eitaa logo
📝داستان شیعه🌸
2.3هزار دنبال‌کننده
45 عکس
3 ویدیو
1 فایل
✨ ﷽ ✨ 📖 اگه به داستان‌هایی که با زندگی معصومین مرتبطه یا داستانهای تاریخی پندآموز علاقه‌داری، مارو دنبال کن... ⚠️ نشر مطالب با ذکر لینک مجاز است❗ 💢 کانال اصلی‌مون: @Hadis_Shia برای بیان نظرات 👇 B2n.ir/w15631
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 👤 دزد پشیمان من عادت داشتم هر شب آية الكرسى را مى‌خواندم و بر در دكان و مغازه‌ام مى دميدم و با خيال راحت به منزلم مى‌رفتم. يك شب يادم رفت آية الكرسى را به مغازه بخوانم، و به خانه رفتم. وقت خواب يادم آمد، از همان جا خواندم و به طرف مغازه‌ام دميدم. فردا صبح كه به مغازه آمدم و در باز كردم، ديدم دزدى در مغازه آمده و هر چه در آنجا بوده جمع كرده، بعد متوجّه مردى شدم كه در آنجا نشسته. گفتم: تو كه هستى و در اينجا چه كار دارى؟ گفت: داد نزن من چيزى از تو نبرده‌ام، نگاه كن تمام متاع تو موجود است، من اينها را بستم و همينكه خواستم بردارم و ببرم در مغازه را پيدا نمى‌كردم، تا اثاثها را زمين مى‌گذاشتم در را نشان مى‌كردم باز تا مى‌خواستم ببرم ديوار مى‌شد، خلاصه شب را تا صبح به اين بلا بسر بردم تا اينكه تو در را باز كردى، حالا اگر مى توانى مرا عفو كن، زيرا من توبه كردم و چيزى هم از تو نبرده‌ام. من هم خدا را شكر كرده و دزد را رها کردم. 📔 شفا و درمان با قرآن، ص۵٠ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🍃 شفاى امراض مردى از دوستان امام صادق عليه‌السلام به محضر مبارك آن حضرت شرفياب شد، در حالی كه مريض و دردمند بود، و از مرضش رنج مى‌برد. حضرت صادق (ع) فرمود: چی شده، چرا رنگت پريده؟ گفت: آقاجان، فدايت شوم، يك ماه است كه سخت مريض و بيمار و دردمند و ناراحتم و تب از من دور نمى‌شود و مرا رها نمى‌کند. هرچه پيش دكتر و طبيب رفتم، و آنچه را كه دستور دادند، و نسخه نوشتند و ويزيت دادند، پيچيده‌ام و انجام داده‌ام، ولى نتيجه نديده‌ام و سود و خوبى و فايده‌اى نداشته. آقاجان دستم به دامنت، كمكم كن، ما بيچاره‌ها كسى را جز شما نداريم. يك دعايى يا ثنايى يا دوايى به ما عنايت كنيد تا خوب شوم. امام صادق (ع) فرمود: يقه پيراهنت را باز كن و سرت را در آن فرو كن و بعد از اذان و اقامه، هفت بار سوره حمد را بخوان و به خودت فوت كن، انشاء اللّه خوب مى‌شوى. آن مرد مى‌گويد: همينكه دستور فرزند زهرا سلام اللّه عليهما را انجام دادم، گويا آب روى آتش بود، مثل اينكه مرا به طناب بسته باشند و بعد باز كرده باشند و رهايم كنند، همينطور من هم از درد و ناراحتى و رنج آزاد شدم. 📔 داستان‌هاى سوره حمد: ص ۸۱ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ♦️ معالجه با شراب ابوبصیر یکی از ارادتمندان امام صادق علیه السلام می‌گوید: روزی در مجلس آن حضرت نشسته بودم، بانویی به نام‌ أم‌خالد که از بانوان متعهد و نیکوکار بود وارد شد و عرض کرد: من برای معالجه به پزشکان عراق مراجعه کردم. آنها معالجه‌ام را در خوردن شراب دانسته اند، و گفتند: مقداری شراب را با قاووت (نرم شده گندم بریان) مخلوط کن و بخور بهتر می‌شوی. اکنون به حضورتان آمده‌ام تا ببینم آیا برای معالجه مرضم خوردن شراب را جایز می‌دانید، شراب بخورم یا نه؟ از شما کسب تکلیف می‌کنم. حضرت فرمود: با آنکه دکترها شراب را داروی مرضتان می‌دانند چرا نمی‌خوری؟ گفت: من در مذهب شما هستم و از شما اطاعت می‌کنم، اگر بفرمایید بخور، می‌خورم وگرنه، نمی‌خورم؛ زیرا فردای قیامت اگر بپرسند چرا شراب خوردی در پاسخ می‌گویم: امام جعفر صادق دستور داد و اگر بگویند: چرا نخوردی و مردی، می‌گویم: امام جعفر صادق نهی کرد. آنگاه امام صادق علیه السلام روی به من کرد و فرمود: ای أبا بصیر! آیا می‌شنوی این بانو چه می‌گوید؟ ایمان و تقوای این بانو آن چنان محکم است، و به اندازه‌ای تابع دستورات دین اسلام می‌باشد که هنگام بیماری و دستور پزشک نیز بدون اجازه ما از خوردن شراب خودداری می‌کند. سپس به او فرمود: به خدا سوگند اجازه نمی‌دهم حتی یک قطره از آن بخوری، و اگر بخوری پشیمان می‌شوی وقتی که روح تو به اینجا (با دست اشاره کرد به گلوگاه) برسد. سه بار فرمود: آیا فهمیدی؟ زن در پاسخ عرض کرد: آری. امام سه بار گفت: آری قطره‌ای از شراب، دریای محبت خاندان پیامبر را آلوده می‌کند و از کار می‌اندازد. 📔 بحار الأنوار: ج۶٢، ص٨٨ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔹 عمر طولانى براى جوان به خاطر داوود (ع) روزى حضرت داوود عليه السلام در خانه اش نشسته بود و جوانى پريشان حال و فقير نيز در نزد او نشسته بود، اين جوان بسيار به محضر داوود (ع) مى آمد و سكوت طولانى داشت. روزى عزرائيل به حضور داوود (ع) آمد و با نگاه عميق به آن جوان نگريست، داوود (ع) به عزرائيل گفت: به اين جوان مى‌نگرى؟ عزرائيل: آرى، من مأمور شده‌ام تا سرِ هفته روح اين جوان را قبض كنم. دل حضرت داوود (ع) به حال آن جوان سوخت و به او مرحمت نمود و به او گفت: «اى جوان آيا همسر دارى؟» جوان گفت: نه، هنوز ازدواج نكرده‌ام. داوود (ع) به او فرمود: نزد فلان شخصيت (كه از رجال معروف و بزرگ بنى اسرائيل بود) برو، و به او بگو داوود (ع) به تو امر مى‌كند كه دخترت را همسر من گردانى، سپس با او ازدواج كن و كنار همسرت باش، و هر چه هزينه زندگى لازم است از اين جا بردار و ببر، و پس از هفت روز به اين جا نزد من بيا. پيام داوود (ع) موجب شد كه آن شخصيت دخترش را همسر آن جوان نمايد، و آن جوان به دستور حضرت داوود (ع) عمل كرد، و پس از هفت روز نزد او آمد. داوود (ع) از او پرسيد: «اى جوان! اين ايام چگونه بر تو گذشت؟ » جوان: بسيار به من خوش گذشت كه سابقه نداشت. داوود (ع) گفت: بنشين. او نشست و مجلس طول كشيد ولى عزرائيل به سراغ آن جوان نيامد. داوود (ع) به او گفت: برخيز نزد همسرت برو و بعد از هفت روز به اين جا بيا. جوان رفت و پس از هفت روز نزد داوود (ع) آمد و در محضرش نشست. باز براى بار سوم به دستور داوود (ع) هفت روز نزد همسرش رفت و سپس نزد داوود (ع) آمد و در محضرش نشست. در اين هنگام عزرائيل آمد، داوود (ع) به عزرائيل فرمود: تو بنا بود پس از يك هفته براى قبض روح اين جوان به اين جا بيايى، چرا نيامدى و پس از سه هفته آمدى؟ عزرائيل گفت: اى داوود! همانا خداوند متعال به خاطر مرحمت تو به اين جوان، به او لطف كرد، و مرگش را سى سال به تأخير انداخت. 📔 بحار الأنوار: ج١۴، ص٣٨ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔸 خيانت در امانت مردی که عازم حج بود، نزد شخصی، مالی را به امانت گذاشت، اما پس از آنکه از حج برگشت، امانتدار، انکار امانت نمود. صاحب امانت به نزد قاضی رفت و از شخصِ منکر، به او شکایت کرد. قاضی گفت: این ماجرا را پنهان نگاهدار، تا زمانی که مشکلت حل شود! آن‌گاه روز دیگر، منکر امانت را احضار نموده و گفت: از شخصی که غایب است، مقداری مال و دارائی در نزد من است و چون شنیده‌ام انسان امانتداری هستی، از تو می‌خواهم، شخص مورد اعتمادی را بفرستی، تا این مال را به خانهٔ تو بیاورد! آنگاه صاحب امانت را خواسته و به او گفت: اکنون به نزد منکر امانت برو و مال خودت را بخواه و اگر نداد، به او بگو: اگر پس ندهی، به قاضی شکایت خواهم برد! وقتی او به نزد آن شخص رفت، او از ترس اینکه مبادا مالی را که در نزد قاضی است از دست بدهد، امانت را بی‌اختیار بازگرداند. او وقتی ماجرا را به قاضی اطلاع داد، خنده نموده و گفت: خداوند در مالت برایت خیر و برکت عنایت کند. 📔 کشکول شیخ بهائی، ص٢٩۶ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ⁉️ بدانم بهتر است يا ندانم ابوريحان لحظات پايانى عمر خود را طى مى كرد و در حال احتضار بود. يكى از فقها (دانشمندان) كه همسايه‌اش بود اطلاع پيدا كرد كه ابوريحان در چنين حالى است، به عيادتش رفت. ابوريحان هنوز به هوش بود، تا چشمش به فقيه افتاد يك مسئله فقهى از باب ارث يا مطلب ديگرى از او سؤ ال كرد. فقيه تعجب نمود و اعتراض كرد كه تو در اين وقت دارى مى‌ميرى از من مسئله مى‌پرسى؟ ابوريحان جواب داد، من از تو سؤال مى‌كنم آيا من اگر بميرم و بدانم بهتر است و يا بميرم و ندانم؟ فقيه در جواب ابوريحان گفت: خوب، بميرى و بدانى بهتر است. فقيه مى گويد: بعد از اينكه من به خانه برگشتم طولى نكشيد كه فرياد از خانه ابوريحان بلند شد كه ابوريحان درگذشت و دار دنيا را وداع فرمود. 📔 چهل داستان، ص١۴ 🔰 @DastanShia