eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
718 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
187 ویدیو
15 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹 روز الست بود، خدا گفت مؤمنان! بین شما دو عاشق از خود گذشته هست؟ عاشق: که بار عشق ببندد به سوی من از خود گذشته: تا برود جای دوردست یک خواهر و برادر از آن جمع آمدند گفتند ما رضا به رضای تو می‌دهیم معصوم بود چهرهٔ آن خواهری که گفت ما عشق را فقط به بهای تو می‌دهیم اما خدا دلش نمیامد، بهانه کرد گفت این مسیر دور و پر از غصه و غم است گفتند اگر خداست ته این مسیرِ دور صد بار اگر ز غصه بمیریم هم کم است از بینشان کسی به «ألست بربکم» اینقدر قاطعانه «بلیٰ» را نگفته بود معلوم بود آن که چنین عاشق است کیست حتی اگر که نام رضا را نگفته بود معصومه در کنار رضا پا به پای هم یک مرد را دوباره زنی یار می‌شود این بار هم برای رهاوردهای سخت نام علی و فاطمه تکرار می‌شود پیش رضا زمین خراسان به سجده رفت برخاست قم به حرمت معصومه قدکشان آماده شد رقم بزند قصه را زمین آماده شد که حفظ کند قصه را زمان این قصه را خدا متفاوت نوشته بود در ابتدای قصه خداحافظی گذاشت باید که از مدینه برادر سفر کند بی خواهری که طاقت دوری از او نداشت راهی شد از مدینه رضا و قدم قدم اسرار عشق را به تمام مسیر گفت پیچیده بود بوی رضا در تمام راه باد این نوید را به صغیر و کبیر گفت راهی شدند از همه جا عاشقان او ایرانِ بعد از او شده ایران دیگری کامل شده است نیمه‌ای از قصه و هنوز ایران نشسته در تب مهمان دیگری یک سال بعد موعد دیدار می‌‌رسد حالا مسیر سرخوش از این عطر آشناست خواهر میان حلقه سادات موسوی دیگر سفیر عاشق و بی‌باک ماجراست «راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست» آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست جان بر کف است و شک به دلش نیست ذره‌ای در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست» می‌آید از میانه‌ی ره بوی کربلا مقصد دوباره نیمه قصه عوض شده است معصومه خود سراغ قم از کاروان گرفت آنجا که بسته بود در آن عهدی از الست همواره وصل نقطه پایان قصه نیست قم قم نبود اگر که فراقی چنین نبود این ماجرا به ظاهر اگر ناتمام ماند اما تمام قصه از اول جز این نبود @shaeranehowzavi
. سخنی با دختران سرزمینم ✍زینب نجیب دخترم! گرچه تو را با شعارهای حبابیِ تساویِ زن و مرد به ظاهر، نوازش می‌کنند و برایت سرود زیبای آزادی سر می‌دهند، اما بدان نه به سود جسم زیبا و متمایزت و نه به روح بلند و خدایی‌ات بلکه برای روح پلیدشان فریبت می‌دهند. و تو را به تساوی که نه! به زیر پا گذاشتن هستی‌ات... به آزادی که نه ! به بردگی‌ات... فرا می‌خوانند. دخترم! تو! تنها آیه‌ای از میان آیات پروردگار جهانیان هستی که شبیه‌ترینی به زیبایی‌های او، شبیه‌ترینی به مهربانی‌های او و لطیف‌ترینی به الطاف نورانی او. اما در عین حال تو برای حفظ عزت و بزرگداشت این نعمات باید عزیز باشی و متکبر. در یک کلام تو باید قامت خود را در آیینه‌ی جمال و جلال خدا بنگری. دخترم! صادق بیاندیش و استوار، تو را پروردگار جهانیان به قصد مأموریتی بزرگتر و باعظمت‌تر از جلوه‌گری‌ها و طنازی‌ها به جهانیان هدیه کرده‌است. تو را گاهی در توحید آسیه، گاهی در صبر هاجر، گاهی در حیا و عقلانیت دختران شعیب، گاهی در پاکدامنی مریم مقدس، گاهی در عشق و سخاوت خدیجه و از همه بالاتر فخر عالمیان، فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را زینت پدر، زینب کبری(علیه السلام) را روح عبادت، کریمه عظمی(علیه السلام) را در قالبی چون تو به زمین خاکی عطا کرده است. پس، ببال به خودت که با استعداد‌ترینی برای بزرگترین روح‌ها. @AFKAREHOWZAVI
. «افتخار پدر» فاطمه شکیب رخ زن در اسلام همچون تجدد غرب در جهت امیال نفسانی تعریف نشده است، بلکه همواره نقش او در جایگاه «انسان سازی مقدس» و «حماسه سازی عفیف» تجلی یافته است، چنانچه بانوی اول تاریخ اسلام، همسر رسول خدا (ص) با نقش آفرینی همه جانبه در یاری و رشد اسلام، الگویی موثر برای زنان پس از خویش قرار گرفت. سپس دگر بار جایگاه مقدس دیگری با طلوع نور سیدة النساء العالمین تجسم یافت، تا در راه احقاق حق ربوده، جان خویش را فدایی، حقانیت اسلام نماید. در تداوم این مسیر، جلوگاه دیگری از آفرینش «زن تاریخ ساز» در جایگاه فرماندهی، با گام هایی عفیفانه ظهور یافت تا مقصد ناتمام حماسه عاشورا را به منزل سیادت رساند. آنان که تبلور نمایی از جلال و عظمت الهی بودند، فرزندی دیگر از نسل پاک خویش را در معصوم زاده ای، معصوم به تماشا نشستند، همو که علم و عصمت را باهم به میراث برد تا اعجاب پدر را از تجمیع تلألو الهی به منظر عموم بنمایاند. اول ذی العقده را به پاسداشت بانویی نام نهادند که افتخار پدر بود و پدر به قربان او می رفت، همان فرمانده ی معصومی که لشکر دلتنگی برادر را به سوی طوس پیش می برد، اما دست تقدیر شهر قم را به میزبانی قدومش مفتخر ساخت. 🌹روز دختر بر دختران صالح پدران سرزمینم مبارک و تهنیت باد🌹 @AFKAREHOWZAVI
فخری مرجانی عمل انسان دائماً در حال به وجود آمدن است. اما ممكن است این به ذهن برسد كه مثلاً كسی كه پنج ساعت ساكت نشسته، چه عملی انجام می‌دهد؟ از دیدگاه لطیف آن عالم، در همین ساكت‌بودن هم، فرد در حال عمل است. با چه نیتی نشسته است؟ او قبل از ساكت‌شدن اعضایش، در نیتش قصد سكوت کرد و فعلی از او صادر شد و به اعضا حركت كرد. در نظر عامه مردم، فرد با شخصیت به کسی گفته می‌شود که مثلاً دوزانو بنشیند و رفتار خاصی داشته باشد. اما در حقیقت، «شخصیت یك انسان به نفس یا به عبارت دیگر به روح او است، نه به بدن او. در آخرت هم وقتى خداى تعالى بدن فلان شخص را خلق كرد و نفس یا به عبارتى روح او را در آن بدن دمید، قطعاً همان شخصى خواهد شد كه در دنیا به فلان اسم و رسم و شخصیت شناخته مى‏شد، هر چند كه بدنش با صرف‌نظر از نفس، عین آن بدن نباشد؛ بلكه مثل آن باشد.» (ترجمه المیزان، ج‏20، ص430) شخصیت، آن حقیقتی است كه در اثر تولیدات حركت این عالم، یعنی افعالی كه از نیت ما صادر شده، مأمور مربوطه می‌گیرد و حقیقتی را درست می‌‌كند كه آن حقیقت، طوری لطیف است كه امكان درك آن در این عالم، وجود ندارد. محال است علم روزی بتواند آن را بفهمد. تازه اگر بفهمد، این‌قدر می‌تواند بفهمد كه هر حركتی كه انجام می‌دهم، از بین نرفت؛ بلكه بلافاصله گرفتند و از آن چیزی درست كردند. پس در همان لحظه حرکات و فعل من با هر نیتی، فوراً پیكره عضوی می‌شود که در عالم بعد نمود پیدا می‌کند. همه عذاب و بهشت و جهنم، همه این‌ها در خود من است؛ اما درك آن در این عالم(دنیا) محال است؛ زیرا در نظام این عالم هستیم. مانند جنین در رحم مادر که درکی از عالم دنیا ندارد. وحی همین‌قدر به من می‌فهماند كه از نظام جنینی که بیرون آمدی و به شما چشم و گوش و افئده داده شد، از این به بعد، اختیار ساخت خودت را به خودت می‌دهیم. پس ما در این عالم كه قرار گرفتیم، خون این عالم که همان اعمال من است، دائماً در حال حركت است و ملائكه مربوطه آن‌ها را می‌گیرند و بدن دیگری برای عالم بعد درست می‌كنند. اما برخی به علت ضعف فهم آیات و روایات تصور می‌كنند اینکه گفته ‌شده ملائكه اعمال انسان را می‌نویسند، به این معناست که مثلاً كاغذ طولانی خاصی دارند و نوشتن معمولی منظور است. @AFKAREHOWZAVI
(6) 📌چرا کانون نویسندگان حوزوی اصرار بر نوشتن می‌کند! 📒ما دنبال ریشه تبلیغ ناکامل و نادرست هستیم ✍️ نوشتن با هویت حوزه علمیه عجین است؛ اما آنچه در واقع می‌بینیم در سیاستگذاری‌ها و ریل‌گذاری‌های تبلیغی هیچ جایگاهی ندارد. 🔻البته این «نبود تحرک» عللی دارد که یکی از آنها ننویسنده بودن خود مدیران و مسئولان حوزه و قانون‌نویسان حوزه است؛ فقط قانون می‌نویسند. ای کاش نویسندگی می‌دانستند تا درباره نویسندگی هم قانون می‌نوشتند. @HOWZAVIAN
. «وقتی صدای اراده شنیده نمی شود» ✍فاطمه شکیب رخ نتوانستم ننویسم، حرفهای تازه شنیده شده از مسئولان قوه قضائیه را می گویم! سه بار تذکر برای فرد کاشف حجاب و سپس اقداماتی که لازمه اش گذران مراحلی طولانی است تا بلکه آن یک متر پارچه بر سر جایش بر گردد! حالا جریمه ای که می شود چقدر است؟ هزینه یک کافی شاپ آن خانم هم نمی شود!!! خیر، این برنامه فقط یک طنز است، طنزی که بر پشت صحنه آن باید گریه ها نمود! هنوز هم نفهمیده اند که این مسئله به کجا ختم خواهد شد! هنوز هم نفهمیدند پشت این جدی نگرفتن ها، چه عواقبی در پی خواهد بود! هنوز هم نمی خواهند بدانند که دهن کجی آن خانم سلبریتی که دوباره بی حجاب در ملا عام حضور یافته یعنی چه؟! تاریخ تکرار شده است، درست در زمان آن قزاق تازه کار بود که تنها تقاضای شان، بود، خودشان می گفتند که همین حضور بی حجاب ما همه آرزوهای ما را محقق خواهد نمود! زن های دیگر ما را می بینند، چادر ها را بر می دارند و بی چادرها روسری ها را کنار می گذارنند! درست فهمیده بودند که چه می کنند! و چقدر زودهنگام به نتیجه ی مطلوب دست یافتند، پیچه به جای نقاب نشست! چادر ضخیم قجری تبدیل به چادر نازک رنگی چرخی شد! لباس و کلاه مد شد! کلاه برداشته شد و رضا خان فقط ظرف آماده را سر کشید و بی حجابی را قانونی کرد! دست تقدیر این بار چه از ما می خواهد، آیا صدای لرزان مسئولان برای ترویج و حجاب در جامعه، پیام خود را به خط شکنان بی عفتی مخابره نکرده است؟ این چه حال مستاصلی است که گرفتارمان کرده؟! اینهمه بی انگیزه گی، محصول کدام کم فهمی است که درگیرمان کرده.. ایکاش که در گیر و دار این دوران عجیب، خودتان حال مردم این کشور را به خویشتن متوجه کنید، شاید که خوابی که برایمان دیده اند، به تعبیر نرسد... یا ایها العزیز @AFKAREHOWZAVI
سرودهای دخترانه وتناقض با الگوی هویت دخترانه ✍م.فاطمی این روزها سرودهای بسیاری با طعم دخترانه و با کنش دخترانه سروده و خوانده می شود. که به مناسبت ولادت حضرت معصومه نشر انواع این سرودها به اوج رسید، در کنار همه ویژگی هایی که دارند، آسیب های مشترکی را دارا هستند. که گاهی به فرم و‌گاهی به محتوا بازمی گردند آنچه می خواهم بگویم نتیجه بررسی ده ها سرودی است که دختران در آن نقش داشته اند و مورد تحلیل قرار گرفته اند. با سرود سلام‌فرمانده سرود خوانی به اوج خودش رسید و کم کم مجموعه های فرهنگی دوباره به ارزش سرود پی بردند. گروه های سرود دخترانه نیز، بعد از اتفاقات اخیر افزایش یافت‌در حالی که قبل از این اغلب پسرانه با مشترک بودند. نقدهای بسیاری به این سرودها دیده می شود، مثل استفاده از ویژگی ها و طنازی های دخترانه، که سهوا یا برای جذب مخاطب، سرودسازان به آن علاقه دارند و این‌سبکی از فرهنگ را خصوصا برای دخترانی‌که مخاطب این سرودها و از خانواده مذهبی هستند رقم می زند به طور مثال سرودی در حال ترویج حجاب است اما رفتارهای دختران متناسب عفاف و حجاب دخترانه نیست و گویی حجاب و عفاف از هم منفک هستند. در کنار این ها، استفاده از دختران بدون حجاب، تضاد بین تصاویر و محتوای سرود، غلبه موسیقی برمضامین سرود و تک خوانی دختران در مرز تکلیف یا مکلف، ...می باشد. در همه این ها دختران ابزار جذابیت رسانه شدند نه اینکه ارزش آنها بازنمایی بشود. و برای نمایش هویت و بازنمایی درست دختران باید برنامه ریزان فرهنگی سرود دخترانه را با دقت بیشتری بسازند شاید مسئولان فرهنگی لازم است برای جذب مخاطب از فرم های معمول جهانی به فرم های بومی و دینی روی بیاورند. آسیب شناسی دیرهنگام این سرودها، و عدم دقت نهادهای فرهنگی، موجب رویه ای نادرست در سرودهای دخترانه می شود. https://eitaa.com/dokhtarehavva
. 🤍می‌خواهند ناموس را بکشند! ✍زهرا نجاتی اخرالزمان است و در میان هیاهوی دنیای رسانه، نام اشنایی به چشمم می‌خورد که سالها حسرت قلمش برقلبم چنگ می‌انداخت. اما حالا او و همان قلم، دارند رو به روی حزب‌الله، صف‌می‌کشند! آقایی که نام مستعارت را «حق» گذاشته‌ای و خدا را مذبوح نظام اسلامی، دانسته‌ای، می‌فهمی یا نه که در مقابل این نظام عده‌ای ایستاده‌اند که ناموس رانمی‌خواهند و برسر اینکه ناموس کسی نباشند، روی همدیگر تفنگ می‌کشند! جناب حق! کار، خیلی وقت است از امام و چادر و خون گذشته، کار به مو رسیده به ناموس. شما بفرمایید اگر دریک کشوری، بین یک مردمی، مفهوم ناموس،به اسم هرچه که شما بگویید، ور بیفتد، چه چیز می ماند؟!! بگذاربهتربگویم؛ چه‌چیز ارزش دارد که بماند؟ کاری به تو، ندارم که خوب دانسته‌ام نه خودت را شناخته‌ای، نه دین را، نه نظام را، نه نیکایی که برایش نامه نگاشته‌ای. تو همان خدایی را که مظلومش خوانده، ای، هم نشناختی! اگرمی‌شناختی درجبهه‌ئ بی‌ناموسها، قلم نمی‌زدی! چون میدانستی پیامبرفرمود:«خدا غیور است و غیرتمندان را دوست دارد» و امیرالمومنین فرمود:«خدالعنت کند مرد مسلمانی که غیرت نمی ورزد را» جناب! خدمتتان تبریک عرض می‌کنم که درجبهه‌ای قلم می‌زنید که سکه غیرت را به اسم تمدن و حق زن، به نام زن زده‌اند، تا زن غیور باشد اما مرد بی‌غیرت. و خواسته اند تا زنان ما، حسادت را غیرت بخوانند اما مردان ما باهزار ادا و اصول، قید غیرت را بزنند و آن را یک فرض اجتماعی بدانند که لابد نظام ایجاد کرده! بله اینها و ظاهرا شما عادت کرده‌اید دروغ را به جای حقیقت رنگ کنید و جار بزنید. ولی واقعیت این است که تاریخ کشورمان و حتی تاریخ جهان، ثابت می‌کند که غیرت مرد برحریم زنش، بر حریم مادر و خواهرش، یک ودیعه الهی است. یک موهبت تکوینی است. درست مثل محاسن شما اقایان و لطافت مادرانه ما زنها. غیرت برای مردها، به مثابه‌ی بخشی از روحشان است هرچند ازشما که فرزند شهیدید توقع نمی‌رفت که چشم ببندید روی اعتقادات پدری که برای خاک و ناموس این وطن جان داده! اگر قرارباشد نه فقط حجاب، بلکه ناموس، هم به هراسمی نابود و فراموش شود، چه چیز نه نظام را، که خاک ماراحفظ خواهد کرد؟ نکند اندلس اسلامی را هم، نه تاریخ که دروغ نظام می‌دانید!!! اری! قراربود غیرت برای مردان باشد، اما سندش را به نام زنان زدند و با عنوان ازادی و حق زن و فمنیسم و روابط اجتماعی آزاد و هزار کوفت و زهرمار دیگر، حیا را از زن گرفتند و غیرت را از مرد. زنان را به ناحق غیور کردند و مردان را بی‌رگ و شماکه قراربود با قلمتان از آنچه ارزش است، دفاع کنید، در این نبرد، هم پای آنان، ایفای نقش کردید! مردم! قرارمان این نبود که خط بکشیم روی هرچه خدا خلق کرده! قرارمان این نبودکه آن قدر طبیعت‌هایمان را تغییر دهیم اول به اسم زیبایی و بعد هرچه تا حتی ویژگی‌های ذاتی مثل غیرت برای مرد و حیا برای زن را واروونه کنیم و زشت جلوه‌دهیم! مردم! به تاریخ، به وطن، به دین، به هرجا نگاه کنید، همیشه زن از دامن مرد غیور به معراج بال گشوده و مرد از دامن زن عفیف و باحیا، آسمانی شده! مردم!قرارمان این همه تغییر، این همه ناجوانمردی، این همه فراموشی، نبود!!! مردم؛ ناموس، یک کلمه نیست، ناموس به معنی صاحب بودن نیست، غیرت داشتن به معنی تعصب بی‌مهابا نیست! غیرت داشتن یعنی: هیچ کس حق ورود به حریم شخصی‌ام را ندارد و این یک بازی سیاسی نیست، یک طبیعت است، درست مثل زنانگی ما و مردانگی مردانمان، اگربگذارند که چنین و پابرجا بماند! همین. @AFKAREHOWZAVI
. «ما هم سایه‌ترها» ✍طیبه فرید خانه‌شان روبروی خانه ما بود. نه روبروی روبرو! دو تا خانه آن طرف تر از خانه ننه سیروس،همان پیرزنی که یک شانه می زد جلوی موهایش،خدا رحمتش کند،مُرده.خانشان توی آن کوچه کوتاه بن بست بود که سر شب بوی املت و آب پیازک خانه های نقلی اش آمار رسمی شام همسایه را به رهگذرها می داد،خانه در سفید یکی مانده به آخر.توی یک جای پرت شهر، یک جای بی نام و نشان.نه اینکه نام و نشان نداشته باشد،نه! مردم اسمش را گذاشته بودند چال توره ای. کسی زیاد آنجا را نمی شناخت،جز اهالی خانه ها و کوچه هایش وچند تا آدم مثل خودمان. بین اهالی کوچه، ما با آن ها همسایه تر بودیم. خانواده کرمی بیشتر آبادانی بودند و کمی هم بروجردی. آن روزها دو تا دختر داشتند و یک پسر.افتخار خانم، زنِ بروجردیِ آقای کرمی، آرایشگر بود.آرایشگاهش چسبیده بود به خانه شان،یادش بخیر، عکس چند تا عروس که کار خودش بود را قاب گرفته بود و زده بود روبروی صندلی چرخان مشتری ها،از همه بیشتر عکس آن عروسی یادم مانده که قاب قرمز داشت و با چهارتا گیره خوشکل طلای روکار، شیشه اش روی زمینه چرم قرمز فیکس شده بودافتخار خانم عروس را درست می کرد و وقتی داماد می آمد قسمش می داد که عروس را نبرد توی عروسی مختلط که او یک وقت ناخواسته شریک گناهشان نشود. یادش بخیر آن روزها! چقدر نان حلال چیز مهمی بود. من برای بازی با هاجر و فاطمه که همیشه آخرش دعوایمان می شد و دیدن عکس عروس ها با مامان می‌رفتم خانه افتخار خانم.نخ گره زده دور گردن افتخار ، بوی آرایشگاه، موهایی که روی سرامیک ها ریخته بود،بیگودی ها و اسپری قرمز آب و قیچی نوک باریکش،حتی آن گیره های مشکی داخل بیگودی ها را هنوز یادم هست.آن بو منحصر به آرایشگاه افتخار خانم بود.من یادم نیست توی هیچ آرایشگاهی آن بو را شنیده باشم. وقتی بابا جبهه بود آقای کرمی و افتخار خانم خیلی هوای ما را داشتند.کرمی(افتخار خانم آقای کرمی را اینطوری صدا می کرد.) تا آن روز برای بچه ای مثل من که مردم شناسی ام منحصر به آدم های کوچه بود ذو ابعادترین مردی بود که دیده بودم، راننده مینی بوس فیات گلبهی که ما حس میکردیم مِلک اجدادیمان است. آن روز عصر هیچوقت از ذهنم پاک نمی شود! بابا طبق معمول جبهه بود و مامان توی شهر غریب. با بچه ها دنبال هم کرده بودیم، که در آهنی ورودی هال روی انگشتم بسته شد. دردش یادم نیست اما اینکه انگشتم به یک پوست آویزان بود را چرا. خواهرم رفته بود در خانه کرمی این ها وبه افتخار خانم گفته بود دست خواهرم.... و توی یک چشم بر هم زدن آقای کرمی از حمام بیرون زده بود و با هیکل شسته و نشسته،وآن موهای فرفری مشکی، زمان را خریده بود و بدون اینکه فرصت کند درست خودش را آب بکشد لباس هایش را با عجله فقط پوشیده بود و حتی دکمه هایش را نبسته بود و مرا انداخته بود روی دوشش که برساندم بیمارستان! صدای بوق ماشین ها وقتی روی دوشش بودم و داشت از خیابان با شتاب و بی توجه می گذشت یادم هست و تعجب دکترها از دیدن سر و وضع آقای کرمی..... _آقا این چه سر و وضعیه! _برادر دکمه های لباست!! زیپ... تا دکترها انگشت مرا بچسبانند سرجایش آقای کرمی همانجا ایستاده بود و تکان نمی خورد. آن قدر توی خاطرات آن کوچه حل شده بودیم که حتی مهاجرت از چال توره ای هم نتوانست آن علقه ها را پاک کند. از حال هم باخبر بودیم، حتی تا همین دو هفته پیش که آقای کرمی سکته کرده بود و برده بودنش بیمارستان. به فاطمه گفتم از بیمارستان که برگشت می آیم می بینمش! اما یادم رفت زنگ بزنم.... تا اینکه امروز آقای کرمی رفت منزل نو! توی ختمش چشم های خیس افتخار خانم را دیدم با فاطمه و هاجر ودختر آخریشان مژگان که بعد از داستان آن کوچه به دنیا آمده بود. همه دارائی کرمی ها رفته بود و افتخار خانم و دخترهایش تنها مانده بودند. با ما که با آن ها همسایه تر بودیم... یادش بخیر... @AFKAREHOWZAVI
. «سازمان کنترل جمعیت ملل» طیبه فرید مسئله جمعیت وتاثیر آن بر اقتصاد و سیاست و فرهنگ و اقتدارِ جوامع از گذشته محل بحث و گفت و گو بوده، از چهار هزار سال قبل در مصر باستان این نگرانی وجود داشت که کمی و یا زیادی جمعیت برای حکمرانان می تواند حاشیه ساز باشد. افلاطون در کتاب جمهور به این مسئله اشاره دارد ، وابن خلدون پیشکسوت جامعه شناسان مسلمان هم از قافله عقب نمانده ودرباره رابطه مثبت افزایش جمعیت و تولید بیشتر ثروت نظر داده است . اما چیزی که امروز در دنیا شاهد آن هستیم قرائت مالتوسی و بدبینانه افزایش جمعیت است. مالتوس کشیش اندیشمند و جمعیت شناس و اقتصاددان بد بین انگلیسی که در خانواده ای ثروتمند به دنیا آمده بود قائل بود که سرعت تولید نسل از سرعت تولید غلات کشاورزی بیشتر است فلذا ازدیاد نسل که بیشتر در میان فقرا اتفاق می افتد ظلم به طبقه اشراف است. او با لوایح دولت انگلستان مبنی بر حمایت های مالی از فقرا به شدت مخالف بود و حوادث طبیعی و طاعون و جنگ را وسیله خدا برای تادیب فقرا در باب ازدیاد نسل می دانست. او هرچند به دلیل اعتقادات دینی درباره کاهش جمعیت بلحاظ عملی دست به فعالیت بازدارنده ای نزد و آرا و نظریاتش در باب جمعیت را برای بار هفتم بازنویسی کرد و رو به تعدیل گذاشت اما شارحان و علاقه مندانش به مثابه کاسه های داغ تر از آش به آراء او دامن زدند و نظریه کاهش جمعیت را در دنیا تسری دادند. امروزه زیر بنای تفکر بدبینانه نسبت به افزایش جمعیت، مبتنی بر قرائت مالتوسی آن در قرن هیجدهم و بعد از انقلاب صنعتیست. اما نگاه اسلام درباب جمعیت رویکرد مثبت گرایانه است، از منظر آیات قرآن جنبنده ای در زمین نیست مگر اینکه روزی او از پیش مشخص شده، بنابرین توسعه جمعیت با توسعه ثروت همراه است. البته در میان اندیشمندان مسلمان برخی بر افزایش جمعیت و عدم کنترل جمعیت یک استثناء زده اند که در شرایط ویژه وبه شکل موقت می توان از افزایش جمعیت کنترل به عمل آورد. با پایان جنگ جهانی اول فرانسه که متحمل تلفات بسیاری شده بود و با بحران جمعیت دست و پنجه نرم می کرد با ارائه تسهیلاتی خانواده های فرانسوی را به فرزند آوری تشویق کرد، بعد از فرانسه برخی دیگر از کشورهای اروپایی نیز دست به تصویب قوانین و پروتکل های دقیقی در راستای افزایش جمعیت زدند. این ها در حالی بود که مدیران صندوق جمعیت سازمان ملل در کشورهای به اصطلاح جهان سومی به تبلیغ کنترل جمعیت ادامه دادند و با تنظیم پروتکل های منظم و صرف هزینه های هنگفت، کشورهای آسیایی را در زمینه کاهش جمعیت تشویق کردند. امام خمینی پس از پیروزی انقلاب که هنوز به شکل جدی حرفی درباب کنترل جمعیت در ایران مطرح نشده بود بارها بر این مطلب تاکید داشت که ایران توانمندی دویست میلیونی شدن را دارد و حجم امکانات کشور، ظرفیت دویست میلیون نفر ایرانی را دارد، رهبر انقلاب نیز قائل به نظری مشابه نظر امام خمینی هستند و مسئله کنترل جمعیت را یک ماجرای توطئه آمیز می دانند و کاهش جمعیت را تهدیدی برای اقتدار کشور،چیزی که جمعیت شناسان برجسته نیز به آن اذعان دارند. آن چه بیشتر از همه به سیاسی بودن این داستان دامن می زند سکوت و عدم واکنش سازمان ملل در ماجرای بحران جمعیت ایران است. تشکیلاتی که برای کنترل جمعیت کشور در دهه شصت از هیچ تلاش و بذل و بخششی فروگذار نکرد امروز که ایران با مسئله بحران جمعیت مواجه است نه حرفی و نه پروتکلی و نه هزینه ای بابت این ماجرا صرف می کند. گویا فقط ازدیاد نسل مشکل صندوق جمعیت سازمان ملل است و سالخوردگی یک ملت از نظر ایشان مشکل محسوب نمی شود. پیری جمعیتی که می تواند اقتصاد و امنیت و تولید فناوری یک تمدن بزرگ را به قهقرا و انقراض بکشاند. @AFKAREHOWZAVI
✍️زهرا سعادت تاریخ ایثار این سرزمین در تکرار است... همه زمینهایی که قدمگاه عاشقان حضرت ارباب(ع) اند،کربلاست.... همه روزهایی که تا پای جان برای اعتلای اسلام،آرمانها و روح الله ها سینه سپر کرده و با خونشان درخت تنومند انقلاب را آبیاری میکنند،عاشوراست.... این روزها هم پشت خاکریزهای دفاع از حیای فاطمی ناموس این مرزو بوم،جهان آرا ها فریاد میزنند که مبادا ایمانتان سقوط کند!! آری.... خواهرم برای تحقق شعار خرمشهرها در پیش داریم!! @AFKAREHOWZAVI
. 💕بلوغ ✍زهرا نجاتی تصویری که می‌بینید، متعلق است به یک عشق پخته. عشق بالغی که حاصل بلوغ یک رابطه است؛ بلوغ ازدواج. بلوغ ازدواج که مانند خودانسان‌ها، باید به سنی مثل پانزده سالگی برسد، تا کمی از آب وگل دربیاید، تا کمی راحت‌تر روی زمین پا بگیرد. زمان لازم دارد تا بالغ شود تا بتواند در برابرطوفان‌های ناملایم، تاب بیاورد! ازدواج دقیقا مثل همان بچه‌ی پرشور وشری است که زمان می برد تا بشناسیش! زمان می‌برد تا حساسیت‌هایش را، نقاط آسیپ پذیرش را، پاشنه آشیلش را بشناسی! این همان عشق بالغی است که در دنیای ما عجیب گم شده و سرگردان است! این همان عشقی است که حالا در ادبیات کوچه و بازار، به سخره گرفته شده! همان عشقی است که جوانها در جستجویش، جوانی می‌کنند و عاشق می‌شوند اما چون پای آن، پایمردی ندارند، نه بالغ می‌شود نه شکل می‌گیرد، نه زیبا می‌شود! فقط خواستم بگویم همان‌طور که تا از آب و گل درآمدن فرزند، صبربسیار بباید؛ برای بالغ شدن ازدواج و پاگرفتن نهال عشق، هم، صبر بسیار بباید. همان صبری که به منزله‌ی سر ایمان است، همان صبری که اگر نباشد، ایمانی نیست، همان صبری که در آموزشش، به نسل آینده، یهذفرزندان ونوجوان‌هایمان، خیلی توفیق نداشته‌ایم! @AFKAREHOWZAVI
. "برای ایران خانم وپاره تنش" ✍هاجر کریمی یادت هست داشتی زیر چنگ ودندان بعثی هاتکه وپاره میشدی باهزارمکافات کشیدیمت بیرون داشتندمیبردندتورا... ازهمان ابتدای جنگ عراقی هااسمت راگذاشتند "عبادان"وتوراتوی نقشه کشورشان اضافه کردند... بیشرافت های بعثی... به تو چشم داشتند... تو گل بودی یکی از بهترین شهرهای ما.. مو های فرفریت پرازشهدخرماهای شیرین بود... زیبابودی و چشمانت برق خاصی داشت. خونگرم وطنازودلفریب... تو ولی... ناموس مابودی... دختر زیبای ایران که مادرت نامت را ابادان گذاشته بود... اندازه شادی ماوقتی توراپس گرفتیم قدرخشم وناراحتی همان روزی بودکه دست نامحرمان به گیسوی تورسید وانرا پریشان کرد... تو را درهم شکست وپیر شدی... بعد از همه این سالها هنوز کابوس جدا افتادنت به خواب مردان باغیرت خانه هجوم میکند... هنوز درد این تعرض روح غیور برادرانت را آزار میدهد... میدانم که این سالهازخمهای تنت کمی التیام نگرفت... امامیدانی عزیزدلم... ماخیلی خوشحالیم که توراداریم... حتی اگرلازم باشدهمه جهان اراهایمان راخرج توکنیم,هیهات که بگذاریم از اغوش مادر جدا بیفتی... ایران خانم به تو عشق میورزد... به تووهمه فرزندان دیگرش... @AFKAREHOWZAVI
. خرمشهرها در پیش است ✍فاطمه میری سوم خرداد می‌شود و این جمله را پرتکرار می‌شنویم که جهان‌آرا در گرماگرم کارزار جنگ به دوستان هم رزمش گفته بود: "بچه ها اگر شهر سقوط کرد آن را دوباره فتح می کنیم؛ مواظب باشید ایمانتان سقوط نکند." شهر دوباره فتح شد، بدون حضور محمد و دیگر رفقایش. انگار خدا خواسته بود عیار بچه‌های خرمشهر را بسنجد، عیار فرمانده‌آنان را محک بزند که چقدر دلش در گرو معبود است؟ اصلا فتح خرمشهر به چه قیمتی می‌ارزد؟ بچه‌ها مواظب ایمان‌شان بودند تا سقوط نکند و خدا بهترین جبران کننده است و برای‌شان به بهترین وجه جبران کرد که گوشه‌ای از آن جبران، فتح خرمشهر بود. برای لحظه لحظه این عنایت خداوند شاکریم. اما پیر مرادمان گفت: خرمشهرها در پیش است. خدایا کمک‌ کن تا ما هم چونان محمد جهان‌آرا و یارانش از سد نفس خود بگذریم وکمک کن که خرمشهر‌هایمان را برای ظهور مهدی فاطمه سلام الله علیها آماده کنیم. ان‌شاء الله @AFKAREHOWZAVI
. را فتح کردیم اما ✍فاطمه شکیب رخ ما را فتح کردیم چرا که رنگ لباس دشمن مشخص بود! محل سقوط خمپاره پیدا بود! نیت خصمانه‌اش هویدا بود! حال که دشمن در لباس شهوت ظهور کرده و مسیر و نیتش در لباس تزویر پنهان است، برخی گیج می‌شوند، برخی خطا می‌زنند و عده ای او را اصلا نمی‌بینند و یا نمی‌شناسند! قصه را به عقب برگردانیم، در جنگ صفین قرآن‌ها که بر نیزه رفت، عده ای امام زمان شان را ترک کردند، دیگرانی او را متهم کردند! نتیجه چه شد؟! جنگ حق و باطلی دیگر، دوباره واجب شد! جنگ نهروان را می‌گویم! جنگ با خارج شدگان از دایره‌ی دین را می‌گویم! نهروان رویارویی لاجرمی بود که راه پسی نداشت ولی کینه‌های ناکثان را بیشتر کرد، آیا علی (ع) آن واجب را بخاطر نتیجه ناخوشایند ترک نمود؟! چه کسی به ما حق داده وقتی عده‌ای علم مخالفت با شعائر دین را بلند کرده اند، ما کوتاه بیاییم؟ و در مواجهه با آنان نرمی پیشه کنیم؟ و عفاف را خواندید؟ مضمون احترام برای کسانی که آداب شرع را به سخره می‌گیرند، بر اساس کدام مستند قرآنی تصور شده است؟ «یکی به نعل می‌زنند و یکی به میخ»، بیایید با یکدیگر صادق باشیم اگر دلیل و انگیزه‌ای برای فتح خرمشهرها ندارید، لااقل لایحه‌ای هم صدور نفرمایید! @AFKAREHOWZAVI
لایحه‌ی عفاف و حجاب در میانه‌ی بی‌تصوری از مفهوم دولت ✍ دکترمریم منصوری در بحبوبه‌‌ی درخواست قشری از بدنه‌ی مردمی دغدغه‌مند درباره‌ی مقوله‌ی حجاب، صدای لایحه‌ای در این باره بلند شد که محتوای آن، حاکی از جریمه‌های نقدی پلکانی برای خاطیان مقوله‌ی عفاف و حجاب است. آن‌چه بیش از هر چیز دیگری از این لایحه به ذهن متبادر می‌شود، عدم وجود هیچ نوع الگوی حاکمیتی، هیچ نوع عاملیت فرهنگی و هیچ گونه تصوری از مردم است که این همه «هیچ» در یکجا، فریاد «من نمی‌توانم» را از متن و پیشنهاددهندگان این لایحه به ذهن مخاطب متبادر می‌سازد. متن، بیش از آن‌چه کلمات نوشته شده‌اش، یک سری اصول و معناها را به ذهن القا کنند، نانوشته هایی دارد که به نظر می رسد آن نانوشته‌ها، برای مخاطب، "نوعی از گفتمان" را ایجاد می‌نماید که اثرات آن سال‌های سال قطعا در اخلاق جامعه و رفتار سیاستی حاکمان پیامد خواهد داشت. اگرچه بنا ندارم که بر مبنای متن منتشر شده که احتمالا پیش‌نویس است، قضاوت کنم، اما ذکر چند نکته خطاب به نویسندگان این متن که نوع نگاهشان از «هیچ‌های مذکور» حکایت می کند، نکاتی را عرض می‌کنم: مراقبت از نقش و جایگاه مردم در فرهنگ جامعه، مساله‌ای اساسی و بنیادین است و نهادهای سیاستی و قانون‌گذار باید به فهمی از فرهنگ در این زمینه ملزم بمانند که «مردم» را در خردترین و کلان‌ترین لایه‌های عاملیت در نظر بگیرد. تسهیلگری در این زمینه، مهم‌تر از عاملیت مستقیم حاکمیت است، ولو بخشی از اقشار دغدغه‌مند جامعه را رنجور نماید. لذا اگر بناست که مسیری پلکانی در نظر گرفته شود، قبل از پلکان‌های جزایی، باید مصونیت‌های مردمی و تسهیلگری مردم و نهادهای میانجی در این زمینه را بسط دهد. پدیده‌ی کشف حجاب، پدیده‌ای منتشر و بسیار پراکنده در جامعه است. فهم درست این پراکندگی و حتی «همه‌جایی آن» دو راه را پیش روی سیاستگذار می نهد: یا با هزاران چشم خود(دوربین‌ها) شروع به کنترل‌گری نماید و حجم عظیمی از انرژی و مخارج و وقت نهادهای اجرایی و قضایی را به این موضوع اختصاص دهد و یا بر چشم‌های مردم، به عنوان صاحبان اصلی این آب و خاک و با توضیحی از خود به عنوان "حاکمیتی برآمده از آنان" و "اذعان به ناتوانی خود"، حساب باز کند. مورد اول، رویکردی است که توسط دولت‌های خودکامه پیگیر می‌شود و منجر به این می شود که حاکمیت برای برائت از خودکامگی، روز به روز از سیاست‌های خود عقب‌نشینی کند، حال این که گزینه دوم، روز به روز بر قدرت حاکمیت، به عنوان روح برآمده از یک بدنه‌ی مردمی خواهد افزود. البته تبیین‌های نظری و گفتمان‌های پشتیبان نیز نقش موثری در این زمینه دارند. یعنی حاکمیت در این کنش، بایسته است با تمرکز بر "مردم"، این مساله را بیش از آن که سیاسی جلوه دهد، به لایه‌های اخلاقی آن نزدیک سازد و به مردم گوشزد نماید، همچون امنیت، این مساله، مقوله‌ای است که نه تنها آحاد جامعه_فارغ از دعواهای سیاسی_ با آن درگیر هستند و مساله، بهره برداری سیاسی نیست، بلکه خود مردم، مقوم اخلاق جامعه هستند و از قضا، حاکمیت، تنها در نقش پشتیبان و تسهیلگر به این عرصه ورود می‌نماید. @AFKAREHOWZAVI
🔖 موج‌شکنانِ تمدن‌سازنساء خلیلی دریا سازندۀ سرنوشت ملت‌ها است. بله همین دریا، با تمام زیبایی‌اش، آوای دلنشین موج‌هایش، کف الودگی ساحلش، قدرتی عظیم دارد که می‌تواند سرنوشت ملت‌ها را بسازد یا نابود کند. این آبی بیکران از یک سو مظهر اقتدار پرودگار است و رب العالمین به آن قسم خورده است (طور، آیه۶). از سوی دیگر، استیصال آدمی در برابر خشم دریا به قدری است که انسان را با دعای پنهانی به دامن خدا می‌اندازد و پروردگار از این استغاثه بنی بشر اینگونه یاد می‌کند که «قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرين؛ بگو: «چه كسى شما را از تاريكي‌هاى صحرا و دريا رهايى مى‌بخشد؟! در‌حالى‌كه او را با حالت تضرّع [و آشكارا] و در پنهانى مى‌خوانيد؛ [و مى‌گوييد]: اگر از اين [خطرات و تاريكى‌ها] ما را رهايى بخشد، از شكرگزاران خواهيم بود.»(انعام، آیه ۶۳) و کمتر کسی می‌تواند بر دریا غلبه کند. حال اگر کسانی بتوانند بر تلاطم‌های این زلال بیکران، غلبه کنند؛ حقیقتا پرچمدار پیشرفت سرزمین و طلیعه‌دار گسترش تمدن خود هستند. البته در طول تاریخ، تمدنی که بر مبنای خودمحورپنداری و سرمایه‌پرستی بنا شده باشد؛ این طلیعه‌داری او، جز به جهان‌خواری و بیچارگی ملت‌های ضعیف‌تر نمی‌انجامد. تاریخ نمونه‎های پُر آوازه‌ی زیادی را به خاطر دارد؛ مانند قدرتِ نیروی دریایی انگلیس که به گسترش مایملک او در زمین منجر شد. این کشور با تکیه بر آن نیرو، یکه تاز اروپا گشت و خود را بریتانیای کبیر نامید و مفتخر بود که خورشید در مستعمرات او غروب نمی‌کند. یا آمریکای دهۀ هفتاد و هشتاد میلادی را می‌توان مصداق این جهانخواری دانست که با مانورهای جنگ ستارگان و مانور دریایی FleetEX 83-1 جهان تک قطبی را اعلام کرد و خود را کدخدای عالم نامید. تنها کافی بود که خبرِ آمدنِ ناو آمریکایی به منطقه‌ای منتشر شود تا دولتی پرچم سفید خود را بلند کند و تسلیم بی‌چون و چرای او شود. خوشبختانه، جمهوری اسلامی نیز به قدرت تمدنی دریا آگاه است و در این راه با جانفشانی‌های غیورمردانی دارای عزمِ آهنین و با شتاب، گام‌های خود را به سمتِ ماموریت تمدنی خود برمی‌دارد. گرچه در ابتدا «دست ما کوتاه و خرما بر نخیل» می‌نمود اما با «استقامت» و تکیه بر «توان داخلی» و اعتماد به «سنت الهی»، قدم به قدم، رد پای جهانخوران از مرزهای آبی ایران پاک شد. اولین صیدِ «مروارید»ِ دریادلان ایرانی تنها ۴۰ روز بعد تجاوز عراق به خاک ایران رقم خورد. ادامهٔ این راه با مردانی حماسه‌ساز مانند شهید نادر مهدوی بود که در ۲ مردادماه ۱۳۶۶، بزرگترین عملیات اسکورت بعد از جنگ جهانی دوم را ناکام گذاشتند و با رشادت او و همرزمانش «ارادۀ جدی» آمریکا در خلیج فارس خرد شد. این بغض خفَت‌آور، برای آمریکایی‌ها چنان گران تمام شد که در به در، دنبال این سرو قامت ایرانی گشتند. البته، راه نادرها با شهادتشان به پایان نرسید بلکه از خون این لاله‌های سرخ، ملت ما بیدارتر، پویاتر شدند. قهرمانانِ امیدآفرین در گذر ۴۴سال از عمر درخت انقلاب، با شناسایی نقاط ضعف و قوت، بهره‌گیری از تکنیک‌های جنگِ نامتقارن و ساخت اژدرهای پیشرفته، مسیر تاریخ را به گونه‌ای جلو بردند که ناوهای مظهرِ اقتدارِ آمریکا، به چشم اسفندیار نیروی دریایی این کشور مبدل شدند. در این رابطه، نشنال اینترست در هشداری نوشته بود: «ناوهای آمریکایی دیگر مقرون به صرفه نیستند و به آمریکا در جنگ‌های احتمالی نه تنها کمکی نمی‌کنند بلکه خود به هدف‌های آسیب پذیر نیز تبدیل می‌شوند.» و اینگونه بود که به آرامی، ناوهای غول‌پیکر آمریکایی از مرز آبی ایران فاصله معناداری گرفتند. این عقب‌نشینیِ «چپاولگر بین‌المللی»، ظهور قدرتی نوین را در موازنه‌های دریایی بشارت می‌داد. امّا، این نیز پایان راه نبود. نیروهای متخصص ایرانی با عزمی انقلابی و «مجاهدت خاموش» خود بر مرکب «ساخت ایران» نشستند و راه را به سمت اقیانوس‌ها هموار کردند. نیروی دریایی «راهبردی»، در اولین تجربه سفر خود به دور دنیا خوش درخشید. با تحمل سه طوفان در اقیانوس آرام، ۸ شبانه روز تلاطم، تحمل ۴۸ درجه انحراف، پیش‌بینی آیندۀ وضعیت آب‌وهوای اقیانوسی، توان مهندسان و تجربه کارکنان ایرانی را به رخ جهانیان کشید. این ارمغان اندکی نیست و نویدبخش حال و آینده امیدبخش برای ایران و اسلام است که دریاسالار «نیکولای یومنوف» فرمانده نیروی دریایی روسیه را اینگونه به تحسین واداشت؛ «قطعاً ناوگروه یک کشور ابرقدرت می‌تواند دور کره زمین را طی کند... انجام موفقیت‌آمیز مأموریت ناوگروه ۸۶ به دور کره زمین نشان از آمادگی‌های فنی، تجهیزات، آموزش و تجربه بالای کارکنان آن دارد.». این نیز تمام ماجرا نیست. @AFKAREHOWZAVI
. جنت آباد ✍نرگس سلیمانی از ترس فریاد می‌زنی اطرافیانت شروع به مسخره کردنت می‌کنند و حرف‌ها چون سیل کوچکی به سمتت سرازیر می‌شود که توبااین همه ادعای جهادی بودنت ازسوسک میترسی ،ازپریدن از ارتفاع درجواب همه شان دردل میگویی مگرسیده زهراحسینی نمی ترسید؟! سیده زهراحسینی که وقتی دست زخمی برادرش سیدعلی راپانسمان می کرددل ضعفه میگرفت ولی روزی رسید که همان دخترنازک نارنجی قصه مان خود عزیزدلش، برادر و پدرش را برای همیشه به جنت آباد سپرد. زمانه قابلیت عجیبی برای ساختن افراد دارد ازسیده زهراحسینی قهرمان می‌سازد از مریم کاظمی خبرنگارجنگی، از استاد فیزیک یک چریک خمینی تنهابه امیدتغییرات زمانه دل نبسته‌ایم اما دل خوشیم که زمانه ما رانیز بسازد @AFKAREHOWZAVI
. کشف من کشف ارشمیدس ✍زهرا نجاتی امروز حالم، حال ارشمیدس بود موقعی که قضیه‌ی فیثاغورث را کشف کرد. انصافا کشف من هم خیلی چیزی از عظمت فیثاغورث نداشت با این تفاوت که فیثاغورث خیلی به درد همه نمی‌خورد اما کشف من چرا. ادعای بزرگیست اما اگر اجازه بدهید ثابتش می‌کنم. کشف بزرگ من این بود که یکی از علل افسردگی و ناکامی بعضی از ما، بابت انرژی اضافه‌ای است که به ضرب و زورِسبک زندگی، برای خودمان ایحاد می‌کنیم. 👈 ما قهوه می‌خوریم، چای می‌خوریم، شکلات می‌خوریم و بامواد انرژی‌زای دیگر، انرژی روزانه‌مان را بالا نگه می‌داریم اما به جز عده‌ی قلیلی که تمام توانشان را صرف کار مفید و خدمت به خلق و کارهایشان می‌کنند، بقیه‌مان با این حجم از کار معمول خانه، حتی برای انها که وسواسی هستند یا زیاد کار می‌کنند، بازهم انرژی زیادی داریم. چون عادت نکردیم شب به موقع وحوالی ده بخوابیم و صبح قبل اذان بلند شویم. بین الطلوعین بیدار بمانیم و درعوض از خواب روز و صبح پرهیز کنیم. به جایش صبح تا ظهر را درخماری و چرت می‌گذرانیم، چندساعتی ظهرمشغول مار می‌شویم، عصر دوباره خمار می‌شویم و مقادیر زیادی کافیین استقاده می‌کنیم و نهایتا شب دیروقت به خواب می‌رویم. در نتیحه نماز شب که هیچ، نمازصبح هم، می‌پرد و ما دوباره فردا همان سبک را ادامه می‌دهیم. 👈 نهایتا روزانه اگرسایر امورزندگی هم بر وفق مراد باشد، باز چون انرژی اضافه‌تری داریم و نمی‌دانیم کجا صرفش کنیم_به خصوص زمانی که با موسیقی، سریال، افکارمنفی، هیجانات منفی و غیر منطقی خودمان را تشدید می‌کنیم، اما راهکاری برای تخلیه انرژی خودمان که ممکن است بخشی از ان عاطفی هم باشد_ پیدا نمی‌کنیم، دچار ناکامی، سرخوردگی و نهایتا افسردگی می‌شویم. البته که افسردگی دلیل و ریشه زیاد دارد اما اگر کمی دقت کنید، این عرایض را تاییدخواهید کرد که بخشی از ناکامی‌های ما بیش از انکه علت‌های چندان پیچیده وواقعی، داشته باشد، ریشه در همین عوامل و به خصوص سبک زندگی، ازجمله خوراک ذهن و خوراک معده‌مان دارد. الغرض، کاری ندارم به اینکه، حالا افسردگی را همه یک اپشن می‌دانند یا قهوه و نسکافه تبدیل به یک مخدر باکلاس برای همه با هرطبعی شده اما حواسمان باشد هرنوع انرژی، از جمله انرژی‌های دریافتی از موسیقی، تفریح و خوراکی اکر به شکل درست ومنطقی، بالا نرود و مهمتر اگر درست و به جا تخلیه نشود، دچار انحراف از مسیرطبیعت زندگی و بدن می‌شود. همان‌طور که قبلا هم گفته‌ایم حتی موضوع هیجانات جنسی هم ریشه در این قصه دارد. فعلا تا کشف دیگرمان بدرود.. @AFKAREHOWZAVI
. «قالی باف ها» ✍طیبه فرید وقتی رفتیم زیر یک سقف نوجوان بودیم. هم سن و سال های همسرم توی کوچه فوتبال بازی می کردند،این را از دیگران می شنیدم،حکما اگر عروسی مان رابرداشته بودیم و آورده بودیم توی این سال ها باید روزانه برچسب کودک همسری دشت می کردیم .با انبوهی از اقتضائات سنی زده بودیم به دل زندگی، توی خانه ای در طبقه دوم، که پنجره اتاقش رو به سلسله جبال دراک باز می شد و مزه آب شیرینش با آب های همه جای شهر تفاوت داشت. آن روزها مثل روزهای اول دبستان بود. پر از بی تجربگی واشتباه . گاهی بعضی چیزها را باهم خراب می کردیم،شاید درصد خرابکاری یکیمان گاهی کمتر و گاهی بیشتر بود،اما دوباره از نو می ساختیمش. طول کشید تا خودمان را پیدا کنیم توی شلوغی های آن سال های اول زندگی مشترک. طول کشید تا بفهمیم همسفر مسیر کمالی یک آدم دیگر شدن چه اتفاق مهمیست!و توِ نوعی چه جایگاه مهمی در دنیا پیدا کرده ای که آخر و عاقبت یک آدم دیگر را گره زده اند به پر و بال تو، باید با اخلاق های تکراری اش، با خوبی ها و بدی هایش بسازی و قوس صعود را برسانی به انتها.... طول کشید تا یاد بگیریم زندگی شبیه یک قالی ترکی قشقایی پر نقش و نگار است که هر کدام از نقش ها باید بر اساس یک طرح قبلی سر جای خودشان بنشینند،با رنگ هایی که از زمینه فرش متمایز باشد و قشنگیش به چشم بیاید، نقش ها و رنگ هایی که اگر بی حساب گذاشته می شد آن طرح زیبای نهایی شکل نمی گرفت. زندگی از همه آدم ها قالیباف های حرفه ای می سازد،بماند که چه طرحی در می اندازند و بماند بعضی از فرط بافتن برای خودشان حجره فرش های نفیس دست و پا می کنند. باید یکی دو دهه بگذرد وکمی از موهایتان سفید شود و احتمالا دوتا چین ظریف بنشیند گوشه چشم ها و وسط پیشانیتان و بعد برگردید و نگاه کنید ببینید آن قالی که بافته اید به کجای کار رسیده... سوم خرداد ۱۴٠۲ @AFKAREHOWZAVI
. دعوت ✍چمن خواه پدر و مادرم تصمیم گرفته بودند به زیارت امام رضا (علیه‌السّلام) بروند. قرار بر این بود که من و خواهرم را به خواهر بزرگترم که در اصفهان زندگی می‌کرد بسپارند و خودشان راهی مشهد شوند. شبی که بلیط مشهد گرفته بودند از راه رسید. آن زمان‌ها قطار یکسره به مشهد نبود. زائران می‌بایست با ماشین به تهران می‌آمدند و از آنجا با قطار به مشهد می‌رفتند. تاکسی برای بردن آنها به گاراژ (پایانه مسافربری)، جلوی درب خانه ایستاده بود. من که آن زمان ۸ یا ۹ ساله بودم زودتر از آنها سوار تاکسی شدم. هرچه مادرم اصرار کرد که پیاده شوم، پیاده نشدم. خودم را گوشه تاکسی به در چسباندم. پدرم گفت رهاش کن دامادمان او را برمی‌گرداند. وقتی رسیدیم به گاراژ، من زودتر از همه رفتم توی اتوبوس. گوشه چادرنمازم را به دندان گرفتم و دست‌هایم را محکم به میله‌های پشت صندلی جلویی قفل کردم. هر چه پدر و مادرم اصرار کردند که پیاده شوم ، از جایم تکان نخوردم و مرتب می‌گفتم من هم می‌خوام بیام پیش امام رضا(علیه‌السّلام). مادرم گفت برای تو هیچی برنداشتم، دفعه دیگه می‌بریمت. ولی کو گوش شنوا، عشق زیارت من را کر کرده بود. توی دنیای خودم سیر می‌کردم. بالاخره پدرم اصرار من را برای زیارت دید به مادرم گفت بزار بیاد حتما دعوت شده. به هر حال به تهران رسیدیم. بلیط را از قبل تهیه کرده بودند و من بلیط نداشتم. به همین خاطر، هر زمان که مامور قطار برای کنترل بلیت‌ها به کوپه ما سر می‌زد، من زیر نیمکت کوپه پنهان می‌شدم؛ تا اینکه به مشهد رسیدیم. برای من یک دست لباس کامل خریدند و با خودشان به زیارت بردند. از دیدن آن همه جلال و جبروت و زیبایی به وجد آمده بودم. گنبد زرین و صحن و سرای طلایی چشمم را خیره کرده بود. چند روزی که آنجا بودیم هر روز به زیارت می‌رفتیم و چون کوچک بودم و نمی توانستم دستم را به ضریح برسانم. من را بغل می‌کردند تا ضریح را ببوسم. هیچگاه این سفر را فراموش نمی‌کنم. چون فکر می‌کنم واقعا امام رضا(علیه‌السّلام) من را دعوت کرده بود که به دیدنش بروم. ☆خاطره‌ای از اولین سفر به مشهدالرضا علیه‌السّلام ☆ @AFKAREHOWZAVI
. 🔖کمی دخترانه   ✍آمنه عسکری منفرد  نازنینم می‌خواهم کمی دخترانه با تو نجوا کنم، با من همراه می‌شوی؟!  دخترم هویتت را چگونه یافتی؟ می‌دانی که چرا دختر را «ریحانه‌ی خلقت» نامیده‌اند؟ چون که پروردگار عالمیان برای خلقتش سنگ تمام گذاشته! آنجا که زیبایی، لطافت، ظرافت، حیا و عفت، قدرت و نفوذ کلام، آرامش و آسایش را در گوهر ناب وجودش به امانت گذاشته تا چون آیینه‌ای جلوه‌گر جلال و جمال و شکوه الهی گردد. آرام جانم! دختر باب رحمت و برکت برای پدر و مادر است و خواهر همراه و همدل برادر. زن مایه‌ی آرامش و عشق همسر می‌شود و چون تاج مادری بر سر نهد، پرورنده‌ی پاکترین مخلوقات هستی است. پس وقتی با آگاهی و عشق، فرزندانش را پرورش می‌‌دهد و بذر ایمان و اخلاق، حیا و عفت، غیرت و حمیّت را در وجودشان می‌کارَد، در پیِ انجامِ رسالتِ تکوینی خویش است. گلبرگ طوبایم! این روزهای هجمه‌ی شیاطین جن و انس که شاخه‌چینان هوس‌باز و هوسناک برای شکستن این‌همه حرمت و کرامت، دست دراز کرده‌اند و با شعارهای دروغین، هویت و اصالت پاک برخی دختران و زنان خودفریب و غافل را نشانه رفته‌اند، تنها در «پرده‌ی حجاب فاطمی » محفوظ و مصون خواهی ماند. پس مروارید گرانقدر وجودت را در صدف حجاب به امانت نگاه دار تا دستِ آلوده‌ی دغلبازانی که برای پرپر کردن عصمت و دزدیدن بزرگی روحت دندانِ طمع تیز کرده‌اند، کوتاه گردد. عزیزم! دختر برگزیده شده است برای مأموریت عظیم انسان‌سازی؛ پس با روحی بزرگ و بزرگوار، قلبی پرمهر و لبریز از عشق الهی، سرشار از عقلانیت و آگاهی برای برداشتن قدمهای بزرگ آماده باش که امروز دنیا در بستر آزمایشی بزرگ و سرنوشت‌ساز است و دشمن در کمین. اینک مهم‌ترین و اصلی‌ترین نقش دختران و زنان این سرزمین، هویت بخشی و تمدن سازی نسل مهدوی خواهد بود. دستم را بگیر! هادی و همراهت می‌شوم. @AFKAREHOWZAVI
✊️ادبیات پایداری، جلوه موعود ✍️زهرا سعادت ملت ما در جریان برپایی انقلاب اسلامی آموختند که در این مسیر دشوار باید نقشه ایستادگی را در کوله بارشان داشته باشند و در وقت از دست دادنها تسلیم نشده و مقاومت را سرلوحه تلاشهای خود قرار دهند! سنگ نشانی که "مرحوم مهرداد اوستا" پدر ادبیات پایداری بنا نهادند و جان قلم را زنده کردند از نفس نیفتاد و شالوده تجربه ماندگار هشت سال دفاع از کیان وطن ،مقوله ادبیات پایداری و مقاومت را در قالب زندگینامه و بیان خاطرات شهدا و جانبازان و آزادگان و خانواده های جنگ زده با جدیت بیشتری به دنیای ادبیات ایران وارد نمود! در سالهای اخیر که تجربه تلخ قانون گریزی و هنجار شکنیهای تحت امر دشمنان در برابر امنیت کشورمان تحمیل شد این ادبیات رنگ تازه ای در القای امید و هویت یابی نسل جدید در برابر جریانهای ضد آزادی به خود گرفته و در چارچوب اشعار و متون منثور، بخشی از مبارزات آزادیخواهانه مبتنی بر ولایت را به تصویر میکشد! جنبش های مقاومت لبنان و فلسطین و کشورهایی که قدم در راه دشوار پایداری تا رسیدن به پیروزی و رهایی از سلطه دشمنان گذاشته اند نیز در اعتلای این ادبیات فاخر کوشیده و خون تازه ای در رگهای آن تزریق نموده اند! ادبیاتی که دشمنان ما آن را شناخته و در صدد مقابله با انتشار آنها برآمده اند غافل از اینکه طیر ابابیل قلم پایداری به زودی لشگر سجّیل در مقابل قابیل ظلمت اندیشان خواهد بود و "آزادی قدس شریف" را نشانه گرفته ایم! @AFKAREHOWZAVI
. خرمشهرها نماد تغییر معادلات حیاتی ✍کبرا خالقی ۱] ملت‌ها در مقابل تحمیل و زورگویی واکنش‌های متفاوتی از خود نشان می‌دهند. اگر ملتی در مقابل زور و ستم بیگانگان ایستادگی نکند؛ دچار حرمان و ذلت خواهد شد و اگر مقاومت کند؛ شرافت و آزادگی را معنا خواهد کرد. راستی مقاومت یعنی چه؟ چرا ایستادگی در برابر دشمن ستیزه‌گر عزت و سربلندی را در پی خواهد داشت؟ اگر آن را در کلام امام خامنه‌ای بجوییم؛ «معنای مقاومت این است که انسان یک راهی را انتخاب کند که آن را راه حق می‌داند، راه درست می‌داند، و در این راه شروع به حرکت کند و موانع نتواند او را از حرکت در این راه منصرف کند و او را متوقّف کند؛ این معنای مقاومت است». ( سخنرانی به مناسبت ارتحال حضرت امام خمینی ۱۴ خرداد۱۳۹۸)  ۲] امام خامنه‌ای، در رهبری مقتدرانه‌ی خود به تأسی از امام خمینی عظیم، با رمزِ« مقاومت»، نظام اسلامی را چنان پیش برد که اکنون به اذعان دوست و دشمن، تبدیل به درخت تناوری شده است. توصیه‌ رهبری نظام به تمام جوانان نیز این است؛ که نگاه به مقاومت هم در تئوری به معنای روشنگریِ و تبیین مرام و مسلک جبهه حق و باطل و هم در عمل یعنی تقویت تمام جریانات منطقه که در برابر آمریکا و استکبار ایستاده‌اند در دستور کار قرار دهند؛ چرا که دشمن قدّارِ تا بُن دندان مسلح با دستگاه‌های تبلیغی خود می‌خواهد ترس و وحشت را به ملت‌‌ها القا کند تا به وسیله‌ی توپ و تشر و تهدید راه را برای ورود و نفوذ خود به کشورهای دیگر باز نماید. ۳] امام خامنه‌ای می‌فرماید؛ « تجربه‌ی ‌خود ما در جمهوری اسلامی نشان می‌دهد که مقاومت در ‌مقابل دشمن جواب می‌دهد؛ هر جا ما مقاومت کردیم جواب گرفتیم: در دفاع مقدّس، در بخشهای گوناگون، در تحریکات امنیّتی ‌که علیه ما می‌کردند.» ( در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۸). این مقاومت در عرصه نظامی مانند فتح خرمشهر است؛ که امام خامنه‌ای می‌فرماید؛ «واقعه خرمشهر از دور فقط یک حادثه تاریخی است که برای ملت ایران هیجان‌آور و افتخارآمیز است؛ ولی از نزدیک، این قضیه شبیه یک معجزه‌ی بزرگ بود.»(در دیدار جمعی از ایثارگران و خانواده‌های شهدا ۱خرداد ۱۳۸۱). ایستادگی در برابر دشمن، به فرموده‌ی امام خامنه‌ای «روز فتح خرمشهر است که برای همه ما و برای تاریخ و آینده ما یک نمونه درس آموز و عبرت آموز است». (بیانات در جمع دانش‌آموختگان دانشگاه امام حسین _علیه‌السلام_۳ خرداد ۱۳۸۹) ۴]  البته تا سخن از مقاومت می‌شود نباید اذهان فقط به سمت مقاومت نظامی برود؛ در حالی‌که مهمتر از مقاومت نظامی، باید درباره‌ی مقاومت در جبهه‌ی فرهنگی فکر کرد؛ تا از این دریچه، دشمن بر ما مسلط نشود. از آنجا که هسته‌ی اصلی مقاومت در نظام اسلامی، ایمان دینی مردم است، باید این خاکریز را مستحکم نمود؛ تا آماج حملات جبهه‌ی باطل نشود. استحکام این خاکریز نیز به عوامل متعددی نیاز دارد تا در برابر باطل سقوط نکند. از آنجا که دشمن در آوردگاه فرهنگی می‌خواهد بر ذهن‌های مردم مسلط شود؛ با رواج دروغ و یا ایجاد رعب و گاهی با تصمیم سازی یا نفوذ در مدیریت‌های تصمیم‌گیری، می‌خواهد؛ دستگاه محاسباتی را مختل کند؛ باید این منافذ را با افزایش بصیرت و روشن‌بینی بسته نگاه داشت؛ تا دستگاه محاسباتی خود جبهه‌ی مشرکین و منافقین گرفتار اختلال شود. ۵] نگرانی ما در جبهه‌ی فرهنگی از آن رو است که لایحه‌ی جدیدی که در قوه قضائیه به عنوان «لایحه‌ی عفاف و حجاب» آماده و توسط دولت به مجلس شورای اسلامی ارائه شده است سبب مشکلات بیشتری در جامعه از حیث حیاء و عفت برای مردم، به خصوص زنان و دختران ما شود. نکند خدای ناکرده؛ افرادی که پای نوشتن این لایحه نشسته‌اند؛ بر اثر ساده‌انگاری یا ترس یا نفوذ در مراکز تصمیم‌گیری و یا تصمیم‌سازی، دچار اختلال محاسباتی شده باشند؛ به ما حق بدهید که نگران باشیم از آن جهت که هرکسی که اندک دغدغه‌‌ی زندگی سالمی برای خانواده‌ را داشته باشد؛ می‌داند که دشمن درصدد است تا نگذارد مسئولان برای ایمان دینی و غیرت مردم، مصونیت‌های هویتی و فرهنگی ایجاد کنند؛ تا دستش در این قتلگاه فرهنگی باز گذاشته شود. 🔗متن کامل را از اینجا بخوانید @AFKAREHOWZAVI
. از اولین آگهی تا... ✍زینب نجیب شاید در نظر بسیاری از ما تبلیغات و پیام‌های بازرگانی یک امر مدرن و پدیده‌ی جدید جهانی باشد و آن را زاییده‌ی عصرجدید بدانیم اما به قول خانم نانسی لی دموس، نویسنده‌ی کتاب "دروغ‌هایی که زنان باور می‌کنند"، در ابتدای خلقت انسان نیز، شیطان با به‌کارگیری ترفند مکر و حیله و تصمیم بر تغییر تفکر آدم و حوا درباره خدا و راه راست اولین آگهی را طراحی کرد." البته شاید این امر از ابتدای خلقت تا امروز با یک هدف طراحی می‌شده اما به‌طور قطع در طول تاریخ بشریت از لحاظ روش و تاکتیک، فرازونشیب‌های بسیار داشته است. به نظر می‌رسد ابزار تبلیغات و آگهی در قالب‌های گوناگون تنها برای تغییر عالم ذهن انسان‌ها است، به‌طوری‌که سبک زندگی آن‌ها را با آن سبک زندگیِ تبلیغ‌شده، هم‌جهت می‌کند و بدین‌ترتیب اندیشه، کالا و خدمات مورد نظر، پذیرش می‌شود. برای موفقیت در این کار، فعالانِ عرصه‌ی تبلیغات به صورت کاملاً جدی به این امر پرداختند اما با گذر زمان با رشد عقل و اندیشه‌ی بشر و از سوی دیگر به دلیل کیفیت و کمیت پیا‌م‌ها، روش‌های گذشته دیگر پاسخگو نیست. به‌عنوان مثال به علت تعداد بالای پیام‌ها، بسیاری از آن مغفول می‌مانند و یا به دلیل بزرگنمایی بیش از حد، از باورپذیری آن کاسته می‌شود و ... بنابراین امروز برای بهبود وضع امر تبلیغات، از علوم روانشناسی و علوم شناختی استفاده می‌شود و با به‌کارگیری نتایج و دستاوردهای این علوم، این امر وارد عرصه‌های رقابتی بسیار جدی شده است زیرا رقابت بر سر تحقق اهدافی نظیر نفوذ در ذهن مشتریان، سوق دادن هدفمند آن‌ها به انجام رفتارهایی مانند خرید کالا و ایجاد حس وفاداری نسبت به کمپانی‌هاست. از این‌رو امروز بیش از پیش امر تبلیغات به سمت روش‌های نگران‌کننده در حرکت است از جمله به‌کارگیری علوم بازاریابی عصبی که به ناخودآگاه بشر ورود کرده و در واکنش‌ها و تصمیم‌گیری‌های او دخالت می‌کند، بدین‌ترتیب می‌توان اذعان داشت که انسان امروز تنها در معرض تبلیغات قرار نمی‌گیرد بلکه گاهی با ورود به ناخودآگاه او، دستگاه محاسباتی‌اش تحت تاثیر قرار می‌گیرد تا آن‌چیزی را انتخاب کند که دیگری می‌خواهد. ورود به مهمترین عضو بدن انسان و در خدمت گرفتن آن برای مقاصدی چون بازاریابی و فروش، هرگز پسندیده نبوده و نیست اما متاسفانه امروزه با وجود انبوهی از پیام‌ها و محتوای تبلیغاتی، به وفور شاهد این امر ناپسند هستیم به‌طوری که در یک برآیند آماری، یک انسان چیزی حدود ۱۵ ساعت در ماه در معرض تبلیغات قرار دارد و بسیار انسان‌هایی که در طول عمرشان بارها دچار فریب و تخریب دستگاه محاسباتی و تصمیم‌گیری شده‌اند و به علت مصرف کالایی اشتباه و یا ورود به کلاس و دوره‌ای ناشایست، هزینه‌های گزافی را متحمل شده‌اند. از طرف دیگر گاهی این هزینه‌ها یک نفر را تهدید نمی‌کند بلکه یک جامعه را با تغییر در فرهنگ و سبک زندگی‌اش مورد تهدید قرار می‌دهد به‌عنوان مثال همین اسراف، تجمل‌گرایی و تنوع‌طلبی مخصوصاً در میان بانوان یک جامعه می‌تواند پایه‌‌های جامعه را سست کند چرا که زنان یک جامعه به دلیل محوریت خانواده نقش بسیار موثری در عمق بخشیدن به فرهنگ جامعه دارند و این ابتذال زنان به ابتذال جامعه منتهی می‌شود. آری، نگرانی اصلی درباره این مسئله وقتی رخ می‌نماید که متوجه باشیم این مسئله یک مسئله‌ای صرفا بازاری و اقتصادی نیست بلکه می‌توان این موضوع را از یک امر مادی به یک امر فرهنگی و اعتقادی تعمیم داد و یا آن را به‌ یک امر انسانی در همه ابعاد مربوط دانست، آنجا که رفتارهای انسانی مبتنی بر سیستم عصبی و مغزی با نقشه برداری و رمزگشایی مورد تهدید انسان های دیگر قرار گیرد تا جایی که افراد به تدریج به گونه‌ای بیندیشند که دیگری می‌خواهد، موتور اراده آنها، تا آنجایی روشن باشد که دیگری امر می‌کند و این یک محاصره تبلیغاتی بزرگ است که شکستن آن قطعاً عزمی جدی می‌طلبد و غفلت از آن نابودی آزادی و انسانیت را رقم خواهد زد. @AFKAREHOWZAVI