『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🔶راوی میگفت : 🕊رزمنـده هایی را این #رودخانه با خود بُرد پس اینجـا #ارونـــد نیست ... 🌷دستانت را ب
#قورباغه_هایی_که_مامور_خدابودند!
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
هنگام عبور از #اروندرود به دلیل
تلاطم شدید آب، عده ای از #غواصان، دهان و #گلویشان پر از #آب شده بود و در آستانه ی خفه شدن قرار داشتند. در چنین حالتی بی آنکه خود بخواهند، دچار وضعیتی شده بودند که ناچار به #سرفه کردن بودند. اما چون می دانستند که با یک #سرفه ی کوچک هم #عملیات لو رفته و نیرو ها به #قربانگاه می روند، با تمام توان تلاش می کردند تا #سرفه نکنند.
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
چون وضعیت #اضطراری شد، ماجرا را با #سردارقربانی در میان گذاشتیم ایشان #پیغام داد: اگر شده خود را #خفه کنید اما سرفه نکنید
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
چون یک لشکر را #نابود خواهید کرد. ما که از انتقال این پیام به خود می لرزیدیم ناگزیر آن را #ابلاغ کردیم. در پی این #ابلاغ چنان #صحنه_های تکان دهنده ای را می دیدیم
که به راستی بازگو کردن آنها نیز برایم #سخت_ودشوار است...💔😔
#عزیزانی که دچار #سرفه شده بودند، بار ها و بار ها خود را زیر #آب فرو می بردند اما باز موفق به اجرای فرمان نمی شدند.😔 در شرایط #سخت و غیر قابل توصیفی قرار داشتیم.
🍂🍃🍂🍃🍁
این بار #دستور رسید: از فرد کنار دست خود کمک بگیرید تا زیر #آب بمانید و بی صدا #شهید شوید تا جان دیگران به خطر نیفتد😔😔
می دانستیم که صدور چنین #دستوری برای #فرمانده چقدر #دشوار است. اما این را هم می دانستیم که #موضوع هستی و نیستی یک #لشکرو پیروزی یک #عملیات در میان است.
🌙🌙🌙🌙🌙🌙
اما با این همه #نفس در سینه های ما #حبس شده بود و مدام از خود می پرسیدیم که کدامیک از ما قادر به انجام چنین کاری است.
این در حالی بود که خوددوستان عزیزی که دچار #سرفه ی #شدید شده بودند با خواهش و #تمنا از ما می خواستند تا با آنها کمک کنیم که زیر #آب بمانند و #خفه شوند!
🌺🌺
می دانم که بازگو کردن این #حقایق چقدر #تلخ و #غم انگیز است اما این را نیز می دانم که برای ثبت در #تاریخ و نشان دادن #عظمت یک #نسل و روح بلند #رزمندگانی که برای #دفاع از جان و مال و #آبرو و #آرمان یک ملت از هیچ #مجاهدتی دریغ نمی ورزیدند ناگزیر به بیان این #وقایع هستیم
.........
به هر #تقدیر همه در #تکاپو بودیم تا راهی برای #گریز از این #مهلکه پیدا کنیم که در یک #چشم بر هم زدن تمام #اروندرود و همه ی #ساحل ما و دشمن پر از #صدای_قورباغه هایی🐸 شد که نمی گذاشتند صدای #سرفه ی نیرو ها ی ما به #گوش کسی برسد.
🕊🕊🕊🌾🌾🌾
#شگفت انگیز بود و باور #نکردنی زیرا در جایی و حالی که شاید در طول یک سال هم نتوان صدای یک #قورباغه راشنید، آن شب و آن جا مالامال از صدای #قورباغه هایی شد که تردید ندارم به یاری #ابراهیم ها و #اسماعیل هایی شتافته بودند
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
که برای یاری #الله در برابر آن #فرمان سر تعظیم فرو آورده و حاضر شده بودندتا قدم به #قربانگاه خود بگذارند همان #لحظه بود که اعجاز #توسل به بی بی #فاطمه_زهرا(س) و تبرک جستن از پرچم بارگاه #امام_رضا(ع) را در یافتیم و بار دیگر #خدای را سپاس گفتیم که ما را در صف #عاشقان خاندان عصمت و #طهارت قرار داد
🌾🌾🌾🌾🌾🕊🕊🕊🕊🕊
#راوی_شهید_سرهنگ_رمضان_قاسمی
🕊 یاد شهدا غواص با ذکر صلوات 🕊
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
این عکس خیلی وقته حالمو 💔دگرگون کرده با دسته بسته #شهید شدن که ما الان تو ارامش زندگی کنیم هرسال که
کربلای ۴ نقطه ای برای رهایی ،بهانه ای برای پروازوافلاکی برای خاکیان همیشه افلاکی ،کربلای ۴معراجگاه عاشقانی است که عندربهم یرزقون میشوند
بانظری که به وجه الله است .گوش ات رابه #اروندبسپارهنوزصدای مظلومیتشان رامیشنوی که در#تاریخ جاودانه شده
است
،چشمانت رابصیرکن تاببینی رد #قدمهای استوارشان رابرروی #موج های خروشان #اروند،
دلت رابسپاروبیقرارش کن مثل همان موج ها ان وقت #دلتنگ💔 میشوی
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
حمیدخانزادهچرخاب نام پدر: جواد تاریخ تولد: ۱۳۴۶/۳/۱ محل تولد: اردکان تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۴(کربلا
زندگی نامه شهید حمید خان زاده چرخاب
#شهید_حمید_خان_زاده_
فرزند جواد درتاریخ ۱۳۴۶/۳/۱ هجری شمسی در خانواده ای متدیّن در #شهر_اردکان متولّد شد. پدرش مغازه دار و مادرش خانه دار بود. کودکی را با دسترنج پدر و در دامن مادری سیده و #متعهد پرورش یافت.شیر مادربا عشق به اهل بیت ، در مجالس عزاداری ابا عبدالله الحسین -علیه السّلام- با خونش عجین شد.قبل از دبستان به مکتب رفت و دو جزو قرآن را فرا گرفت.
🌾 پس از ۶ سالگی به مدرسه رفت و دوره ابتدایی را در دبستان رازی مزرعه سیف اردکان و دوره راهنمایی را در مدرسه راهنمایی حافظ اردکان با موفّقیّت پشت سر گذاشت. سپس برای دوره متوسطه در دبیرستان #شهید انصاری در رشته تجربی ثبت نام کرد و تا کلاس دوّم با علاقه و #پشتکار طی کرد . در کلاس سوّم بود که به جبهه اعزام شد و به شهادت رسید.#حمید جوانی بسیار خوش اخلاق و دوست داشتنی و درس خوان بود. بچّه ها را دور خود جمع می کرد و داستان های #مختلف برای آنها می گفت و به مجالس مذهبی و دینی می کشاند. در خانه و بیرون به پدر و مادر و اقوام و #همسایگان بسیار احترام می گذاشت.
🌻هرگز آزارش به کسی نرسید. غمخوار و کمک کار پدر بود. برای نماز و احکام دین بسیار #اهمیّت و ارزش قائل بود. دیگران را به تقوی و درستکاری سفارش می کرد.دانش آموز سال دوّم راهنمایی بود که به ندای امام خمینی در دعوت #جوانها به جبهه لبیک گفت. در اصفهان آموزش نظامی را فراگرفت و کلاس درس را رها کرد و #سنگر عزّت و شرف و دفاع از اسلام را به جای آن برگزید.او ۷ دفعه به #جبهه اعزام شد و مدت ۱۸ ماه و ۱۲ روز از بهترین زمان عمر و جوانی با برکت #خویش را در جهاد و دفاع از میهن اسلامی گذراند.والفجر مقدماتی اولّین #عملیّاتی بود که آن بزرگواردر شرکت کرد. مسئولیّت هایی چون مربی #غواصّی و در نهایت سر تیم شناسایی را در #جبهه بر عهده گرفت
♦️سرانجام این جوان خود ساخته و پاکباخته در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۴ در جزیره القطعه خرمشهر ،در #عملیّات_کربلای ۴ بر اثر اصابت ترکش به بازوی چپش مجروح شد. امّا به علّت اوضاع نامساعد طبیعی #منطقه و آتش پر حجم دشمن در منطقه ماند و با پرواز روح بلندش از قفس کوچک جسمش به ملکوت٬ به شهادت رسید و چون #مولایش امام حسین -علیه السّلام- جسمش در بیابان ماند و علاوه بر شهادت افتخار مفقود بودن را کسب کرد.سر انجام در #تاریخ ۱۳۷۴/۵/۷ جسم پاکش پس از ۸/۵ سال به وطن بازگشت و پس از #تشییع با شکوه در بهشت شهدای اردکان به خاک سپرده شد.
#روحششادوراهشپررهروباد.
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
💢 همیشه در #تاریخ
این #زن ها بودند که #حماسه آفریدند.
.
📷 بهمن ۱۳۶۴_همسر سردار شهید فیض اله بابایی از لشکر ویژه ۲۵ کربلا در روز تشییع جنازه شوهرش رجز میخواند.
.
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص🌊🥽
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄