❣🕊
#واقعیتهایکربلای۴
اینقسمت👇
#کربلایچهار_از_دید_دوربینمن...
#خاطرهشماره۱
راوی:
#طلبهجانبازحمیدمصطفیزادهخلخالی
🌾🕊
🌾دیدبان توپخانه #لشکر۳۱عاشورا بودم؛ برای آخرین هماهنگی با فرماندهی واحد در آخرین دقایق عصر روز سوم دی ماه ۱۳۶۵ سوار بر موتور واحد از مقر مخفیمان که موتورخانهی کوره ای آجرپزی در ساحل #اروند (ساحل روبروی جزیره امالرصاص) بود، به مقر فرماندهی توپخانه که اطاقی دوسقفه در ساختمان مخروبه ی بنگاه کیوان(همان ورودی جادهی اهواز به خرمشهر) بود؛ آمدم.
همین که وارد محوطه ی بنگاه شدم برادرجمالی که نماینده ی ما در تطبیق آتش قرارگاه توپخانه بود پرید ترک موتور و با اصرار از من خواست تا او را که از تویوتای قرارگاه جامانده بود به قرارگاهشان برسانم.
چون وقت زیادی از روشنایی روز نمانده و ما هم باید آماده ی عملیات شب می شدیم، معذرت خواستم ولی او با یادآوری اهمیت حضور خودش در آنجا مرا قانع کرد که او را به سه راه #شلمچه برسانم.
هنوز اول راه بودیم و چند ساعتی تا شروع عملیات که قرار بود ساعت ده و نیم شب شروع شود ، وقت باقی بود که یک مرتبه آسمان منطقه به وسیله منورهای خوشهای هواپیماهای دشمن روشن شد.
برادر جمالی آهی جانسوز کشید و گفت : #حمید وضع خرابه و دشمن از برنامه ما خبردار شده که به این شکل فیلر زده و بعد خیلی مخلصانه برای بچه های خط شکن از خدای بزرگ طلب یاری کرد.✨
بلافاصله بعداز رساندن ایشان راه کوره را در پیش گرفتم اما وقتی به جاده ی موازی با #اروند رسیدم نگرانی همه ی نیروها را به وضوح مشاهده کردم.
زیر نور #منورهایخوشهای تمامی تحرکات نفربرها و نیروهای پیاده مثل روز دیده می شد و ازدحام به حدی بود که مسیری را که قبلا در ۵دقیقه می پیمودیم پس از نیم ساعت معطلی مجبور شدم موتور را همانجا پشت خاکریز جاده پارک کرده و پیاده به کوره بروم.
ما کارهای #شناسایی را تمام کرده و با ثبت نقاط حساس خطوط دشمن و نیز مقر آتشبارهایش کاملا آماده بودیم و همه ی هماهنگی ها ی لازم را برای تحویل گرفتن اسکله و انتقال نیرو و تجهیزات لازم برای ادامه ی عملیاتی که به منظور فیصله دادن به جنگ و پیروزی نهایی طراحی شده بود. انجام داده بودیم .
متاسفانه به دلیل #لو_رفتن اصل و حتی ساعت عملیات، یک ساعتی شروع عملیات به تشخیص فرماندهان عقب افتاد.
اخباری که در بیسیم ها شنیده می شد بسیار گنگ و مبهم و نگران کننده بود .
همین که گروهان های پیش قراول #غواص وارد آب شده و حرکت خود را شروع کردند. به دلیل آمادگی دشمن (که ناشی ازخبری بود که به وسیله یک نفوذی صاحب نفوذ و دیگر ستون پنجمی ها؛ در اختیارش قرار گرفته و با حساسیت به موضوع، از کیف و کم عملیات برخوردار شده بود)، عراقی ها حدود ۲ میلی متر روی آب اروند را با سلاحی مخصوص که سازمان ناتو در اختیارشان گذاشته بود #گاز تزریق کرده بودند و به محض ورود بچه ها آن را #آتش زدند (رودخانه اروند به طول حدود ۱۱ کیلومتر تقریبا از مقابل پل نو. واقع بر نهر عرائض تا روبروی کارخانه ی پتروشیمی #بصره در #امالخصیب آتش گرفته بود).
اگر نیروها در داخل اروند می ماندند همه قتل عام می شدند لذا بر اساس پیش بینی قبلی(البته نه آتش گرفتن اروند بلکه احتمالات دیگر) تنها دستوری که صادر شد این بود که هر کس به هر ساحلی نزدیک است از آب خارج شود (چرا که ماندن در آب برابر بود با فاجعه ای به نام #قتلعام)
و بدین ترتیب عملیات سرنوشت ساز #کربلای۴ در همان نطفه خفه شد.💔🍂
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
👇👇👇
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
❣🕊 #واقعیتهایکربلای۴ اینقسمت👇 #کربلایچهار_از_دید_دوربینمن... #خاطرهشماره۱ راوی: #طلبهجانباز
❣🕊
#واقعیتهایکربلای۴
اینقسمت👇
#کربلایچهار_از_دید_دوربینمن...
#خاطرهشماره۲
راوی:
#طلبهجانبازحمیدمصطفیزادهخلخالی
🌾🕊
❣با #شهیدسردارحدادزاده (فرمانده واحد)برای کسب آخرین اطلاع از وضعیت اسکله به محل تعیین شده رفتیم و از آنجا که اخبار بی سیمها شفاف نبود و احتمال توقف عملیات را هم با توجه به آن همه آمادگی نمی دادیم، موتور را در فاصله ده متری #اروند پارک کردیم و تازه می خواستیم آبی به سر وصورتمان بزنیم که عراقی ها دورهٔمان کردند ولی به دلیلی که من هنوز هم نتوانستهام خود را قانع کنم اصلا به ما تیراندازی نکردند.
ما سریع موتور را روشن کرده و از آنجا دور شدیم، ( عراقی ها حتی می توانستند با دستشان موتور را نگهدارند یا واژگون کنند. چه برسد که همه مسلح بودند و به خاطر مسائل پیش آمده در شب حساس و آماده)
به هر حال من و رسول از محاصرهٔ اتفاقی عراقیها خارج شدیم و یک راست به مقر فرماندهی آمدیم.
به لحاظ عقیم ماندن عملیات، چیزی که مسلم بود این بود که با شروع روشنایی هوا باید منتظر بمبارانهای شدید (مخصوصا #شیمیایی) باشیم و آن همه نیرو و امکانات به شدت در خطر انهدام بود.
به ما ماموریت دادند تا از روی #دکلدیدبانی توپخانه ی لشکر ۶۳خاتم برنقاط حساس و مخصوصا محل آتشبارهای دشمن آتش بریزیم (آن هم در حجمی وسیع).
من و رسول و جمشید از روی مختصاتی که در حدود سه ماه کار اطلاعاتی مخصوص دیدبانی در کالک ویژه ثبت کرده بودیم شروع به کار کردیم و از آنجا که شرجی سحرگاهی #اروند و اشعه نورانی خورشید شعاع دیدمان را به شدت کم کرده بود و به مواضع دشمن اشراف دید نداشتیم و نیز از آنجا که قبضههای آتشبارهای ما به خاطر شرایط اضطراری میدان جنگ بسیار بیشتر از حد استاندارد تیراندازی کرده و خانهایشان به دلیل تحمل حرارت زیاد متلاشی شده بود. احتمال می دادیم که اغلب گلولههای ما هدر می رود لذا با احتیاط کار می کردیم.
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
👇👇👇
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
❣🕊 #واقعیتهایکربلای۴ اینقسمت👇 #کربلایچهار_از_دید_دوربینمن... #خاطرهشماره۲ راوی: #طلبهجانباز
❣🕊
#واقعیتهایکربلای۴
اینقسمت👇
#کربلایچهار_از_دید_دوربینمن...
#خاطرهشماره۳
راوی:
#طلبهجانبازحمیدمصطفیزادهخلخالی
🌾🕊
حوالی ساعت ۱۱/۵ برادری با لهجهٔ مخصوص و البته کمی شیرین و غلیظ #اصفهانی وارد خط بیسیم ما شد و تاکید کرد که حجم آتش را زیاد کنیم، برای من که شدید احساس عذاب وجدان می کردم (چرا که در آن شرایط ۱۰۰% تحریمی. آن همه گلوله را هدرمی دادیم ) سخت ترین روز حضورم در جنگ بود.
بالاخره مافوق بود و اطاعتش لازم؛ ولی ما در شرایطی نزدیکتر از او به میدان بودیم ، نهایتا هم برای اینکه تمرّد از دستور نکرده باشیم و هم خیلی عذاب وجدان نکشیم. در حدی کم حجم آتش درخواستی را بیشتر کردیم ، حدود ۲۰ دقیقه بعد دوباره همان برادر به خط آمد و باعصبانیتی بالا گفت: آقا، اگه عرضه نداشتین به جبهه نمی آمدین.😡 و بسیار آمرانه دستور داد: آتشبارهایتان به فرمان ما توجه کنند و با آخرین توان، اجرای آتش کنند.
چند دقیقه بعد که خورشید به بالای مواضع دشمن رفت و شعاع و کیفیت دیدما بهتر شد و با توجه به دوربین مجهز نصب شده روی #دکل متوجه ستونی عظیم مرکب از انواع نفربرها و کمرشکنهایی که حامل تانک و توپ هویتزر و ...بودند، شدیم😳(ستونی که نه ابتدایش دیده می شد و نه انتهایش)
انگار حتی فکر نمی کردند در معرض دید و در دسترس تیر ماهستند.
سریعا به همان خطی که ما را آقا(نه برادر ؛ که به منزله فحش بود آن روز😁) و بی عرضه خطاب کرده بود زنگ زدم و گفتم آقا، ما الان عرضهٔ کار یافتیم و می خواهیم کار کنیم و قضیهی ستون را گفتم.
حالا ستونی عظیم مقابل ما بود و آتش ما به درستی روی آن متمرکز نمی شد و هر چه ما تصحیحات اعمال می کردیم گلولهها تحت فرمان ما نبودند(به همان دلیلی که قبلا توضیح دادم).
وضعیت به قدری آشفته شده بود که ما بر سر خدمهی آتشبارها داد می زدیم که چرا درست کار نمی کنید (با آن که یقین داشتیم آن برادران با تمام توان و با دقت کامل مشغول بودند و تقصیر از جای دیگری است).
در همین هنگام که به خاطر پرت و پلا رفتن گلولهها بر سر هم داد می زدیم، زلزلهٔ وحشتناکی روی داد به طوری که #دکل طوری تکان خورد که ما #شهادتین خود را تجدید کردیم ولی به دلیل مهارهای محکم سیمانی دوباره سرپا ایستاد.
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
👇👇👇
❣🕊
#واقعیتهایکربلای۴
اینقسمت👇
#کربلایچهار_از_دید_دوربینمن...
#خاطرهشماره۴
راوی:
#طلبهجانبازحمیدمصطفیزادهخلخالی
🌾🕊
حدود ۵۰۰ یا شاید۶۰۰ متر دورتر از محدوده عمل ما(سه راه بصره- البحار- فاو) دودی بسیار غلیظ در حجمی زیاد به هوا بلند شد و کاملا فضای منطقه را پوشاند.
هم زمان با آن و با توجه به باران ریز و متناوب دوشبانه روز قبلی امکان تردد ماشین های سنگین از جاده های خاکی و حتی شنی وجود نداشت و تنها راه نقل و انتقال تجهیزات همان راه آسفالته بود، سه راه مذکور هم بسته شد و ستون مجبور به توقف گردید.
با توقف آن ستون عظیم و رسیدن خودروهای عقب ترافیکی بزرگ شکل گرفت و خودروها رسما به هم چسبیده و مرتب بوق می زدند و این فرصت مناسبی برای ما بود که آنها را قلع و قمع بکنیم و به لطف خدا آن گلولههای اندکی که اتفاقا روی خودروهای پر از نیروی شبیه به ایفاهای ما و نیز روی کمرشکنهای حامل تانکها می افتادند چنان رعب و وحشتی در بقیه گی آنها ایجاد کرد که به اتفاق از خودروها پایین آمده و پشت خاکریز جاده پناه گرفتند.
حالا نوبت ما شده بود تا شکاری را که به پای خود به شکارگاه آمده بود شکار کنیم.
هنوز سرگرم آتش بازی بودیم که موتوری با دو سرنشین که از لهجهاش کاملا مشخص بود یکی از آنها همان برادری است که به ما آقای بی عرضه گفته بود، وارد محوطه دکل شد و بافریادی بلند و شادمانانه ما را به پایین آمدن دعوت کرد، حقیقتش چون به من خیلی گران آمده بود آن حرف و مخصوصا در آن شرایط بحران روحی، گفتم نه آقا. ما تازه عرضه دار شده ایم و می خواهیم کارمان را با عرضه ادامه دهیم.😏
نمی دانم چه شد که پایین آمدیم و آن برادر هرسه نفر ما را در آغوش گرفت و در حالی که مثل ابر بهاری اشکش سرازیر بود از ما معذرت خواهی کرد. شاید بیست دقیقهای آرام نگرفت و همانطور گریه میکرد و ما را در آغوش می فشرد.
وقتی آرام گرفت، با لحنی بسیار هیجانی و احترامی معصومانه پرسید می دانید چه کار کردید؟ و ما جواب دادیم که نه.😕 و واقعا هم نمی دانستیم.
گفت: آن زلزله را احساس کردید؟ و با اشاره به دود غلیظ بالای سرمان پرسید می دانید این دود ناشی از چیست؟ وقتی ما دوباره همان جواب را دادیم دوباره ما را در آغوش کشید و گفت: حدود ۷ ماه پیش عراقیها در طرحی موسوم به دفاع متحرک طرح بازپس گیری #فاو را ریخته و از بد حادثه و از روی اتفاق امروز روز اجرای آن طرح بود و آن ستون بزرگ هم بدنهٔ اصلی نیروهای عمل کننده و آن #زلزله و دود غلیظ هم ناشی از #انفجار انبار مهمات تغذیه کننده آن طرح بود که شما به آتش کشیدید و به قدری هم حفاظت اطلاعاتشان خوب کارکرده بود که ما هیچ اطلاعی از آن نداشتیم و ساعت ۱۱ همین امروز از طریق رادارهای رازیت متوجه موضوع شدیم و علت اصلی عصبانیت ما هم به همین دلیل بود که در این شرایط بحرانی با این واقعه ی خطرناک روبرو می شدیم و اطلاعاتی هم از آن نداشتیم.
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
👇👇👇
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
❣🕊 #واقعیتهایکربلای۴ اینقسمت👇 #کربلایچهار_از_دید_دوربینمن... #خاطرهشماره۴ راوی: #طلبهجانباز
❣🕊
#واقعیتهایکربلای۴
اینقسمت👇
#کربلایچهار_از_دید_دوربینمن...
#خاطرهشماره۵
راوی:
#طلبهجانبازحمیدمصطفیزادهخلخالی
🌾🕊
خلاصه آن برادر به دلیل مشغله ی فراوان کاری از ما جدا شد و ما همین جوری هاج و واج به همدیگه خیره شده بودیم.
به هر حال خطر رفع شده و ما فارغ بال از انجام ماموریتمان در سوله ی مخصوص دکل مترصد خبر بودیم ولی در بیسیم ها گویا سکوت رادیویی سنگینی حاکم شده بود .
ساعت ۸ شب #جمشید رادیوی جیبی خود را که معمولا با #چفیه به بازو می بست، درآورد و روشن کرد .
بلافاصله وقتی ساعت خبر فرا رسید. رادیو شروع به پخش مارش عملیات ( ویژه ی عملیاتهای پیروزمندانه ) کرد و #رسول که علاوه بر اخلاص و ایمانش کمی احساساتی بود شروع به رجزخوانی کرد.
وقتی پس از پایان پخش مارش نظامی گوینده ی خبر با غروری هیجان آمیخته اعلام کرد که رزمندگان پرتوان اسلام ضمن هوشیاری کامل و اجرای آتش به موقع توپخانه در جاده بصره - فاو توانستند ضمن انهدام یک کاروان نظامی بزرگ و سرکوب اقدام آنان تعداد ۴۴۴۴ نفر از مزدوران بعثی را کشته و یا مجروح سازند!
ما سه نفر دست در گردن هم انداخته و با چشمانی پراز اشک شوق، خدایمان را از بابت کاری که خود کرده ولی به مصداق آیه شریفه ی " و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی ... ) به نام ما به ثبت رسانده بود سپاس گفتیم.
چرا که اولا آن انبار مهمات حدود ۵۰۰ یا ۶۰۰ متر خارج از محدوده ی عمل ما بود .
ثانیا ما از وجود آن هیچ اطلاعی نداشتیم.
ثالثا حتی اگر در محدوده ی عمل ما بود و حتی از آن اطلاع هم می داشتیم با آن قبضه های داغان نمی توانستیم بزنیمش.
رابعا اصلا ما ماموریتمان اجرای آتش بر مواضع دشمن و زمینگیر کردن آنها به منظور تسهیل در امر خارج کردن نیروها و کاستن از شدت تلفات خود بود نه مقابله با آن طرح خطرناک.
و البته پس از تخلیه ی هیجاناتمان کلی به واسطه دقت تخمین مخبر و تهیه کنندگان خبر مذکور خندیدیم، چرا که در همچین مواقعی که حدود تلفات از روی یگان های متلاشی شده حدس زده می شود دیگر عدد یکان و حتی دهگان ذکر نمی شود و به صورت گرد شده مثلا ۴۰۰۰ یا ۴۴۰۰ نفر گفته می شود.😂
#سرداررسولحدادزاده از دلاورمردان #تبریز و برادر #پاسدارجمشیدصفاری از دلیران خطه ی غیوران #ارومیه ، هر دو در مراحل آخر عملیات #کربلای۵ به آنچه سال ها عاشقانه در طلبش بودند دست یافته و به فیض عظمای #شهادت نائل آمدند .🕊❣
🍃با آرزوی توفیق شما در پاسداری از ارزش های والای اسلامی و امید به همرکابی در سپاه منجی موعود والبته در واحدی زیر پرچم امام خراسانی انقلاب.
برادر شما طلبهٔ حقیر، #بسیجیجانبازحمیدمصطفیزادهخلخالی
پایاناینقسمت...
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
❣🕊
#واقعیتهایکربلای۴
اینقسمت👇
#اصلاکربلایپنجچیزطبیعینبود...
#خاطرهشماره۶
راوی:
#طلبهجانبازحمیدمصطفیزادهخلخالی
🌾🕊
❣وقتی آن ستون نظامی به لطف خدا تارومارشد و تبادل آتش کمی فروکش کرد و بخشی از امکانات موجود در صحنه از معرض خطر خارج گردید ، ما با استفاده از فرصت به دست آمده به #دکل خودمان (ساحل روبروی جزیره بلجانیه ) برگشتیم و چون ماموریت دیگری به ما محول نشده بود در تدارک خروج از منطقه بودیم که دوستان پیشنهاد کردند که برای آخرین بار کل منطقه را نگاه کنیم .
وقتی به اطاقک دکل رسیدیم و دوربین را راه انداختیم با دو صحنه دلخراش و عذاب آور مواجه شدیم .
بعضی ازجنازه های #غواصان به لحاظ کائوچوهای تعبیه شده در آن روی آب معلق بودند و با موج آب و وزش باد در دونقطه (تنگه بوارین و ام الخصیب)بر روی آب غلط می خوردند که مشاهده این صحنه به قدری ناراحت کننده بود که قابل توصیف نیست💔🍂 و پس از آن صحنه دلخراش آتش گرفتن حدود ۸۰ جنازه شهدا در شیار بین تپه های ۱۴۳ و ۱۴۵ شرهانی . در عملیات والفجر ۱ جانسوزترین صحنه ای است که دل بی قرار مرا آتش می زند .
دیدن منظره وحشتناک شناور بودن جنازه ها بر روی آب #اروند در تنگه بین جزیره بوارین و #امالرصاص .دوربین لازم نداشت و به قدری جانسوز بود که دیگر از خیر دیدزدن بعضی جاها که تصمیم داشتیم ببینیمشان ، گذشتیم و همانجا یک دل سیر گریه کردیم.😭💔
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
👇👇👇
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
❣🕊 #واقعیتهایکربلای۴ اینقسمت👇 #کربلایچهار_از_دید_دوربینمن... #خاطرهشماره۵ راوی: #طلبهجانباز
❣🕊
#واقعیتهایکربلای۴
اینقسمت👇
#اصلاکربلایپنجچیزطبیعینبود...
#خاطرهشماره۷
راوی:
#طلبهجانبازحمیدمصطفیزادهخلخالی
🌾🕊
🕊بعد از پایان ماموریت مان فرمانده ما در بیسیم از من خواست که به دلیل نگرانی شدید خانواده که البته حق هم داشتند، دوسه روزی را به مرخصی بروم و بنده هم بلافاصله همان شب خودم را به مقر لشکر در دزفول(پادگان شهیدباکری) رساندم.
چون مرخصی ها لغو بود قرار شد بنده با دوبرگ شهری(یکی برای خروج از دژبانی پادگان و دیگری برای موقع برگشت) به مرخصی بروم ولی چون اخوی و پسر دائی ها و پسر عموها به همراه چند هم محلی دیگر به جبهه آمده و من به خاطر شرایط خاص آنها را ندیده بودم آن روز را به مقر آنها رفتم و شب را پیش آنها در اردوگاه #سد_دز ماندم.
همین که صبح به پادگان برگشتم فرمانده تا مرا دید دستش را بالا برد و خدا راشکر کرد که من نرفتهام (چرا که قراربود یک روز قبل بروم) بلافاصله مرا کناری کشید و گفت: دیگه نرو، که همین امروز و فردا عملیات هست.
باشنیدن خبر عملیات، آن هم در حالی که هنوز معدودی از یگانها به عقب برنگشتهاند و هنوز آمار تلفات قطعی نشده و بدتر از همه سازمان رزم گردانهای ممتاز پیش قراول به هم ریخته و جای #شهدا و مجروحین خالی بود تعجب کردم.😳( دقیقا مثل سردار استوار آذر ) و تعجب من وقتی بیشتر شد که شنیدم عملیات قریب الوقوع آتی در #شلمچه پیگیری می شود.😨
تا اسم #عملیات به میان می آمد انگار بچهها بال در آورده اند و بیقرارانه منتظر عملیات بودند ولی این بار وضع با همیشه فرق می کرد. چرا که شلمچه علیالظاهر در آن شرایط جای مناسبی برای عملیات نبود.(ما در عملیات #رمضان در شلمچه ناموفق بودیم با آن که چندین ماه برای آن کارشده و نیروها آموزش های لازم دیده و امکانات لازم برای عملیات فراهم شده بود. بار دوم در آب گرفتگی شلمچه( زید ) قبل از #بدر کلی تلفات داده بودیم و مخصوصا این بار در #کربلای۴ که بیش از یک سال برای شناساییها و آماده سازی زمینهها کار شده و کلی برایش هزینه داده بودیم و تدابیری که هرگز در طول جنگ سابقه نداشت اندیشیده شده بود(مثلا قرار بود در خط اول از #موشکتاو استفاده شود به لحاظ اهمیت کار و در حالی که بعضا موشک از تانکی که قرار بود بزند گران قیمت تر بود.) و در نهایت نتوانسته بودیم به اهدافمان برسیم و از طرفی دشمن زبده )ترین واحدهای ارتشش را وارد #شلمچه کرده و به دلایلی کاملا آماده بود و از طرف دیگر ما با واحدهایی که به تازگی دچار تلفات شده و هنوز ترمیم نشده بودند به عملیات می رفتیم.
همه پکر بودند و متعجب، و فقط تعبدا برای امتثال امر فرماندهان جنگ تسلیم اوامر بودند و جالب اینکه بدنه اصلی نیروها هم به هیچ وجه به عملیات جدید توجیه و قانع نشده بودند.(حداقل در لشکر ما )
خلاصه برخلاف همیشه با شک و تردید راهی منطقه شدیم.
تازه عصر قبل از عملیات (یعنی حدود ۵ ساعت قبل از عملیات) قضیه انتخاب شلمچه در آن زمان(به ظاهر نامعقول) برای نیروها توضیح داده شد آن هم نه برای همه !
قضیه این بود که فرماندهان قرارگاههای سپاه برای ارائه گزارش کار عملیات و کسب تکلیف برای فعالیتهای بعدی محضر #امام راحل ( رحمه الله علیه) می روند و پس از توضیحات لازم منتظر نظر امام می مانند.
حضرت امام می فرمایند: #شلمچهجایخوبیبرایاجرایعملیاتاست.
دوباره فرماندهان قضیای در شلمچه را یادآورشده و بالاتفاق می گویند: شلمچه همانگونه که دشمنان هم تبلیغ می کنند تسخیرناپذیر است. ولی امام باز هم تاکید می کند که از #شلمچه و به همین زودی عملیات را شروع کنید. در این موقع سردار حاج محسن رضایی که مستقیما از وقایع میدان نبرد مطلع بود شروع به صحبت می کند تا امام را به غیرقابل نفوذ بودن شلمچه کاملا توجیه کند و وقتی با پافشاری امام مواجه می شود. با ناراحتی می گوید: امام عزیز آیا فکر جان بچه های مردم را کردهاید؟
#حضرت،امام شروع به گریستن کرده و می فرمایند: بله ، #بهمنگفتندکهازشلمچهعملیاتکنید.
با این حرف امام همه حضار گریه می کنند و دلها برای عملیات قرص می شود.
بدین ترتیب دژ آهنین و تسخیرناپذیر شلمچه که قبلا با انواع آمادگی و طراحی نظامی نشکسته بود این بار در فاصلهای کمتر از پانزده روز (شروع عملیات #کربلای۴ سوم دی بود و شب نوزدهم هم #کربلای۵ شروع شد) و در همان شب اول عملیات شکست.✨🌷
#طلبهجانبازحمیدمصطفیزادهخلخالی
پایاناینقسمت
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365