eitaa logo
📝داستان شیعه🌸
2.3هزار دنبال‌کننده
49 عکس
3 ویدیو
1 فایل
✨ ﷽ ✨ 📖 اگه به داستان‌هایی که با زندگی معصومین مرتبطه یا داستانهای تاریخی پندآموز علاقه‌داری، مارو دنبال کن... ⚠️ نشر مطالب با ذکر لینک مجاز است❗ 💢 کانال اصلی‌مون: @Hadis_Shia برای بیان نظرات 👇 B2n.ir/w15631
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ⚡ پریدن در خواب ولید بن صبیح گوید: شهاب بن عبد ربّه به من گفت: سلام مرا به امام صادق علیه السلام ابلاغ کن و به حضرتش بگو من در حال خواب دچار وحشت و از جا پریدن می‌شوم و چاره رهائی ازین ناراحتی چیست؟ پس این موضوع را عینا به عرض امام صادق علیه السلام رسانیدم. امام فرمود: به او بگو: باید مال خود را (با پرداخت حقوق شرعی آن همانند زکات) تزکیه و تصفیه نمائی. چون این دستور را به وی ابلاغ کردم، گفت: آنچه را بگویم به امام می‌رسانی؟ گفتم: آری. گفت: به حضرتش بگو: نه تنها رجال و بزرگترها، که حتّی بچه‌ها هم همه می‌دانند که من مال خود را با دادنِ زکات و... تزکیه می‌کنم. ولید گوید: این پیغام را هم به عرض امام رسانیدم، پس فرمود: به شهاب بگو سهم زکات را جدا می‌کنی، امّا در محلّی که باید به مصرف نمی‌رسانی و به غیر اهلش می‌دهی. 📔 کافی، ج۳، ص۵۴۹ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🏆 پس اندازِ جامهای طلا و نقره روزی قنبر، غلامِ علی علیه السلام، به حضرتش عرض کرد: یاامیرالمؤمنین! برخیز که اندوخته ای برای تو پس انداز نموده و مخفی داشته ام. فرمود: وای برتو! آن چه باشد؟ قنبر گفت: برخیز با من بیا. امیرمؤمنان علیه السلام به همراه او به خانه رفت، پس او جوالی (کیسه مانند)، که گویا از پوست چهارپایان تهیه شده و پر از جامهای طلا و نقره بود، ارائه داد و گفت: یاامیرالمؤمنین! شما را دیدم از هیچ چیزی صرف نظر نمی کنی، مگر آن که آن را تقسیم نمائی، پس من این جامهای طلا و نقره را از بیت المال برای شما ذخیره کردم. امیرمؤمنان علیه السلام به او پرخاش نمود و فرمود: ای قنبر! با این کار دوست داشتی آتش عظیمی را به خانه من وارد کنی، سپس شمشیر کشید و چند ضربه بر آن جوال وارد کرد و جامها را از آن جوال درآورد و مردم را خواست و دستور داد آنها را تقسیم نمایند. سپس برخاست به سمت بیت المال رفت و آنچه را در آن یافت تقسیم نمود، در این بین چشم امام به یکی دو عدد سوزنِ جوال دوز افتاد و فرمود آن را هم تقسیم نمائید. مردم گفتند: این دیگر به درد ما نمی خورد و ما را بدان نیازی نیست... 📔 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۹۹ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🤝 پیشدستیِ امام در برقراری آشتی به نقل از صفوان جمّال (یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام) روایت آمده است که بین عبداللّه بن حسن و ابوعبداللّه (امام صادق عليه‌السلام) درگیریِ کلامی پیدا شد، آنچنانکه به گوش مردم رسید و مردم دور آنها جمع شدند و بالاخره کار به افتراق و خاموشی انجامید. پس چون شب به سر آمد و صبح از پیِ حاجتی از خانه بیرون رفتم، امام صادق را دیدم درِ خانه عبداللّه بن حسن (که از عموزاده‌های حضرت، و مخالف او بود) ایستاده و به جاریه او می‌گوید: به ابومحمد بگو ابوعبداللّه درب خانه است، آنگاه عبداللّه بن حسن بیرون آمد و چون امام را دید گفت: از چه رو در این موقع صبح بدینجا آمده‌ای؟ فرمود: من از پی مشاجره و درگیریِ روز گذشته دیشب به آیه‌ای از کتابِ خدا برخوردم که مرا به تشویش درآورد. عبداللّه بن حسن گفت: کدام آیه؟ امام فرمود: گفته خدای عزّوجلّ که فرماید: «الَّذینَ یصلون ما اُمراللّه به أن یوصلَ و یخشون ربّهم و یخافون سوء الحساب» (رعد: ٢١) (و آنها که پیوندهایی را که خدا دستور به برقراری آن داده، برقرار میدارند؛ و از پروردگارشان می‌ترسند؛ و از بدی حساب (روز قیامت) بیم دارند...) و آنگاه هردو همدگر را در بغل گرفته، باهم معانقه کردند و به گریه افتادند، پس عبداللّه بن حسن گفت: راست گفتی یا اباعبداللّه! واللّه گویا من اصلاً این آیه را نخوانده و گویا هرگز به آن برخورد نکرده بودم. 📔 تفسیرعیاشی، ج۲، ص۲۰۸ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ⚖️ تبعیض یا تساوی طلحه و زبیر به خدمت امیرمؤمنان رفتند و گفتند: این چنین که تو - در حد نازل و در ردیف افراد معمولی به ما از بیت المال - می‌پردازی، عُمَر نمی‌پرداخت! علی فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم چه مقدار به شما می‌داد؟ پس چون آنها ساکت ماندند، فرمود: مگرنه این بود که رسول خدا به طور مساوی بین مسلمانان تقسیم می‌کرد؟ گفتند: آری! فرمود: آیا روش رسول اللّه در نزد شما اولویت داشت و شایسته تبعیّت بود یا روش عمر؟ گفتند: روش رسول اللّه، امّا یاعلی! ما در سبقت به ایمان و کوشش در راه اسلام و قرابت با رسول اللّه بر دیگران مقدَّم هستیم. فرمود: در سبقت به ایمان من مقدّم هستم، یا شما؟ گفتند: شما. فرمود: در خویشاوندی به رسول خدا من نزدیک ترم، یا شما؟ گفتند: شما. فرمود: در جنگ و جهاد در راه یاری اسلام من بالاترم، یا شما؟ گفتند: شما. فرمود: واللّه - با این مایه‌های تقدُّم - من خود با کسی که او را اجیر کرده‌ام (و با اشاره به اجیر و نشان دادن او) یکسان هستم، یعنی به طور مساوی برداشت می‌کنم. 📔 مناقب، ج۲، ص ۱۱۰-۱۱۱ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🍃 جهاد در راه خدا، یا مادرداری مردی به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمد و گفت: من مرد جوان سرحال و بانشاطی هستم و علاقمند به جهاد در راه خدا می‌باشم، امّا مرا مادری باشد که رفتنِ من به جبهه و جهاد برای وی ناخوشایند است. اکنون بفرمایید تکلیف من چیست و من کدام یک ازین دو را اختیار کنم، رفتن به جهاد یا به سر بردن با مادر را؟ - پیامبر فرمود: برگرد با مادرت باش، قسم بدان کسی که به حقّ مرا به مقام نبوّت برانگیخت، اُنسِ یک شبه مادرت با تو - و به سر بردن تو با او - بهتر از یک سال جهاد در راه خداست. 📔 کافی، ج۲، ص۱۶۳ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ♦️ چون بلا نازل شود، دیگر نباشد چاره‌ای شیخ مفید از سلیمان بن داوود جعفری روایت نموده که گفت: شنیدم ابوالحسن (امام رضا یا امام هادی) علیه السلام به پدرم می‌فرمود: از چه رو تو را نزد عبدالرحمان بن یعقوب دیدم؟ پدرم گفت: او دائی من است. امام ابوالحسن فرمود: او سخن - ناشایسته - هول انگیزی درباره خدا می‌گوید، خدا را - برخلاف آنچه باید و هست - به وصف درمی آورد و محدود (به زمان، مکان یا دیگر شئون مخلوقات) می‌کند، در حالی که خدا به وصف درنیاید (و به هیچ حدّی محدود نباشد)، پس یا با او همنشین شو و ما را رها کن، و یا با ما همنشین باش و او را ترک کن - و خلاصه جمع بین ما و او نشاید -. پدرم گفت: او هرچه می‌خواهد بگوید، در صورتی که آنچه را او می‌گوید، من آن را نگویم، چه ضرری از ناحیه وی به من خواهد رسید؟! امام ابوالحسن فرمود: آیا نمی ترسی بلائی بر او نازل گردد و هردو شما را فراگیرد؟ آیا داستان آن شخصی که از اصحاب موسی بود و پدرش از دارودسته فرعون، ندانسته ای که چون لشکر فرعون درصدد تعقیب و دنباله رویِ موسی برآمد، او از موسی تخلُّف و عقبگرد نمود تا پدرش را موعظه کند و به حضرت موسی گرایش دهد، و در حالی موسی برخورد با وی نمود که پدرش با او در ستیز بود، بالاخره آن پدر و پسر باهم به دریا رسیدند و جزو دارودسته فرعون غرق و هلاک شدند، و چون ماجرای غرق شدن فرعون و اتباعش به اطلاع موسی رسید از جبرئیل سراغ آن جوان را گرفت. جبرئیل گفت: غرق شد، خدای رحمتش کند! او برعقیده پدرش نبود، امّا وقتی بلا نازل شود، برای کسی که (به هرانگیزه، حق یا باطل) در معرض آن قرارگرفته و به گنه کار نزدیک باشد، راه چاره و گریزی نخواهد بود. 📔 کافی، ج۲، ص٣٧۴ 🔰 @DastanShia