eitaa logo
فلسفه ذهن
958 دنبال‌کننده
140 عکس
69 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh عضو هیات علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
14.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مغز/ذهن ماشینی 🔲 ماروین مینسکی، استاد شناخته شده MIT در ویدیوی فوق درباره الگوی ماشینی مغز و امکان ساخت تمام حالات ذهنی آگاهانه در قالب پردازش های سطوح بالای کامپیوتری صحبت می کند. 🔲 این نگرش بطور کلی در چارچوب مطرح می شود که فرآیندهای پیچیده پردازش داده ها را تأمین کننده تجربه های سابجکتیو در و و ... می داند. 🔲 ند بلاک در قالب آزمایش فکری در مقابل این دیدگاه استدلال می‌کند: تصوّر کنید تمام جمعیت چین، یک ذهن انسان را شبیه‏ سازی می‏ کنند (هرکدام از یک میلیارد جمعیت چین، نماینده یک نورون مغز باشند). به تمام شهروندان چینی بیسیم‌هایی داده شده که آن‏ها را با یکدیگر مرتبط می‏ سازد. مردم همچنین از طریق بیسیم به یک بدن مصنوعی مرتبط هستند که از طریق آن می‏ توانند محرّک‏های حسّی را دریافت کنند و سیگنال‏های خروجی را برای تولید رفتار فیزیکی به آن برسانند. 🔲 طبق کارکردگرایی ماشینی باید نتیجه گرفت که چنانچه انتقال‏های درست با یکدیگر و با ورودی‏ها و خروجی‏ها شبیه‏ سازی شود، آن‏ها در مجموع یک ذهن آگاه به شمار خواهند آمد. ولی این نتیجه، اگر نگوییم یاوه‏، لااقل خلاف شهود است. 🔲 برخی کارکردگرایان حاضر به پذیرش نتیجه شده‏ اند که مغز چینی (یا یک روبات برنامه‏ نویسی شده)، واقعاً دارای حالات ذهنی حقیقی است. 🔲 ولی آزمون فکری فوق خیلی‏ها را متقاعد کرد که به افراط رفته است. (Arkoudas & Bringsjord, 2014, The Cambridge Handbook of AI.) مهمترین مباحث فلسفی ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید: @PhilMind
آزمون علیه 🌖 پاتنم در مقاله مشهور «The Meaning of Meaning» سیاره ای فرضی ترسیم می کرد که کاملا شبیه زمین ماست؛ فقط با یک تفاوت که مایع شفاف رافع عطش در آن سیاره که اقیانوس های آنجا را هم پر کرده و آن را «آب» می نامند، از ساختار مولکولی XYZ تشکیل شده و نه H2O. هرچند ویژگیهای ظاهری این دو مایع (شکل و رنگ و بو و ...) و کارکرد آنها (رفع عطش برای ساکنان هر سیاره و آبیاری گیاهان و ...) یکسان است. 🌖 حال همزاد مرا در آن سیاره فرض کنید که مولکول به مولکول، مشابه من است. باور همزاد من در آن سیاره به اینکه «آب، خنک است»، درباره XYZ است و باور من به جمله فوق، درباره H2O است. 🌖 در تبیین تفاوت دو باور مذکور ناتوان بنظر می رسد. زیرا باور من و همزاد من از نظر ساختار علّی ورودی ها و خروجی ها یکسانند. سیگنالهای حسّی کاملا مشابهی از مایع H2O و XYZ به مغز من و همزادم وارد می شوند (چون ویژگیهای ظاهری هر دو مایع کاملا یکسانند)، و کارکردهای خروجی هم یکی است. در حالیکه حالت ذهنی (باور) ما یکی نیست؛ باور من درباره H2O است و باور او درباره XYZ. 🌖 البته در برابر این اشکال، به تفاوت کارکردهای خروجی - برمبنای نظریه غایت شناختی و به انضمام تئوری طبیعت گرایانه درباره محتوا - پاسخ می دهد: کارکرد باور من، بازنمایی از / یا دلالت بر H2O است و کارکرد باور همزاد من، بازنمایی از / یا دلالت بر XYZ. 🌖 در واقع کارکردگرایان غایت شناختی (مانند سوبر) با استفاده از مفاهیم ، کارکردهای زیستی در گونه های طبیعی را با وجود یا بقای آن گونه ها مرتبط می دانند که به فرآیندهای بیوشیمی هر نوع ارگانیسم و نیز ویژگیهای محیطی آنها بستگی دارد. 🌖 اشکال کارکردگرایی ماشینی این بود که هر حالت ذهنی را منحصرا در قالب یک ساختار ورودی و خروجی خاص تبیین می‌کرد و هرچند در ساختار فیزیکی ( انسان یا مغز اسب یا مغز سیلیکونی یا تراشه های الکتریکی یا ...) را می پذیرفت، اما تحقق پذیری چندگانه در ساختار خروجی ها را بر نمی تابید. 🌖 کارکردگرایی غایت شناختی مشکل تنوع ساختار خروجی ها را با فراروی از آنها در تعریف کارکردگرایی و جایگزینی اهداف زیست شناختی حل می کند، اما محدود به گونه های طبیعی می ماند و قابل تعمیم به نیست. 🌖 همچنین اشکال (که قبلا در پست ۲۳ دسامبر آمد) و اشکال و (که خواهند آمد) نیز علیه هر دو نسخه کارکردگرایی، کار می کنند. مهمترین مباحث فلسفی ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید: @PhilMind
🚆 سوفیا - از نسل روباتهای اجتماعی - برای رسیدگی به سالمندان و بیماران کرونایی به تولید رسید. 🚆 هرچند وقتی آن بیمار سالمند از سوفیا در پاسخ ناله های خویش میشنود که: «حالت رو درک میکنم»، یا در واکنش به بهترشدن شرایطش، میشنود: «خوشحالم که می بینم بهتری»، احتمالا به پای همدلی واقعی نمیگذارد. آن پیرمرد/زن بیمار میداند که سوفیا براساس برنامه نویسی یا طراحی مدل کارورزی، جملات فوق را در این موقعیت‌ها بر زبان می آورد. 🚆 این البته به مسئله معروف مربوط میشود: ما چطور وجود ذهن در دیگران را احراز میکنیم؟ کارکردگرایان میگویند از طریق رفتارهای مشابه من. در نتیجه به اعتقاد آنان که را براساس ساختار محرّکهای ورودی و خروجی‌های رفتاری تعریف میکند، مسئله اذهان دیگر را هم حل کرده و راه اسناد آن به دیگران را توضیح داده است. از نظر ایشان (لااقل )، سوفیا هم اگر بدرستی طراحی شده باشد، دارای همان حالات درونی خواهد بود. 🚆 اما در اینجا اشکالی با الهام از استدلال زبان خصوصی ویتکنشتاین وجود دارد؛ ما انسانها وقتی میتوانیم الفاظ دالّ بر حالات خصوصی و سابجکتیو را استفاده کنیم که وضع آنها برای معانیشان را بشناسیم و در نتیجه، آن معانی را تجربه کرده باشیم. (بنابراین احراز در دیگران صرفا برمبنای خروجی‌های رفتاری نیست). ولی سوفیا الفاظ «خوشحالی» و «تأسف» و ... را نه با ارجاع به حضور معانیشان، بلکه با ارجاع به الگوی برنامه نویسی یا مدل کارورزی استعمال میکند. مهمترین مباحث فلسفی ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید: @PhilMind
🔹بسیاری از دانشمندان بر این اعتقاد بوده و هستند که تعداد و تراکم نورون‌ها در پیدایش دخالت ندارد؛ بلکه الگو و حجم است که به می‌انجامد. این نگرش برپایه یافته‌های تجربی بود که نشان می‌داد نواحی (Cerebral cortex) و که بیشترین پردازش اطلاعات در آن‌ها صورت می‌گیرد، مرتبط با عمده حالات و کارکردهای آگاهانه ما هستند. در حالیکه ناحیه با تراکم حدود ۸۰ درصد کل نورون‌های ، از آنجا که پردازش اطلاعات خاصی در آن صورت نمی‌گیرد، نقش خاصی هم در تجربه آگاهانه ندارد. 🔸کوخ براساس همین داده‌ها را زیر سؤال می‌برد و چالمرز اصل عدم تغییر سازمانی (Organizational Invariance) را مطرح می‌سازد که صرفا بر الگوی اتصالات و پردازش‌ها تأکید دارد و آرایش فیزیکی و ماده سازنده سیستم را از موضوعیت می‌اندازد. بدین معنا که هرجا الگوی علّی تعاملات و پردازش‌ها تکرار شود (ولو در تراشه‌های سیلیکونی)، یکسانی هم بروز خواهد کرد. اساسا تئوری () در و دیدگاه در ، بر همین ایده استوار شده که الگوی انتزاعی محاسباتی و مدل تعاملات علّی بین اجزا اهمیت دارد و نه ساختار مولکولی اجزاء. در نتیجه و و ... نیز در مسیری غیر بیولوژیک قابل پیش‌روی و تحقق است. 🔹اما پژوهشی که کمتر از یکماه پیش (۲۹ نوامبر) در مجله به چاپ رسیده، نشان می‌دهد مخچه و سازمان ژنتیکی سلول‌های پورکنژ در آن، نقشی قابل توجه در گسترش عملکردهای شناختی بالاتر در مغز بالغ دارد. این تحقیق پیشرو که در مرکز دانشگاه هایدلبرگ آلمان به انجام رسیده، پروفایل‌های مولکولی را از حدود ۴۰۰ هزار سلول جداگانه جمع‌آوری کرده و موفق به نقشه‌برداری از این سلول‌ها شده است. همچنین بیش از هزار ژن در مخچه شناسایی کرده که الگوی فعالیت متفاوتی در گونه انسانی دارند و مستقیما به ظرفیت‌های منحصربفرد شناختی انسان مربوط می‌شوند. 🔸پژوهش‌هایی از این‌دست با برجسته‌کردن بیولوژی مغز، تاکید صرف بر الگوهای محاسباتی و پردازش اطلاعات را به چالش می‌کشند و پایه نوروفیزیولوژیک آگاهی را نیز در کنار مدل اتصالات علّی برجسته می‌سازند. در نتیجه نظریه‌هایی مانند نوظهورگرایی () - که سطوحی از پیچیدگی در لایه نوروبیولوژیک را برای ظهور و پیدایش ویژگی آگاهی از آن ضروری می‌دانند - تقویت می‌شوند و رویکردهای محاسباتی و کارکردگرایانه در هوش مصنوعی و ، به چالش کشیده می‌شوند. @PhilMind