#خاطرات_ادمین.
▪️برداشت اول.
#پیاده_روی شروع شده بود، باران سنگینی رو در نجف پشت سر گذاشته بودیم و با خنکای نسیمی راهی #کربلا شدیم...
کمی که گذشت، مسیر #پیاده_روی دو قسمت شد.
جاده ای مخصوص پذیرایی و جاده ای به موازاتِ همان جاده مخصوص "ذکر گفتن"، "سینه زدن"، "کمک کردن" و ...
برای اولین بار وارد جاده ی پذیرایی شدیم، مرد تنومند #عراقی بلند دعوت میکرد که: بفرمایید بامیه!
یکی از آقایان همراه ما جلو رفت و کمی گرفت، به محض خوردنش #لبخندی زدیم و داشتیم تعریف میکردیم که از دور ما رو دید،، اشاره کرد بیا!
بامیه های داغِ داغ رو با دستهایش برداشت و ریخت روی نون و داد به ما!!
اونقدر زیاد بود که همگی تعجب کردیم اما مرد عراقی با لبخندی میگفت: #خوش_آمدید...
همینقدر گرم و شیرین و مهربان مسیر بهشت شروع شد...
#عکس
#خاطرات
#دلتنگی
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
#خاطرات_ادمین.
▪️برداشت دوم.
مسیر بهشت شروع شده بود،
اونقدر لحظات ناب و دوست داشتنی وجود داشت که لحظه لحظه ی آن باید #ثبت میشد!
قبل از رفتن، کفش سبکی برای #پیاده_روی گرفته بودم و گذاشته بودم توی #کوله_پشتی برای وقتی که خسته شدم!
یک کوله پشتی که هرچقدر بیشتر میگذشت، بیشتر به وجود بارهای اضافی داخلش پی می بردم!! من هنوز #عاشق نشده بودم...
این رو وقتی فهمیدم که دختران نوجوان #عراقی فقط با یک کیسه راهی شده بودند آن هم برای کفش هایشان!
در محضر حسین ع حتی این کفشها هم اضافه بودند...
این رو وقتی فهمیدم که خانم #دکتر ایرانی فقط برای درمان آمده بود بدون هیچ کوله باری...
این رو وقتی فهمیدم که پسر بچه ای با شال #سبز، آمده بود که فقط هر صدتا عمود، کوله بار یکی از زوار رو کمکش حمل کنه و خودش هیچی نداشت!
عشق حسین ع تمام تعلقات دنیوی رو قطع میکنه و من تازه فهمیدم...
#عکس
#خاطرات
#دلتنگی
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
#عاشقانه_های_یک_منتظر:
💠 سفرنامه اربعین. قسمت نهم.
نزدیک #اذان آماده نماز شدیم و بحث در مورد نحوه رفتار با مربی پیش آمد و نکاتی را مطرح کردم که از امیر المومنین علیه السلام در #نهجالبلاغه یاد گرفته بودم و لازم بود تذکر بدم.
تو این فاصله با #رفیقم هم ارتباط گرفتم الحمدلله آنها هم رسیدند.
بعد از نماز و #شام در رستوران آماده حرکت شدیم ولی چون یکی از بچه ها پایش آسیب دیده بود مجبور شدم دو نفر رو بزارم پیشش که با ماشین بیایند.
تو همین لحظه یکی از بچه ها از #کربلا خبر داد که اصلا جا نیست تو #موکب ها.
لذا برنامه را
یک تغییری دادیم به این ترتیب که تا عمود ۱۲۳۷ حرکت کنیم و بعد بقیه را پنجشنبه بعداز ظهر نزدیک غروب بریم که دیگه به موکب احتیاج نباشد.
راه افتادیم با ذکر #بسم الله...
یک بحثی بشدت #ذهنم رو مشغول کرده بود.
تا اومدم تو افکارم خودم غرق بشم.
یکی از بچه ها شروع کرد به سوال کردن، فهمیدم #ماموریت الان من این هست.
سعی کردم هر چی بلد هستم رو بگم.
در ضمن حرف زدن #توسل مثل همیشه چاشنی بود.
چون معتقدم که #مربی حقیقی پروردگار است و بس...
لذا اوست که باید تربیت کند.
بعد از کلی صحبت فکر کنم بازم منظور من رو خوب درک نکرد.
چقدر متاسفم از اینکه بعضی از افراد کتابهای زندگینامه عرفا را میخوانند و دچار #توهم میشوند.
فکر میکنند که با دو روز #عبادت و نه عبودیت میتوانند به کشف و شهود و... برسند.
غافل از اینکه خود این امر خلاف #بندگی است!
و خداوند عبارات را برای رسیدن به بندگی وضع کرده است
به هر حال من فقط گوینده هستم و اثر گذاری با #پروردگار...
بعد از اینکه صحبتم باهاش تمام شد،
بچه هایی که صحبت ما را شنیده بودند استفاده های خودشان را از بحث گفتند.
هر کس #رزق خودش را دریافت کرده بود.
بعد از آن در #افکار خودم فرو رفتم موضوع "قبول" ذهنم رو در گیر کرده!
اینکه حضرت زهرا سلام الله علیه و امام حسین علیه السلام هم به مقام قبول رسیدند.
قبول همه چیز از طرف پروردگار...
بحث مهمی است!!
تو این سفر در گیر ماجرایی شدم که برام سخت بود و این چند روز ذهنم در گیر بود.
#امشب گفتم خدایا خیلی درد داره ولی قبول کردم!
بعد یهو ذهنم رفت سراغ علت #پیاده_روی و اثر گذاری اش.
میتونه یکی از نیت های پیاده روی در جهت #تحقق هدف خلقت باشه که با آمدن ولی عصر ارواحنا به الفدا محقق میشه.
انگار سیر تاریخ از جلوی #چشمم رژه میره!
میدونم خیلی زود دلم برای این شبها تنگ میشه...
رفتیم تا به دانشگاه #عمید رسیدیم.
موکب خانم ام البنین.
آنقدر خسته بودیم که نای راه رفتن نداشتیم لذا به مدیر موکب که یک خانم عراقی مهربان بود گفتم : نحن تعبان...
او هم به خادمهای آنجا یک چیزی گفت و ما را راهنمایی کردند
همه جا پر شده بود لذا تو محیط چمن #دانشگاه تشک دادند و خوابیدیم.
#ماه شب هجدهم داشت میدرخشید و ستاره ها چشمک میزدند.
یاد ایوان خانه #پدرم در طالقان افتادم.
همیشه آسمان برای من نشان معنویت و نزدیکی به خدا داشت...
🔹 به قلم یک زائر اربعین.
#سفرنامه
#نه
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
هدایت شده از بنات الزینب
🔸[ اندر احوالات سفر عشق ]🔸
👈این قسمت: گلای خونه🌱
وقتي داشتم از خونه ميومدم بيرون، نگاه آخر رو به گلام انداختم…
به اقا امام حسين گفتم:« آقا جان به شما برای آب جفا کردن، پس میدونین تشنگی چه سخته...
حواستون به گلام باشه که خیلی تشنه نشن...
________
پ.ن: و من یقین دارم که وقتی ان شاء الله برگشتم ، این گلا همینجوری با طراوت میمونن🌱
#اربعین
#کربلا
#پیاده_روی
____
✨به جمع دخترونه بناتی ها بپیوندید✨
@banatozeynab
•┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈•
هدایت شده از بنات الزینب
🔸[ اندر احوالات سفر عشق ]🔸
👈این قسمت: خونه پدری💕
این دیدار با همه زیارتا فرق داره!
چون دعوت شدی به یه ملاقات «پدر دختری»...
فقط دلت میخواد بشینی تو ایوون نجف و سرت رو بزاری رو پای پدر و براش حرف بزنی 😌
و ای کاش که این گوشِ دل هم، حرفای پدر رو بشنوه...
____
پ.ن: نمیدونم شمام این حس منو دارین یا نه ولی وقتی به امیرالمومنین فکر میکنم یه پدر باابهت ولی مهربون رو تجسم میکنم که مثل یه کوه پشتته💚
#نجف
#اربعین
#کربلا
#پیاده_روی
____
✨به جمع دخترونه بناتی ها بپیوندید✨
@banatozeynab
•┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈•
هدایت شده از بنات الزینب
🔸[ اندر احوالات سفر عشق ]🔸
👈این قسمت: نیت قدمهام🍃
داشتم به قدمهایی که میرفتم فکر میکردم...
گفتم خدایا این قدما منو به معرفت الله ، معرفت نفس و معرفت امامم برسونه...
به نیت همه شهدا، همه اموات، همه کسایی که دوست داشتن بیان و نیومدن و حتی همه کسایی که دوست نداشتن بیان، قدم برمیدارم!
برای آزادی فلسطین و سرنگونی اسرائیل منحوس قدم برمیدارم...
برای سربلندی اسلام و ایران قدم برمیدارم...
⁉️داشتم همینجوری با خودم صحبت میکردم که یه دفعه شیطون دلم اومد و گفت:« حالا انگار چقدر داری پیاده میری که این همه داری بذل و بخشش میکنی،
اصلا پیاده رویت قبوله که حالا داری برای بقیه هم نیت میکنی؟!
✅همون لحظه زدم تو دهن شیطان و گفتم:«خدایی که من دارم، امامی که من دارم حتی با یه قدم میتونه منو به همه این نیتها برسونه...»
____
پ.ن: رفقا تک تک قدمهاتون رو بین همه تقسیم کنین، خدا خودش بلده چه جوری وسعتش بده...🥰🌿
#اربعین
#کربلا
#پیاده_روی
____
✨به جمع دخترونه بناتی ها بپیوندید✨
@banatozeynab
•┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈•
هدایت شده از بنات الزینب
🔸[ اندر احوالات سفر عشق ]🔸
👈این قسمت:دلتنگی قبل دیدار ♥️
نمیدونم چه حسیه!
وقتی دارم به وصالت نزدیکتر میشم، دلم بیشتر برات تنگ میشه «حسین جان»
حالا معنی این جمله رو بیشتر درک میکنم:« بیچاره اون که حرم رو ندیده ، بیچارهتر اونکه دید کربلاتو...»
اره آقاجان!
حالا هم من اون بیچارهایم که کربلاتو دیده و برای دوباره دیدنت دلتنگه...
____
پ.ن: وقتی یه شیرینی رو چشیدی، برای دوباره تجربه کردنش بیشتر شوق داری و دلتنگی💔 رفقا برای تک تکتون این دلتنگی رو از خدا میخوام...
#اربعین
#کربلا
#پیاده_روی
____
✨به جمع دخترونه بناتی ها بپیوندید✨
@banatozeynab
•┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈•
هدایت شده از بنات الزینب
🔸[ اندر احوالات سفر عشق ]🔸
👈این قسمت: لحظه دیدار💔
و بلاخره رسیدیم به سرمنزل مقصود ...
داشتیم همینجوری زیر لب غر میزدیم که چرا نمیرسیم؟
نکنه راهو گم کردیم؟؟
از کی تا حالاست از هرکس میپرسیم میگه:«مستقیم حرم!»
بین همین غر زدنا یهو چشممون افتاد به حرم...
وااای انگار قلبم از حرکت ایستاد!
اصلا همه چی یادم رفت...
انگار نه انگار همین الان داشتم غر میزدم
انگار نه انگار خسته بودم!
اصلا دیگه نه کوله پشتی سنگین بود!
نه هوا گرم بود و نه پاهام درد میکرد!
همه چی تموم شد!
و فقط من بودم و گنبدی که عجیب خودنمایی میکرد♥️
السلام علیک یا ابوالفضل العباس🤚
________
پ.ن: رفقا لحظهی شیرینیه و تک تکتون تو این لحظات کنارمون هستین...
#حرم_حضرت_عباس
#اربعین
#کربلا
#پیاده_روی
____
✨به جمع دخترونه بناتی ها بپیوندید✨
@banatozeynab
•┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈•
هدایت شده از بنات الزینب
🔸[ اندر احوالات سفر عشق ]🔸
👈این قسمت: مهمانِ صاحب خانه💚
وای نمیدونین وقتی داشتم زیارت روز دوشنبه رو میخوندم چه حالی داشتم...
تک تک این جملات رو با تمام وجودم حس میکردم
اینکه امروز من مهمان حضرتم، پناهنده به حضرتم...
حس میکردم انگار این زیارت دوشنبه رو برای امروزِ من، نوشته بودن
انگار امام جلوی ما نشستن و دارن مهمان نوازی میکنن
چی دارم میگم؟؟؟ «انگار؟؟؟؟!!!»
معلومه قطعاااا همینطوره!
اصلا برای همینه که وقتی چشممون به گنبد و ضریح میفته همه خستگیا، همه سختی ها به یه چشم بر هم زدنی از بین میره و دیگه فقط چشمامون بارونیه...
امام با دستای خودشون یه دستی به سر ما میکشن و مهمان نوازی میکنن...
و چه مهمان نوازی ...
________
پ.ن: برای تک تکتون این حال رو از امام میخوام و به یادتون بودم و از طرفتون به آقا سلام دادم💚
#بین_الحرمین
#اربعین
#کربلا
#پیاده_روی
____
✨به جمع دخترونه بناتی ها بپیوندید✨
@banatozeynab
•┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈•
هدایت شده از بنات الزینب
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸[ اندر احوالات سفر عشق ]🔸
👈قسمت اخر: خادم کوچولو😍
وقتي اين دختر كوچولو رو ديدم كه چجوري جارويي كه دو برابر خودش بود رو داره ميكشه تا مثلا به خيال خودش زمين رو تميز كنه ياد اين مصرع افتادم:« ز کودکی خادمِ این تبارِ محترمم»
اره واقعا ما بچه شیعهها از بچگی به عشق اینکه تو دم و دستگاه حسین علیهالسلام کاری کنیم قد کشیدیم...
ان شاء الله که که عاقبت، تو همین راه برای اربابمون جون بدیم♥️
________
پ.ن: دوست داشتم برگ آخر این سفر با تصویر این کوچولو ورق بخوره تا یادمون بمونه «همه خادم این تبار محترمیم»🥰
#اربعین
#کربلا
#پیاده_روی
____
✨به جمع دخترونه بناتی ها بپیوندید✨
@banatozeynab
•┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈•