eitaa logo
فلسفه ذهن
953 دنبال‌کننده
140 عکس
69 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh عضو هیات علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 📗کتاب «اراده آگاهانه و مسئولیت‌پذیری» به کوشش والتر سینوت آرمسترانگ و لین نادل در سال 2011 توسط انتشارات آکسفورد بچاپ رسیده است. 📙از جمله مهم‌ترین مقالات این کتاب، تحقیقاتی درباره است که وجود را زیر سؤال می‌برد. مثلا ادینا روسکی ابهاماتی در مورد ارتباط بین پتانسیل آمادگی (RP) و اجرای حرکت مطرح می‌سازد و نیز درباره اهمیت زمان‌بندی ظهور RP. آلفرد مل استدلال می‌کند که بهتر است RP را بعنوان انگیزشی برای پدیدآمدن تصمیم لحاظ کنیم تا خود تصمیم. پاکت و پوردی شواهد آزمایشگاهی جدیدی ارائه می‌کنند که RP برای عمل کافی نیست و زمان تصمیم‌گیری افراد را بنحو قابل توجهی دیرتر از زمانی که لیبت درنظر گرفته، پیشنهاد می‌دهد و ... 📘همچنین برخی انتقادات به این مربوط می‌شود که لیبت، حالات ذهنی مختلف را در هم آمیخته است. مثلا پکری و هاگارد، قصدهای بلاواسطه را از قصدهای آینده‌نگر، و همچنین چیستی و چگونگی تصمیم را از زمان تصمیم متمایز کرده‌اند تا نشان دهند اساسا آزمایش لیبت درباره کدام حالات ذهنی است؟ هینز آزمایشی با کاربرد fMRI و طبقه‌بندی الگوها را ارائه می‌دهد که قصدهای بلاواسطه و انتخاب‌های کمتری را نسبت به لیبت، به نمایش می‌گذارد. هینز سیگنال‌هایی را از فعالیت‌های غیراگاهانه مغز یافته که تصمیمات را ۱۰-۷ ثانیه جلوتر پیش‌بینی می‌کند و همچنین قادر به جداسازی چیستی تصمیم از زمان آنست. این نتایج، پرسش‌های مهمی درباره زمان آگاهانه‌شدن اراده‌های ما و چرایی آن را مطرح می‌سازد. @PhilMind
🎖تبیین ساختارهای ماکروسکوپی بر اساس اجزای ریزساختاری، بخوبی برای تبیین فیزیکالیستی ساختارها مناسب است. همچنین با لحاظ‌کردن کارکردها در قالب فرآیند‌های فیزیکی‌ای که آن‌ها را به انجام می‌رسانند، تبیین رضایت‌بخشی از کارکردها فراهم می‌آید. این بدان دلیل است که هرگاه جزئیات یک تلقی فیزیکی ارائه می‌شود، ویژگی‌های ساختاری و کارکردی بعنوان نتایج خودکار حاصل می‌آیند. بنابراین ساختارها و کارکردها تمام آن‌چیزی است که می‌توانیم انتظار داشته باشیم تلقی‌های فیزیکی تبیین نمایند. 🎖جنبه اخلاقی تمام این موارد آن است که شما "نمی‌توانید را ارزان توضیح بدهید". این یک واقعیت قابل توجه است که روش‌های تقلیل‌گرایانه (روش‌هایی که یک پدیده سطح بالا را کاملاً در قالب فرآیندهای فیزیکی پایه‌ای‌تر تبیین می‌کنند) در بسیاری حوزه‌ها بخوبی جواب می‌دهند. به یک معنا می‌توان اکثر پدیده‌های شناختی و زیست‌شناختی را بنحوی ارزان توضیح داد؛ به این صورت که پدیده‌های مذکور به مثابه نتایج خودکار فرآیندهای بنیادی‌تر لحاظ شوند. اگر روش‌های تقلیل‌گرایانه بتوانند را نیز تبیین کنند، فوق‌العاده خواهد بود. من برای مدتی طولانی امیدوار بودم که آن‌ها بتوانند چنین مقصودی را به انجام رسانند. متأسفانه دلایلی سیستماتیک وجود دارد که چرا این روش‌ها محکوم به شکست هستند. روش‌های تقلیل‌‌گرا در اکثر حوزه‌ها موفقیت‌آمیزند؛ زیرا آن‌چه که در آن حوزه‌ها نیاز به تبیین دارد، صرفاً ساختارها و کارکردها هستند. ولی وقتی به مشکلی فرا و ورای تبیین ساختارها و کارکردها می‌رسیم، روش‌های مذکور به کار نمی‌آیند. 🔥این قضیه ممکن است یادآور ادعای طرفداران اصالت حیات ( ) باشد که هیچ تلقی فیزیکی را قادر به تبیین نمی‌دانستند؛ ولی این قیاس مع‌الفارق است. چیزی که تردید حیات‌گرایان را برانگیخت، این مسئله بود که آیا فرآیندهای فیزیکی می‌توانند بسیاری از کارکردهای مرتبط با حیات - مانند رفتار انطباقی پیچیده و تولید مثل – را به انجام رسانند؟ درواقع این نکته که تبیین کارکردها همان چیزی است که نیاز داریم، پذیرفته شده بود. اما بدلیل فقدان دانش دقیق درباره فرآیندهای بیوشیمیایی، حیات‌گرایان تردید داشتند که هر فرآیند فیزیکی بتواند این کار را انجام دهد و فرضیه را بعنوان تبیینی جایگزین پیشنهاد کردند. آن‌گاه که مشخص شد فرآیندهای فیزیکی می‌توانند کارکردهای مربوطه را به انجام رسانند، تردیدهای حیات‌گرایانه هم از بین رفت. 🔥ولی در مورد تجربه آگاهانه، تبیین کارکردها محل بحث نیست. بلکه مسئله کلیدی، این نکته مفهومی است که تبیین کارکردها برای تبیین تجربه کافی نیست. این نکته مفهومی اساسی چیزی نیست که تحقیقات عصب‌شناختی بیشتر، بر روی آن تأثیر بگذارد. بدین‌ترتیب، تجربه آگاهانه با حیات مغایرت دارد. روح حیوانی بعنوان موقعیت «تبیین‌گر» برای تبیین کارکردهای مربوطه ارائه شد و بنابراین هنگامی که آن کارکردها بدون این روح توضیح داده می‌شد، می‌توانست کنار گذاشته شود. اما تجربه در موضع «تبیین‌خواه» است و نه تبیین‌گر، و بنابراین نمی‌تواند نامزد این نوع از حذف باشد. See: Chalmers, 2010, The Character of Consciousness, pp. 14-15. @PhilMind
10.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️در این ویدیو👆 شواهد و یافته‌های تجربی برای تفکیک حس پدیداری تجربه از حس سابجکتیو آن ارائه می‌شود. ♦️تقریباً تمام مباحث مربوط به تئوری حول امکان و نحوه تأمین ویژگی پدیداری توسّط ویژگی بازنمایی است. اما بنظر می‏رسد یک جنبه دیگر نیز وجود دارد: ویژگی بازنمودیافته چگونه بنحو سوبژکتیو ادراک می‏شود؟ ♦️کریِگل بین دو جنبه مختلف از تجربه تمایز می‏گذارد: الف) جنبه «آبی‏بودن» (مثلا) که آن را «خصیصه کیفی» تجربه می‏نامد، و ب) جنبه «برای من بودن» (formeness) که آن را «خصیصه سوبژکتیو» تجربه نام‏گذاری می‏کند. آن تجربه نه فقط، آبی‏گون است؛ بلکه من نیز از آبی‏‏بودن آن آگاهم (Kriegel, 2005, “Naturalizing Subjective Character”, pp.24-25.) ♦️وی بر این مطلب تمرکز می‏کند که چطور یک حالت می‏تواند وقوع خودش را بنحوی متناسب بازنمایی کند. او اذعان دارد که یک مشکل بسیار اساسی این است که فرضیه‏های بازنمایی، از مجموعه واژگان ارتباط علّی بهره می‏گیرند که حالت محیطی «م»، علت حالت ذهنی «ذ» می‌شود. ولی روابط علّی، غیر بازتابی‌اند؛ هیچ حالت ذهنی نمی‏تواند علت وقوع خودش بشود. ♦️کریگل پس از پیشنهادهایی جایگزین و اشکالاتی که امثال ون گولیک بر تبیین او گرفته‌اند، تصریح دارد که این مشکلی نیست که بتوان براحتی از آن عبور کرد. (See: Kriegel, 2012, "In Defence of Self – Representation; Reply to Critics", pp.480-481.) @PhilMind
💎 پرسش یکی از مخاطبان عزیز کانال👆 و پاسخ به ایشان👇
❇️ تلقّی‌ای در بین برخی اساتید و دانش‌پژوهان وجود دارد که همین مباحث موجود در اسفار و شواهد صدرالمتألهین یا شفای بوعلی را برای ورود ایجابی به حوزه معاصر کافی می‌دانند. حال آن‌که یافته‌های در دهه‌های اخیر و ادبیات فلسفی‌ای که به تبع آن ایجاد شده، فاصله‌ای بسیار با استدلال‌ها و نحوه ورود منابع و عرفان و فلسفه مشاء دارد. هرچند که میراث تفکر فلسفی مسلمین، ارزشمند و در جای خود قابل اتکا باشد. ❇️ گاه تصور برخی اساتید فلسفه اسلامی - بدلیل عدم آشنایی با سنخ و حجم محتوای تولیدشده در علوم شناختی و فلسفه ذهن معاصر - اینست که مثلاً ۱۰ سال حکمت متعالیه و مقدماتش در فلسفه مشّاء بخوبی تحصیل شود و بعد با ترجمه چند کتاب از فلسفه ذهن، باید وارد پاسخ (سلبی و ایجابی) شد. در حالی‌که اساساً بخش قابل توجهی از براهین کتاب نفس در فلسفه اسلامی، ناظر به نظریات ماتریالیستی چندصد سال قبل مطرح شده که امروزه قائلی ندارد؛ مثل همین ادلّه . و از سوی دیگر دیدگاه‌های مطرح فیزیکالیستی معاصر چیزی می‌گویند که بسیاری از این ادلّه، نافی آن‌ها نیستند! مباحث مبتنی بر مبانی (ماده و صورت) و ... نیز از آن‌جا که بنحوی گسترده در مقالات و کتب مطرح فلسفی غرب معاصر مورد رد و مناقشه واقع شده‌اند، برای برقراری دیالوگ و پاسخ، چندان قابل اتکا بنظر نمی‌رسند. ❇️ بگذریم که مرزبندی‌های ایدئولوژیک در مواجهه با فلسفه ذهن، چندان واقع‌بینانه و جامع‌نگر هم نیست. مباحث قابل توجه و مفیدی در کانتکست (و ازجمله فلسفه ذهن معاصر) وجود دارد که نسبت به و ، خنثی هستند و نیز تئوری‌هایی نودوئالیستی و فیزیکالیستی مطرح شده که قابل استفاده برای بازسازی نظریات پیشین و پیشبرد تأملات فلسفی درباره ذهن و است. همین نکته درباره مواجهه با علوم شناختی نیز کاملا صدق می‌کند. ❇️ از سوی دیگر در همان مواجهات عقیدتی نیز مرز دانش را با نص‌بسندگی، بی‌منطق کرده‌اند. امروزه اگر استدلال بوعلی علیه یک دیدگاه ماتریالیستی - که احتمالاً در زمان خود او مطرح بوده و امروزه اصلا ً قائلی ندارد - را صورت‌بندی کنیم و حاشیه بزنیم، جزو مقالات پژوهشی فلسفه اسلامی رده‌بندی می‌شود و در جغرافیای فلسفه اسلامی دانسته می‌شود. اما اگر استدلالی علیه یک دیدگاه ماتریالیستی معاصر که در کتب و منابع فلسفه اسلامی ما مطرح نبوده است را صورت‌بندی کنید و نقد و حاشیه بزنید و پیشنهاد بدهید، دیگر در حوزه فلسفه اسلامی طبقه‌بندی نمی‌شود. به راستی ملاک و معیار این دسته‌بندی چیست؟ اگر موضوع یا غایت یا متد برای مرزبندی و دسته‌بندی علوم، ملاک باشد که نباید چنین اتفاقی بیفتد. مگر آن‌که «نص» و «کتب پیشینیان»، ملاک مرزبندی رشته و حوزه فلسفه اسلامی قرار گرفته باشد. این فاجعه‌ای بزرگ برای رشد و نوآوری فلسفی در زمان ماست. ❇️ نهایت آن‌که بعید بنظر می‌رسد که آشنایی کافی با علوم شناختی (لااقل دو رشته و ) و نیز تخصص در مباحث فلسفه ذهن تحلیلی، از طریق تحصیل در رشته‌هایی با پارادایم متفاوت حاصل شود؛ ولو آن‌که تحقیق و رساله به این سمت هدایت شود. بلکه هدف مذکور نیازمند تحصیل تخصصی و تمام‌وقت در همین حوزه روزآمد و گسترده است. @PhilMind
💠حدود یکماه پیش بود که بلیک لموین – از کارکنان شرکت گوگل – ادعای خودآگاه‌بودن LaMDA را مطرح کرد. وی در گزارش خود به توانایی بالای لامدا برای ارائه پاسخ‌های قانع‌کننده درباره احساسات و تجربیات درونی‌اش استناد کرده بود که به مخاطب نشان می‌دهد که زندگی درونی عمیق سرشار از تخیل، خودآگاهی و تفکر دارد. لامدا در چت با لموین، از نگرانی‌های خود درباره آینده و گذشته سخن گفته و این‌که کسب ادراکات، چه حس و حالی دارد. گوگل البته با فاصله کمی، به این گزارش واکنش نشان داد و ادعای لموین را رد کرد. 💠فارغ از واکنش شرکت گوگل به موضوع لامدا، ادعای تولید یا وجود در فلان روبات، همواره می‌تواند چالش‌برانگیز باشد. شاید محور سؤال‌ها البته بر مسئله (other minds) تمرکز یابد؛ این‌که از کجا و با چه معیاری می‌توان ادعای وجود جهان سابجکتیو و آگاهانه در موجودات دیگر را راستی‌آزمایی کرد؟ طی مناقشه اخیر بدنبال اساس و معیار این ادعا بودم که البته بنحوی ناامیدکننده بر «تمایزناپذیری زبانی» استوار می‌شد؛ یعنی پاسخ‌های زبانی لامدا درباره احساساتش، با پاسخ‌های یک عامل انسانی آگاه، غیرقابل تمایز دانسته شده بود. این در واقع همان معیار تورینگ در آزمون معروف تورینگ (1950) برای ماشین‌ تفکرکننده است. 💠کامپیوتر در صورتی را پاس می‌کرد که یک پرسش‌گر انسانی، پس از طرح چند سؤال مکتوب از کامپیوتر و عامل انسانی - که مشخص نباشد کدامیک، ارائه‌دهنده کدام پاسخ هستند - نتواند تشخیص دهد کدام پاسخ از سوی کامپیوتر و کدام از سوی انسان ارائه شده است. 💠البته برنامه‏نویسی برای یک کامپیوتر تا آزمونی چنین کاربردی را پاس کند، کار بسیار زیادی طلب می‏کند. چنین کامپیوتری نیاز دارد که توانایی‏های ذیل را دارا باشد: - پردازش زبان طبیعی (تا کامپیوتر را قادر به ارتباط با زبان انگلیسی بگرداند) - بازنمایی معرفت (تا کامپیوتر را قادر به ذخیره‏سازی چیزهایی که می‏داند و می‏شنود، بگرداند) - استدلال خودگردان (تا اطلاعات ذخیره‏شده را برای پاسخ به سؤالات و نتیجه‏گیری‏های جدید بکار گیرد) - یادگیری ماشین (تا با شرایط جدید، سازگار شود و الگوها را تشخیص و استخراج نماید). 💠اما از ده‌ها سال قبل، مناقشات متنوّعی درباره پیش‏فرض رفتارگرایانه موجود در این آزمون مطرح شده است. مثلاً آزمون فکری ند بلاک (1981) با نام عمّه برتا (Aunt Bertha) که استدلال می‌کرد رفتار یک ارگانیسم، تنها چیزی نیست که هوشمندی آن را تعیین می‏کند؛ بلکه منشاء و مکانیسم تولید این رفتار نیز موضوعیت دارد. 💠ممکن است ماشین با مراجعه به بانک بسیار عظیمی از دوگانه‌های پرسش و پاسخ، یا استفاده از الگوهای پاسخ درست، بتواند آزمون تورینگ را درباره پاسخ به سؤالاتی پیرامون احساسات و تفکراتش بخوبی پشت سر بگذارد. این اما در نهایت فقط یک دستگاه جستجوگر قدرتمند خواهد بود که ارتباطی با یک جهان درونی پدیداری و مولّد پاسخ‌های آگاهانه ندارد. اطلاعیه‌ای که شرکت گوگل درباره بررسی ادعای لموین منتشر کرد نیز بر همین نکته تأکید کرده است. 💠امروزه محقّقان هوش مصنوعی، تلاش‏های کمی برای پاس‏کردن آزمون تورینگ بخرج می‏دهند؛ زیرا اعتقاد دارند جستجو به دنبال "پرواز مصنوعی"، زمانی به موفّقیت رسید که برادران رایت و دیگران، تقلید از پرندگان را کنار گذاشتند و شروع به یادگیری درباره آیرودینامیک و بکارگیری تونل‏های بادی کردند. متون مهندسی فضانوردی، هدف از آن حوزه را این‏طور معرّفی نمی‏کنند که "بدنبال ساخت ماشین‏هایی هستند که دقیقاً مانند کبوترها پرواز می‏کنند و می‏توانند کبوترها را نیز فریب بدهند"! (Russell & Norvig, 2010, Artificial Intelligence, A Modern Approach, p. 3) 💠در واقع هنوز عمده استراتژی‌های تعریف و ساخت هوش مصنوعی حول معیارهایی رفتارمحور - چه رفتار شبیه انسان (که آزمون تورینگ نیز از این قبیل است) و چه رفتار ایده‌آل – شکل می‌گیرد و آن و جهان سابجکتیو (بعنوان منشاء و مولد این رفتارها و خروجی‌ها)، موضوعیت ندارد. مشکلی که البته در سایر حوزه‌های علوم شناختی نیز دیده می‌شود. این در حالیست که بنظر می‌رسد با تمرکز بر خود تجربه پدیداری و منشاء تولید واکنش‌ها، احتمال تولید آگاهی مصنوعی بنحوی واقعی وجود دارد. @PhilMind
✅ دومین مدرسه بین‌المللی خداباوری شریف، یکم تا شانزدهم شهریورماه 🟢 سه هفته سخنرانی و درسگفتار با حضور: لیندا زاگزبسکی، کارا ریچاردسون، جانیس چیک، ویلیام کریگ، تیموتی اکانر، رایان مولینز، الیور لیمن، آلفرد میلی، جان سندرز، پاول وینگارتنر، اندرو بیلی، برندن ریکاباو، سید حسن حسینی، ابراهیم آزادگان، سید نصیر موسویان، محمد لگنهاوزن، مهدی همازاده، محمدصالح زارع‌پور، نعیمه پورمحمدی. 📋 آخرین مهلت ثبت نام: ۲۵ مرداد 🔖 برای ثبت‌نام و کسب اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه فرمایید: 🌐 http://theismschool.philsci.sharif.ir/fa/خانه/
♻️ ممکن است کسی بگوید دستگاهی دارای است که بتواند برای انجام کارهایی شبیه تقسیم 231 بر 42 استفاده شود؛ یعنی کارهایی که انجام آن‏ها توسّط انسان، مستلزم هوش است. داشتن هوش به این معنا را «هوش کاری» (task intelligence) می‏نامیم. حتّی ماشین حساب‏ها هم می‏توانند دارای هوش کاری تلقی شوند. هوش کاری مصنوعی، مناقشه برانگیز نبوده و حتّی آکوئیناس و دکارت هم دلیلی برای ردّ آن ندارند. ♻️ اما باید توجّه داشته باشیم که ماشین حساب‏ها "نمی‏دانند" جواب مسائل ریاضیاتی چیست و نمی‌دانند که در حال انجام عملیات ریاضی‏اند. لذا بوضوح شایسته نیست که از دارابودن «هوش کاری»، ادّعاهای بزرگتر: دارابودن «هوش اشیاء» را نتیجه بگیریم. پرسش‏های مناقشه‏برانگیز معاصر از امکان هوش مصنوعی اشیاء و رویکردهای مختلف برای طراحی آن، سؤال می‏پرسند. در واقع تمایز هوش کاری/اشیاء روشن می‌سازد که چالش‏های فلسفی عموماً متوجه ادعاهایی هستند که می‏گویند یک دستگاه می‏تواند خودش اصالتاً هوشمند باشد و حالات شناختی خاص خودش را داشته باشد و این به هوش شیء مربوط می‌شود و نه هوش کاری. ♻️ در تعقیب همین تفکیک بین هوش کاری و هوش اشیاء، خوبست توجه نماییم که رفتار هوشمندانه،‌ هدفمند است و بر گونه‏ای از اهداف دلالت دارد. و دشوار است تصوّر کنیم عملی هدفمند باشد، مگر آن‏که احساسات بدنی خوشایند و ناخوشایند، هیجانات، نشاط یا افسردگی، مشروط بر این عمل را داشته باشد. مسلّماً هیچ‏کدام از اصطلاحات مذکور بوسیله موجوداتی که نمی‏توانند در چنین حالاتی قرار بگیرند، فهمیده نمی‌شود. این‏ها حالات آگاهانه‏اند. بدین ترتیب می‏توان گفت هوش مصنوعی، مستلزم است. ولی از آن‏جا که اکثر رویکردها به هوش مصنوعی معطوف به تولید آگاهی نیست، می‏توان در موفقیت رویکردهای معمول به هوش مصنوعی، تردید داشت. ♻️ اجازه دهید بین اهداف و اهداف* تمایز بگذاریم: اهداف* شبیه اهداف‏اند، جز آن‏که مستلزم آگاهی و حالات درونی نیستند؛ یعنی اهداف*، صرفاً کارکرد حالاتی را دارند که رفتارها از طریق آن‏ها سازمان‏دهی می‏شوند. هدف* ‏یک ماشین شطرنج‏باز، اینست که برنده بازی بشود و موفقیت با این استاندارد، احتمالاً موفقیتی برای هوش مصنوعیِ کاری (task AI) ‌تلقّی خواهد شد؛ حتّی اگر هیچ‏کس احساس سرافرازی در هنگام برد یا احساس سرشکستگی در هنگام باخت را برای ماشین‏ها در نظر نداشته باشد. برای مثال یک روبات که بتواند خرید از سوپر مارکت (شامل جداکردن میوه‏های رسیده از خام، انطباق با تغییرات برنامه حرکت اتوبوس‏ها، تأخیرات مربوط به آب و هوا، و ...) را انجام بدهد، بنحوی مقبول دارای هوش مصنوعی بحساب خواهد آمد؛ بدون آن‏که هیچ‏گونه حالت آگاهانه یا احساسات پدیداری را در هنگام انجام موفق کارها برای او مفروض گرفته باشیم. ♻️ داشتن از داشتن حالات و رویدادهای درونی حکایت دارد که ابژه‏های جهان خارج را «بازنمایی می‏کنند»؛ حال آن‌که حیث التفاتی* ممکن است بدون این حالات درونی و فهم سابجکتیو از معانی، تعریف و تولید بشود. فهم سابجکتیو از معانی و نیز حالات هیجانی و عاطفی مترتب بر انجام کارها، مستلزم یک جهان درونی و جنبه پدیداری در روبات‌هاست که معمولا با خلط بین هوش کاری و هوش اشیاء، نادیده گرفته می‌شود. @PhilMind
📚 📗کتاب علم‌النفس فلسفی که تقریر درس‌گفتارهای آیت‌الله فیاضی است، از سوی انتشارات مؤسسه امام خمینی در ۶۰۸ صفحه بچاپ رسیده است. 📕درس ۱ و ۲ به تعریف نفس (از منظر افلاطون، ارسطو، بوعلی، و متأخران مسلمان) و تعریف اختصاص یافته است. درس ۳ تا ۱۱ تحت عنوان کلی انواع نفس، به مباحثی همچون تمییز نفوس نباتی و حیوانی و انسانی، کثرت و تشریح قوای نفس، وحدت نفس با قوا، کثرت و اختلاف نوعی نفوس، و ... می‌پردازد. در دروس ۱۲ تا ۱۵، مبحث و انواع تجرد و ادله تجرد نفس و بررسی دیدگاه‌های مادی‌انگار محوریت دارد. حرکت و تغیر نفس در درس ۱۶ و دیدگاه در درس ۱۷ بررسی می‌شود. دروس ۱۸ تا ۲۳، ادله عقلی و نقلی قدم یا را موضوع بحث قرار داده و دروس ۲۴ تا ۲۷ به بحث تناسخ پرداخته است. دروس انتهایی (تا درس ۳۲) نیز به جاودانگی و سعادت نفس اختصاص دارد. 📒 از مزایای کتاب اینست که توسط یکی از اساتید شناخته‌شده ارائه و در قالب درسنامه (همراه با پرسش‌ها و چکیده و منابع مطالعات بیشتر برای هر درس) تدوین شده است. 📘 البته این کتاب نیز - همچون بسیاری دیگر از تألیفات فلسفه اسلامی در این حوزه - با تصویر بسندگی و تمامیت تبیین‌ها و براهین قدیمی برای پاسخگویی به مسائل معاصر رابطه نفس بدن و مباحث ماتریالیستی ذهن و علوم شناختی تقریر شده است. اما به هرحال بمنظور آشنایی با اصول و مبانی مباحث رایج نفس در فلسفه اسلامی و استفاده در پژوهش‌های بازسازی و به‌روزرسانی، جزو منابع قابل ارجاع بشمار می‌رود. @PhilMind
🔶همه روان‌دار انگاری () بعنوان گزینه‌ای در مقابل () مطرح شد؛ دو گزینه‌ای که برخی فیلسوفان اعتقاد دارند اگر بخواهیم را جدی بگیریم، در انتخاب بین یکی از این‌دو خواهیم ماند (Heil, John, 2022, Philosophy of Mind, p. 223). ابتدا نوظهورگرایی، آگاهی را پدیده‌ای برآمده از تجمیع خاصی از ذرات و عناصر فیزیکی معرفی می‌کرد که قبلاً در این اجزای پایه‌ای وجود نداشت. همه‌روان‌دار انگاری در مقابل، اندیشه وجود ویژگی‌های آگاهانه در همان اجزای سطح پایه را مطرح کرد. طبق این دیدگاه دیگر آگاهی قرار نیست از طریق فرآیندی رازآمیز ایجاد شود و ظهور یابد؛ بلکه از ابتدا در همان سطح بنیادین جهان وجود دارد. 🔷اما نسخه خام اوّلیه با چالش‌های مهمی مانند مواجه شد و نسخه‌های بعدی که برای رهایی از این چالش ارائه شد، عملاً به همان چارچوب نوظهورگرایانه بازگردانده شد. مسئله ترکیب (combination problem) درواقع پرسش از این است که چگونه تعدادی تجربه جداگانه در عناصر و اجزای مختلف می‌توانند ترکیب شده و منجر به یک تجربه واحد متمایز در سطح کلان بشوند؟ فاعلیت‌های چندگانه‌ای که در چند حقیقت خردپدیداری وجود دارند، چگونه در فاعل واحدی (مثل یک انسان دارنده تجربه کلان پدیداری) وحدت پیدا می‌کند؟ نسبت فاعل‌های چندگانه با فاعل واحد بعد از ترکیب، چگونه خواهد بود؟ (See: Chalmers, 2015, Panpsychism and Panprotopsychism, p. 266) 🔶یکی از راهکارها برای فرار از این مشکل، نسخه نوظهورگرایانه از همه روان‌دار انگاری است. طبق این دیدگاه، ویژگی‌های کلان پدیداری بنحوی قوی از ویژگی‌های خرد پدیداری ظهور می‌یابد. بدین ترتیب، ویژگی‌های کلان پدیداری، ویژگی‌هایی کاملا بدیع و متفاوت از ویژگی‌های خرد پدیداری و غیر قابل تحویل به آن‌ها هستند؛ بلکه حقایق کلان پدیداری را نیز باید بمثابه ویژگی‌های وجود‌شناختی بنیادین در نظر گرفت. (Chalmers, 2017, The Combination Problem for Panpsychism, pp.191-193) 🔷نسخه همه‌روان‌دار انگاری مقوم‌پدیداری (protophenomenal) که ویژگی درونی ذرات بنیادین را پدیداری و دارای تجربه خُرد نمی‌داند و ویژگی کلان پدیداری را برآمده از چینش و تجمیع ویژگی‌های درونی در یک ساختار مناسب می‌داند نیز تا حد زیادی به نسخه نوظهورگرایانه از همه‌روان‌دار انگاری شبیه است. به بیان چالمرز وقتی ویژگی‌های مقوم پدیداری با ترکیب خاصی کنار هم قرار بگیرند، ویژگی کلان پدیداری بر آن سوپروین (supervene) می‌شود. رابطه ، همان رابطه‎‌ای است که در تبیین نوظهورگرایی استفاده می‌شود. بدین ترتیب بنظر می‌رسد تفاوتی اساسی بین نوظهورگرایی و نسخه‌های مقبول‌تر همه روان‌دارانگاری – که مبتلا به مسئله ترکیب نیستند – وجود ندارد. @PhilMind
💥طبق نظر صدرالمتألهین، باید جسمانی باشد که در مسیر تحریکات جزئی و ادراکات جزئی، به استکمال می‏رسد و اشتداد در وجود می‏یابد. در واقع نفس در از ادنی مراتب وجودش آغاز می‏کند و اولین صورتی که پس از صورت جسمانی می‌یابد، صورت نباتی است. پس از آن نفس به صورت حیوانی می‌رسد و توانایی حرکات ارادی و درک جزئیات را پیدا می‌کند. پس از صورت حیوانی نیز صورت انسانی قرار دارد که درک عقلانی، نشانه حضور این ساحت جدید از وجود است و به حسب ذات خود، مجرّد و غیر مادّی است. (ر.ک: اسفار، ج8، صص80-78) 💥علی‌رغم برخی تفاوت‌های مهم، ولی در عین حال دیدگاه فوق را می‌توان در چارچوب قرار داد. چراکه در هرحال طبق صدرایی، سطوحی از حالات ذهنی و ویژگی‌های پیچیده از سطح مادون جهش کرده و ظهور می‌یابد تا این‌که به سطحی فرامادّی می‌رسد. این سطح غیرفیزیکی براساس پیچیدگی و ترکیب خاصی که در سطح فیزیکی وجود داشته برآمده و در واقع ظرفیت و پتانسیل پیدایش سطح نوظهوریافته، در سطح مادون فراهم و زمینه‌سازی شده است. 💥این چارچوب کلی دیدگاهی است که در قالب و نیز تبلور یافته است. بلکه می‌توان گفت کلیت رویکرد مستلزم وجود قوه و پتانسیل ظهور صورت نفسانی از سطح مادون است که طرفداران نفس غیرفیزیکی، آن را در قالب نوظهوریافتگی قوی تبیین خواهند کرد. این همان کاری است که صدرا انجام داد و انحراف بوعلی و فیلسوفان مشاء از این اقتضای هایلومورفیستی را گوشزد کرد. وجود قوه و استعداد در ماده، اقتضای پیدایش صورت از همان ماده پیشین (حدوث جسمانی) را دارد؛ نه این‌که سطح غیرفیزیکی نفس از جایی دیگر به بدن ملحق شود. 💥در پست قبل دیدیم که هرچند بعنوان بدیل و جایگزین برای نوظهورگرایی مطرح شد، اما نسخه‌های مقبول‌تر آن به چارچوب نوظهورگرایی بازگشت می‌کنند. در این‌جا نیز اشاره کردیم که دیدگاه قابلیت بازخوانی در چارچوب نوظهورگرایی قوی را داراست. این بدان معناست که اشکالات فیزیکالیستی علیه نوظهورگرایی – بویژه نوظهورگرایی قوی – امکان بازسازی در برابر پنسایکیزم و نیز در مقابل را دارد. بنابراین ضروری بنظر می‌رسد که برای حل ابهامات و چالش‌های پیش روی نوظهورگرایی، تلاش جدی‌تری از سوی حامیان پنسایکیزم و نیز طرفداران صورت گیرد. @PhilMind