Gipsy Kings - Amor Mio (128).mp3
3.77M
mio
عشقِ من
Amor mio por favor
عشقِ من؛ خواهش میکنم
Tu no te vas
از من، دور نشو
Yo cuentare a las horas
من، ساعتها را میشمارم
Que la ya veo
تا وقتی که او را ببینم
Amor mio
عشقِ من
Amor mio por favor
عشقِ من؛ خواهش میکنم
Tu no te vas
از من، دور نشو
Yo cuentare a las horas
من؛ ساعتها را می شمارم
Que la ya veo
تا وقتی که او را ببینم
Vuelve
برگرد!
#موسیقی_دلنشین
@Negahe_To
۶ اسفند ۱۴۰۲
اگه قراره با مرور خاطرات خوبمون هم فقط دچار دلتنگی، دلگرفتگی، غم، حسرت و حال بد بشیم، اصلا چرا خاطره میسازیم و با عکس و نوشته هم موندگارش میکنیم؟
کسی رو اطرافتون میشناسین که با مرور خاطرات خوب گذشتهاش، حالش بهتر بشه؟
#دلنوشته
#خاطره
@Negahe_To
۷ اسفند ۱۴۰۲
۷ اسفند ۱۴۰۲
هدایت شده از گاه نوشتههایم
#کتاب_نوشت
۱۱۶۳ صفحه تمام شد. به همت دوستی عزیز، با بودجهبندی روزانه ۳ تا ۴ صفحه، یکسال قدمبهقدم از سیرۀ پیامبر مهربانیها خواندیم؛
خواندیم و به خود بالیدیم از اینکه مومن به چنین پیامبری هستیم؛
خواندیم و شرمنده شدیم از اینکه زیستمان از او اینقدر فاصله دارد؛
خواندیم و فهمیدیم چقدر از «او» نمیدانیم؛
▫️▫️▫️
آن روایتِ حلالیتطلبیدن حضرت در روزهای پایانی عمر شریفشان را در کتاب دینی ایام تحصیل خوانده بودم ولی کیفیت روایت قاف، با من چنان کرد که قافخوانی آن بخشام بیشتر از همیشه به درازا کشید.
▫️▫️▫️
کتاب به جملهای عجیب تمام شد:
``رسول گفت:
اسلام پدید آمد و غریب بود. و بعد از این، به عاقبت، هم غریب شود.``
که اگر اسلام اینهمه سال و امروز غریب نبود، ظهور آخرین وعده حق، اینقدر طولانی نمیشد.
@gahnevis
۹ اسفند ۱۴۰۲
هدایت شده از پالونیا
زندگی به اندازه کافی پر از دلیل برای زندگی نکردن. ارزو کردن اینکه نباشی، تموم بشه، درد نکشی. این وسط اونایی برنده هستن که تونستن یه دلیلی پیدا کنن که صبحها خوشحال از خواب بیدار شن. برات ارزو میکنم که کسی رو داشته باشی که بهش بگی:
«و كأن وُجودك وسيلة لحُبّ الحَياة.»
و انگار که بودنت،
دست آویزی ست برای دل بستن به این زندگی...
😊باید یکی رو داشت که بشینی کنارش، اینو بگه و بره
دم رفقا گرم🤝
@paulowni
۹ اسفند ۱۴۰۲
📚 ما همدیگر را برای چه میخواهیم؟ جوابش واضح است. ما دیگر هر کداممان جزئی از کل یکدیگریم.
#یک_پیاله_کتاب
#کتاب_نامههایسیمینوجلال
@Negahe_To
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
📚 ای سوخته سوخته سوختنی
عشق آمدنی بود نه آموختنی
بعد از "آمدنش"، "نگهداشتنش" آموختنی است. اگر تو بیاموزی که آنچه را که به صورت نابترین هدیهها، "آمدنی" بوده، خرابش نکنی و من هم یاد بگیرم که با توجه به حالات روحی تو، مهرهها را در جای درستش بگذارم، در این بازی شطرنج زندگی، هیچکس نمیتواند من و تو را مات کند حتی شاهاش.
#یک_پیاله_کتاب
#کتاب_نامههایسیمینوجلال
@Negahe_To
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
راستی
در میان این همه اگر
تو، چقدر بایدی...
#ایران_عزیز_ما
#یازدهم_اسفند_هزاروچهارصدودو
@Negahe_To
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
«هاروکی موراکامی، کسی که تا توانست راه نرفت.»
این جمله قرار است نوشته روی سنگ قبر هاروکی موراکامی، نویسنده ژاپنی هفتاد و پنج ساله باشد. موراکامی، یک نویسنده دونده یا یک دونده نویسنده است. «از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم»، اولین کتاب موراکامی است که آن را خواندم. کتابی با محوریت دویدن که بخش مهمی از زندگی نویسنده در آن شکل گرفته است. خاطراتی که در دل جملات آن، میتوان ارتباطهای قشنگی بین دویدن با هر کار دیگهای، به خصوص نویسندگی پیدا کرد.
تعریف کتاب را زیاد شنیده بودم اما دوستش نداشتم و به سختی تمامش کردم. حس میکنم مهمترین اشکال کتاب، ترجمه ناخوب متن از ژاپنی یا انگلیسی به فارسی است. ترجمهای که مثل یک دیوار نامرئی بین من و موراکامی فاصله میانداخت و نمیگذاشت لحن و آهنگ کلامش به گوشم برسد. ابتدا کتاب را در اپلیکیشن نوار با ترجمه علی حاجی قاسم و انتشارات نگاه گوش دادم. بعد هم رفتم سراغ فایل الکترونیک از طاقچه و نشر چشمه؛ اما ترجمه مجتبی ویسی هم به نظرم نتوانسته کار را آنطور که باید دربیاورد. من در ادامه، به سراغ کتابهای دیگر موراکامی هم میروم. شخصیت این آدم را دوست دارم و میخواهم بیشتر بشناسمش.
#معرفی_کتاب
#کتاب_ازدوکهحرفمیزنمازچهحرفمیزنم
@Negahe_To
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
سایت مستر نوت mrnote را خیلی گشتم. توی سررسیدهای سال 1403 نتوانستم تصویری از خودم را پیدا کنم. به جایش آن قاب از زندگی که خیلی دوستش دارم را پیدا کردم. قابی که انگار خودم پشت دوربین عکاسی ایستادهام و با ذوق، عکس گرفتهام. تصویری پُر از نگو، نشان بده. پُر از نشانههای رنگی. پُر از جزییات دوستداشتنی و سرشار از بوی زندگی. تصویری از یک خانه با پنجره چوبی بزرگ که رو به آسمان آبی فیرزهای و دشت سبز چمنی باز میشود. خانهای که هر جایش را نگاه میکنی، شاخه گلی یا گلدانی نشسته. خانهای که همه جایش بوی چوب میدهد و مهمتر از همه، خانهای که در آن روی همه چیز نور پاشیده شده. نوری که از آسمان میآید و به همه چیز رنگ امید میبخشد. نوری که برای عبور از روزهای سخت زندگی در قلبت ذخیره میشود.
🌱 یک زندگی پر از نور، و یک سال نورانی، روزی قلبهای مهربانتان.
پ.ن. یکبار دیگر عکس را با دقت نگاه کنید. حالا کتابخانه بزرگ چوبی دیواریام را هم پشت دوربین میبینید؛ درست است؟
۱۴۰۲/۱۲/۱۲
#روایت_زندگی
#سررسید_سال_۱۴۰۳
@Negahe_To
۱۲ اسفند ۱۴۰۲