eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
844 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
634 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ☀️ ☀️ ـ يا امام رضا مي بيني! يكيشان رو در راه جدتان اباعبدالله دادم، اين يكي رو هم در راه شما! فقط تو رو به خون اين عزيزها، پيش مادرتون شفاعت مرا بكنيد. به مادرتون بگين كه ناله نزدم، نفرين نكردم، موهايم رو نكندم، فقط گريه كردم!. فقط گريه!. . به خدا نمي تونم، وگرنه گريه هم نمي كردم. به مادرتون بگين، شما خودتون مادرين، داغ فرزند ديدين. هرشب جمعه براي عزيزتون، حسين، گريه مي كنين. پس اجازه بدين من هم گريه كنم. چه آتشي مي زد به دل همه، اين مادر. ـ يا فاطمه زهرا! خودتون كه مي ديدين، هر وقت صدايش مي زدم، به ياد شما بودم. هر وقت مريض مي شد، با ياد شما ازش پرستاري مي كردم. حالا هم همين طور. آمده ام در خونه تون ازتون صبر بخوام. حالا كه توفيقش رو دادين.  ديگر صداي مادر فاطمه معلوم نبود. در لابه لاي صداي گريه ها و شيون، بچه ها گُم شده بود، رفته بود. پدر فاطمه سرش را به ديواري گذاشته بود و شانه هايش به آرامي مي لرزيد. مادرِ فاطمه همه را به نوبت در آغوش گرفت. دستي به سر بچه ها كشيد، اشك هايشان را پاك كرد و قربان صد شان رفت. آمد جلوي من. نفر آخر بودم. خواستم جلوي پايش برخيزم. اما نگذاشت. نشستن كه نه، افتاد! انگار بعد از مدت ها ايستادن و دويدن، بخواهد نفسي تازه كند، افتاد. كنارم بود. مرا كه ديد لب هايش جمع شد. دستي به صورتش كشيد و چشم هايش را پاك كرد. انگار مي خواست مرا شفاف تر ببيند. دست دراز كرد و سرم را در آغوش گرفت ... نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ☀️ ☀️ ـ مريم تويي نه؟!... آخرين كسي كه با دخترم بوده!... قبل از شهادت هم كنارش بودي نه؟ خوشحال بود؟ سرم را از سينه اش جدا كرد و نگاهم كرد. نگاهش را مستقيم دوخت به چشم هايم.ـ يه روز، يه وقتي بايد سر فرصت همش رو برام تعريف كني. همش رو مي خوام بدونم. مي خوام ببينمش، مي خوام صدايش رو وقتي مي گفته «يا فاطمه زهرا ا» بشنوم! برايم مي گي، نه؟ تو را به خدا «نه» بهم نگو! سرم را گذاشتم روي زانويش. نمي توانستم در چشم هايش نگاه كنم. اشك هايش روي سر و گردنم مي چكيد. چند لحظه بعد، راحله، ثريا و سميه آمدند و مرا از او جدا كردند. مادر فاطمه را بلند كردند و به گوشه اي از اتاق بردند. بعد از خوردن شام بود كه سميه ساك فاطمه را آورد و گذاشت جلوي مادرش. ـ اين ساك و وسايل فاطمه است.مادر فاطمه نگاهي به ساك كرد و اشك دوباره در چشمانش حلقه زد. ثريا هم از جايش برخاست و از درون ساكش چادري مشكي را درآورد و جلوي مادر فاطمه گذاشت.ـ اين هم چادر مشكي فاطمه ست! همان كه آخرين روز، موقع شهادتش سرش بود. من برداشته بودمش. دلم مي خواست يه يادگاري از فاطمه داشته باشم خانجون زُل زد به چشم هاي ثريا.ـ پس چرا مي ديش به من؟!ـ خُب مالِ شماست ديگه!ـ مگه نگفتي مالِ فاطمه ست؟!ـ آره...! ولي حالا كه فاطمه نيست.خانجون چادر را بو كرد و به چشم هايش گذاشت و دوباره به ثريا برگرداند.ـ شماها كه هستين! چه فرقي مي كنه؟! شماها هم مثل فاطمه من! بَرِش دار دخترم! . نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ☀️ ☀️ ثريا زير لب تشكري كرد و چادر را برداشت. من سر رسيد فاطمه را از زير متكايم برداشتم و گفتم: ـ يه سررسيد هم هست كه اونم مال فاطمه ست. مطالبش رو در اون مي نوشت. روز شهادتش، اونو به من داد كه چند تا از اون مطالب رو بخونم. اگه اجازه بدين اين سررسيد هم پيش من بمونه. خانجون لبخند خفيفي زد و گفت: ـ اين چه حرفيه معلومه كه اشكالي نداره. بعد رو به بقيه كرد و گفت: ـ فاطمه دوست شماها بود!. هميشه هم به ياد شما بود. توي خونه مرتب از دوست هاش حرف مي زد. دلش مي خواست دار و ندارش رو با آن ها قسمت كنه و هر چه رو هم كه دستش مي رسيد با دوستاش قسمت مي كرد. حالا هم كه خودش رفته، دلم مي خواد هر كس هر چه دوست داره از وسايلش برداره. اين طوري فاطمه هميشه و همه جا در كنار شما زنده مي مونه. آن وقت من در عوض يه فاطمه، شش فاطمه ديگه به دست آورده ام. سميه تسبيح، عاطفه سجاده و جانماز، راحله قرآن و فهيمه چادر نماز فاطمه را برداشتن. روزي كه شهدا را تشييع كردند، ثريا چادر فاطمه را بر سر كرده بود. سميه همان تسبيح را در دست گرفته بودمي خواند و گريه مي كرد. چه روز عجيبي بود آن روز، انگار همه مردم مشهد يك جا جمع شده بودند. تابوت هاي شهدا مثل قايق هايي در دست امواج، روي شانه هاي مردم موج مي خوردند و مي رفتند. مي رفتند به سوي حَرَم، به سوي كعبه آمال و مقصودشان؛ به سوي معراج، به قتلگاه خونينشان!  شهدا مي رفتند و مردم يك صدا فرياد مي زدند، شعار مي دادند، گريه مي كردند و به امام رضا تسليت مي گفتند: «عزاعزاست امروز، روز عزاست امروز امام هشتم ما صاحب عزاست امروز» عاطفه، سميه و ثريا هم اطراف مادر فاطمه را گرفته بودند و كنار او راه مي رفتند. بابا و مامان هم بودند. روز قبل رسيده بودند. . نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ☀️ ☀️ مامان به محض اين كه رسيده بودند، خودش را به ما رساند. دست انداخت گردن من و زد زير گريه. ـدست مي كشيد به سر و رويم و صورت و اشك هايم را مي بوسيد: ـ چي شده دخترم!... چي شده؟ چه بلايي سرت اومده؟ ـ مُردم و زنده شدم مامان! عزيزترين دوستم رو از دست دادم. جلوي چشم هايم پرپر شد مامان! روي زانوهاي خودم، روي دست  هايم بود. تا 5 دقيقه قبل با هم بوديم، ولي اون تنها رفت. رفت و منو جا گذاشت. خيلي درد كشيدم مامان! مامان سرم را به سينه اش چسباند: ـ كي عزيزم؟ كي رفته؟ ـ فاطمه!... فاطمه! و حالا مامان هم كنار من، به دنبال جنازه فاطمه مي آمد، فاطمه اي كه مرا دوباره به او برگردانده بود. جنازه ها را در حرم دفن كردند. جنازه فاطمه را هم كنارِ بقيه. پدر و مادرش اين طوري خواستند. مطمئنآ فاطمه اين طوري راضي تر بود. روز بعد از تشييع جنازه، بچه ها وسايل را جمع و جور كردند تا به تهران برگرديم. من هم حاضر نشدم با پدر و مادرم برگردم. گفتم كه دلم مي خواهد كنار بچه ها باشم. كنار همسفران فاطمه. كساني كه فاطمه عاشقانه دوستشان داشت. اين را از يادداشت هاي فاطمه در سر رسيدش فهميدم. اين دو روز، يه نفس همه اش را خوانده بودم.قبل از خروج از شهر، اتوبوس براي آخرين بار از نزديكي هاي حرم امام رضا رد شد. سميه از جايش بلند شد و نواري را در پخش كاست اتوبوس گذاشت. سميه رو به بچه ها برگشت و توضيح داد: ـ اين نوارِ وداعِ مشهد پارساله كه روز آخر اردو، اولِ برنامه فاطمه متن قشنگي خوند. فكر مي كنم بَد نباشه دوباره اونو گوش بديم. فقط يادتون باشه، ما اين بار با دو كس وداع مي كنيم، هم با امام رضا و هم با فاطمه . نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
 🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ☀️ ☀️ صداي فاطمه كه از بلندگوهاي اتوبوس پخش شد، همه جا ساكت شد.بگذار تا بگريم، چون ابر در بهاران كز سنگ ناله خيزد روز وداع يارانسكوت شكست. با گريه، با ضجه و با ناله، هر كس به شكلي به جنگ سكوت رفته بود، اما هنوز هم صداي فاطمه مي آمد: هر كو شراب فرقت، روزي چشيده باشد داند كه سخت باشد، قطع اميدوارانبا ساربان بگوييد، احوال آب چشمم تا بر شتر نبندد، محمل به روز باراننوار كه تمام شد بچه ها هم مثل من به ياد فاطمه افتاده بودند؛ همه بغض كرده بودند دنبال كسي مي گشتند كه با آن ها قرار داشته است يا چيزي را جا گذاشته بودند كه دلشان نمي آمد بروند. يكي از شعرهاي سرود به همه ما يادآوري كرد كه چه گوهر گران بهايي را جا گذاشته ايم: دلم و گره زدم به پنجره ات دارم مي رم دوست دارم تا من مي آم، اون گره ها رو واكني اول سميه بود كه بغضش تركيد؛ آهسته و بي صدا. انگار نفس در سينه هايش حبس شده بود. راحله از جايش بلند شد. ايستاد ميان اتوبوس و با لحني غمزده و محزون شروع كرد: ياد باد آن كه ز ما وقت سفر ياد نكرد به وداعي دل غمديده ما شاد نكردتمام بود. جرقه زده شده بود! بغض بچه ها يكجا تركيد. بيشتر از همه عاطفه و ثريا بي قراري مي كردند. راحله هم طاقت از دست داد. همان طور كه ايستاده بود، سرش را روي يكي از صندلي ها گذاشت. گذاشت تا عقده هايش خالي شود. گذاشت تا همه سبك شوند. وقتي صداي گريه بچه ها كمي آرام تر شد، راحله احساس كرد كه ديگر مي تواند حرف بزند. شروع كرد: ـ فاطمه ... راحله خواست ادامه دهد، ولي زبانش ياري نكرد. صدا از دهانش خارج انگار راه گلويش بند آمد. چند لحظه صبر كرد. پلك هايش را به هم زد، آب دهانش را قورت داد. انگار تمام نيرويش را يك جا جمع كرد. تا توانست آن يك جمله را بگويد: ـ فاطمه هم رفت... باور نكردنيه، ولي حقيقت داره...! فاطمه رفته! رفته! مثل يه پرستو... يه پرستو كه فصل هجرتش رسيده باشه... مثل يه بارون بهاري... تندي آمد و رفت ... نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ☀️ ☀️ صداي گريه آلود سميه، حرف هاي راحله را قطع كرد:ـ نه! فاطمه نرفته...! فاطمه هنوز هست...! به قول شهيد آويني «شهدا ماندگارند» اين ماييم كه داريم از بين مي ريم.ـ نمي دونم شايد هم همين طور باشه كه سميه گفت... به هر جهت هر طوري كه فكر كنيم، مي بينيم، ما فاطمه رو از دست داده ايم...! يكي از بهترين  دوستانمون رو، دوستي كه با بقيه دوستهامون فرق داشت... يه جور ديگه بود. كاش مي دونستم از دوست، نزديك تر ديگه كيه؟! من با صدايي كه بيشتر به ناله شبيه بود، جواب دادم:ـ مثل مادر بود!... عاطفه با لحني متأسف و حسرت آلود پاسخ داد: ـ به نظر من اون به هر چي مي گفت، عمل مي كرد و همين بود كه اونو دوست داشتني مي كرد.  فهيمه با لحني بغض آلود گفت: ـ بچه ها «خوبي» صفت مناسبي براي بيان فاطمه نيست. اون بالاتر از اين حرف ها بود! صداي ثريا آرام بود و محزون. از بس گريه كرده بود در اين چند روز، صدايش گرفته بود. به زحمت حرف مي زد: ـ اون يه دختر معمولي نبود! فرشته بود! از همه كساني كه در اطراف ما هستن، بالاتر بود. چيزهايي كه  اون بلد بود، حتي استادهامون هم بَلَد نبودن. حتي از مادر هم مهربان تر بود. از خواهر به آدم نزديك تر بود!... به زحمت بغضی که گلویم را گرفته بود فروخوردم وادامه دادم: ـ اما بچه ها من باحرف راحله مخالفم... مافاطمه رو از دست ندادیم،فاطمه هنوز هم بهترین دوست وهمراه ماست. من تاقبل از این سفر خیلی تنهابودم. امادراین سفر واین چندروز،فاطمه همه کس من شده بود.وهنوزهم جای همه روبرام پر میکنه چون من فکر میکنم که اگه فاطمه تونسته بود بعداز شهادت برادرش،ارتباطش رو با "علی"اش حفظ کنه،چراما نتونیم؟پس او هنوز هم فاطمه ماست . نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ☀️ ☀️ سررسید فاطمه را کمی بالاتر گرفتم وادامه دادم: ـ دراین سررسید،نامه ای هست که شب عاشورا نوشته.فاطمه اینو خطاب به استادش نوشته.فکرکردم شاید برای شما هم جالب باشه،براتون بخونم به نام محبوب ازلی وابدی استاد عزیزم،سلام! ...حال میخواهم این آخرین نامه را که نه، آخرین یادداشت،واگویه ودرد دل را کاملا ساده وبی تکلف،مثل حرفها و درد دل های یک دختر برای پدر پیرش!بنویسم به همین دلیل هم از شما اجازه می خواهم که این بار سنت شکنی کرده و شمارا "پدر" خطاب کنم. پدر عزیزم! این چند روز مدام و بی وقفه به یاد شما بودم. چقدر قشنگ و خوب حرف می زنید!حرف هایتان چه خوب بر دل می نشیند. اما...!به شرطی که نامردان و بی صفتان، فضا را غبار آلود و کدر نکرده باشند... استاد فرزانه ام! امروز هم حرف های پر مغز شما فارغ از جنجالهای روزمره خریدار بسیار دارد. فارغ از جناح بندی نیروهای سیاسی مشتاق بسیار دارد.اما نمی گویم این حرف ها از شماست! چون فضاغبار آلود است... پدر مظلومم! کاش همه این جوان ها سعادت این را داشتند که یک بار اما از نزدیک ودر محفل خصوصی شما را ببینند.آن گاه می توانستند از نزدیک ببینند که شما سختید چون صخره؛ و نرم و لطیف هستید چون ابریشم. یقینا صدای پدرانه تان دلشان را می لرزاند و آرام می کرد...  استاد ارجمندم! نمي دانيد چه جواناني انداين ها! (اما، البته كه شما مي دانيد. من خود بارها شنيده ام كه شما گفته ايد جوانان ايران، بهترين، مؤمن ترين و متعهدترين جوانان دنيا هستند). من نمي دانم كساني كه تهمت بي قيدي و لاابالي گري به اين جوان ها مي زنند با چه تعداد از اين جوان ها و چه قدر مأنوس بوده اند؟!  ... من در اين چند روز با دختر پرجوش و فعالي آشنا شدم كه درد و دغدغه دختران و زنان مظلوم هموطنش او را از خودش باز داشته و شور و هيجاني به او بخشيده كه از هيچ كاري در جهت احقاق حق اين زن ها فروگذار نيست. اگر چه كه به خاطر بعضي تندروي هايش و نيافتن جواب هاي درست، گاهي به خطا رفته باشد. كاش مي شد كه او كمي  بيشتر با منابع اصيل ديني مأنوس مي شد و جواب هايش را مستقيمآ از اين منابع ناب دريافت مي كرد.در اين چند روز با دختر كم حرف و گوشه گيري اُنس پيدا كردم كه دنيايي از حرف و سخن در دلش انبار دارد، اما گوشي براي درددل كردن نيافته است. با اين كه در زندگيش از كمتر كسي محبت ديده است، اما خود يكپارچه محبت است و آرزو دارد بي دريغ محبت كند و محبت كند. فقط بايد خودش و هويتش را باز بيابد تا كمي افق فكريش از خود تنهايش و پيرامونش فراتر برود. آن گاه است كه ديگران را مي بيند و از مشكلات كوچك خودش فارغ مي شود!  من دختري را ديدم كه اگر چه ظاهر و حركاتش خشن و بي روح بود، اما روحش سراسر لطافت و رحمت بود. انگار به گونه اي عامدانه مي خواست با اين ظاهر و حرف هاي خشنش بر قلب مهربانش سرپوش بگذارد. فقط چشمان ظاهربين نمي توانستند از ظاهر آشفته او عبور كرده و به باطن پاكش برسند كه ديگر او را بي دين و بي تعهد ندانند....  گويي اين ها همگي دختران آفتاب اند! آه پدر محبوبم! دیگر وقتی نمانده وباید بروم. فقط در این آخرین لحظات برای همدلی و همراهی دختران آفتاب التماس دعا دارم دعا کنید آنها به معارف ناب اسلامی دسترسی پیدا کنند و به خاندان مکرم اهلبیت متصل شوند. هرچند که خوب می دانم، شما هیچ گاه آنها را فراموش نکرده اید ونمی کنید نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
☀️ ☀️🍃 👈ڪتابی است ڪه ... ارائه ڪننده ڪلیدهای خوب از نیازهاے تربیتی فرزندان برای والدین ✍وآگاهی دهنده و ترسیم ڪننده فضای آینده وپیش رو برای فرزندان،بویژه دختران... ✍کسانی که نخوندند ، حتما بخونند ، تمامش درس زندگیس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
سلام دوستان کتاب خوان رمان بخوبی تمام شد ان‌شاءالله از فردا رمان واقعی بنام پخش میشود درضمن درباره داستانهای کوتا ، کتابهای مجازی ، برنامه برای کودکان و رمانهای قبل ، بلاخص رمان دختران آفتاب که تمام شد ، اگر نظری ، پیشنهادی ، انتقادی ، برای بهتر شدن کانال و رضایت شما در آیدی مدیر اطلاع بدهید آیدی مدیر @A_125_Z ای دی منتظرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐☀️💐☀️💐☀️💐☀️💐☀️💐☀️💐 🐑 سلاااام مهندسین آینده 🐓 🐐🐏🐑 بادست پُرامدم 🐕🐩🐈 🐸 🐼 🐱 🐰 🐘 🐷 🐼 🐥
4_6010309841690559436.mp3
2.49M
🎄قصه کودکانه در مورد بهداشت و پاکیزگی🎄👆👆 💠گوینده: سرکار خانم بیات💠 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نعمت هاي خدا ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز😍 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠لذت نقاشی بدون کثیف شدن دست😊 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پلنگ_صورتی بفرست برا دوستات😍 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴🔴برای راحتی شما 👇👇👇 ♦️☀️ 13 کتاب صوتی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 👇 https://eitaa.com/zekrabab125/30283 ♦️♦️♦️
🔴🔴برای راحتی شما 👇👇👇 ♦️☀️ 13 رمان آماده که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 👇 https://eitaa.com/zekrabab125/28930 💚💚💚💚💚
☑️ لینکها برای راحتی شما 👇👇👇 ♦️♦️بیش از 500 و = شامل و مهم و ارزشمند 🌻و امکانات زیاد دیگر... را در این کانال کنید. 🔴🔵🔴 لینک راهنما که تا به الانه در کانال قرار گرفته 👇تماما مذهبی👇اسلامی 🍎لیست اول 👇 https://eitaa.com/zekrabab125/19259 💚 تعداد 51 نرم‌افزار و کتاب pdf کاربردی , رمان عقیدتی ، سیاسی ، و ..... 👆👆👆 🍎لیست دوم 👇 https://eitaa.com/zekrabab125/20779 💚 تعداد زیادی نرم افزارهای و کتاب pdf کاربردی ، عقیدتی ، حدیثی ، و .....👆👆 🍎لیست سوم👇 https://eitaa.com/zekrabab125/27333 💚 تعداد 130 کتابهای pdf = رمان ، داستان ، مذهبی ، شهیدایی و ......👆👆 🍎لیست چهارم👇 https://eitaa.com/zekrabab125/29115 💚 تعداد 100 کتابهای pdf و نرم‌افزار = رمان ، داستان ، مذهبی ، شهیدایی و ......👆👆 🍎لیست پنجم https://eitaa.com/zekrabab125/30402 💚 تعداد 76 کتابهای pdf و نرم‌افزار = رمان ، داستان ، مذهبی ، شهیدایی و ......👆👆
🔴🔴 کتاب جدید همراه با نخسه pdf حامل 10 شب مناظره پیرامون ولایت ، هرکسی گوش نکند ضرر کرده ...!!!!👇👇👇 https://eitaa.com/zekrabab125/30249 کتاب صوتی شبهای پیشاور👆 کتابpdf و قسمت 1و2 https://eitaa.com/zekrabab125/30313 کتاب صوتی شبهای پیشاور👆 قسمت 3 https://eitaa.com/zekrabab125/30367 کتاب صوتی شبهای پیشاور👆 قسمت 4 https://eitaa.com/zekrabab125/30441 کتاب صوتی شبهای پیشاور👆 قسمت 5 https://eitaa.com/zekrabab125/30487 کتاب صوتی شبهای پیشاور👆 قسمت 6 https://eitaa.com/zekrabab125/30565 کتاب صوتی شبهای پیشاور👆 قسمت 7 https://eitaa.com/zekrabab125/30612 کتاب صوتی شبهای پیشاور👆 قسمت 8 https://eitaa.com/zekrabab125/30665 کتاب صوتی شبهای پیشاور👆 قسمت 9
🔴 شروع رمان جدید بنام ، مورد تأئید رهبر عزیزمان🌷👇👇 📝 نوشته ی: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند 👇حتما بخونید https://eitaa.com/zekrabab125/28891 چهاردهمین رمان( )صفحه 1 تا 7 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/28995 چهاردهمین رمان( )صفحه 8 تا 14 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29076 چهاردهمین رمان( )صفحه 15 تا 20 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29151 چهاردهمین رمان( )صفحه 21 تا 26 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29252 چهاردهمین رمان( )صفحه 27 تا 33 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29348 چهاردهمین رمان( )صفحه 34 تا 39 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29418 چهاردهمین رمان( )صفحه 40 تا 45 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29502 چهاردهمین رمان( )صفحه 46 تا 51 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29570 چهاردهمین رمان( )صفحه 52 تا 57 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29656 چهاردهمین رمان( )صفحه 58 تا 63 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29749 چهاردهمین رمان( )صفحه 64 تا 70 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29828 چهاردهمین رمان( )صفحه 71 تا 76 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29899 چهاردهمین رمان( )صفحه 77 تا 82 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29963 چهاردهمین رمان( )صفحه 83 تا 87 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30038 چهاردهمین رمان( )صفحه 88 تا 94 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30095 چهاردهمین رمان( )صفحه95 تا 101👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30148 چهاردهمین رمان( )صفحه102 تا 108👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30200 چهاردهمین رمان( )صفحه109 تا 115👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30252 چهاردهمین رمان( )صفحه116 تا 122👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30315 چهاردهمین رمان( )صفحه 123 تا 129👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30369 چهاردهمین رمان( )صفحه 130 تا 136👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30443 چهاردهمین رمان( )صفحه 136 تا 143👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30489 چهاردهمین رمان( )صفحه 144 تا 150👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30556 چهاردهمین رمان( )صفحه 151 تا 157👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30618 چهاردهمین رمان( )صفحه 158 تا 164👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30668 چهاردهمین رمان( )صفحه 165 تا 171👆
https://eitaa.com/charkhfalak500/28952 🔴 ختم 141 روز پنجشنبه 👆 24 رمضان‌ الکریم 🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵 💚💚 #توجه کنید👇👇 #بهترین_چله_در_بهترین_ماه‌های_سال👇شروع از 21 شعبان تا روزعیدفطر 👇حتما دنبال کنید https://eitaa.com/charkhfalak110/31868 🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵 ♦️ تا جایی که توان دارید وقت دارید این ختمها را در این ماه عزیز دنبال کنید..!!؟؟ برای آماده کردن جسم‌وروحتان خوب است ، .. ان‌شاءالله ، 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚