eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
850 دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋✨✨✨ ✨✨ ✨ جعفر زمردیان سال ۱۳۶۵ در ۴ توسط نیروهای عراقی اسیر شد. ولی شرایط آن عملیات، به علت خیانت ضد انقلاب و کمک های اطلاعاتی امریکا به عراق و پرهیز بعثی ها از « اسیر گرفتن» به گونه ای بود که زمردیان به عنوان شهید مفقودالاثر اعلام شد. شش ماه بعد، نیروهای ایرانی در تفحص منطقه شلمچه، پیکر مطهر شهیدی را در پایین کانال ماهی، از آب می گیرند که از نظر اندام و شکل و قیافه شباهت بسیاری به جعفر زمردیان داشت و بعد از شناسایی توسط خانواده زمردیان به نام او به خاک سپرده می شود. خانواده به معراج الشهدا اعزام می شوند و پس از مشاهده پیکر شهید و مشاهده ماه گرفتگی روی بازوی شهید، گواهی می دهند که پیکر متعلق به فرزندشان است و پس از تائید پزشکی قانونی، تشیع و تدفین انجام می شود. سالها می گذرد و هر پنج شنبه پدر و مادر شهید به گلزار شهدا رفته و بر سر مزار شهیدشان آرام می گیرند. پس از اتمام جنگ با آزادی اسرا خبر زنده بودن جعفر به خانواده داده می شود. باورش بسیار سخت و غیر ممکن بود. محمد جواد زمردیان با نام مستعار جعفر به میهن بازگشته بود. روزها می گذشت و پدر و مادر ضمن ابراز علاقه به جوان آزاده خود، به یاد شهیدی بودند که اینک هویتش مشخص نیست، لکن هر پنج شنبه به سر مزار این عزیز رفته و برایش عزاداری می کردند . پس از آزادی اسرا تلاش ها برای شناسایی هویت این شهید آغاز شد لیکن غلب جستجوها معطوف به مفقودان کربلای ۴ بود و نتیجه ای در بر نداشت . ماه مبارک رمضان، جعفر زمردیان به عنوان مدیرکل بنیاد حفظ و نشر ارزش های دفاع مقدس استان همدان در برنامه ماه عسل حضور یافت و با ارائه عکسی از این شهید، خواستار کمک مردم برای شناسایی او شد. بعد از حضور در برنامه ماه عسل و پخش عکس این شهید، تماس های متعددی از طرف مردم گرفته می شود که می گفتند شهید متعلق به آنهاست. مشخصه اعلام شده در تماس ها با مشخصات این شهید تا حدودی تطابق داشت به همین علت از طریق ستاد معراج شهدا تحقیقات لازم انجام شد و ستادکل نیروهای مسلح نیز آزمایشات لازم را برای احراز هویت شهید انجام داد. کمیسیون احراز هویت ستاد کل نیروهای مسلح سرانجام هویت شهید گمنام را پس از ۲۷ سال شناسایی کرد و اعلام نمود نام این شهید ایرج خرم جاه است. این شهید متولد سال ۱۳۵۱ بوده و ۲۷ دی ماه سال ۶۵ طی عملیات کربلای ۵ در منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت رسیده است. جعفر زمردیان از رزمندگان گردان تخریب لشگر ۳۲ انصارالحسین(ع) استان همدان بود که در عملیات کربلای ۴ ( از ۳ تا ۵ دی) اسیر شد و شهید ایرج خرم جاه، غواص گردان فرات لشکر۱۰ حضرت سیدالشهدا(ع) بود که در کربلای ۵ (از ۱۹ دی تا اسفند) با تیر مستقیم دشمن به شهادت رسید.🕊❣ جسد وی بعد از عملیات مفقود شد و توسط آب رودخانه به مکان دیگری که محل و منطقه بچه های رزمنده همدانی بود منتقل شد. سنگ قبر در گلزار شهدای همدان و با حضور خانواده وی تعویض شد و روی قبر بعد از ۲۷ سال حک شد: ...🌹 ⊰❀⊱ ۴ ⊰❀⊱ …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
۴ از حساس‌ترین منطقه برای دشمن یعنی  ام الرصاصگذر کردند و خط اروند رود را شکستند. عملیات کربلای ۴توسط آواکس‌های آمریکایی لو رفت و پس از خط مقدم در حالی که اکثریتشان مجروح بودند به اسارت نیرو‌های دشمن در آمدند. دشمن هم آن‌ها را با دست و پای بسته در گور‌های دسته جمعی دفن کرد و به دلیل نبودن اطلاعاتی از محل این دسته جمعی، نام آن‌ها در زمره مفقود الاثر‌های دفاع مقدس جای گرفت.
🍂🍃🍂🌺🍃🍂🍃 _به_شهدای_کربلای_۴ هرچه تلاش کردم به ۴ برسم نشد چرا ؟ خودم هم نمی دانم چرا حاج اجازه نمی داد من همراهیش کنم گفت تو درپایگاه بمان بعدا خواهی شد. وقتی شروع شد دلشوره عجیبی گرفته بودم ۴ شروع شد. صبح روز بعد ،پی گیر خبر بودیم خبرآوردند😔 شهید شد خبر آوردند🌼 شهید شد خبرآوردند🌼 شهید شد خبرآوردند🌼 شهید شد خبر آوروند🌼 شهید شد خبرآوردند🌼 شهید شد خبرآوردند🌼 شهید شد خبرآوردند 🌼 شهید شد خبرآوردند🌼 شهید شد و... خبرآوردند🌼 شهید شد غمگین ونگران راسیاه پوش و همه ناراحت و بودند. بعدها سیدمجیدگفت: که حاج قبل ازعملیات گفته دیگر برنمی گردد. گفته دیگر تحمل دوستان راندارد گفته ازخدا خواستم که بشوم. آری حاج گفته که ازخدا خواستم جنازه ام برنگردد،تا همه برگردد. گفته ازخدا خواستم تیر به بخورد آری چه زیباست. ‌چه آگاه اند چه شایسته است که از حاج اسماعیل فرجوانی بعنوان سیدالشهدای مسجد " ع" نام ببریم. باد ✍دل نوشته ای کوتاه ،واقعی لازم به توضیح است مدتی بعد از خبر آوردند که واحمدچلداوی اسیر شدند..... ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🔰 | 🔅 تاریخ تولد: ۳۰ دی ۱۳۲۹ اصفهان 📆 تاریخ شهادت: ۱۲ اسفند ۱۳۶۵ 🕊محل شهادت : شلمچه ۵ 🔻 یک سال بعد از ازدواج به مشهد مقدس رفتیم وقتی روبروی ضریح مطهر رسیدیم به علی گفتم: پیش امام رضا به من قول بدهید که کاری برای من انجام بدهید. 🌷 میدانست که اهل مادیات نیستم ولی با شوخطبعی جیبهایش را گشت و گفت اگر پول داشتم چشم، میخرم. گفتم : اگر میشود آن دنیا شفاعت من را پیش خدا بکنید. 📍 با روی گشاده و لبخندی گفت شما باید شفاعت ما را بکنید. تمام زحمات زندگی بر دوش شماست. از همه مهمتر بزرگ کردن فرزندانمان است، ولی اگر قسمتم شد و شهید شدم و اجازه داشتم که شفاعت یک نفر را بکنم حتما شفاعت شما را میکنم. 📎فرماندهٔ گردان مقداد لشگر۲۷محمدرسول‌الله (ص) ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
(شهیدغواص) با چهار پنج نفر جزیره ام الرصاص را حفظ کرد شب چهار بعد از شکسته شدن خط که وارد ی_ام الرصاص شدیم ، مجروح شدم. به شدت زیرآتش بود و عراقی ها از هر طرف حمله می کردند . تعدادافرادی که همراه عیسی مقاومت می کردند ، انگشت شمار بودند . وقتی ها از جناح راست حمله می کردند ، بچه ها خودشان را به آن جا می رساندند و جلویشان را می گرفتند ؛ و وقتی از چپ می شد ، آن جا حاضر می شدند ؛ لذا ها فکر می کردند جزیره پر از نیرو است و با مختصر مقاومت بچه ها عقب می نشستند . عیسی علاوه بر این که با چهار پنج نفر ، جزیره را حفظ می کرد . 🇮🇷 『شُهَــدایِ‌کـ♡ــرْبَلایِ۴🕊
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
‍ ️ 🍃🌺🍃🌸✳️🌸🍃🌺🍃 💠روایت حمیدداودآبادی از یکی از ۴ ( مسئول امور شناسایی مفقودین سپاه اندیمشک) 🔸قبل از ۴ یکی از روزها که در پهلوی علی بودم، دم ظهر گیر داد برای ناهار به خانه آنها برویم که با خوشحالی پذیرفتم... 🔸علی جوان پاک دل، صاف و ساده و خوش مرامی بود. همواره به خلوص و صداقتش می خوردم. در مدتی که با او آشنا بودم، یک بار ندیدم دروغی بگوید یا با گفتن جوک یا تمسخر دیگران، باعث غیبت یا رنجش اطرافیان شود... 🔸همین طور که نشسته بودیم، علی از خاطرات می گفت که در عملیات بدر شهید شده بود. وقتی رسید به آنجا که: "حمیدخدابیامرز وصیت کرده بود وقتی شهید شد، اگر فرزندش دختر بود، اسمش را زینب بگذارند و اگر پسر بود، حسین. وقتی حمید شهید شد و دخترش بدنیا اومد، نامش را گذاشتند." اشک در چشمانش حلقه زد... 🔸در همین حال، دست برد پشت کمد و قاب عکس بزرگی را بیرون اورد. با خودم گفتم حتما عکس حمید است که قاب کرده، ولی در کمال تعجب دیدم عکس خودش است. 🔸وقتی پرسیدم این چیست؟ گفت: "این عکس رو چند وقت پیش انداختم و دادم یه دونه ازش بررگ کردند. این رو آماده کردم واسه حجله ." 🔸اشک من را هم دراورد. دلم آتش گرفت. یک سال نمی شد ازدواج کرده بود، ولی حالا عکس خودش را برای حجله قاب کرده بود. 🔸وقتی بغلش کردم و رویش را بوسیدم، گفت: "اتفاقا خانمم حامله است. به اونا گفتم اگر بچه ام دختر بود، اسمش رو بذارند زینب و اگر پسر بود، بذارند ." 🔸علی در ۴ در جزیره ام الرصاص مفقود شد و چند سال بعد استخوانهایش به خانه بازگشت و دخترش زینب که بزرگ شده بود، از پیکر پدر استقبال کرد... 📘کتاب "از معراج برگشتگان" / حمیدداود آبادی 🇮🇷 『شُهَــدایِ‌کـ♡ــرْبَلایِ۴🕊
بهترینها👇👇 ۴خرمشهر محل عروج . اولین بار بود اینجا رو رفتم البته زیاد رفته بودم اما این منطقه تابحال نرفته بودم.. وقتی راوی از میگفت یهو به شرایط سختی که بعد از لو رفتن این عملیات پیش اومده بود اشاره کرد.. اینکه چقدر بچه ها در این منطقه دچار سختی شدند.. میدونید خیلی عمیق و وحشی است و بسیار سرد و بی رحم با سرعت بالایی آب در جریان است که بچه های ۴ باید ساعت 10 شب به دل این آب می‌زدند و وارد خط دشمن می‌شدند تا بتوانند بر دشمن غلبه کنند.. اما متاسفانه لو میره و بچه ها در دام دشمن می افتند... فقط یک نمونش رو اشاره کنم که جگر سوز است و من بعد از شنیدن از درون ذوب شدم و بحال این شهید والا مقام غطبه خوردم... وقتی تیر میخوره و درحال تحمل درد در اثر اصابت داد و ناله می‌کشیده.. یهو صدا میزنه بچه ها صداتون درنیاد هنوز خیلی از بچه و رفقا گیر نیفتادن اگر اینطور ناله بکشید ممکنه برای اونا هم سخت بشه و کشته شوند.. تا این دستور صادر میشه این شهید عزیز و بزرگ سرش رو داخل کنار فرو میبره تا صداش در نیاد و در همون حال بشهادت میرسه... از این ایثار.. 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 ۴
: احمد دهقان، کتاب "سفر به گرای ۲۷۰ درجه" و شاهد عینی این تصویر، نوشته است: "عکس مربوط به ۲۱ سال ۶۵، سومین روز ۵ در شلمچه است؛ وقتی که گروهی از نیروهای ایرانی در محاصره نیروهای عراقی گیر افتاده بودند. توی یکی از سنگرها، عباس حصیبی (شهید سمت چپ در عکس) و (شهید سمت راست و از سیمینوف چی های دسته ادوات)، کنار هم نشسته بودند که تیر سیمینوف عراقی می‌خورد به سر حصیبی و رد می‌کند و می‌خورد به سر دومی. سر حصیبی را باند پیچی کرده بودند… عکس را هم با علی شاه آبادی [شهید بالا] گرفته است." ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
『خاطرات‌شهدا..؛ 』 •پای نخل نیم سوخته...• از شب های عاشورای ۸ بود. در تاریکی شب، زمزمه ای توجه را به خود جلب کرد. نزدیک تر شدم، دیدم {سید} در خلوت شبانه ای که برای خود فراهم کرده است، در پای یکی از نخل های نیم ، سر به سجده گذاشته و با تضرع، دعا می خواند و می ریزد. دیگر برایم شکی نمانده بود که سید هم همین روزها پا به راهِ {رفتن} می‌شود! حدس من زیاد دور از ذهن نبود. طلبه بسیجی {سید باقر علمی} فرمانده گردان رسول الله {ص} و رزمندگان عارف مسلک ۸ نجف اشرف در ۴ راهی بهشت شد. •شهید سید باقر علمی_ جاودانه ها ص۷۰• ؛ ...(:✒️📻 ۸ ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#معرفی_کتاب 📚 عنوان کتاب: غواص دریا دل 🔻نیم‌نگاهی به زندگی #شهید_محمدعلی_معصومیان که پیکر او پس ا
مجروحیت شهید محمدعلی معصومیان: این بسیجی عاشق در عملیات‌های متعددی شرکت داشت. نظیر: عملیات قدس ۱ و ۲ ، ۸ و عملیات یا صاحب الزمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)، که در این با اصابت ترکش به ریه مجروح شد و بعد از بهبودی دوباره به جبهه شتافت و برای ۴، ‌آماده شد
(شهیدغواص) با چهار پنج نفر جزیره ام الرصاص را حفظ کرد شب چهار بعد از شکسته شدن خط که وارد ی_ام الرصاص شدیم ، مجروح شدم. به شدت زیرآتش بود و عراقی ها از هر طرف حمله می کردند . تعدادافرادی که همراه عیسی مقاومت می کردند ، انگشت شمار بودند . وقتی ها از جناح راست حمله می کردند ، بچه ها خودشان را به آن جا می رساندند و جلویشان را می گرفتند ؛ و وقتی از چپ می شد ، آن جا حاضر می شدند ؛ لذا ها فکر می کردند جزیره پر از نیرو است و با مختصر مقاومت بچه ها عقب می نشستند . عیسی علاوه بر این که با چهار پنج نفر ، جزیره را حفظ می کرد .   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
نیمه شب ۱۹ دیماه ۱۳۶۵ آب گرفتگی شلمچه لشگر ۱۰ سیدالشهداء علیه السلام 🌷یاد و خاطره شهدای غواص تخریبچی گرامی باد خاطرات حماسه @Shahadat1398🕊
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
ابراهیم برای پیروزی #انقلاب اسلامی هم‌دوش با جمعیت خداجوی تلاش‌های زیادی کرد و از آنجا که صدای خیلی
در میان که از خود به یادگار گذاشته این طور نوشته: «اکنون در موقعیتی هستیم که گردان‌های خط شکن حضرت علی اصغر(ع) و جناب (ع) آموزش می‌بینند و ما هم در کنار آنها هستیم. لباس غواصی می‌پوشند و روزها و شب ها تمرین می‌کنند. کاش می‌دانستم کدام‌یک شهید می‌شوند تا دستش را بگیرم و از او بخواهم که مرا هم کند» این‌ها را در حالی می‌نوشت که خود نیز نمی‌دانست روزی خود شفیع دوستان و اطرافیان خود خواهد شد. ابراهیم استاد اخلاق بود. در ، دعاهای توسل و کمیل را با نوای ملکوتی سر می‌داد و کمتر شبی بود که نماز شب وی ترک شود. قبل از عملیات‌های کربلای ۴ و ۵ یکی از مربیان آموزش غواصی گردان حبیب بن مظاهر بود. به خاطر خاصی که داشت به نیروهای گردان خیلی احترام می‌گذاشت و در تلاش بود تا مراحل آموزش را به خوبی فرا بگیرد. و آخرین شب جمعه‌ی قبل از ۴ بود که دعای کمیل را در حسینیه‌ی گردان (عج) برگزار کرد. آهنگ صدایش سوز و گداز خاصی داشت. از کاروان شهیدان می‌خواند و می‌گفت: شاید این آخرین دعای کمیل برخی‌ها باشد… وقتی این جمله‌اش را شنیدم از حسینیه بیرون آمدم و به چادر شهید «اصغر علی‌پور» رفتم. اکثر دوستان فهمیده بودند که نزدیک شده است. حال و هوای ابراهیم، کربلایی شده بود. غرق در افکار خود بود. خلوت گزینی را دوست داشت و در یکی از دست نوشته‌هایش در آن روزها نوشته است: خدایا من از این کاروان شهدا دور افتاده و در این حصار می‌پوسم. خدایا مرا عاق والدین قرار مده. را برایم شیرین و زندگی را برایم تلخ کن.
🔻شهیدی که از بعضی اتفاقات آینده خبر داشت ... ▫️جسمش در زمین بود و روحش در آسمانها گفته بود در آب است. ▫️در ۴ بعد از تیر خوردن آب پیکر او را برد تا چندین سال در ام الرصاص گمنام بماند و همراه های دست بسته بازگردد ✍ فرازی از وصیت نامه شهید حمیدرضا سلطانی پور: ای مردم مگر برای همه نیامده؟ پس همه باید عصاره شویم و این چیزی است كه حق تعالی می خواهد. عصاره یعنی شیره چیزی را گرفتن. شیره چیزی را كه می خواهند بگیرند آن را در فشار قرار می دهند تا عصاره اش گرفته شود. آیا پیامبر الگویی از رنج و نشد تا عصاره شود؟ ما هم باید با دنبال كردن راه انبیاء روح خود را نماییم.   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
..🌼 - یه شیشه عطراز جبهه هدیه گرفته بود.. بوی خاصی داشت.. یچیزی شبیه بوی یاس.. موقع وداع‌آخرش ازاون عطر به همه خانواده زد.. وقتی مفقود شد مادر خیلی چشم به راهش بود.. شبها اشک بودو دعا و نماز و التماس ، روزها هم روزه میگرفت تا پیکر پسرش پیدا بشه.. دوماه گذشت.. یشب که مادر در حال دعابود ، بوی همون عطرخاص پیچید توی خونه.. سراسیمه بلند شدو همه جارو گشت اما از عطر خبری نبود.. یکساعت بعد بهش خبر رسید پسرت پیدا شده و از کنار روستا عبور کرده تا ببرنش برای تشیبع آماده‌اش کنن.. پیکر که از روستا رد شده بود بوی عطر هم پیچیده بود توی خونه.. واین تا سالها شد راز دلدادگی بین مادروپسر، که هربار یادش میکرد بوی همون عطر دوباره می‌پیچید.. • روایتی‌ازخاطرات‌ تولد: ۴۶/۱۰/۲۰ پیروز - شهادت: ۶۵/۱۰/۴ برگرفته‌ازکتاب: 💫 @Shahadat1398🕊
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
در #عملیات‌والفجر۸ با عنوان معاون یکی از گروههای تخریب ضربات #سختی بر دشمن وارد کرده و در ادامه عملی
در که به گفته ی خودش آخرین عملیات اوست به هنگام باز کردن معبر در داخل مورد هدف آتش دشمن قرار گرفته و برای جلوگیری از فرو پاشی بهمراه فرمانده، افراد باقی مانده را به سمت هدف هدایت میکند بعد از بازگشایی معبر به سمت سنگر کمین رفته تا آتش آنرا خفه کند ولی مورد اصابت دشمن قرار گرفته و به میرسد.
(شهیدغواص) با چهار پنج نفر جزیره ام الرصاص را حفظ کرد شب چهار بعد از شکسته شدن خط که وارد ی_ام الرصاص شدیم ، مجروح شدم. به شدت زیرآتش بود و عراقی ها از هر طرف حمله می کردند . تعدادافرادی که همراه عیسی مقاومت می کردند ، انگشت شمار بودند . وقتی ها از جناح راست حمله می کردند ، بچه ها خودشان را به آن جا می رساندند و جلویشان را می گرفتند ؛ و وقتی از چپ می شد ، آن جا حاضر می شدند ؛ لذا ها فکر می کردند جزیره پر از نیرو است و با مختصر مقاومت بچه ها عقب می نشستند . عیسی علاوه بر این که با چهار پنج نفر ، جزیره را حفظ می کرد .   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
«یحیی فراموش نخواهد شد» بخشی از کتاب را در اینجا باهم بخوانیم👇 https://defapress.ir/576671 زندگینام
..🌼 - یه شیشه عطراز جبهه هدیه گرفته بود.. بوی خاصی داشت.. یچیزی شبیه بوی یاس.. موقع وداع‌آخرش ازاون عطر به همه خانواده زد.. وقتی مفقود شد مادر خیلی چشم به راهش بود.. شبها اشک بودو دعا و نماز و التماس ، روزها هم روزه میگرفت تا پیکر پسرش پیدا بشه.. دوماه گذشت.. یشب که مادر در حال دعابود ، بوی همون عطرخاص پیچید توی خونه.. سراسیمه بلند شدو همه جارو گشت اما از عطر خبری نبود.. یکساعت بعد بهش خبر رسید پسرت پیدا شده و از کنار روستا عبور کرده تا ببرنش برای تشیبع آماده‌اش کنن.. پیکر که از روستا رد شده بود بوی عطر هم پیچیده بود توی خونه.. واین تا سالها شد راز دلدادگی بین مادروپسر، که هربار یادش میکرد بوی همون عطر دوباره می‌پیچید.. • روایتی‌ازخاطرات‌ تولد: ۴۶/۱۰/۲۰ پیروز - شهادت: ۶۵/۱۰/۴ برگرفته‌ازکتاب: 💫
(شهیدغواص) با چهار پنج نفر جزیره ام الرصاص را حفظ کرد شب چهار بعد از شکسته شدن خط که وارد ی_ام الرصاص شدیم ، مجروح شدم. به شدت زیرآتش بود و عراقی ها از هر طرف حمله می کردند . تعدادافرادی که همراه عیسی مقاومت می کردند ، انگشت شمار بودند . وقتی ها از جناح راست حمله می کردند ، بچه ها خودشان را به آن جا می رساندند و جلویشان را می گرفتند ؛ و وقتی از چپ می شد ، آن جا حاضر می شدند ؛ لذا ها فکر می کردند جزیره پر از نیرو است و با مختصر مقاومت بچه ها عقب می نشستند . عیسی علاوه بر این که با چهار پنج نفر ، جزیره را حفظ می کرد .   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🔻شهیدی که از بعضی اتفاقات آینده خبر داشت ... ▫️جسمش در زمین بود و روحش در آسمانها گفته بود در آب است. ▫️در ۴ بعد از تیر خوردن آب پیکر او را برد تا چندین سال در ام الرصاص گمنام بماند و همراه های دست بسته بازگردد ✍ فرازی از وصیت نامه شهید حمیدرضا سلطانی پور: ای مردم مگر برای همه نیامده؟ پس همه باید عصاره شویم و این چیزی است كه حق تعالی می خواهد. عصاره یعنی شیره چیزی را گرفتن. شیره چیزی را كه می خواهند بگیرند آن را در فشار قرار می دهند تا عصاره اش گرفته شود. آیا پیامبر الگویی از رنج و نشد تا عصاره شود؟ ما هم باید با دنبال كردن راه انبیاء روح خود را نماییم.   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
عملیات نظامی تهاجمی نیروهای مسلح ایران در خلال جنگ ایران و عراق بود، که در دی‌ماه ۱۳۶۵ به سپاه پاسداران انجام شد.[۵] این عملیات در تاریخ ۳ دی ۱۳۶۵ در محور ابوالخصیب در جنوب عراق، به صورت گسترده و با هدف آماده‌سازی مقدمات فتح بصره، توسط نیروهای مسلح ایران آغاز شد و در پی لو رفتن طرح عملیات و با تحمل تلفات بالای انسانی در روزهای نخست، در تاریخ ۵ دی ۱۳۶۵ با عقب‌نشینی نیروهای ایرانی، پایان یافت.[۶] با رفتن عملیات کربلای ۴، دو هفته بعد عملیات کربلای ۵ توسط نیروهای ایرانی انجام شد.[۷]