eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
933 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه های خرمالو و انار‌ خانوم خرمالو ابروهایش را داد بالا و به آقا انار گفت.... بقیه اش با شما🙄
به صندوق چوبی پشت پایش گیر کرد. محکم زمین خورد و کُت چرمش چاک خورد. دانه‌های یاقوت زیر کُتش پیدا شد. چشم از او برداشتم. بلند شد و همانطور عقب عقب به راهش ادامه داد. نمی‌خواست در همین ملاقات اول مضحکه شود. حسابی که دور شد؛ برگشت. شروع به دویدن کرد. دلم می‌خواست بفهمم کجا می‌رود. سال‌ها همسایه‌ی ما بودند. همین درخت کناری. اولین بار که همدیگر را دیدیم، هر دو شکوفه بودیم. فکر کردم: «لابد اون موقع فکر کرده شبیه همیم.» دلم برایش سوخت. وقتی ردِ قرمز باقی مانده از او را روی زمین دیدم، دردم گرفت. دستی به پوست حساس و نازکم کشیدم. چشمانم را بستم. حتی تصور چنین افتادنی، تمام فیبر‌های تنم را لرزاند. فکر کردم: «چه مرد محکمیه! اگر من بودم الان تمام تنم له شده بود.» از تصورش دردم آمد. اما فکر رهایم نکرد: «حتی نمی‌تونستم از جام بلند شم و باید با خاک انداز جمعم می‌کردن!» چشمانم را فشار دادم تا این فکر از سرم خارج شود. کمی عذاب وجدان گرفته بودم. «کاش اون حرف‌ رو بهش نگفته بودم!» لبانم را با زبان خیس کردم و ابروهایم را گره دادم. «نه. خیلی هم خوب گفتم.» دست به سینه سرم را بالا گرفتم. «اصلا ما به هم نمی‌خوریم.» یاد حرف‌هایش افتادم و وا رفتم. _ببخشید یه... آب دهانش را قورت داد. _...عرضی داشتم خدمت‌تون. با دیدن کُت چرم براق و صورت قرمزش، چشمانم را پایین انداختم. _بفرمایید. نفسش را آرام بیرون داد و به زمین خیره ماند. _من خیلی وقته... یعنی... چند ماهی هست... می‌دونید نجابت و حیای شما برام قابل تحسین هست. از حرف‌های بریده‌اش، بوی خواستگاری آمد. طبق معمول همه‌ی این جور وقت‌ها خودم را به خنگی زدم. خونسرد و بی‌حالت نگاهش کردم. _ممنونم. سلام به خانواده برسونید. من باید برم. از گفتن جمله‌ی آخر پشیمان شدم! اگر قبول می‌کرد تا بروم از بقیه‌ی حرفش سر در نمی‌آوردم. اگر هم نمی‌گذاشت که معلوم بود معنای حرفش را فهمیده‌ام و دارم فرار می‌کنم. منتظر عکس‌العمل او ماندم. سرش را تندی بالا آورد. آب دهانش را قورت داد. چشمانش به این طرف و آن طرف دو دو زد تا روی من خیره نشود. دهانش را باز کرد اما زبانش قفل بود. کلمات روی زبانش ماسیده بود. نمی‌دانم چرا حالش را فهمیدم! بی ملاحظه گفت: _می‌خوام باهاتون زندگی کنم خانم خرمالو. این را که گفت، یاقوتِ چشمانش در چشمانم گره خورد. خشکم زده بود. با اینکه می‌دانستم منظورش چیست؛ بازم جا خوردم. زمان در آن لحظه متوقف شد. دلم می‌خواست آن لحظه تمام شود اما ساعتِ زمان در آن لحظه ایستاد. وقتی زمان به حرکت درآمد، بالاخره پلک زدم. چشمانم را از او گرفتم. ابروهایم را بالا دادم و گفتم: _اینجا جای این حرف‌ها نیست آقای انار. صورتم را برگرداندم و عکس‌العمل چهره‌ی گلگونش را ندیدم. دوباره به جارو زدن برگ‌های زردِ انار و خرمالو، توی حیاط ادامه دادم. (پ. ن: دیگه باید به بزرگی ببخشید. در تمرین دخل و تصرف کردم. تازه به جای شروع، با شبیه اون جمله تمام کردم!)
هدایت شده از seyyed
خانم خرمالو ابرو هایش را داد بالا و به آقا انار گفت: وای این تاجی که گذاشتی رو سرت خیلی بهت میاد آقا انار هم در جوابش گفت: ممنون عزیزم چشمات قشنگ میبینه و این بود داستان کوتاه و پند آموز ما😐😂
هدایت شده از بچه شبح خاکستری-
خانوم خرمالو ابروهایش را داد بالا و به آقا انار گفت: من عمرا از مرد هایی که مو رنگ می‌کنن، خوشم نمی‌آد! آقا انار دستپاچه و با تته پته گفت: ن..نه! ما کلا خانوادگی موهامون بوره. خیالتون راحت. نچراله نچراله. اگرهم که با رنگش مشکل دارید که دیگه... لبخندی روی لب خانم خرمالو شکل گرفت، هرچند آقا انار از زیر ماسک نمی‌دیدش. سرش را پایین انداخت و کمی فکر کرد. انار تا اینجا تمام ایده‌آل های اورا داشت. ناگهان باد سرد پاییزی وزید، از پوشش نازک خانم خرمالو گذشت و لرزه بر اندام ظریفش انداخت. آقا انار که دید خانم خرمالو از سرما به خود می‌لرز، کت چرمش را در‌آورد و قبل از اینکه خانم خرمالو بخواهد لب به تعارف باز کند، آن را روی شانه‌هایش انداخت. لپ های خانم خرمالو به رنگ کت درآمد و فقط زیرلب تشکر کرد. آقا‌ی‌انار همانطور که به خانم خرمالو زل زده بود، پیش خودش فکر می‌کرد کتش چقدر به تن همسر آینده‌اش می‌آید. حالا این همه اعتماد به سقف را از کجا می‌آورد و خرمالو را از همین حالا همسر اینده‌اش می‌دانست،الله‌اعلم! خرمالو احساس می‌کرد دارد زیر نگاه های سنگین انار له می‌شود. به سختی سرش را بالا اورد که یکهو نگاهش روی هیکل تکه‌تکه و عضلانی انار قفل شد. نفسش بند آمد و سریع نگاهش را دزدید و چندین برابر سرخ شد. انار مستانه خندید و در دل آرزو کرد کاش می‌توانست موهای سبزرنگ خرمالو را نوازش کند. یکهو به خودش آمد و در‌دل به خود نهیب زد و خودش را به خاطر بی‌حیایی اش سرزنش کرد. نگاهش را به روبه‌رو دوخت و با صدای بمش گفت: موهاتون رو بکنید داخل. خرمالو که تازه فهمیده بود موهایش بیرون امده، بی اختیار هینی کشید و سریع روسری اش را کشید جلو. انار ذوق‌زده از نجابت خرمالو لبخندی زد و رویش را به سمت او چرخاند. سرش را کمی کج کرد و شمرده شمرده پرسید: خرمالو خانوم؟ و "واو" خانوم را کمی بیشتر کشید. خرمالو نیم نگاه خجولی به انارش، که معلوم نبود از کی "شین" مالکیت گرفته، انداخت و بله را در دهانش مزه‌ مزه کرد. (استاد ممنون می‌شم نطرتون رو هم بگید)
هدایت شده از ✒🌿💎
خانم خرمالو ابروهایش را داد بالا و به آقا انار گفت : خوانواده تو خودشونم با خودشون مشکل دارن... این ترش می‌کنه.. اون‌شیرین می‌شه اونم که خودش نمی‌دونه شیرینه یا ترش. حالا فکر کن ازدواج کنیم بچمون چی از آب در بیاد. پوستش کلفت و تلخه.اونوقت داخلش نرم و شیرین و آبدار. آقا انار که دیگه عصبی شده بود با همون لهجه کرمانی به خانم انار توپید: از شماکه بهتریم.انارمیوه‌‌ی‌مورد علاقه حضرت زهرا(س)است.بعدشم...درسته پوستمون کلفت و تلخه.ولی داخلمون آبدار و شیرینه.تازشم..از شما خرمالو ها بهتریم که. پوستتون قرمز و وسوسه کنندست اما وقتی خورده می‌شین دهن آدما خشک می‌شه. ظاهرتون خوبه هااا ولی باطنتون تلخه.امام علی(ع)هم گفته: «زینةٌ اْلباطن ، خیرُ مِن زینة اْلظاهِر» بعدشم.اصفهانی بودنتو به رخم نکش که مَه بچه کرمونم ، پایتخت گردش گری ایران.از وقتی شکوفه شدماا ، توریستا داشتن انار های کرمونو سوغات می‌بردن. خانم انار شماتت بار آقا خرمالو رو نگاه کرد و گفت : مگه سوغات کرمان زیره نبود؟؟ آقا آنار اومد جواب بده که پدرش ، استاد واقفی گفتن : پسرم ولکن.. اینا جنسشون به تو نمی‌خوره.تو مثلا قراره برگ اعظم باغ انار بشی هااا. با ایشون ازدواج کنی که فردا از درخت می‌افتی پائین.. یکم صبر کن من دخترعمو شیرینو برات می‌گیرم. خانم خرمالو که عصبی شده بود جعبه شیرینی رو از روی میز انداخت پائین رو به آستاد واقفی و پسرش گفت : اصلا شما جنستون به خرمالو ها نمی‌خوره. این دسته گلتونم بگیرین ببرید کرمان.. شمارو به خیر مارو به سلامت. *** دوهفته بعد خبر ازدواج پسر اقای واقفی که حالا ناردوماد شده بود به گوش خرمالو رسید و ایشون بر اثر سکته قلبی مرحوم شدند. و این بود سرنوشت مخالفان باغ انار ، که تکه ای از فردوس است!!
هدایت شده از م.م
خانوم خرمالو: آخ که چقدر دوست دارم این دل پر خونت را. تا قلبت را برویم باز نکرده بودی درکت نمی کردم. همیشه می گفتم چه پوست کلفتی دارد. البته اینهم جزئی از جاذبه های ذاتی تو است که من بسیار دیر متوجه شدم. آنقدر متواضعی که شکافتن تو را نوعی لبخند، رضایت، آرامش می دانم. آقای انار: عزیزم تو هم پراز شیرینی و لطفی. نرمخو ومهربان . چه خاکی بر سرم می ریختم. اگر مثل بعضی خرمالوها بی مزه بودی؟! شکر می کنم که تو را از درخت همسایه خواستگاری کردم. واِلا ممکن بود کارمان به جدایی بکشد. - - تمام شد. خودت را لو دادی. آقای انار: لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود.
هدایت شده از نورسان💫
خانوم خرمالو ابروهایش را داد بالا و به آقا انار گفت: من عمرا از مرد هایی که مو رنگ می‌کنن، خوشم نمی‌آد! آقا انار دستپاچه و با تته پته گفت: ن..نه! ما کلا خانوادگی موهامون بوره. خیالتون راحت. نچراله نچراله. اگرهم که با رنگش مشکل دارید که دیگه... لبخندی روی لب خانم خرمالو شکل گرفت، هرچند آقا انار از زیر ماسک نمی‌دیدش. سرش را پایین انداخت و کمی فکر کرد. انار تا اینجا تمام ایده‌آل های اورا داشت. ناگهان باد سرد پاییزی وزید، از پوشش نازک خانم خرمالو گذشت و لرزه بر اندام ظریفش انداخت. آقا انار که دید خانم خرمالو از سرما به خود می‌لرز، کت چرمش را در‌آورد و قبل از اینکه خانم خرمالو بخواهد لب به تعارف باز کند، آن را روی شانه‌هایش انداخت. لپ های خانم خرمالو به رنگ کت درآمد و فقط زیرلب تشکر کرد. آقا‌ی‌انار همانطور که به خانم خرمالو زل زده بود، پیش خودش فکر می‌کرد کتش چقدر به تن همسر آینده‌اش می‌آید. حالا این همه اعتماد به سقف را از کجا می‌آورد و خرمالو را از همین حالا همسر اینده‌اش می‌دانست،الله‌اعلم! خرمالو احساس می‌کرد دارد زیر نگاه های سنگین انار له می‌شود. به سختی سرش را بالا اورد که یکهو نگاهش روی هیکل تکه‌تکه و عضلانی انار قفل شد. نفسش بند آمد و سریع نگاهش را دزدید و چندین برابر سرخ شد. انار مستانه خندید و در دل آرزو کرد کاش می‌توانست موهای سبزرنگ خرمالو را نوازش کند. یکهو به خودش آمد و در‌دل به خود نهیب زد و خودش را به خاطر بی‌حیایی اش سرزنش کرد. نگاهش را به روبه‌رو دوخت و با صدای بمش گفت: موهاتون رو بکنید داخل. خرمالو که تازه فهمیده بود موهایش بیرون امده، بی اختیار هینی کشید و سریع روسری اش را کشید جلو. انار ذوق‌زده از نجابت خرمالو لبخندی زد و رویش را به سمت او چرخاند. سرش را کمی کج کرد و شمرده شمرده پرسید: خرمالو خانوم؟ و "واو" خانوم را کمی بیشتر کشید. خرمالو نیم نگاه خجولی به انارش، که معلوم نبود از کی "شین" مالکیت گرفته، انداخت و بله را در دهانش مزه‌ مزه کرد.
داخل کانال جست و جو کنید باتوجه به حس و حالتان👇🏻 توصیف مزه دهان توصیف حسی که جگرتان را کند توصیف پنج صدایی که می‌شنوید توصیف مردی عصبی شبی بیدار با چشم خیس ویرایش جمله لحظه عصبانیت بی حساب بهشت رفتن روایت در ۱۵ کلمه لبخند عصبی صد سوژه پیشنهاد اسم جزئیات تصادف در ۳۰کلمه ویرایش جمله ویرایش جمله شخصیت باحیا دفترچه شهید ۱۶ ساله کلمه نویسی توصیف عقل در کالبد انسان تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک الله اکبر خواب آسوده داستانک مداد در ۱۸ کلمه تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک جریان تحریف عروس قرآن آخرین حس خوب❗️ تصویر و داستانک خبر خوب شهید حججی برایتان ۱۳ زن همراه امام زمان نامه به گذشته خود از زبان تخم مرغ ازدواج زوج مسیحی خاطره طنز همکلاسی مجازی داستان ۱۰۰ کلمه‌ای شما تحت تاثیر فردی خاطره به سبک سیال سبک سیال شخصیت طنز ضرب المثل مهم؟ لینکِ کجا؟ طرح انیمیشن صفحه ۳۱۳ قرآن آذر سال ۵۶ جمله نویسی نحو شهادتت؟ صوت و داستانک حرف‌های فراموش شده دعوا پاک کردن عدس امیرالمومنین داستانک اولین بار در نانوایی نماد تعجب دست خط دکتر ملاقات با امام زمان صدا و داستان محیط و داستان آیه و داستانک زندگی شهید زنی از جرهم اسرائیل و مونولوگ قهرمانی که نیست ایران فرشته و داستان تصویر و توصیف رای دادن جای خالی رای و هجوم شخصیت پردازی صدا❗️ جا به جایی ۴ سال دیگر نامه به حاج احمد متوسلیان آبادان؟ ۲ روز به پایان زندگی لیله المبیت، مونوعلی کلمه نویسی حضرت مسلم ضد صهیون آدم شدن ضرب المثل ترکیبی روز مباهله حدس بزنید چیست؟ بنویسید امام حسین کیست؟ برای نوجوان نویس دختر نوجوان پاکدامن نام به برگ اعظم سال ۱۴۰۴ شما نارنگی هستید داستان از ۱۰ دیده، ۵شنیده و فکر در لحظه علی لندی سیال ذهن تفکر به یک فیلم و نوشتن داستان شروع داستان با یکی از جمله‌ها خرمالو و انار آدم برفی چای دوست میزبانی از زنی مهربان کلمه بازی داستان با کلمات ۴ حرفی و۴ نقطه‌ای مهندس کیست توصیف حسادت پنج دقیقه قبل تصادف دختر تازه مسلمان نماز آیت الله بهجت راهیان نور مهمانی از زبان مزه ها شب قدر دوست و حجاب تبلیغ حجاب روز قدس ارتداد و درمانش با دعا ﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
داخل کانال جست و جو کنید باتوجه به حس و حالتان👇🏻 توصیف مزه دهان توصیف حسی که جگرتان را کند توصیف پنج صدایی که می‌شنوید توصیف مردی عصبی شبی بیدار با چشم خیس ویرایش جمله لحظه عصبانیت بی حساب بهشت رفتن روایت در ۱۵ کلمه لبخند عصبی صد سوژه پیشنهاد اسم جزئیات تصادف در ۳۰کلمه ویرایش جمله ویرایش جمله شخصیت باحیا دفترچه شهید ۱۶ ساله کلمه نویسی توصیف عقل در کالبد انسان تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک الله اکبر خواب آسوده داستانک مداد در ۱۸ کلمه تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک جریان تحریف عروس قرآن آخرین حس خوب❗️ تصویر و داستانک خبر خوب شهید حججی برایتان ۱۳ زن همراه امام زمان نامه به گذشته خود از زبان تخم مرغ ازدواج زوج مسیحی خاطره طنز همکلاسی مجازی داستان ۱۰۰ کلمه‌ای شما تحت تاثیر فردی خاطره به سبک سیال سبک سیال شخصیت طنز ضرب المثل مهم؟ لینکِ کجا؟ طرح انیمیشن صفحه ۳۱۳ قرآن آذر سال ۵۶ جمله نویسی نحو شهادتت؟ صوت و داستانک حرف‌های فراموش شده دعوا پاک کردن عدس امیرالمومنین داستانک اولین بار در نانوایی نماد تعجب دست خط دکتر ملاقات با امام زمان صدا و داستان محیط و داستان آیه و داستانک زندگی شهید زنی از جرهم اسرائیل و مونولوگ قهرمانی که نیست ایران فرشته و داستان تصویر و توصیف رای دادن جای خالی رای و هجوم شخصیت پردازی صدا❗️ جا به جایی ۴ سال دیگر نامه به حاج احمد متوسلیان آبادان؟ ۲ روز به پایان زندگی لیله المبیت، مونوعلی کلمه نویسی حضرت مسلم ضد صهیون آدم شدن ضرب المثل ترکیبی روز مباهله حدس بزنید چیست؟ بنویسید امام حسین کیست؟ برای نوجوان نویس دختر نوجوان پاکدامن نام به برگ اعظم سال ۱۴۰۴ شما نارنگی هستید داستان از ۱۰ دیده، ۵شنیده و فکر در لحظه علی لندی سیال ذهن تفکر به یک فیلم و نوشتن داستان شروع داستان با یکی از جمله‌ها خرمالو و انار آدم برفی چای دوست میزبانی از زنی مهربان کلمه بازی داستان با کلمات ۴ حرفی و۴ نقطه‌ای مهندس کیست توصیف حسادت پنج دقیقه قبل تصادف دختر تازه مسلمان نماز آیت الله بهجت راهیان نور مهمانی از زبان مزه ها شب قدر دوست و حجاب تبلیغ حجاب روز قدس ارتداد و درمانش با دعا من حیث لا یحتسب ( خاطره) شما تازه مسلمانید( خلق موقعیت) شهید حسن صیاد خدایاری( یادداشت3جمله‌ای) خواهرشوهر و درست کردن فلافل( راویی اول شخص) اولین چهار شنبه بعد ظهور هشتگ طرف زن و شوهر اسپانیایی در حرم روز دختر دختری در سال ۱۳۴۱ کلمه نویسی | هم‌خانواده و متضاد. تازه عروس و غذا کلمه‌های سه حرفی مخفف چین؟ کلمه‌سازی و داستان نویسی ج ن ن جمله بنویسید دیالوگ پوتین پس از غدیر(ولایت) مسلمانان صبرستان، سه زاویه دید خواب، حرم حضرت رقیه، گوشواره تلظی، ماهی کوچولوی قرمز لامسه و داستان‌پردازی طعم و داستان‌پردازی تصور عاقبت اعتیاد به فضای مجازی تصور، خانواده، عذر خواهی بیماری، کربلا، اربعین
داخل کانال جست و جو کنید باتوجه به حس و حالتان👇🏻 توصیف مزه دهان توصیف حسی که جگرتان را کند توصیف پنج صدایی که می‌شنوید توصیف مردی عصبی شبی بیدار با چشم خیس ویرایش جمله لحظه عصبانیت بی حساب بهشت رفتن روایت در ۱۵ کلمه لبخند عصبی صد سوژه پیشنهاد اسم جزئیات تصادف در ۳۰کلمه ویرایش جمله ویرایش جمله شخصیت باحیا دفترچه شهید ۱۶ ساله کلمه نویسی توصیف عقل در کالبد انسان تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک الله اکبر خواب آسوده داستانک مداد در ۱۸ کلمه تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک جریان تحریف عروس قرآن آخرین حس خوب❗️ تصویر و داستانک خبر خوب شهید حججی برایتان ۱۳ زن همراه امام زمان نامه به گذشته خود از زبان تخم مرغ ازدواج زوج مسیحی خاطره طنز همکلاسی مجازی داستان ۱۰۰ کلمه‌ای شما تحت تاثیر فردی خاطره به سبک سیال سبک سیال شخصیت طنز ضرب المثل مهم؟ لینکِ کجا؟ طرح انیمیشن صفحه ۳۱۳ قرآن آذر سال ۵۶ جمله نویسی نحو شهادتت؟ صوت و داستانک حرف‌های فراموش شده دعوا پاک کردن عدس امیرالمومنین داستانک اولین بار در نانوایی نماد تعجب دست خط دکتر ملاقات با امام زمان صدا و داستان محیط و داستان آیه و داستانک زندگی شهید زنی از جرهم اسرائیل و مونولوگ قهرمانی که نیست ایران فرشته و داستان تصویر و توصیف رای دادن جای خالی رای و هجوم شخصیت پردازی صدا❗️ جا به جایی ۴ سال دیگر نامه به حاج احمد متوسلیان آبادان؟ ۲ روز به پایان زندگی لیله المبیت، مونوعلی کلمه نویسی حضرت مسلم ضد صهیون آدم شدن ضرب المثل ترکیبی روز مباهله حدس بزنید چیست؟ بنویسید امام حسین کیست؟ برای نوجوان نویس دختر نوجوان پاکدامن نام به برگ اعظم سال ۱۴۰۴ شما نارنگی هستید داستان از ۱۰ دیده، ۵شنیده و فکر در لحظه علی لندی سیال ذهن تفکر به یک فیلم و نوشتن داستان شروع داستان با یکی از جمله‌ها خرمالو و انار آدم برفی چای دوست میزبانی از زنی مهربان کلمه بازی داستان با کلمات ۴ حرفی و۴ نقطه‌ای مهندس کیست توصیف حسادت پنج دقیقه قبل تصادف دختر تازه مسلمان نماز آیت الله بهجت راهیان نور مهمانی از زبان مزه ها شب قدر دوست و حجاب تبلیغ حجاب روز قدس ارتداد و درمانش با دعا من حیث لا یحتسب ( خاطره) شما تازه مسلمانید( خلق موقعیت) شهید حسن صیاد خدایاری( یادداشت3جمله‌ای) خواهرشوهر و درست کردن فلافل( راویی اول شخص) اولین چهار شنبه بعد ظهور هشتگ طرف زن و شوهر اسپانیایی در حرم روز دختر دختری در سال ۱۳۴۱ کلمه نویسی | هم‌خانواده و متضاد. تازه عروس و غذا کلمه‌های سه حرفی مخفف چین؟ کلمه‌سازی و داستان نویسی ج ن ن جمله بنویسید دیالوگ پوتین پس از غدیر(ولایت) مسلمانان صبرستان، سه زاویه دید خواب، حرم حضرت رقیه، گوشواره تلظی، ماهی کوچولوی قرمز لامسه و داستان‌پردازی طعم و داستان‌پردازی
داخل کانال جست و جو کنید باتوجه به حس و حالتان👇🏻 توصیف مزه دهان توصیف حسی که جگرتان را کند توصیف پنج صدایی که می‌شنوید توصیف مردی عصبی شبی بیدار با چشم خیس ویرایش جمله لحظه عصبانیت بی حساب بهشت رفتن روایت در ۱۵ کلمه لبخند عصبی صد سوژه پیشنهاد اسم جزئیات تصادف در ۳۰کلمه ویرایش جمله ویرایش جمله شخصیت باحیا دفترچه شهید ۱۶ ساله کلمه نویسی توصیف عقل در کالبد انسان تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک الله اکبر خواب آسوده داستانک مداد در ۱۸ کلمه تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک جریان تحریف عروس قرآن آخرین حس خوب❗️ تصویر و داستانک خبر خوب شهید حججی برایتان ۱۳ زن همراه امام زمان نامه به گذشته خود از زبان تخم مرغ ازدواج زوج مسیحی خاطره طنز همکلاسی مجازی داستان ۱۰۰ کلمه‌ای شما تحت تاثیر فردی خاطره به سبک سیال سبک سیال شخصیت طنز ضرب المثل مهم؟ لینکِ کجا؟ طرح انیمیشن صفحه ۳۱۳ قرآن آذر سال ۵۶ جمله نویسی نحو شهادتت؟ صوت و داستانک حرف‌های فراموش شده دعوا پاک کردن عدس امیرالمومنین داستانک اولین بار در نانوایی نماد تعجب دست خط دکتر ملاقات با امام زمان صدا و داستان محیط و داستان آیه و داستانک زندگی شهید زنی از جرهم اسرائیل و مونولوگ قهرمانی که نیست ایران فرشته و داستان تصویر و توصیف رای دادن جای خالی رای و هجوم شخصیت پردازی صدا❗️ جا به جایی ۴ سال دیگر نامه به حاج احمد متوسلیان آبادان؟ ۲ روز به پایان زندگی لیله المبیت، مونوعلی کلمه نویسی حضرت مسلم ضد صهیون آدم شدن ضرب المثل ترکیبی روز مباهله حدس بزنید چیست؟ بنویسید امام حسین کیست؟ برای نوجوان نویس دختر نوجوان پاکدامن نام به برگ اعظم سال ۱۴۰۴ شما نارنگی هستید داستان از ۱۰ دیده، ۵شنیده و فکر در لحظه علی لندی سیال ذهن تفکر به یک فیلم و نوشتن داستان شروع داستان با یکی از جمله‌ها خرمالو و انار آدم برفی چای دوست میزبانی از زنی مهربان کلمه بازی داستان با کلمات ۴ حرفی و۴ نقطه‌ای مهندس کیست توصیف حسادت پنج دقیقه قبل تصادف دختر تازه مسلمان نماز آیت الله بهجت راهیان نور مهمانی از زبان مزه ها شب قدر دوست و حجاب تبلیغ حجاب روز قدس ارتداد و درمانش با دعا من حیث لا یحتسب ( خاطره) شما تازه مسلمانید( خلق موقعیت) شهید حسن صیاد خدایاری( یادداشت3جمله‌ای) خواهرشوهر و درست کردن فلافل( راویی اول شخص) اولین چهار شنبه بعد ظهور هشتگ طرف زن و شوهر اسپانیایی در حرم روز دختر دختری در سال ۱۳۴۱ کلمه نویسی | هم‌خانواده و متضاد. تازه عروس و غذا کلمه‌های سه حرفی مخفف چین؟ کلمه‌سازی و داستان نویسی ج ن ن جمله بنویسید دیالوگ پوتین پس از غدیر(ولایت) مسلمانان صبرستان، سه زاویه دید خواب، حرم حضرت رقیه، گوشواره تلظی، ماهی کوچولوی قرمز لامسه و داستان‌پردازی طعم و داستان‌پردازی تصور عاقبت اعتیاد به فضای مجازی تصور، خانواده، عذر خواهی بیماری، کربلا، اربعین هالیوود ایرانی آمریکا نشین ادامه‌اش با شما... من یک دخترِ... اغتشاش بر می‌گردد به ان روز که تنها بودم... با توجه به متن زندگیتان را تعریف کنید با توجه به متن بنویسید تکرار اشتراک لفظی دوست پروانه