.
🔹 پاسخ بهتر
انس بن مالک روایت کرده است: من در حضور امام حسین علیه السّلام بودم که کنیزکی از کنیزان آن حضرت به حضور آن بزرگوار آمد و یک شاخه گل تقدیم نمود.
امام حسین علیه السّلام به وی فرمود: من تو را در راه خدا آزاد کردم. من به آن حضرت گفتم: یک کنیزک را برای یک شاخه گل آزاد میکنی؟
فرمود: خدا ما را این طور پرورش داده است. زیرا در قرآن میفرماید: «وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا»
«هرگاه به شما تحیّت گویند، پاسخ آن را بهتر از آن بدهید؛ یا (لااقل) به همان گونه پاسخ گویید!»
(نساء، ۸۶)
بهتر از این شاخه گل، آزاد نمودن این کنیز بود.
.
🔸 دینداران حقیقی
فرزدق میگوید: هنگامی که من از کوفه برمی گشتم، امام حسین علیه السلام با من ملاقات نمود و به من فرمود: ای ابو فراس! از کوفه چه خبر؟
گفتم: راست بگویم؟ فرمود: آری. گفتم: قلبهای مردم با تو ولی شمشیرهای آنان با بنی امیه است، تا بنگریم خدا که را یاری نماید.
امام حسین علیه السلام فرمود: راست میگویی، چرا که مردم بندگان مال و ثروت هستند، و دین را برای خالی نبودن عریضه بر زبان جاری میکنند. دین را زمانی میخواهند که دنیای آنان به وسیله دین تأمین شود. اما هنگامی که با مصیبتی مورد آزمایش قرار میگیرند، دین داران حقیقی اندک هستند.
📔 بحار الأنوار: ج۴۴، ص١٩۵، ١٩۶
#امام_حسین #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
♦️ پرداخت دیه
اعرابی نزد امام حسین علیه السّلام آمد و گفت: یا ابن رسول اللّه! من ضامن یک دیه کامل شدهام و از پرداخت آن عاجزم.
با خویش گفتم: باید از کریم ترین مردم درخواست کنم و کریم تر از اهل بیت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ندیده ام.
امام حسین علیه السّلام فرمود: ای برادر عرب! من از تو سه مسأله میپرسم، اگر یکی از آنها را جواب بدهی، یک سوم دیهای را که گفتی به تو عطا میکنم.
اگر جواب دو مسأله را بگویی، دو قسمت آن دیه را به تو میدهم. اگر جواب کلیه آنها را بگویی، من تمام آن دیه را به تو میپردازم.
اعرابی گفت: یا ابن رسول اللّه! آیا شخصیتی همانند تو که از خاندان علم و شرف هستی از کسی مثل من که شخصی عوام هستم پرسش میکند؟
امام علیه السّلام فرمود: آری. از جدم پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شنیدم که میفرمود: باید به هر کسی به قدر معرفتش عطا کرد.
اعرابی گفت: در مورد آنچه که در نظر داری بپرس! اگر توانستم که جواب میگویم و الا از شما یاد میگیرم و لا قوة الا باللّه!
امام حسین علیه السلام فرمود: کدام اعمال افضل است؟
اعرابی: ایمان به خدا.
امام علیه السّلام: راه نجات از هلاکت چیست؟
اعرابی: اعتماد به خدا.
امام حسین علیه السلام: چه صفتی باعث زینت مرد میشود؟
اعرابی: علم و دانشی که با بردباری همراه باشد.
امام علیه السّلام: اگر این صفت را نداشته باشد؟
اعرابی: ثروتی که با جوانمردی توام باشد.
امام حسین علیه السلام: اگر این هم نباشد؟
اعرابی: فقر و تنگدستی که با صبر همراه باشد.
امام علیه السّلام اگر این را نیز نداشته باشد؟
اعرابی: صاعقهای از آسمان نازل شود و او را بسوزاند، زیرا که وی شایستگی این بلا را خواهد داشت.
امام حسین علیه السّلام خندید و یک کیسه پول که حاوی هزار اشرفی بود به وی عطا فرمود و انگشتر خویش را که نگین آن دویست درهم قیمت داشت نیز به او بخشید،
و فرمود: ای اعرابی! این اشرفیها را در عوض دیه بپرداز و این انگشتر را صرف مخارج خود کن!
اعرابی پس از اینکه پول را گرفت گفت: «و الله أعلم حیث یجعل رسالته» {خدا بهتر میداند که رسالت خویش را در چه خاندانی قرار دهد} (انعام، ۱۲۴)
📔 بحار الأنوار: ج۴۴، ص١٩۵، ١٩۶
#امام_حسین #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
.
🔸 تخم شتر مرغ
ابو سلمه روایت شده که گفت: من با عمر بن خطاب حج به جا آوردم. هنگامی که وارد ابطح شدیم، ناگاه با اعرابی مواجه شدیم که متوجه ما شده بود.
وقتی نزد عمر آمد گفت: من در حالی که لباس احرام پوشیده بودم تخم شتر مرغ را برداشتم، پختم و خوردم، اکنون چه کفاره ای بر من واجب است؟
عمر گفت: من حکم این مسأله را نمی دانم، بنشین شاید خدا به واسطه یکی از اصحاب محمّد راه و فرجی به تو عطا کند.
ناگاه دیدیم: حضرت علی با امام حسین علیهما السّلام وارد شدند. عمر به اعرابی گفت: این علی بن ابی طالب است، مسأله خود را از او بپرس. اعرابی برخاست و مسأله خود را مطرح نمود.
حضرت علی علیه السلام به وی فرمود: از این کودک یعنی امام حسین بپرس. اعرابی ناراحت شد و گفت: هر کدام از شما مرا به دیگری حواله میدهید.
مردم به وی اشاره کردند و گفتند: وای بر تو! این کودک پسر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است. اعرابی به امام حسین گفت: یا ابن رسول اللّه من از خانه خود برای حج خارج شدم و آن گاه مسأله خود را مطرح کرد.
امام حسین علیه السّلام به وی فرمود: آیا شتر داری؟ گفت: آری. فرمود: به تعداد آن تخم شتر مرغی که خوردی، شتر ماده ببر و با شتران نر جفت کن و بچههای آنها را برای خانه خدا هدیه کن.
عمر گفت: شاید بعضی از شتران حامله نشوند: امام حسین علیه السلام فرمود: شاید بعضی از تخمهای شتر مرغ هم جوجه ندهد.
آن گاه حضرت علی علیه السّلام برخاست و امام حسین عليه السلام را به سینه خود چسبانید و فرمود: «ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم» {ذریه ای که بعضی از آنان از بعضی دیگرند و خدا شنوا و دانا است} (آل عمران / ۳۴)
📔 مناقب آل ابی طالب، ج۴: ص۱۰
#امام_حسین #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
.
💠 بازگشت به سوی خدا
امام جعفر صادق علیه السّلام فرمود: زمانی که مروان بن حکم داخل مدینه شد، روی تخت خوابید و در حضور یکی از دوستان امام حسین علیه السلام گفت:
«ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ»
(انعام، ۶٢)
«سپس (تمام بندگان) به سوی خدا، که مولای حقیقی آنهاست، بازمیگردند. بدانید که حکم و داوری، مخصوص اوست؛ و او، سریعترین حسابگران است!»
امام حسین علیه السلام به دوست خود گفت: هنگامی که مروان داخل مدینه شد چه گفت؟
گفت: وقتی داخل شد بر سر تخت دراز کشید و گفت: «و ردّوا إلی الله مولیهم الحقّ ألا له الحکم و هو أسرع الحاسبین».
امام حسین علیه السّلام فرمود: آری، به خدا قسم من و یارانم به سوی بهشت باز میگردیم، مروان و یارانش هم به سوی جهنم باز خواهند گشت.
📔 تفسیر عیاشی: ج۱، ص۳۶۲
#امام_حسین #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
✨ حضرت علی اصغر
چون امام حسين عليه السلام جنازۀ پاک و مطهر جوانان و دوستان خویش را مشاهده نمود، عزم آن نمود که با آن گروه اشقياء جهاد نماید.
پس ندا کرد:
هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ
آیا کسی هست که از حرم رسول پروردگار عالمیان دفع شر و ظلم و ستم ظالمان نماید.
هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخَافُ اللَّهَ فِينَا؟
آیا خداپرستی هست که از خدا بترسد و ما را تنها نگذارد.
هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا
آیا فریادرسی هست که به امید لقای پروردگار به فریاد ما برسد.
هَلْ مِنْ مُعِينٍ يَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِي إِعَانَتِنَا؟
آیا کمک کننده ای هست که ما را کمک کند، و به جهت کمک و یاری ما، به ما امیدوار شود پاداش و ثواب و اجری که در پیشگاه خدای تعالی موجود است؟
پس زنان حرم و دختران محترم رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم صدا به ناله و گریه بلندکردند.
در آن لحظه حضرت با دلی پر از حسرت، به سوی خیمه مراجعت نمود و به حضرت زینب عليها السلام فرمود که فرزند صغير مرا بیاورد تا با او وداع نمایم.
وقتی زینب علیها السلام او را آورد، امام مظلوم طفل معصوم خود را گرفت و همین که خواست از راه رأفت و كمال مرحمت خم شده او را ببوسد،
حرمله بن کاهل اسدی - لعنه الله - از خدا حیا نکرد و تیری به جانب آن نوگل بوستان احمدی انداخت که تیر بر گلوی نازک آن طفل معصوم اصابت نمود به طوری که گویا گلو را ذبح نمایند، گوش تا گوش را پاره نمود.
آن حضرت به خواهرش زینب علیه السلام، فرمود: این طفل را بگیر؛ آنگاه امام علیه السلام هر دو دست را در زیر گلوی طفل صغيرش گرفت، وقتی پر از خون شد به سوی آسمان پاشید،
سپس فرمود: آنچه که این مصیبت را بر من آسان مینماید آن است که این مصیبت بزرگ در محضر پروردگار عالم نازل میشود.
امام باقر عليه السلام فرمود: از آن خون طفل معصوم که امام عليه السلام به آسمان پاشید، حتی یک قطره هم روی زمین نیفتاد! (که اگر میاُفتاد، زمین متلاشی میگردید).
📔 متن و ترجمه کتاب لهوف (سید بن طاووس)، ص١٧۰
#امام_حسین #مقتل
🔰 @DastanShia
.
✨ حق حسین علیه السلام
روزی امام حسین علیه السّلام نزد معاویه رفت و دید که اعرابی درخواستی از معاویه دارد.
معاویه از آن اعرابی روی برگرداند و متوجه امام حسین علیه السّلام شد. اعرابی به اشخاصی که حاضر بودند گفت: این کیست که وارد شد؟ گفتند: حضرت حسین بن علی علیهما السّلام است.
اعرابی به امام حسین علیه السلام گفت: ای پسر دختر رسول خدا! من از تو تقاضا میکنم راجع به حاجت من با معاویه صحبت کنی.
امام حسین علیه السلام به معاویه گفت: حاجت این اعرابی را برآورده کن. معاویه پذیرفت و حاجت اعرابی را برآورده کرد.
اعرابی پس از این مرحمت امام حسین علیه السلام این اشعار را خواند:
من نزد درخت خشک آمدم ولی او در حق من احسانی نکرد. تا اینکه پسر رسول خدا او را به احسان وادار نمود.
حسین (علیه السلام) از لحاظ جود و بخشش فرزند مصطفی صلّی اللّه علیه و آله است. و از رحم پاک بتول یعنی حضرت زهرای اطهر به وجود آمده است.
حقیقتا که حضرت هاشم بر جد شما بنی امیه فضیلت و برتری دارد، همان طور که فصل بهار بر فصل پاییز برتری خواهد داشت.
معاویه گفت: ای اعرابی! من به تو عطا نمودم و تو مدح و منقبت حسین (علیه السلام) را میگویی؟
اعرابی گفت: تو از حق حسین (علیه السلام) به من عطا کردی و حاجت مرا به دستور حسین (علیه السلام) ادا نمودی.
📔 بحار الأنوار، ج۴۴، ص٢١٠
#امام_حسین #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
.
✨حضرت علی اکبر
چون همه یاران حضرت اباعبدالله علیه السلام مقتول اشقیا شده و شربت شهادت نوشیدند، و کسی از یاران حضرت باقی نماند، مگر خویشان و اهل بیت و تبار آن حضرت علیه السلام.
فرزند دلبند امام علیه السلام که نامش علی ابن الحُسین بود و در زیبایی و صباحت منظر گوی سبقت از همۀ خلق ربوده بود از خیمه خویش بیرون آمد.
از پدر بزرگوار خویش اجازه میدان خواست. پدر نیز اجازه میدان داد.
پس نظر حسرت و مأیوسی به سوی جوان خود نمود و اشک از چشمان نازنینش سرازیر گردید و (دیدگان خود را رها کرد تا بر جوان خود بگرید)
سپس فرمود:
پروردگارا! تو شاهد باش جوانی به جانب این قوم میرود (فرستادم) که شبیه ترین افراد در خلقت ظاهری و اخلاص باطنی و سخن سرایی (تُن صدا) به پیامبر توست.
ما هرگاه مشتاق دیدار پیغمبر تو میشدیم، به این جوان نگاه میکردیم.
بعد از آن حضرت علیه السلام نالهای سر داد و فرمود: ای پسر سعد! خدا رَحِمَت را قطع کند آنچنانکه رحم مرا قطع نمودی.
راوی گوید: آن شبیه پیمبر قدم شجاعت به میدان سعادت نهاد و با آن گروه اشقیاء مشغول جنگ گردید و آنچنان پیکار نمود که خاطره و اندیشۀ آن جمع بی باک را اندوهناک نمود.
آن نونهال گلستان امامت و ولایت جنگی نمود به غایت سخت و دشوار و جمعی از آن عده بی دین تیر بخت و سیه روز را به خاک مذلت و هلاکت انداخت.
سپس به خدمت پدر والا مقام خویش آمد و گفت:
(عطش) تشنگی مرا کُشت و سنگینی اسلحه مرا به تعب افکنده، آیا راهی برای رسیدن به آب هست؟
حضرت اباعبدالله علیه السلام به گریه افتاد و فریاد برآورد: واغَوثاه، و سپس فرمود: ای فرزند عزیزم! کمی دیگر به کار جنگ مشغول باش تا به زودی جدّ عالی مرتبۀ خویش حضرت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم را ملاقات نمائی،
و چون او را ملاقات کردی از دست مبارکش شربتی به تو خواهد داد که پس از آن هرگز تشنگی و عطش را احساس نخواهی کرد.
حضرت علی اکبر به سوی میدان برگشت و جنگی کرد بسیار عظیم که بالاتر از آن برای کسی متصوّر نبود در آن حال «مُنقذ بن مرۀ عبدی» تیری به جانب آن فرزند رشید سیّدالشّهدا رها کرد که از صدمۀ آن تیر بر روی زمین افتاد و فریاد برآورد:
يَا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ مِنِّی السَّلَامُ
ای پدر جان، سلام بر تو باد
اینک جدم رسول خدا صلی الله علی واله وسلم است که بر تو سلام میرساند و میفرماید: زود
به نزد ما بیا.
علی اکبر علیه السلام این جمله را گفت و فریادی زد و جان به جانان تسلیم نمود. چون آن جوان رشید سیّدالشّهدا شربت شهادت نوشید،
پس سراسيمه حسین علیه السلام آمد تا رسید بر بالین فرزند دلبندش.
آنگه نشست روی خاک کربلا و سر علی اکبر را به بغل گرفت سپس گونۀ خود را بر گونه و صورت او گذاشت، وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ؛
و فرمود: قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ...
خدا بکُشد آن کسانی را که تو را کُشتند. چه جرأت و جسارت و گستاخی کردهاند بر خدا و بر شکستن حرمت رسول خدا صلی الله عله و آله وآله و سلم.
عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءُ
پس از تو، خاک بر سر این دنیا باد.
راوی گوید: در آن زمان زینب علیها السلام از خیمه بیرون آمد در حالی که میگفت: يَا حَبِيبَاهْ يَابْنَ أَخَاهْ
پس خود را بر روی بدن پاره پاره على اكبر انداخت، امام حسین علیه السلام آمد و خواهر را از روی جنازۀ علی اکبر بلند کرد و نزد زنان و اهل حرم خویش برگردانید.
پس از آن جماعتی از مردان اهل بیت پیمبر صلی الله علیه وآله وسلم و به شهادت رسیدند و آنگه حضرت حسین علیه السلام فرمود:
ای عموزادگان و ای اهل بیت من صبر و شکیبائی پیشه سازید که پس از این روز به خدا سوگند هرگز متحمل خواری نخواهید شد.
📔 متن و ترجمه کتاب لهوف (سید بن طاووس)، ص١۶۰
#امام_حسین #مقتل
🔰 @DastanShia
.
💠 مقام امیرالمؤمنین (ع)
مروان حکم در مدینه سخنرانی کرد و به حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام ناسزا گفت.
هنگامی که مروان از منبر فرود آمد، امام حسین علیه السّلام وارد مسجد شد.
به آن حضرت گفتند: مروان به حضرت علی علیه السلام ناسزا گفت. امام حسین علیه السلام در حالی که چون شیری خشمناک بود قیام کرد و به مروان فرمود:
ای پسر زن کبود چشم! ای پسر زن ملخ خوار! کار تو به جایی رسیده که به حضرت علی علیه السلام ناسزا بگویی؟
مروان در جوابش گفت: تو کودک هستی، عقل نداری.
امام حسین علیه السلام در جوابش فرمود: آیا میخواهی تو و یارانت را از عیوبی که دارید و حضرت علی (علیه السلام) و شیعیانش را از مقام و مرتبهای که دارند آگاه کنم.
علی (علیهالسلام) همان شخصیتی است که خداوند در قرآن مجید در بارهاش میفرماید:
«أنّ الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات سیجعل لهم الرّحمن ودًّا»
(مریم، ۹۶)
{کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، به زودی [خدای] رحمان برای آنان محبتی [در دل ها] قرار میدهد.}
این آیهای است که در شأن علی (علیه السلام) و شیعیان او نازل شده است.
📔 بحار الأنوار، ج۴۴، ص٢١١
#امام_علی #امام_حسین #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
✨ حضرت عباس علیه السلام
تشنگی بر امام حسین علیه السلام شدید گردید. پس آن حضرت علیه السلام خود را به بلندی مُشرف بر فرات رساند تا داخل فرات شود.
در آن حال برادر آن حضرت، جناب اباالفضل العباس علیه السلام، در پیش روی حضرت علیه السلام حرکت میکرد. در این هنگام لشکر ابن سعد سر راه را بر فرزند پیامبر گرفتند.
در آن هنگام مردی از قبیله «بنی دارم» تیری به جانب سیّدالشّهدا علیه السلام رها کرد که آن تیر به شدت در زیر چانه شریف آن حضرت فرو نشست.
پس تیر را به سختی و دشواری بیرون در آورد و هر دو دست مبارک را در زیر چانه مجروح نگه داشت و چون پر از خون گردید، آن را به سوی آسمان پاشید و این مناجات را با خدای خود زمزمه نمود که:
بارالها! من به سوی تو از آنچه اینان از ظلم و ستم نسبت به فرزند دختر پیغمبرت به جا میآورند شکایت میآورم.
پس از آن برادرش حضرت عبّاس علیه السلام را از او جدا نمودند و میان دو برادر فاصله انداختند و از هر طرف بر دور جناب اباالفضل علیه السلام گرد آمدند و ایشان را احاطه نمودند تا آنکه آن کافران فرزند حیدر کرار، عباس نامدار را به شهادت رساندند.
امام حسین علیه السلام در شهادت برادر گریه شدیدی در عزای آن مظلوم نمود.
📔 متن و ترجمه کتاب لهوف (سید بن طاووس)، ص١٧١
#امام_حسین #مقتل
🔰 @DastanShia
.
💠 علـے علـے ...
معاویه مروان بن حکم را عامل مدینه قرار داد و به وی دستور داد به جوانان مدینه جایزه ای بپردازد، مروان اطاعت نمود.
علـے بن الحسین علیهما السّلام میفرماید: هنگامی که من نزد مروان رفتم گفت: نام تو چیست؟
گفتم: علـے بن الحسین (عليهما السّلام)
گفت: نام برادرت چیست؟
گفتم: علـے،
مروان گفت: چه خبر است! علـے علـے؟ منظور پدرت چیست که نام تمام فرزندان خود را علـے میگذارد!
سپس جایزهای به من داد و من به سوی پدرم بازگشتم و جریان را برایش شرح دادم.
پدرم علیه السلام فرمود: وای بر پسر زن کبود چشم دباغ باد! اگر صد پسر برای من متولد شود، دوست دارم نام همه آنان را علـے بگذارم.
📔 کافی، ج۶، ص١٩
#امام_حسین #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🖤 حضرت اباعبدالله الحسین (ع)
امام حسين علیه السلام پس از شهادت برادر گرامی خویش، آن منافقان را به میدان جنگ طلبید و هر کس از آن اشرار در مقابل فرزند حیدر کرار میآمد، امام ابرار به ضربت شمشیر او را به جهنم میفرستاد تا آنکه از اجساد پلید آن كفار مقتول عظیمی در میدان جنگ فراهم آمد.
خلاصه، بعضی از راویان اخبار در بیان شجاعت آن فرزند حیدر کرار، تعجب خود را چنین اظهار نموده اند که: به خدا سوگند هرگز ندیدم کسی را که دچار لشکر بسیار گردیده و دشمنان بی شمار او را در میان احاطه نموده باشند با آنکه فرزندان و اهل بیت و اصحاب او به دست دشمنان به شهادت رسیده باشند که قویدل تر از حسین بن علی علیه السلام باشد.
در این حال بود که آن مردان نامرد بر آن جناب حمله آوردند. آن حضرت نیز با شمشیر تیز بر آنها حمله ور گردید، آن چنان حمله ای که از ضربت شمشیرش دشمنان بر روی هم میریختند، و صفها را میشکافت،
مانند آنکه گرگی بی باک به میان گله بزها به خشمناکی درافتاده و حمله بر آن منافقان سنگدل که تعدادشان به سی هزار نفر میرسید، کرد و آنان هم از ترس فرار را بر قرار ترجیح داده و فرار میکردند.
امام علیه السلام همچنان با آنها میجنگید تا آنکه لشکر دشمن میان آن حضرت و حرم مطهر حضرت حایل شدند و به خیمهها نزدیک گردیدند.
در این هنگام آن حضرت فریاد برآورد: «ای پیروان آل ابوسفیان! اگر شما دین ندارید و از عذاب روز قیامت نمی ترسید، پس در دنیا آزادمرد باشید و رجوع به حَسَبهای خود نمایید چنانکه گمان دارید. اگر شما از عرب هستید».
راوی گوید: شمر پلید فریاد زد که ای پسر فاطمه چه میگویی؟ امام علیه السلام فرمود: میگویم من با شما جنگ دارم و شما با من جنگ دارید وذزنان گناهی ندارند، پس این سرکشان و جاهلان و یاغیان خود را نگذارید متعرّض حرم من شوند مادامی که من زنده و در حال حیاتم.
شمر گفت: ترا به حاجتت میرسانیم ای پسر فاطمه. پس آن جماعت بی دین همگی بر امام حمله نمودند و آن فرزند اسدالله هم بر آنها حمله نمود و در این حال بود که امام عليه السلام تقاضای شربتی از آب از آن بی دینان بی باک نمود ولی فایده ای نبخشید تا آنکه هفتاد و دو زخم بر جسم شریفش وارد گردید.
در آن هنگام امام علیه السلام ایستاد تا ساعتی به خاطر ضعفی که بر جنابش مستولی شده بود کمی استراحت نماید. در همان حال که حضرت ایستاده و مشغول
استراحت بودند، سنگی از جانب یکی از دشمنان بر پیشانی مبارکش اصابت نمود و خون جاری گشت.
امام جامه (پیراهن) خود را گرفت که خون را از پیشانی شریف پاک نماید، تیری سه شعبه به جانب حضرت آمد و بر قلبش که مخزن علم و اسرار الهی بود، نشست.
حضرت فرمود: «بسم الله... » سپس سر مبارک به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: «خداوندا! تو میدانی که این گروه میکُشند آن کسی را که نیست بر روی زمین فرزند دختر پیغمبری به غیر از او».
پس حضرت آن تیر را گرفت و از پشت سر بیرون کشید و خون مانند ناودان از جای آن جاری شد و آن جناب دیگر توانایی بر جنگ و جدال با آن کافران بی دین را نداشت پس از کثرت زخمها و جراحات وارده، ضعیف و ناتوان گشته بود.
لذا هر کس از دشمنان نزدیک ایشان میآمد برای اینکه مبادا در قیامت با خدا ملاقات نماید در حالی که خون آن مظلوم بر گردنش باشد، منصرف
می گشت و از آنجا فرار میکرد.
تا آنکه مردی از قبیله «کِندَه» پیش آمد که نام نحسش مالک بن يسر (یا نسر) بود. پس آن زنازاده پست چند ناسزا و حرف زشت به زبان بر امام عليه اسلام جاری کرد وضربت شمشیری بر سر و فرق مبارک حضرت فرود آورد که عمامه امام شکافته شد و عمامه اش از خون لبریز گشت.
امام علیه السلام از اهل حرم خویش دستمالی را طلب فرمود و سر مبارک را با آن محکم بست سپس کلاهی طلبید که عرب آن را «قَلَنسُوَه» مینامند و آن را هم بر سر مبارک نهاد و عمامه را بر روی آن پیچید و مُلَبَّس به آن گردید و بار دیگر عزم میدان نمود. پس لشکر دشمن اندکی درنگ کردند و دوباره آن بی دینان بی شرم و حیا حضرت را احاطه نمودند.
پس از آن، شمر پلید به خیمههای حرم مطهر حضرت اباعبدالله علیه السلام حمله نمود و نیزه خود را به خیمهها فرو برد و به یاران فرومایه خود گفت: آتش بیاورید تا خیمهها را با هر کس که در آن است به شعله آتش بسوزانم.
آن معدن غیرت الله فرمود: «ای پسر ذِي الجُوشَن! آیا تو میگویی آتش بیاورند که خیمهها را بر سر اهل بیت من بسوزانی؟ خدا تو را به آتش دوزخ بسوزاند.
در این هنگام «شَبَث» شقی آمد و آن شمر عنید را از این کار زشت سرزنش نمود که آن بی حیا (به ظاهر) اظهار شرم نموده و برگشت.
📔 متن و ترجمه کتاب لهوف (سید بن طاووس)، ص١٨٠
#امام_حسین #مقتل
🔰 @DastanShia
.
🖤 حضرت اباعبدالله الحسین (ع)
چون ضعف و سستی در اثر زخمها و جراحات بسیار که در بدن مبارک حضرت وارد گردیده بود، بر ایشان مستولی شد و از اثر اصابت تیرهای بسیار بر بدنش، مانند خارپشت به نظر میآمد.
در این هنگام، صالح بن وهب مَرّی (یا مُزنی) بی دین با نیزه بر پهلوی امام عليه السلام زد که آن مظلوم از بالای اسب بر زمین افتاد و بر گونه راست صورت بر روی خاک کربلا قرار گرفت. آن حضرت دوباره از روی خاک برخاست و چون کوه استوار ایستاد.
علیای مکرمه حضرت زینب علیها السلام در آن حال از خیمههای حرم بیرون دوید در حالی که ندا میداد: ای وای برادرم، وای سید و سرورم، وای اهل بیتم! ای کاش آسمان بر زمین میافتاد و کوهها بر روی سطح زمین ریزریز میگردید.
شمر پلید بر نوکران عنيد خود فریاد برآورد که در حق این مرد چه انتظار دارید؟ چرا کارش را تمام نمی کنید؟ در این هنگام یک مرتبه گروه بی دین از هر طرف بر امام تشنه دل حمله ور گردیدند و او را محاصره نمودند.
«زُرعة بن شریک »مشرک، ضربهای بر شانه مبارک امام علیه السلام زد و حضرت سیدالشهدا علیه السلام نیز ضربه ای بر او زد و او را بر روی زمین انداخت و به جهنم واصل گرداند.
ولد الزّنای دیگری ضربه شمشیری بر دوش مقدس آن حضرت زد که از آن ضربه حضرت با صورت به زمین افتاد و در چنین حالی از حال رفته و خستگی و ضعف بر ایشان مستولی شد و گاهی برمی خاست و گاهی مینشست.
در این هنگام، سنان بن أنس بی دین، نیزه ای بر گردن آن حضرت زد و به همین مقدار اکتفا ننمود و بار دیگر نیزه را بیرون کشید و بر استخوانهای سینه اش فرو برد.
سپس أشقى الأَوَّلِينَ والآخِرین، سنان ابن انس سیه دل، تیری به گلوی آن حضرت زد و ایشان بر زمین افتاد ولی باز برخاست و بر روی زمین نشست و آن تیر را از گلو بیرون کشید و هر دو دستش را در زیر گلوی مبارک میگرفت و چون پر از خون میشد بر سر و صورت و محاسن شریف میمالید و میفرمود که: «به همین حال خدا را ملاقات مینمایم که به خون خود آغشته و حق مرا غصب نموده باشند».
پس عمر سعد لعین به خبیثی که در طرف راست او بود، گفت: وای بر تو، از مَرکَب فرود آی و حسین را راحت کن.
خَولی بن یزید اصبحی به سرعت آمد که سر مطهّر امام علیه السلام را از بدن جدا نماید ولی لرزه بر بدن نحسش افتاد و از آن کار زشت اجتناب نمود.
آنگاه سِنان بن اَنَس نَخَعی از اسب پیاده شد و قصد قتل فرزند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و نور دیده حضرت زهرا علیها السلام را نمود.
شمشیر بر حلق آن حضرت فرو کرد و گفت: به خدا سوگند که سر از بدنت جدا میکنم و حال آنکه میدانم تویی فرزند رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم و بهترین مردم از جهت پدر و مادر. سپس سر مقدس آن حضرت را از بدن شریفش جدا نمود. خدا لعنت کند «سِنان» را و آناً فاناً عذابش را زیاد گرداند.
📔 متن و ترجمه کتاب لهوف (سید بن طاووس)، ص١٩٠
#امام_حسین #مقتل
🔰 @DastanShia
.
🔘 چه کسی برای حسینم گریه میکند؟
هنگامی که پیامبر صلیاللهعلیهوآله، شهادت حسین علیهالسلام و سایر مصیبتهای او را به دختر خود، خبر داد؛
فاطمه سلاماللهعلیها سخت گریه نمود و عرض کرد: این گرفتاری چه زمانی رخ میدهد؟
پيامبر فرمود: زمانی که من و تو و علی در دنیا نباشیم.
آن گاه گریه فاطمه شدیدتر شد. عرض کرد: چه کسی بر حسینم گریه میکند، و به عزاداری او قیام مینماید؟
پیامبر فرمود: فاطمه! زنان امتم بر زنان اهل بیتم، و مردان بر مردان گریه میکنند و در هر سال، عزاداری او را تجدید میکنند.
روز قیامت که فرا رسد، تو برای زنان شفاعت میکنی و من برای مردان، و هر که بر گرفتاری حسین گریه کند، دست او را میگیریم و داخل بهشت میکنیم.
فاطمه! تمام دیدهها روز قیامت گریان است، مگر چشمی که بر مصیبت حسین گریه کند! آن چشم به خاطر رسیدن به نعمتهای بهشت خندان است!
📔 بحار الأنوار: ج۴۴، ص٢٩٢
#امام_حسین #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🔸 دشمن خدا
مرد کوری را بود که در روز شهادت حضرت سیّدالشّهدا علیه السلام در لشکر ابن زیاد حضور داشت.
از او سؤال میکردند از سبب نابینا شدنش. او در جواب گفت: من با نه نفر دیگر از لشکریان در روز عاشورا در کربلا حاضر بودم جز آنکه من نه شمشیر زدم و نه تیر انداختم،
و چون آن حضرت به شهادت رسید، من به سوی خانه خود برگشتم و نماز عشا را بجا آوردم و به خواب رفتم.
در عالم رؤیا شخصی به نزد من آمد و به من گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم تو را طلب نموده، به نزد پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بيا.
گفتم: مرا با رسول خدا چه کار است؟ آن شخص گریبان مرا گرفت و کشان کشان برد تا به خدمت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آورد.
آن جناب را دیدم در صحرایی نشسته و آستینهای خود را تا آرنج بالا زده و حربه ای در دست دارد و فرشته ای در پیش روی آن حضرت صلی الله علیه وآله وسلم ایستاده و شمشیری از آتش در دست دارد و آن نُه نفر دیگر هم حاضر بودند.
آن فرشته آن نه نفر را به این کیفیت به قتل رسانید که هر یک را با ضربهای که میزد شعله آتش او را فرا میگرفت و به درک میرفت.
من نزدیک حضرت شدم و در حضور آن جناب دو زانو نشستم و گفتم: السَّلامُ عَلَيكَ يَا رَسُولَ اللهِ. آن حضرت جواب سلام مرا نفرمود.
مدّتی دراز سر مبارک را زیر افکند سپس سرش را بالا نمود و فرمود: «ای دشمن خدا! حرمت مرا شکستی و عترت مرا به قتل رسانیدی و رعایت حق را ننمودی و کردی آنچه را کردی»!!
من گفتم: یا رسول الله! به خدا سوگند که من نه شمشیر زدم و نه نیزه به کار بردم و نه تیر انداختم.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: راست میگویی و لکن بر تعداد آنها افزودی. آنگاه فرمود: به نزدیک من بیا و چون نزدیک شدم در خدمتش طشتی پر از خون دیدم.
پس حضرت فرمود: این خون فرزندم حسین (علیه السلام) است و سپس از آن خون مانند سرمه در چشمانم کشید و وقتی از خواب بیدار گشتم، دیدم دیگر چشمانم جایی را نمی بیند.
📔 متن و ترجمه کتاب لهوف (سید بن طاووس)، ص٢١٣
#امام_حسین #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
.
⚫ بعد از عاشورا ...
عمر سعد لعین پس از قتل فرزند خاتم النبیّین، سر مطهّر امام شهید را در همان روز عاشورا به همراه خَولی و ... لعنة الله علیهم به نزد عبيد الله بن زياد فرستاد،
و دستور داد که سرهای انور دیگر شهدا چه از اصحاب و یاران و چه از اهل بیت آن حضرت را با شمر بن ذی الجوشن پلید و قيس بن اشعث وعمرو بن حجاج لعنة الله علیهم روانه کوفه نمود.
آن ظالمين شقاوتمند با سرهای مطهر به سوی کوفه رفتند و عمر سعد لعین نیز روز عاشورا و روز یازدهم را تا زمان زوال در زمین کربلا ماند،
و بعد از زوال، آن اهل بیت و آن کسانی را که باقی مانده بودند از زن و فرزندان امام حسین علیه السلام را بر روی شتران بی کجاوه، سوار نمودند،
و زنان آل عصمت و طهارت را که امانتهای انبیاء بودند مانند اسیران ترک و روم با شدت محنت و مصیبت و کثرت غم و غصه، به اسیری بردند.
روایت شده که سرهای نور یاران امام حسین علیه السلام، هفتاد و هشت سر نورانی بودند که قبیلهها برای تقرب پیدا کردن به ابن زیاد و یزید آنها را در بین خود تقسیم نمودند.
چون عمر ابن سعد لعین از کربلا بیرون آمد از آن سرزمین، با دستهای خونین به سوی کوفه حرکت نمود،
و اسیران را حرکت داد و به همراه خود آنها را به کوفه رسانید و چون اهل بیت به کوفه رسیدند، مردم برای تماشای اسیران به اطراف شهر آمدند.
در این هنگام زنی از زنان کوفه بر پشت بام آمد و فریاد زد: «مِن أَىَّ الأُساری أَنتُنَّ؟»، شما اسیران از کدام قبیله و خاندان هستید؟
اسیران همه گفتند: «نَحنُ أُساری آلِ مُحَمَّد!» ما اسیران از اهل و آل محمد هستیم!
امام سجاد علیه السلام هم همراه زنان اهل بیت، اسير اشقیاء گردید در حالی که مرض او را ضعیف و ناتوان ساخته بود.
📔 متن و ترجمه کتاب لهوف (سید بن طاووس)، ص٢٢٠
#امام_حسین
🔰 @DastanShia