eitaa logo
همسفران دیار طغرالجرد
592 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
50 فایل
مذهبی ،اجتماعی ،تاریخی، فرهنگی. شما میتوانید نظرات انتقادات ، پیشنهادات و مطالب مفید خود را ارسال کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌷🌹 تاریخی ۱۷۵ تن از شهدای غواص دست بسته اسلام گرامی باد🌷 ها اصلا به جبهه نیامدند! بعضی‌ ها هم آمدند اما به گردان های رزمی نرفتند. عده ای به گردان های رزمی آمدند اما تیربارچی نمی شدند، تیربارچی می شدند اما آرپیچی زن نمی شدند، آرپی جی زن هم که می‌شدند حتی با اجبار هم که بود تخریب چی نمی شدند! ها تخریب چی می‌شدند اما نیروی اطلاعات و عملیات و تک و تنها و در شب به دل دشمن زدن کار هر کسی نبود! جالب تر اینکه همان هایی که به اطلاعات عملیات می‌آمدند غواص نمی شدند چون باید از انسان به ماهی تبدیل می شدند، در زمستان با آب سردی که فک را قفل می کرد دست و پنجه نرم می کردند، با صلوات از کنار کوسه های درنده اروند وحشی عبور می کردند و با رسیدن به تله های انفجاری و سیم های خاردار درون آب سلام به ارباب می گفتند و به کاروان عاشورا می پیوستند و سنگ قبرشان هم تا همیشه سطح رودخانه باشد. تازه اول ماجرا بود، خیلی از کسانی هم که داوطلب غواصی می شدند نهایتا نمی توانستند غواص باشند. از هر هزار داوطلب که می آمد، بعضی ها جسمشان همراهی نمی کرد، بعضی ها در شنا کردن استعدادی نداشتند، بعضی ها سخت مریض می‌شدند و ماه ها در بیمارستان بستری بودند، بعضی ها کلیه های خود را از دست می‌دادند و بعضی ها ناامید می شدند و بر می گشتند و نهایتا از آنها در حدود ۳۰ غواص ساخته می شد (یکی مرد جنگی به از صد هزار). سربازان اسلام در ساعت ۲۱ شبِ سوم دی ماه ۱۳۶۵ به دل اروند زدند و با سختی غیر قابل توصیف خود را به جزایر ابولخصیب، ام البابی، ام الرصاص و بلجانبه عراق رساندند اما در ساعت ۱ بامداد روز چهارم دی ماه به دلیل آتش سنگین دشمن دستور عقب نشینی صادر شد. غواص هایی که به سختی خود را به جزایر عراق رسانده بودند غالباً زخمی شده و یا مهمات تمام کرده بودند. آنها همچون ماهی هایی که بیرون از آب در حال جان دادن باشند، با بدنی زخمی و در حالی که از آب سرد بیرون آمده و بدنشان فلج و بی جان بود در حاشیه جزایر افتاده بودند و بعثی ها غالب آنها به گمان اینکه آنان مجوس (آتش پرست) هستند تیر خلاص می زدند. ها و کسانی که دست و پای آنها شکسته بود و اندکی بیشتر رمق داشتند را به اسارت بردند. دست زخمی ها را از جلو و دست سالم ها را از پشت بستنند، سوار بر کامیون کردند به محلی دیگر بردند و از بالای کامیون و در حالی که دست و پای آنها شکسته بود بر زمین پرتشان کردند و شادمانی و هلهله کردند. آب و غذا آنها را رها کردند و هر کس که از خستگی، بی خوابی، درد زخم ها و شکستگی ها و کم خونی حتی برای چند لحظه هم به خواب می رفت یا بی هوش می شد را مرده محسوب و به پشت یک کامیون بزرگ می انداختند. بچه های مشهد و اصفهان تعریف می کنند که در این سه روز خیلی ها نتوانستند جلوی خواب و بی هوشی خود را بگیرند و فوراً به پشت کامیون انداخته شدند و ما نزدیک ۳ روز بود که به هر سختی که می توانستیم جلو خواب خود را گرفتیم تا ما را از پشت کامیون نیندازند..... مطلب در پست های بعد.... " با تشکر از کاربر گرامی کانال همسفران دیارطغرالجرد 🙏 🌹یاد و خاطره ی شهدای هشت سال دفاع مقدس و شهدای غواص بخیر🌷 https://eitaa.com/Yareanehamra
🌷🌷🌷 امروز22 ذیحجه، سالروز شهادت مظلومانه سردار شهید اسلام، مدافع حریم ولایت و امامت، یار باوفای امیرمؤمنان، سردار سربدار، جناب میثم تمّار است؛ که در مقابل بیدادگری ظالمان زمانه خود، پرچم بیدارگری برداشت و با زبان گویای خود، ظلم و فتنه و فساد را افشا کرد و در دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت، جان بر کف نهاد و تا پای چوبه دار رفت و با لب های خون آلود خود، بوسه بر چوبه دار زد و جان عاریت خود را، تقدیم مولا و مقتدای خود نمود. 🌷روحش شاد و یاد و خاطره اش در دل های عاشقان همیشه زنده و جاویدان 🌷 https://eitaa.com/Yareanehamra
✨▪️✨▪️ تلطیف فضای روز یک شنبه از ادبیات_فاخر  ایرانی : در ادبیات ایران : :  روزی،  زنی كه  يتيم  دار  بود به نزد  قائم_مقام،  صاحب  كتاب  منشئآت  و  وزير  محمد  شاه  آمد  و  گفت:  زنی هستم  كه  يتيم  دارم  و  غذا  برای  فرزندان  يتيم  خويش  مي‌خواهم.  قائم  مقام  نام  او  را  پرسيد  و  آن  زن  گفت:  نامم  «مرجمك»  است.(مرجمك  در  ترکی  به  معنی عدس  است) قائم  مقام،  قلم  به  دست  گرفت  و  نگاشت: انباردار  :   آمد  مرجمك  نام،  گندمگون،  ماش  فرستاديم  نخود  آمد  برنجش  دهيد  كه  برنج  است.   این  معنے  که  :  اگر  زنی گندم  گون  پیش  شما  آمد  که  نامش  مرجمک  بود  ،  خود  سر  نیامده  بلکه  ما  فرستادیم  ،  به  او  برنج  دهید  که  در  سختی  و  تنگ  دستی  است  .   گونه  كه  می بينيد  در اين  عبارت  از نام  شش  قلم  حبوبات  (  ارزن،  مرجمک،  گندم،  ماش،  نخود،  برنج )  ایجاز  گونه  استفاده  شده  و  هر یک  در  معنای  ديگری  .   لذت  بخش  هست  مطالعه  و  کاوش  در  ادبیات  غنی کشورمان  💐     آمد ( اگر  زنی  آمد)  ماش  فرستادیم (ما  او را  نزد  شما  فرستادیم )  نخود  آمد ( خودسر  نیامد)  برنج  است ( درسختی  وتنگدستی  است )  گندمگون  (چهره به  رنگ  گندم،سبزه رو )  مرجمک  ( کوفته  دال  عدس  ) بخوانید.👌👌   آمد مرجمك  نام،  گندمگون،  ماش  فرستاديم  نخود  آمد برنجش  دهيد  كه  برنج  است. 🎋.  🎋🎋کانال همسفران دیارطغرالجرد https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌷 #قسمت چهل و ششم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگی نامه شهید سیداسدالله حسینی 🌷 [ قس
🌷🌷 چهل و هفتم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) نامه شهید سیداسدالله حسینی [ قسمت دوم ] کودک با خودش گفت: « کاش من هم می‌توانستم مثل مادرم یک مرد باشم». شهدا به راستی زینب زمانه بودند که در غیاب همسرانشان، هم پدر بودند وهم مادر که با پرورش فرزندانی شایسته، پیام شهدا را به گوش مردمان زمانه رساندند.  «خاطرات» عموی شهیدم : راوی: سیدرضا حسینی (برادر زاده شهید) مقید بود که هر شب با وضو بخوابد و قبل از خواب، چند آیه از قرآن را تلاوت کند و نیمه های شب از خواب برمی خاست و به تهجّد می پرداخت. شب های زمستان که آب حوض یخ می‌بست، یخ های روی حوض را می شکست و وضو می‌گرفت.   تابستان کار می‌کرد تا مخارج تحصیل و هزینه های زندگی اش را تأمین کند و کمک حال برادرش نیز باشد. هیچ گاه دیده نشد که به برادر بزرگترش بی احترامی‌کند یا خواسته ی نا معقولی از ایشان داشته باشد. آخری که می‌خواست به جبهه برود، برای خداحافظی نزد مادرش رفت. ایشان ابتدا با او مخالفت کرد و گفت: « تو هنوز جوانی و تازه داماد شده ای و یک سال هم از ازدواجت نگذشته ولی او با شوخی های منحصر به فردش، مادر را آرام و راضی نمود و سپس با خانواده و برادرش خداحافظی کرد، عازم جبهه شد و اندکی بعد به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد. خاطرات: حاجیه خانم رشیدی (همسر شهید) "اهل قرآن که باشی، قرآن تو را می خواند." شب وقت خواب، آن شهید بزرگوار قصد داشتند آیه ای از قرآن را بخوانند. چه در قرآن جست و جو کردند، نتوانستند آیه ی مورد نظر را پیدا کنند و خوابیدند. صبح که از خواب بیدار شدند، بعد از خواندن نماز، قرآن را باز کردند و بدون جست و جو سراغ آیه ی مورد نظر رفتند و آن را خواندند و آنگاه به من گفتند: «دیشب در عالم خواب، شخصی را دیدم و او نشانی آیه را به من داد و گفت که آیه در کدام سوره ی قرآن قراردارد و آیه ی چندم است». «درراه عشق مرحله ی قُرب و بُعد نیست  می بینمت عیان و دعا می فرستمت» همسرم به شهادت رسید، من باردار بودم و هر پنجشنبه برای قرائت فاتحه به روستای رشک وسطی می رفتم. آن زمان در این مسیر خیلی کم ماشین رفت و آمد می‌کرد و من با سختی زیاد این مسیر را طی می‌کردم.   روز با لندرور یکی از اقوام، به روستای رشک می رفتیم در بین راه به خاطر تکان های شدید ماشین، خیلی اذیت شدم. شب شهید را در خواب دیدم و به من گفتند: «دیگر لازم نیست سر قبر من بیایی، از همان جا هم که فاتحه بخوانی به من می‌رسد. دیگر به خودت سختی نده».   سینه آن مدال شهادت ندیده ای: در خانه‌ی خویشاوند گرامیمان، شهید محمّد ایزدی، مهمان بودم و یکی از همرزمان شهید نیز آنجا حضور داشت و از من طریقه ی شهادت اسدالله را پرسید و من هم در جواب گفتم: «نمی‌دانم تیر به کجای بدن او اصابت کرده بود». شب شهید به خواب من آمد و گفت: «وقتی تو بالای سرم نشسته بودی و پیکر مرا نگاه می‌کردی، دستت روی سینه ی من بود و جای ترکشی که سینه ام را زخمی‌کرده و به قلبم خورده بود، ندیدی». « وَ إِنَّکَ لَعلَی خُلُقٍ عَظیمٍ» مهربانی و تواضع وی زبانزد همه بود. هرگز حاضر نمی شد کوچک‌ترین ناراحتی برای دیگران پیش بیاید و اگر کسی به او بی احترامی می‌کرد، با خنده و مهربانی با وی صحبت می‌کرد. کوچک‌ترین کینه و ناراحتی از کسی به دل نمی‌گرفت و همیشه خندان بود. حتی اگر بزرگترین مشکلی برای او پیش می آمد، به روی خود نمی آورد و ناراحتی خود را بروز نمی داد. بسیار صبور بود و همیشه با نرمی و آهستگی صحبت می‌کرد و حاضر نبود بلند صحبت کند. می‌گفت: «مگر ما با کسی دعوا داریم که بلند صحبت کنیم». ادامه دارد... منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷 https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
.🌹🌷 #قسمت شصتم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگی نامه شهید آیت‌الله شیخ غلامحسین حقانی
.🌹🌷 شصت و یکم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) نامه شهید آیت‌الله شیخ غلامحسین حقانی : [ قسمت دوازدهم ] شب من به‌اتفاق چند تن از دوستان ديگر همراه شهيد حقاني بوديم. من با اين فرد كه مهره ساواك بود درگيري لفظي شدیدی پيدا كردم و او، من و دوستان ديگر را تهديد كرد وگفت: « تو دانشجو هستي، مطمئن باش تحصيلت را به حالت تعليق در مي آوريم». طول سال ١٣٥٧ مرتباً بين تهران و قم و شهرهاي بزرگ ايران، در رفت و آمد بود. سخنراني مي كرد و در تشكیل گروه‌های مبارزه عليه حكومت، نقش موثري داشت. در راه‌اندازی اعتصابات كارگري نقش بسيار تعيين كننده اي داشت.  "استقبال از حضرت امام (ره) : : دکتر طه هاشمی :  ایشان که عضو فعال هسته ی مركزي ستاد استقبال امام بود، در اواخر دي ماه، كاروان بزرگي را از پابدانا، طغرالجرد، زرند و كرمان، براي شركت در مراسم استقبال از امام خميني (ره)، راهي تهران كرد. دلیل تعطیلی فرودگاه از سوی دولت بختیار، کاروان طغرالجرد که با هدایت ایشان برای استقبال از حضرت امام به تهران رفته بود، بیش از ده روز در تهران ماندگار شد تا اینکه در ۱۲ بهمن ماه، توفیق یافت در بزرگترین مراسم استقبال قرن شرکت کند.   سیاسی_ فرهنگی شهید حقانی: حقانی در سال ١٣٥٩ به يمن شمالي و يمن جنوبي که آن زمان هنوز دو كشور جداگانه بودند، سفر کردند. ایشان بنيانگذار هسته‌های اوليه ی علاقه مندي مردم یمن به انقلاب اسلامي بود.   هاي او در مسجد جامع صنعا و تشكيل جلسات با حضورعلما و گروه‌های اسلامي و زيدي هاي يمن و همچنين سخنراني در عدن و ديدار با هيات ها و تشكل هاي مردمي، نقش بي بديلي در ايجاد علاقه ميان يمني ها و جمهوري اسلامي داشت که متأسفانه به اين خدمت بزرگ شهيد حقاني كمتر توجه می‌شود. تاريخي ایشان به عربستان و ابلاغ پيام «شهيد رجايي» به‌عنوان نخست وزير به «ملك فهد» كه آن زمان وليعهد و نخست وزير عربستان بود، نیز از اقدامات تأثیرگذار او بود.   آن سفر شهيد حقاني از موسسه ی «رابطة العالم الاسلامي» ديدن كرد و در ملاقات با رييس آن، «شيخ الحركان»، بعد از يك مباحثه علمي، رييس رابطة العالم الاسلامي اذعان کرده بود که: « تا به حال با يك عالم شيعي كه اين گونه با سواد باشد، مواجه نشده بودم». لبنان آن زمان، طايفه هاي مختلفي هركدام در قسمتي از بيروت حصار كشيده و مانند كشورهاي جداگانه، از یکدیگر مستقل بودند. هياتي كه به رياست شهيد حقاني از لبنان ديدن مي كرد، ميهمان سازمان شيعه «اَمَل» بود؛ اما شهيد حقاني به ديدار «ياسر عرفات» كه در آن زمان در بيروت و به‌عنوان فرمانده ی گروه فلسطيني «الفتح» ساكن بود، رفت. در خلال بيش از چهار ساعت گفت وگو، وی چندين بار دچار رعشه هاي آني می‌شد كه نشانه ی شكنجه هاي دژخيمان ساواك بود. وقتي عرفات با اين وضعيت مواجه شد و فهميد كه منشاءاين رعشه ها چیست، گفت: « قطعاً شكنجه هاي ساواك از شكنجه هاي صهيونيست ها در زندان هاي اسرائيل هولناك تر بوده است».   حقاني همچنين باشخصيت ها و سران مطرح شيعه ی لبنان، مثل «نبيه بري»، رييس جنبش امل، «شيخ شمس الدين»، نائب رييس مجلس اعلي شيعه لبنان و همچنين ساير علما و شخصيت هاي مؤثر لبنان و سوريه ديدار داشت که بعدها اثرات آن در روابط بين ايران و لبنان مشاهده شد. یادش گرامی و نامش بر صفحه تاریخ، درخشان.   از شهید حقانی. راوی: ...» ادامه دارد... منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷 https://eitaa.com/Yareanehamra
✨🌼🍃🌼🍃 ی روانشناسی امروز کانال همسفران دیارطغرالجرد: بین روانشناسی زرد و روانشناسی علمی : 1- روانشناسی زرد میگه : از اخبار بد و منفی دور باش، هیچ چیزی رو دنبال نکن. - روانشناسی علمی میگه : اخبار رو دنبال کن اما در زمان مناسب و با منابع مناسب. 2- روانشناسی زرد میگه : غم و خشم و ناراحتی رو دور بریز فقط انرژی مثبت. - روانشناسی علمی میگه : همه احساساتت با ارزشن. 3- روانشناسی زرد میگه : مهم نیست بقیه چه شرایطی دارن، فقط روی موفقیت خودت تمرکز کن. - روانشناسی علمی میگه : همدلی با بقیه باعث رشد و ایجاد حس خوب در خودمون میشه. 4- روانشناسی زرد میگه : مثبت نگر باش، نیمه پر لیوان رو ببین. - روانشناسی عملی میگه : واقع نگر باش، واقعیت رو ببین. 5- روانشناسی زرد میگه : مسئول نرسیدن به آرزوهات خودتی و مقصر فقط تویی. - روانشناسی علمی میگه : درسته قسمتی از موفقیت یه خودمون ربط داره، اما عوامل دیگه هم تاثیر گذار هستند. قدر که روانشناسی علمی باعث میشود احساس بهتری در خودمان و دیگران ایجاد کنیم.. زرد برای روانمان چیزی جز آسیب ندارد. ، از دنبال کردن حرفهای روانشناسی زرد دوری کنید. https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌷🌷 #دویست و چهل و ششمین قسمت (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) شهیدغلامرضا (عباس)قاسمی نام
🌷🌷🌷 و چهل و هفتمین قسمت (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )   شهید غلامرضا قاسمی فرزند درویش: (قسمت دوم ) ☆دوستانش نقل می‌کنند: که به خاطر این جراحت در بیمارستان بستری بود ازآنجاکه دندان های یک طرف دهانش کاملاً از بین رفته بود، معالجش توصیه کرد که برایش دندان بگذارند، ولی اومخالفت کردو گفت: « چرا چنین کاری بکنم و پول بیت المال را در دهان خود بگذارم؟ دفعه ی بعد که به جبهه بروم، شهید خواهم شد. به این کارها نیازی نیست». گذر زمان ثابت کرد که حق با اوبود. ☆پس از بهبودی سال 1363 باز به جبهه رفت و در عملیات بدر و جزیره مجنون به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد. شد که انتظارش را می‌کشید شهادتی که شب‌ها و روز ها بخاطرش اشک می ریخت. نامه شهید غلامرضا قاسمی ☆بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ «الَّذینَ آمَنوا وَ هاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فی سَبیلِ اللهِ بِاَموالِهم وَ اَنفُسِهِم اَعظَمُ دَرَجَةً عِندَاللهِ وَ اُولئِکَ هُمُ الفائِزونَ» که ایمان آورده و از خانه هایشان هجرت کردند و درراه خدا با مال و جانشان جهاد کردند چنین افرادی نزد پروردگارشان مقام بلند و درجه ی عظیمی خواهند داشت و آن‌ها رستگارانند. (سوره توبه، آیه ۲۰) نام الله پاسدار خون شهدا و پیروز کننده خون بر شمشیر. ☆با سلام و درود به منجی عالم بشریت قائد اعظم، حجت ابن الحسن العسکری امام زمان (عج)و با سلام و درود به یگانه رهبر انقلاب اسلامی ایران، بت شکن زمان، روح خدا، خمینی کبیر و با سلام و درود به روان پاک شهیدان از صدر اسلام تا جنگ تحمیلی که با نثار خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند و این مسئولیت بزرگ را بر دوش تک ‌تک ما گذاشتند و نوبت را به ما دادند تا ما با خون خود از این نهضت مقدس پاسداری کنیم. ☆و با سلام و درود به جانبازان و مجروحین که عضوی از اعضای خود را از دست دادند و با سلام و درود بر قهرمانان پرتوانی که در صف مجاهدان می جنگند. جانب غلامرضا قاسمی، خداوند را سپاس می گویم که لطف و رحمت بی پایان خود را نصیب من گردانید تا بتوانم در این برهه از زمان در میدان های نبرد حق علیه باطل شرکت کنم، امیدوارم که خداوند این جان ناقابلم را که امانتی از جانب اوست، قبول نماید. ان‌شاءالله تعالی. ادامه دارد. نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال تلگرامی و ایتای همسفران دیارطغرالجرد 🌷 https://eitaa.com/Yareanehamra