eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
2.8هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
230 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 : قسمتی از وصیتنامه شهید آقاعبداللهی: لحظه ای از ولایت و خط رهبری جدا نشوید؛ زیرا دشمن امروزه همین را میخواهد و تلاش به این دارد..! به واجبات توجّه بیشتری داشته باشید و لحظه ای از وجود خداوند و الطاف او غافل نشوید.. 🔰 برای شهید علی آقاعبداللهی صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🔖 #ویژه: سلام خدمت همه اعضای دوست داشتنی کانال زینبیه به ویژه #جوانها و #نوجوانها! از فردا شب، مو
🔖 : : من وارد آخرین سطح نوازندگی حرفه ای شده بودم، اما... دیگه خوشحال نبودم! میزان تمرین هام کم شده بود، خیلی کم... اولش فکر کردم شاید بخاطر اینه که دیگه به نزدیک شدم و تمرکز کافی برای نوازندگی ندارم ولی چیز دیگه ای بود! چیزی که شاید مامانم مدتها منتظرش بود! یه روز استادم صدام زد و گفت یه تیم نوازندگی درخواست یه نوازنده کرده و اون من رو معرفی کرده.... بعد تخته رو نشون داد که پر از عکس های تکی و دسته جمعی شاگردهاش بود و بهم گفت: "راستی من با همه بچه ها عکس دارم جز تو! هفته دیگه تولد مهساست، بیا کلاس یه جشن داریم تو هم باش!" تشکر کردم و گفتم باشه اگر بتونم حتما. خواستم برم که گفت: "راستی کرم خیلی بهت میاد!" اون روز یه شلوار جین تنگ و یه مانتو کرم جذب پوشیده بودم که از کمر یکم چین میخورد. با یه روسری کرم قهوه ای که تا وسطهای سرم بود. آخه کلی برای اون فُکُلی که جلوی سرم کاشته بودم زحمت کشیده بودم و باید دیده میشد 😅🙈 دوباره تشکر کردم و در رو بستم. راستش اونقدر پدر مهربونی دارم که هیچ وقت نیاز به تعریف و تمجید جنس مخالف نداشتم! پدری که شاید تو این داستان نقش کمرنگی داشت ولی حسابی بود و هست😍 تمرینات کنسرت جدید شروع شده بود. حس اینکه بین اون همه ساز متفاوت تو تنها نوازنده گیتار باشی واقعا لذت بخش بود! 😉 رهبر گروه یه آقای سفید پوست و قدبلندی بود که همیشه کت و شلوارهای خیلی شیکی به تن داشت. 😉 هر روز وسط تمرین می اومد با تبلتش یه اجرا رو ضبط می کرد و چهارتا تذکر میداد و میرفت.😏 یه بار خیلی جدی اومد سر تمرین، با انگشت من رو نشون داد و گفت: "تو! تو یک ثانیه دیرتر از همه میزنی! 😠" با تعجب گفتم: " حرکت پاهام اینو نمیگه! من گوشم به تیونره" گفت: "چند بار فیلم ها رو چک کردم! تو یک ثانیه تاخیر داری، اصلاحش کن!" و رفت.... همون یه تذکر برای بیدار شدن من کافی بود! انگار همه چی به مو رسیده بود و با اون یه تذکر شد! آخه مدتها بود که مامانم بخش هایی از رو برام میخوند 😍 یا وقتی میدید وسط درس خوندن دارم استراحت میکنم و چای میخورم می اومد و برام تعریف میکرد... وقتی رهبر گروه گفت تو یک ثانیه تاخیر داری یهو یاد ۱۸۲ نهج البلاغه افتادم که روز قبلش مامانم تعریف کرده بود: "او غریب است، در آن زمانى که اسلام چون شترى خسته که دُم بر زمین گذاشته و سینه بر آن نهاده دچار غُربت است." رهبر گروه راست می گفت، من مدتها بود که تاخیر داشتم... دیگه دستهام میلی به نوازش سیم های سازم نداشتن! اما یک ثانیه تاخیره صدای ساز کجا و این همه سال تاخیر در امام کجا! گریه ام گرفته بود، برای اولین بار با امام زمانم حرف زدم و تو دلم گفتم: " آقا جان ببخشید این همه سال برای سربازی شما داشتم!" تو حال خودم بودم. محسن که نوازنده سنتور بود گفت: "ولش کن! ناراحت نشو! یه چیزی گفت... ما که چیزی نمی فهمیم، حتما مخاطب هم متوجه نمیشه 😁 " همه زدن زیر خنده و فکر کردن به من برخورده! خواستن حالم عوض شه ولی نمیدونستن بذری که مامانم ذره ذره تو دلم کاشته بود، جوانه زده.... ادامه دارد.... 💠 رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
⚜ بسم الله الرحمن الرحیم ⚜
🔖 : قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ. دیگری که علم کتاب الهی را داشت، گفت: من تخت او را قبل از آنکه چشم بر هم زنی نزد تو خواهم آورد. همین که سلیمان تخت را مقابل خود حاضر دید، گفت: " این از فضل پروردگار من است تا مرا کند که آیا شکر نعمت او را به جا می آورم یا کفران می کنم؟!" که البته هر کسی شکر کند به سود خود اوست و هرکس کفران نماید، پروردگارم بی نیاز و بزرگوار است. نمل. ۴۰ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : چقدرررررر چسبید 😍😍 گل زدن تو دقایق ۹۰ تا ۱۰۰ کار ماست! 💪💪 تا آخر می جنگیم! ✌️🇮🇷😎 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 : پنج توصیه حاج قاسم خطاب به بسیجیان: برادران و عزیزان بسیجیم سلام علیکم؛ خداوند شما را برای خدمت به اسلام حفظ بفرماید.. عزیزانم 1⃣اولا بزرگترین امانت سپرده شده به ما، جمهوری اسلامی است که امام عارفمان فرمود: حفظ آن از اوجب واجبات است. در حفظ این امانت از هر کوششی دریغ نفرمایید. 2⃣ثانیا؛ به حلال خداوند و حرام آن توجه خاص بفرمایید. 3⃣ثالثا؛ پدر و مادرتان را آنچنان بزرگ بشمارید که شایسته آن باشد که خداوند و ائمه معصومین توصیه فرموده‌اند. 4⃣رابعا؛ دوستی و رفاقت ارزش بزرگی است. اما مهم این است که با چه کسی رفاقت و برای چه همراهی می‌کنید. 5⃣خامساً؛ نماز شب؛ نماز شب؛ نماز شب کلید تمام عزت‌هاست! "برادرتان قاسم" 🔰 برای شهید حاج قاسم سلیمانی صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : 🔺 آیا این بانو را می شناسید؟! برادرشان به ایشان سپرده بودند: "ای خواهر هیچ گاه در نماز شب من را فراموش نکن" 😍 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🔖 #ویژه: سلام خدمت همه اعضای دوست داشتنی کانال زینبیه به ویژه #جوانها و #نوجوانها! از فردا شب، مو
🔖 : : روز کنسرت فرارسید... و من اون یک ثانیه رو اصلاح کرده بودم! 😍 مامانم برعکس تمام اجراهای قبلی نتونست بیاد، مهمون داشتیم و من تنها رفتم... بابام من رو رسوند تالار اجرا و آخر شب هم اومد دنبالم... تو تمام اجرا به این فکر میکردم: تنها کسی که الان من رو می بینه خداست! ☺️ قرار بود همه لباس مشکی بپوشن. یه مانتو بلند مشکی با شلوار مشکی و یه شال عرض پهن سرم کرده بودم. برای اولین بار یه هِد بستم به سرم و حتی یه تار موم هم معلوم نبود... رضا نوازنده ی ویولنسل تا منو دید بلند گفت: "بعضی ها انگار اومدن هیئت 😏 " به روی خودم نیاوردم چون میدونستم این تازه شروع ماجراست! وارد سالن شدیم. رفتیم بالا و مثل همیشه چند قدمی اومدیم جلو نزدیک تماشاگرها... بعد رو عمود بر بدنم گرفتم و تعظیم کردم! یاد رکوع های مامانم افتادم.... آخه مگه کسی جز خدا لایق این هست؟!😞 تمام طول اجرا متمرکز بودم تا باشم! همونی که مامانم میخواست....😍 اجرای اول خیلی شاد بود! همزمان با نواختن ما تمام اون سالن ششصد نفری دست میزدن! 🙈 وقتی برنامه تموم شد همه با دسته گل اومدن سمت هنرمنداشون! جز من که بودم... سازم رو گرفتم دستم، گذاشتم تو ساک مخصوص خودش و بدون خداحافظی از همه دوستایی که سرشون حسابی گرم بود آروم از تالار اجرا اومدم بیرون.... بابام با یه لبخند منتظرم بود و گفت: "مهمونا منتظرن! 😊 من بهشون گفتم باید برم دنبال دخترم کنسرت داره 😎" افتخار توی لحنش موج میزد اما نمیدونست اون آخرین اجرای من بود!! ذهنم پر از سوال شده بود؛ چرا باید به کسی جز خالقم تعظیم کنم؟ چرا باید تنها فایده ی من برای اینهمه آدم فقط چند ساعت دست زدن اونها باشه؟ چرا باید پوشش من روی نگاه اونها به من اثر داشته باشه؟ و کلی سوال بدونه جواب.... بنابراین تصمیم گرفتم برم آموزشگاه و تقاضای تعلیق کنم 😁 به استادم گفتم: "ببخشید من کنکور دارم و فعلا نمی تونم بیام" با ناراحتی گفت: "پشیمون میشی! طرف دکتری گرفته دوباره برگشته میگه کاش ول نکرده بودم..." گفتم: "حالا باشه بعد از کنکور دوباره خدمت میرسم" بلند شد و به تابلوش اشاره کرد و گفت: " چرا تولد مهسا نیومدی؟ آخه عکسی از تو اینجا نیست!" لبخند زدم و خداحافظی کردم. درحالی که داشتم در رو میبستم زیر لب گفتم: "خدا نمیخواست اثری از من اینجا بشه!" 😊 گیتارم رو به همراه اون همه کتاب نت موسیقی مختلف که تقریبا یه قفسه از کتابخونه رو پُر کرده بودن جمع کردم و گذاشتم کنار. همه فکر کردن من بخاطر درسم رو موقتا گذاشتم کنار و کلاس نمیرم... طبیعی هم به نظر می رسید 🤓 تا اینکه عید نوروز یا همون عید طلایی بچه مدرسه ای ها رسید... مادربزرگه مامانم فوت کرد!😔 همه تصمیم گرفتن برن شهرستان جز مامانم! گفت: " با اومدنه من سرنوشت مادربزرگم تغییر نمیکنه ولی شاید با نیومدنم سرنوشت بچه ام عوض بشه" مامانم موند و همه ی حرف و حدیث های فامیل رو به جون خرید تا من درس بخونم.... موند و بخاطر آینده من جنگید! مامانم برای سرنوشت تک تک بچه هاش وقت و انرژی گذاشته و هیچ وقت نگفته خسته شدم! ادامه دارد.... 💠 رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
⚜ بسم الله الرحمن الرحیم ⚜
🔖 : بانوی ! دستانمان را در دست پر مهرت گرفتی تا در دست بگذاری و ایستادگی پای امام را یادمان دهی ....‌ چه شدیم آن روز که درگاهت شدیم .... به یُمن ولادتت آب و جارو کرده ایم و منتظر قدوم مهمانهایت هستیم 😍😊 پس 👇 💯 طوری برنامه ریزی کنید که حتما چهارشنبه کنارمون باشید 😍☺️ 🎊 ما با کلی اتفاق های عالی در منزل عمه جان منتظرتون هستیم 😉✌️ ⛔️ راستی از پذیرش پسران بالای سه سال معذوریم! 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 : ایشان به حجاب خیلی تاکید داشت؛ حتی در وصیت نامه اش آورده است.. خیلی ولایی بود! می گفت: ما منتظریم که آقا دستور دهد هر کجا که باشد برویم، گوشمان به دهان مبارک مقام معظم رهبری است که امر کنند و ما برای هرکاری آماده ایم.! به من می گفت: می خواهم به لحاظ حجاب برای دخترم الگو باشی، اگر کسی را می خواهم امر به معروف کنم باید پشتم از طرف شما گرم باشد.. می گفت دخترمان که به سن تکلیف نرسیده است، نماز را یادش بده و به مسجد ببر. می گفت من خیلی خانه نیستم، تربیت اصلی با مادر است، من در کنارت هستم ولی خیلی چیزها را نمی بینم و نمی دانم، پس شما حواست باشد. "راوی: همسر شهید" 🔰 برای شهید الیاس چگینی صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖: : 🌹🌹سلام به غنچه های خوشبوی زینبی 🌹🌹 🤩🤩به مناسبت میلاد حضرت زینب سلام الله علیها یه مسابقه پر هیجان داریم برای شما فرشته ها ی زیبا🤩🤩 💫🌟از امروز تا روز سه شنبه فرصت دارید خاطره های قشنگ تون ازحضور در مهد زینبیه رو در قالب یه فیلم کوتاه که با دوربین گوشی بابا یا مامان جون گرفتید برای ما بفرستید در روز جشن (چهارشنبه ۹ آذر) به خاطره برگزیده جایزه تعلق میگیره.💫🌟 🤗🤗شیرین زبونها حالا دست به کار شید با کمک بزرگترها فیلهای قشنگتون رو به آیدی زیر ارسال کنید🤗🤗 آیدی ارسال 👇👇 @m_safii کانال غنچه ها رو به دوستای امام زمانی مون معرفی کنید👇👇 http://eitaa.com/ghoncheha_zeynabiyeh_karaj
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🔖 #ویژه: سلام خدمت همه اعضای دوست داشتنی کانال زینبیه به ویژه #جوانها و #نوجوانها! از فردا شب، مو
🔖 : : روزهای سخت کنکور گذشت... تو این مدت خیلی به کاری که میخواستم انجام بدم فکر کردم! یه روز اومدم پیش مامانم و گفتم تصمیم گرفتم چادری بشم 😊 مامانم خیلی جدی گفت: چادر فقط همین یه تیکه پارچه نیست! تو نماینده یه قشر هستی... حتی وقتی مترو سوار میشی شاید همه هُل بدن ولی اگر تو با چادر هُل بدی فرق داره! فرق داره چون میگن اینا تو دین شون حقوق بقیه تعریف نشده! اگر معلم بشی و یه روز خسته باشی و به شاگردت تندی کنی، فرق داره چون میگه اینا تو دین شون رفتار نیکو تعریف نشده! خلاصه مامانم کلی مثال زد که شاید قبل از اون خیلی بهشون فکر نکرده بودم.... ولی من تصمیم رو گرفته بودم 😍 مامان قبول کرد و فرداش رفتیم پارچه چادر مشکی بخریم. هنوز حاله خوبه مامانم اون روز یادمه😁😊 بهترین و گرون ترین پارچه رو خرید و رفتیم پیش مامان بزرگم... خدا رحمتش کنه، استاده دوختن چادر بود!😉 اندازه زد، گفت بسم الله و قیچی رو زد.... اما صبر کردم تا نتایج کنکور بیاد🤓 تصمیم گرفته بودم یه روز خاص چادری بشم که همیشه یادم بمونه 😍 روز اول دانشگاه بود، عین روز اول مدرسه کتونی سفید و شلوار جین تنگ و یه مانتو کوتاه طوسی خریده بودم😁 تیپی که شاید اصلا به یه خانم چادری نمی اومد 🙈 ولی خب من تازه اول راه بودم! برعکس خیلی ها که یهو محجبه میشن برای من ذره ذره اصلاح شد... قرار بود با مامان و بابام بریم تا پیش سرویس دانشگاه... که هم من مسیر رو یاد بگیرم هم اونا روز اول کنارم باشن 🤓😅 بابام تا منو دید تعجب کرد! گفت این چیه؟ گفتم تصمیم گرفتم چادری بشم 😊 خیلی جدی گفت: نکن بابا! نمیخواد! عادی رفتار کن همیشه!😐 دانشگاه فرق داره! کسی باهات دوست نمیشه!😏 و ... خیلی حرفهای دیگه... ولی من تصمیمم رو گرفته بودم 🤓 تصمیمی که روی خیلی چیزها تاثیر داشت... خواهرم که تا قبلش خیلی شبیه هم بودیم دیگه تو خیابون با فاصله از من راه می اومد! میگفت تو خجالت میکشی من باهات بیام معلومه! هربار بهش گفتم: نه اصلا اینطوری نیست! چه حرفیه.... ولی فکر کنم خودش دوست نداشت با من راه بیاد🙈😔 یا وقتی می رفتیم خرید همه با تعجب میگفتن خواهرید؟!😳 تا مدتها برادرم مسخره میکرد و میگفت: دختری با کفشهای کتانی!😅🙈 ولی همه اینها به پوشیدن می ارزید.... تا اینکه یه روز یه بسته شکلات خریدم و رفتم آموزشگاه موسیقی سابقم! با همون حجاب جدید... 😍😍 ادامه دارد.... 💠 رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
⚜ بسم الله الرحمن الرحیم ⚜
🔖 توکل علی الله و کفی باالله وکیلا و بر خدا توکل کن همین بس که خدا نگهبان توست. احزاب_۳ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🔖 #مسابقه_ویژه: به مناسب ولادت حضرت زینب سلام الله علیها، زینبیه گلشهر کرج برگزار می کند. 🔺 مسابق
🔖 : سوالات مسابقه بزرگ کتابخوانی ویژه ولادت حضرت زینب سلام الله علیها به پیوست ضمیمه شده است 🤓📚👇 آیدی دریافت پاسخ شما عزیزان: 🆔 @Yamahdi1214 💢 برای شرکت در مسابقه ارسال موارد زیر الزامی است 💢 🔰 نام و نام خانوادگی 🔰 شماره تلفن 🔰 استان محل سکونت 🔰گزینه صحیح به همراه شماره سوال 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🔖 #مسابقه_ویژه: سوالات مسابقه بزرگ کتابخوانی ویژه ولادت حضرت زینب سلام الله علیها به پیوست ضمیمه شد
🌀 بسم الله الرحمن الرحیم 🌀 1⃣ نام حضرت زینب سلام الله علیها را چه کسی انتخاب کرد؟ الف) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ب) خداوند ج) حضرت علی علیه السلام د) حضرت زهرا سلام الله علیها _______________________________________ 2⃣ خداوند نهضت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را به چه چیزی تشبیه کرده است؟ الف) آسمان ب) زمین ج) درخت د) هیچ کدام _______________________________________ 3⃣ جریان زندگی حضرت زینب سلام الله علیها، با زندگی کدام یکی از پیامبران مقایسه شده است؟ الف) حضرت موسی علیه السلام ب) حضرت عیسی علیه السلام ج) حضرت ابراهیم علیه السلام د) حضرت نوح علیه السلام _______________________________________ 4⃣ در کدام یک از زیارات، به ریشه وجودی حضرت زینب سلام الله علیها اشاره شده است؟ الف) حدیث کساء ب) زیارت عاشورا ج) زیارت وارث د) زیارت امام حسین علیه السلام _______________________________________ 5⃣ خطبه حضرت زینب سلام الله علیها در مقابل یزید، به کدام یک از اصول دین اشاره شده است؟ الف) عدل ب) نبوت ج) امامت د) توحید _______________________________________ 6⃣ این جمله از طرف چه کسی و خطاب به چه کسی بیان شده است؟ 《كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ، وَ كَانَ يُعَظِّمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ؛ پيش از اين مرا برادرى بود، در راه خدا كه خرد بودن دنيا در نظرش، او را در چشم من بزرگ داشته بود.》 الف) خداوند _ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ب) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم _ حضرت علی علیه السلام ج) حضرت علی علیه السلام _ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم د) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم _ حضرت زهرا سلام الله علیها _______________________________________ 7⃣ چرا حضرت زینب سلام الله علیها به عنوان پیامبر زن نامیده شده است؟ الف) شریعت جدید آورده است. ب) دختر حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها بود. ج) پیام عاشورا را که خلاصه پیام ادیان و روح پیام ادیان است، به مردم رساند. د) با خطبه هایشان، کاخ یزید ملعون را به آتش کشیدند. _______________________________________ 8⃣ این جمله را چه کسی در مورد حضرت زینب سلام الله علیها گفته است؟ 《کانها تنطق علی لسان علی بن ابیطالب؛ گویا این زن از زبان علی علیه السلام سخن می‌گوید.》 الف) مسلم نامی ب) مسلم بن عقیل ج) مسلم بن عوسجه د) یزید _______________________________________ 9⃣ علت گریه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چه بوده است؟ الف) زندگی حضرت زینب سلام الله علیها و عاشورا ب) جدایی حضرت زینب سلام الله علیها از امام حسین علیه السلام در روز عاشورا ج) از دست دادن مادر بزرگوارشان (حضرت زهرا سلام الله علیها) در سن کودکی د) هیچ کدام ___________________________________ 0⃣1⃣ یکی از عوامل برتری شخصیت حضرت زینب سلام الله علیها چه بوده است؟ الف) به دلیل اینکه نوه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هستند. ب) عاشق و محب صمیمی امام حسین علیه السلام هستند. ج) محبوب امام حسن مجتبی علیه السلام هستند. د) همه موارد
🔖 : 🔴 زن مقدس در غرب کیست؟ 🔶 برخلاف تمام مبارزه و ستیز غرب علیه حجاب زنان مسلمان با آزادی‌های پوشالی، همچنان در فرهنگ غربی زنان مقدس، زنان محجبه غربی است. آنها به زنان متدین خود زن برده نمی‌گویند، بلکه زن مقدس می‌گویند. ⏪ این تفاوت فاحش نگاه غرب به محجبه غربی و محجبه ایرانی نشات گرفته از چیست؟ آیا غرب این همه هزینه نمی‌کند تا جایگاه معنوی و مقدس زن را از او بستاند؟ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 : از اول نامزدیمون با خودم کنار اومده بودم که من اینو تا ابد کنارم نخواهم داشت.. یه روزی از دستش میدم؛ اونم با شهادت.! وقتی که گفت میخواد بره، انگار ته دلم،آخرین بند پاره شد.. انگار میدونستم که دیگه برنمیگرده.. اونقد ناراحت بودم نمیتونستم گریه کنم.. چون میترسیدم اگه گریه کنم؛ بعداً پیش ائمه(ع) شرمنده شم.. یه سمت ایمانم بود و یه سمت احساسم! احساسم میگفت جلوش وایسا نذار بره ولی ایمانم اجازه نمیداد.. یعنی همش به این فکر میکردم که قیامت چطور میتونم تو چشمای امیرالمؤمنین(ع)نگاه کنم و… انتظار شفاعت داشته باشم.. در حالی که هیچ کاری تو این دنیا نکردم.. اشکامو که دید،  دستامو گرفت و زد زیر گریه و گفت : “دلمو لرزوندی ولی ایمانمو نمیتونی بلرزونیا 🔰 برای شهید حمید سیاهکالی صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f