eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹سردارشهید #علی_چیت_سازیان ✨❤️
🍂💔 ... قسمت دوم این داستان: 🌺راوی: °•°•°•°•°•° 🌷درسالیانی که جبهه بودم شهدای زیادی رادیدم که همه آنهابرایم عزیزهستندوجایگاه بالای دارنداماعلی آقای چیت سازیان طوری دیگربه دلم نشسته است . ایشان دریایی از جوانمردی، ایثار، مدیریت، شجاعت، گذشت، مهربانی و... است. انسان بی نظیری که با هیچ کس قابل مقایسه نیست.💞 البته این به معنی پایین بودن جایگاه سایر شهدا نیست. 🍃شاید در گلستان یازدهم و یا کتاب و برخی کتابهای دیگر با روحیات ایشان آشنا شده اید. علی رقم تمامی آقائیش ،دارای روحیه ای بسیار لطیف بود. 💧 🍃اردیبهشت 66 وارد منطقه و نهایتأ ارتفاعات عراق شدیم جهت منطقه که بعدأ عملیات اتفاق افتاد. مقری یک کیلومتر بعد از رودخانه عراق زدیم. هنوز گردانهای لشگرمان نیامده بود. چند روزی که تازه در مقرمان مستقر شده بودیم یک روز بعد از ظهر حدود ساعت 3یا4 بچه ها مشغول استراحت ،ورزش وصحبت کردن با هم و برخی هم باهم قدم میزدند.... من به قصد کاری به سمت چادرمان رفتم ، آنجا بود. تک وتنها نشسته و مثال ابر بهاری اشک می ریخت؛ نه مداحی بود که بگویم چیزی میخواند و نه نوحه ای از نوارهای آهنگران پخش میشد... حالش مثل کسی بود که خدای ناکرده همدان بمباران شده باشد و تمام اعضای خانواده اش شهید شده باشند.... با حالتی غریبانه چون ابرهای همیشه دلتنگ بهار گوشه ای از چادر نشسته بود و گریه میکرد و آرام آرام اسامی یاران شهیدش را زمزمه میکرد...💔 این نشان از دل تنگی او در فراق یاران رفته اش را میداد...❣ 💔خجالت کشیدم وارد چادر شوم و برگشتم. خیلی حسرت شهداء را می کشید. ✨ بعدها متوجه شدم که ایشان به توصیه معاون شهیدش عمل میکرد " که با میشود را از خدا طلبید."❣ و در آخر هم با این اشکها به آرزویش رسید و ما را یک عمر خودش و خنده هایش کرد...💔🍂 🍃برادر ایشان هم در منطقه بعداز عملیات نصر۴ شهید شد.🌹 🌱تمام این سالها سعی کردم سر سوزنی از علی آقا را در وجودم داشته باشم. 🌸….. @Karbala_1365
🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 💧 ۳۷ 🕊 🍂🍃🌾 🕊 🌾💧چند روز بعد، رادیو مارش عملیات جدیدی زد و عملیات بزرگ و سرنوشت‌ساز ۵. دیگر خبری از رفت و آمد بچه های برای عیادت من نبود. همه به رفته بودند و هر روز خبر تعدادی از آنها را که تا چند روز پیش به عیادتم می‌آمدند، می‌شنیدم و هرکدام داغ دلم را تازه می کرد؛ " ، ، و دو برادر و و ...." 🔥 شهر همدان هم مثل بسیاری از شهرها همزمان با عملیات بچه ها در جبهه، ، بمباران می‌شد. حسابی و کلافه شدم. تصمیم گرفتم به برگردم که خبردار شدم نیروهای غواصی را در عملیات به کار نمی گیرند. روزهای آخر دلتنگی و انتظار با آوردن پیکر دو نفر از نزدیکترین دوستانم کامل شد. شهیدان: " و "🕊🌹 پشت سر تابوتشان تا گلزار شهدا حرکت کردم. هر دو را خودم داخل قبر گذاشتم.😔 زخمم که داشت خوب میشد، عفونت کرد و دوباره به بیمارستان رفتم. دو_سه نفر که از منطقه برگشته بودند، حال و روز زارم را دیدند و برای تغییر روحیه، بردنم به سلمانی و موهای سر و سبیلم را مرتب کردند. عملیات که به روزهای آخر رسید، تعدادی از بچه‌ها از جبهه برگشتند. عروسی یکی شان به نام رضاغلامی بود. من و حاج آقا الهی را به‌عنوان ساقدوش انتخاب کرد. حالا در غوغای غم و دوری از رفقای شهیدم، رفتن به عروسی حال و حوصله خودش را می خواست که من نداشتم. آن هم در لباس ساقدوشی که گردنم را بسته بودند و یک دست کت و شلوار تنم کردند و نشستم سمت چپ داماد.😐 بچه هایی که از عملیات برگشته بودند، به حاج آقا الهی گفتند که ذکر مصیبتی داشته باشد. او هم روضه را توی مجلس عروسی خواند. که یکدفعه دادو بیداد پدر داماد بلند شد که:آقا همه جا گریه و عزا، عروسی هم عزا؟! همین اعتراض زمینه عوض شدن فضا و تکه پرانی و مزاح آنها را فراهم کرد. 🍃 نزدیک ۴۰ روز از مجروحیتم آن گذشت و گلویم خوب و صدایم باز شد و از لحاظ جسمی و روحی روبه‌راه شدم. حالا دلیلی برای ماندن در شهر نداشتم. عازم شدم و اول سری به فرماندهی و ستاد لشکر در پادگان زدم. حاج مهدی کیانی وقتی دید حرف می زنم و آماده ام که دوباره بالای سر گردان غواصی باشم. خیلی خوشحال شد و گفت: به گردان غواصی، مأموریت در رو سپردم. برو اونجا. ❤️از این که بعد از عملیات ۴ دوباره به جمع بچه‌ها ملحق می شدم، احساس خوبی داشتم. گردان پر از نیروهای تازه وارد شده بود. حاج حسین بختیاری کار فرماندهی گردان را به عهده داشت. آشنا به همه امور غواصی بود. تجربه هم داشت و عملیات هم کار کرده بود. بچه ها قبولش داشتند. اوضاع را که بر وفق مراد دیدم، گفتم: حاج حسین فرماندهی گردان همچنان با تو. من توی محور کار می کنم. به همراه او سری به پایگاه‌های داخل آب زدیم. پایگاهها حکم نقطه دفاعی ما را داشتند. مجموعه‌ای از شناورها که با گونی سنگربندی شده بودند و هر پایگاه به نام یک از رفقای نامگذاری شده بود. بیشتر پایگاه ها از لحاظ استحکامات، وضعیت خوبی داشتند. تعدادی از آنها هم داشتند، تقویت می شدند. آتش دشمن پراکنده بود ولی اگر نیروهای ادواتی خودمان، چهارتا شلیک می کردند، ۴۰ تا خمپاره از طرف مقابل می‌آمد. تنها راه مقابله ما این بود که با همکاری یگان مجاورمان _ _ سهمیه کم روزانه مان را جمع کنیم و از دیده بان ها بخواهیم همه را در یک ساعت هم زمان شلیک کنند. این کار برای ساعتی را در آتش و انفجار می‌نشاند و تازه بعد از آن، نوبت دشمن می شد. بچه ها توی سنگر ها و سرپناه ها می نشستند تا دشمنی که مثل ما محدودیتی در خمپاره و توپ ندارد، آنقدر بزند که خسته شود. 🍂_____________________ پ.ن: اول، پایگاه شهید قدرت الله نجفی با مسئولیت محمدرنجبر با ۲۳ غواص.👣 پایگاه دوم، پایگاه شهیدرضاعمادی با مسئولیت مسعود اسدی با ۲۰ غواص.👣 پایگاه سوم، پایگاه شهیدنادرعبادی نیا با مسئولیت علی منطقی با ۱۹ غواص.👣 پایگاه چهارم، پایگاه شهیدرضاعمادی با مسئولیت علی شمسی پور با ۲۲ غواص.👣 پایگاه پنجم، پایگاه شهیدتوکل زمانی.👣 پایگاه ششم، پایگاه شهیدداریوش(رضا)ساکی با مسئولیت محمدبختیاری با ۲۱ غواص.👣 فرمانده گروهان غواصی با حاج حسین یلفانی.✨ …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
دلتنگ میشوی برای کربلای هایی که تنشان بوی #نعناع میدهد،برای فرماندهی که فرماندهی رادرحق بچه هایش تما
🌹کربلای ۴ نقطه ای برای ،بهانه ای برای پروازوافلاکی برای خاکیان همیشه افلاکی ،۴معراجگاه عاشقانی است 🌺 که عندربهم یرزقون میشوندبانظری که به وجه الله است .گوش ات رابه اروندبسپارهنوزصدای مظلومیتشان رامیشنوی که درتاریخ جاودانه شده است 🕊،چشمانت رابصیرکن تاببینی ردقدمهای استوارشان رابرروی موج های خروشان ،دلت رابسپاروبیقرارش کن مثل همان موج ها ان وقت میشوی..... ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
دلمـ💔 تنگ است برای کسی که او را خواست.. نمیشود او را داشت ✨فقط میشود سخت برای او شد... و در حسرت نبودنش سوخت...!😭 سردار دل ها 🕊️ 🌹🍃🌹🍃هدیه کنیم صلواتی نثارارواح مطرشان 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
این عکس خیلی وقته حالمو 💔دگرگون کرده با دسته بسته #شهید شدن که ما الان تو ارامش زندگی کنیم هرسال که
کربلای ۴ نقطه ای برای رهایی ،بهانه ای برای پروازوافلاکی برای خاکیان همیشه افلاکی ،کربلای ۴معراجگاه عاشقانی است که عندربهم یرزقون میشوند بانظری که به وجه الله است .گوش ات رابه مظلومیتشان رامیشنوی که در جاودانه شده است ،چشمانت رابصیرکن تاببینی رد استوارشان رابرروی های خروشان ، دلت رابسپاروبیقرارش کن مثل همان موج ها ان وقت 💔 میشوی
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
سردار شهید حسن ترک جانشین طرح و عملیات لشکر ۳۲ انصار الحسین علیه السلام همدان
✋ یادتون گفتم چند وقته این شهید دله بنده‌رو دزدیدن... من اصلا آدم خوبی نیستم که لایق باشم خواب شهدارو ببینم خیلی مدته بیقرارم و دیشب خواب دیدم تو حسینه نشستم حسینیش یه چیزی شبیه معراج شهدای اهواز بود کسایی که رفتن میدونن بنده چی میگم.... داشتم تو خواب گریه میکردم دیدم داد زدن شهید گمنام آوردن دیدم تابوت رو اوردن داخل وقتی نگاه کردم دیدم شهیدی نشسته تو تابوت اشگامو که پاک کردم تو خواب دیدم این شهید هست تو خواب داد میزدم میگفتم من این شهید رو میشناسم این شهید گمنام نیست من میشناسمش شهید هم همینجور بهم نگاه میکرد و میخندید درست همین چهرشون رو تو خواب دیدم که از خواب پریدم😔 از دیشب حالم دسته خودم نیست دگرگون تر شدم ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹دِل‌تنگیامونـ..؛ دلتنگی‌یعنی: ما غرق‌شدگان‌اروندیم..؛ دلتنگ‌میدان‌مین‌فکه‌ایم..؛ دلتنگ‌مفقودالاثرهای‌رمضانیم..؛ ودلتنگ‌غروب‌های‌غمگین‌شلمچه‌ایم... ؛ ...(:💔🌿 ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
رسیدن به خدا چه زیباست و شهدا چقدر خاکی شدند که خدا برای دیدارشان بی تاب شد...💛✨   ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
گاهی دل تنگ میشوی برای خلوت های تک نفره ات‌ برای‌ قدم زدن‌ها بر روی خاکهای فکه،هویزه و شلمچه ... واشک ریختن هایت برای مناجات ها و دعا هایت درمنطقه !
دلمـ💔 تنگ است برای کسی که او را خواست.. نمیشود او را داشت ✨فقط میشود سخت برای او شد... و در حسرت نبودنش سوخت...!😭 سردار دلها روحت شاد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄