینده کودکان مورد توجه پیشوایان دین بوده است، چنان که در حدیثی می‌خوانیم: مردی از انصار که دارای چند کودک بود درگذشت. وی اندک سرمایه ای داشت که در اواخر عمرش برای عبادت و جلب رضایت خداوند از دست داده بود. کودکانش در همان روز برای زندگی از مردم تقاضای کمک می‌کردند. این ماجرا به پیامبرصلی الله علیه وآله رسید. پرسید: با جنازه او چه کردید؟ گفتند: دفنش کردیم. حضرت فرمود: اگر قبلاً می‌دانستم، نمی گذاشتم او را در گورستان مسلمانان به خاک بسپارید!! زیرا او اموال و ثروت خود را از دست داد و فرزندان خود رابه گدائی بین مردم رهاکرد. https://eitaa.com/zandahlm1357