eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
2.8هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
230 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 : بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا تشنه آب فراتم ای اجل مهلت بده تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا…  🏴 تا اربعین سیدالشهدا علیه السلام ۱ روز باقیست… 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
: 💠 سفرنامه اربعین. قسمت هشتم: بعد نماز و مناجات و زیارت که تو راه خواندیم ... نوبت های هر روز رسید. نمیدونم بقیه تو این راه به چی فکر میکنند... ولی من خیلی اراده و برام پر رنگه حس میکنم دقیقا همین ها برای لازمه... البته ایثار و ... هم هست. ولی این دو تا پر رنگتر هست. با صدای کربلا ما داریم می‌آییم ... به خودم آمدم . صدای میثم مطیعی بود که از یک باند بزرگ روی چرخ دستی پخش میشد . خدا رحمت کنه خواننده اولیه این نوحه را اکبر شریعت که در زمان جنگ وقتی این نوحه رو میخوند هیچ وقت فکر نمی‌کرد که یک روزی در جاده الحسین خونده بشه ... یاد آن که به این نیت حرکت کردند و شهید شدند بخیر... به عمود ۱۰۰۰ که رسیدیم احساس کردم ترکیده ... با اینکه دیروز پانسمان کرده بودم ولی بیشتر می‌سوخت. درد پاها و ... هم اضافه شد. باز هم یاد اهل بیت و مصور اصلا انگار خدا این دردها را میده تا موقع روضه بیشتر بفهمیم. وقتی بچه ها تقاضای استراحت میکردند ... تو دلم میگفتم راستی وقتی اهل بیت امام حسین علیه السلام میشدند آیا تقاضای استراحت میکردند یا اینکه کسی اصلا به تقاضاشون توجه میکرد؟!!!!! خلاصه به سختی خودمان را رساندیم به عمود ۱۰۶۶ ... مدینه الحسن ... انگار این را گذاشتند تا مهمان های امام حسین علیه السلام قبل ورود به کربلا توسط پذیرایی بشن وارد موکب شدیم . البته به یک شهرک بیشتر شبیه بود. هیچی مثل آغوش کرامت امام حسن ع آرامبخش نبود... دیگه به سختی می‌تونستم راه برم با آخرین قوا خودم را کشیدم بالا و تو سالن محمد بن ابی بکر افتادم و خوابیدم. بعد یک ساعت خواب با صدای زنگ تلفن بیدار شدم . یادم رفته بود خاموش کنم دیگه هم خوابم نرفت... تا ماندیم همان جا ... خنک بود و فضایی کاملا متفاوت با تمام موکب هایی که تجربه کرده بودیم. تو این فاصله با یکی از بچه ها گفتگویی داشتم. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
⚜ بسم الله الرحمن الرحیم ⚜
🔖 وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ ۖ وَإِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ... و اگر خدا بر تو ضرری خواهد هیچ کس جز او دفع آن ضرر نتواند، و اگر خیر و رحمتی خواهد باز احدی منع فضل او نتواند... یونس_۱۰۷ 🆔️https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
17.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖: را باید حس کرد! را باید چشید... خیلی از خاطرات قابل ثبت شدن نیستند... 🎞 کلیپ تهیه شده از تصاویر ارسالی توسط زائران اربعین ۱۴۰۱. 🆔️https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20220911-WA0009.mp3
4.33M
🔖 اگر شما دنبال این هستید که در این عالم شما رو به عنوان کارگزار خودش بپذیره و شما بشید مهره ای از مهره های خدا در این «باید اول به مقام ربوبیت برسید» تدبر در ، دعای امام سجاد علیه السلام برای پدر و مادر 📍کلاس صحیفه سجادیه 🎙استاد سرکارخانم نظری 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : ◾️ هم اکنون مراسم اربعین حسینی. به سمت گودال از خیمه دویدم من شمر جلوتر بود ... دیر رسیدم من ........😭😭😭😭 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖 : ◾️ اطعام و مراسم اربعین امام حسین علیه السلام در زینبیه گلشهر کرج. اربعین، عمود آخر است! عمودِ آخر که ابتدای آغوش امام است. و چه نزدیک است عمودِ آخر تاریخ، تا جانِ تاول زده‌ی بشرِ خسته از فساد را به ابتدای آغوش امن امامش برساند! 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
: 💠 سفرنامه اربعین. قسمت نهم. نزدیک آماده نماز شدیم و بحث در مورد نحوه رفتار با مربی پیش آمد و نکاتی را مطرح کردم که از امیر المومنین علیه السلام در یاد گرفته بودم و لازم بود تذکر بدم. تو این فاصله با هم ارتباط گرفتم الحمدلله آنها هم رسیدند. بعد از نماز و در رستوران آماده حرکت شدیم ولی چون یکی از بچه ها پایش آسیب دیده بود مجبور شدم دو نفر رو بزارم پیشش که با ماشین بیایند. تو همین لحظه یکی از بچه ها از خبر داد که اصلا جا نیست تو ها. لذا برنامه را یک تغییری دادیم به این ترتیب که تا عمود ۱۲۳۷ حرکت کنیم و بعد بقیه را پنجشنبه بعداز ظهر نزدیک غروب بریم که دیگه به موکب احتیاج نباشد. راه افتادیم با ذکر الله... یک بحثی بشدت رو مشغول کرده بود. تا اومدم تو افکارم خودم غرق بشم. یکی از بچه ها شروع کرد به سوال کردن، فهمیدم الان من این هست. سعی کردم هر چی بلد هستم رو بگم. در ضمن حرف زدن مثل همیشه چاشنی بود. چون معتقدم که حقیقی پروردگار است و بس... لذا اوست که باید تربیت کند. بعد از کلی صحبت فکر کنم بازم منظور من رو خوب درک نکرد. چقدر متاسفم از اینکه بعضی از افراد کتابهای زندگینامه عرفا را میخوانند و دچار میشوند. فکر میکنند که با دو روز و نه عبودیت می‌توانند به کشف و شهود و... برسند. غافل از اینکه خود این امر خلاف است! و خداوند عبارات را برای رسیدن به بندگی وضع کرده است به هر حال من فقط گوینده هستم و اثر گذاری با ... بعد از اینکه صحبتم باهاش تمام شد، بچه هایی که صحبت ما را شنیده بودند استفاده های خودشان را از بحث گفتند. هر کس خودش را دریافت کرده بود. بعد از آن در خودم فرو رفتم موضوع "قبول" ذهنم رو در گیر کرده! اینکه حضرت زهرا سلام الله علیه و امام حسین علیه السلام هم به مقام قبول رسیدند. قبول همه چیز از طرف پروردگار... بحث مهمی است!! تو این سفر در گیر ماجرایی شدم که برام سخت بود و این چند روز ذهنم در گیر بود. گفتم خدایا خیلی درد داره ولی قبول کردم! بعد یهو ذهنم رفت سراغ علت و اثر گذاری اش. می‌تونه یکی از نیت های پیاده روی در جهت هدف خلقت باشه که با آمدن ولی عصر ارواحنا به الفدا محقق میشه. انگار سیر تاریخ از جلوی رژه می‌ره! می‌دونم خیلی زود دلم برای این شبها تنگ میشه... رفتیم تا به دانشگاه رسیدیم. موکب خانم ام البنین. آنقدر خسته بودیم که نای راه رفتن نداشتیم لذا به مدیر موکب که یک خانم عراقی مهربان بود گفتم : نحن تعبان... او هم به خادمهای آنجا یک چیزی گفت و ما را راهنمایی کردند همه جا پر شده بود لذا تو‌ محیط چمن تشک دادند و خوابیدیم. شب هجدهم داشت میدرخشید و ستاره ها چشمک میزدند. یاد ایوان خانه در طالقان افتادم. همیشه آسمان برای من نشان معنویت و نزدیکی به خدا داشت... 🔹 به قلم یک زائر اربعین. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
⚜ بسم الله الرحمن الرحیم ⚜
🔖 الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ سپاس خداى را كه با وجود سالخوردگى اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد به راستى پروردگار من شنونده دعاست. ابراهیم_ ۳۹ 🆔️https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
30.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖 وقتی توی این همه گرما و شلوغی دارن میرن کربلا، بنظرتون چی میخوان بگن؟🤔 ⭕️ این پست ویژه کودکان و البته مادران آنهاست 😊 💠 کلاس راه طلایی 📍استاد سرکار خانم حسینی 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
: 💠 سفرنامه اربعین. قسمت دهم. خوابیدم و باز جولان پیدا کرد در معنی و و .... برای نماز صبح که بیدار شدم قطرات همه جا رو پوشانده بود و بشدت سرد.. یخ کرده بودم. همه خیس شده بود. نماز صبح را زیر آسمان خواندیم و دوباره خوابیدیم. ساعت ۷ با تابش گرم بیدار شدیم. رختخواب خشک شده بود و یکی از بچه ها هم بعد نماز روی من کشیده بود. دیگه از شدت سوزش آفتاب نمیشد خوابید! بلند شدیم که حرکت کنیم ولی همسر یکی از بچه ها پیدا نشد لذا دوباره اتراق کردیم اما اینبار تو سالن. اول رفتم حمام و لباس هام رو شستم. وقتی داشتم میکردم نیت غسل هم کردم، به تاسی از شهدای مدافع حرم ... موقع لباس شستن داشتم به این فکر میکردم که ما با اینکه میدونیم الان حرکت می کنیم و خیلی زود گرد و خاک لباسها رو کثیف می‌کنه ولی از شستن کم نمی‌ذاریم. درست مثل که با وجود اینکه میدونه من بنده دوباره خودم رو با گناه کثیف میکنم ولی از پاک کردن و شستن من به های مختلف کم نمیگذاره! محبت بیشتری نسبت به خدا با یادآوری این موضوع تو دلم کردم. سرتاسر لباس شستن به این فکر میکردم و میکردم... باز یکی از بچه ها کمک کرد و لباسها رو پهن کردم. آمدم بخوابم ولی غیر ممکن بود تو این همه سرو صدا! دوستان لطف کردند و جای من رو عوض کردند تا یک کم تونستم بخوابم. قبل اینکه خوابم ببره کوله رو مرتب کردم چند تا چیز بود که از اول سفر استفاده نشده بود و فقط سنگینی آنها رو تحمل کرده بودم. نه می‌تونستم از خودم جدا کنم و نه هیچ بهره ای برام داشتند. چشمهایم رو که بستم به این فکر کردم که اگر روزقیامت ببینیم یک عمرچیزهایی رو کردم و و زحمت آن رو کشیدیم در حالیکه هیچ بهره ای برام نداره چه حالی پیدا میکنم؟؟ وای خیلی وحشتناک هست! باید بعد برگشت یا طول خیلی روی این موضوع فکر کنم که اینها تو زندگی من چه چیزهایی هست و پیداشون کنم. بعضی از همراهان فکر میکنند وقتی چشمهایم بسته هست خوابم ولی نمیدونند که می‌بندم تا تمرکز در فکر کردن داشته باشم! قبل اینکه خیلی دیر بشه ... 🔹 به قلم یک زائر اربعین. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 توی مسیر دیگران حتی اگر اذیتت کردن و مورد تمسخر قرار گرفتی، باز هم به مسیر ادامه بده.... کوشا باش! 📍کلاس تفسیر قرآن 📚 استاد سرکار خانم شامی زاده 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
⚜ بسم الله الرحمن الرحیم ⚜
🔖 الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ همان خدایی که به آنها هنگام گرسنگی طعام داد و از ترس و خطراتشان ایمن ساخت. قریش_۴ 🆔️https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : من خیلی بودم و خیلی هم دیر میبخشیدم! این موضوع خودم و اطرافیانم رو میکرد و میدونستم بزرگی هست که قادر به برطرف کردنش نبودنم. البته بودم و هستم که به شدت امام حسنی ام! تا اینکه تو یکی از ها متوجه شدم امام حسن علیه السلام باید یکسری ویژگی داشته باشه... یکی اش اینکه راضی بشه. بعد از اون، هر وقت نتونستم زود از امامم کشیدم و به نظرم این عیبم خیلی کمرنگ تر شده الهی شکر. 📎👆 کافی است، یکی از نکاتی که سر کلاس و یا سخنرانی های اساتید آموخته اید به همراه اثر آن در زندگی خودتان برای ما ارسال بفرمائید. در صورت تایید استاد، بسته به دلخواه خودتان با نام شما منتشر خواهد شد. 🆔 @Yamahdi_salam ♨️ و این یک باقیات صالحات حقیقی است. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
: 💠 سفرنامه اربعین. قسمت یازدهم. نفهمیدم کی خوابم رفت که با ضربه جانانه یک زائر به سرم بیدار شدم! تا اومدم بفهمم چی شده آن یکی کوله رو کوبوند تو سرم ...خدا رو شکر کلا بعضی ها راحتند!! در کل عراقی ها دو دسته هستند. یک دسته فوق العاده و خدمتگزار به زائر و یک دسته و متنفر از ما .... البته دسته دوم کم هستند و اکثریت رو گروه اول تشکیل میده. خادمین این موکب از گروه اول هستند و فکر کنم همه تحصیل کرده اند. از نوع رفتارها و پیداست. نماز و ناهار و قرآن و ذکر ... دارم سعی میکنم کمی بخوابم چون امشب رو دوست دارم اگر علیه السلام بپذیرد در کنار مادرش برایش گریه کنم انشاالله. نشد که بخوابم!! سرو صدای زیاد و ... حدود ساعت ۴/۳۰ آماده شدیم که راه بیفتیم. یکی از بچه ها حالش خوب نبود. هر چه کردم ماشین سوار بشه و بره قبول نکرد. تا عمود ۱۳۰۰ که راه آمدیم دیدم بزور خودش رو می‌کشه. لذا یه گرفتم و سوار شدیم. همه کلی خوشحال شدن :) ما را تا عمود ۱۳۸۰ آورد. اونجا پیاده کرد و چند تا عمود بعد گنبد حضرت علیه السلام دیده شد. فقط کسی که تجربه روی رو داشته می‌تونه بفهمه این تصویر چه حس و حالی داره. تو راه نماز مغرب شد. کنار خیابان فرش پهن کردیم و نماز خواندیم. بعد نماز حرکت کردیم به سمت موکب ... حدود یک ساعتی راه رفتیم تا رسیدیم. موکب استان البرز خیلی دورتر از بود سر راه هم نزدیک حرم حضرت عباس شدیم و سلام دادیم و هم حرم امام حسین علیه السلام. از کنار گاه هم عبور کردیم تا بعد از عبور چند خیابان شلوغ به رسیدیم. الحمدلله یکی از بچه ها تو موکب برای ما جا گرفته بود. لذا رفتیم و در مکان خودمان شدیم. بعد اینکه مستقر شدیم بعضی از بچه ها میخواستند برن حرم ... قبل رفتن کمی صحبت کردیم و دعای و روضه و... خدا را شکر خوب پذیرایی کرد. یاد همه دوستان کردیم. بعضی ها رفتند حرم و بقیه هم خوابیدند. منم جز گروهی بودم که خوابیدم هر چه فکر کردم پیدا نکردم که لابلای این همه مرد و فشار بریم سمت حرم علاوه بر این که میدونستم بدلیل نمی‌توانند نزدیک شوند. پاهام از درد فریاد میکرد. با که یکی از بچه ها داد کمی آروم تر شد. یکی گفت خوب ازتون گذشته... راست می‌گفت این چند روز هر بار جلوی آینه رفتم بیش تر از هر چیزی موهای جلوه میکرد.. بی اختیار زمزمه کردم داره پیر میشه.... حواست هست به سپید سرم... از گذشته ترم .... قبل اینکه بیام یکی می‌گفت چرا صورتتون ریخته... تو دلم گفتم داغ و حسین ریختن صورت هم داره!! یکی می‌گفت چرا آنقدر فشار روش هست... و من تو دلم میکردم وای از قلب حجه بن الحسن... وای از دل زینب 🔹 به قلم یک زائر اربعین. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
⚜ بسم الله الرحمن الرحیم ⚜