eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
31 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
کاش در دهکده عشق فراوانی بود توی بازار صداقت کمی ارزانی بود کاش اگر گاه کمی لطف به هم می کردیم مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود چه قدر شعر نوشتیم برای باران غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم راز این شعر همین مصرع پایانی بود
با اشک نوشتیم به رخساره ی محزون ما در به در خادم دربار رضاییم
بریز حادثه ات را تو بر سرم باران که مرگ خیمه زده در برابرم باران قسم به جان نه،که جانم چه ارزشی دارد قسم به لحظه ی اندوه رهبرم باران هراس نیست مرا از هجوم طوفان ها اگر که خادم این خاک و کشورم باران مرور کن غم سردار قهرمانت را که من ادامه ی این بغض پرپرم باران بهار را به تماشای باغ دعوت کن به بر نشسته درختان باورم باران سلام میدهم از دور شهر مشهد را به شوق لحظه ی دیدار در حرم باران شب است و شادی لبخند هشتمین خورشید صدای گریه ی نقاره در سرم باران از این زمین به فراسوی آسمان با خود نشان خادمی عشق می برم باران شهید نام بلندیست روی شانه عرش مزین است به این واژه پیکرم باران تویی که قاصد این داغ تازه ای برسان سلام آخر من را به مادرم باران
. باران نگاهم که ندارد قابل شد قطره به قطره در فراقت نازل با رفتن تو تکه‌ای از قلبم رفت شد زندگی‌ام بدون تو بی‌حاصل
گویند به هم مردم عالم گلهٔ خویش پیش که روم من که ز عالم گله دارم
یک روز رسد غمی به اندازه‌ی کوه یک روز رسد نشاط اندازه‌ی دشت افسانه‌ی زندگی همین است عزیز در سایه‌ی کوه باید از دشت گذشت!
عشق یک واژه است بعد از تو خانه‌ام از سکوت لبریز است تو مبادا به فکر من باشى فکر کردن به من غم‌انگیز است
43.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫ اولین واکنش حاج به حواشی شعر صف اول و برخورد شهید سید ابراهیم رئیسی با وی 😭😭😭😭💔💔
از وسعت تنهاییم آنقدر بگویم تنها کس من بودی و من هیچکس تو
دل به بهار بودنت رو به خزان نمیدهد ماهِ شبم بدونِ تو،چهره نشان نمیدهد ای غـمِ عاشـقانه ام علت هــر ترانه ام یاد تو چون‌ که‌ میرسد،گریه‌ امان نمیدهد
کنج ایوان طلا هم می‌توان بالی گشود با غریب طوس باب گفتگویی وا نمود در شبستان دعا با قلب خالی از گناه می‌شود شعر سعادت را به زیبایی سرود
به پایان می رسد با غزه روزی آسمان، قهرش فروکش می کند قوم یهودا عاقبت ،زهرش چنان از عالم اسلام سیلی می خورد صهیون که در یادش نیاید مثل آن‌ علامه ی دهرش سکوت خلق بی شک باعث طغیان ظالم هاست به حق خواهی هدایت می کند مظلوم را جَهرش شبی ققنوس بر می خیزد از خاکستر غزه چراغان می شود در بهت دنیا هر نفس شهرش فلسطین می شود پیروز شکی نیست، خواهد دید محقق می شود آن وعده ی از نهر تا بحرش @gida13
آبادی شعر 🇵🇸
در لگدکوب حوادث جان دیگر یافتم....
از سر ره تا غبار افشاند جان برخاستم چون الف در وصل جانان از میان برخاستم غرق خون هر چند جام روزی‌ام چون لاله بود از کنار خوان قسمت شادمان برخاستم مقصد از سامان هستی مهر تابان تو بود همچو شبنم چهره چون دادی نشان برخاستم در لگد کوب حوادث جان دیگر یافتم چون غبار از زیر پای کاروان برخاستم همچو بلبل با گرانجانان ندارم الفتی طوطیان تا لب گشودند از میان برخاستم صحبت شوریده حالان مایه شوریدگی است با «امین» هر گه نشستم بی امان برخاستم
سلام غزه، سلامم به قلب پرخونت به پاره‌های تنت، بر نگاه گلگونت صبور و مقتدری، لیکن از شراره‌ی ظلم شکسته قامت رعنای باغ زیتونت بگیرد آهِ تو آخر، گلوی ظالم را گلوی ظالمِ بی‌دینِ پستِ مجنونت اگرچه، در تب و تاب از جهان نامردی وجود عالم اسلام گشته مرهونت دوباره " مکر وتو " بر دل تو آذر زد شنیده‌ می‌شود آخر صدای محزونت
🏴 آه از به جز دریغ، چه از دست من برآمده است؟! مرا به غزه ببر، طاقتم سرآمده است هنوز داغِ خبرهای پیش از این، تازه‌ست خبر رسیده، خبرهای دیگر آمده‌ است خبر رسیده... خبر، کودکی‌ست در آوار که زارِ زار پی نعش ‌مادر آمده است خبر رسیده... خبر، بی‌قراری پدری‌ست که لرزه بر تنش از سوگ دختر آمده است خبر رسیده، خبر، ضجه‌ی پرستاری‌ست که از تنفس گل‌های پرپر آمده است خبر رسیده... ولی خواب بُرده دنیا را خبر رسیده: کجایید؟! محشر آمده است مرا به غزه ببر تا نماز بگذارم که صبح صادقِ الله اکبر آمده است بیا به غزه ببر، شعر خون‌چکانِ مرا که آفتاب زده...، تیغ‌ها برآمده است بگو به حرمله‌، در چله تیر مگذارد بگو که دوره‌ی کودک‌کشی سرآمده است از این نبرد مبادا که جا بمانم من که حیدر است پی فتح خیبر آمده است :: نه! کارساز نشد شعر...، کارزار کجاست؟ مرا به غزه ببر طاقتم سرآمده است ✍
می‌بینمت از دور و زیاد است همین هم این سوخته‌دل ساخته با کمتر از این هم صدبار صدایت زدم اما نشنیدی یک چشم بگردان به من گوشه‌نشین هم عشقی که زمینی نشود فایده‌اش چیست؟ ای ماه بینداز نگاهی به زمین هم گفتی که ز خود بگذر و دیدی که گذشتم از روح و روان هم، تن و جان هم، دل و دین هم از پیچ و خم رود گذشتیم و رسیدیم از چشمه‌ی تردید به دریای یقین هم ای زاهد اگر منکر عشقی به جهنم! ما با تو نیاییم به فردوس برین هم
تو ماهی و من؛ ماهیِ این برکه‌ی کاشی... انــدوهِ بزرگی است؛ زمانی که نبــاشی… آه… از نفسِ پاکِ تو وُ صبحِ نشابور… از چشمِ تو و چشمِ تو و حجره‌ی فیروزه تراشی پلکی بزن… ای مخزنِ اسرار که هر بار؛ فیروزه و الماس، به آفاق بپاشی… هرگز به تو دستم نرسد؛ ماهِ بلندم! اندوهِ بزرگی است… چه باشی! چه نباشی! ای بــــادِ سبک سـار…مــرا؛ بگـذر و بگـذار… هشــــدار! که آرامشِ ما را، نخــــراشی!
سلام صبحتون به‌خیر🌼🌼🌼🌼
سلام ای آفتابِ زندگانی نسیمِ روح‌بخشِ جاودانی بیا در باغِ دل، تا می‌توانی بپا کن مهربانی!‌ مهربانی! @nabzeghalam
تا زنده‌ایم درد تو کتمان نمی شود این زخم ها اگر چه که درمان نمی‌شود ای غزه ای نماد صلابت برای خلق ای آنکه خسته حال و پریشان نمی‌شود مانند مردمان غیور تو هیچ کس دیگر حریف حیله‌ی شیطان نمی‌شود باید به لقمه‌های خودش شک کند فقط چشمی که در عزای تو گریان نمی‌شود کودک‌کشی است کار رژیمی که در نبرد هرگز حریف قدرت مردان نمی‌شود پایان این رژیم پر از فتنه و فریب جز با حضور در دل میدان نمی‌شود می فهمم از سکوت سرانی به منطقه نسل حرام‌زاده مسلمان نمی‌شود از جانب حقوق بشر هم بدون شک فکری برای این همه انسان نمی‌شود ما مانده‌ایم مثل برادر کنار هم تا زنده ایم خاک تو ویران نمی‌شود جانم فدای کشور تو ای برادرم راه خدا که ساده و ارزان نمی‌شود باید به مرگ ساده بمیریم و ای دریغ بیچاره آن که جزو شهیدان نمی‌شود
چقدر کشته و زخمی چقدر آواره... به جا گذاشته باران بمب و خمپاره چقدر مادر بی‌طفل و طفل بی‌مادر اضافه شد به غم بی‌قرار گهواره صدای شیون پروانه‌های سوخته‌بال رهاست در شب خاورمیانه، همواره و بوی سوختن گوشتِ تنِ مردُم می‌آید از دهن آتشی وطن‌خواره قرار بود که عاشق شویم و خوش باشیم به رغم حیله‌ی این روزگار مکّاره قرار بود یکی از پرندگان باشد نه اینکه مرگ بریزد به خاک، طیّاره نگاه کن دل من،سخت استخوان سوز است نگاه کن، قلمم پودر شد دگرباره...
‏هر عاشقی گریست، به یادت گریستم چشمان من چکیده‌ی غم‌های عالمند
چونکه اسرارت نهان در دل شود آن مرادت زودتر حاصل شود
قندان نقره‌کاری بازار اصفهان، تقلید ناشیانه‌ای از سیم ساق توست...