eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
903 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
نور شما یک نارنگی هستید که توسط یک دانش‌آموز دارید زیر میز پوست کنده می‌شوید. بوی شما تمام کلاس را
نور همین الان سرتان را از روی گوشی یا تبلت ... بردارید و ده چیزی که می بینید و پنج صدایی که می‌شنوید و یک فکری که می‌آید توی ذهنتان بنویسید. مرحله دوم حالا با این کلمات یک داستانک بنویسید. ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 مثلا یخچال. روفرشی. کامیون. مبل. نون. چاقو. کتاب. میز. توپ. سیم. سیب ... صدای یخچال عیعیعیعیعی صدا قطرات آب پلغ پلغ پلغ و ... فکر» یک پیج بزنم کاسبی راه بندازم...چهار میلیون فالور بگیرم تمومه...🤔
مشاهدات:ماه،پرچم یاحسین،لامپ،پتو،پنجره،پرده و... صداها:صدای موتور،زوزه باد، صدای دعوا پسران همسایه،صدای گوشی برادرم،صدایی که نمیدانم از چه منشا گرفته و... فکر:شک ندارم امشب میمیرم، این خط این نشون. عزرائیل جونم هم داره میاد، الکی الکی مُردیم... نور کم سو ماه به زور از لابه‌لای پنجره دستی تکان میدهد. پرده وسط اتاقم معرکه گرفته و رقصان است. چراغ که خوابیده ولی چشم من تازه بیدار شده. از صبح چندین دینامیت در قشرهای مختلف مخم منفجر شده و نای جدا شدن از تخت را نداشتم. پتویم قورتم داده. گهگاهی زوزه باد پرچم خونین یا حسین جلو در را در هوا میچرخاند. دلم آرام میگیرد. آن رنگ قرمز در میان آسمان تیره خدا بلد است چجوری بدرخشد. صدای موتوری که در کوچه میپیچد، دلم را هوایی میکند. اگر میشد پشت موتور مینشستم تا کمی از گرما وجودم را رهسپار کنم. ولی مگر میتوانم را بروم؟ داد و بیداد‌های پسران همسایه‌امان کوچه را غرق کرده. سه پسر قد و نیم قد که از سر تخمک هم معرکه میگیرند. ایندفعه توپ مایه دعوا این سه برادر شده. صدای زوزه‌ای مغزم را پر کرده. باد نیست. صدای یخچال هم نیست. فقط در ذهنم میپیچد. حس میکنم صدای قدم عزرائیل است هرچند کسی با یک سردرد نمیمیرد. اما شاید من اولیش باشم. خلاصه دوستان اگر دیدید عمار دیگر نیامد بدانید این حضرت عزرائیل بود که داشت سراغم را از در دیوار خانه میگیرد... -عمار پاشو بیا اخر عمری کمتر چرت پرت بنویس، یه لیست درازی دارم +اومدم بزار این آخرین جملشه اگر میشد گوشی برادرم هم میبردم و وسط راه بهش میدادم. جناب سرکار است و گوشیش را خانه گذاشته. صدایش از شیپور جنگ هم بدتر است. -عمار میای یا بیام؟ +اومدم اومدم بنده خدا حضرت عزرائیل خیلی کار دارد، علافش کردم. با اجازه از خدمتتان مرخص میشوم. یا علی
کتاب حافظ معنوی ، تلوزیون. مسابقه شبکه ی سه، پسرم باباش، هندزفری، جانماز گوشی پسرم پیچک اویزون ازپشت پرده صدای رشیدپور خنده ی شرکت کننده_ صدای موزیک_ صدای بابای پسرم همچنان صدای رشیدپور. خداییش سه ی صبح، رشیدپور این همه انرژی رو برای یک ریز حرف زدن از کجا اورده؟🤔🤔 ماشالله بزنم به تخته
به نام خداوند بینا بخاری، بخارپز، بطری آب سیب، فلاسک چای، دستمال کاغذی، سطل زباله، بالشت، کتاب بیشعوری، پنکه، قاب عکس پدربزرگ. صدای آمدن پیام برای موبایلم، صدای ویدیو آشپزیِ موبایل مادرم، صدای پدر مادر و برادرم، صدای جیرجیرک، صدای شکستن قولنج دستم. زندگی پیچیده و غم‌انگیز است . چند دقیقه پیش مکالمه یک ساعت و نیمه‌ی من با رفیقم به اتمام رسید، چقدر حرف زدیم. البته بیشتر یاوه‌گویی کردیم. همین هم خوب است. نشسته‌ام پایینِ تخت مادرم که گوشی به دست ویدیو های کانال هایش را با صدای بلند می‌بیند. پدرم روی مبل دراز کشیده، امّا من دوست ندارم بخوابم، می‌خوام سریال یوسف پیامبر ببینم، قسمت حساس سر رسیده. به گمانم درون‌گرا هستم. کدام رفتارم نشانه غم عظیم دلم است ؟ و این‌گونه است که خوانده متوجه نمی‌شوند. کدام یک از کلمات وصف اتفاقات خانه حاوی غم است ؟ هیچکدام امّا همچنان برای من زندگی پیچیده و غم‌انگیز است، بسیار.
کتابخانه ، پیراهن، کالباس، سررسید. خودکار، دمنوش، واکسن، چرخ خیاطی. خیار، لیمو، صدای پنکه . صدای ویراژ پشه، دزد گیر ماشین. صدای نوحه پوریانفر، قطره های اشک فکری که می رسه به ذهن: امروز کتابخانه را تمیز می کردم چشمم به کتاب غرور و تعصب افتاد: ای بابا کجا بودی تو آسمون دنبالت می گشتم. کتابخونه درست کنار پنجره است و خاک لا به لای کتابها نفوذ کرده است ماسک زده ام . چشمم به پیراهنی می افتد که از تراس همسایه بغلی از نرده آویزان شده وفقط یک دستش را به نرده گرفته وباد ان را کتک می زند. سه لباس مانده پشت چرخ خیاطی که خوشحالم مشتریش خودم هستم . خیار و لیمو را با نمک می خورم حالم جا می آید. شام کالباس داریم. صدای پنکه مرا بخود می آورد خاموشش می کنم که خاکِ کتابخانه را، پرواز ندهد. خودکار از بس نوشته تمام کرده است. و سررسیدم از نبودن آن دچارهراس شده است. باید دم نوش بخورم . صدای پوریان نفر شنیده می شود. فطره های اشک بی هوا فرود می آیند. پشه ها گاهی ویراژ می دهند : کارتو زودتر تمام کن خجالت نمی کشه هنوز واکسن نزده . دزدکیرماشین تو خیابون چند ساعت است که جبغ می کشد . فکرم پیش کتاب غرور و تعصب است که پیدا کرده بودم .
مانیتور-دفتر-هندزفری-شارژر-جزوه حسین‌-کتاب های درسی حسن-مُهر. صدای دعای عهد از هندزفری صدای فیششش کولر صدای صحبت های حسین و حسن و بابا برسر بازی فوتبال. صدای سوت بازی فوتبال از تلوزیون. در فکر دوستم که در شهر کوچک خودمان درس نخواند و در شهرستان مجاور، به یک مدرسه غیر دولتی رفته و خدا تومن پول داده است. بسم الله کلکل های برادرانم با پدر بر سر فوتبال، و همچنین صدای کولر، دیوانه‌ام کرده است. روی صندلی پشت میز نشسته‌ام. شارژ به موبایلم و هندزفری در گوشم است. نگاهی به مهر روی میز که رنگ رویش کمی تیره شده است می‌کنم. خدایا شکرت نماز اول وقت خواندم. در مانیتور روی میز، به خودم نگاه می‌کنم. چشمانم از فرط خستگی خمار شده‌اند. نگاهم به جزوه و کتاب های برادرانم که روی میز قرار دارد، می‌افتد. باز نگاهم بالا می‌آیدو روی تصویر مبهم صورتم می‌نشیند. فکرم پیشه فاطمه است‌. دختر مهربان و با ایمانی که اهل تسنن هم هست. از مَرام چیزی برایم هیچوقت کم نزاشته است. آزمون نمونه را با تلاش های بسیار نتوانسته بود قبول شود. من هم شرکت کردم اما به خاطر شرایطی که داشتم، نتوانسته بودم مطالعه کنم. بیشتر دلم میخواست فاطمه قبول شود تا خودم! امروز در گروه واتساپی قدیمیمان بحث سر مدرسه ها شد که هر کسی کجا رفته است. فاطمه هم گفت در مدرسه غیردولتی‌ شهرستان مجاورمان، تحصیل می‌کند. هزینه زیادی هم نسبت به مدرسه های ما داده است. دلم گرفت. اول قرار بود در یک مدرسه باشیم با دوستان قدیمی‌ام اما نزاشتند و گفتند مدرسه ظرفیتش تکمیلی شده است و دانش آموزان بومی باید به مدرسه دیگری بروند‌. من به خاطر پدرم که دبیر بود میتوانستم بمانم. تمام دوستانم رفتند ولی من ماندم. آخر رفیق قدیمی‌ام در آن مدرسه، در رشته انسانی‌اش تحصیل می‌کرد. مریم رفیق نبود، خواهر بود. نمیتوانستم تنهایش بگذارم. به خودم آمدم. دعای عهد و همچنین فوتبال تمام شده بود. دستی به چشمانم میکشم و زیر لب زمزمه می‌کنم: -خدایا خودت بزرگی. پناهمون باش موفق باشیم.
در اتاق، کتابخانه، چوب لباسی، میز تحریر، خواهر در حال نارنگی خوردن. فاطمه چرا انقدر نارنگی شیرین دوست داره؟ بابا نارنگی باید ترش باشه. ترش! نسیم در حال وزش، اولتیماتوم های دو خواهر کوچک تر به هم دیگر، صدای قرچ قرچ خوردن سیب و نارنگی، قیژ قیژ دری که دوباره باید روغن کاری شود، صدای ماشین های خیابان... ★٭٭٭٭★ از شدت صدای سرعت ماشین‌ها، بالشت را محکم تر روی سرم فشار می دهم. واقعا این‌ها نصف شب با خود چه فکر می کنند که دور مارتون را هم می خواهند پشت سر بگذارند. چندثانیه اوضاع آرام می شود. دیگر خبری از ماشین ها نیست. درست وقتی می خواهد لبخند رضایت روی لبم بنشیند، در با ضربه شدیدی باز می شود. _هه هه هه فکر کردی می تونی منو بگیری؟ عمرا اگه بزارم. و بعد چنان دور اتاق می دوند، به جان ماشین‌ها‌ صد رحمت می گویم.نگاهم به کتابخانه و میز تحریر می افتد. کتاب«من دیگر ما» شدیدا به من چشمک می زند. حالا شاید خواهرشان باشم. اما خب قطعا خواهر بزرگتر هم تاثیرخودش را دارد دیگر. خوب می‌دانم در اصول سیاست خواهرداری هم، من الان نباید داد و بیداد کنم. بگویم: بسه دیگه ساعت دوازده نصفه شب شما جغدین! ملت خواب تشریف دارن. بلکه باید روشی دقیقا برعکس این را به نمایش بگذارم. با صدایی آرام می گویم: _بچه‌ها یه لحظه بیاید. یه دقیقه اینجا بشینید می خوام یه چیزی براتون بگم. فاطمه که نارنگی به دست خیره خیره نگاهم می کند، قری ریز به گردنش می دهد. _چی شده آبجی؟ و نرگس پنج ساله با آن بهت کودکانه‌اش متعجب نگاهم می کند. خدایا من از کِی برای اینها انقدر آدم فضایی شده‌ام؟ _چیزی‌نشده عزیزم. بشین برات میگم. خودم هم بلند شدم و از آشپزخانه قاشقی برداشتم. کنار چوب لباسی ایستاده فلزی، قاشق را نگهداشتم. _بچه‌ها یه لحظه این رو ببینید. الان من با قاشق بهش بزنم، از نظرتون صداش خوبه یا نه... بعد هم چندبار محکم به چوب لباسی زدم. فاطمه دیگر قرچ قرچ نارنگی خوردنش تمام شد و محکم با دست‌هایش گوش هایش را گرفت. _اخ زهرا این چه صدای مزخرفیه؟ خب معلومه صداش بده.اه اه‌‌‌... و نرگس که دماغش را بالا داد و لبش را کج کرده. _آجی این خیلی بده. دیگه نزن. لبخندی زدم و محکم بالا و پایین پریدم. مرتب پابه زمین کوبیدم. صدای بدی بود و همانجا در دلم طلب حلالیت می کردم از همسایه پایینی. بالاخره باید یک دقیقه هم که شده، آموزش لازم را می دادم. _دیدید حالا؟ الان هم صدای اون قاشق گوشتون رو اذیت کرد، هم پا کوبیدن من یه جوری شد که احساس کنید خونه داره می لرزه. هر جفتش آزار دهنده است. حالا اگه یکی مرتب بالای خونمون این کار رو بکنه، شما اذیت نمی‌شید؟ یا وقتی می خواید بخوابید، انقدر سروصدا کنه،صداش براتون بشه شبیه اون قاشق‌. پس بیاید قول بدید دیگه تو ساعت استراحت، سروصدا نکنید باشه؟ نرگس با همان دستان کوچکش حالت قول دادن را گرفت. _آبجی من قول میدم. فاطمه هم چون کلا کمی ذاتا اخلاق و رفتارش با دخترها متفاوت بود، دستش را دراز کرد. _دختره و حرفش! خیالت تخت آبجی. فقط الان دیگه حرفات تموم شد بریم بخوابیم. از شنیدن جمله آخرش رسما وا رفتم. اما خب امید زیادی‌به جمله اولش داشتم. به هر حال می دانستم سر قولش می ماند. بچه خوش قولی بود. خنده‌ام گرفت. چشمکی هم به تایید حرفش، حواله صورت تپلش کردم...
مامور امنیتی😁 میهمان داشتم، تامیهمان ها رفتند گوشی را دست گرفتم، باغبان نوشته بود زود بیا ناربانو! بادست به پیشانی ام کوبیدم. پاک یادم رفته بود که امشب میزبان بودیم! میهمانی امشب تمام شده بود. لیوان اب یخ را سرکشیدم تا بلکه از عصبانیتم کم شود. صدای جوجه غاز دخترم که دورگه شده گوش هایم را می خراشد. باخود می گویم دیگر وقت ان رسیده که باچاقو اشنایش کنیم، شیطان هم تشویقم می کند که یک لقمه چربش کنم. هنوز میان وجدان فرشته سفید پوش و وجدان شیطان سیاه پوشم جنگ بود که چشمم به تلویزیون افتاد. سریال همسایه هم دلش گرفته است! یکی کشته شده و دو ایل به هم ریخته اند. آخرسریال هم رضایت خواهند داد و من نمی دانم نگران چه چیزی هستم! بالشت را کنار دستم گذاشتم، انگار استرس فیلم به خانه هم منتقل شده. صدای بازیگر فیلم می آید. باخود می گویم کاش این آقایون درختان سخنگو کمی تمرین کنند، تا شاید مانند این بازیگر صدایشان حس را منتقل کند. هود اشپزخانه هم به سرفه افتاده گمان کنم بوی فلافل ها سینه اش را اذیت کرده است. گوش هایم هم وزوزاشان جزیی از زندگی روزمره ام شده، دکتر می گوید این بیماری میان سالی است. سجاده، چادر وقرآنم را سرجایشان گذاشتم، یک چشمم به سریال بود یک چشم به گوشی، استاد واقفی هم یک تمرین جدید گذاشت که الان دارم ان را می نویسم، گوشم باسریال است،صدای گریه بازیگر زن که به خاطر برادر زندانیش زار می زند اشکم را درآورده، چشمم در گوشی، باد کولر هم پرده سالن را می رقصاند و مارا می لرزاند،هوهوی کولر گرچه به زیبای صدای باد نیست در میان درختان نیست، اما گوشم را نوازش می دهد این اخرین روزهایی است که صدای کولر به گوشم می رسد، می رود تاسال آینده ! اگر عمری باقی باشد ان شاءالله. گلدان گل پتوس را آبیاری کردم، حالش هیچ خوب نبود، حالا کمی سر حالتر شده. راستی من چرا گزارش جز به جزء خانه و زندگیم را نوشتم؟! گمانم اقای واقفی از بچه های امنیت است! دیگر به هیچ کسی نمی شود...
بسم رب ال...... کور شو چشم از صفحه‌ی گوشی گرفتم. هر چه پلک می‌زنم هیچ نمی‌بینم. هیچ نمی‌بینم و همه چیز می‌بینم. مبل‌ها سر جایشان هستند؛ ولی چرا اینقدر کهنه و خاک گرفته شده‌اند؟ با پشت انگشت اشاره‌ چشمانم را ماساژ دادم. به گمانم چشمانم ضعیف‌تر شده‌است. دوباره چشم می‌چرخانم. تصاویر عینی دست گردن تصاویری آشنا انداخته‌اند و مرا به سمت خودشان می‌خوانند. صدایم کردند چایی بنوشم. فهمیدم به نوشیدن یک استکان چایی دعوتم می‌کنند؛ ولی مثل همیشه حرف نمی‌زدند. صدایشان فرق داشت. رنگ و روی وا رفته‌ی مبل‌ها را گذاشتم به حساب چشمان ضعیفم. برای صدای اینان چوب خط چه کسی را رد بزنم؟ سرم را تکان دادم و ابروهایم را بالا انداختم تا فراری دهم اوهامی که مرا احاطه کرده است. لیوانم را از سینی برداشتم تا پذیرایی آخر جلسه‌ی همان اوهام باشد؛ زهی خیال باطل. لیوان همیشگی‌ام جایش را با استکانی کوچک و نعلبکی‌ای با حاشیه‌های قرمز عوض کرده است. شکر دوست ندارم ولی ته استکانم یک بند انگشت شکر نشسته و قاشق چایی خوری هم. یک قلوپ از چایم را نوشیدم. تلخ بود. تلخی‌اش به عمق جانم نشست. شیرین هم نشست! استکان را بالا گرفتم و نگاهش کردم. قهوه‌ای نبود. سیاه بود. چشمانم را بستم و مابقی چای را سر کشیدم. دوست ندارم چشم باز کنم. دیدن آن همه که هست و از من دور است زجرم می‌دهد. قلبم دو شیفت کار می‌کند. جور باری که روی دوشش است را می‌کشد. گوش‌هایم می‌شنوند ولی نه هر صدایی را. صدایی از عمق جانم راه به گوشم باز کرده. هم به شنیدنش محتاجم و هم زجرم می‌دهد. نه توانایی بیشتر کردن صدا را دارم که به وضوح بشنوم و نه قطع می‌شود که رها شوم. چند روزیست گویی با چیزی یا کسی قرارداد بسته‌اند که فقط همهمه‌هایی آشنا را بشنوند. سخت است دیدن آنچه ناپیداست! سخت است دیدن و انکار کردن. قطرات عرق از کنار شقیقه‌ام به پایین سر خوردند. پاییز است و تن من زیر آفتاب سوزان بیابانی سرگردان. دستی سر شانه‌ام خورد و از اینکه کجا سیر می‌کنم پرسید. هر آنچه دیدم را به زبان آوردم. نگاهی به یکدیگر کردند و کم کم لبانشان کش‌ آمد. دیوانه نامیدندم. دیوانه‌ی او شدن عالمی دارد.
داخل کانال جست و جو کنید باتوجه به حس و حالتان👇🏻 توصیف مزه دهان توصیف حسی که جگرتان را کند توصیف پنج صدایی که می‌شنوید توصیف مردی عصبی شبی بیدار با چشم خیس ویرایش جمله لحظه عصبانیت بی حساب بهشت رفتن روایت در ۱۵ کلمه لبخند عصبی صد سوژه پیشنهاد اسم جزئیات تصادف در ۳۰کلمه ویرایش جمله ویرایش جمله شخصیت باحیا دفترچه شهید ۱۶ ساله کلمه نویسی توصیف عقل در کالبد انسان تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک الله اکبر خواب آسوده داستانک مداد در ۱۸ کلمه تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک جریان تحریف عروس قرآن آخرین حس خوب❗️ تصویر و داستانک خبر خوب شهید حججی برایتان ۱۳ زن همراه امام زمان نامه به گذشته خود از زبان تخم مرغ ازدواج زوج مسیحی خاطره طنز همکلاسی مجازی داستان ۱۰۰ کلمه‌ای شما تحت تاثیر فردی خاطره به سبک سیال سبک سیال شخصیت طنز ضرب المثل مهم؟ لینکِ کجا؟ طرح انیمیشن صفحه ۳۱۳ قرآن آذر سال ۵۶ جمله نویسی نحو شهادتت؟ صوت و داستانک حرف‌های فراموش شده دعوا پاک کردن عدس امیرالمومنین داستانک اولین بار در نانوایی نماد تعجب دست خط دکتر ملاقات با امام زمان صدا و داستان محیط و داستان آیه و داستانک زندگی شهید زنی از جرهم اسرائیل و مونولوگ قهرمانی که نیست ایران فرشته و داستان تصویر و توصیف رای دادن جای خالی رای و هجوم شخصیت پردازی صدا❗️ جا به جایی ۴ سال دیگر نامه به حاج احمد متوسلیان آبادان؟ ۲ روز به پایان زندگی لیله المبیت، مونوعلی کلمه نویسی حضرت مسلم ضد صهیون آدم شدن ضرب المثل ترکیبی روز مباهله حدس بزنید چیست؟ بنویسید امام حسین کیست؟ برای نوجوان نویس دختر نوجوان پاکدامن نام به برگ اعظم سال ۱۴۰۴ شما نارنگی هستید داستان از ۱۰ دیده، ۵شنیده و فکر در لحظه علی لندی سیال ذهن تفکر به یک فیلم و نوشتن داستان #تمرین101 شروع داستان با یکی از جمله‌ها #تمرین102 خرمالو و انار #تمرین103 آدم برفی چای دوست #تمرین104 میزبانی از زنی مهربان #تمرین105 کلمه بازی #تمرین106 داستان با کلمات ۴ حرفی و۴ نقطه‌ای #تمرین107 مهندس کیست #تمرین108 توصیف حسادت #تمرین109 پنج دقیقه قبل تصادف #تمرین110 دختر تازه مسلمان #تمرین111 نماز آیت الله بهجت #تمرین112 راهیان نور #تمرین113 مهمانی از زبان مزه ها #تمرین114 شب قدر #تمرین115 دوست و حجاب #تمرین116 تبلیغ حجاب #تمرین117 روز قدس #تمرین118 ارتداد و درمانش با دعا ﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
داخل کانال جست و جو کنید باتوجه به حس و حالتان👇🏻 توصیف مزه دهان توصیف حسی که جگرتان را کند توصیف پنج صدایی که می‌شنوید توصیف مردی عصبی شبی بیدار با چشم خیس ویرایش جمله لحظه عصبانیت بی حساب بهشت رفتن روایت در ۱۵ کلمه لبخند عصبی صد سوژه پیشنهاد اسم جزئیات تصادف در ۳۰کلمه ویرایش جمله ویرایش جمله شخصیت باحیا دفترچه شهید ۱۶ ساله کلمه نویسی توصیف عقل در کالبد انسان تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک الله اکبر خواب آسوده داستانک مداد در ۱۸ کلمه تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک جریان تحریف عروس قرآن آخرین حس خوب❗️ تصویر و داستانک خبر خوب شهید حججی برایتان ۱۳ زن همراه امام زمان نامه به گذشته خود از زبان تخم مرغ ازدواج زوج مسیحی خاطره طنز همکلاسی مجازی داستان ۱۰۰ کلمه‌ای شما تحت تاثیر فردی خاطره به سبک سیال سبک سیال شخصیت طنز ضرب المثل مهم؟ لینکِ کجا؟ طرح انیمیشن صفحه ۳۱۳ قرآن آذر سال ۵۶ جمله نویسی نحو شهادتت؟ صوت و داستانک حرف‌های فراموش شده دعوا پاک کردن عدس امیرالمومنین داستانک اولین بار در نانوایی نماد تعجب دست خط دکتر ملاقات با امام زمان صدا و داستان محیط و داستان آیه و داستانک زندگی شهید زنی از جرهم اسرائیل و مونولوگ قهرمانی که نیست ایران فرشته و داستان تصویر و توصیف رای دادن جای خالی رای و هجوم شخصیت پردازی صدا❗️ جا به جایی ۴ سال دیگر نامه به حاج احمد متوسلیان آبادان؟ ۲ روز به پایان زندگی لیله المبیت، مونوعلی کلمه نویسی حضرت مسلم ضد صهیون آدم شدن ضرب المثل ترکیبی روز مباهله حدس بزنید چیست؟ بنویسید امام حسین کیست؟ برای نوجوان نویس دختر نوجوان پاکدامن نام به برگ اعظم سال ۱۴۰۴ شما نارنگی هستید داستان از ۱۰ دیده، ۵شنیده و فکر در لحظه علی لندی سیال ذهن تفکر به یک فیلم و نوشتن داستان #تمرین101 شروع داستان با یکی از جمله‌ها #تمرین102 خرمالو و انار #تمرین103 آدم برفی چای دوست #تمرین104 میزبانی از زنی مهربان #تمرین105 کلمه بازی #تمرین106 داستان با کلمات ۴ حرفی و۴ نقطه‌ای #تمرین107 مهندس کیست #تمرین108 توصیف حسادت #تمرین109 پنج دقیقه قبل تصادف #تمرین110 دختر تازه مسلمان #تمرین111 نماز آیت الله بهجت #تمرین112 راهیان نور #تمرین113 مهمانی از زبان مزه ها #تمرین114 شب قدر #تمرین115 دوست و حجاب #تمرین116 تبلیغ حجاب #تمرین117 روز قدس #تمرین118 ارتداد و درمانش با دعا #تمرین119 من حیث لا یحتسب ( خاطره) #تمرین120 شما تازه مسلمانید( خلق موقعیت) #تمرین121 شهید حسن صیاد خدایاری( یادداشت3جمله‌ای) #تمرین122 خواهرشوهر و درست کردن فلافل( راویی اول شخص) #تمرین123 اولین چهار شنبه بعد ظهور #تمرین124 هشتگ طرف #تمرین125 زن و شوهر اسپانیایی در حرم #تمرین126 روز دختر #تمرین127 دختری در سال ۱۳۴۱ #تمرین128 کلمه نویسی | هم‌خانواده و متضاد. #تمرین129 تازه عروس و غذا #تمرین130 کلمه‌های سه حرفی مخفف چین؟ #تمرین131 کلمه‌سازی و داستان نویسی #تمرین132 ج ن ن جمله بنویسید #تمرین133 دیالوگ پوتین #تمرین134 پس از غدیر(ولایت) #تمرین135 مسلمانان صبرستان، سه زاویه دید #تمرین136 خواب، حرم حضرت رقیه، گوشواره #تمرین137 تلظی، ماهی کوچولوی قرمز #تمرین138 لامسه و داستان‌پردازی #تمرین139 طعم و داستان‌پردازی #تمرین140 تصور عاقبت اعتیاد به فضای مجازی #تمرین141 تصور، خانواده، عذر خواهی #تمرین142 بیماری، کربلا، اربعین
داخل کانال جست و جو کنید باتوجه به حس و حالتان👇🏻 توصیف مزه دهان توصیف حسی که جگرتان را کند توصیف پنج صدایی که می‌شنوید توصیف مردی عصبی شبی بیدار با چشم خیس ویرایش جمله لحظه عصبانیت بی حساب بهشت رفتن روایت در ۱۵ کلمه لبخند عصبی صد سوژه پیشنهاد اسم جزئیات تصادف در ۳۰کلمه ویرایش جمله ویرایش جمله شخصیت باحیا دفترچه شهید ۱۶ ساله کلمه نویسی توصیف عقل در کالبد انسان تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک الله اکبر خواب آسوده داستانک مداد در ۱۸ کلمه تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک جریان تحریف عروس قرآن آخرین حس خوب❗️ تصویر و داستانک خبر خوب شهید حججی برایتان ۱۳ زن همراه امام زمان نامه به گذشته خود از زبان تخم مرغ ازدواج زوج مسیحی خاطره طنز همکلاسی مجازی داستان ۱۰۰ کلمه‌ای شما تحت تاثیر فردی خاطره به سبک سیال سبک سیال شخصیت طنز ضرب المثل مهم؟ لینکِ کجا؟ طرح انیمیشن صفحه ۳۱۳ قرآن آذر سال ۵۶ جمله نویسی نحو شهادتت؟ صوت و داستانک حرف‌های فراموش شده دعوا پاک کردن عدس امیرالمومنین داستانک اولین بار در نانوایی نماد تعجب دست خط دکتر ملاقات با امام زمان صدا و داستان محیط و داستان آیه و داستانک زندگی شهید زنی از جرهم اسرائیل و مونولوگ قهرمانی که نیست ایران فرشته و داستان تصویر و توصیف رای دادن جای خالی رای و هجوم شخصیت پردازی صدا❗️ جا به جایی ۴ سال دیگر نامه به حاج احمد متوسلیان آبادان؟ ۲ روز به پایان زندگی لیله المبیت، مونوعلی کلمه نویسی حضرت مسلم ضد صهیون آدم شدن ضرب المثل ترکیبی روز مباهله حدس بزنید چیست؟ بنویسید امام حسین کیست؟ برای نوجوان نویس دختر نوجوان پاکدامن نام به برگ اعظم سال ۱۴۰۴ شما نارنگی هستید داستان از ۱۰ دیده، ۵شنیده و فکر در لحظه علی لندی سیال ذهن تفکر به یک فیلم و نوشتن داستان #تمرین101 شروع داستان با یکی از جمله‌ها #تمرین102 خرمالو و انار #تمرین103 آدم برفی چای دوست #تمرین104 میزبانی از زنی مهربان #تمرین105 کلمه بازی #تمرین106 داستان با کلمات ۴ حرفی و۴ نقطه‌ای #تمرین107 مهندس کیست #تمرین108 توصیف حسادت #تمرین109 پنج دقیقه قبل تصادف #تمرین110 دختر تازه مسلمان #تمرین111 نماز آیت الله بهجت #تمرین112 راهیان نور #تمرین113 مهمانی از زبان مزه ها #تمرین114 شب قدر #تمرین115 دوست و حجاب #تمرین116 تبلیغ حجاب #تمرین117 روز قدس #تمرین118 ارتداد و درمانش با دعا #تمرین119 من حیث لا یحتسب ( خاطره) #تمرین120 شما تازه مسلمانید( خلق موقعیت) #تمرین121 شهید حسن صیاد خدایاری( یادداشت3جمله‌ای) #تمرین122 خواهرشوهر و درست کردن فلافل( راویی اول شخص) #تمرین123 اولین چهار شنبه بعد ظهور #تمرین124 هشتگ طرف #تمرین125 زن و شوهر اسپانیایی در حرم #تمرین126 روز دختر #تمرین127 دختری در سال ۱۳۴۱ #تمرین128 کلمه نویسی | هم‌خانواده و متضاد. #تمرین129 تازه عروس و غذا #تمرین130 کلمه‌های سه حرفی مخفف چین؟ #تمرین131 کلمه‌سازی و داستان نویسی #تمرین132 ج ن ن جمله بنویسید #تمرین133 دیالوگ پوتین #تمرین134 پس از غدیر(ولایت) #تمرین135 مسلمانان صبرستان، سه زاویه دید #تمرین136 خواب، حرم حضرت رقیه، گوشواره #تمرین137 تلظی، ماهی کوچولوی قرمز #تمرین138 لامسه و داستان‌پردازی #تمرین139 طعم و داستان‌پردازی
داخل کانال جست و جو کنید باتوجه به حس و حالتان👇🏻 توصیف مزه دهان توصیف حسی که جگرتان را کند توصیف پنج صدایی که می‌شنوید توصیف مردی عصبی شبی بیدار با چشم خیس ویرایش جمله لحظه عصبانیت بی حساب بهشت رفتن روایت در ۱۵ کلمه لبخند عصبی صد سوژه پیشنهاد اسم جزئیات تصادف در ۳۰کلمه ویرایش جمله ویرایش جمله شخصیت باحیا دفترچه شهید ۱۶ ساله کلمه نویسی توصیف عقل در کالبد انسان تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک الله اکبر خواب آسوده داستانک مداد در ۱۸ کلمه تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک جریان تحریف عروس قرآن آخرین حس خوب❗️ تصویر و داستانک خبر خوب شهید حججی برایتان ۱۳ زن همراه امام زمان نامه به گذشته خود از زبان تخم مرغ ازدواج زوج مسیحی خاطره طنز همکلاسی مجازی داستان ۱۰۰ کلمه‌ای شما تحت تاثیر فردی خاطره به سبک سیال سبک سیال شخصیت طنز ضرب المثل مهم؟ لینکِ کجا؟ طرح انیمیشن صفحه ۳۱۳ قرآن آذر سال ۵۶ جمله نویسی نحو شهادتت؟ صوت و داستانک حرف‌های فراموش شده دعوا پاک کردن عدس امیرالمومنین داستانک اولین بار در نانوایی نماد تعجب دست خط دکتر ملاقات با امام زمان صدا و داستان محیط و داستان آیه و داستانک زندگی شهید زنی از جرهم اسرائیل و مونولوگ قهرمانی که نیست ایران فرشته و داستان تصویر و توصیف رای دادن جای خالی رای و هجوم شخصیت پردازی صدا❗️ جا به جایی ۴ سال دیگر نامه به حاج احمد متوسلیان آبادان؟ ۲ روز به پایان زندگی لیله المبیت، مونوعلی کلمه نویسی حضرت مسلم ضد صهیون آدم شدن ضرب المثل ترکیبی روز مباهله حدس بزنید چیست؟ بنویسید امام حسین کیست؟ برای نوجوان نویس دختر نوجوان پاکدامن نام به برگ اعظم سال ۱۴۰۴ شما نارنگی هستید داستان از ۱۰ دیده، ۵شنیده و فکر در لحظه علی لندی سیال ذهن تفکر به یک فیلم و نوشتن داستان #تمرین101 شروع داستان با یکی از جمله‌ها #تمرین102 خرمالو و انار #تمرین103 آدم برفی چای دوست #تمرین104 میزبانی از زنی مهربان #تمرین105 کلمه بازی #تمرین106 داستان با کلمات ۴ حرفی و۴ نقطه‌ای #تمرین107 مهندس کیست #تمرین108 توصیف حسادت #تمرین109 پنج دقیقه قبل تصادف #تمرین110 دختر تازه مسلمان #تمرین111 نماز آیت الله بهجت #تمرین112 راهیان نور #تمرین113 مهمانی از زبان مزه ها #تمرین114 شب قدر #تمرین115 دوست و حجاب #تمرین116 تبلیغ حجاب #تمرین117 روز قدس #تمرین118 ارتداد و درمانش با دعا #تمرین119 من حیث لا یحتسب ( خاطره) #تمرین120 شما تازه مسلمانید( خلق موقعیت) #تمرین121 شهید حسن صیاد خدایاری( یادداشت3جمله‌ای) #تمرین122 خواهرشوهر و درست کردن فلافل( راویی اول شخص) #تمرین123 اولین چهار شنبه بعد ظهور #تمرین124 هشتگ طرف #تمرین125 زن و شوهر اسپانیایی در حرم #تمرین126 روز دختر #تمرین127 دختری در سال ۱۳۴۱ #تمرین128 کلمه نویسی | هم‌خانواده و متضاد. #تمرین129 تازه عروس و غذا #تمرین130 کلمه‌های سه حرفی مخفف چین؟ #تمرین131 کلمه‌سازی و داستان نویسی #تمرین132 ج ن ن جمله بنویسید #تمرین133 دیالوگ پوتین #تمرین134 پس از غدیر(ولایت) #تمرین135 مسلمانان صبرستان، سه زاویه دید #تمرین136 خواب، حرم حضرت رقیه، گوشواره #تمرین137 تلظی، ماهی کوچولوی قرمز #تمرین138 لامسه و داستان‌پردازی #تمرین139 طعم و داستان‌پردازی #تمرین140 تصور عاقبت اعتیاد به فضای مجازی #تمرین141 تصور، خانواده، عذر خواهی #تمرین142 بیماری، کربلا، اربعین #تمرین143 هالیوود #تمرین144 ایرانی آمریکا نشین #تمرین145 ادامه‌اش با شما... #تمرین146 من یک دخترِ... #تمرین147 اغتشاش #تمرین148 بر می‌گردد به ان روز که تنها بودم... #تمرین149 با توجه به متن زندگیتان را تعریف کنید #تمرین150 با توجه به متن بنویسید #تمرین151 تکرار #تمرین152 اشتراک لفظی #تمرین153 دوست پروانه