eitaa logo
آفتابگردان‌ها
524 دنبال‌کننده
179 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
قسم به چشم تو و ذوالفقار ابرویت مقرّبان الهی شده ثناگویت رسیده‌اند اگر دشمنان ز هر سویت «فَیا سُیوف خُذینی» ست حرز بازویت امیر قافله‌ای، تکسوار دورانی اسیر حرف نماندی و مرد میدانی اگر جهانِ بدون تو در مجادله‌هاست اگر که خونِ تو گرمیِ این معامله‌هاست اگر که رفتن تو دلخوشیِ حرمله‌هاست میان راه تو و مانده‌ها چه فاصله‌هاست روا مباد که بعد از تو جان به در ببرند روا مباد که خون شهید را بخرند بیا بگیر ز جور زمانه تختش را بدل به خون بکنی تازگی رختش را حواله کن به جهنم سیاه‌بختش را مگر که پس بدهد انتقام سختش را شهید صبح زمستان سرد بغدادی فدای آن که شبیهش غریب جان دادی کسی به جز تو در این دوره دلشکسته نبود کسی به قدر تو دلتنگ و زار و خسته نبود و قبل رفتن تو جمع ما گسسته نبود امیدواری ما سرد و دست‌بسته نبود به پشت‌گرمی تو ختم گشت جنگ تموز حریف خون تو را مادرش نزاده هنوز به غیر خادم مولا نبود منزلتی چه سال‌هاست که هر لحظه در مجاهدتی نبوده در دل تو هیچ کنج عافیتی خوشا که در کنف بانوی مقاوتی شهادت است نصیب مقرّبان حسین خوشا سر تو و دستان مهربان حسین تو در مقابل غم تکیه‌گاه می‌مانی برای ما تو یگانه پناه می‌مانی در این سیاهی تردید ماه می‌مانی تو در برابر ظلمت گواه می‌مانی تو سرو باور مایی چنین رشید شدی تو زنده‌ای، تو نمردی، فقط شهید شدی @Aftabgardan_ha
سلام روح بلندِ گذشته از کم دنیا! تو ای مسافر بدرود گفته با غم دنیا! حبیب! مسلم! ابوذر! بریر! حنظله! سلمان! تو وارث عطش قاسم و شکوه سلیمان! نه فاتح و نه سپهبد، نه ذوالفقار و نه سردار برای نام تو تنها «شهید» بود سزاوار و صلح معنی سازش نداشت در دل تنگت سفیر صلح! کجایی؟ کجاست تیر و تفنگت؟ قسم به عاشقِ غمگینِ مهربانِ درونت قسم به راه عزیزت، قسم به سرخی خونت که خطّ قرمز تو مرزهای دین و وطن بود و خطّ اشک یتیمان بی‌پناه یمن بود چه دست‌ها که گرفتی، چه شانه‌ها که تکاندی چه خنده‌ها که به لب‌های ناامید نشاندی نمانده‌ است پس از تو برای شام چراغی چگونه خوب بخوابند کودکان عراقی؟ چه غم؟ که بیدِ ستبری‌ست یادگارِ جنونت جهادِ زنده به نامت، جهادِ زنده به خونت هنوز خاک شریف است و هر گلی که بروید شمیم عطر تو دارد برای هر که ببوید @Aftabgardan_ha
هدایت شده از شهرستان ادب
چهارشنبه‌های شعر به یاد سردار شهید قاسم سلیمانی @shahrestanadab
ببین که با غم و اندوه بعد رفتن تو میان معرکه ماییم و راه روشن تو چگونه زیسته بودی مگر؟ که از دنیا نبود گرد تعلق به روی دامن تو نه پشت میز نه بر روی منبرت دیدیم فدای در دل آتش خطابه خواندن تو چقدر دیر تو را دوستان شناخته‌اند! چقدر خوب تو را می‌شناخت دشمن تو! وطن برای تو دل‌های دردمندان بود قسم به عشق که مرزی نداشت میهن تو چه مانده بود از آن جسم پرپرت آن روز؟ چه را کشیده به آغوش حال مدفن تو؟ به روی خاک فقط دست غرق در خونی برای بیعت ما مانده بود از تن تو @Aftabgardan_ha
دست و سر و پا هیچ و گردن هیچ و پیکر هیچ جان در کف جانان و دل در پای دلبر هیچ پرواز او از خاطر‌ش بیرون نخواهد رفت حتی اگر بالی نماند از کبوتر هیچ آیینهٔ قاسم اگر تقسیم شد بر صد صد ضربه‌ٔ دشمن به ایران ضرب شد در هیچ ماندی میان گرگ‌ها ای یوسف ثانی جز چاه کندن برنیاید از برادر هیچ با مرگ در خط مقدم هم‌قدم بودی جز مرگ تدریجی ندیدی پشت سنگر هیچ مانند یاران با شهادت زندگی کردی از این ندیدی در تمام عمر بهتر هیچ با عشق مولا دست دادی، پس نمی‌گیرد غیر از ولایت دستمان را روز محشر هیچ یار علی بودی، علی یار و مرادت شد ای مالک دل‌ها، نداری کم ز اَشتر هیچ از مالک اشتر اگر خالی شود میدان پشت علی می‌مانَد آیا غیر خنجر هیچ؟ سردار دلها در اُحد گیرم که بی سر ‌شد باقی نمانَد سرکشی در جنگ خیبر هیچ با فوت می‌خواهد کند خاموش نورش را وقتی نداند دشمن از ایمان و باور هیچ در چشم دشمن ما اگر تهدید می‌آییم در چشم ما دشمن شود صدها برابر هیچ با هر حریفی حرف دارد پشت میز اما هرگز ندارد حرف در میدان باور هیچ ما نسل قاسم با غرور امروز می‌گوییم: جمهوری اسلامی ایران و دیگر هیچ @aftabgardan_ha
از سرزمین صبح می‌آمد از کوچه‌های شرقی ایمان در دست‌هایش آیۀ خورشید در چشم‌هایش سورۀ باران مردی که محکم بود مثل کوه مردی که جاری بود مثل رود مردی که از ایل پرستوها مردی که از نسل شقایق بود مردی که می‌فهمید صحرا را مردی که با آهو رفاقت داشت مردی که با گل‌‌ها سخن می‌گفت مردی که به دریا شباهت داشت با قاصدک‌ها متحد می‌شد با مرکب طوفان سفر می‌کرد از آب و از آتش نمی‌ترسید راحت به خط می‌زد، خطر می‌کرد آوارگی بچه‌گنجشکی آرامش او را به هم می‌ریخت پژمردگی غنچه‌ای کوچک در چشم‌هایش طرح غم می‌ریخت ‌در سنگر امید می‌جنگید زخمی، ولی غرق تبسم بود او پاسدار صلح و آرامش او حافظ لبخند مردم بود از سرزمین صبح می‌آمد با کولۀ بیدارخوابی‌ها می‌رفت تا فردای روشن‌تر می‌رفت تا آن‌سوی آبی‌ها @Aftabgardan_ha
پیچید در سراسر دنیا پیام ما نزدیک‌تر به قله‌ شد از قبل گام ما مضمون شعرهای بلند و حماسی است هرجا شنیده می‌شود امروز نام ما در انتظار لحظه پیکار مانده‌اند شمشیرهای آخته‌ٔ در نیام ما با هر شهید، باور ما زنده‌تر شده است «ثبت است بر جریده عالم دوام ما» نزدیک‌تر شده‌ست زمان زوال‌تان نزدیک‌تر شده‌ست زمان قیام ما باید از این به بعد بمانید روز و شب در انتظار سخت‌ترین انتقام ما @Aftabgardan_ha
حُسنِ یوسف رفتی اما یاسمن برگشته‌ای سرو سبزم از چه رو خونین‌کفن برگشته‌ای؟ از کجا می‌آیی ای عطر دل‌انگیز بهشت از کنار چند آهوی ختن برگشته‌ای؟ تو همان نوزاد در گهوارۀ من نیستی؟ خفته در تابوت حالا سوی من برگشته‌ای با تفنگ و چفیه و سربند راهی کردمت با کمان آرش از مرز وطن برگشته‌ای خواستی روشن بماند چلچراغ انقلاب با تو ای شمعی که بعد از سوختن برگشته‌ای. سرد گشته آتش اما شعله‌ور مانده غمت باز پیروز از نبردی تن به تن برگشته‌ای @Aftabgardan_ha
بیست و یکمین «ماه‌شعر آفتابگردانها» برگزار می‌شود. @Aftabgardan_ha
آفتابگردان‌ها
بیست و یکمین «ماه‌شعر آفتابگردانها» برگزار می‌شود. #ما_همه_آفتابگردانیم ‌ @Aftabgardan_ha
بیست و یکمین جلسه از سلسله نشست‌های ماهانه شعرخوانی (ویژه اعضای ادوار مختلف ) با عنوان ، با اجرای ، در دفتر مؤسسه شهرستان ادب برگزار می‌شود. مهمان ویژه بیست و یکمین جلسه: همراه با شعرخوانی زمان: ‌سه‌شنبه ۲۰ دی ماه ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۳۰ مکان: تهران، خیابان شریعتی، بالاتر از سه راه طالقانی، روبروی سینما صحرا. پلاک ۱۶٨، طبقه چهارم @Aftabgardan_ha
دلم گرفته که این روزها خودم باشم بدون دغدغه، تنها، رها خودم باشم همیشه آینه‌ٔ این و آن شدن کافی‌ست همیشه دیگری‌ام، پس کجا خودم باشم؟ سکوت بهتر از این قیل و قال و همهمه‌هاست رها کنید مرا بی‌صدا خودم باشم چقدر چیدن واژه؟ جنون شعر بیا! که بین این همه شاعرنما خودم باشم چقدر صورتکم را عوض کنم ای شهر؟ چه بهتر است کمی بی ادا خودم باشم همیشه و همه‌جا باب میلتان بودم اجازه هست که این بار را خودم باشم؟ @Aftabgardan_ha
من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم: تو را دوست دارم نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی! من ای حس مبهم تو را دوست دارم سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم به اندازهٔ غم تو را دوست دارم بیا تا صدا از دل سنگ خیزد بگوییم با هم: تو را دوست دارم جهان یك دهان شد هم‌آواز با ما: تو را دوست دارم، تو را دوست دارم @Aftabgardan_ha
برای ❤️ تو با حقّی و حق با توست؛ حق پشت و پناه تو بدی‎ها دور بادا از وجود خیرخواه تو نگاه ما به لب‎های تو خشکیده‌ست، لب تر کن که بر لب‎های خشکیده‌ست -می‎دانم- نگاه تو به پرچم‌دارِ حق، داری شباهت‌های بسیاری به راه کربلا آری چه نزدیک است راه تو اگر این غصه‎ها در کوه بود آتشفشان می‌شد چگونه مانده بعد از سال‎ها در سینه آه تو؟! غضب‎های تو با دشمن، دلی داده به من امّا دلم را برده آن لبخندهای گاه گاه تو سیادت هم دلیل دیگری بر این ارادت‎هاست که ما پیوندها داریم با شال سیاه تو @Aftabgardan_ha
هدایت شده از رضا یزدانی
📎کانال تعدادی از شاعران انقلابی کشور در پیام‌رسان ایتا: 📍علیمحمد مودب @alimohammadmoaddab 📍میلاد عرفان پور @erfanpoor 📍سیدمحمدمهدی و سیدعلیرضا شفیعی @shafiepoems 📍مهدی جهاندار @mehdi_jahandar 📍داود رحیمی: @davud_rahimi 📍رضا ابوذری: @rezaaboozari 📍رضا یزدانی @rezayazdaanii 📍محمد خادم @khadempoet 📍محسن ناصحی @nasehi_mohsen 📍مبین اردستانی: @Mobin_Ardestani 📍حسن زرنقی: @h_zarnaghi
برای ❤️ نور است او، چگونه به اوزان بخوانمش؟ شعری مطنطن است که با جان بخوانمش ماندم در این میانه ابوذر بگویمش یا اینکه کفر ورزم و سلمان بخوانمش هنگام جنگ غرش طوفان بدانمش هنگام صلح بارش باران بخوانمش فرمود: «من کجا و علی(ع)؟ وای از این قیاس!» آن‌سان که درخور است بگو آن بخوانمش شرمنده‌ام ز گیسوی یکدستِ ساده‌اش در شعر خویش اگر که پریشان بخوانمش هم می‌توان سلاله‌ٔ زهرا صداش کرد هم هدیه‌ای ز شاه خراسان بخوانمش حافظ - چه حیف - «شاه شجاع» مرا ندید تا مدح او بگوید و با جان بخوانمش بیمار چشم او شده‌ایم و خوشیم خوش! ای درد او به جان! به چه درمان بخوانمش؟ از عمر ما بکاه خدایا! به او ببخش! این جان بی‌لیاقت ما را به او ببخش @Aftabgardan_ha
برای ❤️ ای ناخدای کشتی جان‌ها و ایمان‌ها رام‌اند و آرام‌اند با تو سیل و طوفان‌ها لبخند تو زیبایی گل‌های باغ ما شب‌گریه‌های تو دلیل هر چه باران‌ها   چشمان تو دریایی از آرامش و طوفان پیشانی‌ات روشن‌ترین ماه شبستان‌ها در هر کنار و گوشه‌ای با یاد گیسویت جمع‌اند و سرگرم‌اند هر شب را پریشان‌ها بالابلندا جای دارد از تو بنویسند با هر قلم تاریخ‌دان‌ها و غزلخوان‌ها آغوش وا کردی که برگردند از هر سو آری پشیمان‌اند، از عشقت پشیمان‌ها تو از تبار آفتابی و شکوهت را آخر چرا باید که نشناسند انسان‌ها در امتداد چشم تو خورشید را دیدند در اوج ظلمت شب‌شکن‌مردان میدان‌ها  از روزهای عاشقی با ما روایت کن ای یادگار حاج قاسم‌ها و چمران‌ها @Aftabgardan_ha
تقدیم به الا انسیه‌الحورا! الا خیرالنسا! زهرا بخوانم با کدامین یا چه بنویسم تو را؟ زهرا! نه تنها حمد و توحیدی و والعصری و والشمسی تویی تو کوثر و تطهیر و فجر و انما، زهرا! تویی که چادرت چون سایه‌ای روی سر دنیاست -چرا پوشیده می‌گویم؟- تویی نور خدا! زهرا خوشا بر تو! محمد از نگاهت وام می‌گیرد علی با دیدنت آرام می‌گیرد، خوشا زهرا! ندادی تن به پیراهن؛ خوشا انسان جدا از خویش نبستی دل به این دنیا! خوشا این‌سان رها زهرا چه می‌شد لایق «الجار ثم الدار» تو باشیم که ما بسیار محتاجیم «الغوث» تو را زهرا نیاوردیم ما هیزم، نخندیدیم بر اشکت دعایی کن برای ما! الا روح دعا زهرا ... روایت هست از در، از دری که بسته بود اما همین که باز شد، عرش خدا گفتند: یا زهرا نبوده روضه‌هایی بازتر از آن درِ بسته نبوده کربلایی مثل داغ کوچه‌ها زهرا علی می‌گفت: حالا که جهان قهر است با حیدر تو هم کم‌صحبتی با من! چرا زهرا؟ چرا زهرا؟ ... گره بسیار و ره دشوار؛ باکی و هلاکی نیست که هم مشکل‌گشا زهراست و هم رهنما زهرا نه... تشبیه رسایی نیست؛ ما و خاک پای او کجا ما بی سر و پایانِ سر در گم کجا زهرا؟ @Aftabgardan_ha
تقدیم به عطر بهار از جانب دالان می‌آید دارد صدای خنده از گلدان می‌آید این کوچه‌ها را آب و جارو کرده باران این اولین روزی‌ست که مهمان می‌آید حالا دوباره بوی نان پیچیده اما دارد یتیمی خسته، سرگردان می‌آید مثل گلوبندت، اسیری را رها کن امشب اسیری بی سر و سامان می‌آید از برکت نانی که بخشیدید، هر سال بر خاک گندم‌زار ما باران می‌آید شیراز، قم، مشهد، خدا را شکر بانو عطر تو از هر گوشۀ ایران می‌آید هرگز نمی‌گنجید در وصف قلم‌ها مدح شما در سورۀ انسان می‌آید @Aftabgardan_ha
هدایت شده از رضا یزدانی
🔗کانال تعدادی از شاعران متعهد کشور در پیام‌رسان ایتا 📍آفتابگردان‌ها [شاعران جوان انقلاب اسلامی]: @Aftabgardan_ha 📍دکتر محمدرضا ترکی: @faslefaaseleh 📍دکتر رضا شیبانی: @zahrdaroo 📍حسن خسروی وقار: @hasankhosravivaghar 📍مجتبی خرسندی: @Mojtaba_khorsandi 📍حسن بیاتانی: @telkalayyam 📍رضا یزدانی: @rezayazdaanii 📍علی‌محمد مودب @alimohammadmoaddab 📍میلاد عرفان پور @erfanpoor 📍سیدمحمدمهدی و سیدعلیرضا شفیعی @shafiepoems 📍داود رحیمی: @davud_rahimi 📍رضا ابوذری: @rezaaboozari 📍محمد خادم @khadempoet 📍محسن ناصحی @nasehi_mohsen 📍مبین اردستانی: @Mobin_Ardestani 📍حسن زرنقی: @h_zarnaghi 📍حجت‌الاسلام محمدحسین انصاری‌نژاد https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a
تقدیم به تو آن رازی که تا روز جزا افشا نخواهد شد شب قدری تو! هرگز مثل تو پیدا نخواهد شد نه آسیه، نه حوا و نه مریم، تا قیامت هم کسی هم‌رتبه‌ٔ صدیقه‌ٔ کبرا نخواهد شد تو را کوثر لقب داده خدا؛ خیر کثیری تو به غیر از تو کسی تأویل اعطینا نخواهد شد فقیران و یتیمان و اسیران یکصدا گفتند: رقیب دست بخشایشگرت دریا نخواهد شد نه خورشید و نه مهتاب و نه فانوس و نه آیینه زمین روشن بدون زهره‌ٔ زهرا نخواهد شد تو خورشیدی دم صبح و ستاره موقع مغرب تو که باشی جهان مقهور ظلمتها نخواهد شد «بحق فاطمه» گفتیم بعد از ذکر «یا فاطر» که «یا فاطر» بدون «فاطمه» معنا نخواهد شد خداوند آفرید او را برای تو که می‌دانست کسی غیر از علی با فاطمه همتا نخواهد شد علی گفتم که نام دیگر زهرای مرضیه‌ست علی که شعر من بی‌ نام او زیبا نخواهد شد علی که خالقش بوده ثناگویش، یقینا پس مدیح گوشه‌‌چشمش هم به شعرم جا نخواهد شد علی که نام او رمز ورود در سماوات است بدون نام او درهای جنت وا نخواهد شد دم من حیدر است و بازدم زهراست دم به دم بدون عشقشان امروزِ من فردا نخواهد شد به وقت کارزار مرگ تنها دلخوشیم این است که هرکس عاشق این دو شود تنها نخواهد شد زمانی که همه لالَند در محشر، زبان ما به جز با ذکر زهرا و علی گویا نخواهد شد علی از روز اول شد ابوالشیعه، پس این‌گونه کسی جز فاطمه مادر برای ما نخواهد شد @Aftabgardan_ha
برای ❤ مریم؟ شقایق؟ یاس؟ نیلوفر؟ زیباتر از این‌هاست، زیباتر خوش‌بوترین: در دامنش ریحان جاری‌ترین: یک چشمه از کوثر گاهی بخوانش سیب، سیبی سرخ گاهی گلاب تازۀ قمصر از چشم‌هایش شعر می‌بارد روی خطوط خالی دفتر در هفت سال تشنگی، باران در هفت دور تشنگی، هاجر در خنده‌هایش شور رستاخیز در گریه‌هایش یادی از محشر عشق است اسم اعظمش امّا در خانه، نام کوچکش، مادر @Aftabgardan_ha
برای ❤ در سر شُکوهِ صبح، پر از شاعرانگی پیچیده مِهر را به دل کیکِ خانگی در هم تنیده بوی هِل و نور و زعفران عطر گلاب می‌وزد از سمتِ استکان در استکان چای، نشانده بهار را از دل گرفته خنده قندش، غبار را او کیست؟ او که سر به قدم در لطافت است از تار و پود روشن نور و نجابت است بر لب بهار دارد و بر دست‌ها حریر در چشم‌ها ستاره هفت‌آسمان کویر او پرنیانِ روشن باران و نور و مهر نامش دوباره آمده روی زبان شعر او شاعر است؟ نه! که خودش شعر روشن است تهمینه‌ای که گرمی قلب تهمتن است افسانه نیست، گوهر پاکی که بین ماست آری زن است؛ مظهر زیبایی خداست عطر خداست، رایحه‌ای از تبار گل ریحانه است، آینه بی‌غبارِ گل خالی مباد گوش جهان از ترانه‌اش هم لحن دلبرانه و هم مادرانه‌اش @Aftabgardan_ha
برای ❤️ قربان دعای چاره‌سازت مادر دستان گره‌گشای نازت مادر گل‌های بهشت اقتباسی بوده از چادر گلدار نمازت مادر @Aftabgardan_ha