🥋 معرفی سبک های
مطرح ورزش های رزمی دنیا (۱)
😑 قبل از شروع #ذهن خود را خالی کنید؛
درگیر سبک نباشید!!
چند نوع #رشته رزمی داریم؟
چه تفاوت هایی بین سبک های #ورزش_رزمی در دنیا وجود دارد؟
در اینجا هنرهای و ورزش های رزمی ای خدمت تون معرفی می شود که بسته به علاقه نیاز و سلیقه شخصی تون بتونید در اون موفق بشید.
قبل از شروع، این #داستان معروف را بخوانید و سپس فنجان ذهن تان را خالی کنید:
👴 روزی دانشمندی نزد یک #استاد ذن رفت تا درباره #ذن از او سوالاتی بپرسد.
در میان صحبت های استاد، هر از چند گاهی مرد دانشمند، حرف های او را قطع می كرد و می گفت:
«آه! بله، ما هم این را داریم .. و از این قبیل حرف ها....
☕️ بالاخره استاد ذن حرف هایش را قطع كرد و شروع به ریختن چای برای مرد كرد. او فنجان را پر كرد، و بعد دوباره در آن چای ریخت تا فنجان لبریز شد.
مرد دانشمند گفت: «كافی ست، دیگر فنجان جا ندارد.»
استاد ذن گفت: «بله، من هم می دانم. ذهن شما هم مثل این چای دیگر جایی ندارد. اگر شما اول فنجان ذهن خود را خالی نکنید، چطور می توانید فنجان #چای مرا بچشید؟»
این یعنی این که تا کسی فکر خود را از اندیشه های (بی خاصیت) قبلی خالی نکند، نمی تواند اندیشه های جدید را قبول کند.
✋ درگیر سبک نباشیم!
#دیالوگ معروفی که #بروسلی گفت و آن را از رزمی کار های حرفه ای می شنویم! کسانی که توی دنیای رزمی خوش درخشیدند هر کدام در چندین رشته و سبک مختلف کار کرده اند و توانایی های خود را بالا برده اند!
هیچ سبکی تنها و به خودی خود کامل نیست! پس تنها یک سبک نمی تواند شما را کامل کند همان طور که #بروس_لی یک سبک نداشت!!
استاد بروسلی به پیروی از یک سبک اعتقاد نداشت و معتقد به استفاده از بهترین تکنیکها از سبکهای مختلف رزمی بود.
📚 از آن جایی که به #مطالعهٔ فراوان در خصوص انواع سبکهای رزمی میپرداخت از این رو با تمامی سبکهای مبارزهٔ #غربی و #شرقی آشنایی کامل داشت.
👀 فرض کنید چند نفر که در سبک های مختلف هنرهای رزمی مهارت پیدا کرده اند شاهد يک #دعوای_خیابانی تمام عیار باشند.
مطمئنا هر کدام از آنها اين واقعه را يک جور تعريف خواهند کرد.
اين اختلاف قولها کاملاً قابل فهم است.
چون آنها نمی توانند مبارزه (يا هر چیز ديگر) را آن طور که هست ببینند، زيرا:
👈 نقطه نظر انتخابی خودشان، يعنی سبک شان، چشم آنها را کور کرده است و آنها مبارزه را از پشت عینک سبک خودشان خواهند ديد.
👊 مبارزه، ساده و تمام عیار است. محدود به آمادگی شما يا تجربه تان به عنوان يک #رزمی_کار چینی نیست.
✅ مشاهده و شناخت واقعی زمانی شروع می شود که:
الگوهای از پیش طرح شده را به دور بیندازيد و اجرای آزادانه و حقیقی #تکنیک ها موقعی شروع می شود که ماورای سیستم ها (سبک ها) قرار گرفته باشید.
❌ هر کدام از سبک ها نقاط قوت و نقاط ضعفی دارند که آن ها را از بقیه سبک ها جدا می کند!
همچنین #قوانین سالم هر سبک هم باعث افزایش قدرت آن سبک می شود.
برای درک بیشتر به بررسی ماهیت و ضعف و قوت سبکها می پردازیم. (بدون تعصب)
#ادامه_دارد..
tosinso.com/fa
#سبکشناسی 🈺
👊 @HrazmiVpahlvani 💪
#کانال
#هنرهای_رزمی.. #ورزش_پهلوانی🇮🇷
🏹🥊🥋🏋♂🤼♂🤸♂🧗♂🤺🏊♂🏇
(⛩هنرهای رزمی ما را از خواب بیدار می کند و در آن زیبایی بزرگی نهفته است.) 🀄️
🥋 نیش
(داستان کوتاه ذن)
❇️ چیانگ لی، استاد #ذن و #کونگ فو در جنگل و کوهستان زندگی می کرد و در کنار تمرینات و آموزش به شاگردانش، به نگهداری و پرورش حیوانات مختلف هم میپرداخت و روزها را به تحقیق و بررسی پیرامون حرکات و حالات و نحوه مبارزه و زیست این حیوانات می گذراند.
روزی در جنگل به #ماری کوچک و تنها که در معرض نابودی از حوادث طبیعی بود برخورد کرد و او را با خود به جمع حیوانات دیگر آورد.
بچه مار با پرورش و نگه داری دل سوزانه استاد چیانگ لی، روز به روز بزرگتر می شد و از طرفی خطری هم برای سایر حیوانات و #شاگردان و حتی خود استاد محسوب می شد.
شاگردان از استاد خود می خواستند تا آن ما را از جمع حیوانات خارج ساخته و در جنگل رها کند ولی هر بار استاد از انجام این خواسته شاگردانش خودداری می کرد؛
تا این که روزی به ناگاه آن مار، دست استاد را نیش زد و بعد به طرف جنگل فرار کرد.
شاگردان کمتجربه و کم اندیش با دیدن این صحنه با خنده و کنایه، استاد خود را به باد انتقاد و بعضا استهزا گرفتند و او را سرزنش کردند، ولی استاد پرتجربه و پراندیش کاملا سکوت کرد و پس از مداوای دست خویش، یکه و تنها به گوشه ای #خلوت پناه برد و مدت ها به بحر تفکر عمیق فرو رفت.
پس از آن خلوت دل انگیز، به جمع شاگردانش پیوست و به آموزش فنون مار به آنها پرداخت و این روش منحصر به خود را رونق داد.
🗞 برگرفته از نشریه #رزمآور با کمی تغییر و خلاصه
#zen
#داستان 📚
👊 @HrazmiVpahlvani 💪
کانال هنرهای رزمی ورزش پهلوانی🇮🇷
🥋🏋♂🤼♂🤸♂🧗♂🤺🏊♂🏇
(⛩هنرهای رزمی ما را از خواب بیدار می کند و در آن زیبایی بزرگی نهفته است.)
🥋 داستان رزمی
🔆 روزی پسری نزد استاد هنرهای رزمی آمد و به او گفت که یکی از افسران امپراطوری مزاحم او و خانوادهاش شده است و هر روز به نحوی آن ها را اذیت میکند.
پسر جوان گفت که افسر گارد #امپراطور، مبارزی بسیار جنگاور است و در سراسر سرزمین امپراطوری، کسی سریعتر و پر شتاب تر از او حرکات رزمی را اجرا نمی کند به همین خاطر هیچ کس جرأت #مبارزه با او را ندارد!
لقب این افسر "برق آسا" است، من چگونه می توانم از خودم و حریم خانواده ام در مقابل او دفاع کنم؟!
استاد تبسمی کرد و گفت: او را به مبارزه دعوت کن و در نبردی مردانه او را سرجایش بنشان! 🥊
پسر جوان لبخند تلخی زد و گفت: چه میگوئید؟!
او "برق آسا" ست و سریع تر از برق ضربات خود را وارد می سازد. من چگونه می توانم به سرعت به او ضربه بزنم؟!
استاد با همان لحن آرام و مطمئن خود گفت: او را به مبارزه دعوت کن و در نبردی مردانه سر جایش بنشان! برای تمرین ضربه زنی برق آسا هم فردا نزد من بیا تا به تو راه سریع تر جنگیدن را بیاموزم!!!
فردای آن روز پسر جوان لباس تمرین رزم به تن کرد و مقابل #استاد ایستاد.
استاد از جا برخاست به آهستگی دستانش را بالا برد و با چرخش هم زمان بدن و دست و سر و کمر و پاهایش، ژست مردی را گرفت که قصد دارد به پسر جوان ضربه بزند.
اما نکته اینجا بود که حرکت ضربه زنی را با سرعتی فوق العاده کم و تقریبا صفر انجام داد و یک ضربه استاد به صورت پسر خیلی طولانی طول کشید!!
پسر جوان ابتدا مات و مبهوت به این بازی آهسته استاد خیره شد و سپس با بی تفاوتی در گوشه ای نشست.
🕐 یک ساعت بعد وقتی نمایش ضربه زنی استاد به اتمام رسید، او از پسر خواست تا با سرعتی بسیار کمتر از او همان ضربه را اجرا کند! پسر با اعتراض فریاد زد که حریف او سریع ترین مبارز سرزمین امپراطور است، آن وقت استاد با این حرکات آهسته و لاک پشت وار می خواهد روش مبارزه با برق آسا را آموزش دهد؟!!
اما استاد با اطمینان به پسر گفت که این تنها راه مبارزه است و او چاره ای جز اطاعت ندارد.
پسر به ناچار حرکات رزمی را با سرعتی فوق العاده کم اجرا نمود روزهای بعد نیز استاد حرکات جدید را با همین شکل یعنی اجرای حرکات چند ثانیه ای در چند ساعت آموزش داد و سرانجام روز مبارزه فرا رسید.
پسر جوان مقابل افسر امپراتور ایستاد و از او خواست تا دست از سر خانواده اش بردارد و افسر امپراتور خشمگین و مغرور بدون هیچ توضیحی دست به #شمشیر برد و به سوی پسر جوان حمله کرد!
اما در مقابل چشمان حیرت زده سربازان و ساکنین دهکده، پسر جوان با سرعتی باور نکردنی سر و صورت افسر را زیر ضربات خود گرفت و در یک چشم به هم زدن جناب "برق آسا" را بر زمین کوبید!
همه حیرت کردند و افسر امپراتور ترسان و شرم زده از دهکده گریخت.
پسر جوان نزد استاد آمد و از او راز سرعت بالای خود را پرسید؟!
او به استاد گفت: ای استاد بزرگ! من که تمام حرکات را آهسته اجرا کردم چگونه بود که هنگام رزم واقعی این قدر سریع عمل کردم؟!
استاد خندید و گفت: تک تک اجزای وجود تو در تمرینات آهسته، تمام جزئیات فرم های مبارزه را ثبت کردند و به این ترتیب هنگام رزم واقعی بدن تو فارغ از همه چیز دقیقا می دانست چه حرکتی را به چه شکل درستی باید انجام دهد و به طور خودکار آن حرکت را با حداکثر سرعت اجرا کرد!
در واقع سرعت اجرای حرکات تو به خاطر تمرین آهسته آن بود، هرچه تمرین آهسته تر باشد سرعت اجرا در شرایط واقعی بیشتر است.
✅ در #زندگی هم اگر می خواهی بهترین باشی باید عجله و شتاب را کنار بگذاری و
فقط با صبر و حوصله و سرعت پایین (و به موقع) است که می توان به سریع ترین و پیچیده ترین امور زندگی مسلط شد.
http://ito.blogfa.com
#داستان 📖
👊 @HrazmiVpahlvani 💪
#کانال هنرهای رزمی ورزش پهلوانی🇮🇷
🥋🏋♂🤼♂🤸♂🧗♂🤺🏇
(⛩هنرهای رزمی ما را از خواب بیدار می کند و در آن زیبایی بزرگی نهفته است.)
📖 #داستان رزمی
👱♂ جوانى حدود سه سال کاراته کار کرد.
پس از این دوره آموزش، شروع به آزار و وحشت مردم دهکده مجاور کرد و هر هفته یک بار به نحوى براى ساکنین مزاحمت ایجاد مى کرد. یک روز بعد از ظهر هنگامى که سرگرم مردم آزارى بود تنه اش به یک پیرمرد خورد.
این اتفاق کوچک باعث خشم و عصبانیت جوان شد و در حالى که دشنام مى داد به پیرمرد گفت: «مگر جلوى پایت را نمى بینى؟!»
مرد پیر در حالى که هنوز سر راه جوان ایستاده بود گفت: «فکر نمى کنید بایستى با مردم، خصوصاً سالخوردگان، مؤدب تر باشید؟»
جوانک که سخت برآشفته شده بود با تمام نیرو ضربات مهلکى با مشت و لگد به پیرمرد وارد آورد و اورا به زمین کوبید و در عوض تنها یک مشت از پیرمرد به سینه اش اصابت کرد.
جوان، مغرور از این نبرد یک طرفه و آسیب جزئى، بادى به غبغب انداخت وخوش حال، پیرمرد را به حال خود رها کرد و رفت.
گروهى از مردم که شاهد این ماجرا بودند به سراغ پیرمرد شتافتند و خواستند که کمکش کنند تا از زمین بلند شود ولى او بدون کمک از جا برخاست و در حالى که کاملاً سرحال به نظر مى رسید به سوى منزلش رفت.
♨️ پس از تقریباً دو هفته که از این ماجرا گذشت، قفسه سینه و قلب جوان شروع به سوختن و درد کرد و پس از هر غذا حالت تهوع به او دست مى داد.
پس از پنج هفته او دیگر قادر نبود چیزى را در معده نگه دارد و در آخر هفته ششم بیش از ۱۰ کیلو از وزنش کاسته شد.
در این وقت بود که جوان پى برد این حالت ناگوار که به مرگ ختم خواهد شد ناشى از همان ضربه ساده چند هفته پیش پیرمرد است.
🙏 هنگامى که پیرمرد به بالین او آمد، جوانک از او عذرخواهى وتقاضاى بخشودگى کرد. پیرمرد چون دید که پسر واقعاً نادم و پشیمان است ازسر تقصیرش گذشت و دارویى مخصوص به او خوراند.
🤩 پس از یک هفته استراحت، به تدریج آثار سلامتى و تجدید قوا در او پیدا شد.
مرد پیر سپس رو به جوان کرد و گفت که آمدن او به این دهکده به خواسته تقاضاى ساکنین صورت گرفته و هدف، رفع مزاحمت هاى جوان بوده است.
او هم چنین به جوان گفت که یک استاد کاراته است و #کاراته، رگبار ضربات مشت و لگد نیست، هنر تمرکز بر ضربه و تعیین سرنوشت نبرد در یک لحظه و با یک ضربه است.
بعد از آن، جوان به شاگردى #استادپیر درآمد و از بهترین کارآموزان او شد.
👊 @HrazmiVpahlvani 💪
کانال هنرهای رزمی ورزش پهلوانی 🇮🇷
🏹🥊🏋♂🤼♂🤸♂🤺🏇🥋
⛩(هنرهای رزمی ما را از خواب بیدار می کند و در آن زیبایی بزرگی نهفته است.)
📚 مطالعه داستانهای ذن
نيم نگاهی ست به تجربه هايی متفاوت و نه كسب تجربه ای متفاوت.
📝 داستانهای #ذن عموماً كوتاه و بی حاشيه اند، زيرا اصولاً ذن مكتبی پر حرف نيست. از اين رو برخورد با مباحث آن، ممكن است كمی گيج كننده جلوه كند.
🤔 از سوی ديگر زبان متناقض، بی منطق و فلسفه و طنز گونه آن نيز، ذهن منطقی خواننده نوپا و حتی مخاطب كار گشته را به چالش وا می دارد.
برای ذن زيبايی و نقش و نگار #داستان اهميتی ندارد. آنچه مهم می نمايد، قدرت تلنگری ست كه ذن به مخاطب خود وارد می كند و گاه ممكن است اين تلنگر به سيلی جانانه ای بدل شود كه خواننده داستان را شوكه كند.
📖 داستانهای ذن هر چند كه ساختارها و اجزای نسبتاً مشخصی دارند اما هيچ معيار و موازنه ای در آنها ديده نمی شود، بسياری از اين داستانها به راستی رخ داده اند و نبوغ استادان ذن، سازنده واقعی اين حكايات بوده است.
از ديدگاه ادبی شايد حتی نتوان لقب داستان را به اين قطعه های داستانگونه داد، اما مسلماً اين امر برای اهالی كوچه باغ ذن، اهميت چندانی ندارد.
📜 اين قطعات را می توان حكايت، روايت، گفتار، پند، داستان و يا هر چیز مشابه ديگر ناميد.
آنچه در اين ميان مورد توجه است، پيام و بن مايه ای ست كه داستان به همراه دارد. درک اين بن مايه بسيار دشوار می نمايد اما دور از دست نيست ... ☯
#ذن 🀄️
👊 @HrazmiVpahlvani 💪
کانال هنرهای رزمی ورزش پهلوانی 🇮🇷
🏹🥊⚔👊🤺🥋
⛩ (هنرهای رزمی ما را از خواب بیدار می کند و در آن زیبایی بزرگی نهفته است.) 🀄️
🥋 ذن
طریقه و مکتبی عرفانی است که در #چین متولد شده و در #ژاپن به اوج شکوفایی خود رسیده است.
🧘♂ برای ذن تعریف خاصی بیان نشده است بلکه ذن تجربه ای ست که از طریق تمارین خود محور و تلاش مستمر میسر خواهد شد.
📚 فراگیری ذن برای هرکس با هر مذهب و عقیده ای آزاد است اما پیمودن این راه بر اساس اصول و روش های خاص ذن صورت می گیرد. ☯
📖 #داستان
🏯 راهبی از ياكوزان كه در حالت #ذاذن با قدرت، بی حركت نشسته بود پرسيد:
در حال حاضر به چه می انديشی؟
🤔 ياكوزان گفت:
به اعماق نه – انديشی می انديشم.
#ذن 🀄️
👊 @HrazmiVpahlvani 💪
کانال هنرهای رزمی ورزش پهلوانی 🇮🇷
🏹🥊⚔👊🤺🥋
⛩ (هنرهای رزمی ما را از خواب بیدار می کند و در آن زیبایی بزرگی نهفته است.) 🀄️
🥋 #داستان ذن
🧑🦲 تانزان و اكيدو
دو راهب #ذن در خيابان گل آلودی در شهر قدم می زدند كه به دختری با جامه ابريشمين برخوردند. او به خاطر گل و لای می ترسيد از خيابان بگذرد.
تانزان گفت: بيا دختر و او را از خيابان گذراند.
دو #راهب تا شب سخن نگفتند؛
سرانجام در دير، اكيدو نتوانست بی تفاوت بماند و گفت: راهبان نمی بايست به دختران نزدیک شوند. چرا چنين كردی؟
تانزان گفت:
دوست عزيز، من آن دختر را همانجا در شهر رها كردم. اين تو هستی كه او را با خود تا اينجا آورده ای!
#ذهن_آزاد 🤔
👊 @HrazmiVpahlvani 💪
کانال هنرهای رزمی ورزش پهلوانی 🇮🇷
🏹🥊⚔👊🤺🥋
⛩ (هنرهای رزمی ما را از خواب بیدار می کند و در آن زیبایی بزرگی نهفته است.)
🥋 داستان های ذن
🏯 در یک معبد پرت كوهستانی
چهار راهب به #ذاذن مشغول بودند.
🧘♂ تصميم گرفته بودند كه یک #سشين در سكوت مطلق برگزار كنند.
🌙 شب اول در مدت ذاذن شمع خاموش شد و كلبه را در تاريكی عميق فرو برد.
راهبی كه از همه جديدتر به معبد آمده بود آهسته گفت:
🔥 شمع خاموش شده است !
دومی جواب داد:
🗣 تو نبايد حرف بزنی، اين یک سشين در سكوت مطلق است!
سومی اضافه كرد:
چرا صحبت می كنيد. ما بايد خاموش بمانيم و #سكوت اختيار كنيم.
چهارمی كه مسئول سشين بود نتيجه گرفت:
😐 شما هر سه احمق و نادان هستيد، فقط من هستم كه حرف نزدم! ☯
#داستان 📚
👊 @HrazmiVpahlvani 💪
کانال هنرهای رزمی ورزش پهلوانی 🇮🇷
🏹🥊⚔👊🤺🥋
⛩ (هنرهای رزمی ما را از خواب بیدار می کند و در آن زیبایی بزرگی نهفته است.) 🀄️
📚 #داستان
توقنادیڪارمیکردم،یکباراومدپیشم
وگفت:مجید،جاییسراغنداری برم
کــارکنـم؟
گفتمچرا،همینآقاییڪهتوقنادیش
ڪارمیکنمدنبالشاگردمیگردهمیایی؟
نپرسیدچقدرحقوقمیده!!نپرسید
روزیچقدربایدڪارکنه!!نپرسید
بیمهمیکنهیانه!!
فقطگفت:مـوقـعاذانمیذارهبــرم
نمــازمرو بخـــونم؟!🌱
#شهید_محسن_حججی 🌷
@hal_khosh
#پهلوان_ایرانی 🇮🇷
👊 @HrazmiVpahlvani 💪
کانال هنرهای رزمی ورزش پهلوانی🇮🇷
🏹🥊⚔👊🤺🥋
⛩(هنرهای رزمی ما را از خواب بیدار می کند و در آن زیبایی بزرگی نهفته است.)🀄️
🥋 #داستان ذن
🖋 استاد خوشنویسی در معبدی روی یک تکه کاغذ مشغول نوشتن حروف بود.
یکی از شاگردان بسیار باهوش او را تماشا می کرد.
وقتی کار استاد تمام شد، نظر شاگردان را پرسید.
آن شاگرد بی درنگ گفت: اصلا خوب نبود.
😥 استاد دوباره سعی کرد ولی شاگرد باز هم انتقاد کرد. چندین بار دیگر خوش نویس با دقت دوباره نوشت و هر بار شاگرد آن را رد می کرد.
بالاخره وقتی شاگرد توجه اش به جایی دیگر بود استاد از فرصت استفاده کرد و سریع حروفش را نوشت.
😎 از شاگرد پرسید: "حالا چه طور؟"
شاگرد برگشت و نگاه کرد و از روی تعجب فریاد زد:
آن... یک شاه کار است. ☯
❇️ هنر از خلوص سرچشمه می گیرد.
👊 @HrazmiVpahlvani 💪
کانال هنرهای رزمی ورزش پهلوانی🇮🇷
🏹🥊⚔👊🤺🥋
⛩(هنرهای رزمی ما را از خواب بیدار می کند و در آن زیبایی بزرگی نهفته است.)🀄️
🥋 سی و دو سامورایی (۱)
🏟 نخستین همایش بزرگ کندو با حضور ۳۲ تن از بزرگترین اساتید
سامورایی ژاپن در سالن شهید افراسیابی تهران برگزار شد.
این #همایش با هدف: شناساندن هنر
اصیل سامورایی کندو در ایران توسط بزرگترین اساتید کندو
#ژاپن و همکاری «کن دو» و «ای آی دو» (سامورایی) ایران صورت گرفت.
👱♂ مسئولان ورزشی کشور و ورزشکاران زیر به این همایش
دعوت شده بودند.
آقایان: آرین خو، کیهانی، زمانی،
کارآزاد، سلطانی، ابراهیمی، لطیفی و فخری.
و رئیس و مسئول سبک #ای_آی_دو و #کندو (شمشیرزنی مدرن) آقای مهدی زاده، و مسئول روابط عمومی آقای احیایی در این همایش حضور داشتند.
📔 قبل از خواندن
گزارش #داستان کوتاهی را بخوانید:
دروازههای بهشت و جهنم
🗡 سربازی به نام نوبوشیج نزد هاکوئین آمد و پرسید: آیا راسته که
بهشتی هست و جهنمی؟
هاکوئین سؤال کرد: تو کی هستی؟
مرد جنگجو پاسخ داد که سامورایی است.
هاکوئین گفت: «تو» سربازی؟ کدام فرماندهی تو را برای محافظت خود انتخاب میکند؟ تو که بیشتر مثل گداها میمانی!
😤 نوبوشیج آنچنان عصبانی شد که داشت شمشیرش را می کشید ولی هاکوئین به کلام خود ادامه داد که:
شمشیر هم داری؟ لابد آنقدر کند است که سر من را هم نمیتواند ببرد.
🤺 لحظه ای که نوبوشیج شمشیر را کشید، هاکوئین خاطرنشان ساخت:
🔥 اینجا دروازه های #جهنم باز می شوند.
سامورایی با شنیدن این جمله به روش تعلیم استاد پی برد و شمشیر را در غلاف فرو برد و تعظیم کرد.
«هاکوئین» گفت:
✨ و اینجا دروازه های #بهشت باز میشود.
🔶 داستان جالبی بود و با خواندن آن، بیشتر کنجکاو میشویم ساموراییهای مهمان چگونهاند.
سالن شهید افراسیابی با قالیهای ایرانی و دسته های گل تزئین شده بود و موسیقی ملایم ژاپنی از بلندگوها پخش میشد.
با آمدن سامورایی ها و ساز و برگهای زیادی که با خود آورده بودند کنجکاوی و شوق و
ذوق تماشاچیان بیشتر شد.
سن آنها از شصت سال تا هشتاد و هشت
سال بود.
📖 نمایش با تلاوت آیات قرآن شروع شد.
قبل از تلاوت #قرآن، سامورایی ها همه در وسط زمین نشسته بودند با لباس و ساز و برگهای خود و به محض اینکه متوجه شدند که می خواهند قرآن بخوانند، با اشاره یکی از آنها همگی بلند شدند و به احترام ایستادند و بعد از پایان، به حضار تعظیم کردند.
⚔ اولین نمایش، به وسیله مسن ترین آنها که هشتاد و شش یا هشت سال
داشت شروع شد. او به تماشاچیان که در جهات مختلف نشسته بودند تعظیم کرد و حضار تحت تأثیر سن، ادب و تواضع او به شدت او را تشویق کردند بعد نیز مبارزه با #شمشیر و چوب شروع شد.
👱♀ در میان آنها خانمهای سامورایی نیز بودند که به دلیل احترام به سنن ما، از اجرای نمایش خودداری کردند. سن این خانمها نیز بالای شصت و هفتاد بود.
این گروه قبل از آمدن به تهران، از شیراز و اصفهان دیدن کرده بودند.
⌛️ در حاشیه
♨️ سرگروه ساموراییها، در هنگام شروع نمایش سخنرانی کوتاهی کرد و خطاب به تماشاچیان به فارسی گفت:
😊 صبح به خیر
که بلافاصله تصحیح کرد و گفت: عصر بخیر و با تشویق تماشاچیان روبرو شد. (ذوق تماشاچیان از شنیدن فارسی حرف زدن یک سامورایی و گذشت کردن از اشتباه لپی 😃)
♨️ هنگامی که #سامورایی ها در وسط سالن در یک خط منظم نشسته بودند، یک سامورایی دیگر بر روی نیمکت نزدیک تماشاچیان نشسته بود و مسئول پذیرایی برای او شربت آورد که او با دو دست خود، بقیه یاران خود را نشان داد و با اشاره به او فهماند که نمی خورد و او را به بیرون دعوت کرد.
♨️ نظم، سکوت، احترام به همدیگر و تماشاچیان، احترام به زمین، همه را تحت تأثیر قرار داده بود.
♨️ قدهای خمیده، صورتهای پر از چین و چروک و پاهای لرزان ساموراییها به ما می گفت که:
👈 رزمی کاران عزیز، زمان بر تو غلبه خواهد کرد و مغرور نباش و آنها متواضع بودند و از جوانی یاد گرفته بودند که اینچنین باشند.
صورتهای خندان آنها و ادامه راهشان نشان می داد که هدف آنها حتماً چیز دیگری بوده است.
#ادامه_دارد..
👊 @HrazmiVpahlvani 💪
کانال هنرهای رزمی ورزش پهلوانی
🥋🏹🥷🇮🇷⚔🥊🤺
⛩(هنرهای رزمی ما را از خواب بیدار میکند و در آن زیبایی بزرگی نهفته است.)🎴