eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
713 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
190 ویدیو
15 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 دهمین دورۀ جامعِ آموزش منظومۀ فکری رهبر انقلاب 🔻این دورۀ آموزشی، شما را در عرصۀ جهاد تبیین، توانمند می‌سازد. 🔺این دورۀ آموزشی، در سه بخشِ منظومۀ معرفتی، منظومۀ ارزشی و منظومۀ کنشی برگزار می‌گردد. 🟢 مزایا: ۱. بهره‌مندی از اساتید برجسته ۲. امکان شرکت در دوره‌های تخصصی سطح۲، در رشته‌های مختلف ۳. اعطای گواهینامه 🔸زمان ثبت‌نام: از یکم اسفند ۱۴۰۲ تا دهم فروردین ۱۴۰۳ 🔹شروع دورۀ آموزشی: یکم اردیبهشت ۱۴۰۳ ثبت‌نام از طریق پیوند زیر🔻 https://tabyinmanzome.ir/courses/maaref-enghelab/marefati10-pre 🟤 راه ارتباطی(ایتا): @manzome1 مجموعۀ تبیین منظومۀ فکری رهبری @t_manzome_f_r
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. «داستان آدمها» ✍صالحی منش داستان زندگی آدم‌ها جورواجور است مثل داستان جنگل. هر گیاهی می‌روید برای خودش داستانی جداگانه دارد. یکی از اول روی پای خودش می‌ایستد و درختی بلند می‌شود. یکی به پر و پاچه درختی دیگر می‌پیچد و خودش را بالا می‌کشد. یکی سربلند می‌کند اما خیلی قد نمی‌کشد. و دیگری اصلاً دوست ندارد قد بکشد، روی زمین پهن می‌شود. اما هر یک برای خود هدفی دارد. همه به سوی خورشید در حرکت اند. چه کسی گفته است آفتابگردان فقط رو به سوی او دارد، همه ی هستی به سوی او می‌روند. همه او را می‌طلبند. اما هر یک داستانی جداگانه دارند. رنگ جنگل سبز است زندگی همه آدم‌ها یک رنگ است نیازهای گوناگون سختی‌های بسیار آرزوهای بی شمار تفاوت آدم‌ها در رنگ و نژاد و ثروت و شهرت و دلربایی چهره‌هایشان نیست هویت آدم‌ها در حسب و نسب، وطن و مزار آنها نیست داستان زندگی آدم‌ها در خوردنی‌ها، پوشیدنی‌ها و لذت‌های زودگذر زندگی‌های کوتاهشان نیست تفاوت آدم‌ها در ‌همت ها و هدف هایشان است اراده ها ضعیف و قوی اند آرمان‌ها تاریک و روشن اند و اما آدم‌ها، در راه رسیدن به هدف‌ها و آرمان‌هایشان جور واجورند یکی هدفی روشن با همتی کوتاه و دیگری هدفی پست با همتی بلند. هر وقت همتت بلند و آرمانت نورانی بود، دل خوش دار، که آسمان و زمین پر است از نور خدا و از لشکریان او، تا دست آدم‌هایی را که به سوی نور حرکت می‌کنند بگیرند و با خود تا سرچشمه ببرند اگر در راه اهداف نورانی ‌اراده‌ای از خود نشان دادی و به سوی نور سر بلند کردی خدا به لشکریان خود امر میکند تا زیر بال و پرت را بگیرند و تو را پرواز دهند. تفاوت آدم‌ها در استقامت است. استقامت در راه نورانی شدن. خدا نور وجود است و هر که را بخواهد وجود میبخشد همو هر که را بخواهد به نور خود هدایت میکند. حالا که نور وجود خدا بر تو تابیده و نعمت وجود نصیبت شده است خود را دریاب که از نور هدایت خدا پر بهره باشی و در این راه استقامت ورزی. سر تا سر قرآن را که میخوانی همین یک نکته است: انان که گفتند پروردگار ما الله است و در این راه استقامت ورزیدند، هیچ ترس و اندوهی به وجودشان راه ندارد. الله اکبر فریاد استقامت ملت ایران است. ملتی بزرگ با آرمانی نورانی و همتی بلند. @AFKAREHOWZAVI
«رای اولی» ✍️ آمنه امان زاده این روزها که زمزمه های انتخاب و انتخابات و رای دادن کم کم به گوش می‌رسد یکهو یاد اولین سال رای دادنم یا همان رای اولی بودنم افتادم.شور و هیجان خاصی داشتم پدرم کارگر و مادرم خانه دار بود سخت مشغول تامین زندگی و شرایط دشوار آن بودند. هیچ کس از من نپرسید چه حسی داری روزی که میخواستم بروم و رای بدهم دلم میخواست همون اول صبح که بیدار شدم ناشتا نخورده مادرم همراهم بیاید، هیجان خاصی که من داشتم مادرم نداشت و در جواب این که مامان کی بریم گفت...وا چه خبره مگه حالا تا شب فرصت هست تازه چندبارم ساعتشو تمدید میکنن .تا عصر که نزدیک اذان شد چندبار شناسنامه ام رو باز و بسته کردم نگاه میکردم به اون جای مهرها .نمیدانم اصلا فرد مورد انتخابم چه خصوصیاتی داشت یا چکار میخواست برایمان بکند یا انتخاب کردنش به این گوشه از حاشیه ترین و محروم ترین نقطه ی شهر تاثیری داشت یا نه ،فقط این را می‌دانستم که من هم بزرگ شدم و عضوی از این خاک شدم من هم هستم . بلاخره ساعت موعود فرا رسید با هیجان خاصی وارد مسجد کوچک محله مان شدم دقیق در و پنجره ی سبز رنگ ،حیاط کوچک و اون پله ای که از حیاط میخورد داخل مسجد اون پرده سفید وسط مسجد یادمه. چهار پنج تا میز چیده بودند چند نفر پشت میز نشسته بودند یکیشون رو می‌شناختم بابای هم مدرسه ای ام بود ،با خجالت زیاد شناسنامه ام را دادم نگاهی به تاریخ کرد و به همکارش گفت سال و ماه فلانه، امسال رو میگیره؟؟صدای تپش قلبم را می‌شنیدم نکند بگویند چند ماه تفاوت دارد و واااای باید چهار سال دیگر صبر میکردم، چقدر حرف داشتم از امروز که فردا برم پیش دوستانم تعریف کنم، بغل دستیش گفت بده ببینم ...دیگه بدتر شد استرسم بالا گرفت داشتم می مردم که جواب داد: _آره می‌تونه بده ... ‌در آن لحظه همانند آنشرلی موقع شروع کارتن سوار بر کالسکه ی رویاها رو به ابرها در حال پرواز بودم و از بین شکوفه های بهاری عبور میکردم...نمیدانم خنده دار است یا نه آن حس و حال و هیجان ... فقط الان سوالی ذهنم را مشغول کرده آیا الان هم رای اولی ها این حس را دارند،احساس میکنند که بله بزرگ شده اند می‌توانند در حساس ترین تصمیمات کشورشان شرکت کنند، یا نه، شور و هیجان و احساسشان در بین کلیپهای رنگارنگ و معلوم الحال فضای مجازی و میان شبهات و رای بی رای ها گم شده است؟ @AFKAREHOWZAVI
📌«جمهوری اسلامی ایران، طلایه‌دار تمدن نوین اسلامی» 🖋آمنه عسکری منفرد امروز و در این زمان و مکان که دنیای اسلام در حال عبور از یک «پیچ تاریخی» قرار گرفته و ایران اسلامی طلایه‌دار تمدن‌ نوین اسلامی است، بیشتر از هر زمان ومکان دیگری این جمله تاریخی «خمینی عظیم» جان نواز است که: «حفظ نظام جمهوری اسلامی از حفظ جان حضرت ولی عصر عج الله هم بالاتر وبرتر است.» (صحیفه امام، ج۱۵،ص۳۶۵). دشمنان قسم خورده این مرز و بوم بدانند که ما ملت ایران، جان ومال وناموس خود را در راه حفظ ذره ذره خاک وطن خواهیم داد و اجازه نمی‌دهیم خون پاک شهدای این نظام که وامدار خون شهدای کربلاست، پایمال فتنه‌ها شود. آری! این انقلاب، میراث انقلاب پیامبران الهی است که به امانت به دست ما رسیده‌است و باز به فرموده‌ی رهبر کبیر انقلاب امام خمینی (رحمت‌الله علیه)، «ما انشاءالله پرچم این نظام را به دست حضرت بقیه الله علیه‌السلام خواهیم داد.» (خاطره‌ها،محمدی ری‌شهری،ج۱،ص۲۴۲). @AFKAREHOWZAVI
. 🔰انتشار یادداشت سرکار خانم مرضیه عاصی در خبرگزاری حوزه لینک خبر👇 https://hawzahnews.com/xcGRM 🔰انتشار یادداشت سرکار خانم نجمه صالحی در خبرگزاری حوزه لینک خبر👇 https://hawzahnews.com/xcGS5 @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰روزانه نویسی ✍️ عاطفه نجفی تمام آموخته‌هایم از تو بوده! آنچه بعد قرن ها, میخوانم انگار با تو زندگی کردم! بیشتر از آن‌که مدیون حرف‌هایت باشم, مدیون رفتارت هستم. در خاطرم نیست که در کودکی و نوجوانی‌، مفصل از تو برایم میگفتند، از چی بود!! اما حس شوق و یک سال انتظار برای رسیدن عید مبعث ها با نماز و جشن و صلوات در جای جای شهر و مدارس با آن لباسهای زیبای بچه گانه و دستان حنایی از سر ذوق فراموش نشدنی است. طعم شیرین و واقعی نقل و نبات عید مبعث را وقتی چشیدم که پدر و مادرم می گفتند: «عجله کنید شب عیده، جانمونید» از ظاهر خانه ها معلوم بود که پیامبر مهربانی از کوچه عبور کرده، اما امروز شاهد حضور مهدی زهرا(عج) در شهر بودیم، چرا که او در نام و زیبایی محمدی دیگر است، آقای جهان است! لطف خدا بود که صفای پدرانه‌ات در هدایت به سوی خلق و خویت، شامل‌مان شد و تو چه می‌دانی چه معجونی است، این جشن های عیدانه مبعث و جلسات خانگی با مزه قرآن و صلواتش! به راستی، چطور یتیم مکه آقای جهان شد؟ به دنبال جواب سوالم بودم که پدر گفت: حسینیه ثارالله بمب گذاری شد و چقدر شهید شدن. اونها از منش و شیوه رسول الله در جذب خود استفاده می کنند. آقای جهان، ببخش که نشناختیمت، آن یهودی، داعشی، صهیونی و... بهتر از ما تو را شناختن و ما محروم از محبت پدرانه ایم، اما ازت میخوام بصیرت را عیدانه ما بدید، قول میدیم برای تسکین دل مهدی زهرا(عج) بذر محبت به خامنه ای را عاقلانه و عاشقانه در دل بکاریم و با رفقای فاطمی و سلیمانیمان گمنامانه قدم برداریم و نگذاریم دشمنان قسم خورده ات از صدر اسلام تاکنون، خیبری دیگر بسازند و دست به توطئه علیه عاشقانت. @AFKAREHOWZAVI
حسین علیه‏ السلام می آید تا… ✍م* صالحی حسین با کوله‏باری از عشق و ایمان. می‏آید، تا کمر طاغوت‏های جهان را بشکند و شوکت ستمگران رافرو بریزد. حسین می‏ آید؛ تا همه پنجره ‏های دنیا، رو به حق و حقیقت باز شوند؛ تا بندهای اسارت و بندگی را از پای بشر باز کند؛ تا ریشه ی باورهای سبز و آسمانی، نخشکد؛ تا فریاد آزادی و آزادگی، در سینه‏ ها یخ نزند و اسلام، جاودانه شود.. . امروز گلی می‌‏آید؛ گلی که کشتی‌بانِ «سفینة النّجاة» است. می‌‏آید و آرامش را برای دل‏‌های عاشقان به ارمغان می‏‌آورد. فرشتگان، دسته دسته از آسمان به استقبالش فرود می آیند؛ تمام کائنات، ایستاده‏اند تا ورودش را به نظاره بنشینند. حسین جان! تو از کدام تباری که بعد از هزار و چهارصدسال، باز هنوز نام بلندت نوای حنجره‏هاست.. چه کرده‌ای با دل‌های عشاقت؟! تو آمدی تا منکر، به ذلت آید و معروف برجهان سروری کند؛ تا باران آزادگی و عدالت ببارد.. و در این جادهٔ سراسر خطر، تار و پودت را با پروردگارت معامله کردی. آری، عاشورا خلاصه‏ای بود از روزهای سربلند زندگی‏ات؛ روزهایی که شانه‌های علی‏ وارَت، بار سنگین امامت را به دوش می‏کشید. در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم به گفت‏‌وگوی تو خیزم به جست‏‌وجوی تو باشم. اللهم ارزقنا شفاعة الحسین یوم الورود @AFKAREHOWZAVI
«غمِ غزه» ✍سیده ناهید موسوی فارغ از همه دغدغه‌های روزانه، مسولیت‌ها و اهدافم، در این چند ماه برای یک لحظه «غزه» و اتفاقات فجیعی که هر روز بیشتر و بیشتر از آن‌ها بر سر مردم می‌گذرد را فراموش نکردم و نخواهم کرد. غزه درد بزرگیست که جراحت آن ترمیم نمی‌شود بلکه عمیق‌تر می‌شود بر پیکره هر انسانی که وجدان بیداری دارد. غزه را شاید دنیا با شهدایش، با ویرانی‌ها و خون‌های ریخته شده با تعداد بمب و موشک‌های آوار شده بر آن بشناسند. اما از نگاهی دیگر من عشق به وطن و سرزمین، ایستادگی تا پای جان، صبر و مقاومت، ایمان راسخ به خدا را در چهره‌های فلسطینیان دیدم. و عشق را در چشمان کودکانی که با زخم و شکستگی بازهم می‌گفتند این امتحان از جانب خداوند است. و معنای صبر را در والدینی که با دستان خود کودکانشان را کفن پوش به خاک می‌سپردند و بر پیکرهایشان نماز اقامه کردند دیدم. و ایمان دوباره جان گرفت وقتی کودکی زیر تیغ جراحی با هوشیاری کامل قرآن تلاوت می‌کرد تا کمتر درد بکشد، تقرب واقعی به خداوند را در همین لحظات می‌توان احساس کرد. غزه یک درس بزرگی برای جهانیان است. درسی که خط به خط آن با خون شهیدان و حسرت برای داشتن یک زندگی آرام و بدون غارت و غصب است. حق زندگی و آرامش، حق‌تحصیل و یادگیری، حق نفس کشیدن در غزه را رژیم صهیونسیتی از تک تک مردمان مظلوم اما مقتدر ربود. تقدیر غزه و خون سال‌هاست که بهم گره خورده است و داستان چند ماه و چند روز نیست بلکه هفتاد و پنج سال از غصب و زورگویی در غزه می‌گذرد و مقاومت همچنان ادامه دارد. جنگ اتفاقی است که رخداد آن درهر جای جهان ناگوار و پیامدهای جبران ناپذیری دارد. غارت، آوارگی، یتیمی، قحطی و... آسیب‌های فراوانی که بر بدنه جامعه و اعضای آن می‌زند و در طولانی مدت منجر به چالش‌ها و معضلات عمیقی می‌شود. مسئله اول جهان اسلام و مسلمین همچنان فلسطین است. پس بیایم غزه را فراموش نکنیم، غم غزه فراموش شدنی نیست.اکنون تکلیف هر انسانی در هر گوشه از دنیا رساندن صدای مظلومیت مردم غزه و نسل کشی بی سابقه درحال وقوع است. نصرٌ من الله و فتح قریب @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃قیام بانوان برای نصرت ولی زمان 🍃 🔷باحضوربانوان فعال سراسر ایران عزیز برای تجدید عهد با مادران شهدا در مسیر تحقق امر ولی 🔻بانوان جبهه ی فرهنگی انقلاب 🔻حلقه های میانی خاص و عام 🔻بانوان صاحبان مخاطب 🔷تجلیل از مادران شهدای حمله ی اخیر تروریستی سوریه و بانوان تاثیرگذار 😍قرعه کشی ۴۰سفرزیارتی مشهد 💠سخنران:حجت الاسلام عابدینی 💠بامداحی:حاج حسن شالبافان 🕰 زمان: جمعه ۲۷بهمن ساعت ۹صبح مسجد مقدس جمکران شبستان کربلا 🍃جهت شرکت در برنامه این فرم افزار راتکمیل بفرماییدhttps://formafzar.com/form/b6rez
. «اسوه شجاعت» ✍ راضیه کاظمی زاده آن روز که پدرت امیرالمومنین علیه السلام از برادرش عقیل بن ابی طالب که در علم «انساب» معروف بود، درخواست کرد تا همسری برایش اختیار کند که از دلیر مردان عرب باشد و برایش پسری شجاع و سوارکار بدنیا آورد، جناب عقیل مادرت «فاطمه کلابیه» را معرفی کرد و فرمود:« با او ازدواج کن زیرا در عرب شجاع تر از پدران و خاندان او نیست»، و سپس در مورد جد مادری ایشان «ابوبراء عامربن مالک» که در آن روزگاران از نظر دلاوری و شجاعت کم نظیر بود گفت:« ابوبراء جد دوم فاطمه کلابیه از شجاعت در میان قبائل عرب بی نظیر است و کسی را شجاع تر از او جز حضرتت نمی شناسم، از این رو او را به «ملاعب ألسنة» یعنی بازی کننده ی نیزه ها می نامند». فاطمه کلابیه با پدرت ازدواج کرد و اولین روز ورودش به منزل علی علیه السلام مصادف بود با بیماری حسنین علیهم‌السلام، عروس تازه ابوطالب به محض ورود خودش را بر بالین آنها رساند و همچون مادری مهربان به دلجویی و پرستاری از آنان پرداخت. ثمره ازدواج فاطمه کلابیه با علی علیه السلام چهار پسر بود به نام های: عباس، عبدالله، جعفر و عثمان . در وصف لقبش شنیده شده است: «وی مدتی بعد از زندگی مشترک با حضرت علی علیه السلام به ایشان پیشنهاد کردند، به خاطر اینکه فرزندان حضرت فاطمه سلام الله علیها با بردن نام او توسط پدرشان به یاد مادر خویش نیفتند و خاطرات گذشته در یاد آنان تداعی نگردد و رنج بی مادری آنان را آزار ندهد دیگر او را فاطمه صدا نزنند و فقط «ام البنین» بنامند.» «ام البنین» در ولایت مداری و احترام به فرزندان دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله پیش قدم بود و آنان را بر فرزندان خود مقدم می داشت و بخش عمده محبت و علاقه ی خود را متوجه ی آنان می کرد و آن را فریضه ای دینی می شمرد! نمونه ای از این احترام را در «واقعه ی عاشورا» می بینیم آن زمان که «بشیر» فرستاده ی امام سجاد علیه السلام به مدینه آمده بود تا مردم را از ماجرای کربلا و بازگشت کاروان امام حسین علیه السلام با خبر سازد. به او فرمود: ای بشیر از امام حسین علیه السلام چه خبر داری؟ بشیر گفت: خدا به تو صبر دهد که عباس تو کشته گردید! ام البنین فرمود: از حسین علیه السلام مرا خبر ده! بشیر خبر شهادت بقیه فرزندان او را هم اعلام کرد ولی ام البنین پیوسته از امام حسین علیه السلام خبر می گرفت و می گفت: فرزندان من و آن چه در زیر آسمان است، فدای حسینم باد. چون بشیر خبر شهادت امام حسین علیه السلام را به آن حضرت داد صیحه ای کشید و گفت ای بشیر رگ قلبم را پاره کردی و سپس صدا به ناله و شیون بلند کرد. از اینجاست که می فهمیم الگوی عباس چه کسی بوده است، بی درنگ او شجاعت و دلیری و ادبش را از مادرش به یادگار داشته و به خوبی توانسته در واقعه ی عاشورا آن را به پای اربابش حسین علیه السلام بریزد و در رکابش به شهادت برسد. به راستی که امیرالمومنین علیه السلام چه زیبا فرمودند: سرشت و خصائص، در نسل ها به فرزندان منتقل می شوند! ای اسوه ی شجاعت و ادب میلادت مبارک @AFKAREHOWZAVI
📢انجمن علمی ادبی ساهور وابسته به گروه تاریخ دانشگاه باقرالعلوم(ع) برگزار می‌کند: سومین نشست سنجه رمان های تاریخی 🔸زمان: سه شنبه 1 اسفند 1402، ساعت 13 🔸 مکان: دانشگاه باقرالعلوم(ع)، ساختمان آموزشی علامه طباطبایی، سالن نشست ها @BouNews 🌐https://eitaa.com/bouath
. این‌جا مهمانی اختصاصی است ✍فاطمه میری طایفه فرد خدا وقتی زمین را خلق کرد یک تکه‌اش را صفا داد و کرد بهشت ایران. جایی که با کمترین ذائقه‌ای، بوی بهشت را در خاک آن می‌یابی، حال اگر شهدا برای آمدنت آب و جارو کنند، آن‌وقت مدهوش بوی باران و خاک نم‌زده می‌شوی، شک نداری که بهشت هم این‌گونه نیست، باران شلمچه، خاک‌های چسبیده به کفش‌ها، همه انگار زبان بازکرده‌اند که بگویند: این‌جا مهمانی اختصاصی است. خورشید شلمچه قشنگ‌تر از هرجایی، می‌رود که غروب کند و خودش را به کربلا برساند، آن‌وقت است که خواندن حُمره مغربیه به‌ کارَت می‌آید و وقت، وقت اذان مغرب به افق کربلای ایران می‌شود. شلمچه، همان دشت وسیعی است که هیچ جان‌پناهی برای جان‌های شهیدان نداشت، ولی به قاعده لطف الهی، حالا جان‌پناه شده برای عاقبت بخیری خیل عظیمی از مردمان، بی‌قاعده‌ی زمان زیستن، بی‌توجه به تقویم خورشیدی و قمری. این دشت کربلاگونه، شهیدانه زیستن را روایت می‌کند. شلمچه را امام‌ رضا جان برکت داد، همان‌وقت که قدم گذاشت بر چشمان این خاک تا شلمچه دیدنی شود. شلمچه محل پرواز از ملیت و نژاد است به سوی خونِ خدا، از شلمچه به کربلا رفتن حال دیگری دارد. عبور از این خط فرضی تو را شهروند تمدن اسلامی می‌کند هرچند که ایرانی باشی. شلمچه با یارانش تماشایی‌تر است چه آنان که مدفون خاک‌اند و چه آنان که در اوج گم‌نامی، سنگ قبری دارند. اصلا شلمچه هرچه هست گمنامی‌ست، باقی ماجرا تثبیت همین درس است. شلمچه را اگر یارانِ زنده‌اش روایت کنند زیباتر است. حرف کسی که خاک این‌جا را در بازه زمانی هشت ساله به رخت و تنش دیده بیشتر شنیدنی‌است. حالا اگر یک چشم هم نداشت، نداشت. اگر بی‌خیال عافیت‌طلبی دنیا، عمرش را صرف روایت شهیدانه زیستن هم کرد که کرد. مگر سردار و سرباز بازنشسته می‌شود؟ مگر تنور عشق سرد می‌شود؟ این‌ها را در روایت‌گری حاج حسین یکتا می‌بینی. پس اگر عشق است که خاموشی ندارد و اگر خاموش شد بدان که هرچه هست جز عشق. بعد از نماز کنار هشت شهید گمنام، می‌روی که بشنوی، اصلا خودزنی کنی، شاید می‌دانی می‌خواهی چه بشنوی، می‌روی که بیشتر بشنوی، بیشتر خجالت بکشی، شاید هم بیشتر عاشق شوی، چون عشق به تثبیت است، به تکرار است به تمرین است. حالا لابه‌لای تمام حرف‌ها دوتا بدجور به دلت می‌نشیند، از داستان بچه‌های همین مملکت که بلد بودند چطور برای خدا دلبری بکنند، بلد بودند چطور این "خودِ" لعنتی را لجام بزنند. مثل همان شهیدی که فقط یک صفحه از قرآن را حفظ نکرده‌بود که نکند انتساب حافظ کل قرآن او را مغرور کند. یا شهیدی که پلاکش را می‌اندازد بالای خانه خدا که اگر شهید شد، حتی استخوان‌هایش هم رد و نشانی نداشته‌باشد. راستش این‌ها به دنیای پربازدید امروز نمی‌آید. این‌روزها دیده شدن بیشتر می‌چسبد، هرچند که دنیا با همه زیبایی‌هایش دیدنی نیست، دل‌گیر است و پاگیر. حاج حسین یکتا این‌ها را می‌گفت و گوش حسینیه شلمچه گواه گریه‌ها و ناله‌های فرزندان این کشور، دهه هشتادی‌ و هفتادی و حتی نودی‌ها بود. گوش حسینیه پر بود از نجواهای همین بچه‌ها که بچه می‌خوانیم‌شان و حالا خیلی بلند و بزرگتر از فکر ما شده‌بودند. خوش‌به حال ایران که فرزندانی این چنین دارد، خدا زیادشان کند. اما آن‌طرف بی‌لقب و درجه "حاج حسین یکتا" پدری می‌کند، بزرگتری می‌کند برای بچه‌های فرهنگی. شلمچه میثاق می‌گیرد از زائرانش، از آن‌هایی که آمدند و شنیدند که این قند و نبات را بچشانند برای کسانی که شیرینی کاذب و دروغین دل‌شان را زده و دنبال شهد گوارای معنویت‌اند. شلمچه منتظر است، منتظر دیدن همه ما. جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم. @AFKAREHOWZAVI
. آغاز و پایان ماجرامریم حمیدیان، با ارسال یادداشتی به جمع نویسندگان مجله افکار بانوان حوزوی پیوست. یکی از دلایل بی انگیزگی برای رای دادن، نداشتن ارتباط مستمر با نماینده است. یعنی مردم هنگام تبلیغات با نامزد انتخابات آشنا و برنامه هایش را می‌شنوند، سپس قانع شده و رای می‌دهند‌. پس از انتخاب شدن نامزد به عنوان نماینده، ارتباط پیوسته ای بین او و رای دهندگان شکل نمی‌گیرد و مردم نتیجه رایی که داده اند را از نزدیک نمی‌بینند. نبود این ارتباط دائم از چند جهت تاثیر گذار است: ۱. بینش سیاسی مردم افزایش نمی‌یابد زیرا از عواقب انتخابشان به طور شفاف آگاه نمی‌شوند تا در دوره های دیگر، معیارهای بهتری را مدنظر قرار دهند. همچنین اگر مردم در جریان عملکرد نماینده خود قرار گیرند، متوجه نقش‌شان در سرنوشت کشور خواهند شد و همین امر موجب انگیزه برای شرکت در پای صندوق های رای است. ۲.عملکرد نماینده در غیاب نظارت مردم، شفاف و سازنده نخواهد بود، و حتی ممکن است نماینده به برنامه ها و وعده های خود غفلت ورزد. همچنین با نظارت مردم، نماینده از آفاتی مانند دنیازدگی و شهوت مقام در امان می‌ماند. برای شکل گیری ارتباط سازنده و دائمی مردم با نماینده انتخابی شان، هر دو طرف باید بکوشند. یعنی مردم با مطالبه و درخواست کارنامه از نماینده، به این ارتباط کمک کنند. نماینده هم با راههای مختلف مانند دیدارهای مردمی، شفافیت آرا و ارائه گزارش عملکرد در شکل گیری رابطه دو طرفه کوشا باشد. رای دادن پایان ماجرا نیست، آغاز ارتباطی چهارساله میان مردم و نماینده شان است. @AFKAREHOWZAVI
. معلای عزیز! ✍مریم حمیدیان تو از اولش هم یک کار فرهنگی تمیز بودی در دنیای رسانه های کثیف! یک عملیات آتش به اختیار، که می‌زند کاسه کوزه سیاه نمایان را می‌شکند‌. همان‌هایی که سال‌هاست می‌گویند دین نشاط ندارد! همان‌هایی که مردم عزیز ما را همیشه دل‌مُرده می‌خواهند‌. تو حقیقت نابی هست در میان اکاذیب دیجیتال! وگرنه دلیل تیتر زدن گرگ صفتان علیه تو چیست؟ به قول امام بزرگوارمان "نباید توقع داشته باشیم خوب بگویند، اگر خوب بگویند معلوم می‌شود ما خیانتکاریم!" جلد۹ صفحه۵۲۷ @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. تقدیم به روح نورانی نسیبه علی پرست همسر شهید مدافع حرم، سجاد طاهرنیا : نسیبه باش دل من، نسیبه ای که خطر کرد همانکه در اُحد از جان و مال خویش گذر کرد همانکه وقت فرار فلانیان و بزرگان طمع نکرد و نترسید و ماند و سینه سپر کرد نسیبه باش همانکه حُنین شاهد او بود همانکه چادر غیرت برای معرکه سر کرد نسیبه را بشِناس و نسیبه‌های زمان را همانکه مانده به دل‌ها، همانکه عزم سفر کرد که بعد رفتن یارش، نبود صبر و قرارش که ذره ذره غمش در دل زمانه اثر کرد تمام دغدغه‌ی او ظهور بود و امامش از آنچه غیر امام و قیام بود حذر کرد نسیبه باش دل من! پر از وقار و پر از نور که در سیاهی دوران به جز نسیبه ضرر کرد ✍عاطفه جوشقانیان @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ☀️ پویش روایت‌نویسی «پـــای انــتـــخـــاب» 🔸 همیشه در معرض انتخاب هستیم 📌ماجراهای خواندنی خود را از روزهای و مشارکت سیاسی بنویسید‌. 🎁 اهدای جوایز به برترین اثر پس از داوری ✔️روایت اول: سه میلیون تومان ✔️روایت دوم: دو میلیون تومان ✔️روایت سوم: یک میلیون تومان 🔸تعداد کلمات: ۳۰۰ تا ۶۰۰ کلمه. 📆 مهلت دریافت آثار: پایان روز هشتم اسفند. 🖋کوتاه‌نویسی در این پویش امتیاز ویژه دارد. 📲 آثار خود را به آیدی زیر در پیام‌رسان ایتا ارسال کنید. @Rahman 📮فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی؛ 📲وبگاه| فکرت |مدرسه فکرت @HOWZAVIAN
«سیاست در گردش» ✍نرگس ایرانپور ظاهرا پیش از آنکه من سوار شوم بحث داغ شده و من درست وسط‌های دعوا رسیده بودم. راننده با حرص دنده را عوض کرد و گفت: " من سر حرف خودم هستم رأی بده نیستم مگه رأی من یه نفر کاری از پیش می‌بره؟" مسافری که کنار دست من نشسته بود نگاهش را از داخل آینه به راننده دوخت: مثل اینکه مرغت یه پا داره، بالأخره از ما گفتن هر یه رأی یه انتخابه و وقتی رو هم جمع شه می‌تونه تأثیر بذاره. مردی کنار خیابان دستش را بالا کرد و با نیش ترمز راننده سوار شد. محکم در را کوبید و نشست. راننده شاکی شد: __ آقا یواش چه خبره! مرد هم که دست کمی از راننده نداشت بلافاصله گفت: " بی خیال آقا با یه بار اتفاقی نمی‌افته." راننده کلافه گفت: " تا شب صد نفر مثه تو سوار می‌شن اگه بخوان همه این در و بکوبن که کار ما دراومده و باید هر شب هرشب بریم در رو روغن کاری کنیم." مرد کنار دست من انگار پاس گُل را گرفته باشد سریع گفت: " دیدی آقای راننده همین یه بار یه باره که یه اتفاق بزرگ رقم می‌زنه" @AFKAREHOWZAVI
بهترین شغل ✍️ آمنه امان زاده در دنیای امروزی برخی بر این باور هستند که خانم حتما باید یک شغل بیرون از خانه و یا تحصیلات آنچنانی داشته باشد تا دیده بشود و در اصطلاح غیر از این رو خونه نشینی و بد میدونن... ولی من با این حرف مخالفم خانم تو لباس اتو کشیده و تمیز همسرش تو محل کار و کلاس درس دیده میشه ...تو گلدونهای یاس و شمعدونی سرحال که بوش همه جای خونه رو برمیداره...تو کتابهای قصه تو اتاق بچه ها...یک مادر تو لقمه ی خوشمزه و تکالیف انجام شده بچه اش تو مدرسه دیده میشه ...تو ظرف کوچیک توت و خرمایی که تو کیف همسرش یواشکی جا میده... تو خونه مادرش وقتی میشینه یا حوصله حرفهاشو گوش میده ...تو صف مدرسه وقتی پسرش با اعتماد بنفس دعای فرج رو از حفظ میخونه دیده میشه...وقتی دخترش دیپلم افتخار میگیره یک زن بیشتر از همه ی اهل خانواده همه جا حضور داره فقط کافیه ما یک جور دیگه نگاه کنیم امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند جهاد زن خوب شوهرداری است... بهترین جهاد هارو زنها انجام میدهند چه اونموقع که با روی گشاده به استقبال همسر خسته میروند چه اونموقع که پیشانی بند یا زهرا میبستن و ساک جبهه بدستشون میدادن و میگفتن برو نگران خانه و بچه ها نباش... @AFKAREHOWZAVI