eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
715 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
187 ویدیو
15 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
«سیاست در گردش» ✍نرگس ایرانپور ظاهرا پیش از آنکه من سوار شوم بحث داغ شده و من درست وسط‌های دعوا رسیده بودم. راننده با حرص دنده را عوض کرد و گفت: " من سر حرف خودم هستم رأی بده نیستم مگه رأی من یه نفر کاری از پیش می‌بره؟" مسافری که کنار دست من نشسته بود نگاهش را از داخل آینه به راننده دوخت: مثل اینکه مرغت یه پا داره، بالأخره از ما گفتن هر یه رأی یه انتخابه و وقتی رو هم جمع شه می‌تونه تأثیر بذاره. مردی کنار خیابان دستش را بالا کرد و با نیش ترمز راننده سوار شد. محکم در را کوبید و نشست. راننده شاکی شد: __ آقا یواش چه خبره! مرد هم که دست کمی از راننده نداشت بلافاصله گفت: " بی خیال آقا با یه بار اتفاقی نمی‌افته." راننده کلافه گفت: " تا شب صد نفر مثه تو سوار می‌شن اگه بخوان همه این در و بکوبن که کار ما دراومده و باید هر شب هرشب بریم در رو روغن کاری کنیم." مرد کنار دست من انگار پاس گُل را گرفته باشد سریع گفت: " دیدی آقای راننده همین یه بار یه باره که یه اتفاق بزرگ رقم می‌زنه" @AFKAREHOWZAVI
بهترین شغل ✍️ آمنه امان زاده در دنیای امروزی برخی بر این باور هستند که خانم حتما باید یک شغل بیرون از خانه و یا تحصیلات آنچنانی داشته باشد تا دیده بشود و در اصطلاح غیر از این رو خونه نشینی و بد میدونن... ولی من با این حرف مخالفم خانم تو لباس اتو کشیده و تمیز همسرش تو محل کار و کلاس درس دیده میشه ...تو گلدونهای یاس و شمعدونی سرحال که بوش همه جای خونه رو برمیداره...تو کتابهای قصه تو اتاق بچه ها...یک مادر تو لقمه ی خوشمزه و تکالیف انجام شده بچه اش تو مدرسه دیده میشه ...تو ظرف کوچیک توت و خرمایی که تو کیف همسرش یواشکی جا میده... تو خونه مادرش وقتی میشینه یا حوصله حرفهاشو گوش میده ...تو صف مدرسه وقتی پسرش با اعتماد بنفس دعای فرج رو از حفظ میخونه دیده میشه...وقتی دخترش دیپلم افتخار میگیره یک زن بیشتر از همه ی اهل خانواده همه جا حضور داره فقط کافیه ما یک جور دیگه نگاه کنیم امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند جهاد زن خوب شوهرداری است... بهترین جهاد هارو زنها انجام میدهند چه اونموقع که با روی گشاده به استقبال همسر خسته میروند چه اونموقع که پیشانی بند یا زهرا میبستن و ساک جبهه بدستشون میدادن و میگفتن برو نگران خانه و بچه ها نباش... @AFKAREHOWZAVI
«ایستگاه سیاسی» ✍نرگس ایرانپور من که رأی نمی‌دم. این را گفت و نگاهش را انتهای خیابان کشید. گفتم: " خوش به حالت، حتما هیچ مشکل و ایرادی نمی‌بینی که بخوای درستش کنی." شاکی شد و با عصبانیت برگشت و به صورتم نگاه کرد: _ مشکل نمی‌بینم؟ از کجای مشکلاتم بگم، شوهر دیالیزی و پسر دانشجوی بیکار و... گفتم: خب بخشی از اینا که می‌تونه حل بشه به شرطی که همه همت کنیم. زیر لب غرغر کرد که اتوبوس چقدر دیر کرده و ادامه داد: _ این همه سال رفتیم و انتخاب کردیم چی شد پاشون گذاشتند رو دوش بدبخت بيچاره‌‌هایی مثه ما و قد کشیدن و زیر پاشون هم ندیدن. گفتم: " خب می‌شه با تغییر ملاک و درس گرفتن از تجربه‌ها یه انتخاب بهتر کرد. حل مشکلات، قدرت می‌خواد قدرت هم فقط و فقط در دستان ما مردمه. اگه بخواییم درست می‌شه. عصبانیت در نگاهش فروکش کرده و حرف‌هایش رنگ گلایه گرفت: _ آخه کدومشون راست می‌گن الان هزار تا وعده می‌دن خرشون که از پل گذشت یادم تو رو فراموش. گفتم: " حق داری مادر من ولی تنها راه علاج خواستن و انجام وظیفه است ما کار خودمون رو می‌کنیم دیگه بقیه‌اش با اونیه که تک‌تک رأی‌های مردم رو به امانت می‌گیره. سرنوشت هیچ ملتی تغییر نمی‌‌کنه مگر اینکه یک به یکیشون دست به زانو بگیرند و بخوان که اوضاع بهتر بشه." با آمدن اتوبوس دست به زانو گرفت و بلند شد: رأی می‌دیم این دفعه رو به امید بهتر شدن رأی می‌دیم. @AFKAREHOWZAVI
«جشنواره» ✍فاطمه میری‌طایفه‌فرد نگاه آدم‌ها به دنیای پیرامون خود، آینده آنان را رقم می‌زند. نگاه زیبابین و یا نگاه نقص‌بین. دنیا پر است از این دو مدل نگاه آدمی. هرکدام هم زندگی خود را دارند، موفقیت‌های خود را دارند و مسیر خود را طی می‌کنند. اما آن چه واقعیت است این است که قطعا در چگونگی پیمایش مسیر زندگی، این دو با هم فرق‌ دارند یک فرق اساسی در هویت و مضمون. امسال توانستم سه فیلم راه‌یافته به سودای سیمرغ را ببینم. هر سه در دنیای کارگردانان خود سیر می‌کردند و درون و نهان برگرفته از تخیلات نویسنده را تداعی می‌کردند. حتی نوع نگاه به مشکلات و مسایل، با تفکر کارگردان عجین شده‌بود. این‌که مشکل پیش‌آمده چطور حل شود هم در ذهن کارگردان و نویسنده فیلم رقم می‌خورد. به یک معنا فیلم همان نگاه کارگردان است که سمت و سو می‌یابد. سینمایی "نبودنت" در فضایی سیاه و سفید رقم می‌خورد، نه آدم‌های خوبش خوبند و نه رفتارشان درست است، اما در طول فیلم باید بپذیری که مثلا فلانی زن نجیبی‌است، چرا؟ از افعالش؟ نه! کارگردان اصرار دارد زبانی مخاطب را متقاعد کند و این یکی از ضعف‌های این فیلم است. "بهشت طبهکاران" هم بیشتر از سینمایی بودن سریالی‌است، انگار یک سکانس گم شده از سریال‌های تاریخی جناب جعفری جوزانی است که حالا قرار است دیده‌شود. حتی نقش اول زن هیچ تناسبی با نقش اول مرد که از قضا نامزد هم هستند ندارد. جناب جوزانی دلش نیامده برای نقشِ اول مرد که تاکید دارد ۲۳ ساله است، نامزدی غیر از دختر خودش انتخاب کند. همین کافی‌ست که مخاطب با دلخوری ادامه فیلم را ببیند. پاک کردن دین از وقایع ملی‌شدن صنعت نفت، خطای استراتژیک آقای کارگردان است. انگار دلش می‌خواسته صفحات مورد پسند خود از تاریخ را نشان دهد. فیلم سوم اما "آبی روشن" بود مثل نامش. در فیلم مشکلات از سر و کول نقش اول بالا می‌رود اما انگار هر کدام او را به نحوی رشد می‌دهد. کارگردان تا توانسته از نماد استفاده کرده و اتفاقا به موقع هم نمادها را به‌کار برده‌است. صحنه‌های فیلم سینمایی پر است از هم‌آوایی رنگ‌ها و این کار را قشنگ کرده‌است. اگرچه آبی روشن در جشنواره نتوانست به چشم داوران بیاید، اما اگر امسال سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران بود، قطعا او برنده بود. نگاه آدم‌ها به دنیای پیرامون خود، آینده آنان را رقم می‌زند. نگاه زیبابین و یا نگاه نقص‌بین. دنیا پر است از این دو مدل نگاه آدمی. حال خودمان تصمیم می‌گیریم که چگونه ببینیم؟ چگونه بنویسیم، چگونه دیدن‌های‌مان را فیلم کنیم؟ این چگونه دیدن آینده ماست در هر کسوتی که باشیم. @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خط مقدم ✍نرگس ایرانپور _ من که هر جور شده می‌رم. این را پارسا گفت و لگد محکمی زیر توپ زد. علیرضا پوزخندی زد و گفت: " چیه خیال کردی پشت لبت سبز شده و صدات کلفت شده دیگه همه جا قبولت دارن؟" پارسا سمت دروازه رفت و وسط آن، روی زمین تخت شد. کیان نگاهی به علیرضا کرد: _ می‌گم علیرضا، پارسا بدم نمی‌گه‌ها به امتحانش که می‌ارزه. علیرضا گفت: " بی خیال داش کیان مگه می‌شه فردا سه می‌شه، می‌شیم سوژه خنده تو محل." کیان، شانه‌ای بالا انداخته و سمت خانه رفت. با رفتن کیان، پارسا هم توپ را نوک پایش انداخته و از علیرضا خدا حافظی کرد. علیرضا صدایش را بلند کرد: چه می‌کنه پارسا بازیکن خوش نام کوچه لاله. ببینم فردا چه می‌کنیا نبینم زیر حرفت بزنی. پارسا از کنار شانه نگاهی به علیرضا کرد: خواهی دید. صبح که شد علیرضا، بیشتر از پارسا بی قرار بود. از کله سحر هزار بار با دوچرخه کوچه را بالا پایین کرد تا بالأخره سر و کله پارسا پیدا شد. علیرضا با دیدن پارسا در هیبت کت و شلواری که چهار پنج سال سنش را بالاتر نشان می‌داد پقی زد زیر خنده. پارسا با قدم‌هایی محکم و بلند خودش را به پیچ کوچه رساند و از گوشه چشم نگاهی به علیرضا کرد. علیرضا رکاب زد و خودش را به پارسا رساند: پس چی شد آقا پارسا تشریف نمی‌بری کار مهمت رو انجام بدی؟ پارسا با دست اشاره کرد که آرام حرف بزن: ساکت بابا این محل که همه من می‌شناسن می‌رم مدرسه خیابون بالایی. این را گفت و به سرعت از خیابان رد شد. پارسا از انتهای صف گردن کشید و به اول صف نگاه کرد. ده دوازده نفری تا نوبتش مانده بود. این پا آن پا کرد. دانه‌های عرق از پشت گردنش سر می‌خورد و کلافه‌اش کرده بود. نگاهی به ساعت استیلی کرد که هر لحظه ممکن بود از دستش سر بخورد‌. ساعت پدر به دستش سنگینی می‌کرد. عقربه‌ها کش آمده و تازه از هشت گذشته بودند. صف به آرامی جلو رفته و حالا پارسا بود که شناسنامه اش را به دست مردی می‌داد که با نگاهی صورتش را زیر و رو می‌کرد‌. پارسا دستی به یقه‌اش کشید و سرفه‌ای کرد. مرد در صورتش دقیق‌تر شد: به‌به آقا، دو سه سالی زودتر اومدی که پسرم. انگار کوهی از یخ روی سر پارسا آب شده باشد، عرق سردی از گوشه‌های پیشانیش دویدن گرفت. مرد سالخورده‌ای که پشت سر پارسا بود دست دراز کرد و شناسنامه را از مردی که پشت میز بود گرفت و در جیب پارسا گذاشت. مرد پشت میز نگاهی به مرد سر صف کرد: می‌بینی حاجی، آقا پسر عجله داره. مرد لبخندی زد و گفت: __ این با غیرتا از نسل همونایی اند که دست تو شناسنامه شون می‌بردن تا برن جبهه. خط مقدم همونه فرقی نکرده اون روز دفاع از خاک و امروز دفاع از حریم. @AFKAREHOWZ
«هِتِروکُرومیای حب و بغض» ✍زهرا سادات شمس مردی که جلوی دوربین نشسته حدود ۵۰ ساله است صورت استخوانی و ریش کوتاهی دارد اما چیزی که بیشتر در صورتش جلب توجه می‌کند چشم‌های هِتِروکُرومیایی اوست. اصطلاح علمی‌اش را می‌دانم چون چشمان دخترکم هم اینطور است. هتروکرومیا تفاوت رنگ چشم‌هاست. این تفاوت اختلالی در دیدن ایجاد نمیکند و واقعا زیباست. چشمان مرد یکی آبی، دیگری قهوه‌ای است. آرام و شمرده حرف می‌زند. به جز عین‌های شیرین و غلیظش فارسی را بدون لهجه حرف می‌زند از حُبش می‌گوید. من اسمش را حُب می‌گذارم تا روایتم را پیش ببرم. اما حب.... آن علاقه‌ای است که در تار و پود آدمی شکل می‌گیرد و انتخاب‌ها و تصمیمات را جلو می‌برد حب ریشه ی «سلمٌ لمن سالَمکم» است. اشک در چشمانش جمع می‌شود اما متین و استوار به حرف‌هایش ادامه می‌دهد. نامش علی خفاف است. معاون شهید ابومهدی بوده. همان که بعد از آن انفجار پنجشنبه، تکه تکه‌های بدن ها را جمع کرد و صندلی عقب ماشین خودش گذاشت. مستند که تمام می‌شود، یک دل سیر گریه می‌کنم انگار که همین الان جمعه ۱۳ دی باشد. دلم پر می‌شود گریه معمولاً سبکم می‌کند اما گریه‌های ۱:۲۰ فرق می‌کند. چیزی را در قلبم روشن می‌کند انگار دریایی در قلبم می‌جوشد. سنگینم می‌کند و قلبم را میکند. درونم قل قل می‌کند. دلش می‌خواهد از ظرف بیرون بریزد دیگر تحمل این همه جوشیدن ندارد. اسمش بغض است. یعنی نفرت، یعنی کینه، همان ریشه «حربٌ لمن حاربکم». بغضم هنوز می‌جوشد و خالی نشده. یک ضرب المثل آمریکایی می گوید: «انتقام غذایی است که باید سرد، سِرو شود» اما غذای ما از دهان افتاده و میلی به خوردنش نیست. می‌آیند و گاهی بر این بغض اضافه می‌کنند می‌کُشند، می‌بَرند، آتش می‌زنند و خون بر دل میکنند و من فقط می‌جوشم و سنگین‌تر می‌شوم. می خواهم مثل مرد، متین و استوار باشم اما نمی‌توانم سرخورده هستم دیگر هیچ آرامم نمی‌کند. آن موشک‌های باشکوه، با هشتگ کاپشن صورتی هم مثل چسب زخم است بر پیکری پاره پاره. تمامش از آن انتقام ماسیده سِرو نشده شروع شد. از آن ملعونین اجنبی و وطنی. در همین حال صدایی گیرا در من می‌گوید «به قله نزدیکیم» آرام می‌شوم. به صدا اعتماد دارم. دریا دوباره می‌جوشد این بار جای دیگر قلبم است. حب است. قلبِ هتروکرومیایی ام می‌جوشد. دلم گریه می‌خواهد از آنها که سبک می‌کنند. ۲۷دی @AFKAREHOWZ
«درد دندان» ✍راضیه کاظمی زاده چندی پیش که از درد دندان صبر و تحملی برایم نمانده بود، با هر زحمتی که بود بلاخره از دندانپزشکی نوبت گرفتم و پیش دکتر رفتم و طبق تشخیص داده شده چهار دندان پوسیده داشتم، که دو تا از آنها به عصب رسیده بودند! روی صندلی نشستم و دکتر بعد از بستن پیشبند مخصوص، کار خالی کردن دندانی که از همه بیشتر درد داشت را شروع کرد! همان موقع اخبار ساعت هفت از تلویزیون پخش می شد، خبر حاکی از افتخاراتی بود که ایران در زمینه ی موشکی توانسته بود، کسب کند! نمیدانم دکتر دندان مرا درست می کرد یا حواسش به خبر بود، مدام زیر لب حرفهایی می زد که بدلیل صدای دلخراش دستگاه چیزی از حرف هایش نمی شنیدم ، کمی که کارش با دستگاه تمام شد، صدایش را شنیدم که می گفت باز اینها شروع کردند به دروغ گفتن تا بار دیگر مردم زودباور ایران را بفریبند و آنها را به پای صندوق های رأی بکشانند! منشی نیز به کمکش آمد و هر دو تا می‌توانستند بحث و تحلیل کردند و من نیز این میان فقط شنونده بودم، تا میخواستم سخنی بگویم شلنگ داخل دهانم مانع میشد، درد و خونریزی دندان از یک طرف و حرف های ناحساب دکتر و منشی اش از طرف دیگر ذهنم را آشفته کرده بود! همش از زمان شاه تعریف می‌کردند! از خوبی‌های آن روزها ! یکی نبود به آنها بگوید مزیت های آن زمان چه بود که اکنون ما نداریم؟! غیر از این است که ما در زمان شاه جیره خور آمریکا بودیم و حتی سگ آمریکایی ارزش و اهمیتش بیشتر از جان یک ایرانی بود! چه زود همه چیز را فراموش کرده بودند! گفتگوی بین دکتر و منشی به این ختم شد که ما امسال رأی نخواهیم داد! ناگهان صدایی آشنا از بیرون گفت: چرا رأی نمی‌دهید، مگر آینده کشور برایتان مهم نیست؟! دکتر در جواب گفت:« کدام کشور، دولت و کشوری که خون مردم را به شیشه کرده‌اند و به جای برطرف کردن مشکلات کلان اقتصادی به دختران و حجاب آنان گیر داده اند! مگر رأی و انتخاب من اهمیتی دارد؟! من همان بار اول که به جمهوری اسلامی رأی دادم اشتباه کردم و دیگر این خطایم را تکرار نخواهم کرد! مگر ما در این چند سال چه پیشرفتی داشتیم تا دلخوش باشم؟!» آن صدای آشنا گفت:«چگونه میتوانی پیشرفت های موشکی ایران را نادیده بگیری؟! زمانی بود که ما برای تهیه سیم خاردار محتاج دیگران بودیم و حال ایران جزء چند کشور اولی است که از نظر هسته ای حرفی برای زدن دارد و دلیل اینکه آمریکا دنبال گرفتن ایران است، همینه!» دکتر پوزخندی زد و گفت:« دلت را به دروغ های اینها خوش نکن جوان، تو چه میدانی که در کشور چه میگذرد؟!» او در جواب گفت:« شما بگو تا برایم روشن شود!» چند لحظه ای سکوت بر فضا حاکم شد! آن جوان که همسرم بود! سکوت را شکست و گفت :«شاید ایران هنوز به اندازه ی آمریکا بزرگ و قدرتمند نشده، اما در این چند سال به خوبی توانسته است معادلات آنها را برهم بریزد و آسایش و امنیت را برای مردمش به ارمغان آورد، امنیتی که در کمتر کشوری دیده میشود، چگونه شما ایران را با کشوری مقایسه می کنید که در زمان کرونا مردم بی گناه خود را تنها به جرم بیرون آمدن از خانه تیرباران می کردند؟!» دکتر گفت:« آنها دروغی بیش نیست، گول خبر هایی که ایران از وضع آنان میدهد را نخور!» همسرم خنده ای کرد و ادامه داد:« دکتر جان شما خودت را به خواب زده ای، حرف های ما را میگویی دروغ و آنوقت خبرهای شبکه های معاند آنها را درباره ی اوضاع ایران باور می‌کنی ؟! کمی فکر کردن بد نیست! ایران ما هر چقدر هم که مشکلات داشته باشد کشور ماست و ما باید به خاطر کشورمان رأی دهیم تا بهتر زندگی کنیم!» اگر حسی به وطنت و خاک آن نداری پس تو بیگانه‌ای هستی که در خاک من نفس می‌کشی!» دکتر همچنان زیر لب غرغر کنان چیزهایی می‌گفت! ناگهان با صدایی نسبتا بلند گفت:« من با آخوند جماعت حرفی ندارم!» همسرم اما دست بردار نبود و اینچنین ادامه داد:«شما که دکتر دندانپزشکی هیچ میدانی که در آمریکا به دلیل هزینه های بالای درمان کسی نمی تواند خدمات دندانپزشکی دریافت کند و آنجا کارو بار دندانپزشکی چندان رونقی ندارد، حال آنکه شما در این خاک و مملکت توانسته ای علاوه بر مطب قم، مطلبی در تهران نیز دایر کنی؟! اینها را چگونه بدست آورده ای؟! غیر از این است که با حمایت این مملکت به اینجا رسیده ای؟! پس بی انصافی در حقش نارواست!» سکوت بدی بر فضا حاکم شده بود! به قدری سکوت ادامه داشت که صدای نفس های یکدیگر را می شنیدیم! به سمت میز منشی رفتم و با پرداخت هزینه ی دندانم سکوت را شکستم! همسرم نیز به سمت دکتر رفت و با دست دادن به او خداحافظی کرد و هر دو از مطب بیرون آمدیم! @AFKAREHOWZ
«خیلی طبیعی است..» ✍زهرا نجاتی مگر می‌شود کسی قامت بلند جوانش راببیند و قند توی دلش آب نشود؟ یا مثلا دختر دلبرش را در لباس عروس، سبیلهای سبزشده‌ی پسرش را، و اندام در هم پیچیده جوانش را. البته که این حظها دنیایی است و جذابترش وقتی است که هیمن جوان مودی آداب باشد و دانا و خداشناس. وه که چه لذتی دارد داشتن و دیدن و اصلا دویدن برای چنین جوانی. هرچقدر بیشتر بهتر. خود به خود شوق و انگیزه را توی رگ‌های پدر ومادر، توی رگ‌های اجتماع، البته که باید توی رگ‌های مسیولین، سرازیر می‌کند. ❇️پس طبیعی است دشمن کشوری که این موج منابع انسانی کارآمد را دارد، مدام نقشه بچیند برای 🔹 کم کردنشان با اغفال مادر وپدرها برای فرزندآوری 🔹 اغفال جوان با انواع و اقسام راه‌ها حواس‌پرتی‌هایی از جنس تسخیر ذهن و قلب با هرچه که بشود با نیازهای اولیه پاسخ نگرفته با ناامیدکردن و سیاه نمایی با ایجاد مشکلات اقتصادی و.. دم انتخابات، توی بوق ناامیدی بدمد. موقع کار که می‌شود، مدام از نبودنش حرف بزند، موقع تحصیل کم بودن امکانات را پررنگ کند و مدام و مدام، چرخه معیوب ناامید کردن وسیاه‌نمایی بگردد و بگرداند. ❇️طبیعی است وقتی کشوری این همه جوان پای کار، داشته باشد، دشمنش بیاید وسط و بخواهد از هر آب گل‌آلودی به نفع خودش، ماهی بگیرد. ❇️امازهی خیال باطل.جوانان این مملکت، پای حاج قاسم و وصیتش، جان می‌دهند. ❇️مردانگی را از همان بابا نان داد، مشق کرده‌اند و ❇️ناموس و غیرت به وطن را از زمان به نخل بسته شده دختران کنار اروند و کارون، آموخته‌اند. ❇️عشق به وطن را اینها با خون و عشق و اشک، از مادر به ارث برده‌اند و مرگ بر امریکا را به عنوان ذکر مقرب، انجام می‌دهند. ❇️این جوانان تکیه بر نام بلندعلی اکبر حسین علیهماالسلام زده‌اند و برای رساندن پرچم انقلاب به دست مولایشان، آستین بالا زده و تا رسیدن به هدف، از پا نخواهند نشست. و ما قطع، نُه روز دیگر در انتخابات و در تمام عمر درعرصه‌های فرهنگی و علمی، این را خواهند و خواهیم دید. @AFKAREHOWZ
معروفای بی صرفه! ✍مریم حمیدیان چند بار دیگر باید از سوراخ سلبریتی‌ها گزیده شویم تا بی‌صرفه بودنشان اثبات شود؟ از قبل ماجرای اعدام آن جوانی که به حرف این‌ها راهی خیابان شده بود هم می‌شد فهمید این جماعت چه رفتار منافق گونه‌اي دارند و چه راحت پشت هشتگ هایشان پنهان می‌شوند. سال‌ها قبل اکثر این جماعت گفتند صدا‌ سیما مردمی نیست، حکومتی است، نگاه نکنید عوضش صداوسیما دیگر حکومت ها را دنبال کنید! و در عمل هم تعداد زیادشان نشان دادند هروقت بتوانند فرار می‌کنند که بروند در صداوسیمای حکومت های دیگر جولان دهند. بعد گفتند سرود ملی و تیم فوتبال هم از آن ما نیست، رهایش کنید، لیگ اروپا را ببینید. طنز حمایت از مردم را اینطور ادامه دادند که با حکومت قهر کنید و رای ندهید. حتی در ماجرای کرونا، هشتگ زدند و از خارجی‌ها خواستند واکسن بفرستند. در اکثر احکام قضایی مربوط به اعدام مجرمان دخالت کردند و داغ سنگینی به دل خانواده عزیز از دست داده‌ها گذاشتند. همین ماجرای کمپانی کوروش هم ثابت کرد جایی که پول باشد بیشتر سلبریتی‌ها به فکر خویش هستند نه مردم. سالیان زیادی است سلبریتی ها کارنامه سیاهی از خود به جای گذاشته اند. آیا وقت آن نرسیده قوه قضائیه حداقل صفحات این افراد را ببندد و آن‌ها را از پشت هشتگ هایشان بیرون کشد؟ آیا وقت آن نرسیده، ما مردم اختیار فکر و عمل خود را از دست این افراد گرفته و صفحاتشان را دنبال نکنیم؟ حالا که در آستانه انتخابات ۱۱ اسفند هستیم، فرصت بسیار خوبی است که بر عکس حرف این‌ها عمل کنیم. قطعا ما خیر و صلاح خود را بهتر می‌دانیم. @AFKAREHOWZ
. گفتگویی در مورد کتاب سپیدار، نوشته سرکار خانم اشرف پهلواني https://hawzahnews.com/xcHFF @AFKAREHOWZAVI
«مادر سید مصطفی» ✍فاطمه میری طایفه فرد مادر سید مصطفی چقدر نشسته پای روضه‌ مادران کربلا خدا عالم است. پسرش با چند تا از رفقایش رفته‌بودند جبهه. ۱۹ ماه از جناره پسرش خبری نشد تا وقتی که شروع کردند به تفحص هویزه و استخوان‌هایی که زیر شنی تانک‌های بعثی‌ها له شده‌بودند، حالا باید شناسایی می‌شدند. تفحص رسید به استخوان‌‌های شهید سید مصطفی مختاری. به مادرش خبر دادند که یوسفت دارد برمی‌گردد. مادر گفت: غیر از پسرم بقیه دوستانش را پیدا کردید؟ جواب منفی بود. -فقط پسر شما، بقیه دوستاشو پیدا نکردیم. مادر کمی فکر کرد و گفت: هر وقت که دوستاشو هم پیدا کردید جنازه بچه منو هم بیارید. من تو محل آبرو دارم. با این مادرا نشست و برخاست می‌کنم، نمی‌خوام غصه‌دار بشن. نمی‌خوام چیزی که در راه خدا دادم رو پس بگیرم. هروقت دوستاش پیدا شدن مصطفی رو هم برگردونید. ◽◽◽◽◽ تا همین حالا شهید تأیید هویت شده، از شهر سربداران، سبزوار جا خوش کرده در گلزار شهدای هویزه. مادرش اما عجب دلی داشت و عجب معامله‌ای کرد. ما چه بخواهیم، چه نخواهیم، چه بدانیم و چه ندانیم تا ابد مدیون این مادرانیم. مادرانی که برای ارزشی بالاتر، فرزند فدا می‌کنند و ام وهب وار حتی منتظر استخوان‌های فرزند هم نمی‌شوند. مادر سید مصطفی شک نکرد. درست است که ما در حداقلی‌ترین کار برای این خاک مثل رأی دادن شک بکنیم؟ @AFKAREHOWZ
«معترض مصلح» ✍محدثه زندی ایرانیان در حالی به انتهای سال 1402 نزدیک می‌شوند که هنوز بار اتفاقات سال 1401 را به دوش می‌کشند. در تحلیل اتفاقات سال 1401 برخی تلویحا به دو گروه طرفدار نظام و معترض به نظام اشاره کردند و چنان از «مردم هم نظام را دوست دارند و هم معترض هستند» صحبت کرده‌اند که گویی این دو با هم قابل جمع نیستند، غافل از اینکه یکی از دست‌آوردهای نظام تربیت انسان معترض است! مشکلات و مسائل چیزی است که در همه نظامات و کشورها وجود دارد آنچه در بسیاری از کشورها وجود ندارد، مردمی حساس به این مسائل است. یعنی وجود افرادی «غیرخنثی، فعال و حساس» که به خاطر فساد و رانت، رگ گردنشان باد ‌کند و به خاطر تعرض به زن غیرتی شوند و به خاطر بی‌عدالتی، فقر و... آتش ‌به جانشان بیافتد. قطعا تربیت انسان‌های حساس و غیر‌خنثی از برکات جمهوری اسلامی است. قبل از انقلاب قاطبه مردم نسبت به فساد دستگاه حاکم حساسیتی نداشتند و گاهی، بعضی حتی نمی‌توانستند حاکمِ بدون فساد را تصور کنند. آنها دچار تبعیض شدید، فاصله طبقاتی و فقر و فساد و استعمار بودند، اما جز چند مورد استثنایی نسبت به اوضاع حساس نبودند و انسان‌هایی بدون کنش‌گری بودند. نه‌تنها در گذشته خودمان، بلکه در بسیاری از کشورهای به اصطلاح توسعه یافته‌یِ دنیا، شاهد مردمی هستیم که بعد سال‌ها اختلاف طبقاتی و حاکمیت اقلیت ثروتمندِ قدرتمند، فقط در دهه‌های اخیر به حرکات اعتراضی دست‌زده‌اند. برخی از آنها اشرافیگری و تجملگرایی را نه عیب می‌بینند نه به آن اعتراض می‌کنند. استعمارِ کشورهای پیشرفته را فراموش کرده، به زندگی حداقلی راضی هستند. در چند سال اخیر و در برخی کشورها است که اعتراض‌های جسته و گریخته‌ای را نسبت به نظام سرمایه‌داری، تبعیض و بی‌اخلاقی و فساد مشاهده می‌کنیم. در حالیکه در جمهوری اسلامی شاهد رویش انسان‌های حساس و معترض هستیم. پس یکی از برکات انقلاب تربیت انسان‌های حساس نسبت به عدالت، ساده‌زیستی و عدم فساد و رانت و ..است، اما جمهوری اسلامی فقط معترض نمی‌خواهد بلکه نسل «معترض مصلح» می‌خواهد، نسلی که برای خود سهمی در اصلاح مسائل قائل باشد، و در مقابل، دشمن دنبال تربیت نسل معترض غرغرویِ تنبل است. شاید بتوان گفت بخشی از ثمره‌ی این تربیت در حوادث سال1401 دیده شد. معترض نق‌نقو دنبال اصلاح نیست، توهم دارد با توئیت‌زنی و اینستاگرام‌نشینی و با چهره‌ی‌روشنفکری گرفتن و مدام بر طبل مشکلات کوفتن، می‌تواند ابراز وجود کند. این افراد به راحتی مورد سوء‌استفاده اغتشاشگران و آشوب‌گران قرار می‌گیرند. (واژه‌هایی که برخی از داخلی‌ها اصرار دارند از آن استفاده نکنند، همان‌طور که ابا داشتند از واژه دشمن استفاده کنند. آنها با پاک‌کردن این کلمه از تحلیل حوادث سال گذشته سعی‌کردند اتفاقات را فقط اعتراض جا‌بزنند و برای نظام، در برخود با اغتشاش‌گران، هزینه‌سازی کنند.) اما «معترض مصلح» با وجود همه اعتراض‌هایش به اصل و کلیت نظام پایبند است، امید دارد و به سمت اصلاح حرکت می‌کند. او آدم توییتری و اینستاگرامی نیست که فقط عیب‌ها را برجسته کند و چشم بر پیشزفت و نکات مثبت ببندد و دنبال‌کننده جمع‌کند. معترض مصلح فقط مشکلات را ردیف نمی‌کند بلکه «نقطه‌زنی‌کرده» و برابر ظرفیت و توانایی‌اش در اصلاح مورد اعتراض می‌کوشد. اگر به نبود آب شرب در برخی مناطق اعتراض دارد به جای اغراق در پست‌ها و جذب دنبال‌کننده(فالور) به بهانه‌یِ تشنگی مردمِ مستضعف، به سراغ مدیران می‌رود و از آنها مطالبه می‌کند و اگر مدیران جوابگو نباشند، خود بیل و کلنگ برمی‌دارد و در اقدامی جهادی آب شرب را به منطقه مورد نظر می‌رساند و اگر به خصوصی‌سازی فلان شرکت اعتراض دارد، تجمع کارگران را هدایت می‌کند، تشکل‌های دانشجویی، بسیج، امام جمعه و غیره را به کار می‌گیرد تا مشکل را حل کند. معترض مصلح غرغرو و مجازی‌نشین، نیست. حساس، مسئولیت‌پذیر و فعال و کنش‌گر است و هزینه‌های احتمالی اعتراضش را می‌پذیرد. به نظر می‌رسد اگر معترض مصلحِ توانمند هدایت اعتراضات مردمی را بعهده بگیرد، می‌توان امید داشت که اعتراضات در مسیر درست هدایت شود. در خلاءِ رهبری معترض مصلح است که اغتشاشگران فرصت سوء‌استفاده از اعتراضات مردمی را پیدا می‌کنند و راه را بر اصلاح مسائل می‌بندند. 🍃ادامه دارد... @AFKAREHOWZ
ادامه‌ی «معترض مصلح» ✍محدثه زندی موارد گفته شده اصلاحات و کنش‌گری جزئی است. اما کشور به اصلاحات کلان احتیاج دارد، مثل اصلاح قوانین یا اصلاح برخی ساختارها یا نحوه اجرا، که بیشتر در اختیار مجلس و دولت هست. در این موارد معترض مصلح با «برگه رای» راه را برای اصلاح امور کلان می‌گشاید. انتخابات یک مسیر عاقلانه، قانونی، موثر و مقتدرانه برای اصلاح امور کشور است. همان‌قدر که معترض نق‌نقو با شک به صندوق رای نگاه می‌کند و گاه از آن دوری می‌جوید، معترض مصلح به آن به عنوان یک فرصت نگاه می‌کند و برای آن مشتاق است. او اعتراض خود را نه با آتش‌زدن اموال مردم، شکستن شیشه و آسیب به اموال عمومی بلکه با برگه رای نشان می دهد. انتخابات فرصت جدی برای اصلاح در اموری زیربنایی و کلان است که فقط چهارسال یکبار رخ می‌نماید. معترض مصلح هوشیار این فرصت را از دست نمی‌دهد و معترض نق‌نقو تحت تاثیر دشمن با نقابِ دلسوز، از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کرده، فرصت مشارکت در حل مسائل کشور را از دست داده و برخلاف مدعایش، عنصری خنثی و حتی منفی برای کشور می‌شود، که بدون آنکه بداند، دشمن برای پیشبرد اهدافش روی او حساب می‌کند. برای مُصلح انتخابات فقط رای به یک فرد نیست، «نه» به وضع کنونی و «آری» به تغییر در مسیر رشد و صلاح است. @AFKAREHOWZ
. سرکار خانم اعظم ابوالحسن عراقی، پژوهشگر و مدرس حوزه در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری حوزه عنوان کرد: لینک خبر👇 https://hawzahnews.com/xcHLj @AFKAREHOWZAVI
. 🔖آنچه در جلسات ساهور می گذرد آنچه در جلسات ساهور می گذرد، نیاز هر دانش آموخته‌ی تاریخ است. به نظر می رسد فضاهای علمی و دانشگاهی دخل و نقشی در فهم تاریخی جامعه ندارند. تکیه بر نظریه ها و موضوعات علمی و روش های صرف پژوهشی ،نخبگان تاریخ را به خود مشغول کرده و از دنیایی که نویسندگان داستان ها و رمان های تاریخی برای مردم ساخته اند بی خبرند! این درد تا مغز استخوان تاریخ رخنه کرده و هیچ صدای اعتراضی از دانش آموختگان و اساتید تاریخ بلند نمی شود. تحریف، جعل، تخریب و غلو در داستان‌ها و رمان های تاریخی، فراوان است و همه سکوت کرده اند. انجمن ساهور می خواهد قوه عاقله ای در حوزه رمان ها و داستان های تاریخی تشکیل دهد؛ از اساتید و عالمان تاریخ که این سکوت را بشکنند. ساهور می خواهد نویسندگان و ناشران آثار تاریخی، سرشان را بلند کنند و ببینید زیر نظر هستند و به خود اجازه ندهند بدون دانستن زمانه، زمینه و شناخت کامل و دقیق دوره های تاریخی، اقدام به نگارش و چاپ اثر کنند. در این راستا «ساهور » دست همه‌ی دلسوزان و اهل اندیشه و قلم را می‌فشارد و تقاضا دارد در این مبارزه، همراه و همگام شوند. 👈به « انجمن علمی‌ ادبی ساهور» بپیوندید. 🌐https://eitaa.com/bouath
«مثل آنها» ✍زهرا نجاتی ❇️هر قدر فکر می‌کنم، دلیلی غیر از عشق به قد کشیدن جان و روح آدمها، نداشته که امثال شهید زین الدین خبر بدهند از اینکه اگر شب جمعه یادش و یاد شهدا کنیم، مارا پیش اباعبدلله(علیه السلام) یاد می‌کند. 🔹اول که عجب اعتقاد راسخی به اینکه شهید همنشین اباعبدلله است در شب جمعه. 🔹و دوم اینکه شهدا تک خوری بلد نبودند. جامع اندیش بودند برای آدم‌هایی با افق نگاه آنها، بد و خوب بودن فعلی ما چندان مهم نیست، رشد کردنمان مهم است. مهم نیست که چقدر عقب افتاده‌ایم؛ می‌خواهند دست بگیرند، می‌روند که کار راه بیندازند. 🔹برای همین است که شهید صفری و خیلی‌های دیگر قول شفاعت می‌دادند و قول کار راه انداختن. 👈این یعنی نه تنها خودشان یقین داشتند به اینکه شهادت چه جایگاهی دارد، بلکه تلاش می‌کردند هم برای بقیه جا بیندازند، هم قصد داشتند دستگیری کنند. 🔹حال آنها با حال آدم‌ی از جنس من، که اگر هم برای شهادتش دعا کند، از جنس احتیاج به بخشش گناهانش است، فرق می‌کند. 🔹هرچه که بوده آنها همین قدر جانفدای اجتماع بودند. نگاهی شبیه انبیا و اهل بیت داشتند که برای نجات آدمها نه تنها بروند که از آن سوی عالم هم دستگیری کنند. و کسی چه می‌داند شاید یک درس از آنها این باشد که جامعه نگر باشیم و جامع نگر. دلسوز جامعه باشیم و رشد اجتماعی. 🔹حالاتصور کن آنها اگر در فضای کنونی کشور بودند، در بوق ناامیدی می‌دمیدند و مثل بعضی کوتاه نظران، دم از طلبکاری و ضایع شدن خونشان می‌زدند یا تلاش می‌کردند اوضاع را بهبود ببخشند و برای آن از انتخاب خوب و مطالبه پس از انتخابشان دم می‌زنند؟! 🔹 فکر می‌کنم حس عشقشان به مردم، باعث می‌شد دومی را انتخاب کنند. طبیعتا اگر کسی علاقه‌مند آنهاست باید به عشق ملت و میهن، همین انتخاب را بکند. یادمان باشد 👈انتخاب آخرین کار ما نیست؛ بلکه مطالبه پس از انتخاب، از فرد فرد نمایندگان، به همان اندازه مهم است. اگر کسی به دنبال اصلاح رویه است. 👉 و همین. شادی روح امام و شهدا و مادرها و پدرهای زیرخاک، صلوات @AFKAREHOWZAVI
🔖وقتی انتخاب نکنی... ✍آمنه عسکری منفرد یادش بخیر! وقتی ما دهه شصتیا دبستانی بودیم، ایام دهه فجر رنگ‌وبوی خاصی داشت. از هفته اول بهمن‌ماه، شور و شوق عجیبی در مدرسه به پا می‌شد و بچه‌ها با اشتیاق فراوان تلاش می‌کردند تا مسئولیتی را برای دهه فجر بر عهده بگیرند؛ از تهیه‌ی وسایل تزیینی مثل کاغذ رنگی، پرچم کاغذی و بادکنک گرفته تا شرکت در گروه سرود، تواشیح و پذیرایی... این‌همه شور و شوق بچه‌ها تا پایان جشن ۲۲ بهمن هر سال ادامه داشت، بعد هم با یک فاصله‌ی کوتاه، دوباره بچه‌ها با حال‌وهوای عید نوروز و پیک شادی نوروزی، شاداب و سرحال و سرزنده بودند و برای تعطیلات لحظه‌شماری می‌کردند. آن ایام، شور و نشاط و هیجان در مدرسه غوغا می‌کرد و البته معلم‌ها، خصوصاً مربی پرورشی همیشه سکان‌دار اصلی بود و بچه‌ها را برای برگزاری هرچه بهتر مراسم هدایت می‌کرد، اما در سال‌های اخیر خصوصاً بعد از ایام کرونا که دانش‌آموزان خصوصا بچه‌های دهه هشتادی به‌بهانه‌ی آموزش مجازی، با فضای مجازی خو گرفتند و شادیشان هم مجازی شده، جشن‌های دهه فجر دیگه مثل دهه فجرهای قدیم برگزار نمی‌شود. بچه‌ها هم مثل قدیم‌ترها، اشتیاقی برای حضور در کارهای فرهنگی ندارند، مگر با تشویق و امتیاز ... من که به عنوان یک مادر، هنوز کودک درونم را شاداب و فعال می‌‌‌بینم و دلم می‌خواهد بچه‌های این آب و خاک با هویت ملی و فرهنگی‌شون آشنا بشوند و رشد کنند ، با معلم پرورشی مدرسه دخترم صحبت کردم و برای کمک در کارهای فرهنگی جشن پیروزی انقلاب در مدرسه، اعلام آمادگی کردم؛ اما انگار ایشون هم بدجوری در فضای جدید غرق شده بود و بعد از این‌که صحبت‌های پر از حرارت من را شنید ، با آرامش گفت: « خانم عزیز! الان دیگه مثل قدیم‌ها نیست. نه‌فقط مدرسه‌ی ما، بلکه بقیه‌ی مدارس هم همین اوضاع رو دارن. نهایتا روز ۲۲بهمن برای بچه‌ها یک جشن درنمازخانه می‌گیریم. تزئینات برای همونجا کافیه، پذیرایی هم شیرکاکائو و کیک ... » اما من قانع نشدم و مصمم شده بودم حتما این اوضاع کسل‌کننده را تغییر بدهم، تا شروع دهه فجر چند بار دیگر به مدرسه رفتم و گفتم که می‌توانم برای جشن‌ها در تزیینات کمک کنم و یا متن سرود آماده کنم و برای پذیرایی با کمک مادرهای دیگه ساندویچ یا آش بپزم، حتی پیشنهاد دادم که خودم برای جشن مسابقه طراحی می‌کنم، اما استقبال چندانی نشد ... من ناامید نشدم و موضوع را با مسئول انجمن مطرح کردم. بعد از صحبت‌های طولانی، بالاخره علت را جویا شدم و خواستم که رسما در کارهای اجرایی سهیم بشوم، اما پاسخ مسئول انجمن من را تکان داد. ایشون با صراحت گفتند: «اگر دوست دارید در تصمیمات مؤثر باشید، بهتره عضو انجمن مدرسه بشید یا اگر می‌تونید سال دیگه افرادی رو انتخاب کنید که برای کارهای فرهنگی اولویت قائل بشن. اعضای فعلی انجمن که با رأی اکثریت انتخاب شدن، بیشتر برای تعمیر ساختمان مدرسه و امور رفاهی هزینه می‌کنن نه کارهای فرهنگی و این مورد اعتراض خیلی از مادرهای شبیه شماست که دوست دارن بچه‌هاشون با انقلاب و فرهنگ ملی کشورشون آشنا بشن. اما متاسفانه موقع انتخابات انجمن معمولا والدینی که دغدغه‌ی فرهنگی دارن، یا کاندید نمیشن یا رای بالایی ندارن...» با این صحبت‌های نماینده انجمن یادم افتاد که من در انتخابات انجمن مدرسه، چون تحقیق نکرده بودم و کسی را نمی‌شناختم رأی ندادم و به خاطر مشغله کاری زیاد، خودم هم کاندید نشدم. همین موقع بود که یاد این جمله‌ی معروف افتادم که «وقتی انتخاب نکنی، دیگه حق اعتراض نداری، چون دیگران برات انتخاب می‌کنن و تو مجبوری تبعیت کنی!» @AFKAREHOWZAVI
. 🔰فاطمه شکیب رخ، نویسنده و پژوهشگر تاریخ اسلام و تشیع در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری حوزه عنوان کرد لینک خبر 👇 https://hawzahnews.com/xcHMK: @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«بلای عظیم» ✍طیبه فرید توی کوچه پس کوچه های دمشق زن ها و دخترهای سوری را با یک الله اکبر بر خودشان حلال می کردند و مردها و پسرها را تیرباران .اثری از زندگی نمانده بود.کأنه مصداق این آیه بودند که یذبحون ابنائکم و یستحیون نسائکم! صدای مخالفان مردمی دولت بشار که تا چند وقت قبل خیابان ها را قرق کرده بودند خاموش شده بود.آخر یا کشته شده بودند یا آواره....برای داعش و خارجی ها توده ی مردم اعم از موافقین و مخالفین بشار فرقی نداشت.حالا سوری ها مصداق و فی ذالکم بلاء من ربکم‌ عظیم بودند.اختلاف و لجبازی بلای عظیمی بود که دامن همه مردم را گرفت.داعش از زمین و اسراییل از آسمان شهر را ویران کرد.رد چکمه غریبه ها همهجای شهر بود حتی روی دیوارها و هوایی که نفس میکشیدند. شب های زیبای دمشق شده بود جهنمِ ارواح.... مسلمان و مسیحی و ایزدی همه پایمال شدند.این سرنوشت طبیعی سرزمینی بود که ملت پشت حاکمیتش را خالی کردند. اگر خواستید رأی ندهید!ندهید فقط چند سال بعد ملت های دنیا برای درس عبرت شدن مردمشان چیزی شبیه این متن را می نویسند،فقط به جای دمشق می گذارند تهران ،شیراز ،اصفهان....و به جای سوریه می نویسند ایران. @AFKAREHOWZAVI
. علوم، فلسفه، انتخابات ✍زینب نجیب خیلی سردم بود. سَرَم را به سمت بوخور برده بودم و به برکت هوای گرم و مرطوبش چند ثانیه‌ای سرفه‌هایم قطع می‌شد. بی‌حال‌تر از آن بودم که بچه‌ها را راهی کنم. خودشان آماده شدند و در را باز کردند تا به مدرسه بروند. اما مثل همیشه سر اینکه کی زودتر کفشش را می‌پوشد، دعوایشان شد. همین باعث شد تا هوای سردی به اتاق گرم و مرطوب من نفوذ کند. سرفه نمی‌گذاشت تا اعتراض کنم. تو همین وضعیت بودم که یاد معلم علوم دوره راهنمایی خودم افتادم. یکبار پرسید:"بگید ببینم سرما میاد داخل و باعث میشه که ما سردمون بشه یا گرما میره بیرون و ما سردمون میشه"؟ اون روز قاطعانه جواب دادیم:" خب معلومه سرما میاد". اما بعدترها فهمیدیم که اصلا سرما وجود ندارد. آنچه وجود دارد، گرماست. و سرما، نبودن گرماست. به هر میزان که گرما کم شود ما احساس سرما می‌کنیم. نبود هوای گرم باعث می‌شود تا ما احساس کنیم هوا سرد است. اگر فلسفی بخواهیم بگوییم؛ اینطور میشود که؛ اصالت با گرماست و سرما فقط یک اعتبار است. بچه‌ها رفته بودند و در بسته شده بود. دیگر دری باز نبود تا گرما خارج شود. با همان وضعیت از یادآوری این خاطره خنده‌ام گرفت. اما جالب‌تر اینجا بود که در همان وضعیت یک رابطه‌ای بین این موضوع علمی با انتخابات کشف کردم. امنیت در یک کشور مثل گرما می‌ماند اگر بر اثر رفتارِ ما دری باز شود، امنیت به خطر می‌افتد. ناامنی وجود خارجی ندارد. این امنیت است که کم می‌شود و ما احساس ناامنی می‌کنیم. حالا دستگیره‌ی این در به دست چه کسانی‌ست؟ اگر انتخاب نکنیم یا بد انتخاب کنیم ممکن است مثل برخی ادوار دیگر دری باز بماند. امنیت‌ها و ناامنی‌ها همگی درون‌ساز است نه برون‌ساز. این انتخاب ماست که تعیین می‌کند. @AFKAREHOWZAVI
مسئولان نوکر مردم‌اند ✍موسوی باردئی با صدای صوت حاج قاسم به خود آمد کتابش را بست و به سمت صدا حرکت کرد. مغازه ای مجلل نبش یکی از خیابان های بالای شهر،ستاد انتخاباتی یکی از نمایندگان مجلس بود. قدم هایش را تندتر برداشت تا از پذیرایی پر و پیمان آن ستاد جا نماند. جلوتر که رفت همهمه ی مردم در گوشه ی خیابان توجه او را به خودش جلب کرد. به سمت آنها رفت و دید مسئول ستاد با صدای بلند سر پیرمرد فریاد می کشد و به او می گوید((چه کسی به تو گفت روی این صندلی بنشینی.اصلا تو را چه به این ستاد!!برو به دست فروشی ات برس.این صندلی جای آقای فلانی است)) آقای فلانی هم که با کت و شلوار مشکی براق و مارک دارش تماشاچی این داستان بودبا پوزخندی به کنار دستی اش اشاره کرد که صندلی مرا تمیز کن. او که تاب دیدن این صحنه را نداشت دستان یخ زده ی پیرمرد را گرفت و لباسش را تکاند.جوراب های ریخته شده ی روی زمین را برداشت و مرتب کرده داخل کیف دستی آن پیرمرد دوره گرد گذاشت. رو به مسئول ستاد کرد و گفت((عکس حاج قاسم را از گوشه ی دیوار ستادتان دربیاورید.عمل شما زمین تا آسمان با رفتار سرداردلها تفاوت دارد.)) نماینده عزیز فرمایش حضرت علی علیه السلام را که فرمودند:((حکومت وسیله آب و نان نیست بلکه امانتی است برای خدمت به مردم)) را سرلوحه ی کارهایتان قرار بدهید و یادتان باشد مقام معظم رهبری فرمودند:((مسئولان کشور نوکر مردم اند)) این مردم با همه ی مشکلات و سختی ها پای نظام و آرمان هایش ایستادند.پس شما هم پای آرمان های شهدا بایستید. @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. انتخاب درست =رسیدن به هدف ✍موسوی باردئی بدون هیچ تعصبی دنبال یک دلیل قابل لمس برای شرکت در انتخابات بودم.ذهنم قفل شده بود.چادر را سر کرده و به قصد پیاده روی، درب خانه را بسته و به سمت آسانسور حرکت کردم. وارد آسانسور که شدم نوشته ای توجه ام را به خودش جلب کرد. اگر هیچ کدام از دکمه ها را انتخاب نکنید در همین جایی که هستید متوقف می شوید و به جایی که می خواهید نمی رسید. جمله ی کوتاه و پرمعنایی بود‌. گاهی اوقات برای کارهایمان نیاز نیست آسمان و ریسمان به هم ببافیم.همین تجربیات ساده ی روزانه می تواند تلنگر خوبی برای ما باشد. برای همه قابل لمس است که اگر انتخاب نکنیم پس رشد و حرکتی هم در کار نیست. اگر دوست داریم به مقصد مورد نظرمان برسیم پس باید دست به انتخاب بزنیم آن هم انتخاب درست و شایسته که کمک کند ما به هدف برسیم. چون انتخاب نادرست ممکن است ما را سالها به عقب برگرداند و جبران آن ناممکن... @AFKAREHOWZAVI