eitaa logo
برای توجّه
691 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
9.3هزار ویدیو
37 فایل
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرّحیمِ لاحَولَ وَ لاقُوَّه اِلّا بِاللّهِ العلیِّ العظیم و صلّی اللهُ علی محمّد و الهِ الطّاهرین کپی مطالب کانال بدون ذکر لینک کاملاً جایز است اما مطالبی که دارای نام یا لینک سایرکانالهاست لینک و نامشون رو حذف نکنید @barayetvajoh
مشاهده در ایتا
دانلود
╲\╭┓ ╭‌ 🍃🌺﷽🌺🍃 ┗╯\╲ 🔴 جلسه 19 🔵 بخش اول الحمد لله رب العالمين الرحمن الرحيم مالك يوم الدين اياك نعبد و اياك نستعين حصرعبادت و استعانت در اين آيهٔ مباركهٔ «اياك نعبد و اياك نستعين ، مطالبي به عرض رسيد. و يكي از آن فوائد حصر اين است كه انسان وقتي گفت «اياك نعبد» نه خود به غير خدا عبادت مي‌كند نه حاضر است معبود كسي قرار بگيرد. تاكنون بحث در اين بود كه مقتضاي حصر عبادت از آن خدا، اين است كه انسان غير خدا را نپرستد. اگر مجاز نيست كه خدا را بپرستد، مجاز هم نيست كه ديگران قرار بگيرد براي خود، بنده فراهم كند كه عده‌اي او را بپرستند. عبادت بالقول المطلق منحصر مي‌شود دربارهٔ‌ خداي سبحان. نه كسي حق دارد عابد غير خدا باشد و نه حق دارد معبود ديگران باشد. كه اگر كسي خواست كسي را عبادت كند، انسان كه مي‌گويد «اياك نعبد»يعني تو معبودي و همگان تو‌اند، بايد آن وهم را هم بگيرد. پس همانطوري كه حق ندارد غير را كند،‌ حق ندارد خود هم معبود ديگران باشد. و چيزي از اين اطلاق خارج نشده است كه تخصيص پذير باشد. اگر خداي سبحان دستور داد كه به پيامبر بگذار كه كنيد و نه ، دربارهٔ ائمه (عليهم السلام) اطاعت كنيد و نه عبادت، دربارهٔ پدر و مادر اطاعت كنيم و نه عبادت، در يك محدوده‌اي، اينها هم باز به فرمان خداي سبحان است كه بحثش گذشت. و اما مسئلهٔ «و اياك نستعين»آن هم اينچنين است. يعني چيزي از اين اطلاق حصر خارج نشده است. مقتضاي حصر آن است كه خدا مستعان است و لا غير. اين حصر ايجاب مي‌كند كه انسان از غير خدا نگيرد يك و خود را هم و معاون كسي نداند دو. همانطوري كه حق ندارد از خدا كند، حق ندارد كه خود را معين و معاون ديگران بداند. اگر خدا مستعان است و لا غير «و الله المستعان»(5)، اگر مستعان خداست و لا غير، انسان نمي‌تواند مستعان ديگري باشد كه ديگري از او كمك طلب كند. آنگاه آياتي كه مي‌گويد يكديگر را كمك كنيد،‌ بايد در كنار اين آيه روشن بشود يعني چه. پس مقتضايِ حصر استعانت در خداي سبحان آن است كه او مستعان است و لا غير. «و الله المستعان»(6) نه انسان مي‌تواند از غير خدا استعانت كند و نه مي‌تواند ديگري باشد كه ديگري از او بگيرد و از او بخواهد.
╲\╭┓ ╭‌ 🍃🌺﷽🌺🍃 ┗╯\╲ 🔴 جلسه 19 🔵 بخش دوم عدم تنافي حصر استعانت و استمداد از غير خدا و اما اينكه در بعضي از آيات فرمود «تعاونوا علي البر و التقوي كه اين دستور تعاون هر دو بعد را تصحيح مي‌كند. هم به انسان اجازهٴ‌ استعانت مي‌دهد كه بشود مستعين هم به ديگري اجازهٴ‌ مستعان شدن مي‌دهد كه بشود معين. آيا آن آيه‌اي كه مي‌فرمايد يكديگر را كمك كنيد با حصر استعانت منافات دارد يا نه؟‌ در سورهٔ‌ مائده آيهٔ دوم اينچنين است:‌ «وتعاونوا علي البر و التقوي و لا تعاونوا علي الأثم و العدوان و اتقوا الله ان الله شديد العقاب» اين تعاون بر بِرّ، يعني از يكديگر در كار نيك كمك بگيريد و يكديگر را در كار نيك مدد بكنيد. پس انسان هم مي‌شود مستعين، هم مي‌شود مستعان. آيا با حصر استعانت در خداي سبحان سازگار است يا نه؟ از ديگران، استعانت از و خداست ‌ اگر خداي سبحان به چيزي دستور استعانت مي‌دهد نه از آن است كه در برابر خدا يك موجودي است كه مستعين است يا مستعان. آنجايي كه وجه خدا و فرمان خدا و اطاعت خداست، اگر در آن راه كسي برداشت در حقيقت خدا و خداست كه مستعين است و مستعان. اينطور نيست كه انسان در برابر خدا باشد و را بكند،‌ چون خاصيت آن است كه سراسر كه در جهان اتفاق مي‌افتد انسان از آن بداند و لا غير. همه از و حق هستند يك موحدي كه در توحيد افعالي بينش توحيدي دارد، آنچه كه كار خير است و در جهان مي‌گذرد همه و همه را شئون الهي مي‌داند. و ديگران هر چه هستند درجات شئون فاعليت خداي سبحان مي‌داند. همانطوري كه آب را مي‌گويد خدا آ‌فريد و به او خاصيت سيراب كردن داد و غذا را خدا آفريد و به او اين خصوصيت را داد، مي‌گويد زيد را هم خدا آفريد و اين كاري كه از دست زيد برآمده است اين در حقيقت يدالله است. چون اين كارها از اوصاف فعليهٴ‌ خداست نه از اوصاف ذاتيه. و اوصاف فعليه زائد بر ذات است نه در مقام ذات. اوصاف فعلي را از مقام فعل انتزاع مي‌كنند نه از مقام ذات. اگر اوصاف فعليه از مقام فعل انتزاع مي‌شود نه از مقام ذات و سراسر جهان فعل خداي سبحان است پس هر جا كار خيري است، انسان در حقيقت از وجه‌الله استعانت كرده است، نه از غير وجه خدا. و اگر انسان توفيق آن را داشت كه كار خيري انجام بدهد، بايد بداند كه خود شأني از شئون الهيست در مقام فعل. قهراً اگر تعاوني هم در بين است كه هم به انسان اجازهٴ‌ مستعين شدن مي‌دهد هم به انسان اجازهٔ‌ مستعان شدن، در محور فعل است نه در محور ذات و كل عالم را رب العالمين دارد اداره مي‌كند. بنابراين اين با حصر استعانت در خداي سبحان منافات ندارد و سخن از تخصيص نيست كه خدا مستعان هست مگر در كارهاي خير كه انسان مي‌تواند از يكديگر استعانت كند يا خدا مستعان است در اصل عبادت ولي در كارهاي عادي ديگران مستعانند، اينچنين نيست كه تخصيصي خورده باشد.
╲\╭┓ ╭‌ 🍃🌺﷽🌺🍃 ┗╯\╲ 🔴 جلسه 22 🔵 بخش هشتم استعانت، توكل و تفويض و الا توكل از ظاهراً بالاتر است. استعانت اين است كه كار را من مي‌كنم از شما مدد مي‌گيرم اين است كه شما كار مرا انجام بدهيد. اين است كه مني نيستم من كيم كه بگويم شما براي من كار انجام بدهيد هر چه ،‌كردي. هر چه كردي، ‌كردي نه اينكه من كارم اين است و اين را مي‌خواهم و شما را مي‌كنم كه اين كار را برايم انجام بدهيد. مقام استعانت بعدش توكل،‌ بعد آن مراحل عاليهٴ تسليم و تفويض. لبهٴ پرتگاه و خطر سقوط از دين حالا اگر كسي اينچنين نبود،‌ آنطوري كه در سورهٴ‌ حج ياد شده است خداي ناكرده مشمول او خواهد شد. آيهٴ 11 سورهٴ حج اين است:‌ «و من الناس من يعبد الله علي حرف»﴿79﴾؛ حرف يعني طرف اين در وسط جادهٴ‌ دين نيست در صراط مستقيم نيست اين پياده‌رو اين لبهٴ صعود همين جاهاي دين راه مي‌رود. كه اگر نفعي رسيده خب مي‌ماند اگر نفعي نرسيده، فوراً از دين بر مي‌گردد. حرف يعني طرف . «و من الناس من يعبد الله علي حرف»﴿80﴾؛ يعني بر طرف، اين در اين زاويهٴ دين است، در اين حاشيهٴ دين است. كسي كه در حاشيه راه مي‌رود و از متن و وسط پرهيز ۹مي‌كند،‌ مي‌گويند او دارد. تحاشي دارد يعني هميشه حاشيه مي‌رود. خب را مي‌كند مي‌رود . از صراط مستقيم و از متن دين تحاشي دارد هي خودش را كنار مي‌كشد. خب كناره كشي با يك مي‌افتد ديگر. با يك مي‌افتد لذا فرمود اين گروه چون توي متن دين نيستند توي صراط مستقيم نيستند،‌ توي حاشيه‌اند‌. «و من الناس من يعبد الله علي حرف فإن أصابه خيرٌ اطمأن به و ان أصابته فتنه انقلب علي وجهه خسر الدنيا و الاخرة»﴿81﴾؛ اگر يك مختصر به او برسد يا به او نرسد،‌ بر مي‌گردد دست از برمي‌دارد. مي‌گويد اين چه است. اين معلوم مي‌شود دين را براي دنيا خواسته، دين را براي اين خواسته كه دنياي او باشد. براي آخرت نخواسته و براي دنياي حسنه نخواست. دنياي حسن نخواست. دنيا خواسته. نمي‌گويد «ربنا اتنا في الدنيا حسنه»﴿82﴾ مي‌گويد «ربنا اتنا في الدنيا» هر چه شد. اين كنار است؛ چون در كنار است اگر نفعي عايدش نشد هم دنيا را از دست مي‌دهد هم آخرت را كه از دست داده بود. وثنيين حجاز اينچنين بودند، آنها به آخرت معتقد نبودند. آنها فقط بتها را براي سود دنيايي پرستش مي‌كردند. نه براي اينكه «هؤلاء شفعاؤنا عند الله»﴿83﴾ يوم القيامه‌اي نبود براي اينها. اينها كه به قيامت معتقد نبودند. مشركين سخن ايشان با ملحدين در نفي معاد يكسان بود. اينها مي‌گفتند انسان بين ميلاد و موت خلاصه مي‌شود. بعد از موت خبري نيست. و اگر بتها را مي‌پرستيدند براي اينكه شفعاء اينها باشند عند الله في الدنيا كه بهرهٴ مادي ببرند نه اينكه شفعاء اينها باشند عند الله تا بهرهٴ أخروي و ببرند كه اينها به قيامت معتقد نبودند. حرف اينها اين بود كه «من يحيي العظام و هي رميم»﴿84﴾ مي‌گفتند «أإذا متنا و كنّا تراباً وعظاماً أإنّا لمبعوثون»﴿85﴾ آن روز در حجاز به اين معني كه مادي محض باشد كم بود. هر چه بودند وثنيين و پرستاني بودند كه مي‌گفتند: نظام را آفريد ما چون ارتباطي با او نداريم اين بتها را مي‌پرستيم كه اين بتها وسيلهٴ و باشند، بوسيلهٴ اين ما از دنيا و در دنيا طرفي ببنديم همين. نه اينكه «ما نعبدهم الا ليقربونا الي الله زلفی»﴿86﴾ به ما معنوي بدهند چون اينها الهي به آن معني كه قائل نبودند. يا «هؤلاء شفعاءونا عند الله»﴿87﴾ نه يعني در قيامت از ما شفاعت كنند . اينها به قيامت معتقد نبودند. اينها مي‌گفتند انسان مثل يك درخت است چند سبز است بعد پژمرده مي‌شود و خاك مي‌شود و ديگر هيچ.