eitaa logo
[نگاه ِ تو]
271 دنبال‌کننده
436 عکس
43 ویدیو
3 فایل
‌ من، بی نام ِ تو‌ حتی یک لحظه‌ احتمال ندارم. چشمان تو‌ عین الیقین من،‌ قطعیت "نگاه ِ تو‌" دین من است.‌‌‌ [قیصر امین‌پور] ‌ ‌ 🌱 روایت لحظه‌های زندگی 🌱‌ ‌ ‌ برای معاشرت: @MoHoKh ‌ ‌صفحه اینستاگرام: @fatemehakhtari14‌ ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌ ‌📚 ساختمانی که وقت کرده بود خود را بیاراید، اندازه ورودی‌هایش را متنوع کند، در اینجا با بالکنی، کمی به جلو رود یا تراسی بگذارد، در آنجا باغچه‌ای در پشت شیشه قرار دهد، از پنجره‌های بلند، کوتاه، متوسط، حتی پنجره‌های زاویه‌دار نترسد و سپس مانند زنی که ناگهان هوس می‌کند خالی بر پیشانی بگذارد، پنجره‌ای زیر بام سفالی قرار دهد. پ.ن. این جنس توصیف زیبا و بدیع از یک خانه، هنرِ قلمِ اریک امانوئل اشمیت است. نویسنده‌ای که این روزها مرا درگیر نوشته‌هایش کرده است. @Negahe_To
‌ ‌ 📚 اگه از بیماری عشق، درمان پیدا کنید یعنی ارزشش رو نداشته. آدم از عشقِ اساسی هرگز فارغ نمیشه. فقط میتونه التیام پیدا کنه. @Negahe_To
‌ ‌ ‌📚 شما کتاب میخونین؟ بله، چند سال پیش الفبا رو یاد گرفتم و سعی میکنم ازش استفاده کنم. @Negahe_To
‌ ‌ ‌🌱 رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِينَ خدایا، سرشار از صبرمان کن و ما را مسلمان بمیران @Negahe_To
‌ ‌ ‌وسط تلفنی حرف زدن با خواهرم، بازی‌ رو ول کرده و بدوبدو اومده که تلفن رو بگیره. به مامانش میگه آخه من با خاله کار واجب دارم نمیتونم صبر کنم. کار واجبش این بود که بهم گزارش بده: "من امروز هم هندونه خوردم هم بستنی." با هم قرار گذاشته بودیم فعلا چند وقتی اینا رو نخوره. بش میگم پس چرا خوردی عزیزم؟ میگه: خاله دیگه رفته توی دلم و هیچ کاریش نمیشه کرد! 🤐🙄🥴😂 @Negahe_To
‌ ‌ ‌📚 ویرانه‌های تاریخی را نگه می‌داریم، حراست‌شان می‌کنیم و پاسبان می‌گذاریم و بلیت می‌فروشیم و به تماشای‌شان می‌رویم؛ اما ویرانه‌های انسانی ردی ندارند. @Negahe_To
‌ ‌ ‌📚 آنچه درون آدم می‌گذرد بسیار سریع‌تر از گردش ایام است. از حال بد به حال خوش در یک لحظه اتفاق می‌افتد و خواستن و نخواستن چیزها درون آدمیزاد بی‌نظم جدال می‌کنند. @Negahe_To
‌ ‌ ‌📚 وقتی کسی نیست که بشنود گفتن هم کار سختی است و وقتی کسی می‌شنودت چرا نباید گفت؟ @Negahe_To
‌ ‌ ‌صبح یک روز سرد پاییزی روزی از روزهای اول سال بچه ها در کلاس جنگل سبز جمع بودند دور هم خوشحال بچه ها غرق گفتگو بودند بازهم در کلاس غوغا بود هر یکی برگ کوچکی در دست! باز انگار زنگ انشا بود تا معلم ز گرد راه رسید گفت با چهره‌ای پر از خنده باز موضوع تازه‌ای داریم آرزوی شما در آینده شبنم از روی برگ گل برخاست گفت می‌خواهم آفتاب شوم ذره ذره به آسمان بروم ابر باشم دوباره آب شوم دانه آرام بر زمین غلتید رفت و انشای کوچکش را خواند گفت باغی بزرگ خواهم شد تا ابد سبز سبز خواهم ماند غنچه هم گفت گرچه دل تنگم مثل لبخند باز خواهم شد با نسیم بهار و بلبل باغ گرم راز و نیاز خواهم شد جوجه گنجشک گفت می‌خواهم فارغ از سنگ بچه ها باشم روی هر شاخه جیک جیک کنم در دل آسمان رها باشم جوجه کوچک پرستو گفت: کاش با باد رهسپار شوم تا افق‌های دور کوچ کنم باز پیغمبرِ بهار شوم زنگ تفریح را که زنجره زد باز هم در کلاس غوغا شد هر یک از بچه ها بسویی رفت و معلم دوباره تنها شد با خودش زیر لب چنین می‌گفت: آرزوهایتان چه رنگین است کاش روزی به کام خود برسید بچه ها آرزوی من این است! @Negahe_To
‌ ‌ ‌+ خاله، توی خونه‌ات کفگیرکُش داری؟ - کفگیرکُش چیه عزیزم؟ + همونی که باهاش مگس‌ها رو میکُشَن دیگه! @Negahe_To
‌ ‌ ‌🌱 وَالَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِهَا وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ. البته کسانی که کارهای زشت کرده‌اند و بعد از آن‌همه گناه توبه کرده‌اند و ایمان آورده‌اند، خدا با آنان از این به‌بعد، آمرزندۀ مهربان است. @Negahe_To