eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
867 دنبال‌کننده
18هزار عکس
2.6هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
... 🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧
. 🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 ۴ ۲۲ 🕊 🍂🍃🌾 🕊 🌾رأس ساعت ۹:۰۰ به نیزارهای پشت آب رسیدیم باورم نمی شد دوباره (چیت سازیان) را آنجا ببینیم.😍 هر که او را با آن هیبت اسطوره ای در این لحظه دید، انرژی گرفت.☺️ هم کنارش بود. هر دو قران به دست ایستادند تا را از زیر قرآن عبور دهند. گاهی منوری بالا می رفت. ما پشت بودیم و هنوز پا به آب نگذاشته بودیم. زیر نور ، ریش خرمایی رنگ علی آقا با آن چشمهای زیبای آبی اش، دیدنی بود. حرف هایش مثل گذشته رنگ نداشت. او را گرم در آغوش گرفتم و شنیدم که گفت: " ."✨ آخرین بوسه را بر پیشانی علی آقا و حاج ستار زدم و به بچه‌ها گفتم: قبل از ورود به آب کنید. ظرف دو_سه دقیقه، تمام سر و صورتشان را با گِل و لجن پوشاندند.🦋 🕊🌹 ۱۰:۳۰ شده بود و حتماً غواصهای سمت راست داخل آب رفته بودند و نوبت ما بود.❣ نسیمی آمد. نسیمی که گیسوان نیزارها را به صورت و بدن گِلین می‌کوبید. نسیمی که بوی داشت.🍃 از کنار نیزارها به لب آب رفتم. ستون بی صدا پشت سرم آمد. آرام تا سینه داخل آب نشستم و فین ها را به پا کردم👣 و آهسته مثل ماهی، داخل آب رها شدم.🌸 ۳۵ نفر پشت سرم بودند و ۳۶ نفر در یک ستون دیگر در سمت چپم، پشت سر حاج محسن جام بزرگ. همه سرها بیرون از آب، از لب ساحل جدا شدیم و به سمت مقابل فین زدیم.👣💧 آب در شرایط، نه و نه مد بود. یعنی ما باید صاف به سمت مقابل میرفتیم. 💧هنوز ۵۰ متر از مسیر هزارمتری اروند را نرفته بودیم که تَق تَقِ تک تیرهای پراکنده بلند شد. هیچکدام به طرف ما نبود. این نوع تیر اندازی در شب‌های گذشته هم امری عادی و معمول بود؛ اما نه من و نه هیچ غواصی نمی دانستیم که در سمت مقابل مان انگشت ها روی ماشه اند و منتظر، تا ما هر لحظه به آنها نزدیک و نزدیکتر شویم و در تیررس کامل آنان قرار بگیریم.🌹 حدود ۱۰۰ متر از ساحل خودی جدا شده بودیم، که به آن بزرگ نزدیک شدیم که احتمال می‌دادیم شاید کمین دشمن باشد. دو اطلاعاتی از ما جدا شدند. حرکتمان را کند کردیم. چند دقیقه بعد برگشتند و گفتند: کشتی خالیه. کمین توش نیست. هنوز کلمات آخر از دهان غلام جوادی و (شهید) در نیامده بود که صدای رگبارهای ضد هوایی و انفجارهای سنگین از سمت راست ما، ولی با فاصله بسیار دور شنیده شد. آتش از آن سو به قدری زیاد بود که ما برای لحظه‌ای محو صدا و رد سرخ قطار گلوله‌هایی شدند که شلیک می شد. آیا عملیات لو رفته؟! این سوالی بود که در آن لحظه به ذهن هر غواصی خطور کرد. 👥همه سرها بیرون آب و پاها درجا می‌زدند و منتظر تصمیم و دستور من بودند. حاج محسن هم از سر ستون سمت چپ به طرف من آمد و گفت:کریم فکر می‌کنم عملیات لو رفته! این را که گفت برای یک لحظه حرف هایی که در جلسات هماهنگی لشکر بین ما رد و بدل می‌شد، در گوشم پیچید و یاد سخنان لشکر افتادم که تاکید می‌کرد های هر لشکر اگر کوتاهی یا غفلت کنند، باعث لشکرها و یگان های مجاور خودشان خواهد شد. حتی اگر این هشدارها در گوشم نمی پیچید می‌دانستم که های ۱۵۳ و ۱۵۵ به ساحل دشمن نزدیک تر از ما هستند و برگشت ما، یعنی قتل عام همه آنها...🥀🍂 🍂_____________________ پ.ن: حاج ستارابراهیمی، در عملیات کربلای۵ به شهادت می رسد. …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄