eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
732 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
270 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. طوفانِ مهیبِ الاقصی ✍پروین صادقی‌منش حماسه‌ای قهرمانانه رقم می‌خورد که عنوان آن، حرف‌ها، بغض‌ها، و امّا راهبردهایی برای به‌نمایش‌گذاشتن دارد؛ «طوفان الأقصی»!! رژیم دژخیمِ اسرائیلِ غاصب، با فجیع‌ترین اعمال ضدّ‌بشری، به‌خاطر قدرت‌نمایی در چشم جهانیان، در طی سال‌های طولانی و مستمر، هیمنه‌ای از خود به نمایش گذاشته بود که بسیاری از کشورها ودولت‌ها، وجود نامبارکش را در فلسطین، پذیرفته بودند! اکنون، این هیمنهٔ پوشالی، به خواست خداوند، به‌یک‌باره توسط رزمندگان مقاومت فلسطین، به‌گونه‌ای ناباورانه و «غیر قابل ترمیم» شکست! که نه‌تنها ابهتِ پوشالی رژیم منفور اسرائیل، بلکه هیمنهٔ آمریکا و تمامی حکومت‌های زورگویِ همراه او، در مقابل دیدگان جهانیان فرو ریخت. این رخدادِ نادر، معادلات جدیدی در سطح جهان ایجاد کرده است و یک پیام بزرگ برای دولت‌ها و ملت‌های مسلمان دارد که با اتّحادِ جهان اسلام‌، هیچ قدرتی‌ رویارویِ آنها نخواهد بود و یادآورِ آن پیام امام خمینی (رحمت‌الله علیه) در تاریخ (۲۴مرداد۱۳۵۸) است؛ «اگر مسلمین مجتمع بودند، هرکدام یک سطل آب به‌ روی اسرائیل می‌ریختند او را سیل می‌برد». مبارزان فلسطین، پس از سال‌هاصبر ومقاومت در برابرتحقیر وتوهین غاصبانِ وطنشان، در سایهٔ اراده و حمایت خداوند،توانستد بر رژیم‌ مستکبر و طغیانگر اسرائیل غلبه کنند و این چیزی نیست جز ، سنت های الهی که خداوند در قرآن به مستضعفان عالم وعده داده است ؛ «وَنُرِيدُ أَنْ‌نَمُنَّ عَلَى‌الَّذِينَ‌ اسْتُضْعِفُوا فِي‌الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ‌الْوَارِثِينَ»؛ «و می‌خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم!». (قصص/۵). حال‌ ما موظفیم؛ برای تحقق‌بخشیدن به آرمان فلسطین، با تمام توان، آنان را در این مسیر‌ همراهی کنیم، که إن‌شاءالله پایان این فداکاری‌ها، سربلندی ملت اسلام و سرنگونی کفر و شرک و استکبار و صهیونیزم غاصب است. «إِنَّ مَوْعِدَهُمُ‌الصُّبْحُ أَلَیْسَ‌الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ». @AFKAREHOWZAVI
. «احساس سوختن» ✍طیبه فرید بعضی‌ها دیوزا هستند. باید از دیو زاییدن به خدا پناه برد. الهی به زمین گرم بخورد. هرچه گشتم اسمش را پیدا نکردم، یکی بوده یا بیشتر، زنده است یا مرده! نمی‌دانم.... بعضی‌ها یکیشان هم خسارت است برای دنیای آدمیزادی. فکرش را بکن! چقدر باید بشره‌ات سیاه باشد! یک چیزی بسازی که سفید باشد اما وقتی بیفتد روی سر و کله آدم زنده زنده سیاه شود. خون توی رگ‌هایش به دمای جوش برسد! خون به آن داغی بچرخد توی کل بدن آدم را نمی شود تصور کرد. خیالِ آدم مشتعل می‌شود.اصلا سوختن را باید آدم خودش تجربه کند! چی می گوید شاعر؟ احساس سوختن به تماشا نمی‌شود آتش بگیر تا که بدانی چه می‌کشم آنها که جنس بدش را می‌شناختند؛ می‌گفتند دعا کنید اگر قرار است به جایی از تن آدم بخورد، بخورد توی سر یا سینه‌اش، آن وقت به ده ثانیه نکشیده نفسش دیگر بالا نمی‌آید و تمام می‌شود اما خدا نکند بخورد توی دست و پایش...آن وقت خونش به دمای جوش می‌رسد، باید خیلی صبر کند تا تمام شود. عمرش‌ها! خدای «جابر العظم الکسیر» برای مشتعل‌هایش جبران کند. برای آنها که نخورد توی سر و سینه‌شان. کاش مادر انسان دیو نزاید؛ که بمب فسفر هم مزارع زیتون غزه را مشتعل نکند، که شاعر هم آرزوی سوختن برای کسی نکند. مرد نوشته بود: غریب‌ترین کاری که امشب انجام دادم این بود که دوتا از پسرانم را با دوتا از پسران برادرم عوض کنم که اگر خانه آن ها موشک خورد از خانواده او کسی زنده بماند و اگر خانه ما موشک خورد از خانواده من کسی زنده بماند. خدا نصیب نکند. فسفر به تن آدم بخورد درد لاعلاج است. آدم مشتعل می شود. باید از دیو زاییدن به خدا پناه برد. پ. ن: *مرکز اطلاع رسانی فلسطین، سازمان دیده‌بان حقوق بشر تأیید کرد که رژیم صهیونیستی طی روزهای ۱۰ و ۱۱ اکتبر در حمله به غزه و لبنان از بمب فسفری استفاده کرده است. *فسفر سفید ماده‌ای است هواسوز ، که با آب خاموش نمی‌شود.بمب فسفری جزء رده تسلیحات کشتار جمعی است و دودی سمی دارد که مشكلات حاد تنفسی در حد خفگی یا سوختن ریه‌ها در فرد را ایجاد می‌كند. @AFKAREHOWZAVI
. 🔖مسلمان نشنود، کافر نبیند... آمنه عسکری منفرد✍ علم پزشکی در همه‌ی دنیا معتقد است، خانم‌ها در دوران بارداری باید در آرامش کامل باشند، استرس را تجربه نکنند، غذاها و میوه‌های تازه و سرشار از ویتامین مصرف کنند، تا بعد از پایان این دوران حساس، هم خودشان و هم دلبندشان در سلامت جسمی و روحی کامل باشند. اما در شهرهای سرزمین ما، هفتاد و اندی سال است که نه خانم‌ها و نه دلبندانشان، نه‌تنها از غذاها و میوه‌های رنگارنگ در این دوران حساس محرومند؛ بلکه هر لحظه و هر ساعت و هر روز و شبشان، پر از استرس و رعب و وحشت است؛ اما چشم دشمنان اسلام کور، نسلمان هرروز بیشتر و بیشتر می‌شود. از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، ما مادرهای فلسطینی به‌جای انواع پروتئین و ویتامین، شجاعت، رشادت و اراده‌ی پولادین را از خونمان به رگ‌های فرزندانمان هدیه می‌کنیم و درست به‌همین دلیل، بچه‌های کوچک‌تر خانواده نسبت‌به برادران و خواهران نوجوانشان، قوی‌تر و محکم‌تر هستند. تو گویی هر چه می‌گذرد و این ایمان به راه و مقاومت در برابر ظلم در وجود ما ریشه‌دارتر و اراده‌‌مان پولادین‌تر می‌شود. القصه،  در همسایگی ما عروس جوانی به‌نام عطیه زندگی می‌کرد که زیر آتش توپ و تانک‌هایی که سال‌های اخیر شدیدتر و وحشیانه‌تر شده، چندین‌بار فرزندان دلبندش را قبل‌از پایان بارداری از دست داده بود و این‌بار حدود هشت ماه بود که منتظر تولد ماه پیشانی‌اش بود. از بستگان نزدیک فقط پدر کهنسال و یک خواهر کوچک برایش مانده بود. چهار برادر رشیدش را در جنگ‌های اخیر با صهیونیست‌های وحشی از دست داده بود و مادر پیرش از داغ سروهای رشیدش دق کرده بود. سلمان همسر عطیه هم، از رزمندگان جبهه‌ی حماس بود که در ماه اخیر هفته‌ای دو روز به خانه می‌آمد و بار آخر همسر نازنین و ماه پیشانی‌اش را به ما و دیگر همسایگان سپرده بود و من هم که شرایط خاص بارداری عطیه را می‌دانستم، او را چون خواهر نداشته‌ام، عزیز می‌داشتم. بعد از شکست سنگین غاصبان صهیونیستی در شروع حمله‌ی «طوفان الاقصی» که موجب دمیدن روح تازه‌ی امید و شادی برای همه‌ی فلسطینیان و همه‌ی آزادگان جهان شده بود، سلمان خبردار شد که فرزندش به سلامت بدنیا آمده. او شکرگویان، در حالی که اشک شوق چشمانش را بارانی کرده بود، خود را به عطیه و نوزاد رساند و وقتی هر دو نوردیده را در سلامت دید، بر پیشانی عطیه، نقش مِهر و عشق نشاند و سجده‌ی شکر گذاشت. نوردیده را اسماعیل نامید و بعد از اینکه خیالش از سلامتی مادر و نوزاد آسوده شد، ایشان را به خدا سپرد و از پدر عطیه و همسایه‌ها خواست تا در نبود او، بیشتر هوای همسر و فرزندش را داشته باشند. عطیه که این روزها بیشتر از همیشه نیاز به حضور سلمان را احساس می‌کرد، با چشمان اشک‌بار اما سرشار از ایمان و استقامت، همسر مجاهدش را به خدا سپرد و از زیر قرآن رد کرد، اما گویی سلمان و عطیه از نگاه هم خواندند که خبری عظیم در راه است، اما هر دو، لب فروبستند و خدا را وکیل کردند که «فَسَیَکْفیکَهُمُ الله و هُوَ السَّمیعُ الْعَلیم. و خداوند تو را از شر و آسیب آنها نگه می‌دارد و خدا شنوا و داناست.» (بقره/۱۳۷). حال که این جملات را با جگر سوخته می‌نویسم، حدود یک هفته از پیروزی جبهه‌ی مقاومت در طوفان الاقصی گذشته و برادران و پسران و همسران ما در جبهه‌ی حماس،  مستحکم‌تر از همه‌ی این هفتاد و چند سال، چون سرو ایستاده‌اند و ما هم دست در دست کودکانمان پابه‌پای آن‌ها خواهیم ایستاد. همه‌ی ما، جانِ تازه‌ای را در وجودمان احساس می‌کنیم که می‌دانیم از قطره‌قطره‌ی خون شهدا در رگ‌هایمان جاری شده که این‌چنین در مقابل حملات وحشیانه و بی‌سابقه اخیر رژیم غاصب صهیونیستی و پدرخوانده‌اش آمریکای ملعون چون کوه مقاوم ایستادیم. اما در دو روز اخیر که به قول صهیونیستهابه خاطر مجازات عمومی، در تحریم برق و آب و غذا هم وارد شدیم، تاب‌وتوان بچه‌ها کم‌تر از قبل شده. همین دیروز بود که از میان صدای تیر و گلوله و فروریختن ساختمان‌ها بعد از اصابت بمبها، زن همسایه به خیابان دوید که دو فرزند خردسالش، بی‌آب و غذایی را تاب نیاوردند و جان به جان آفرین تسلیم کردند. اما همه‌ی این صحنه‌ها برای همه ما که عطیه را می‌شناختیم قابل‌تحمل می‌شد، وقتی که به یادمان می‌آید که روز قبل سلمان را در چه حالی دیدیم. چه بگویم که قلبم در تمام این ساعات، هر لحظه می‌خواهد سینه را بشکافد و نمی‌توانم صحنه‌ای را که دیدم فراموش کنم. روز پنج‌شنبه که سلمان خبر اصابت بمب به منطقه‌ی محل سکونت خانواده‌اش را شنید‌، سراسیمه خود را برای اطلاع از سلامت و احوال همسر و نوزاد چهارروزه‌اش، از بین سیلِ خرابی‌های منطقه و انبوهِ خاک و آوار و پیکر شهدا، به خانه رساند اما «مسلمان نشنود، کافر نبیند...» 🔗متن کامل در صفحه نویسنده @AFKAREHOWZAVI
. «شجاع دلان» ✍زهرا نجاتی وقتی میان دختر و پسرم دراز کشیده‌ام و دست‌های گرم و صورت خوشبوی دختر سه ساله‌ام را می‌بویم و می‌بوسم و مراقب دختر نوجوانم هستم که ترس و دلهره‌‌ای به آن راه نیابد. پتو را به رویشان می‌کشم، شب بخیر می‌گویم و دغدغه مدرسه فردای فرزندان را دارم. اما سراغ گوشی که می‌روم، دنیا دیگر امن و امان نیست، صدها کیلومتر آن طرف تر مادرهایی هستند که امروز آخرین بوسه ها را به روی صورت طفل هایشان زده اند.. هشت شب است بیش از همه‌ عمرشان، در هراسند. هرچند امید و ترس‌های آنها از جنس ترس ها و امید ما نیست، امیدشان به پیروزی مقاومت است به اینکه یک روز دیگر هم پیش عزیزانشان باشند. به اینکه امروز چند کشتهاسراییلی را به هلاکت رسانده‌اند. و اینکه ممکن است فردا بتوانند مردشان را یکبار دیگر ببینند. ترسشان... نه بعید می‌دانم این شجاع دلان، هراسی به دل راه بدهند. سالهاست، به جرگه «الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا»۱ پیوسته‌اند و می‌دانند حالا میان این پاره آجرها، میان این خانه‌های خراب شده، در تحریم و تعطیلی چهارده بیمارستان شهرشان، آخرین پله‌های استقامت تا پیروزی را طی می‌کنند. این مادرها اگر ترسو بودند، این همه سال میان جنگ و نا امنی، علی‌اصغرهایشان را تقدیم نمی‌کردند، رقیه‌هایشان را رجز نمی آموختند، عادت به دیدن اکبرهای اربا اربا نمی‌کردند. نه‌، اینان دست‌های ترس را بسته و به هراس، خندیده‌اند. اینان سالهاست مقاومت را با گوشت و پوست و استخوان درک کرده‌اند. اینان معنای جنگ برای اعتقاد را از من ِدرخانه نشسته، منِ زیسته در سایه نظام جمهوری اسلامی، منِ زیر سایه امنیت نشسته و غرزده، خیلی بهتر دانسته‌اند. اینان مشق عشق را با مجاهدت جان و مال و عزیزانشان را، عزیزتر بودن دینشان از دنیا و عزیزان را خیلی بهتر از ما تمرین کرده‌اند. برای مادر فلسطینی، دختر و پسر تفاوت ندارد، هرچه باشد، شیر میدان مبارزه تربیت می‌کنند تا چشم در چشم اسراییلی‌های کثیف بدوزند، دندان‌هایشان را برهم بفشارند و «اِنّّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصاد»۲ بخوانند. آنها امیدشان به صبح روشن پیروزی است که رهبر حکیم فرزانه کشور ما ایران امروز فرمود، به آن خواهند رسید. آنها به آیات قرآن، تنها ایمان ندارند؛ بلکه آیات قرآن را، زندگی می‌کنند. آن‌ها به روشنی باور دارند که اگر باز هم مقاومت کنند، درهای «اَوهَنَ البُیوت»۳ اسراییل را که به دروغ آرم گنبد آهنین خورده، به زودی با تلاوت «اِنّا فَتَحنا لـَکَ فَتحاًمُبینا» ۴خواهند گشود و در مسجدالاقصی، نماز وحدت خواهند خواند:«سُبحانَ الَّذی اَسریٰ بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ المَسجِدِالحَرامِ اِلَی الْمَسجِدِالاَقصٰی الَّذی بارَکْنا حَولَهُ لُِنرِیَهُ مِن آیاتِنا»۵. .... ۱.احقاف، 13/فصلت 30 ۲،فجر۱۴. ۳.عنکبوت۴۱ 4.سوره فتح،1 ۵.سوره اسرا،1 @AFKAREHOWZAVI
. مادر و کودک شیرخوار ✍محمد جانی مادر قنداقه کودک شیرخوارش را در گهواره می گذارد؛ برای او لالای می خواند صدای گریه های او همچنان بی وقفه می آید؛ زن همسایه روبه رویشان صدای کودک را می شنود؛ به در خانه شان می آید چرا کودکت بی قرار است؟ صدایش تا خانه ما می آمد طاقت نیاوردم. به گمانم گرسنه است، شیر خشک می خواهد. زن همسایه به خانه شان می رود؛ ته ظرف قوطی شیرخشک کودکش را نگاه می کند؛ سری تکان می دهد، اشک از گوشه چشمانش جاری می شود؛ با گوشه روسری اش اشکش را پاک می کند. قوطی را به دست می گیرد، به خانه همسایه شان می رود، سر قوطی را باز می کند و می گوید: - ببین من هم در قوطی، شیر خشکی برای کودکم ندارم. هر دو گریه می کنند؛ صدایشان به نفرین رژیم صهیونیستی بلند می شود. آن خانم کودکش را در آغوش می گیرد؛ از خانه بیرون می رود مسیری پیش می گیرد تا به داروخانه یا جایی برسد و برای کودکش شیر تهیه کند، نزدیک در یک داروخانه می شود؛ ترکشی او و کودکش را نقش بر زمین می کند. @AFKAREHOWZAVI
7.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🔖مادر است دیگر... ✍آمنه عسکری منفرد مادر است دیگر! مثل همه‌ی مادران دنیا، عاشق است و شیدا! حتما در تمام روزهای کودکی‌ طفلانش، مراقب بوده که خار به پایشان نرود. خار که نه! در غزه؛ تمام این سالها سهم فلسطینیها، مشت و لگد و گلوله‌ی سربازان اشغالگر صهیونیستی بوده. اما حتما او هم به کودکانش یاد داده بود که به جای فرار کردن از دست این دیوسیرطان، با فریاد (هیهات منَّ الذِّلَه)، سنگ‌بارانشان کنند. مادر است دیگر! مقاوم است و صبور. حتما در تمام شبهای کودکیشان، به جای لالایی، قصه‌ی رشادت و دلاوری مجاهدان غزه و فلسطین را با زبان کودکانه برایشان خوانده، تا برای روزهای آزادسازی قدس آماده باشند. حتما او هم مثل بابای دختر همسایه، با صدای مهیب بمب‌ها و انفجار، بلند بلند می‌خندیده و بازی می‌کرده، تا کودکان معصوم، از شنیدن صدای انفجارها، از ترس سکته نکنند. اما...مادر است دیگر! حال که بمب‌های بی‌مروّت و تلِّ آوارهایِ مظلومیت غزه، تمامِ امیدش را با خاک و خون یکسان کرده، با جسمِ بی‌جانِ این دوطفل معصوم چه کند؟ حتما حالا که می‌داند از امروز صدای خنده‌های ترس‌آلود فرزندانش در گوش خاکِ سرد می‌پیچد، برای تنهایی و غربتشان هم غصه ‌می‌خورد؛ اما دل‌خوش می‌کند که جسم کودکانش، با بمب‌های فسفری متلاشی نشده و بی‌نام و نشان دفن نمی‌شوند. اما مادر است دیگر! دارد از غصه‌ی مظلومیت طفلانش دق می‌کند... @AFKAREHOWZAVI
. نسل‌کشی غزه آمنه عسکری منفرد حمله‌ی ناجوانمردانه و وحشیانه بمبهای آمریکایی و رژیم منحوس اسرائیل به بیمارستان المعمدانی در غزه، نسل‌کشی حقیقی در پرونده‌ی کثیف رژیم منحوس رژیم صهیونیستی است. شما روی حرمله و شمر و خولی را هم سفید کردید. عصر عاشورا، یزیدیان چادر مخدرات و کودکان را به آتش کشیدند، اما شما به زنان و کودکانی که در بیمارستان امان داده بودید، وحشیانه حمله کردید. شما هشدار امام مسلمین جهان را جدی نگرفتید که فرمود:« ملتهای مسلمان از جنایات شما عصبانی هستند، اگر مسلمانها بی‌تاب شوند، کسی دیگر نمی‌تواند جلوی اینها را بگیرد.» (۱۴۰۲/۷/۲۵) جنایت اخیر شما و آمریکای خونخوار در بیمارستان المعمدانی، کارد را به استخوان رسانده. به فرموده‌ی امام روح الله فلسطین پاره‌ی تن اسلام است و شما فرزند اسلام را به خاک و خون کشیدید. طوفان الاقصی، گنبد آهنین و هیمنه‌ی پوشالی‌تان را فروریخت و شکست غیرقابل‌ترمیم نصیبتان شد؛ حالا که جنایت را از حد گذراندید، مسلمانها و نیروهای مقاومت را بی‌تاب کردید و میخ بر تابوت خود کوبیدید. اکنون منتظر تکرار عین‌الاسدهای ویران باشید، چراکه رژیم جعلی اسرائیل رفتنی است و باید از صحنه‌ی روزگار محو شود. امروز پیام امت مسلمان به رژیم منحوس اسرائیل این است: «ما مرد می‌دانیم برای شما( إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ) (حج/۳۷) خداوند از کسانی که ایمان آورده‌اند دفاع می‌کند؛ خداوند هیچ خیانتکار ناسپاسی را دوست ندارد! @AFKAREHOWZAVI
. «سلاح دیگرمن» ✍طیبه فرید عصری آسمان شبیه عصرهای پاییز بود اما نه آنقدر اخمو که بخواهد باران ببارد.شب صدایش را که شنیدم جلدی چادرم را انداختم و سرم را از پنجره کردم بیرون.اولین باران پاییز داشت می بارید. بوی نمِ خاک باغچه که بلند شد یادم افتاد موقع نزول باران وقت استجابت دعاست.من هم این دو هفته مثل زمین خاک گرفته بودم.لابه لای خبرها چیزی جز بوی موشک و خاک و خون نبود.بی مقدمه یادم افتاد به چشم های بابای عبود و عبدالله که از میان سوراخ سمبه های خانه ای که اسراییل روی سر زن ها و بچه ها آوارش کرده بود،بین بتون شکسته ها دنبال پسر هایش می گشت.یکی دو بار چشم هایش افتاد به دوربین!نگاهش گفتنی یا نوشتنی نبود!!! خدا هیچ مردی را مضطر نکند! دعا کردم! دعا موقع باران مستجاب است.... دعا کردم فردا صبح که صفحه المیادین را باز می کنم عبود و عبدالله پیدا شده باشند! دم صبح خبرها را باز می کنم.انگار دیشب زمینه استجابت دعای من جور نبوده. سخنگوی امداد و نجات غزه نوشته: «بیمارستان المعمدانی دیگر زخمی ندارد. دیگر هیچ کسی در آنجا رنج نمی کشد.... همه راحت شدند و در آتش سوختند.» قلبم مچاله می شود.با خودم فکر می کنم که دعا سلاح مومن است اما نه تنها سلاحِ مومن! @AFKAREHOWZAVI
. بوی ظهور می‌آید ✍اشرف پهلوانی قمی مدام به این فکر می‌کنم که چه کنیم اگر روزی مثل همان پانزدهم مهر بیاید و یکهو شما در آن طرف عالم ندای «هل من ناصر ینصرنی» سر دهید و «انا المهدی» و ما این‌طرف مشغول اثبات آزادی‌مان باشیم با برداشتن تکه‌ای روسری؟ فقط لاف می‌زنیم. مدام دم از سربازی و زمینه‌سازی ظهور می‌زنیم؛ ولی هنوز در چم و خم همان هفده رکعت نماز شبانه‌روزمان مانده‌ایم. کنار گود نشسته‌ایم و مدام برای میان‌گودیان سلام وصلوات می‌فرستیم. مولای من! این روزها دل هر انسانی دردمند است و دل شما حتماً دریایی از خون. مسلمان شیعه و سنی ندارد. همه با هم شهادت داده‌اند به یگانگی خدا و رسالت رسولش. شما رحمت محضید. همانند جدّتان رحمةٌللعالمین‌اید. طاقت خیلی‌ها طاق شد. شما را نمی‌دانم. اهل قم، همان نیمه‌شب پناه بردند به محل امن شهر. همان‌جایی که تجربه چند قرن دارد در آرام کردن دل‌ها؛ دلی که طغیان کرده و آرام و قرار ندارد. هر روز یک خبر، یک عکس، یک فیلم. هر کدام فجیع‌تر از دیگری و منِ مادر، مدام ذهن کنکاش‌گرم مقایسه می‌کند بین آن‌چه در دور و بر می‌بینم با آن‌چه که کمی دورتر در حال وقوع است. نمی‌دانم لحظه‌ای که شیربچه‌ای برای برادرش شهادتین می‌خواند چطور تحمل کردید؟ یا دیدن مادری که «فی قَرارٍ مَکین»ش نیم وجب انسان آرمیده است و منتظر اذن است برای رهاشدن؛ اما نه به این زودی، نه با گلوله، نه با دریده شدن رحم مادرش. عجب صبری خدا دارد! یا کودکی که سر بر گریبان غرق به خون مادرش گذاشته و از او طلب مهر می‌کند را چطور دیدید و تاب آوردید؟ مادری که چنددقیقه‌ای است فرزندش را به خدا سپرده و دست بر دست فرشته‌ای به آسمان‌ها می‌رود. یا چطور شنیدید و صبر کردید بر فریاد مادری که هنوز در نفاس کودکی است که دست بر دست خدا داده و رفته است؟ عجب صبری دارید مولای من! آجرک الله یا صاحب‌الزمان برای ظهور ما دعاکن وگرنه تو هستی؛ ماییم که غایبیم. دعا کن به خودآییم. بوی ظهور می‌آید. «اللّهمَّ عَجِّل لِولیّکَ الفَرَج وَ العافیةَ وَ النَّصر وَاجعَلنا مِن خَیرِ اَعوانِه و اَنصارِه» @AFKAREHOWZAVI
🔰بسته دیجیتال ۵۵ ▫️فلسطین 🔻این بسته شامل: • مجموعه گرافیکی (فضاسازی، پوستر، استوری، پروفایل و... ) • مجموعه گرافیکی ویژه هیأت کودک و نوجوان • مجموعه تحلیل متنی و صوتی • مجموعه نشریه و منشورات • مجموعه مستند و فیلم • مجموعه کلیپ و صوت • مجموعه کتاب و جزوه • مجموعه فیش منبر • مجموعه اشعار و... می‌باشد. 👇🏻مشاهده و دریافت از طریق پایگاه جامع محتوایی هیأت: ▫️heyat_co_felestin_1402 ❗️این بسته در حال به‌روز‌رسانی است. | | | 💠 پایگاه جامع محتوایی هیأت ▫️@heyat_co
. «قبله‌گاه عشق» ✍سیده ناهید موسوی تو قبله عشقی و من ساکن سرزمینت نشده، عاشقت شدم. و وطن محبوب من شدی. ای سرزمین خوبان و قدمگاه انبیاء و اولیای الهی. ای سرزمین درختان زیتون و مردمان مظلوم. تو قبله اولین شدی، و تا ابد اولین می‌مانی، پایداری به عشق مسلمانانی که دل‌هایشان در اقصی نقاط جهان بی ریا برای تو می‌تپد. و همه مردمانی که با جان و مال خود برای تو تنها، سینه سپر می‌کنند. دردها می‌کشند و جان‌های عزیزان خود را می‌دهند، از دیدگانشان خون جاریست نه اشک. تن هایشان از غم و غصه نحیف شده اما سر خم نمی‌کنند و چون سروی پایدار از تو دفاع و دفاع و دفاع می‌کنند. عشق تو بی شک، مقدس است. و پاک و خالص که این‌گونه جهانیان را به تکاپو وا داشته‌ای. و همگی در تقلا و جوشش برای آزادی حرم شریف تو هستند. تا ابد، مقدس و خط قرمز آزادگان جهان می‌مانی، این عشق با خون، پوست و گوشت عجین شده است. در رگ‌ها جاریست و می‌جوشد و این برای جریان عشق تو کافیست. به امیدِ نزدیکِ فتح قدس که فاتح قلوب مسلمین است. و محمود درویشی که در وصف وطن می‌فرماید: بر این سرزمین چیزی هست که شایسته زیستن است. بر این سرزمین، بانوی سرزمین ها آغاز آغازها پایان پایان‌ها که فلسطین‌اش نام بود که فلسطین‌اش از این پس نام گشت بانوی من! مرا، چون تو بانوی منی، زندگی شایسته است، شایسته است. @AFKAREHOWZAVI
. قدرت دست‌ها ✍چمن‌خواه سلام مادر مادر مهربانم! ۹ ماه منتظر بودم تا صورت زیبای تو را ببینم و صدای لالایی‌های تو را بشنوم. مادر صبورم! ۹ ماه منتظر بودم تا صدای خواهر و برادرهایم را بشنوم. ۹ ماه منتظر بودم تا بیام، برات شیرین زبانی کنم. مادر! هنوز لباسهایی را که برام دوخته بودی، تنم نکردند! من را با پارچه سفید پوشاندند. مادر! غصه نخور. رژیم کودک‌کش اسرائیل، جواب تمام جنایت‌هایش را خواهد دید. با همین دستم، پشتشان را چنان به زمین زدم، که دیگر قادر به ایستادن نیستند. مادر! ببین چه رسوا شدند، با این جنایتشان، ملت‌ها قیام کردند. مادر! نگران نباش، قدرت این دست‌ها خیلی زیاد است. @AFKAREHOWZAVI