eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
903 دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
دوم دی ماه ۱۳۶۵ از راست برادر عباس قلینژاد تاکستان و راوی:
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
❣🕊 #واقعیت‌های‌کربلای۴ این‌قسمت👇 #کربلای‌چهار_از_دید_دوربین‌من... #خاطره‌شماره۲ راوی: #طلبه‌جانباز
❣🕊 ۴ این‌قسمت👇 ... ۳ راوی: 🌾🕊 حوالی ساعت ۱۱/۵ برادری با لهجهٔ مخصوص و البته کمی شیرین و غلیظ وارد خط بیسیم ما شد و تاکید کرد که حجم آتش را زیاد کنیم، برای من که شدید احساس عذاب وجدان می کردم (چرا که در آن شرایط ۱۰۰% تحریمی. آن همه گلوله را هدرمی دادیم ) سخت ترین روز حضورم در جنگ بود. بالاخره مافوق بود و اطاعتش لازم؛ ولی ما در شرایطی نزدیکتر از او به میدان بودیم ، نهایتا هم برای اینکه تمرّد از دستور نکرده باشیم و هم خیلی عذاب وجدان نکشیم. در حدی کم حجم آتش درخواستی را بیشتر کردیم ، حدود ۲۰ دقیقه بعد دوباره همان برادر به خط آمد و باعصبانیتی بالا گفت: آقا، اگه عرضه نداشتین به جبهه نمی آمدین.😡 و بسیار آمرانه دستور داد: آتشبارهایتان به فرمان ما توجه کنند و با آخرین توان، اجرای آتش کنند. چند دقیقه بعد که خورشید به بالای مواضع دشمن رفت و شعاع و کیفیت دیدما بهتر شد و با توجه به دوربین مجهز نصب شده روی متوجه ستونی عظیم مرکب از انواع نفربرها و کمرشکن‌هایی که حامل تانک و توپ هویتزر و ...بودند، شدیم😳(ستونی که نه ابتدایش دیده می شد و نه انتهایش) انگار حتی فکر نمی کردند در معرض دید و در دسترس تیر ماهستند. سریعا به همان خطی که ما را آقا(نه برادر ؛ که به منزله فحش بود آن روز😁) و بی عرضه خطاب کرده بود زنگ زدم و گفتم آقا، ما الان عرضهٔ کار یافتیم و می خواهیم کار کنیم و قضیه‌ی ستون را گفتم. حالا ستونی عظیم مقابل ما بود و آتش ما به درستی روی آن متمرکز نمی شد و هر چه ما تصحیحات اعمال می کردیم گلوله‌ها تحت فرمان ما نبودند(به همان دلیلی که قبلا توضیح دادم). وضعیت به قدری آشفته شده بود که ما بر سر خدمه‌ی آتشبارها داد می زدیم که چرا درست کار نمی کنید (با آن که یقین داشتیم آن برادران با تمام توان و با دقت کامل مشغول بودند و تقصیر از جای دیگری است). در همین هنگام که به خاطر پرت و پلا رفتن گلوله‌ها بر سر هم داد می زدیم، زلزلهٔ وحشتناکی روی داد به طوری که طوری تکان خورد که ما خود را تجدید کردیم ولی به دلیل مهارهای محکم سیمانی دوباره سرپا ایستاد. 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365 👇👇👇
❣🕊 ۴ این‌قسمت👇 ... ۴ راوی: 🌾🕊 حدود ۵۰۰ یا شاید۶۰۰ متر دورتر از محدوده عمل ما(سه راه بصره- البحار- فاو) دودی بسیار غلیظ در حجمی زیاد به هوا بلند شد و کاملا فضای منطقه را پوشاند. هم زمان با آن و با توجه به باران ریز و متناوب دوشبانه روز قبلی امکان تردد ماشین های سنگین از جاده های خاکی و حتی شنی وجود نداشت و تنها راه نقل و انتقال تجهیزات همان راه آسفالته بود، سه راه مذکور هم بسته شد و ستون مجبور به توقف گردید. با توقف آن ستون عظیم و رسیدن خودروهای عقب ترافیکی بزرگ شکل گرفت و خودروها رسما به هم چسبیده و مرتب بوق می زدند و این فرصت مناسبی برای ما بود که آنها را قلع و قمع بکنیم و به لطف خدا آن گلوله‌های اندکی که اتفاقا روی خودروهای پر از نیروی شبیه به ایفاهای ما و نیز روی کمرشکن‌های حامل تانک‌ها می افتادند چنان رعب و وحشتی در بقیه گ‌ی آنها ایجاد کرد که به اتفاق از خودروها پایین آمده و پشت خاکریز جاده پناه گرفتند. حالا نوبت ما شده بود تا شکاری را که به پای خود به شکارگاه آمده بود شکار کنیم. هنوز سرگرم آتش بازی بودیم که موتوری با دو سرنشین که از لهجه‌اش کاملا مشخص بود یکی از آنها همان برادری است که به ما آقای بی عرضه گفته بود، وارد محوطه دکل شد و بافریادی بلند و شادمانانه ما را به پایین آمدن دعوت کرد، حقیقتش چون به من خیلی گران آمده بود آن حرف و مخصوصا در آن شرایط بحران روحی، گفتم نه آقا. ما تازه عرضه دار شده ایم و می خواهیم کارمان را با عرضه ادامه دهیم.😏 نمی دانم چه شد که پایین آمدیم و آن برادر هرسه نفر ما را در آغوش گرفت و در حالی که مثل ابر بهاری اشکش سرازیر بود از ما معذرت خواهی کرد. شاید بیست دقیقه‌ای آرام نگرفت و همانطور گریه میکرد و ما را در آغوش می فشرد. وقتی آرام گرفت، با لحنی بسیار هیجانی و احترامی معصومانه پرسید می دانید چه کار کردید؟ و ما جواب دادیم که نه.😕 و واقعا هم نمی دانستیم. گفت: آن زلزله را احساس کردید؟ و با اشاره به دود غلیظ بالای سرمان پرسید می دانید این دود ناشی از چیست؟ وقتی ما دوباره همان جواب را دادیم دوباره ما را در آغوش کشید و گفت: حدود ۷ ماه پیش عراقی‌ها در طرحی موسوم به دفاع متحرک طرح بازپس گیری را ریخته و از بد حادثه و از روی اتفاق امروز روز اجرای آن طرح بود و آن ستون بزرگ هم بدنهٔ اصلی نیروهای عمل کننده و آن و دود غلیظ هم ناشی از انبار مهمات تغذیه کننده آن طرح بود که شما به آتش کشیدید و به قدری هم حفاظت اطلاعاتشان خوب کارکرده بود که ما هیچ اطلاعی از آن نداشتیم و ساعت ۱۱ همین امروز از طریق رادارهای رازیت متوجه موضوع شدیم و علت اصلی عصبانیت ما هم به همین دلیل بود که در این شرایط بحرانی با این واقعه ی خطرناک روبرو می شدیم و اطلاعاتی هم از آن نداشتیم. 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365 👇👇👇
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
❣🕊 #واقعیت‌های‌کربلای۴ این‌قسمت👇 #کربلای‌چهار_از_دید_دوربین‌من... #خاطره‌شماره۴ راوی: #طلبه‌جانباز
❣🕊 ۴ این‌قسمت👇 ... ۵ راوی: 🌾🕊 خلاصه آن برادر به دلیل مشغله ی فراوان کاری از ما جدا شد و ما همین جوری هاج و واج به همدیگه خیره شده بودیم. به هر حال خطر رفع شده و ما فارغ بال از انجام ماموریتمان در سوله ی مخصوص دکل مترصد خبر بودیم ولی در بیسیم ها گویا سکوت رادیویی سنگینی حاکم شده بود . ساعت ۸ شب رادیوی جیبی خود را که معمولا با به بازو می بست، درآورد و روشن کرد . بلافاصله وقتی ساعت خبر فرا رسید. رادیو شروع به پخش مارش عملیات ( ویژه ی عملیاتهای پیروزمندانه ) کرد و که علاوه بر اخلاص و ایمانش کمی احساساتی بود شروع به رجزخوانی کرد. وقتی پس از پایان پخش مارش نظامی گوینده ی خبر با غروری هیجان آمیخته اعلام کرد که رزمندگان پرتوان اسلام ضمن هوشیاری کامل و اجرای آتش به موقع توپخانه در جاده بصره - فاو توانستند ضمن انهدام یک کاروان نظامی بزرگ و سرکوب اقدام آنان تعداد ۴۴۴۴ نفر از مزدوران بعثی را کشته و یا مجروح سازند! ما سه نفر دست در گردن هم انداخته و با چشمانی پراز اشک شوق، خدایمان را از بابت کاری که خود کرده ولی به مصداق آیه شریفه ی " و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی ... ) به نام ما به ثبت رسانده بود سپاس گفتیم. چرا که اولا آن انبار مهمات حدود ۵۰۰ یا ۶۰۰ متر خارج از محدوده ی عمل ما بود . ثانیا ما از وجود آن هیچ اطلاعی نداشتیم. ثالثا حتی اگر در محدوده ی عمل ما بود و حتی از آن اطلاع هم می داشتیم با آن قبضه های داغان نمی توانستیم بزنیمش. رابعا اصلا ما ماموریتمان اجرای آتش بر مواضع دشمن و زمینگیر کردن آنها به منظور تسهیل در امر خارج کردن نیروها و کاستن از شدت تلفات خود بود نه مقابله با آن طرح خطرناک. و البته پس از تخلیه ی هیجاناتمان کلی به واسطه دقت تخمین مخبر و تهیه کنندگان خبر مذکور خندیدیم، چرا که در همچین مواقعی که حدود تلفات از روی یگان های متلاشی شده حدس زده می شود دیگر عدد یکان و حتی دهگان ذکر نمی شود و به صورت گرد شده مثلا ۴۰۰۰ یا ۴۴۰۰ نفر گفته می شود.😂 از دلاورمردان و برادر از دلیران خطه ی غیوران ، هر دو در مراحل آخر عملیات ۵ به آنچه سال ها عاشقانه در طلبش بودند دست یافته و به فیض عظمای نائل آمدند .🕊❣ 🍃با آرزوی توفیق شما در پاسداری از ارزش های والای اسلامی و امید به همرکابی در سپاه منجی موعود والبته در واحدی زیر پرچم امام خراسانی انقلاب. برادر شما طلبهٔ حقیر، پایان‌این‌قسمت... 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365
🌸 🍃 🕊 🍃 🕊 🕊 ۴ 🕊 نام پدر : حسین ولادت : 1/مهر/1346 تاریخ شهادت : 4/دی/1365 ❣ ✨🌸 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365
🌹سالروز عملیات و پرکشیدن دست‌بسته‌ی 175 که زنده به گور شدند... 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
: در حال حاضر از ارکان‌های مهم کشور، ولایتمداری و قرارگرفتن در مسیر شهدای والامقام است و همگان باید این دو ملاک ارزشمند را مبنای کار قرار دهیم. 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365
یاد مردانی بخیر که در اقیانوسِ دلشان صید خدا شدند ... از راست: یاد شهدا با صلوات🌹 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خورشید را بگو که نتابد ز پشت ابر، چون صبح من به نگاه و لبخند تــو آغاز میشود . 🌷 📎سلام، صبحـتــون شهــدایــی🌺 …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بِسمِ نآمَتـ ڪِھ اِعجاز میڪُنَد... بســمِ ••🍃 (عج)❤️ ❤️ 💚 💚 💝 🍃🌸عاليجنابِ چرا غايبــى هنوز ؟! 🌸🍃يادِ تو قرنهـاست كه در حاضرست ... 💚اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج💚 بر روے زمین و آسمانها و ڪرات در بین مناجات براے حاجات زیباتر از این جمله ندیده است ڪسے بر خاتم انبیاء محمّد(ص) صلوات 🌷 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌷 🌺🍃صلوات یادتون نره🍃🌺 …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
به صبح روی تو غیر از سلام جایز نیست به پیش پای تو جز احترام ، جایز نیست ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣🕊 ۴ این‌قسمت👇 ... ۶ راوی: 🌾🕊 ❣وقتی آن ستون نظامی به لطف خدا تارومارشد و تبادل آتش کمی فروکش کرد و بخشی از امکانات موجود در صحنه از معرض خطر خارج گردید ، ما با استفاده از فرصت به دست آمده به خودمان (ساحل روبروی جزیره بلجانیه ) برگشتیم و چون ماموریت دیگری به ما محول نشده بود در تدارک خروج از منطقه بودیم که دوستان پیشنهاد کردند که برای آخرین بار کل منطقه را نگاه کنیم . وقتی به اطاقک دکل رسیدیم و دوربین را راه انداختیم با دو صحنه دلخراش و عذاب آور مواجه شدیم . بعضی ازجنازه های به لحاظ کائوچوهای تعبیه شده در آن روی آب معلق بودند و با موج آب و وزش باد در دونقطه (تنگه بوارین و ام الخصیب)بر روی آب غلط می خوردند که مشاهده این صحنه به قدری ناراحت کننده بود که قابل توصیف نیست💔🍂 و پس از آن صحنه دلخراش آتش گرفتن حدود ۸۰ جنازه شهدا در شیار بین تپه های ۱۴۳ و ۱۴۵ شرهانی . در عملیات والفجر ۱ جانسوزترین صحنه ای است که دل بی قرار مرا آتش می زند . دیدن منظره وحشتناک شناور بودن جنازه ها بر روی آب در تنگه بین جزیره بوارین و .دوربین لازم نداشت و به قدری جانسوز بود که دیگر از خیر دیدزدن بعضی جاها که تصمیم داشتیم ببینیمشان ، گذشتیم و همانجا یک دل سیر گریه کردیم.😭💔 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365 👇👇👇
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
❣🕊 #واقعیت‌های‌کربلای۴ این‌قسمت👇 #کربلای‌چهار_از_دید_دوربین‌من... #خاطره‌شماره۵ راوی: #طلبه‌جانباز
❣🕊 ۴ این‌قسمت👇 ... ۷ راوی: 🌾🕊 🕊بعد از پایان ماموریت مان فرمانده ما در بیسیم از من خواست که به دلیل نگرانی شدید خانواده که البته حق هم داشتند، دوسه روزی را به مرخصی بروم و بنده هم بلافاصله همان شب خودم را به مقر لشکر در دزفول(پادگان شهیدباکری) رساندم. چون مرخصی ها لغو بود قرار شد بنده با دوبرگ شهری(یکی برای خروج از دژبانی پادگان و دیگری برای موقع برگشت) به مرخصی بروم ولی چون اخوی و پسر دائی ها و پسر عموها به همراه چند هم محلی دیگر به جبهه آمده و من به خاطر شرایط خاص آنها را ندیده بودم آن روز را به مقر آنها رفتم و شب را پیش آنها در اردوگاه ماندم. همین که صبح به پادگان برگشتم فرمانده تا مرا دید دستش را بالا برد و خدا راشکر کرد که من نرفته‌ام (چرا که قراربود یک روز قبل بروم) بلافاصله مرا کناری کشید و گفت: دیگه نرو، که همین امروز و فردا عملیات هست. باشنیدن خبر عملیات، آن هم در حالی که هنوز معدودی از یگان‌ها به عقب برنگشته‌اند و هنوز آمار تلفات قطعی نشده و بدتر از همه سازمان رزم گردان‌های ممتاز پیش قراول به هم ریخته و جای و مجروحین خالی بود تعجب کردم.😳( دقیقا مثل سردار استوار آذر ) و تعجب من وقتی بیشتر شد که شنیدم عملیات قریب الوقوع آتی در پیگیری می شود.😨 تا اسم به میان می آمد انگار بچه‌ها بال در آورده اند و بیقرارانه منتظر عملیات بودند ولی این بار وضع با همیشه فرق می کرد. چرا که شلمچه علی‌الظاهر در آن شرایط جای مناسبی برای عملیات نبود.(ما در عملیات در شلمچه ناموفق بودیم با آن که چندین ماه برای آن کارشده و نیروها آموزش های لازم دیده و امکانات لازم برای عملیات فراهم شده بود. بار دوم در آب گرفتگی شلمچه( زید ) قبل از کلی تلفات داده بودیم و مخصوصا این بار در ۴ که بیش از یک سال برای شناسایی‌ها و آماده سازی زمینه‌ها کار شده و کلی برایش هزینه داده بودیم و تدابیری که هرگز در طول جنگ سابقه نداشت اندیشیده شده بود(مثلا قرار بود در خط اول از استفاده شود به لحاظ اهمیت کار و در حالی که بعضا موشک از تانکی که قرار بود بزند گران قیمت تر بود.) و در نهایت نتوانسته بودیم به اهدافمان برسیم و از طرفی دشمن زبده )‌ترین واحدهای ارتشش را وارد کرده و به دلایلی کاملا آماده بود و از طرف دیگر ما با واحدهایی که به تازگی دچار تلفات شده و هنوز ترمیم نشده بودند به عملیات می رفتیم. همه پکر بودند و متعجب، و فقط تعبدا برای امتثال امر فرماندهان جنگ تسلیم اوامر بودند و جالب اینکه بدنه اصلی نیروها هم به هیچ وجه به عملیات جدید توجیه و قانع نشده بودند.(حداقل در لشکر ما ) خلاصه برخلاف همیشه با شک و تردید راهی منطقه شدیم. تازه عصر قبل از عملیات (یعنی حدود ۵ ساعت قبل از عملیات) قضیه انتخاب شلمچه در آن زمان(به ظاهر نامعقول) برای نیروها توضیح داده شد آن هم نه برای همه ! قضیه این بود که فرماندهان قرارگاه‌های سپاه برای ارائه گزارش کار عملیات و کسب تکلیف برای فعالیتهای بعدی محضر راحل ( رحمه الله علیه) می روند و پس از توضیحات لازم منتظر نظر امام می مانند. حضرت امام می فرمایند: . دوباره فرماندهان قضیای در شلمچه را یادآورشده و بالاتفاق می گویند: شلمچه همانگونه که دشمنان هم تبلیغ می کنند تسخیرناپذیر است. ولی امام باز هم تاکید می کند که از و به همین زودی عملیات را شروع کنید. در این موقع سردار حاج محسن رضایی که مستقیما از وقایع میدان نبرد مطلع بود شروع به صحبت می کند تا امام را به غیرقابل نفوذ بودن شلمچه کاملا توجیه کند و وقتی با پافشاری امام مواجه می شود. با ناراحتی می گوید: امام عزیز آیا فکر جان بچه های مردم را کرده‌اید؟ ،امام شروع به گریستن کرده و می فرمایند: بله ، . با این حرف امام همه حضار گریه می کنند و دلها برای عملیات قرص می شود. بدین ترتیب دژ آهنین و تسخیرناپذیر شلمچه که قبلا با انواع آمادگی و طراحی نظامی نشکسته بود این بار در فاصله‌ای کمتر از پانزده روز (شروع عملیات ۴ سوم دی بود و شب نوزدهم هم ۵ شروع شد) و در همان شب اول عملیات شکست.✨🌷 پایان‌این‌قسمت 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365