eitaa logo
📝داستان شیعه🌸
2.7هزار دنبال‌کننده
22 عکس
1 ویدیو
1 فایل
✨ ﷽ ✨ 📖 اگه به داستان‌هایی که با زندگی معصومین مرتبطه یا داستانهای تاریخی پندآموز علاقه‌داری، مارو دنبال کن... ⚠️ نشر مطالب با ذکر لینک مجاز است❗ 💢 کانال اصلی‌مون: @Hadis_Shia برای بیان نظرات 👇 B2n.ir/w15631
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔹 پیشنهاد چاپ رساله در ایامی که مرحوم آیة الله بروجردی در بروجرد بودند مرحوم شیخ احمد پدر مرحوم علامه امینی صاحب الغدیر نامه‌ای به خدمت ایشان مرقوم نموده بودند وعده‌ای دیگر از علمای آذربایجان هم آن نامه را امضاء کرده بودند، در آن نامه نوشته بودند پس از تحقیق برای ما ثابت شده است که حضرت عالی امروز اعلم هستید لذا از جنابعالی خواهشمندیم رساله عملیه خودتان را در سطح وسیع چاپ و یا اجازه بدهید که خود مردم در این ناحیه به چاپ برسانند و از شما تقلید نمایند. ایشان در جواب مرقوم فرمودند: «من از الطاف آقایان متشکرم، ولی راجع به تقلید چون امروز پرچم در دست آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی است و بر همه لازم که این پرچم دار را حفظ نمایند لذا من به هیچ وجه راضی نیستم که رسالة من درجای دیگر چاپ شود. لذا رساله مرحوم بروجردی فقط در بروجرد منتشر بود و در شهرستانهای دیگر مقلد نداشت. 📔 مردان علم در میدان عمل: ص٢١٣ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌱 با سلام و احترام 💢 به اطلاع اعضای محترم کانال می‌رساند اخیراً پست‌هایی با هشتگ در کانال «حدیثِ شیعه» تقدیم می‌گردید که از این به بعد در کانال «پُرسمان شیعه» قرار داده می‌شود. . . . ⁉️انگیزه وهابیت از تهاجم بر ضد مذهب اهل بیت (علیهم السلام) چیست؟ ⁉️آیا سرنوشت انسان به دست خودش است یا محکوم به جبر تاریخ می باشد؟ ⁉️حقیقت خواب در روایات اسلامى چگونه بیان شده است؟ ⁉️از نگاه به جهان هستى چگونه پى به وجود خدا می‌بریم؟ ⁉️آیا در تورات و انجیل از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) سخنى به میان آمده است ⁉️دیدگاه اسلام در مورد فال نیک و بد چیست؟ ⁉️حرمت شراب حتی قطره‌ای از آن؟! ⁉️صله رحم با گناه کاران؟! . . . 💠 اگر شما هم به دنبال پاسخِ پرسش‌های خود هستید، از طریق لینک زیر ما را همراهی نمایید👇 https://eitaa.com/joinchat/3623551767C0023f9c003 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌱 میزان تأثیر مصاحبت با عالم از بعضی از اکابر افاضل شنیده شد که مرحوم شهید ثالث می‌فرمود که مرحوم شیخ جعفر کبیر وارد قزوین شد و در منزل برادر شهید ثالث حاج ملا محمد صالح منزل کرد، پس شب هریک در گوشه‌ای خوابیدند و من هم در گوشه آن باغ خوابیدم. چون مقداری از شب گذشت، دیدم که شیخ جعفر مرا صدا می‌کند که برخیز و نماز شب را بخوان. عرض کردم: بلی بر می‌خیزم شیخ از من رد شد و من دیگر بارخوابیدم. ناگاه براثر شنیدن صداهائی متأثر کننده از خواب جستم و از پی آواز روانه شدم، چون به نزدیک رسیدم دیدم که جناب شیخ با نهایت تضرع و بی قراری به مناجات و گریه اشتغال دارد. پس صدای آن جناب چنان تأثیری در من کرد که از آن شب تا به حال که بیست و پنج سال می‌گذرد هر شب بر می‌خیزم و به مناجات با قاضی الحاجات اشتغال دارم. 📔 قصص العلماء: ص۱۹۳ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✨ معجزات امیرالمؤمنین (ع) از حارث بن أعور روایت شده، گفت: در حالی که امیرالمؤمنین علیه السلام در کوفه بر روی منبر خطبه می‌گفت به گوشه مسجد نگریست و فرمود: ای قنبر آنچه را که در آن سوراخ است بیاور، ناگهان ماری سیاه وسفید به بهترین شکل ممکن، آورد. مار رو به سوی امیرالمؤمنین علیه السلام کرد و محرمانه با او سخن گفت، سپس به سوراخ بازگشت، مردم تعجب کردند، گفتند: ما را چه می‌شود شگفت زده نمی شویم؟ فرمود: می‌بینید که این مار با جان و دل با رسول الله بیعت کرد و از میان شما عده‌ای می‌شنوند و عده‌ای نمی شنوند و اطاعت نمی کنند، همچنین حارث گفت: همراه امیرالمؤمنین علیه السلام در کناسه (مکانی در کوفه) بودیم که شیری از بیابان روی آورد و آمد، از اطرافش پراکنده شدیم، شیر آمد تا اینکه پیش رویش ایستاد و دستانش را بر گوشهایش قرار داد. علی علیه السلام به او فرمود: به اذن خدا بازگرد و از امروز به بعد وارد دارالهجره (کوفه) نشو و از طرف من این خبر را به درندگان برسان. 📔 بحار الأنوار: ج۴١، ص٢٣١ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ❗خزنده‌ای در صفا امام موسی بن جعفر کاظم علیه السلام فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام در صفا در مکه سعی به جا می‌آورد که ناگهان خزنده‌ای را دید که بر روی زمین می‌خزد با امیرالمؤمنین علیه‌ السلام روبرو شد، فرمود: سلام بر تو ای خزنده، خزنده گفت: سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد ای امیر المؤمنین، امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: ای خزنده در این مکان چه می‌کنی؟ گفت: ای امیرالمؤمنین چندین و چند سال است که اینجا هستم، خدا را تسبیح می‌گویم، تقدیس و تمجید می‌کنم و حق بندگی‌اش را به جا می‌آورم، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ای خزنده! اینجا صفاست، صاف است غذا و آبی در آن نیست، غذا و آبت را از کجا می‌آوری؟ خزنده پاسخ داد و گفت: ای امیرالمؤمنین قسم به نزدیکی تو به رسول الله صلی الله علیه و آله من هر وقت گرسنه می‌شوم برای شیعیان و دوستداران تو دعا می‌کنم و سیر می‌شوم و هر زمان که تشنه شوم دشمنان و ظالمان بر تو را نفرین می‌کنم و سیراب می‌شوم. 📔 بحار الأنوار: ج۴١، ص٢٣۵ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ❌ خودداری از نماز بر جنازه بدهکار جنازه مردی را آوردند تا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بر آن نماز بخواند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به اصحاب فرمود: شما بر او نماز بخوانید، ولی من نمی‌خوانم. اصحاب گفتند: یارسول اللّه! از چه رو بر وی نماز نمی‌خوانید؟ فرمود: به خاطر دِینی که بر ذمّه اوست. ابوقتاده گفت: من ضامن می‌شوم که بدهی او را بپردازم. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: به نحو تمام و کمال خواهی پرداخت؟ ابوقتاده گفت: بلی، به نحو تمام و کمال. در این موقع پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر آن جنازه نماز خواند و ابوقتاده گفت: بدهی وی هفده درهم یا هیجده درهم بود. 📔 مستدرک، ج۱۳، ص۴۰۴ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🐫 شاهد راستگو عمار بن یاسر گفت: نزد مولایمان امیرالمؤمنین علیه السلام بودم، ناگهان با صدایی که مسجد کوفه را پر کرد فرمود: ای عمار! ذوالفقار بُرنده عُمرها را بیاور، ذوالفقار را برای او آوردم، فرمود: ای عمار برو و مرد را از ظلم به این زن بازدار، اگر دست برداشت که هیچ وگرنه با ذوالفقار او را باز می‌دارم، گفت: رفتم و مرد و زنی را دیدم که از افسار شتری گرفته اند، زن می‌گوید: شتر مال من است، و مرد می‌گوید: شتر مال من است، گفتم: امیرالمؤمنین تو را از ظلم کردن به این زن نهی کرده، گفت: علی علیه السلام مشغول کار خویش است و دست خود را با خون مسلمانانی که در بصره کشته، می‌شوید آنگاه می‌خواهد شتر مرا از من بگیرد و به این زن دروغگو بدهد؟ عمار گفت: بازگشتم تا مولایم را با خبر سازم که او را دیدم بیرون آمد و خشم در چهره‌اش نمایان بود، فرمود: وای بر تو شتر این زن را رها کن، گفت: آن مال من است، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: دروغ می‌گویی ای ملعون، گفت: ای علی! چه کسی شهادت می‌دهد که این شتر مال اوست؟ فرمود: شاهدی که هیچ کس در کوفه آن را دروغگو نمی‌شمارد، مرد گفت: اگر شاهدی شهادت دهد و راستگو باشد شتر را به او می‌دهم، علی علیه السلام فرمود: سخن بگو ای شتر از آنِ که هستی؟ با زبانی فصیح گفت: ای امیرالمؤمنین و ای بهترین وصیین من بیش از ده سال است که از آن این زن هستم، علی علیه السلام فرمود: شترت را بگیر، و ضربه‌ای به مرد زد که او را دو نیم کرد. 📔 بحار الأنوار: ج۴١، ص٢٣۶ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💠 شفای چشم حضرت آیة الله بروجردی (رضوان الله علیه) می‌فرمودند در بروجرد مبتلا به درد چشم سختی بودم هرچه معالجه کردم رفع نشد حتی اطباء آنجا از بهبودی چشم من مأیوس شدند؛ تا آنکه روزی در ایام عاشورا که معمولا دسته‌جات عزاداری به منزل ما می‌آمدند نشسته بودم اشک می‌ریختم درد چشم نیز مرا ناراحت کرده بود. در همان حال گویا به من الهام شد از آن گلهایی که به سر و صورت اهل عزا مالیده شده بود به چشم خود بکشم، مقداری گل از شانه و سریک نفر از عزاداران به طوری که کسی متوجه نشد، گرفتم و به چشم خود مالیدم فورا در چشم خود احساس تخفیف درد کردم، و به این نحو چشم من رو به بهبودی گذاشت تا آنکه بکلی کسالت آن رفع شد و بعد نیز در چشم خود نور و جلائی دیدم که محتاج به عینک نگشتم. در چشم معظم له تا سن هشتاد و نه سالگی ضعف دیده نمی شد و اطباء حاذق چشم اظهار تعجب نموده و می‌گفتند به حساب عادی ممکن نیست شخصی که مادام العمر از چشم خود این همه استفاده خواندن و نوشتن برده باشد باز در سن هشتاد و نه سالگی محتاج به عینک نباشد. 📔 پندها جاویدان: ص۱۶ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🐫 رام کردن شتران ابن عباس نقل کرده است که: در زمان عمر، مردی بود که در منطقه آذربایجان شترانی داشت که رام نبودند، از آنچه به او رسیده بود نزد او شکایت کرد، و اینکه امرار معاشش از آن بود. عمر به او گفت: برو و به درگاه خدای تعالی استغاثه کن، مرد گفت: پیوسته دعا می‌کنم و به درگاه خدا متوسل می‌شوم، هر زمان که به آنها نزدیک می‌شوم بر من هجوم می‌آورد. عمر نامه‌ای برای او نوشت که در آن نوشته بود: «از عمر امیرالمؤمنین به بزرگان جن و شیاطین که این چهارپایان را برای او رام کنید ». مرد نامه را گرفت و رفت، عبدالله بن عباس گفت: بسیار غمگین شدم و علی علیه السلام را دیدم و آنچه اتفاق افتاده بود را به او گفتم، علی علیه السلام فرمود: قسم به کسی که دانه را شکافت و مردم را خلق کرد، شکست خورده باز می‌گردد، اضطرابم آرام گرفت و سختی‌ام طولانی شد، و به هر کس که از کوه می‌آمد چشم دوختم. مردی را دیدم که بازگشت و در پیشانیش زخمی بود، وقتی او را دیدم به سوی او شتافتم و گفتم: چه شده؟ گفت: من به مکان رفتم و نامه را انداختم، تعدادی از آنها بر من هجوم آوردند و کارشان مرا به وحشت انداخت، و من توانی نداشتم، نشستم و یکی از آنها بر صورتم ضربه زد، گفتم: خدایا مرا از آنها کفایت کن در حالی که همه آنها بر من هجوم آورده بودند و می‌خواستند مرا بکشند، از من روی برگرداندند، افتادم و برادرم آمد و مرا در حالی که بیهوش بودم حمل کرد، پیوسته مداوا می‌کردم تا اینکه خوب شدم و این اثر در صورتم است، به او گفتم: نزد عمر برو و او را با خبر کن، نزد او رفت و در کنارش افرادی بودند، و او را از آنچه اتفاق افتاده بود با خبر کرد، او را سرزنش کرد و گفت: دروغ می‌گویی نوشته مرا نبردی، مرد قسم خورد که برده است، پس او را راند. ابن عباس گفت: او را نزد امیرالمؤمنین علیه السلام بردم، خندید و فرمود: آیا به تو نگفتم؟ سپس رو به مرد کرد و فرمود: وقتی به مکانی که آنها هستند بازگشتی بگو: «خدایا من به وسیله پیامبرت، پیامبر رحمت و اهل بیت او که آنها را آگاهانه برای عالمیان برگزیدی به سوی تو روی می‌آورم، خدایا سرکشی آنها را بر من مهار کن و مرا از شرش کفایت کن، که تو کفایت کننده، بخشنده و غالب و چیره هستی». گفت: مرد بازگشت. در سال بعد وقتی آن مرد آمد همراه او اموالی بود که به جای قیمتهایشان نزد امیرالمؤمنین آورده بود و من همراه او بودم، علی علیه السلام به او فرمود: تو به من می‌گویی یا من به تو بگویم؟ مرد گفت: ای امیرالمؤمنین البته شما به من بگویید، فرمود: گویی که من همراه تو بودم وقتی به طرف آنها رفتی و خاضعانه و رام به تو پناه آوردند، یکی یکی از موی پیشانیشان گرفتی، مرد گفت: درست گفتی ای امیرالمؤمنین گویی که همراه بودی همین طور بود، آنچه برای تو آورده‌ام از من بپذیر، فرمود: خدا به تو برکت دهد، در راه هدایت گام بردار، خبر به عمر رسید و غمگینش کرد، مرد بازگشت، و هر سال به حج می‌رفت، و خدا مالش را فزون کرد، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هر کس که مال یا اهل و اولاد یا کاری بر او سرکش گردد باید خدا را با این دعا بخواند، و آن از هر آنچه که از خدا بترسد کفایت می‌کند إن شاالله. 📔 الخرائج و الجرائح: ص۸۴-۸۵ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔸 طلاهای حرم حاج آقا تاج الدین دزفولی از یکی اجدادش بنام سید محمدعلی نقل کرده که سفری به کربلا رفتم پولم تمام شد و ماندم بی خرجی، به واسطه عفت نفس و مناعت طبعی که داشتم خجالت می‌کشیدم به کسی اظهار حاجت کنم، از طرفی گرسنگی و ضعف بر من فشار می‌آورد تا آنکه به حرم حضرت سید الشهدا علیه السلام مشرف شدم، به حضرت عرض کردم: اگر از ناحیه شما کمکی به من نشود ناچار مقداری از طلاهائی که متعلق به شما است بر میدارم! جملاتی از این قبیل حرفها گفتم و زیارت مختصری کردم و از حرم خارج شدم. در میان صحن دیدم شیخ رحمت الله خادم شیخ مرتضی انصاری آمد نزد من گفت: شیخ به من امر فرموده‌اند که تو را خدمت ایشان ببرم. پس با هم رفتیم منزل شیخ، سی تومان پول به من داد فرمود این را جدت برای خرجی تو نزد من گذاشته است. من پول را گرفته مراجعت کردم. در چند قدمی دیدم صدایم کرد فرمود: ولی دیگر طلاهای حضرت را نبری! 📔 مردان علم در میدان عمل: ص٢٢٩ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌷 شفا یافتن به دست صاحب الزمان (عج) محدث جلیل شیخ حر عاملی (صاحب وسائل الشیعه) در کتاب اثبات الهداة فرموده که من در زمان کودکی که ده سال داشتم به مرض سختی مبتلا شدم، به نحوی که اهل و اقارب (خویشان) من جمع شدند و گریه می‌کردند و مهیا شدند برای عزاداری و یقین کردند که من خواهم مرد در آن شب، پس دیدم پیغمبر و دوازده امام علیهم السلام را و من در میان خواب و بیداری بودم پس سلام کردم بر ایشان و با یک یک مصافحه نمودم، و میان من و حضرت صادق علیه السلام سخنی گذشت که در خاطرم نمانده جز آنکه آن جناب در حق من دعا کرد، پس سلام کردم بر حضرت صاحب الزمان علیه السلام و با آن جناب مصافحه کردم و گریستم و گفتم: ای مولای من! می‌ترسم که بمیرم در این مرض و مقصد خود را از علم و عمل به دست نیاورم، پس فرمود: نترس زیرا که تو نخواهی مرد در این مرض بلکه خداوند تبارک و تعالی تو را شفا می‌دهد و عمر خواهی کرد عمر طولانی. آنگاه قدحی به دست من داد که در دست مبارکش بود پس آشامیدم از آن و در حال عافیت یافتم و بیماری بالکل از من زایل شد، و نشستم و اهل و اقاربم تعجب کردند و ایشان را خبر نکردم به آنچه دیده بودم مگر بعد از چند روز. 📔 منتهی الآمال: ج٢، ص٨٢٨ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔹 شیر جنگل جویریة نقل می‌کند: از جنگلی گذر کردیم که ناگهان شیری را که نشسته بود و بچه هایش پشت او بودند دیدیم، چهارپایم را برگرداندم تا بازگردم، علی علیه السلام فرمود: کجا؟ پیش بیا ای جویریة، او فقط سگ خداست، سپس فرمود: « ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها » (هود، ۵۶) {هیچ جنبنده‌ای نیست مگر اینکه او مهار هستی‌اش را در دست دارد}. شیر به سوی او آمد درحالی که دمش را تکان می‌داد و می‌گفت: سلام، رحمت و برکت خدا بر تو ای امیرالمؤمنین و ای پسر عموی رسول الله صلی الله علیه واله، علی علیه السلام فرمود: سلام بر تو ای اباالحارث تسبیحت چیست؟ شیر گفت: می‌گویم: پاک و منزّه است کسی که لباس هیبت بر من پوشانده و در دل بندگانش ترس مرا انداخته. 📔 بحار الأنوار: ج۴١، ص٢۴۴ 🔰 @DastanShia