eitaa logo
[نگاه ِ تو]
271 دنبال‌کننده
433 عکس
42 ویدیو
3 فایل
‌ من، بی نام ِ تو‌ حتی یک لحظه‌ احتمال ندارم. چشمان تو‌ عین الیقین من،‌ قطعیت "نگاه ِ تو‌" دین من است.‌‌‌ [قیصر امین‌پور] ‌ ‌ 🌱 روایت لحظه‌های زندگی 🌱‌ ‌ ‌ برای معاشرت: @MoHoKh ‌ ‌صفحه اینستاگرام: @fatemehakhtari14‌ ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌ ‌توی گروه خودمونی رفیق‌های نویسنده‌م نوشتم: "بدبختیامون کم بود، آقای جواهری هم تازه لیست کتاب نوجوان گذاشته😂." بعدش احساس کردم برای اینکه اثر سوء غیبت رو از بین ببرم باید بیام اینجا بنویسمش😅 حالا اگه گفتین منظورم از بدبختیامون دقیقا چیه؟! بله بله شما مخاطبِ عزیزِ کتاب‌خون و کتاب‌خَر، حتما درست حدس زدین! ما یعالمه لیست خرید کتاب خوب داریم هنوز و دیگه نه پول داریم نه بن تخفیف خرید از نمایشگاه🤪 رسما همه چی ته کشیده و لذا با دیدن هر لیست و معرفی و پیشنهاد کتاب خوب، سر به آسمان بلند کرده و فقط آآآآآآآه می‌کشیم😁 شما اگه جزو ازمابهترون هستین و هنوز پول و بن تخفیف دارین حتما برین کانال هرنو @hornou و لیست پیشنهادی آقای جواهری @mim_javaheri رو دربست و یکجا سفارش بدین. مطمئن باشین ضرر نمی‌کنین! @Negahe_To
‌ ‌ ‌سر کلاس ریاضی داشتم درباره رفتار یک تابعِ خاص حرف می‌زدم. "این تابع با عمل ضرب مشکل داره اما با عمل جمع حسابی جوره و هر جا جمع می‌بینه خیلی خوش‌رفتار عمل می‌کنه." توی چشم‌های دانشجوهام که نگاه کردم فهمیدم خسته و بی‌حوصله شده‌اند. گفتم بچه‌ها دیدین وقتی آدم یکی رو دوست داره نسبت بش چجوری میشه؟ چشم‌هایشان برقی زد و گوشه لب‌هایشان با احتیاط، کمی انحنا پیدا کرد. ادامه دادم: "طرف، بداخلاقی هم کنه آدم تحمل میکنه، چون دوستش داره. حالا وقتی از یکی خوشش نیاد چطور میشه؟" سروصداها با اشتیاق بالا گرفت برای جواب دادن. اجازه دادم هر چه می‌خواهند بگویند. آخرش گفتم: "این تابع هم نسبت به ضرب همینطوره." همه خندیدند. انگار حالا با آن تابع برای رفتارش نسبت به ضرب، همزادپنداری می‌کردند و بهش حق می‌دادند. از کلاس که بیرون آمدم یکی از بچه‌ها با عجله خودش را رساند پیشم. آهسته گفت: "استاد، اون جمله‌ای بود که گفتین..." و بقیه جمله‌اش را خورد. گفتم خب. گفت: "آخه اصلا نمی‌فهمم فازش چیه. سر خودم رو هم به درس و کار، گرم کردما اما ..." نگاهش کردم و گفتم: "اما دل که این حرفا حالیش نمیشه!" لب‌هاش به پهنای صورت باز شد و بلند گفت: "آخ! قربون آدمِ چیزفهم!" پ.ن. اول. ادامه حرف‌ها، جزو مشاوره‌های خصوصی حساب میشه🤪 پ.ن. دوم. حالا هی بگین ریاضی دقیقا کجای زندگی به درد میخوره!🤓 @Negahe_To
‌ ‌ ‌🌱 وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ ۚ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ ۚ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ. و دل‌های مسلمانان را به هم مهربان کرد که به‌فرض هم، تمام دارایی‌های روی زمین را خرج می‌کردی، نمی‌توانستی دل‌هایشان را به هم مهربان کنی؛ ولی خدا دل‌هایشان را به هم مهربان کرد؛ چون او شکست‌ناپذیرِ کاردرست است. @Negahe_To
[نگاه ِ تو]
‌ ‌ ‌🌱 وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ ۚ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مَا أَلَّفْتَ بَيْن
‌ ‌ ‌خدایا ببخش که حواسمون نیست شکرگزار باشیم و قدر این نعمت رو بدونیم! حتی فکر کردن بهش هم خیلی قشنگه که این خدا بوده که دل‌هامون رو به هم مهربون کرده🌱 🍃 مهربانی‌هاتون پُربرکت و مستدام، رفقا @Negahe_To
‌ ‌ ‌🌱 فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ خدا برای تو بس است. @Negahe_To
‌ ‌ ‌📚 گاهی اوقات برای فهمیدن، نیازی به دیدن نیست. @Negahe_To
‌ ‌ 📚 هنرمند باید چیزی از خود به دنیا اضافه کند... @Negahe_To
‌ ‌ 📚 عطر چایِ بهاره، آدم را به دل‌شوره می‌اندازد. عین اینکه یکی بگوید دوستت دارم ولی ...؛ عطرش مثل "ولی" بعد از دوستت دارم است. توی دل را خالی می‌کند. @Negahe_To
‌ ‌ ‌دارد بزرگ می‌شود. دیگر مثل بچگی‌هایش نیست. با بزرگ شدن خیلی چیزها فرق می‌کند. وقتی می‌بینمش، خیلی راه نمی‌دهد مثل قبل، توی بغلم نگهش دارم. وقتی دورم هم کمتر می‌آید پشت گوشی تلفن. می‌فهمم دارد بزرگ می‌شود اما نمی‌فهمم چرا با بزرگ شدنش، عشق و دلتنگی‌ام برایش هم بزرگ‌تر می‌شود. خیلی وقت‌ها مجبورم به روی خودم نیاورم که چقدر زیاد دلم برایش تنگ می‌شود. مریض که می‌شود دنیا برایم تیره‌وتار می‌شود‌. چندماه یک‌بار که اسمش، "عشقِ خاله"، روی گوشی‌ام می‌افتد و با صدای نازکِ تودماغی‌اش "سلام خاله" می‌گوید قلبم شاد می‌شود. از الان مثل مردها، به جای اینکه بگوید دلم برات تنگ شده، از درودیوار حرف می‌زند. از اینکه با دوچرخه‌اش تا فلان جا تنهایی رفته. از اینکه یک دندان شیری دیگرش هم افتاده. از اینکه فقط تا دوشنبه می‌رود مدرسه. بهش گفتم: "خوشبحالت محمدحسین که فقط تا دوشنبه میری مدرسه؛ من باید تا وسط خرداد برم کلاس." لحن کودکانه‌اش سریع جدی شد و گفت: "خاله، خودتو با من مقایسه می‌کنی؟!" پتک محکمی خورد توی سرم و طنین صدایش همراه با جمله، توی مغزم تکرار شد؛ "خودتو با من مقایسه می‌کنی؟" یادم آمد که خیلی وقت است قول داده‌ام خودم را با هیچکس مقایسه نکنم. یادم آمد که با خودم قرار گذاشته‌ام "خوش‌به‌حالت" را چه شوخی و چه جدی، به طور کامل از دایره واژگان مغزم حذف کنم. امروز فهمیدم واقعا دارد بزرگ می‌شود. پ.ن. حذف "خوش‌به‌حالت" از مکالمات روزمره، تمرین قشنگ و جذاب و بسیار پُرفایده‌ای است. امتحانش کنید. پشیمان نمی‌شوید. @Negahe_To
‌ ‌ وسط اینهمه معرفی کتابِ خوب، نمی‌دانم این کتاب را به چه دلیل خریده‌ام. اصلا یادم نیست که جایی جزو لیست‌های معرفی بوده یا احیانا صرف دیدن نام گلشیری پای کتاب، فکر کرده‌ام بخرمش خوب است. هر چه بوده، از خریدنش واقعا پشیمانم! شروع کتاب پُرکشش است و تا به خودت بیایی حداقل بیست سی صفحه‌ای جلو رفته‌ای. مسیر داستان خوب شروع می‌شود و با فرازوفرودهای به موقع، جلو می‌رود و البته پایان‌بندی کلیشه‌ای و اعصاب‌خردکن است. نمی‌دانم دقیقا چه چیزی در فرم یا محتوا یا هردو وجود دارد که حالم را به هم ریخته است. خوب می‌دانم که آدمِ کتابِ جنایی و معمایی خواندن نیستم و اگر محتوا را می‌شناختم قطعا به سراغ خواندنش نمی‌رفتم. اما مطمئنم این حالِ بد که الان و با تمام کردن کتاب، دچارش شده‌ام فقط به موضوع، مربوط نیست. چون همین چندماه پیش با خواندن رمان "شب بازی" حال کاملا متفاوتی را تجربه کردم. خواندن کتاب "تقدیم به گلرخ، با عشق و نفرت" را توصیه نمی‌کنم ولو به دوست‌دارانِ کتاب‌های خشونت‌بار و جنایی. @Negahe_To
‌ ‌ ‌📚 گاهی اوقات در زندگی لازم است آدم پایش را از روی گاز بردارد، راهنما بزند، آرام‌آرام بگیرد توی شانه خاکی، دستی را بکشد، پیاده شود و هر چند کوتاه، نگاهی به پشت سرش بیندازد؛ به مسیرِ رفته و ردی که از خودش باقی گذاشته. @Negahe_To