『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
✍️ راهکارِ جالبِ شهیدتهرانی مقدم برای موفقیت در کارهای سخت و دشوار
#متن_خاطره:
برای یه کارِ بزرگ و سخت که توی فناوریاش مشکل داشتیم ، انتخاب شدم. حسن گفت: اگه میخوای در اینکار موفق باشی ، بچههای گروهات رو جمعکن، بعد دستاتون رو بهم بدید و همقسم بشین و بگین: خدایا! ما برای رضای تو اینکار رو میکنیم ، و همهی ثوابش رو تقدیم می کنیم به حضرت زهرا(س)...
بچهها خالصانه به حرفِ حسن عمل کردند ، و اتفاقاً در کوتاه ترین زمانِ ممکن که کسی فکرش رو نمی کرد ، کار انجام شد...
🌷خاطره ای از زندگی شهید تهرانی مقدم
#توسل #حضرت_زهرا #اخلاص #تلاش_و_کوشش
🌸🍃
🍃
💦 #ماموریت_روی_آب
روایت رزمندگان #لشکرانصارالحسین(ع)
#همدان ازعملیات #کربلای۴
🍂🌾🍂
قسمت پنجم
💧 #تنهایادبود
🌺 راوی: #علی_اصغرطالبی
🍃💦
🌷بعد از بمباران سد
« #گتوند» وقفه در کار افتاد.
بمب های خوشه ای سه نفر از بچه های #غواص را #شهید کرد.
(شهیدان:رضاحمیدی نور، محرابی و پولکی)
بیست ویکی ،دونفر مجروح شدند ویک نفر قطع نخاع شد.
زخمی ها را برای مداوا فرستادند به بیمارستان. تعدادی از بچه ها هم رفتند مرخصی. یک هفته بعد هرکس که توانست برگشت. نیروهای تازه نفسی هم جاب خالی زخمی ها را پر کردند. همان روز اول تمرین آقای #مطهری بچه ها را دست چین کرد و جمع غواص ها یک دست شد.
بعضی ها در #عملیات بیست شهریور جزیره ی #مجنون هم شرکت کرده بودند وتجربه ی بیشتری داشتند. تمرین وتلاش شروع شد. با اینکه هوا سرد بود وسرمای آب گزنده ،تمرین ها سرجای خود منظم ومرتب باقی بود. بچه ها به هم روحیه می دادند و با کارهایشان خستگی را ازتن بقیه در می کردند. اوقات بیکاری به استتار و اختفا ی سنگرها و جاهایی که تو چشم میزد می گذشت.
گل روی دم ودستگاه ها وسلاح های سنگین می مالیدند و سنگر ها را پوشش می دادند ؛طوری که إنگار نه انگار آن دوروبرها سنگری هست وتشکیلاتی. هرکاری از دستشان بر می آمد میکردند. ابا نداشتند از کارهای کوچیک. تو جمع خودشان همه با هم جوش خورده بودند. باهم عهد کرده بودند تا وقتی میخواهند بروند عملیات.
صبح ها زیارت #عاشورا وشب دعای #توسل شان ترک نشود. نمازجماعت هم که جای خودش را داشت. توی مسجد غذا میخوردند وهمان جا برنامه های دیگر را راست وریس میکردند. چند نفر خادم در تهیه ی غذا وپخش جیره کمک می کردند. این شکلی بود که همه با هم ایاغ شده بودند. اگر یک دونفر سرغذا غایب بودند بقیه دست پیش نمی بردند و منتظر می شدند تا همه بیایند وبا هم دور هم غذا بخورند. نیمه های شب می رفتند به جایی که از پیش ساخته بودند. جمع می شدند ونماز شب می خواندند. تاریک و روشن هوا ،توی مسجد زیارت عاشورا به پا بود. خلق وخو وکار های رزمندگان همین بود تا قبل از عملیات.
بعد رفتیم منطقه.
#حاج_آقاموسوی «امام جمعه ی #همدان» برای همه صحبت می کرد. به غواص ها گفت شما مثل #جعفرطیار هستید! بال درمی آورید و پیش مولایتان می روید !
شمایید که پیش ازهمه ،خطر را به جان می خرید ونوید فتح می آورید !
آخر سر سینه زدند ونوحه خواندند. فردا شب ،شب حمله بود. هیچ کس دوست نداشت وقت را بی خود هدر بدهد. هرکس تکه کاغذی دستش بود و وصیتی می نوشت. صبح ،دسته جمعی زیارت عاشورا خواندند. شب ،دعای توسل پرسوزی راه انداختند. برای یادگاری نواری راهم پرکردند و گفتند که یادگارقبل از عملیات است. دست آخرشروع کردندبه سینه زنی ونوحه خوانی. آن قدر روحیه گرفته بودند که صدای گلوله ی توپی را که آن نزدیکی ها منفجر شد نشنیدند. باهم روبوسی کردند و با خنده و شوخی دست به شانه ی همدیگر زدند والتماس دعا خواستند.
#شهیدعبادی_نیا حدیثی گفت. بعد برای آنکه همه دلشاد باشند ،حکایتی از ملانصرادین تعریف کرد.
بچه ها این طور به استقبال حمله رفتند. توی آب ،زیارت عاشورا میخواندند. سوره های #قرآن وآیة الکرسی از لبشان نمی افتاد.
#با_اینکه_عملیات_لو_رفته_بود_خط_را_شکستند.
بیشتر بچه ها در آب زخمی شده بودند. با این وجود از #سیم_های_خاردار و میدان های #مین گذشتند و زدند به قلب دشمن. خط را گرفتند وتا صبح که دستور برگشت رسید ،خط را نگه داشتند. هوا که روشن شد با هفت هشت نفر خط پانصد متری را سر پا نگه داشته بودند و بقیه هم #شهید شده بودند.🌹
💔 #تنها_یادبودمان از آن ها ،نوار زیارت عاشورا ودعای توسل #شب_آخر بود.
همان یادگار ماندگار #کربلا۴...💔🌾
#ادامه_دارد…
🌸…..
@Karbala_1365
☘🍁☘🍁☘🍁
🍂🍃🍂🍃
🌿🌱
🌼
#دستورالعمل
🔅دستورالعمل #توسل به حضرت عباس ع
از امام جعفر صادق (ص) مروی است :
در هر کربی توسل به صاحب لوای سید الشهدا (ع) به عدد شریف آن جناب :
" یا کاشِفَ الکَرب عَن وَجهِ الحسینْ (ع) اِکشف کربی بِحقِ اَخیکَ الحسینْ "
133 بار ( 133=عباس)
📚منبع:
کلمه 873 هزار و یک کلمه
🍃
شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی #مشاور سردار حاج قاسم سلیمانی
نوروز سال قبل در سفر عتبات بودم. روزی که به #کربلا رسیدم، به نیابت از #ابراهیم زیارت و دعا کردم. همان شب در عالم رویا مشاهده کردم که در #بینالحرمین جمعیت زیادی نشستهاند. مانند جلسات هیئت!!
من هم وارد شدم و گوشهای نشستم. یکباره دیدم که #ابراهیم، با همان چهره ملکوتی روبروی من نشسته. خواستم به طرفش بروم اما #خجالت کشیدم.
از آقایی که چای پخش میکرد پرسیدم: ایشون #ابراهیم_هادی است؟گفت:بله. گفتم: اینجا در عراق چه میکن به آرامی گفت: ایشان #مشاور حاج قاسم سلیمانی است...
و ما مشاهده کردیم که درست در همان ایام، رزمندگان عراقی شهر #تکریت که دژ محکم داعش محسوب میشد را به راحتی و با کمترین تلفات آزاد کردند. آن هم با #توسل به مادر سادات حضرت زهرا (س)
📚کتاب سلام بر ابراهیم۲
#شهید_ابراهیم_هادی
#اللهم_ارزقنا_شهادت
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🔶راوی میگفت : 🕊رزمنـده هایی را این #رودخانه با خود بُرد پس اینجـا #ارونـــد نیست ... 🌷دستانت را ب
#قورباغه_هایی_که_مامور_خدابودند!
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
هنگام عبور از #اروندرود به دلیل
تلاطم شدید آب، عده ای از #غواصان، دهان و #گلویشان پر از #آب شده بود و در آستانه ی خفه شدن قرار داشتند. در چنین حالتی بی آنکه خود بخواهند، دچار وضعیتی شده بودند که ناچار به #سرفه کردن بودند. اما چون می دانستند که با یک #سرفه ی کوچک هم #عملیات لو رفته و نیرو ها به #قربانگاه می روند، با تمام توان تلاش می کردند تا #سرفه نکنند.
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
چون وضعیت #اضطراری شد، ماجرا را با #سردارقربانی در میان گذاشتیم ایشان #پیغام داد: اگر شده خود را #خفه کنید اما سرفه نکنید
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
چون یک لشکر را #نابود خواهید کرد. ما که از انتقال این پیام به خود می لرزیدیم ناگزیر آن را #ابلاغ کردیم. در پی این #ابلاغ چنان #صحنه_های تکان دهنده ای را می دیدیم
که به راستی بازگو کردن آنها نیز برایم #سخت_ودشوار است...💔😔
#عزیزانی که دچار #سرفه شده بودند، بار ها و بار ها خود را زیر #آب فرو می بردند اما باز موفق به اجرای فرمان نمی شدند.😔 در شرایط #سخت و غیر قابل توصیفی قرار داشتیم.
🍂🍃🍂🍃🍁
این بار #دستور رسید: از فرد کنار دست خود کمک بگیرید تا زیر #آب بمانید و بی صدا #شهید شوید تا جان دیگران به خطر نیفتد😔😔
می دانستیم که صدور چنین #دستوری برای #فرمانده چقدر #دشوار است. اما این را هم می دانستیم که #موضوع هستی و نیستی یک #لشکرو پیروزی یک #عملیات در میان است.
🌙🌙🌙🌙🌙🌙
اما با این همه #نفس در سینه های ما #حبس شده بود و مدام از خود می پرسیدیم که کدامیک از ما قادر به انجام چنین کاری است.
این در حالی بود که خوددوستان عزیزی که دچار #سرفه ی #شدید شده بودند با خواهش و #تمنا از ما می خواستند تا با آنها کمک کنیم که زیر #آب بمانند و #خفه شوند!
🌺🌺
می دانم که بازگو کردن این #حقایق چقدر #تلخ و #غم انگیز است اما این را نیز می دانم که برای ثبت در #تاریخ و نشان دادن #عظمت یک #نسل و روح بلند #رزمندگانی که برای #دفاع از جان و مال و #آبرو و #آرمان یک ملت از هیچ #مجاهدتی دریغ نمی ورزیدند ناگزیر به بیان این #وقایع هستیم
.........
به هر #تقدیر همه در #تکاپو بودیم تا راهی برای #گریز از این #مهلکه پیدا کنیم که در یک #چشم بر هم زدن تمام #اروندرود و همه ی #ساحل ما و دشمن پر از #صدای_قورباغه هایی🐸 شد که نمی گذاشتند صدای #سرفه ی نیرو ها ی ما به #گوش کسی برسد.
🕊🕊🕊🌾🌾🌾
#شگفت انگیز بود و باور #نکردنی زیرا در جایی و حالی که شاید در طول یک سال هم نتوان صدای یک #قورباغه راشنید، آن شب و آن جا مالامال از صدای #قورباغه هایی شد که تردید ندارم به یاری #ابراهیم ها و #اسماعیل هایی شتافته بودند
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
که برای یاری #الله در برابر آن #فرمان سر تعظیم فرو آورده و حاضر شده بودندتا قدم به #قربانگاه خود بگذارند همان #لحظه بود که اعجاز #توسل به بی بی #فاطمه_زهرا(س) و تبرک جستن از پرچم بارگاه #امام_رضا(ع) را در یافتیم و بار دیگر #خدای را سپاس گفتیم که ما را در صف #عاشقان خاندان عصمت و #طهارت قرار داد
🌾🌾🌾🌾🌾🕊🕊🕊🕊🕊
#راوی_شهید_سرهنگ_رمضان_قاسمی
🕊 یاد شهدا غواص با ذکر صلوات 🕊
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
🕊 #با_شهدا🕊
#سید_سوتزن!🍃🌸
🌷💢منطقه عملیاتی #والفجر ۸ بودیم. بین بچههای #غواص فردی بود معروف به «سید» #سوتزن! «سید» بیشتر اوقات سوت میزد. سوتش هم شبیه به صدای بلبل بود. بچهها از صدای سوت او لذت میبردند. وقتی «سید» ساکت بود، میگفتند: «سید» چرا بلبل نمیخونه؟ «سید» بلافاصله شروع میکرد به سوت زدن. یک شب برای عملیات به #نخلستانها رفتیم. قبل از آن با بچهها هماهنگ کرده بودم که با سوت بلبل، شما را هدایت میکنم. همینطور هم شد. به هدف که نزدیک شدیم. بلبل شروع کرد به خواندن و از این طریق بچهها را هدایت کردم و به هدف مورد نظر رسیدیم.
🌷💢تا این که نزدیک عملیات #والفجر ۸ شد. بچههای #غواص به مدت یک ماه در هر ۲۴ ساعت جذر و مد #اروند را کنترل میکردند تا ببینند در چه زمانی اروند، آرام و چه زمانی خروشان است. شبی که قرار شد از #اروند عبور کنیم. #اروند خروشان شد، با خروشان شدن آب معادلاتی که حساب کرده بودیم. همه به هم ریخت. کاری هم از دستمان ساخته نبود.
سرانجام #توسل پیدا کردیم. به حضرت زهرا (س) و از آب عبور کردیم.
🌷💢عدهای از #بچهها را آب با خودش برد، بعضیها هم، توانستند جان سالم بدر ببرند و خودشان را به آن طرف آب برسانند. ساحل #اروند حالت یک باتلاق را به خود گرفته بود. عراقیها اطراف اروند را با #میلگردهای خورشیدی به هم جوش داده بودند و #سیمهای خاردار زیادی از آنها وصل کرده و بشکههایی از مواد #منفجره را، کنارش چیده بودند. محوطه را هم مین کاشته بودند. «سید» کنار #اروند بود. هنوز خودش را از آب بیرون نکشیده بود که آهسته او را صدا زدم و گفتم: «سید کجایی؟» «سید» جواب نداد. بار دیگر گفتم: «بلبل اگه زندهای یک دم بخوان!» «سید» شروع کرد به خواندن.
🌷💢با شنیدن صدای #بلبل چند تا عراقی به طرف آب آمدند. بچهها فوراً سرشان را زیر آب بردند. #عراقیها سر و گوشی به آب دادند. چیزی دستگیرشان نشد. دوباره به طرف #سنگرهایشان برگشتند. از زیر آب بیرون آمدیم و آهسته آهسته، به طرف سنگرهای عراقی رفتیم. نزدیک یک #سنگر عراقی بودم که باز هم آهسته گفتم: «بلبل چرا ساکتی؟» «سید» آرام و آهسته گفت: «مگه نمیدونی؟» گفتم: «چیرو؟» گفت: «اینکه بلبلمو، توقیف کردن. فعلاً نمیتونه بخونه!» خندهام کردم و گفتم: «امان از دست تو با اون بلبل.»
سید #سوتزن: سید علی موسوی برادر #شهید_سید_مرتضی_موسوی که بارها جانباز شد.
#راوی_رزمنده_دلاور_علی_حقشناس
🌷#شادی_روح_مطهر_شهدا_صلوات
🇮🇷 『شُهَــدایِکـ♡ــرْبَلایِ۴🕊』