『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸..... @Karbala_1365
💔 🌾 ✨ 🌾 ✨ 🌾 ✨ 🌾 ✨
🌾✨
✨
💔 #شهادت_قسمت_ما_میشد_ای_کاش💔
🍃🌷🍃
❣سلام ای راضی شده به رضای حق.
صدای قدمهایت چه زیبا به وصال نزدیک شد به رهاشدنت به پر گشودنت در حریم الهی.
درسالیان دور خلعت شهادت زیبنده قامت بلندت شد تا به دور از هیاهوی درس و دانشگاه به مقامی بلندتر از پزشکی نائل آیی و به جایگاهی که سزاوارت بود برسی.
به #شهادت....🌹
✨ فرمانده بی باک سرزمین کربلایها،
در آن شب سرد و سنگین چه عاشقانه و سبکبار همنفس ملائک و هم آغوش شهادت شدی وقتی که بدون تعللی پیکر هم چون سروت را فرش قدمهای هم سنگرانت روی #سیم_های_خاردار کردی و به عرش اعلا رسیدی و چه خوب خدارا عاشق خود کردی وقتی که پیکرت زائری جز حضرت زهرا(س) نداشت..
تو هم مادری بودی ، و هرشب زائری قدخمیده داشتی... تو هم فاطمی هستی...✨❣ای نفس مطمئنه ای راضی شده به تقدیر الهی ارجعی الی ربک....
🌺تقدیم به
#غواص_شهیدرضاساکی ، فرمانده ای که فرماندهی را در حق بچه هایش تمام کرد.
🌾 #شهادت: ۶۵/۱۰/۴
#کربلای۴(علقمه...)💔
🌸.....
@Karbala_1365
🌸🍃
🍃
💦 #ماموریت_روی_آب
روایت رزمندگان #لشکرانصارالحسین(ع)
#همدان ازعملیات #کربلای۴
🍂🌾🍂
قسمت پنجم
💧 #تنهایادبود
🌺 راوی: #علی_اصغرطالبی
🍃💦
🌷بعد از بمباران سد
« #گتوند» وقفه در کار افتاد.
بمب های خوشه ای سه نفر از بچه های #غواص را #شهید کرد.
(شهیدان:رضاحمیدی نور، محرابی و پولکی)
بیست ویکی ،دونفر مجروح شدند ویک نفر قطع نخاع شد.
زخمی ها را برای مداوا فرستادند به بیمارستان. تعدادی از بچه ها هم رفتند مرخصی. یک هفته بعد هرکس که توانست برگشت. نیروهای تازه نفسی هم جاب خالی زخمی ها را پر کردند. همان روز اول تمرین آقای #مطهری بچه ها را دست چین کرد و جمع غواص ها یک دست شد.
بعضی ها در #عملیات بیست شهریور جزیره ی #مجنون هم شرکت کرده بودند وتجربه ی بیشتری داشتند. تمرین وتلاش شروع شد. با اینکه هوا سرد بود وسرمای آب گزنده ،تمرین ها سرجای خود منظم ومرتب باقی بود. بچه ها به هم روحیه می دادند و با کارهایشان خستگی را ازتن بقیه در می کردند. اوقات بیکاری به استتار و اختفا ی سنگرها و جاهایی که تو چشم میزد می گذشت.
گل روی دم ودستگاه ها وسلاح های سنگین می مالیدند و سنگر ها را پوشش می دادند ؛طوری که إنگار نه انگار آن دوروبرها سنگری هست وتشکیلاتی. هرکاری از دستشان بر می آمد میکردند. ابا نداشتند از کارهای کوچیک. تو جمع خودشان همه با هم جوش خورده بودند. باهم عهد کرده بودند تا وقتی میخواهند بروند عملیات.
صبح ها زیارت #عاشورا وشب دعای #توسل شان ترک نشود. نمازجماعت هم که جای خودش را داشت. توی مسجد غذا میخوردند وهمان جا برنامه های دیگر را راست وریس میکردند. چند نفر خادم در تهیه ی غذا وپخش جیره کمک می کردند. این شکلی بود که همه با هم ایاغ شده بودند. اگر یک دونفر سرغذا غایب بودند بقیه دست پیش نمی بردند و منتظر می شدند تا همه بیایند وبا هم دور هم غذا بخورند. نیمه های شب می رفتند به جایی که از پیش ساخته بودند. جمع می شدند ونماز شب می خواندند. تاریک و روشن هوا ،توی مسجد زیارت عاشورا به پا بود. خلق وخو وکار های رزمندگان همین بود تا قبل از عملیات.
بعد رفتیم منطقه.
#حاج_آقاموسوی «امام جمعه ی #همدان» برای همه صحبت می کرد. به غواص ها گفت شما مثل #جعفرطیار هستید! بال درمی آورید و پیش مولایتان می روید !
شمایید که پیش ازهمه ،خطر را به جان می خرید ونوید فتح می آورید !
آخر سر سینه زدند ونوحه خواندند. فردا شب ،شب حمله بود. هیچ کس دوست نداشت وقت را بی خود هدر بدهد. هرکس تکه کاغذی دستش بود و وصیتی می نوشت. صبح ،دسته جمعی زیارت عاشورا خواندند. شب ،دعای توسل پرسوزی راه انداختند. برای یادگاری نواری راهم پرکردند و گفتند که یادگارقبل از عملیات است. دست آخرشروع کردندبه سینه زنی ونوحه خوانی. آن قدر روحیه گرفته بودند که صدای گلوله ی توپی را که آن نزدیکی ها منفجر شد نشنیدند. باهم روبوسی کردند و با خنده و شوخی دست به شانه ی همدیگر زدند والتماس دعا خواستند.
#شهیدعبادی_نیا حدیثی گفت. بعد برای آنکه همه دلشاد باشند ،حکایتی از ملانصرادین تعریف کرد.
بچه ها این طور به استقبال حمله رفتند. توی آب ،زیارت عاشورا میخواندند. سوره های #قرآن وآیة الکرسی از لبشان نمی افتاد.
#با_اینکه_عملیات_لو_رفته_بود_خط_را_شکستند.
بیشتر بچه ها در آب زخمی شده بودند. با این وجود از #سیم_های_خاردار و میدان های #مین گذشتند و زدند به قلب دشمن. خط را گرفتند وتا صبح که دستور برگشت رسید ،خط را نگه داشتند. هوا که روشن شد با هفت هشت نفر خط پانصد متری را سر پا نگه داشته بودند و بقیه هم #شهید شده بودند.🌹
💔 #تنها_یادبودمان از آن ها ،نوار زیارت عاشورا ودعای توسل #شب_آخر بود.
همان یادگار ماندگار #کربلا۴...💔🌾
#ادامه_دارد…
🌸…..
@Karbala_1365
🌸🍃
🍃
💦 #ماموریت_روی_آب
روایت رزمندگان #لشکرانصارالحسین(ع)
#همدان ازعملیات #کربلای۴
🍂🌾🍂
قسمت دهم
💧 #تورنجات
🌺 راوی: #اکبرعلی_آبادی
🍃💦
🌷 #شب_عملیات گفتند ما باید از طرف جزیره ی
« #ام_الرصاص» خط را بشکنیم.
#غواصها زدند به #اروند.
به #سیم_های_خاردار توپی و #خورشیدی_ها نزدیک شده بودیم که سروصدا ی عراقی ها بلند شد.
مکث کردیم وگوش خواباندیم. فکر کردیم با نیروهای خودشان هستند. به ده متری شان که رسیدیم بنا کردند به تیراندازی...
جای ما را پیدا کرده بودند و گرفته بودنمان زیر آتش.
از دسته ی یازده نفری ما بیشتر بچه ها #شهید شدند. فاصله مان با عراقی ها کم بود و بی حفاظ زیر تیرشان بودیم. آن هایی که مجروح شده بودند رفتند سمت ساحل دشمن.
شب تیره وتاریکی بود. عراقی ها راه را بستند و ما را گرفتند. من زخمی شده بودم. همه را کشاندند توی کانال وبستنمان به رگبار ،می خواستند همان جا همه را سربه نیست کنند. از گلوله هایی که به طرفمان شلیک کردند یکی به پای من خورد. تا مدتی بالای سرمان بودند و رفتند. کج افتاده بودم کنار دیواره ی کوتاه کانال. صدای رفت وآمد عراقی ها را می شنیدم که بی هوش شدم. وقتی به هوش آمدم ساعت نزدیک پنج بعداظهر بود. یک روز ونیم توی کانال بی هوش بودم. نگاه به دورو برم کردم. میان شش ،هفت شهید افتاده بودم وخون دوروبرم ،روی زمین خشک شده بود. دم غروب تصمیم گرفتم از مسیر آب برگردم. لباس غواصی و جلیقه ی نجاتی که تنم بود می توانست کمکم کند تا راحت تر خودم را روی #آب نگه دارم. بسم الله گفتم و زدم به آب. کمی که دست و پا زدم ضعف شدید بدن ،خودش را بیشتر نشان داد. جریان تند آب اروند بر زور من چربید و از تک وتا افتادم. نیمه بی هوش بودم که حس کردم روی آب هستم وجلوتر نمی روم. مدتی طول کشید تا فهمیدم که افتاده ام توی تور. در مرز #فاو - کویت تور بلندی از زیر آب رد کرده بودند تا جسد هایی را که توی رود می افتند نروند زیر آب و وارد #خلیج نشوند. من توی تور گیر کرده بودم. اما «لا وژاکت» غواصی روی آب نگهم داشته بود. پنج شش ساعت به این شکل تو آب بودم تا پیدایم کردند. مرا به پشت جبهه منتقل کردند. قبل از اینکه سوار هواپیمایم کنند از حال رفتم. به هوش که آمدم خنکای لطیف بالشتی را زیر سرم شناختم. توی بیمارستانی در #تهران بستری بودم.
#ادامه_دارد…
🌸…..
@Karbala_1365