eitaa logo
📝داستان شیعه🌸
2.4هزار دنبال‌کننده
40 عکس
3 ویدیو
1 فایل
✨ ﷽ ✨ 📖 اگه به داستان‌هایی که با زندگی معصومین مرتبطه یا داستانهای تاریخی پندآموز علاقه‌داری، مارو دنبال کن... ⚠️ نشر مطالب با ذکر لینک مجاز است❗ 💢 کانال اصلی‌مون: @Hadis_Shia برای بیان نظرات 👇 B2n.ir/w15631
مشاهده در ایتا
دانلود
. 💠 ایمان به خاندان نبوت ابی بکر حضرمی می‌گوید: به حضرت باقر علیه السلام عرض شد که عکرمه غلام ابن عباس در حال احتضار است. فرمود از دنیا رفت. سپس فرمود: اگر او را زنده می‌یافتم چیزی به او می‌آموختم که طعمه آتش نشود. یک نفر وارد شده گفت: عکرمه از دنیا رفت. ابو بکر حضرمی عرض کرد: به ما بیاموزید! فرمود: به خدا سوگند آن مطلب جز همین ارادت و ایمان به خاندان نبوت که شما معتقد هستید نیست. 📔 محاسن: ص۱۴۹ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌱 با دوستان، مدارا ! رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله در حالی که نشسته بودند، ناگهان لبخندی بر لبانشان نقش بست، به طوری که دندان هایشان نمایان شد! از ایشان علت خنده را پرسیدند، فرمود: دو نفر از امت من می‌آیند و در پیشگاه پروردگار قرار می‌گیرند؛ یکی از آنان می‌گوید: خدایا! حق مرا از ایشان بگیر! خداوند متعال می‌فرماید: حق برادرت را بده! عرض می‌کند: خدایا! از اعمال نیک من چیزی نمانده (متاعی دنیوی هم که ندارم)، از گناهان من بر او بارکن! پس از آن اشک از چشمان پیامبر (ص) سرازیر شد و فرمود: آن روز، روزی است که مردم احتیاج دارند گناهانشان را کسی حمل کند. خداوند به آن کس که حقش را می‌خواهد می‌فرماید: چشمت را برگردان، به سوی بهشت نگاه کن، چه می‌بینی؟ آن وقت سرش را بلند می‌کند، آنچه را که موجب شگفتی اوست از نعمت‌های خوب، می‌بیند و عرض می‌کند: پروردگارا! این‌ها برای کیست؟ می فرماید: برای کسی است که بهایش را به من بدهد. عرض می‌کند: چه کسی می‌تواند بهایش را بپردازد؟ می فرماید: تو. می پرسد: چگونه من می‌توانم؟ می فرماید: به گذشت تو از برادرت. عرض می‌کند: خدایا! از او گذشتم. بعد از آن، خداوند می‌فرماید: دست برادر دینی ات را بگیر و وارد بهشت شوید! آن گاه رسول خدا (ص) فرمود: پرهیزکار باشید و مابین خودتان را اصلاح کنید! 📔 بحار الأنوار: ج٧٧، ص١٨٢ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✅ حرف حق مردی به عبد الملک مروان گفت: من می‌خواهم با تو مناظره ای بکنم به شرط اینکه امان دهی. عبد الملک او را امان داد. گفت: بگو ببینم این مقامی که گرفته ای، آیا به تصریح خدا و پیغمبرش است؟ گفت: نه. پرسید: مردم جمع شدند و تو را انتخاب نمودند؟ گفت: نه. سؤال کرد آیا آنها با تو بیعت کرده بودند که لازم بود وفا نمایند؟ گفت: نه. پرسید: در شورا تو را تعیین نمودند؟ گفت: نه. گفت: پس تو به زور بر آنها حکومت می‌کنی و مال و جان آنها را در اختیار گرفته ای؟ عبد الملک گفت: بلی. سؤال کرد پس چرا نام خود را امیرالمؤمنین نهاده ای با اینکه خدا و پیامبر و مسلمانان تو را امیر نکرده اند. عبد الملک گفت: از مملکت من خارج شو و گر نه تو را می‌کشم. مرد گفت: همین است جواب کسی که از روی عدل و انصاف با تو سخن گوید! این حرف را زده و از نزد او خارج شد. 📔 بحار الأنوار: ج۴۶، ص۳۳۶ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✨ شرافت علما مرحوم حاج میرزا محمد صدر بوشهری نقل فرمود که جد من مرحوم آخوند ملا عبداللّه بهبهانی شاگرد شیخ مرتضی انصاری - اعلی اللّه مقامه - بود. ایشان در اثر حوادث روزگار به قرض زیادی مبتلا می‌شود تا اینکه مبلغ پانصد تومان (البته در یکصد سال قبل خیلی زیاد بود) مقروض می‌گردد و عادتا ادای این مبلغ محال می‌نمود، پس خدمت شیخ استاد حال خود را خبر می‌دهد، شیخ پس از لحظه‌ای فکر، می‌فرماید سفری به تبریز برو ان شاء اللّه فرج می‌شود. ایشان حرکت می‌کند و وارد تبریز می‌شود و در منزل مرحوم امام جمعه - که در آن زمان اشهر علمای تبریز بود - می‌رود. مرحوم امام چندان اعتنایی به ایشان نمی‌کند و شب را در قسمت بیرونی منزل امام می‌ماند. پس از اذان صبح درب خانه را می‌کوبند، خادم در را باز کرده می‌بیند رئیس التجار تبریز است و می‌گوید به آقای امام کاری دارم، خادم امام را خبر می‌دهد، ایشان می‌آیند و می‌گویند سبب آمدن شما در این هنگام چیست؟ می‌گوید آیا شب گذشته کسی از اهل علم بر شما وارد شده؟ امام می‌گوید بلی یک نفر اهل علم از نجف اشرف آمده و هنوز با او صحبت نکرده‌ام بدانم کیست و برای چه آمده است. رئیس التجار می‌گوید از شما خواهش می‌کنم میهمان خود را به من واگذار کنید. امام می‌گوید مانعی ندارد، آن شیخ در این حجره است. پس رئیس التجار می‌آید و با کمال احترام جناب شیخ را به منزل می‌برد و در آن روز قریب پنجاه نفر از تجار را برای صرف نهار دعوت می‌کند و پس از صرف نهار می‌گوید: آقایان! شب گذشته که در خانه خوابیده بودم در خواب دیدم بیرون شهر هستم، ناگاه جمال مبارک حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را دیدم که سوار هستند و رو به شهر می‌آیند، دویدم و رکاب مبارک را بوسیدم و عرض کردم: یا مولای! چه شده که تبریز ما را به قدوم مبارک مزین فرموده اید؟ حضرت فرمودند قرض زیادی داشتم آمدم تا در شهر شما قرضم ادا شود. از خواب بیدار شدم در فکر فرو رفتم پس خوابم را چنین تعبیر کردم که لابد یک نفر که مقرب درگاه آن حضرت است قرض زیادی دارد و به شهر ما آمده، بعد فکر کردم و دانستم که مقرب آن درگاه در درجه اول سادات و علما هستند، بعد فکر کردم کجا بروم و او را پیدا کنم، گفتم اگر اهل علم است ناچار نزد آقایان علما وارد می‌شود. پس از ادای فریضه صبح، از خانه بیرون آمدم به قصد اینکه خانه‌های علما را تحقیق کنم و بعد مسافرخانه‌ها و کاروانسراها را و از حسن اتفاق، اول به منزل آقای امام جمعه رفتم و این جناب شیخ را آنجا یافتم، و معلوم شد که ایشان از علمای نجف هستند و از جوار آن حضرت به شهر ما آمده اند تا قرض ایشان ادا شود و بیش از پانصدتومان بدهکارند و من خودم یکصد تومان می‌دهم. پس سایر تجار هم هریک مبلغی پرداختند و تمام دین ایشان ادا گردید و با بقیه وجه، خانه‌ای در نجف اشرف می‌خرد. مرحوم صدر می‌فرمود: آن منزل فعلا موجود و به ارث به من منتقل شده است. 📔 داستان‌های شگفت (شهید دستغیب)، ص٣٨ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ هلال ماه رجب! ناز كن به ماه تمام ز يازده مه ديگر تو را سلام سلام سلام بر تو كه در دامن تو مي‌تابد فروغ حسن خدا از جمال چار امام ولادت دو محمد، ولادت دو علي كدام ماه، چنينش سعادت است و مقام؟ چه ماه روح فزايي كه درنخستين شب امام پنجم ما شد ولادتش اعلام خدا به فاطمه بنت حسن گلي بخشيد كه عطر باغِ حسيني از او رسد به مشام . . . میلاد با سعادت امام پنجم حضرت مـحـمـد بـاقـر علیه السلام بر همه شیعیان تـبریـک و تـهنیـت بـاد 💢 @Hadis_Shia 💢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ♦️ بردهٔ امام باقر (ع) عبد الله بن مبارک خدمت حضرت باقر علیه السلام رسیده عرض کرد: از اجداد شما برای من روایت شده که هر فتح و پیروزی که نصیب مسلمانان شود گرچه در حکومت خلفاء جور باشد، غنائم مربوط به امام است. فرمود: صحیح است. عرض کرد: فدایت شوم! مرا از یک فتح در زمان حاکمان جور آورده اند. بالاخره از دست آن کسی که مالک من بود به یک وسیله ای نجات یافتم. اینک نزد شما آمده و بنده و برده شمایم. امام فرمود: قبول کردم. موقعی که خواست به مکه برود گفت: من بعد از اینکه به حج رفتم، ازدواج کردم و راه گذران من از لطف و عنایتی بود که دوستان می‌کردند، چون دیگر راهی برای اداره زندگی نداشتم. بفرمایید چه باید کنم. امام فرمود: به شهر و وطن خود برگرد و حج و ازدواج و کسبی که کرده ای برایت حلال است. پس از شش سال دو مرتبه آمد و همان بندگی و بردگی سابق را یادآوری نمود. امام علیه السلام فرمود: تو در راه خدا آزادی! عرض کرد: خواهش می‌کنم یک یادداشت راجع به این مطلب به من بدهید. حضرت نامه ای چنین نوشت: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. این نامه محمد بن علی هاشمی علوی است برای عبد الله بن مبارک. من تو را در راه خدا و روز رستاخیز آزاد کردم. کسی جز خدا آقای تو نیست و هیچ کس نمی تواند ادعای مالکیت تو را بنماید! تو بعد از این آزاد شده من و خاندان منی! در تاریخ محرم سال صد و سیزده، محمد بن علی علیهما السلام آن را با دست خط خود نوشته و بر آن مهر زده است. 📔 مناقب آل ابی طالب: ج۳، ص۳۳۸ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 💠 نماز حضرت سلمان: نمازی مستحبی است که سی‌ رکعت دارد و در سه وقت اول، نیمه و آخر رجب هر بار ده رکعت گزارده می‌شود. بنابر روایات، پیامبر صلی الله علیه وآله این نماز را به سلمان فارسی آموزش داده و فضایل بسیاری برای آن ذکر کرده است. 🔸 از سلمان فارسی نقل شده است که در آخرین روز ماه جمادی‌الآخر خدمت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله رسید و پیش از این در چنین وقتی نزد پیامبر نرفته بود. پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود‌: ای سلمان! تو از ما اهل بیتی و آن‌گاه از فضائل این نماز برای سلمان فرمود. سلمان از پیامبر چگونگی نماز را می‌پرسد و پیامبر پاسخ می‌دهد. سلمان گریه‌کنان برای شکر خداوند به سجده می‌افتد. 🔹 پیامبر صلی الله علیه وآله دربارهٔ این نماز به سلمان می‌فرمايد هیچ مؤمنی این نماز را نمی‌گزارد مگر اینکه همهٔ گناهان صغیره و کبیره‌اش محو می‌شود، اجر کسی که همه ماه رجب را روزه گرفته، می‌برد، تا سال پیش رو در نزد خدا از نمازگزاران نوشته می‌شود و هر روز برایش عمل شهیدی از شهدای بدر نوشته می‌شود. 💎 پیامبر صلی الله علیه وآله پس از تعلیم نماز به سلمان می‌گوید: نمازگزار خواسته‌اش را بخواهد، دعایش مستجاب خواهد شد و میان او و جهنم هفت خندق فاصله می‌شود که هر یک به وسعت فاصله میان آسمان و زمین است و در برابر هر رکعت، هزار هزار رکعت حساب می‌شود و برائت از آتش و گذر از صراط برای او نوشته می‌شود. . ✨ کیفیت نماز: در روز اول رجب، ده رکعت خوانده می‌شود و بعد از هر دو رکعت، سلام می‌دهد. در هر رکعت یک سوره حمد و سه بار سوره توحید و سه بار سوره کافرون خوانده می‌شود. پس از هر سلام، نمازگزار دست‌ها را بلند می‌کند و می‌گوید: «لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، يُحْيي وَ يُميتُ، وَهُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَديرٌ، اَللَّـهُمَّ لا مانِعَ لِما اَعْطَيْتَ، وَ لا مُعْطِيَ لِما مَنَعْتَ، وَلا يَنْفَعُ ذَاالْجَدِّ مِنْكَ الْجَدُّ» پس از دعا صورت را با دست‌ها مسح می‌کند. بعد از اتمام نماز نیز حاجت خود را از خداوند طلب می‌نماید. 📚 مصباح المتهجد، ص ٨١٧-۸۱۹ مفاتیح الجنان، اعمال ماه رجب 💢 @Hadis_Shia 💢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💠 سرِّ مگو! جابر جعفی می‌گوید: حضرت باقر علیه السلام به من هفتاد هزار حدیث آموخت که هرگز به احدی آنها را نگفتم. جابر می‌گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: فدایت شوم، بار سنگینی بر من نهاده ای از این اسرار که به من سپردی و فرموده ای به کسی نگویم. گاهی از اوقات چنان سینه‌ام به جوش می‌آید که حالتی شبیه جنون به من دست می‌دهد!! فرمود: هر وقت چنین شد، به طرف صحرا برو و گودالی بکن. سرت را درون آن گودال قرار بده و بگو محمد بن علی علیهما السلام چنین و چنان گفت! 📔 اختصاص شیخ مفید: ص۶۶ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✨ حسين (ع) زیور آسمان‌ها و زمین امام حسين عليه‌السلام فرموده است: بر رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله وارد شدم، اُبىّ بن كعب هم آنجا بود. رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله فرمود: خوش آمدى اى أبا عبد اللّه! اى زيور آسمان‌ها و زمين. اُبىّ به ايشان عرض كرد: اى رسول خدا! چگونه ممكن است كسى جز شما زيور آسمان‌ها و زمين باشد؟ پيامبر به او فرمود: اُبىّ، سوگند به آنكه مرا به حق به پيامبرى برانگيخت، حسين بن على (عليهما السّلام) در آسمان بزرگتر و با عظمت تر از زمين است؛ زيرا در سمت راست عرش نوشته شده است: او چراغ هدايت و كشتى نجات است. 📔 کمال الدین: ص٢۶۵، ح١١ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🟢 ۲۶ سال دیگر شیخ حرّّ می‌گوید: ما در روز عیدی در شهرمان در روستای مشغر نشسته بودیم و جمع ما اهل علم و صلاح بودند. من به آنان گفتم: کاش می‌دانستم عید سال آینده چه کسانی از این جمع زنده و چه کسانی مرده اند! مردی که نامش شیخ محمد بود و در دروس با ما همراه بود، گفت: من می‌دانم که عید آینده زنده‌ام و همچنین عید دو سال بعد و تا بیست و شش سال بعد عید آن را زنده ام! و از احوالش معلوم بود که در گفته خود جدی است و مزاح نمی کند! من به او گفتم: تو غیب می‌دانی؟ گفت: نه، ولی یک بار که به شدت مریض بودم، حضرت مهدی علیه السّلام را در خواب دیدم و به ایشان عرض کردم: من از مرگ می‌ترسم و عمل صالحی در پرونده‌ام ندارم که به ملاقات خدا بروم. حضرت فرمود: نترس! خدا تو را از این بیماری شفا می‌دهد و نخواهی مرد، بلکه بیست وشش سال دیگر خواهی زیست. سپس جامی را که در دست داشت به من داد و من خوردم و مرض از من برطرف شد و شفا گرفتم و من یقین دارم که این از القائات شیطان نیست! من وقتی کلام او را شنیدم، تاریخ را نوشتم و آن سال، سال ۱۰۴۹ بود. در سال ۱۰۷۲ به مشهد رضوی علیه السّلام رفتم؛ وقتی به این سال رسیدیم، به دلم افتاد که مدتی که آن مرد می‌گفته، تمام شده است. وقتی به آن تاریخ مراجعه کردم و محاسبه نمودم، دیدم بیست و شش سال از آن گذشته و گفتم: دیگر آن مرد باید اکنون مرده باشد! حدود یک یا دو ماه نگذشته بود که نامه ای از برادرم دریافت کردم که به من خبر داد فلان کس مرد! 📔 بحار الأنوار: ص۵۳، ح۲۷۴ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 يا رب از زهر جفا سوخت زپا تا به سرم شعله با ناله برآيد همه دم از جگرم جز تو اي خالق دادار كسي نيست گواه كه چه آورده جفاي متوكّل به سرم هر زمان هست در اين دار فنا مظلومي حق گواه است كه من از همه مظلوم ترم . . . شهادت جانسوز امام دهم حضرت هادی علیه السلام برهمه شیعیان تسلیت باد 🏴 💢 @Hadis_Shia 💢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💠 جایگاه دانش از دیدگاه امام هادی (ع) یکی از دانشمندان بزرگ شیعه، با یک نفر ناصبی (دشمن شیعه) مناظره کرده، او را محکوم و رسوا نموده بود، اتفاقا روزی در مجلس باشکوهی که گروهی از علویان و بنی هاشم در آن حضور داشتند، به خدمت امام هادی (علیه السلام) رسید، حضرت برخاست او را در صدر مجلس نشانید و خود در کنار او نشست و با او مشغول صحبت شد. (این کار بر علویان و بنی هاشم گران تمام شد). در این وقت یکی از بزرگان بنی هاشم اعتراض کرد و گفت: یابن رسول الله! چرا یک نفر انسان عامی (بی حسب و نسب) را بر سادات بنی هاشم مقدم می‌داری؟ امام هادی (علیه السلام) در پاسخ او فرمود: آیا راضی هستید در این موضوع کتاب خدا (قرآن) بین ما قضاوت کند؟ در پاسخ گفتند: چرا، راضی هستیم. امام هادی (علیه السلام) فرمود: خداوند در قرآن می‌فرماید: «ای مؤمنان هرگاه به شما گفته شود مجلس را وسعت دهید (به تازه واردها جا دهید) و شما چنین کنید، خداوند نیز در کارهایتان وسعت می‌دهد، تا آن جا که خداوند می‌فرماید: یرفع الله الذین امنوا منکم و الذین أوتوا العلم درجات «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ» (١) خداوند کسانی را که ایمان آورده اند و کسانی را که علم به آنها داده شده، درجات رفیعی می‌بخشد. بنابراین خداوند دانشمند مؤمن را بر مؤمن غیر دانشمند، و مؤمن را بر غیر مؤمن برتری داده است. و چنین نگفته است: یرفع الله الذین أوتوا شرف النسب درجات، خداوند صاحبان حسب و نسب را بر دیگران برتری داده است. و باز مگر خداوند در این آیه نمی‌فرماید: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ» (٢) آیا کسانی که می‌دانند با کسانی که نمیدانند یکسانند؟ دانایان بر نادانان امتیاز دارند. پس چرا ناراحتید و اعتراض بر من می‌کنید، از اینکه من یک نفر عالم را به خاطر اینکه خدا مقام او را بالا برده است، احترام کرده و امتیاز برایش قائل شده‌ام؟ این فقیه بزرگوار، فلان دشمن ناصبی را در مناظره‌اش با دلیل‌های محکم در هم شکسته و درمانده کرده، تنها همین کار او فضیلتی بسیار بزرگ و بهتر از شرافت نسبی است. ------------------------ (١): سوره مجادله، آیه ۱۱ (٢): سوره زمر آیه ۹ 📔 بحار الأنوار، ج٢، ص١٣ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌱 خبر از نهان زید بن علی می‌گوید: من مریض شدم. شبی پزشک بالای سرم آمد و دوایی تجویز نمود که چند روز صبح بیاشامم. آن شب برایم مقدور نبود دوا را تهیه نمایم، طبیب خارج شد. همان دم خادم حضرت هادی علیه السلام وارد شد و به همراه خود کیسه ای داشت که همان دوا را آورده بود. گفت: حضرت ابو الحسن علیه السلام سلامت رسانده و می‌فرماید، این دوا را چند روز میل کن. دوا را آشامیدم و خوب شدم. . خیران اسباطی می‌گوید: به مدینه رفتم و خدمت حضرت ابو الحسن علیه السلام رسیدم. فرمود: واثق چه کرد؟ گفتم: حالش خوب است. فرمود: جعفر (متوکل) چه می‌کند؟ گفتم: خیلی ناراحت است، از همه مردم حالش بدتر است. او زندانی است. پرسید: ابن زیات چه می‌کند؟ گفتم: فرمان فرمان اوست، من الان ده روز است که از آنجا خارج شده ام. فرمود: واثق مرد و متوکل به جای او نشست و ابن زیات را نیز کشت! پرسیدم: چه وقت؟ فرمود: شش روز پس از خارج شدن تو. همین طور نیز واقع شده بود. 📔 بحار الأنوار: ج۵۰، ص۱۵۲ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 📜 نامهٔ امام هادی (ع) احمد بن هارون می‌گوید: من در سایبان حیاط مشغول درس دادن یکی از غلامان بودم. ناگهان حضرت هادی علیه السلام در حالی که سوار بر اسب بود وارد شد. ما از جای حرکت کردیم تا خدمتش برسیم. آن جناب پیاده شد و عنان اسب خود را به یکی از طنابهای سایبان بست و آنگاه وارد شد و با ما نشست. به من فرمود: چه وقت تصمیم داری به مدینه برگردی؟ گفتم: امشب. فرمود: پس نامه ای می‌نویسم می‌دهی به فلان تاجر، عرض کردم: بسیار خوب. فرمود: غلام! دوات و کاغذ بیاور! غلام خارج شد و دوات و کاغذ آورد و خورشید غروب کرده بود. حضرت شروع به نوشتن نامه کرد تا هوا تاریک شد به طوری که دیگر من نوشته‌ها را نمی دیدم. من فکر کردم ایشان هم مثل من نمی بینند. به آن پسرک گفتم: برو از خانه شمعی بیاور تا مولایت ببیند چه می‌نویسد. غلام رفت. امام علیه السّلام فرمود: احتیاجی به شمع نیست. نامه مفصلی نوشت که تا از بین رفتن شفق آسمان به طول انجامید. بعد نامه را در هم پیچید و به غلام داد و فرمود: این را آماده کن. غلام داخل حیاط شد تا نامه را درست کند، بعد برگشت و در اختیار امام علیه السّلام گذاشت تا بر آن مهر بزند. آن جناب مهر زد بی آنکه توجه کند مهر راسته است، یا چپه و به من داد، از جای حرکت کردم تا بروم. در این موقع حضرت رو به من نموده و فرمود: احمد! نماز مغرب و عشا را در مسجد پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله بخوان و آن مرد را که برایش نامه نوشته‌ام در همان جا جستجو کن. ان شاء اللَّه او را خواهید یافت. از جای حرکت کردم و به مدینه و مسجد پیامبر صلی الله علیه وآله رفتم، همان جا که حضرت فرموده بود به جستجوی آن مرد شدم و او را یافتم و نامه را دادم. گرفت و مهر از آن برداشت. پاره کرد تا بخواند ولی نتوانست بخواند و چراغ خواست! من نامه را گرفتم و در نور چراغ برایش خواندم. دیدم خط‌های نامه کاملا درست است و هیچ کلمه ای به کلمه دیگر نچسبیده و مهر نیز درست خورده. آن مرد گفت: فردا بیا تا جواب نامه را بنویسم. فردا آمدم، جواب نامه را گرفته خدمت امام علیه السلام آوردم، فرمود: آن مرد را همان جا که گفتم پیدا نکردی؟ گفتم: بله. فرمود: احسنت! 📔 الخرائج و الجرائح: ج۱، ص۴۱۰ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔸 فرستادهٔ درندگان رسول خدا صلّی الله علیه و آله در مدینه میان اصحاب نشسته بود که ناگاه گرگی آمد و روبروی حضرت ایستاد و زوزه کشید. پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: این گرگ فرستاده درندگان به سوی شماست، اگر دلتان خواست چیزی به او بدهید تا سراغ چیز دیگری نرود و اگر دلتان خواست رهایش کنید و از او دوری کنید آن گاه هر چه برداشت رزقش خواهد بود. عرض کردند: ای رسول خدا! چیزی به او دهیم خیالمان راحت می‌شود. آن گاه پیامبر صلّی الله علیه و آله با سه انگشت به گرگ اشاره کرد یعنی آن‌ها را بردار. گرگ برگشت و به سرعت رفت. 📔 بحار الأنوار: ج۱۷، ص۳۹۲ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا