eitaa logo
📝داستان شیعه🌸
2.7هزار دنبال‌کننده
22 عکس
1 ویدیو
1 فایل
✨ ﷽ ✨ 📖 اگه به داستان‌هایی که با زندگی معصومین مرتبطه یا داستانهای تاریخی پندآموز علاقه‌داری، مارو دنبال کن... ⚠️ نشر مطالب با ذکر لینک مجاز است❗ 💢 کانال اصلی‌مون: @Hadis_Shia برای بیان نظرات 👇 B2n.ir/w15631
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔸 نه کمتر و نه بیشتر! احمد بن حدید می‌گوید: با قافله‌ای برای انجام حج خارج شدم. دزدها راه را بر ما گرفتند و اموالمان را بردند. وارد مدینه که شدم، حضرت جواد علیه السلام را در بین راه دیدم و در خدمت آن جناب به منزلش رفتم و جریان را عرض کردم؛ حضرت دستور داد مقداری لباس برایم بیاورند و پولی نیز داد و فرمود: بین دوستان خود به نسبت مقداری که دزد از آنها برده تقسیم کن. من تقسیم کردم، دیدم آن پول کاملا مساوی همان مقداری بود که از آنها دزدیده بودند؛ نه کمتر و نه بیشتر! 📔 الخرائج و الجرائح: ج۲، ص۶۶۸ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
١. ✨ خواستگارى از فاطمه (س) هنگامى كه سن مبارك بتول عذراء حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها نه سال كامل شد، از اطراف و اكناف اهل مدينه و عظماى قبائل و رؤساى عشاير و صاحبان ثروت و مكنت به خواستگارى حضرت آمدند. عده‌اى از منافقين نيز اين جرئت را به خود دادند كه با كمال بى شرمى به خواستگارى آن حضرت بيايند. هنگام خواستگارىِ بعضى از آنها رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله بسيار ناراحت شدند، و به عده‌اى از منافقين كه اعتراض كردند، فرمودند: «من شما را رد نكردم، بلكه خدا شما را رد كرده و امر فاطمه سلام اللَّه عليها از جانب خداوند متعال معين مى شود». آنان غافل از اين بودند كه اين گوهر گرانبها را خداوند در سايه عزّت و حراست خود حفظ فرموده و او را در خور استعداد ابناء دنيا از ملوك و رعايا و ارباب فقر و غنا قرار نداده است، بلكه او را براى وصى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله على بن ابى طالب عليه السّلام ذخيره فرموده است. از امام حسين عليه السّلام روايت شده كه فرمود: روزى حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله در خانه امّ سلمه بود. فرشته‌اى با هيبت خاصى بر آن حضرت نازل شد كه با لغات گوناگون كه به يكديگر شباهتى نداشت مشغول تسبيح و تقديس خداوند بود. او عرض كرد: من صرصائيلم. خداوند مرا نزد شما فرستاده كه به شما بگويم: «نور را با نور تزويج كن». حضرت فرمود: «چه كسى را با چه كسى»؟ گفت: «فاطمه را با على بن ابى طالب». لذا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فاطمه سلام اللَّه عليها را در حضور جبرئيل و ميكائيل و صرصائيل به عقد على عليه السّلام در آورد و اين عقد در زمين بود. در اين هنگام پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به ميان شانه‌هاى صرصائيل نگريست و ديد نوشته است: «لا اله الااللَّه، محمّد رسول اللَّه، على بن ابى طالب مقيم الحجة». فرمود: اى صرصائيل، از كى اين جمله بين شانه‌هاى تو نوشته شده؟ گفت: دوازده هزار سال پيش از آنكه خداوند متعال دنيا را بيافريند. 📔 بحار الأنوار: ج۴۳، ص۱۲۳ و١۴۵ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
٢. ❣️ مراسم عروسى هنگامى كه حضرت فاطمه سلام اللَّه عليها را در شب ازدواج به خانه على عليه السّلام مى بردند، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله از جلو ايشان، جببرئيل در سمت راست و ميكائيل در سمت چپ ايشان، و هفتاد هزار فرشته پشت سر حضرتش حركت مى كردند و در آن حال خدا را تسبيح مى گفتند و تقديس مى كردند، و اين تقديس و تسبيح آنها تا طلوع فجر ادامه داشت. جبرئيل زمام ناقه‌اى كه آن حضرت را مى بردند و اسرافيل ركاب و ميكائيل دنبال آن را گرفته بود، و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله جامه‌هاى فاطمه سلام اللَّه عليها را منظم مى كرد، و هفتاد هزار ملك با ديگر فرشتگان تكبير مى‌گفتند، اما به حسب ظاهر سلمان زمام ناقه را گرفته بود و حمزه و عقيل و جعفر از اهل بيت پشت سر حضرت فاطمه سلام اللَّه عليها و بنى هاشم با شمشيرهاى كشيده مى آمدند، و همسران پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله از پيش روى مى آمدند. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آنها را به مسجد طلبيد و دست فاطمه سلام اللَّه عليها را در دست على عليه السّلام نهاد و فرمود: «بارك اللَّه فى ابنة رسول اللَّه»، و نيز فرمود: «هذه وديعتى»، و بعد از مراسمى مخصوص، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در حق آنها و نسل ايشان دعا كرد. سپس فرمود: «مرحباً ببحرين يلتقيان و نجمين يقترنان». سپس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله از نزد ايشان بيرون آمد و چهار چوب در را گرفت و فرمود: «طهّركما اللَّه و طهّر نسلكما، انا سلم لمن سالمكما و حرب لمن حاربكما، أستودعكما اللَّه و أستخلفه عليكما». آنگاه همه به منازل خود رفتند و از زنان جز اسماء كسى نزد فاطمه سلام اللَّه عليها نماند، و اين به خاطر وصيت حضرت خديجه سلام اللَّه عليها بود كه هنگام وفات گريست و از اسماء عهد و پيمان گرفت كه در شب عروسى حضرت فاطمه سلام اللَّه عليها آن حضرت را تنها نگذارد. اسماء هم به عهد خود وفا كرد، و چون ماجرا را براى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نقل كرد، آن حضرت به ياد خديجه سلام اللَّه عليها كرد و گريست و در حق اسماء دعا فرمود. 📔 اقبال الاعمال: ص۵۸۴؛ فيض العلام: ص۱۶۱ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
٣. 🔹 وليمه عروسى اثاث منزل و وليمه عروسى حضرت زهرا سلام اللَّه عليها چنين بود كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به أمير المؤمنين عليه السّلام فرمود: «زره خود را بفروش». آن حضرت زره را فروخت و پول آن را خدمت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آورد. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مقدارى را جهت تهيه غذاى عروسى به امّ سلمه دادند. بنابر بعضى روايات نصف از لوازم غذا را پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و نصف ديگر را أمير المؤمنين عليه السّلام تهيه نمودند. . 🔸 جهازيه حضرت زهرا (س) مقدارى را هم به بلال و عمار دادند كه از بازار لوازم خانه را خريدارى كنند. يك پيراهن، يك عدد روسرى، قطيفه سياه خيبرى يا عباى سياه، پرده نازك پشمى، يك عدد حصير از بافته هاى قريه هَجَر، آسياى دستى، يك عدد طشت مسى، مشك براى آب آوردن، كاسه‌اى سفالين، مَشكى مخصوص خنك كردن آب، ابريقى كه طرف بيرونش رنگ شده بود، كوزهٔ سفالين، پوست گوسفند. أمير المؤمنين عليه السّلام مى فرمايد: در آن شب كه دختر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به خانه من آمد، بسترمان جز يك پوست گوسفند نبود. در جاى ديگر از آن حضرت نقل شده كه فرمود: من با فاطمه سلام اللَّه عليها در حالى ازدواج كردم كه جز يك پوست گوسفند چيزى نداشتيم كه شب بر روى آن مى خوابيديم و روز علوفه شترمان را بر روى آن مى ريختيم و خدمتگزارى در خانه نداشتيم. در روايتى ديگر مى فرمايد: پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به خانه ما آمد در حالى كه ما بر روى خود قطيفه‌اى انداخته بوديم كه اگر از طول آن را به روى خود مى كشيديم، پهلوهايمان خالى مى شد و اگر از عرض مى انداختيم سر و پاهايمان بدون روپوش مى ماند. 📔 ذخائر العقبى: ص۴۹؛ بيت الاحزان: ص۵۷ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۴. 💠 عروسى و شركت كنندگان در بعضى روايات آمده است كه بعد از خريد، أمير المؤمنين عليه السّلام صبر كرد تا اينكه جعفر و عقيل به آن حضرت گفتند: از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بخواه كه همسرت را به خانه بياورى. بعضى از همسران پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله گفتند: ما از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله خواهش مى كنيم كه شما همسرت را بياورى. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: «ما انتظار داريم خود او بيايد و از ما درخواست كند». أمير المؤمنين عليه السّلام مى فرمايد: عرض كردم «حيا مانع من مى شود». پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اجازه مجلس عروسى و وليمه را فرمودند، و به أمير المؤمنين عليه السّلام فرمودند: «هر كس را دوست دارى دعوت كن». زنان به كار زنها و أمير المؤمنين عليه السّلام و عمار و بلال و چند نفر ديگر به كار مجلس مردها كه در مسجد بود، مى رسيدند. اصحاب با هداياى خود در جشن عروسى آن دو نور الهى شركت كردند، و از وليمه عروسى كه به دستور پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فراهم آمده بود، ميل كردند. در آن مجلس ۴۰۰۰ نفر از آن طعام خوردند، و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله غذائى براى أمير المؤمنين و فاطمه عليهماالسّلام فرستاد، در حالى كه چيزى از آن غذا كم نشد و همچنان به جاى ماند، با وجود اينكه سه روز از آن تناول مى كردند. شب با مراسمى مخصوص، حسب الامر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آن دو بزرگوار را به حجره امّ سلمه آوردند. امّ سلمه مى گويد: هنگامى كه خورشيد غروب كرد، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: «فاطمه را بياور». من رفتم و دست فاطمه سلام اللَّه عليها را گرفته در حالى كه لباسش بر زمين كشيده مى شد و از خجالت و شرم عرق از چهره‌اش جارى بود، آن حضرت را نزد پدر بزرگوارش آوردم. هنگامى كه خدمت آن حضرت رسيد، از شدت خجالت پايش لغزيد. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: «خداوند تو را از لغزشهاى دنيا و آخرت نگه دارد». هنگامى كه پيش روى آن حضرت قرار گرفت، چادر را از صورت فاطمه سلام اللَّه عليها كنار زد تا على عليه السّلام چهره او را ببيند. سپس دست او را در دست على عليه السّلام قرار داد و اين گونه بود كه اين زندگى نورانى آغاز شد. 📔 بحار الأنوار: ج۴۳، ص۹۶ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🎁 قبول هدیه یکی از تجار متدین یک قواره قبایی برای آقای وحید بهبهانی هدیه آورده بود. چون شنیده بود که آقا از کسی هدیه و مالی قبول نمی کند در این خصوص با آقایانی مذاکره کرد، گفتند حاج ملا رضا استرابادی شاگرد آقاست و آقا او را دوست دارد، اگر این پارچه را بوسیله او به خدمت آقا بفرستی شاید قبول کند. آن شخص تاجر نزد حاج ملارضا آمده التماس کرد که حاجت او را برآورد، حاج ملا رضا عذر آورد که آقا قبول نمی کند، تاجر گفت اگر تو این کار را انجام بدهی و آقا هدیه مرا قبول کند قول می‌دهم که یک قدک قبا هم بشما بدهم. حاج ملارضا فکر کرد گفت من می‌برم اگر قبول کرد چه بهتر و اگر هم قبول نکرد ضرری نکرده‌ام. پارچه را برداشت نزدیک‌های ظهر آمد در منزل آقا را دق الباب کرد، آقا خودش آمد در را باز کرد فرمود این موقع گرما چه کار داری؟ عرض کرد: قدک قبائی است فلان تاجر برای شما هدیه کرده و التماس کرده که شما قبول بفرمائید. فرمود: ملارضا من فکر کردم مسئله علمی مشکلی داری که این موقع گرما آمده‌ای و مرا هم از کارم معطل کردی، برو بده به صاحبش مگر نمی دانی من از کسی چیزی قبول نمی کنم. این را فرمود و در را بست. من عرض کردم آقا یک عرض کوچکی دارم فرمود: چیست؟ عرض کردم: آن مرد به من وعده داده که اگر شما این هدیه را قبول کنید یک قواره قباهم بمن بدهد پس اگر شما قبول نکنید تکلیف قبای من چه می‌شود؟ آن وقت فرمود: این را قبول می‌کنم به شرط آنکه پس از این اینگونه شفاعتها را قبول نکنی. 📔 زندگانی وحید بهبهانی: ص۱۷۲ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔹 بی واسطه سالم بن ابی حفصه گفت: وقتی امام باقر علیه السلام از دنیا رفت به اصحاب خود گفتم منتظر من بمانید تا خدمت ابو عبد اللَّه جعفر بن محمّد علیه السّلام رفته و به ایشان تسلیت بگویم. خدمت امام رفتم و تسلیت عرض کردم، سپس گفتم «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» به خدا قسم از دنیا رفت کسی که می‌گفت پیامبر صلی الله علیه و آله چنین فرمود، دیگر کسی نیست که واسطه بین ما و پیامبر باشد، به خدا قسم چون امام باقر علیه السلام را نخواهم دید. امام صادق عليه السلام ساعتی ساکت بود و چیزی نمی فرمود، آنگاه فرمود خداوند عزوجل می‌فرماید : هر کس نصف خرما صدقه بدهد آن را چنان بزرگ می‌کنم که شما یک کره اسب را پرورش می‌دهید، همان صدقه را آن قدر بزرگ می‌کنم تا به اندازهٔ کوه احد شود. نزد اصحاب خود رفتم و گفتم شگفت انگیزتر از جریان امروز ندیده‌ام، ما امام باقر علیه السلام را که بدون واسطه می‌گفت پیغمبر فرموده است، بسیار بزرگ می‌شمردیم، امام صادق امروز بدون واسطه می‌گفت خداوند می‌فرماید. 📔 أمالي شيخ مفید: ص۱۹۰ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💎 بهتر از گوهر ابو حنیفه خدمت امام صادق علیه السّلام رسید تا از او حدیثی بیاموزد، حضرت صادق در حالی که عصا در دست داشت خارج شد. ابو حنیفه گفت: یا ابن رسول اللَّه سن شما به حدی نرسیده که احتیاج به عصا داشته باشید. فرمود: صحیح است ولی این عصای پیامبر است برای تبرک به دست گرفتم، ابو حنیفه جلو آمده گفت اجازه می‌فرمائید آن را ببوسم؟ امام علیه السّلام آستین بالا زده فرمود: به خدا قسم می‌دانی این پوست بدن پیامبر است و این موی پیکر ایشان است اما آن را نمی بوسی و میخواهی عصا را ببوسی؟! . ابراهیم ادهم و مالک بن دینار از غلامان آن حضرت (امام صادق عليه السلام) بودند، روزی سفیان ثوری خدمت آن حضرت رسید و سخنی از ایشان شنید که خیلی متعجب شد. گفت: یا ابن رسول اللَّه به خدا قسم این سخن شما گوهر است. حضرت فرمود: از گوهر بهتر است مگر گوهر چیزی جز سنگ است؟! 📔 بحار الأنوار: ج۴٧، ص٢٩ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔘 قضاوت حجر الأسود ابی بحیر عالم اهواز که معتقد به امامت محمد بن حنفیه بود نقل می‌کند که گفت: سالی به حج رفتم. در این مسافرت روزی به ملاقات امامم نائل آمدم و تمام آن روز را در خدمتش بودم. جوانی نورس از مقابل او رد شد و سلام کرد. محمد بن حنفیه از جای حرکت کرد و پیشانی او را بوسید و با کمال تواضع و کوچکی، پیوسته او را آقای من خطاب می‌کرد؛ جوان رفت، و محمد به جای خود برگشت. گفتم: بر چنین پیش آمدی چگونه می‌توان صبر کرد؟ محمد بن حنفیه پرسید چه چیزی؟ گفتم: ما معتقدیم که تو امامی و پیروی از تو واجب است، ولی از جای حرکت می‌کنی و این جوان را چنان احترام می‌کنی و به او آقای من می‌گویی؟! گفت: صحیح است. به خدا سوگند او امام من است. پرسیدم: او کیست؟ گفت: پسر برادرم علی بن الحسین علیهما السلام است. من با او در مورد امامت اختلاف کردیم. او گفت: راضی هستی حجر الاسود حاکم بین من و تو باشد؟ گفتم: چگونه می‌توان قضاوت پیش سنگی بی روح برد؟ فرمود: امامی که سنگ با او سخن نگوید، امام نیست! از سخن او خجالت کشیدم و گفتم: به قضاوت حجر الاسود راضیم. رفتیم کنار آن سنگ و هر دو نماز خواندیم. او پیش رفته و فرمود: ای سنگ! تو را به حق کسی که عهد نامه بندگان را در نزد تو نهاده تا گواه بر انجام آن پیمان باشی، بگو ببینم کدام یک از ما دو نفر امام هستیم؟ سنگ به سخن در آمده و گفت: ای محمد! در مقابل پسر برادرت تسلیم باش! او شایسته مقام امامت است و امام بر تو است. سنگ از محل خود حرکتی کرد، به طوری که خیال کردم خواهد افتاد، به امامت او اعتراف نمودم و اطاعت او را واجب شمردم. ابو بحیر گفت: از آن ساعت به امامت حضرت زین العابدین علیه السلام معتقد شدم و مذهب کیسانی را رها کردم. 📔 بحار الأنوار: ج۴۶، ص٢٣ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🟢 سخاوت صاحب بن عباد صاحب کتاب «بغیه» آورده است که صاحب بن عباد در کودکی هرگاه برای تعلم قرائت قرآن به مسجد می‌رفته مادر او هر روز یک دینار و یک درهم به او می‌داده و می‌گفته این پول را به اولین فقیری که می‌بینی بده. و صاحب بدین منوال عمل می‌کرده تا زمان رشد و بلوغ، که هرشب برای اینکه فراموش نکند، به خادم خود می‌گفت یک دینار و یک درهم زیر زیرانداز بگذار. مدتی وضع بدین ترتیب بود تا اینکه یک شب خادم فراموش نمود دینار و درهم را در جای همیشگی بگذارد. چون صاحب طبق معمول پس از نماز صبح زیر انداز را کنار زد دینار و درهمی ندید. این را به فال بد گرفت و به نزدیک شدن مرگ خود تأویل نمود. آنگاه به خادمان گفت: آنچه در اینجا فرش و زیرانداز هست بردارید و به اولین نیازمندی که می‌بینید بدهید تا کفارۂ تاخیر امروز در پرداخت دینار و درهم باشد. خادمان مرد هاشمی نابینائی را دیدند که زنی دست او را گرفته است، به او گفتند اینها را از ما قبول کن، مرد پرسید اینها چیست؟ گفتند یک زیرانداز دیبا و یک مخده دیبا است. با شیندن این سخن مردنا بینا از هوش رفت. صاحب بن عباد را از واقعه آگاه ساختند. صاحب برسر آن مرد حاضر شد و براو آب پاشید چون به هوش آمد صاحب علت تغییر حال او را جویا شد. مرد گفت: اگر سخن مرا نمی پذیرید از این زن بپرسید. به او گفتند خود تشریح کن. مرد نابینا گفت: من مردی آبرومند هستم و از این زن دختری دارم که مردی به خواستگاریش آمد و دختر را به او دادیم و دو سال مازاد هزینه قوت و غذایمان را گرد آوردیم تا برای او جهیزیه‌ای تهیه کنیم. دیشب مادرش گفت دلم می‌خواهد برای دخترمان یک زیرانداز دیبا و یک مخده دیبا تهیه کنیم. من به او گفتم ما از کجا چنین چیزهائی فراهم کنیم؟ و بالأخره بین من و او کشمکش وکدورتی پیش آمد تا اینکه من از او خواستم دست مرا بگیرد و مرا از خانه بیرون بیاورد تا بلکه فرجی حاصل شود. پس چون این مردان به من چنان گفتند من حق داشتم که از هوش بروم. صاحب بن عباد پس از شنیدن این ماجرا گفت: در کنار فرش و مخده دیبا باید چیزهای شایسته‌ای باشد. آنگاه جهیزیه‌ای مناسب آن زیرانداز خرید و تحویل پدر دختر داد و شوهر دختر او را طلبید و دست مایه‌ای ارزشمند در اختیارش گذاشت. 📔 روضات الجنات: ج۲، ص۲۳ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔸 شیر خدا علی بن یقطین نقل کرده، هارون الرشید فراخوان داد که مردی بیاید و در مجلسی ابا الحسن موسی بن جعفر علیهما السلام را خوار کند و دلایل او را باطل کند و او را ساکت و شرمگین نماید. مردی معزم (١) داوطلب این کار شد. وقتی سفره را آوردند، آن مرد طلسمی بر نان انجام داد که هر وقت خادم حضرت ابا الحسن علیه السلام دستش را جلو می‌برد تا تکه نانی بردارد، نان از جلو دستش می‌پرید، و هارون از شدّت غلبه شادی و خنده اختیارش را از دست داده بود. در این هنگام حضرت موسی بن جعفر سرشان را بلند کردند و به تصویر شیری که روی یکی از پرده‌ها بود نگاه کردند و به آن فرمودند: ای شیر خدا! دشمن خدا را بگیر! ناگهان آن تصویر جان گرفت و به شکل شیری بسیار بزرگ در آمد و آن مرد را خورد. هارون و نوکرانش غش کردند و بر زمین افتادند و از هول چیزی که دیدند عقل از سرشان پرید. وقتی به هوش آمدند، هارون به ابا الحسن علیه السلام عرض کرد: به حقی که بر تو دارم از تو می‌خواهم از این تصویر بخواهید آن مرد را برگرداند. حضرت فرمودند: اگر عصای موسی آن چه را که از ریسمان و چوب دستهای جادوگران بلعیده بود برگرداند، این تصویر نیز آن مردی که بلعید را برمی گرداند. _______________________________ (١): کسی که اهل طلسم نویسی و سحر و احضار ارواح و جن گیری باشد، معنا شده است. 📔 أمالي صدوق: ص۱۴۸ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ♦️ هيچ چيز بر خدا پنهان نیست محمد بن سلیمان از پدرش نقل می‌کند که مردی شامی که ساکن مدینه شده بود، گاه گاه خدمت حضرت باقر علیه السلام می‌رسید و به حضرت می‌گفت: ای محمد! خیال نکنی من پیش شما می‌آیم به واسطه خجالتی است که از شما دارم (و ارادتمند شمایم)!! در روی زمین کسی را بیش از شما خانواده دشمن نمی دارم و معتقدم که اطاعت خدا و پیغمبر و امیر المؤمنین، در دشمنی با شما است، ولی چون مردی خوش صحبت و دارای ادب و الفاظ نیکو هستی با شما رفت و آمد می‌کنم. وقتی این حرف را می‌زد، حضرت باقر علیه السلام با رفتار خوبی با او برخورد می‌کرد و می‌فرمود: هیچ چیز بر خدا پنهان نیست. چیزی نگذشت که مرد شامی مریض شد و مرضش شدت یافت. همین که به حال احتضار رسید، وکیل خود را خواست و گفت: وقتی من از دنیا رفتم و پارچه بر رویم کشیدی، خدمت محمد بن علی علیهما السلام برو و تقاضا کن بر پیکرم نماز بخواند و به او گوشزد کن که خودم این کار را وصیت کرده‌ام. نیمه شب که شد، خیال کردند از دنیا رفته! او را در پارچه‌ای پیچیدند و سحرگاه وکیلش به مسجد آمد. پس از آن که حضرت باقر علیه السلام نماز را خواند و به حالت تورّک در تشهد نشست - حضرت بعد از نماز در محل نمازش تعقیبات می‌خواند - خدمت آن جناب رسید و عرض کرد: ای ابا جعفر! فلان مرد شامی مُرد! و او خودش از شما تقاضا کرده که بر پیکرش نماز بخوانید؛ حضرت فرمود: نه او نمرده. سرزمین شام سرد است ولی حجاز گرمسیر است و شدت گرما در این ناحیه زیاد است. برو، ولی عجله نکنید و او را بر ندارید تا من به نزد شما بیایم. در این موقع از جای حرکت نموده وضو گرفت، سپس بازگشت و دو رکعت نماز خواند و آنگاه دست به دعا برداشته، دعای زیادی کرد، سپس به سجده رفت تا خورشید طلوع نمود، آنگاه از جای حرکت کرده روانه منزل شامی شد. داخل اطاق شده او را صدا زد. جواب داد. شامی را بلند کرد و نشاند و مقداری سویق (غذایی که با آرد گندم درست می‌کنند) خواست و به او داد، بعد به خانواده اش سفارش کرد: غذا به او بدهید و با غذاهای سرد سینه‌اش را سرد نگه دارید. امام از جای حرکت کرده و رفت. چیزی نگذشت که مرد شامی بهبود کامل یافت و خدمت حضرت باقر علیه السلام رسیده و عرض کرد: مایلم برای من خانه را خلوت کنی، عرضی خصوصی دارم! امام خانه را خلوت کرد. شامی گفت: گواهی می‌دهم که تو حجت خدایی بر مردم و واسطه بین مردم و خدایی و هر کس جز به تو پناه برد، ناامید و زیانکار است و گمراه واقعی است. حضرت باقر علیه السلام پرسید: چه شده که تغییر عقیده دادی؟ گفت: من خود متوجه شدم که روح از بدنم خارج شد، ناگاه منادی فریاد زد و من با گوش خود صدای او را شنیدم و خواب نبودم! گفت: روح او را برگردانید! محمد بن علی علیهما السلام از ما درخواست کرده! حضرت باقر علیه السلام به او فرمود: نمی دانی خدا گاهی شخصی را دوست دارد ولی کارش را نمی پسندد و گاهی شخصی را دوست ندارد اما کارش را دوست دارد؟ مرد شامی بعد از آن جزء اصحاب حضرت باقر علیه السلام به شمار می‌رفت. 📔 أمالي طوسي: ص٢۶١ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا