eitaa logo
📝 داستان شیعه 🌸
2.3هزار دنبال‌کننده
58 عکس
3 ویدیو
1 فایل
✨ ﷽ ✨ 📖 اگه به داستان‌هایی که با زندگی معصومین مرتبطه یا داستانهای تاریخی پندآموز علاقه‌داری، مارو دنبال کن... ⚠️ نشر مطالب با ذکر لینک مجاز است❗ 💢 کانال اصلی‌مون: @Hadis_Shia برای بیان نظرات 👇 B2n.ir/w15631
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 📝 نوشتن کاغذ برای دیدار امام زمان (عج) عالم صالح مرحوم سید محمّد پسر جناب سید عباس که از قریه جب شیث از قرای جبل عامل بوده است. او به واسطه تعدی حکام جور که خواستند او را داخل در نظام عسکریه کنند از وطن متواری شده و با بی‌بضاعتی به نحوی که در روزِ بیرون آمدن از جبل عامل جز پول کمی چیزی نداشته، و هرگز گدایی نکرد. مدتی سیاحت کرد و در ایام سیاحت در بیداری و خواب عجایب بسیار دیده بود بالاخره در نجف اشرف مجاور شده و در صحن مقدس از حجرات فوقانیه منزلی گرفت و در نهایت پریشانی می‌گذرانید و بر حالش جز دو سه نفر کسی مطلع نبود تا آنکه مرحوم شد. از وقت بیرون آمدن وی از وطن تا زمان فوت پنج سال طول کشید، بسیار عفیف و با حیا و قانع و در ایام تعزیه داری حاضر می‌شد و گاهی از کتب ادعیه عاریه می‌گرفت، و چون بسیاری از اوقات زیاده از چند دانه خرما و آب چاه صحن شریف چیز دیگری نداشت لذا به جهت وسعت رزق بر خواندن ادعیه مأثور مواظبت داشته و گویا کمتر ذکری و دعائی بود که از او فوت شده باشد و غالب شب و روز مشغول بود، برای استغاثه به حضرت حجت علیه السلام مشغول نوشتن عریضه شد و بنا گذاشت که چهل روز مواظبت کند به این طریق که قبل از طلوع آفتاب همه روزه مقارن با باز شدن دروازه کوچک شهر که به سمت دریا است بیرون رود به طوری که احدی او را نبیند، آنگاه عریضه را در گل گذاشته و به آب اندازد، چنین کرد تا سی و هشت یا نه روز، فرمود: در آن روز بر می‌گشتم از محل انداختن رقاع و سر را به زیر انداخته و خلقم بسیار تنگ بود، که ملتفت شدم گویا کسی از عقب به من ملحق شد با لباس عربی و چفیه و عقال، و سلام کرد، من با حال افسرده جواب مختصری دادم و توجه به جانب او نکردم، چون میل سخن گفتن با کسی را نداشتم، قدری در راه با من مرافقت کرد و من با همان حالت اولی باقی بودم پس فرمود به لهجه اهل جبل: سید محمّد! چه مطلبی داری که امروز سی و هشت روز یا نه روز است که قبل از طلوع آفتاب بیرون می‌آیی و تا فلان مکان از دریا می‌روی و عریضه‌ای در آب می‌اندازی؟ "گمان می‌کنی که امامت از حاجت تو مطلع نیست؟" سید محمّد گفت من تعجب کردم که احدی بر کار من مطلع نبود خصوصا این مقدار از ایام را و کسی مرا در کنار دریا نمی دید و کسی از اهل جبل عامل در اینجا نیست که من او را نشناسم خصوصا با چفیه و عقال که در جبل عامل مرسوم نیست، پس احتمال نعمت بزرگ و نیل مقصود و تشرف به حضور غایب مستور امام عصر علیه السلام را دادم و چون در جبل عامل شنیده بودم که دست مبارک آن حضرت چنان نرم است که هیچ دستی چنان نیست، با خود گفتم مصافحه می‌کنم اگر احساس این مرحله را نمودم به لوازم تشرف به حضور مبارک عمل نمایم، به همان حالت دو دست خود را پیش بردم آن جناب نیز دو دست مبارک پیش آورد مصافحه کردم، نرمی و لطافت زیادی یافتم یقین کردم به حصول نعمت عظمی و موهبت کبری پس روی خود را گردانیدم و خواستم دست مبارکش را ببوسم کسی را ندیدم! 📔 منتهی الآمال، ج٢، ص٧٨٨ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎊 امشب وجود را شرف ديگر آمده در جلوه آن جمال خدا منظر آمده در شام تيره مهر جهان گستر آمده دوران تيره‌گی و ستم بر سر آمده بر جن و انس و حور و ملك رهبر آمده عيد امام صادق و پيغمبر آمده . . . میلاد پر نور و سرور پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلّى‌اللّه‌عليه‌وآله و امام جعفر صادق علیه‌السلام بر همه شیعیان ایشان مبارکباد 🎉 💢 @Hadis_Shia 💢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌹 محبت اهل بیت علیهم‌السلام در سفری پیغمبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله ناگهان از مرکب پیاده شد و پنج بار سجده کرد. سپس سوار مرکب شدند. برخی از یاران از حضرت پرسیدند: یا رسول الله! شما در این سفر کاری کردید که معمولا انجام نمی‌دادید؟ فرمود: آری، این کارها علت دارد، جبرئیل آمد و به من بشارت داد که علی علیه‌السلام به بهشت خواهد رفت. برای شکرگزاری این نعمت، خدا را سجده کردم. وقتی سر از سجده برداشتم، جبرئیل گفت: فاطمه نیز به بهشت خواهد رفت. باز برای شکر، خداوند را سجده نمودم. هنگامی که سر از سجده برداشتم، جبرئیل گفت: حسن و حسین سرور جوانان بهشت هستند و من به خاطر این نعمت سجده کردم. چون سر از سجده برداشتم، جبرئیل گفت: هر کس این‌ها (علی، فاطمه، حسن و حسین) را دوست بدارد اهل بهشت خواهد بود لذا به عنوان شکر گزاری سجده کردم. چون سر از سجده بر داشتم، جبرئیل گفت: و هر کس دوستان این‌ها را دوست بدارد او هم به بهشت خواهد رفت بار پنجم برای شکرگزاری سجده کردم. 📔 بحار الأنوار، ج٨۶، ص١١١ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎈 زيك مشرق نمايان شد دو خورشيد جهان آرا كه رخت نور پوشاندند بر تن آسمان‌ها را دو مرآت جمال حق، دو درياي كمال حق دو نور لايزال حق، دو شمع جمع محفل ها دو وجه الله ربانی، دو سرّ الله سبحانی دو رخسار سماواتی، دو انسان خدا سيما دو عيسی دم، دو موسی يد، دو حُسن خالق سرمد يكی صادق يكی احمد، يكی عالی يكی اعلا . . . میلاد با سعادت و برکت دو‌ نور عالم تاب پیامبر خاتم حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ و حضرت صادق آل محمد علیه‌السلام برشما محبین ایشان تبریک و تهنیت باد 💢 @Hadis_Shia 💢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌵 استقامت در راه هدف وقتی که پیامبر گرامی صلى‌الله‌عليه‌وآله دعوتش را در مکه آشکار کرد گروهی از سران قریش نزد عموی پیامبر، آمدند و گفتند: ای ابوطالب! برادرزاده تو ما را سبک مغز می‌خواند، خدایان ما را ناسزا می‌گوید، عقاید جوانان ما را فاسد کرده و در میان ما اختلاف افکنده است. اگر کمبود مالی دارد ما آن قدر ثروت در اختیارش می‌گذاریم که ثروتمندترین مرد قریش گردد. ابوطالب پیشنهاد مشرکان را به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله رساند. رسول خدا فرمود: اگر آنها خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند و بگویند دست از هدف خود بردار، هرگز نمی‌پذیرم. ولی به جای این همه وعده‌ها یک جمله مرا عمل کنند تا در پرتو آن به عرب حکومت کنند و غیر عرب نیز آئین آنها را بپذیرد، در آخرت فرمانروای بهشت باشند. ابوطالب پیام حضرت را به مشرکان ابلاغ نمود. گفتند: یک جمله سهل است ما حاضریم ده جمله بپذیریم، بگو آن جمله چیست؟ پیامبر توسط حضرت ابو طالب به آنها پیام داد آن جمله این است: تشهدون أن لا اله الا الله و انی رسول الله: گواهی دهید که معبودی جز خداوند یکتا نیست و من پیامبر خدا هستم. مشرکان از این پیام سخت به وحشت افتادند، گفتند: ما سیصد و شصت خدا را ترک کنیم و یک خدا بپذیریم، به راستی این سخن تعجب آور است. در این وقت این آیات نازل شد: «بَلْ عَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقَالَ الْكَافِرُونَ هَٰذَا شَيْءٌ عَجِيبٌ» آنها تعجّب کردند که پیامبری انذارگر از میان خودشان آمده؛ و کافران گفتند: «این چیز عجیبی است!» (ق، ٢) 📔 بحار الأنوار: ج١٨، ص١٨٢ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌿 تازه مسلمان دو همسایه، که یکی مسلمان و دیگری نصرانی بود، گاهی با هم راجع به‌ اسلام سخن می‌گفتند. مسلمان که مرد عابد و متدینی بود آن قدر از اسلام‌ توصیف و تعریف کرد که همسایه نصرانیش به اسلام متمایل شد ، و قبول اسلام‌ کرد . شب فرا رسید ، هنگام سحر بود که نصرانی تازه مسلمان دید در خانه‌اش را می‌کوبند ، متحیر و نگران پرسید : کیستی ؟ از پشت در صدا بلند شد : من فلان شخصم و خودش را معرفی کرد ، همان‌ همسایه مسلمانش بود که به دست او به اسلام تشرف حاصل کرده بود. در این وقت شب چه کار داری ؟ - زود وضو بگیر و جامه‌ات را بپوش که برویم مسجد برای نماز. تازه مسلمان برای اولین بار در عمر خویش وضو گرفت ، و به دنبال رفیق‌ مسلمانش روانه مسجد شد . هنوز تا طلوع صبح خیلی باقی بود . موقع نافله‌ شب بود ، آن قدر نماز خواندند تا سپیده دمید و موقع نماز صبح رسید . نماز صبح را خواندند و مشغول دعا و تعقیب بودند که هوا کاملا روشن شد . تازه مسلمان حرکت کرد که برود به منزلش ، رفیقش گفت : کجا می‌روی ؟ - می‌خواهم برگردم به خانه‌ام ، فریضه صبح را که خواندیم دیگر کاری‌ نداریم. - مدت کمی صبر کن و تعقیب نماز را بخوان تا خورشید طلوع کند. - بسیار خوب . تازه مسلمان نشست و آن قدر ذکر خدا کرد تا خورشید دمید . برخاست که‌ برود ، رفیق مسلمانش قرآنی به او داد و گفت : فعلا مشغول تلاوت قرآن باش تا خورشید بالا بیاید ، و من توصیه می‌کنم که امروز نیت‌ روزه کن ، نمی‌دانی روزه چقدر ثواب و فضیلت دارد ؟ کم کم نزدیک ظهر شد . گفت : صبر کن چیزی به ظهر نمانده ، نماز ظهر را در مسجد بخوان. نماز ظهر خوانده شد . به او گفت : صبر کن طولی‌ نمی‌کشد که وقت فضیلت نماز عصر می‌رسد ، آن را هم در وقت فضیلتش‌ بخوانیم. بعد از خواندن نماز عصر گفت : چیزی از روز نمانده. او را نگاه داشت تا وقت نماز مغرب رسید . تازه مسلمان بعد از نماز مغرب‌ حرکت کرد که برود افطار کند . رفیق مسلمانش گفت : یک نماز بیشتر باقی نمانده و آن نماز عشاء است. صبر کن تا در حدود یک ساعت از شب‌ گذشته ، وقت نماز عشاء ( وقت فضیلت ) رسید ، و نماز عشاء هم خوانده شد . تازه مسلمان حرکت کرد و رفت . شب دوم هنگام سحر بود که باز صدای در را شنید که می‌کوبند ، پرسید : کیست ؟ - من فلان شخص همسایه‌ات هستم ، زود وضو بگیر و جامه‌ات را بپوش که به اتفاق هم به مسجد برویم. - من همان دیشب که از مسجد برگشتم ، از این دین استعفا کردم . برو یک آدم بیکارتری از من پیدا کن که کاری نداشته باشد ، و وقت خود را بتواند در مسجد بگذراند . من آدمی فقیر و عیالمندم ، باید دنبال کار و کسب روزی بروم. امام صادق عليه السلام بعد از اینکه این حکایت را برای اصحاب و یاران خود نقل کرد ، فرمود : به این ترتیب ، آن مرد عابد سختگیر ، بیچاره‌ای را که وارد اسلام کرده بود خودش از اسلام بیرون کرد . بنابراین شما همیشه متوجه این‌ حقیقت باشید که بر مردم تنگ نگیرید ، اندازه و طاقت و توانایی مردم را در نظر بگیرید ، تا می‌توانید کاری کنید که مردم متمایل به دین شوند و فراری نشوند ، آیا نمی‌دانید که روش سیاست اموی برسختگیری و عنف و شدت‌ است ، ولی راه و روش ما بر نرمی و مدارا و حسن معاشرت و به دست آوردن دلهاست. 📔 وسائل الشیعه: ج٢، ص۴٩۴ 🔰 @DastanShia