eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
933 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
از زبان یکی از تخم مرغها داستان بنویسید. @ANARSTORY
هدایت شده از faezeh
خانوم تخی:وای چقدر خوشحالم ازدواج کردیم آقای تخ:منم تخی: خوب حالا چرا اینقدر دگم و ساکن نشستیم تخ:چکار باید کنیم تخی:یه حرکتی یه حرفی یه ابراز علاقه ای تخ:آهان باشه تخی:باید پوسته امونو بشکنیم تخ:باشه تخی:تازه اون موقع معلوم می شه چند مرده حلاجیم تخ:درسته تخی:چقدر خوبی عزیزم که قبول کردی تخ:مردی گفتن زنی گفتن تخی :باشه عزیزم، سرورم و آقای من تخ:حالا شد م_مقیمی 🍃🍃🍃 خانوم تخی:عزیزم ما خیلی بی دست و پاییم آقای تخ:چرا مگه چمونه تخی: خیلی دگم .گرد وقلمبه بی هنر ،ساکن تخ: خوب باید چکار کنیم تخی: یه حرکتی یه حرفی یه ابراز علاقه ای تخ: من همینکه پیش تو هستم خوشحالم ولی دارم فکر می کنم.کاش هردو جوجه بودیم ولی دیگه چاره ای نیست حالا که سرنوشت ما رو به اینجا کشیده باید ما رو بخرند باید خریدار داشته باشیم تخی: اگر ما رو بشکنن چی تخ: اول باید شکسته بشیم تخی: چرا ؟به نظرت تحملشو داریم. تخ: چاره ای نیست اونا اول ما رو می شکنن وبعد از شکستن تازه معلوم میشه ما چند مرده حلاجیم تخی: پس این پوسته چی بهش عادت کردیم تخ: تو خودت گفتی دگم وبی هنر وساکنیم تخی:گفتم ولی می ترسم تخ: من کنارتم .وقتی به یک غذای خوشمزه تبدیل شدیم وخوراک آدمهای خوب شدیم به کمال می رسیم تخی: تو کنارم باشی از هیچی نمی ترسم م _ مقیمی 🍃🍃🍃 _چی مِهرِش می کنی؟ +یه نیم شونه زرین.... _خونه چی؟ +یه خونه اجاره کردم تو ساید بای ساید... هوا خوب... همچی عالی... _پس قول می دی که... +به اولین تخم مرغی که حقش رو خوردن و گفتن اول مرغ بوده سوگند....نمی زارم زرده تو دلش تکون بخوره و تا لحظه ای که صدای جلز و ولزم تو ماهیتابه همه جا پخش بشه بهش وافادار می مونم.... _پس مبارک باشه.... 🥚🥚🥚 + زردم فدای تو.... قربون صدای تق تق پوستت وقتی تکون می خوریم بشم من.... _نه من به فدای زرده عسلی تو بشم.... قربون اون پوست سفیدت بشم که تو تاریکی یخجال برق می زنه... و پایان مکالمه شان روشن شدن یخچال و نشستن دستی بر تخم مرغ ها بود..... انها در اخرین لحظات هم با هم بودند هر دو در کنارهم در ماهیتابه جای گرفتند.... پوستشان شاد و طعمشان گرامی 🍃🍃🍃 ۴۱ (پسرک ۸،۹ساله ای وارد مغازه میشود. _سلام اسماعیل آقا نیم کیلو تخم مرغ میخواستم. _به سلام امیر کوچولو بابا خوبه خانواده خوبن خودت خوبی؟! _آره خوبن. اسماعیل آقا من عجله دارم الان در بی شروع میشه یخورده سریع تر. -ای به چشم. و هم زمان به سمت شونه تخم مرغ میرود.) قطره های اشک از روی پوست سفید خانم تخم مرغ پایین می آید: +دوزرده ی من سفیدکم گریه نکن دیگ اصلا شاید جفتمون و باهم بندازه تو نایلون گریه نکن با... حرف آقا تخم مرغ نیمه تمام می ماند که اسماعیل آقا اورا روی کفه ی ترازو می گذارد. خانم تخم مرغ زرده توی دلش نیست.که نکند اورا روی کفه ترازو درون نایلون نگذارد. اسماعیل آقا شونه تخم مرغ را رو روی ویترین میگذارد خانم تخم مرغ با عجز ناله التماس میکند که اوراهم در نایلون بی اندازد اما فایده ای ندارد اسماعیل آقا نگاهی به عدد نقش بسته روی صفحه ترازو می اندازد (۴۳۸گرم)خم میشود و خانم تخم مرغ را برمی دارد. +دیدی بهت گفتم گریه نکن الکی داشتی خودتو ناراحت میکردی فدای زردیِ زرده ات بشم. (پسرک پول تخم مرغ ها را حساب می کند و با عجله نایلون تخم مرغ ها را برمی دارد و به بیرون می دود) بین راه گلی خانم با تخم مرغ دیگری برخورد میکند و دل و روده اش بیرون ریخته و می میرد آقا تخم مرغ با دیدن این صحنه شروع به گریه و زاری می کند و او تلاش برای برخورد با یکی از تخم مرغ های دیگر برای خودکشی را دارد و بالاخره این اتفاق می افتد. و دیگر تخم مرغ ها برای این تازه عروس داماد عزا می گیرند. (پسرک به خانه می رسد تخم مرغ ها را به دست مادرش می دهد و به سمت کنترل تلویزیون می دود. مادر با دیدن دو تخم مرغ شکسته درون نایلون پسرک را یک فصل کتک میزند تا برایش درس عبرتی شود که با عجول بودن جان دو تخم مرغ بی گناه را نگیرد.) 🍃🍃🍃 _حاضرم بشکنم ولی دل تو نشکنه...
هدایت شده از faezeh
پس از کفن کردنِ شوهرک با نایلون و دفن آن در یکی از سطل های زباله و حتی اهدای بخشی از دل و روده اش به نیازمندان، روح آن مرحوم به آرامش ابدی رسید و سفیدک، کمی از شوک خودکشی شوهرَکَش بیرون آمد. چهل روز گذشت. سفیدک و خانواده اش، مراسم یادبودی برای شوهرک مرحومش گرفتند. حالا سفیدک جوجه هایش به دنیا آمده بودند. جوجه هایی که هیچوقت طعم پدر را نچشیدند. پس از پایان مراسم، در حالی که سفیدک دست جوجه های کوچکش را گرفته بود و راهی خانه بود، بلالی جلویش را گرفت. بلال کلاه لبه دار به سر داشت و هویتش نامعلوم بود. سفیدک پس از اینکه جوجه هایش را آرام کرد، گفت: _تو کیستی؟ بلال کلاهش را برداشت و شخصیتش فاش شد. او همان بلال سرباز بود. نظاره گر آخرین ملاقات سفیدک و شوهرش. سفیدک با دیدن وی، تعجب کرد و گفت: _از من چه میخواهی؟ بلال سرش را پایین انداخت و گفت: _قصد مزاحمت ندارم. برای امر خیر مزاحم شدم. سفیدک که متوجه خواستگاری بلال از خودش شده بود، با شرمساری جوجه هایش را به دنبال نخود سیاه فرستاد و گفت: _در من چه دیدی که قصد امر خیر داری؟ بلال آهی کشید و گفت: _همه چی از آن ملاقات لعنتی شروع شد. وقتی تو با التماس به من میگفتی شوهرکم را نجات بده، یک دل نه، صد دل عاشقت شدم. سفیدک سرخ شد و اینقدر عرق کرد، که داشت از داخل می‌پخت و از حالت عسلی، داشت به حالت آب پز، تغییر حالت میداد. _ببخشید آقا بلال. کفن شوهرکم هنوز خشک نشده. _چرا خشک نشده؟ الان دیگر چهل روز گذشته. من دلم روشن است که او الان دارد با حوری های بهشتی که تخم های بلدرچین هستند، محشور شده و حسابی کِیف میکند. سفیدک دیگر چیزی نگفت و همراه جوجه ها و بلال، یک سر به دفترخانه رفتند. آقای شترمرغ، خطبه را خواند. _خانوم سفیدک تخم مرغی، به من اجازه میدهید شما را به عقد دائم آقای بلالِ دون دون، در بیاورم؟ بنده وکیلم؟ _با اجازه ی جوجه هایم و شوهرک مرحومم، بله. سپس جوجه ها از خوشحالی بال بال زدند و یک صدا گفتند: _آخ جون. بابا بلال، بابا بلال! چند ماهی از وصلت آن دو نوگل شکفته، میگذشت. آقا بلال که برای سفید تر شدن سفیدک، مشغول زدن آب لیمو به پوست سفیدک بود، گفت: _سفیدکم. از آن روز بگو. _کدام روز بلالم؟ _همان روزی که شوهرکَت، خاطرخواه سابقت را در شب عروسی کُشت. _شب ترسناکی بود. همه چی خوب بود. مراسم تمام شده بود و ما با ماشین عروس، به سمت خانه مان میرفتیم که سر و کله ی آن پسرک ملعون پیدا شد و قمه اش را در آورد. پسرک همسایه ی ما بود و عاشقم بود. ولی من شوهرکم را در دانشگاه پیدا کرده بودم و عاشق او بودم. پدرم چون نون و دون آن همسایه را خورده بود، اصرار کرد که با او ازدواج کنم، اما من قبول نکردم. سپس پسرک با من دشمن شد. _از صحنه ی قتل بگو. _پسرک با قمه به شوهرکم حمله کرد، اما چون شوهرکم در کلاس دفاع شخصی شرکت میکرد، از او نترسید و برعکس، یک کَف گرگی به صورت آن زد. سپس پسرک به زمین افتاد و سرش به جدول خورد و خون جاری شد. ترسیده بودیم. تصمیم گرفتیم فرار کنیم. رفتیم و یک جایی مخفی شدیم. اما پلیس ها بعد چند ماه، شوهرکم را پیدا کردند و حکمش را بریدند. آن موقع من جوجه ها را حامله بودم. بلال که حیرت زده شده بود و چندتا از دانه هایش ریخته بود، به فکر فرو رفت. بعد از چند دقیقه، سفیدک فریاد زد. _وای! وقتشه. داره به دنیا میاد. بلال از فکر در آمد و سفیدک را به بیمارستان رساند. بعد چند دقیقه، صدایی آمد و نوزادشان به دنیا آمد. یک نوزاد بیضی شکل، با دانه های بلالیِ زرد رنگ...
هدایت شده از faezeh
حکمش را بریده بودند. باید قصاص میشد. نحوه ی قصاص هنوز معلوم نبود. آخرین ملاقت شکل گرفت. _سفیدکم. قول بده که مراقب جوجه هایم هستی. _نه. اینطور نگو. جوجه ها هنوز به دنیا نیامده اند. به دنیا هم بیایند، پدر می‌خواهند. خواهشاً ناامید نشو. من به تخم شترمرغ و بقیه سفارشت را کرده ام. گفتم که دوقلو باردارم. گفتم که تازه عروس و دامادیم. ان‌شاءالله آزاد میشوی. نگران نباش. _چه میگویی سفیدکم؟! حکمم را بریده اند. دیگر راهی نیست. فقط یک قدم مانده. تخم مرغ ماده که اشک هایش قطع نمیشد، رو به سرباز بلال کرد و گفت. _تورو به خدا به شوهرکم رحم کنید. ما تازه عروسی کرده ایم. به هزار زور و زحمت. به هزار التماس به بابا خروس و مامان مرغی. بلال که سربازی وظیفه شناس بود، با جدیت گفت: _دهانت را ببند. من کاره ای نیستم. حکمش را داده اند. سفیدک چادرش را سفت کرد و زیرِ لب گفت: _حالا حکم شوهرک بدبختم چیست؟ _نمیدانم. شاید در مکانی، آن ها را روی روغن داغ بریزند تا بسوزند. شاید هم در آب جوش، آب پزشان کنند و خوراک انسان ها بشوند. سفیدک که کاملاً ناامید شده بود، سرش را برگرداند به سمت شوهرش، اما با صحنه ی دلخراشی مواجه شد. شوهرک سرش را به میز کوبیده بود و همه ی دل و روده اش روی میز ریخته بود. آری. او خودکشی کرده بود. شاید خودکشی، بهتر از شکنجه هایی بود که سرباز بلال به زبان آورده بود...
هدایت شده از faezeh
۴۱ عشق تخم مرغ روستایی به تخم مرغ ماشینی _سلام ننه ‌مو زن موخوام. _خو ننه داد زدن نداره بیا برم زن‌مشتی تازه تخم‌گذاشته... ماشا الله یکی ازیکی تپل تر برات بگیروم _نه ننه مو خودوم یکی دیدوم پسندیدوم همو رو موخوام _چه غلطا واه واه حالا کی هست ما از تخم ورپریده ها دورورمان نداشتم _ازتخم های محل نیست ننه مغازه مشتی دیدومش همچی سفیده مثل برف ممانه ..از همه تخم های محل خوشگل تره _عاشقش رفتم _وااای خاک عالم به سروم خدا مو ره مرگ بده ای روزا رو نبینوم ...پسروم‌عاشق یک تخم مرغ ماشینی رفته ...از الان بهت بوگوم این زندگی عاقبت خوشی نداره ننه .. _چراننه .؟؟؟ _ننه جان ای جور تخما بابا وننه درست درمونی بالا سرشان نبوده که ...بعدشم مو از الان گفته باشوم هروز او ره باید از توخیابونا و آرایشگاه ها جمعش کنی از درون که خاصیت ندارن که فقط به ظاهرشان مرسن ...زن زندگی بشو نیست ای تخمو ..حالا ببین کی بهت گفتوم _ننه خوشگلی که بدنیست. _ها کپ گلم بد نیست ولی خاصیت و جوهره وجودی مهم تره اگه خوشگلی ارزش داشت چرا بازم‌تو همو مغازه ی مشتی هرچقدم که تخم گرون بشه بازم تخم های بی نطفه ما گرون تره ..؟ دیدی پسروم همه چی به جوهروجود به اصل ونسب تخم بر مگرده ...اصلا معلوم‌نیست چه داروی کوفتی به ننه هاشان مدن که هی فرت فرت تخم‌بذارن ... خدا خودش کمکشان کنه هعی خدا شکرت حالا پسر چه مکنی .؟؟؟ _فعلا ننه هیچی نگو شکست عشقی خوردم اعصاب نداروم مروم سر به بیابون بذاروم...هعی روزگار.. 🍃🍃🍃 ۴۱ چشم های سیاه ودرشتش را که به من می دوزد نفس کشیدن یادم می رود دوست دارم ساعت ها بنشینم و چشم هایش را تماشا کنم... چند روز پیش روی در یخچال یک پاپییون صورتی پیدا کردم از همان اول که دیدمش روی سرش تصورش کردم و قند در دلم آب شد بعد کندمش دادمش" آونگ" تا روی سرش ببنده وقتی دیدش خیلی ذوق کرد بستش دور سرش وبهم گفت:بهم میاد؟ ولی من اصلا متوجه نشدم آخه این قدر زیبا شده بود من فقط نگاهش می کردم به هر حال ماتخم مرغ ها هم دل داریم اصلا دل ما اندازه یک جوجه،کوچک و پاک هست... از دیروز که ازش خواستگاری کردم باهام حرف نزد تا دوساعت پیش که اومد پیشم و گفت که اونم دوسم داره.‌‌‌‌.. بعد هم گفت که احتمالا امشب شب وصاله راست می گفت زینب اومد ودوتامون رو از جا تخم مرغی برداشت بعد کمی روغن توی ماهیتابه ریخت منو آونگ دل تو دلمون نبود بالاخره مارو بلند کرد وآروم بهم کوبید و ما با اولین بوسه شکستیم توی ماهیتابه به همین سادگی به هم رسیدیم. 🍃🍃🍃 تخم مرغ درشتی بود. بزرگتر از بقیه. معلوم بود از آن با معرفتهاست. حتی حدس می زدیم،دو زرده یا چند زرده باشد. رویم نمیشد بروم جلویش. می ترسیدم، با تُکِ سرش بزند توی سرم. انگار خیلی غیرتی بود. یکمی تف زدم روی کاکلی که از بچگی از مامان مرغه، روی سرم مانده بود. پوستم را هم دیشب، اوستا نجار شسته بود. تمیز بود. خدا خیرش بدهد. اگر چه زنش همیشه غر میزند: که تو، توی آشپزخانه چکار می کنی مَررد؟؟!! چقدر توی کله ی تخم مرغی ام سر و صدا است. چشم باز کردم دیدم جلویش ایستادم: سلام. _علیکم التُخْم مرغ. در خدمتم. از سلام و علیک گرمش، جان تازه ای گرفتم. مِن مِن کردم: عرضی داشتم. یک تخم مرغ کاکل دار، پوست تمیز شده، مناسب برای املت و کوکو و نیمرویِ با کره، مرد روزهای سخت، توی پسرهایتان کم نیستت؟؟!! از دار دنیا، هم جز همین کاکل و زرده کم رنگ و تحمل روزهای سخت،چیزی ندارم. بعد هم نطقم را اینطوری تمام کردم: به قول استادم در باغ انار: غلامِ تخم مرغی ام. اگر خاتون... دهانم بسته شد. جلوی رویم سه تا پوست تخم مرغ خالی گذاشته بود: برو بازار، وسایل لازم عروسی تهیه کن. کی از تو بهتر؟؟ با کاکلت معلومه اصالتت حفظ کردی. صادق و با جَنَم. با حیا و با شخصیت تخم مرغی.. از همه مهمتر زیر دست استادنا، واقفی باغ انار، بزرگ شده. خدا را شکر که مادرم من را همان روز اول، توی مدرسه ی مرغدانیِ مخ زنیِ باغ انار استاد واقفی، ثبت نام کرده بود.
هدایت شده از faezeh
بانو؛من صد بار نگفتم با این گوشه های شونه ور نرو بدم میاد آقا: خب تخم قشنگم عسیسم بیکاری بد دردیه بانو: آقایی میشکنی ها آقا : خدا نکنه بانو :عسیسم من برای آرایشگاه از خانم مرغ فقط گرفتم همون خانم که خارج آموزش دیده آقا : کدوم کشور بانو؛فکر کنم کشور اردبیل اینقدر با کلاسه خاستگار هاش از در و دیوار بالا میرن آقا خروس جمونگ، آقا خروس لاری ، خروس اصغر بغال حالا این اخری زن زیاد داره ولی پولدار تاج داره نگو آقا : شما اسم این خروس هارو از کجا میدونی بانو: ایش نسبت فامیلی داریم دیگه آخرین پست اینستا مو ندیدی اصلا به من توجه نمیکنی شب یلدا هم پست کردم هم استوری آقا : عشقم بیخیال اینا میخواد خروس نامه (مختارنامه ی تخم ها ) بده ببینیم بانو:نه وقت آرایشگاه گرفتم باید پولش بریزم پول لباس عروس چین چینی نازمو که از اونور دنیا کرج سفارش دادم باید واریز کنم پول تاج از نقره خوشگل امو باید بریزم پول تالار 9000 مرغ و تخم مرغ و خروسی و باید بریزم پول میوه اینا هم که با تو لباس های تو ام دادم خیاطی بغل خونه .. آقا ؛ عزیزم این همه تشریفات لازمه ؟؟ خانم : راستی پول جراحی بینی امو کی میدی دکتر بهم زنگ زد دوبار گونه هام که ژل زدم کارش عالی بود تخفیف هم داشت آقا :من این همه پول ندارم بانو : ایش... بشکنی الهی زن گرفتی عین تخم مرغ محلی البته اونا برنزه کردن تو خوشت نمیاد .. باید خرجشو بدی اع وای چرا ترک ورداشتی آقا : از بانک اس ام اس اومد موجودی حساب شما تموم شده ... بانو : من زن تو نمیشم نمیخوام بدبخت بشم پول جراحی بینی و اینارو زود تر واریز کن وگرنه دکتر مرغی میبرتت زندان خدافظ واسه همیشه بدبخت بی پول گدا معتاد تلق تلق (این صدای شکسته شدن آقا تخم مرغ بود ) 🍃🍃🍃 -یادته گل باقالی خانوم من اون روزو یادمه همشو می شنیدم : قد قد قدا قد قد قد قدا -وای اقامون من دیگه نمیتونم آقا قوقولی ی کاری بکن +خانم قدی من کاری که فعلا میتونم بکنم اینه ک تارهای صوتیمو با چهارتا قوقولی حسابی پاره کنم تا بلکه صدای شما که محله را برداشته،شنیده نشه. قوقولی قوقووووووو قوققققووووولییییییی قوقووووووووو پرهای ظریف خانم قدی را روی شانه اش حس می‌کند و سر بر می‌گرداند -قد قدا بیا نگاه کن اقامون مطمئنم خروسه این تپلی حنا خانم میگفتن اونام ب زودی صاحب یک تخم میشن هیس گوش بده صدای خود حنا خانمه خونه مامان گلی را گذاشته رو سرش برو برو جلو ی کم لونه را مرتب کن تا من با این کاکل به سرم بیایم اونجا را منور کنیم اینقدر خستم که فقط میخوام بخوابم برااین 21روز هم حواست به آب و دونه باشه +قو قو لللیی -چی؟ قوقو قولی قو +وای مرد خاک عالم به سرم مث اینکه جدی جدی تارهای صوتیت پاره شد حالا چیکار کنم با یه تخم مرغ تر؟ برو کنار برو کنار برم ی چیزی پیدا کنم بدم بهت من بی صدای شما می میرم ب هر حال شما اقامونی دیگه نمیشه همینجوری که تاج سر +آره کاکل به سر منم همون روز خونه ی مامان گلی به دنیا اومدم واای قود قود +چت شد؟ نیگا کن منو من نبینم گل باقالی جونم اشک می ریزه چت شد؟ -مامان حنا منو که آورد به دنیا خودش رفت مامان گلی مامان بزرگ سبحان منو ورداشت آورد گذاشت زیر بال و پر مامان قدی از اولم خجالت میکشیدم ازش اما چاره ای نداشتم +دیروز بابا قوقولی میگفت این روزا دیگه از این جای تاریک میریم بیرون، بریم بیرون من ازشون خواهش میکنم نشون برات بیارن -وای نگو کاکل به سر خجالت میکشم +خجالت نداره گلی جون تا شیش ماه دیگه که بریم سر زندگیمون، کنار مامانم قدی میمونیم هم راه و رسم زندگی را یاد میگیرم هم کمکشون میکنیم بعد از اون روز دیگه صدای بابا قوقولی صدا نشد باید بریم با مامان بزرگ سبحان صحبت کنیم فقط اونه که زبون مارا بلده -باشه کاکل جو.... یه صدایی میاد گوش کن صدای ترک خوردن میاد دیوار من داره میترکه +آره از منم همین طور فکر کنم امروز همون روزیه ک بابا قوقولی میگفت تا سه میشمارم بعد با نوکمون محکم میزنیم ب دیوار یک دو سه -واای کاکلیمون ی جوری شده اینجا انگار روشن شده +با نوکت روی ترک را سوراخ سوراخ کن و بعد با پات به همه ی این جاهایی که روشنایی میاد تو ضربه بزن بعد میری بیرون و مامان قدی را میبنی منم دارم میام بدو زود باش هر کی زودتر همون برنده
نور ✅دوستان تازه وارد، این گروه دست گرمیست. یعنی با انجام تمارین و خواندن آموزش‌ها، فکر و ذکرتان نوشتن شود و قالب مورد نظرتان به دست بیایید. مثل فوتبال که قبل شروع مسابقه، گرم می‌کنند تا حین بازی، دچار مصدومیت نشوند. شما هم تمارین باغ انار را انجام دهید تا دست و ذهنتان باز شود تا وقتی وارد کلاس های خصوصی نویسندگی شدید، دست و ذهنتان، رباط صلیبی پاره نکند. برای انجام تمارین و خواندن آموزش‌ها، هشتگ‌های زیر را جست‌وجو کنید👇 برای شرکت درکلاسهای خصوصی نویسندگی به آیدی زیر مراجعه کنید.👇 @evaghefi
داخل کانال جست و جو کنید باتوجه به حس و حالتان👇🏻 توصیف مزه دهان توصیف حسی که جگرتان را کند توصیف پنج صدایی که می‌شنوید توصیف مردی عصبی شبی بیدار با چشم خیس ویرایش جمله لحظه عصبانیت بی حساب بهشت رفتن روایت در ۱۵ کلمه لبخند عصبی صد سوژه پیشنهاد اسم جزئیات تصادف در ۳۰کلمه ویرایش جمله ویرایش جمله شخصیت باحیا دفترچه شهید ۱۶ ساله کلمه نویسی توصیف عقل در کالبد انسان تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک الله اکبر خواب آسوده داستانک مداد در ۱۸ کلمه تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک جریان تحریف عروس قرآن آخرین حس خوب❗️ تصویر و داستانک خبر خوب شهید حججی برایتان ۱۳ زن همراه امام زمان نامه به گذشته خود از زبان تخم مرغ ازدواج زوج مسیحی خاطره طنز همکلاسی مجازی داستان ۱۰۰ کلمه‌ای شما تحت تاثیر فردی خاطره به سبک سیال سبک سیال شخصیت طنز ضرب المثل مهم؟ لینکِ کجا؟ طرح انیمیشن صفحه ۳۱۳ قرآن آذر سال ۵۶ جمله نویسی نحو شهادتت؟ صوت و داستانک حرف‌های فراموش شده دعوا پاک کردن عدس امیرالمومنین داستانک اولین بار در نانوایی نماد تعجب دست خط دکتر ملاقات با امام زمان صدا و داستان محیط و داستان آیه و داستانک زندگی شهید زنی از جرهم اسرائیل و مونولوگ قهرمانی که نیست ایران فرشته و داستان تصویر و توصیف رای دادن جای خالی رای و هجوم شخصیت پردازی صدا❗️ جا به جایی ۴ سال دیگر نامه به حاج احمد متوسلیان آبادان؟ ۲ روز به پایان زندگی لیله المبیت، مونوعلی کلمه نویسی حضرت مسلم ضد صهیون آدم شدن ضرب المثل ترکیبی روز مباهله حدس بزنید چیست؟ بنویسید امام حسین کیست؟ برای نوجوان نویس دختر نوجوان پاکدامن نام به برگ اعظم سال ۱۴۰۴ شما نارنگی هستید داستان از ۱۰ دیده، ۵شنیده و فکر در لحظه علی لندی سیال ذهن تفکر به یک فیلم و نوشتن داستان شروع داستان با یکی از جمله‌ها خرمالو و انار آدم برفی چای دوست میزبانی از زنی مهربان کلمه بازی داستان با کلمات ۴ حرفی و۴ نقطه‌ای مهندس کیست توصیف حسادت پنج دقیقه قبل تصادف دختر تازه مسلمان نماز آیت الله بهجت راهیان نور مهمانی از زبان مزه ها شب قدر دوست و حجاب تبلیغ حجاب روز قدس ارتداد و درمانش با دعا ﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
داخل کانال جست و جو کنید باتوجه به حس و حالتان👇🏻 توصیف مزه دهان توصیف حسی که جگرتان را کند توصیف پنج صدایی که می‌شنوید توصیف مردی عصبی شبی بیدار با چشم خیس ویرایش جمله لحظه عصبانیت بی حساب بهشت رفتن روایت در ۱۵ کلمه لبخند عصبی صد سوژه پیشنهاد اسم جزئیات تصادف در ۳۰کلمه ویرایش جمله ویرایش جمله شخصیت باحیا دفترچه شهید ۱۶ ساله کلمه نویسی توصیف عقل در کالبد انسان تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک الله اکبر خواب آسوده داستانک مداد در ۱۸ کلمه تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک جریان تحریف عروس قرآن آخرین حس خوب❗️ تصویر و داستانک خبر خوب شهید حججی برایتان ۱۳ زن همراه امام زمان نامه به گذشته خود از زبان تخم مرغ ازدواج زوج مسیحی خاطره طنز همکلاسی مجازی داستان ۱۰۰ کلمه‌ای شما تحت تاثیر فردی خاطره به سبک سیال سبک سیال شخصیت طنز ضرب المثل مهم؟ لینکِ کجا؟ طرح انیمیشن صفحه ۳۱۳ قرآن آذر سال ۵۶ جمله نویسی نحو شهادتت؟ صوت و داستانک حرف‌های فراموش شده دعوا پاک کردن عدس امیرالمومنین داستانک اولین بار در نانوایی نماد تعجب دست خط دکتر ملاقات با امام زمان صدا و داستان محیط و داستان آیه و داستانک زندگی شهید زنی از جرهم اسرائیل و مونولوگ قهرمانی که نیست ایران فرشته و داستان تصویر و توصیف رای دادن جای خالی رای و هجوم شخصیت پردازی صدا❗️ جا به جایی ۴ سال دیگر نامه به حاج احمد متوسلیان آبادان؟ ۲ روز به پایان زندگی لیله المبیت، مونوعلی کلمه نویسی حضرت مسلم ضد صهیون آدم شدن ضرب المثل ترکیبی روز مباهله حدس بزنید چیست؟ بنویسید امام حسین کیست؟ برای نوجوان نویس دختر نوجوان پاکدامن نام به برگ اعظم سال ۱۴۰۴ شما نارنگی هستید داستان از ۱۰ دیده، ۵شنیده و فکر در لحظه علی لندی سیال ذهن تفکر به یک فیلم و نوشتن داستان شروع داستان با یکی از جمله‌ها خرمالو و انار آدم برفی چای دوست میزبانی از زنی مهربان کلمه بازی داستان با کلمات ۴ حرفی و۴ نقطه‌ای مهندس کیست توصیف حسادت پنج دقیقه قبل تصادف دختر تازه مسلمان نماز آیت الله بهجت راهیان نور مهمانی از زبان مزه ها شب قدر دوست و حجاب تبلیغ حجاب روز قدس ارتداد و درمانش با دعا من حیث لا یحتسب ( خاطره) شما تازه مسلمانید( خلق موقعیت) شهید حسن صیاد خدایاری( یادداشت3جمله‌ای) خواهرشوهر و درست کردن فلافل( راویی اول شخص) اولین چهار شنبه بعد ظهور هشتگ طرف زن و شوهر اسپانیایی در حرم روز دختر دختری در سال ۱۳۴۱ کلمه نویسی | هم‌خانواده و متضاد. تازه عروس و غذا کلمه‌های سه حرفی مخفف چین؟ کلمه‌سازی و داستان نویسی ج ن ن جمله بنویسید دیالوگ پوتین پس از غدیر(ولایت) مسلمانان صبرستان، سه زاویه دید خواب، حرم حضرت رقیه، گوشواره تلظی، ماهی کوچولوی قرمز لامسه و داستان‌پردازی طعم و داستان‌پردازی تصور عاقبت اعتیاد به فضای مجازی تصور، خانواده، عذر خواهی بیماری، کربلا، اربعین
داخل کانال جست و جو کنید باتوجه به حس و حالتان👇🏻 توصیف مزه دهان توصیف حسی که جگرتان را کند توصیف پنج صدایی که می‌شنوید توصیف مردی عصبی شبی بیدار با چشم خیس ویرایش جمله لحظه عصبانیت بی حساب بهشت رفتن روایت در ۱۵ کلمه لبخند عصبی صد سوژه پیشنهاد اسم جزئیات تصادف در ۳۰کلمه ویرایش جمله ویرایش جمله شخصیت باحیا دفترچه شهید ۱۶ ساله کلمه نویسی توصیف عقل در کالبد انسان تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک الله اکبر خواب آسوده داستانک مداد در ۱۸ کلمه تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک جریان تحریف عروس قرآن آخرین حس خوب❗️ تصویر و داستانک خبر خوب شهید حججی برایتان ۱۳ زن همراه امام زمان نامه به گذشته خود از زبان تخم مرغ ازدواج زوج مسیحی خاطره طنز همکلاسی مجازی داستان ۱۰۰ کلمه‌ای شما تحت تاثیر فردی خاطره به سبک سیال سبک سیال شخصیت طنز ضرب المثل مهم؟ لینکِ کجا؟ طرح انیمیشن صفحه ۳۱۳ قرآن آذر سال ۵۶ جمله نویسی نحو شهادتت؟ صوت و داستانک حرف‌های فراموش شده دعوا پاک کردن عدس امیرالمومنین داستانک اولین بار در نانوایی نماد تعجب دست خط دکتر ملاقات با امام زمان صدا و داستان محیط و داستان آیه و داستانک زندگی شهید زنی از جرهم اسرائیل و مونولوگ قهرمانی که نیست ایران فرشته و داستان تصویر و توصیف رای دادن جای خالی رای و هجوم شخصیت پردازی صدا❗️ جا به جایی ۴ سال دیگر نامه به حاج احمد متوسلیان آبادان؟ ۲ روز به پایان زندگی لیله المبیت، مونوعلی کلمه نویسی حضرت مسلم ضد صهیون آدم شدن ضرب المثل ترکیبی روز مباهله حدس بزنید چیست؟ بنویسید امام حسین کیست؟ برای نوجوان نویس دختر نوجوان پاکدامن نام به برگ اعظم سال ۱۴۰۴ شما نارنگی هستید داستان از ۱۰ دیده، ۵شنیده و فکر در لحظه علی لندی سیال ذهن تفکر به یک فیلم و نوشتن داستان شروع داستان با یکی از جمله‌ها خرمالو و انار آدم برفی چای دوست میزبانی از زنی مهربان کلمه بازی داستان با کلمات ۴ حرفی و۴ نقطه‌ای مهندس کیست توصیف حسادت پنج دقیقه قبل تصادف دختر تازه مسلمان نماز آیت الله بهجت راهیان نور مهمانی از زبان مزه ها شب قدر دوست و حجاب تبلیغ حجاب روز قدس ارتداد و درمانش با دعا من حیث لا یحتسب ( خاطره) شما تازه مسلمانید( خلق موقعیت) شهید حسن صیاد خدایاری( یادداشت3جمله‌ای) خواهرشوهر و درست کردن فلافل( راویی اول شخص) اولین چهار شنبه بعد ظهور هشتگ طرف زن و شوهر اسپانیایی در حرم روز دختر دختری در سال ۱۳۴۱ کلمه نویسی | هم‌خانواده و متضاد. تازه عروس و غذا کلمه‌های سه حرفی مخفف چین؟ کلمه‌سازی و داستان نویسی ج ن ن جمله بنویسید دیالوگ پوتین پس از غدیر(ولایت) مسلمانان صبرستان، سه زاویه دید خواب، حرم حضرت رقیه، گوشواره تلظی، ماهی کوچولوی قرمز لامسه و داستان‌پردازی طعم و داستان‌پردازی
داخل کانال جست و جو کنید باتوجه به حس و حالتان👇🏻 توصیف مزه دهان توصیف حسی که جگرتان را کند توصیف پنج صدایی که می‌شنوید توصیف مردی عصبی شبی بیدار با چشم خیس ویرایش جمله لحظه عصبانیت بی حساب بهشت رفتن روایت در ۱۵ کلمه لبخند عصبی صد سوژه پیشنهاد اسم جزئیات تصادف در ۳۰کلمه ویرایش جمله ویرایش جمله شخصیت باحیا دفترچه شهید ۱۶ ساله کلمه نویسی توصیف عقل در کالبد انسان تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک الله اکبر خواب آسوده داستانک مداد در ۱۸ کلمه تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک جریان تحریف عروس قرآن آخرین حس خوب❗️ تصویر و داستانک خبر خوب شهید حججی برایتان ۱۳ زن همراه امام زمان نامه به گذشته خود از زبان تخم مرغ ازدواج زوج مسیحی خاطره طنز همکلاسی مجازی داستان ۱۰۰ کلمه‌ای شما تحت تاثیر فردی خاطره به سبک سیال سبک سیال شخصیت طنز ضرب المثل مهم؟ لینکِ کجا؟ طرح انیمیشن صفحه ۳۱۳ قرآن آذر سال ۵۶ جمله نویسی نحو شهادتت؟ صوت و داستانک حرف‌های فراموش شده دعوا پاک کردن عدس امیرالمومنین داستانک اولین بار در نانوایی نماد تعجب دست خط دکتر ملاقات با امام زمان صدا و داستان محیط و داستان آیه و داستانک زندگی شهید زنی از جرهم اسرائیل و مونولوگ قهرمانی که نیست ایران فرشته و داستان تصویر و توصیف رای دادن جای خالی رای و هجوم شخصیت پردازی صدا❗️ جا به جایی ۴ سال دیگر نامه به حاج احمد متوسلیان آبادان؟ ۲ روز به پایان زندگی لیله المبیت، مونوعلی کلمه نویسی حضرت مسلم ضد صهیون آدم شدن ضرب المثل ترکیبی روز مباهله حدس بزنید چیست؟ بنویسید امام حسین کیست؟ برای نوجوان نویس دختر نوجوان پاکدامن نام به برگ اعظم سال ۱۴۰۴ شما نارنگی هستید داستان از ۱۰ دیده، ۵شنیده و فکر در لحظه علی لندی سیال ذهن تفکر به یک فیلم و نوشتن داستان شروع داستان با یکی از جمله‌ها خرمالو و انار آدم برفی چای دوست میزبانی از زنی مهربان کلمه بازی داستان با کلمات ۴ حرفی و۴ نقطه‌ای مهندس کیست توصیف حسادت پنج دقیقه قبل تصادف دختر تازه مسلمان نماز آیت الله بهجت راهیان نور مهمانی از زبان مزه ها شب قدر دوست و حجاب تبلیغ حجاب روز قدس ارتداد و درمانش با دعا من حیث لا یحتسب ( خاطره) شما تازه مسلمانید( خلق موقعیت) شهید حسن صیاد خدایاری( یادداشت3جمله‌ای) خواهرشوهر و درست کردن فلافل( راویی اول شخص) اولین چهار شنبه بعد ظهور هشتگ طرف زن و شوهر اسپانیایی در حرم روز دختر دختری در سال ۱۳۴۱ کلمه نویسی | هم‌خانواده و متضاد. تازه عروس و غذا کلمه‌های سه حرفی مخفف چین؟ کلمه‌سازی و داستان نویسی ج ن ن جمله بنویسید دیالوگ پوتین پس از غدیر(ولایت) مسلمانان صبرستان، سه زاویه دید خواب، حرم حضرت رقیه، گوشواره تلظی، ماهی کوچولوی قرمز لامسه و داستان‌پردازی طعم و داستان‌پردازی تصور عاقبت اعتیاد به فضای مجازی تصور، خانواده، عذر خواهی بیماری، کربلا، اربعین هالیوود ایرانی آمریکا نشین ادامه‌اش با شما... من یک دخترِ... اغتشاش بر می‌گردد به ان روز که تنها بودم... با توجه به متن زندگیتان را تعریف کنید با توجه به متن بنویسید تکرار اشتراک لفظی دوست پروانه