eitaa logo
عقل یشمی خال‌خال پشمی
212 دنبال‌کننده
633 عکس
33 ویدیو
70 فایل
☑️ حرف‌های رایگان یک آدم 😇✌ @ebrahimpour
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❎سوال مصاحبه‌گر: «چه توصیه و نصیحتی برای بینندگان دارید❓» ✅پاسخ علامه زیبا و دل‌نشین است... 💠«اسلام بالاتر از این ندارد» 🌹 [ ] 🆔 @aliebrahimpour_ir
💭 «اصلا خودِ #خدا هم اینقدرها که میگن #سخت_گیر نیست...» ( #دیالوگ #فیلم 🎬 #مارمولک) 🌐 @aliebrahimpour_ir
. باسمه . 🎬 سینمایی🎬 ✳️عنوان: «ساعت5عصر»، سینما یا برنامه‌ای آیتمی؟✳️ . [نسخه و ] . ▫️علی ابراهیم‌پور▫️ . ( از چهار) 💠 جمعه، 1مرداد95، مهران‌مدیری پس از مدت‌ها دوری از گفتگوهای تلویزیونی، مهمان برنامه‌ی هفت شد. رفت‌وبرگشت زبانی میان او و مسعودفراستی از چندماه پیش بر سر برنامه دورهمی، تماشای این قسمت از هفت را جذاب‌تر کرد و مدیری در بدو ورود، گفت تا مسعود نباشد، صحبتی نمی‌کند! صحبت او که قرار بود درباره «کارگردانی و نویسندگی سینمای کمدی» باشد به چندسوال روتین، چندشوخی و ابراز خستگی از سریال‌سازی گذشت و البته خبر ورودش به سینما. مدیری با بیان اینکه ورود دیرهنگامش به سینما برای کسب تجربه‌ی بیشتر بوده تا شخصی حرفه‌ای باشد، نام (ساعت5عصر) و ایده‌ی داستانی فیلم جدیدش را گفت. چنان‌که مدیری در همان زمان خبرش را داد «ساعت5عصر» فیلمی شلوغ و خیابانی با سکانس‌هایی 600-700نفره و روایت‌گر ماجرای یک روز زندگی فردی است که برای انجام کاری، فقط همان روز را فرصت دارد. به گفته‌ی مدیری، فیلم قرار است مثل گلوله‌برفی باشد که هرچه جلوتر می‌رود بزرگتر می‌شود و ریتم مدام تندتر، دیوانه‌وار بودن ماجرا بزرگ‌تر و موضوع عظیم‌تر می‌شود. 💠 روال غیرمتعارف اعطای مجوز تهیه‌کنندگی به کارگردان فیلم‌اولی، حرکت متفاوت و تعجب‌برانگیز سیگار کشیدن مدیری در نشست خبری و تعجب خشایار الوند از درج نام مدیری به‌عنوان نویسنده فیلم، تنها تعدادی از حواشی ساعت5عصر بود تا در نهایت، فیلم به اکران پُرسروصدا رسید. مدیری و تیم پخش فیلم برای شکستن رکوردها و برگزاری بزرگترین افتتاحیه فیلم کشور، برنامه‌ای حساب شده چیدند. این برنامه‌ها گرچه اتفاقاتی مهم برای جذب مخاطب بودند، اما هیچ‌کدام به اندازه‌ی جایگاه شخص مهران‌مدیری به‌عنوان بزرگترین کارگردان کمدی و طنزپرداز پرسابقه‌ی تلویزیون بعد از انقلاب، در جذب مخاطب برای این فیلم مؤثر نبوده و نیست. پرونده‌ی پرسابقه‌ی او در صداوسیما و ساخت برنامه‌های متعدد 90قسمتی و کشف‌و‌معرفی استعدادهای شاخص طنز و کمدی در طول این سالیان دراز، از او اسطوره‌ای مردمی و بی‌همتا ساخت؛ تا حدی که چند سال گذشته نام او را در لیست بیست فرد پرنفوذ و قدرتمند ایران قرار دادند! (سایت خبری عصرایران، کدخبر۷۳۱۸۷) این جایگاه بی‌بدیل مردمی با مواجهه و گفت‌وگوی مستقیمش با مخاطب، در دورهمی بازخوانی و تقویت شد. 💠 صحبت‌های او در هفت، حواشی متفاوت و جایگاه ویژه‌ی مدیری، توقع از ساعت5عصر را در حد یک فیلم عادی نگه نمی‌دارد! ساعت5عصر قرار است -بنابه‌گفته‌ی خودش و تیم همکارانش- فیلمی متفاوت از مدیری در مدیوم سینما باشد؛ فیلمی که هم مخاطب پُرشمار این سالیان او را راضی کند و هم لذت نگاهی جدید به کمدی را به مخاطبین تخصصی و منتقدین و هنرمندان بچشاند. اما «شیوه چشمت فریب جنگ داشت؛ ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم!» 💠 ساعت5عصر، روایت‌گر داستان یک روز زمستانی از ساعت7صبح تا ساعت5عصر یک شهروند نسبتا مرفه تهرانی به نام «مهرداد پرهام» (سیامک‌انصاری) است. همسرش مهناز (آزاده‌صمدی) برای تحصیل به فرانسه رفته، اما با فاصله‌های زمانی بسیار کوتاه جویای وضعیت مهرداد می‌شود و جابه‌جا از او تقاضا می‌کند از خود و محیط فیلم بگیرد. اول صبح از بانک با او تماس می‌گیرند که آخرین فرصت برای پرداخت آخرین قسط از وامش است و اصرار او برای یک روز فرصت، بی‌فایده است.(گره اصلی) برای دوش‌گرفتن به حمام می‌رود ولی آب قطع می‌شود.(فراز اول) بین همسایگان بر سر شارژ ساختمان دعواست و مهرداد شارژ همه ساختمان را می‌دهد تا دعوا تمام شود، اما مورد ضرب‌وجرح واقع می‌شود. (فراز دوم) با تاکسی به سمت بیمارستان می‌رود اما بین راه به‌خاطر کَل‌کَل راننده با یک زن، اسپری فلفل در چشمش می‌زنند. (فراز سوم) به بیمارستان شلوغ می‌رود تا زخمش را پانسمان کند (فراز چهارم)، به مادر پیری کمک می‌کند تا جسد شوهرش را ترخیص کند. (فراز پنجم) برای کمک به پیرزن به بهشت زهرا می‌رود و همه‌ی کارهای قبر و مراسم را انجام می‌دهد. (فراز ششم) برای رفتن به بانک تاکسی می‌گیرد اما راننده، معتادی منگ (امیرجعفری) است و او را به ناکجا آباد می‌برد. (فراز هفتم) خودش را خلاص می‌کند اما در یک کوچه با تجمع اعتراض صنفی روبه‌رو می‌شود. (فراز هشتم) او را دستگیر می‌کنند و مأمور اطلاعاتی از او سوالاتی می‌پرسد و در نهایت او را آزاد می‌کند. (فراز نهم) او با عجله خودش را به بانک می‌رساند ولی بانک تعطیل شده و تنها می‌تواند برگه‌اش را مهر کند. (فراز دهم) مهرداد به خانه‌اش باز می‌گردد. (پایان) (ادامه دارد...) [ ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
. باسمه . 🎬 سینمایی🎬 ✳️عنوان: «ساعت5عصر»، سینما یا برنامه‌ای آیتمی؟✳️ . [نسخه و ] . ▫️علی ابراهیم‌پور▫️ . ( از چهار) 💠 اما فیلم‌نامه با خلاءهایی جدی روبروست. این خلاءها هم در جهان‌بینی نامنسجم (مفهومی) و هم در ساختار داستانی (فُرمی) فیلم‌نامه دیده می‌شود. مشکلات داستانی آنقدر زیاد است که فرصتی برای مشکلات محتوایی‌اش باقی نمی‌گذارد. بین وقایع روابط علّی‌معلولی برقرار نیست و رابطه عمودی بین اتفاقات دیده نمی‌شود. برای مثال: ✔️ 1. در ابتدای داستان و قبل از تماس بانک، مهرداد از جلسه‌ای کاری صحبت می‌کند، اما مشخص نمی‌شود جلسه به چه سرانجامی رسید و بدون پیگیری رها می‌شود! ✔️ 2. مهرداد حقوق خوانده و از جایگاه خوب مادی و رفاهی و شأن بالای اجتماعی برخوردار است. برای چنین شخصیتی، «آخرین قسط وام» گره‌ای قوی نیست: اولاً چرا او پول قسطش را از طریق اینترنت پرداخت نمی‌کند؟ چه ضرورتی برای پرداخت حضوری است؟ خصوصاً اینکه با مسئول بانک آشنایی و رفاقت دارد. ثانیاً او که جزو سه نفری است که در آن ساختمان بزرگ و بالای شهر، شارژ واحدش را به صورت منظم پرداخت کرده، چه‌طور قسط ماهانه خانه‌اش را فراموش کرده و فکر می‌کند که آخرین قسطش برای ماه بعدی است؟ مگر او در ماه اخیر قسط را پرداخت کرده؟ ثالثاً در روزگار فعلی، چه‌طور ممکن است به خاطر فقط یک روز تأخیر، خانه را دست وام‌گیرنده دربیاورند؟ دقیقاً به این نکته خانم مسئول یکی از باجه‌های بانک -در پایان فیلم- اشاره می‌کند. ✔️ 3. چرا مهرداد پول شارژ تمام واحدهای ساختمان را حساب می‌کند؟ در حالی که به راحتی می‌تواند آژانس بگیرد و بیخیال ماشین شخصی‌اش شود! او حقوق خوانده و به‌نیکی می‌داند راه برخورد با شهروندان بی‌منطق این نیست. ✔️ 4. او -حتی بعد از برخوردش با شیشه اتوموبیل- زخم کوچکی روی پیشانی‌اش دارد و خونی از زخم نمی‌آید. با این حال چرا -برخلاف صحبت خودش که نیازی به بیمارستان ندارد- باز هم به بیمارستان می‌رود؟ ✔️ 5. پرستار فرشته‌گونه و نورانی (نگین‌معتضدی) در بیمارستان شلوغ، چرا فقط سراغ او می‌آید؟ او چرا نورانی است؟ ✔️ 6. او اشتباهاً هزینه بیمارستانِ شوهرِ مرده‌ی پیرزنِ تنها را هم پرداخت می‌کند؛ هرچند عمدی نیست، ولی بیخیال پس‌گرفتن پولش می‌شود. اگر بپذیریم فرم پرکردن و پرداخت هزینه از روی محبت و مهربانی است؛ تحویل‌گرفتن میّت درحالی که او اصلاً چهره‌اش را نمی‌شناسد، چه توجیحی دارد و اصلاً چگونه می‌تواند اتفاق بیافتد؟ ✔️ 7. او چرا قدرت گفتن «نه» ندارد؟ آیا از یک وکیل، چنین شخصیت منفعلی قابل قبول است؟ مسعود شصت‌چیِ مرد هزار و دوهزارچهره که در زیرزمین ثبت احوال و در میان قفسه‌های تاریک و تنهای بایگانی کار می‌کند، می‌تواند منفعل باشد و قدرت «نه گفتن» نداشته باشد، اما وکیلِ مرفّه نمی‌تواند. موفقیت یک وکیل بیش از هرچیز در گروی فن بیان و فعال‌بودن اوست. ✔️ 8. حتی اگر رساندن پیرزن به بهشت زهرا باز هم از روی محبت باشد، قطعاً ماندن او در کنار پیرزن هیچ دلیلی ندارد و ماندن او -حتی در فیلم- بی‌دلیل و ناموجه است! ✔️ 9. چرا مهرداد تلقین میت را انجام می‌دهد؟! چرا تمام جمعیت دو اتوبوس فامیل پیرزن، برای این کار به مهرداد خیره می‌شوند؟ مهرداد برای آن‌ها غریبه است، پس چرا از او چنین توقعی دارند؟! چرا او زیر بار این کار می‌رود؟ این صحنه‌ی کمیک -که بیشتر مناسب آیتم طنزی برای مجموعه‌ای مثل «عطسه» است- چه نسبتی با داستان رئال فیلم دارد؟ بعد از دفن میت، چرا مهرداد صحنه را ترک نمی‌کند و باز هم کنار پیرزن می‌نشیند؟ چرا پیرزن توقع دارد که مهرداد مراسم ناهار را هم برگزار کند؟ چرا مهرداد زیر هزینه‌ی چنین کاری می‌رود؟! ✔️ 11. چرا مهرداد وارد جریان اعتراض صنفی می‌شود؟ او که آرام در حال عبور از پیاده‌رو بود، چرا مسیرش را عوض می‌کند؟ (ادامه دارد...) [ ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
. باسمه . 🎬 سینمایی🎬 ✳️عنوان: «ساعت5عصر»، سینما یا برنامه‌ای آیتمی؟✳️ . [نسخه و ] . ▫️علی ابراهیم‌پور▫️ . ( از چهار) ✔️ 12. پلک‌زدن مکرر و زیاد مأمور اطلاعاتی (مهران‌مدیری) به خاطر لنز است یا دلیل دیگری دارد؟ اگر او ماموری احمق و زبان‌نفهم است که سؤالات بی‌معنا می‌پرسد، چه‌طور اطلاعات طبقه‌بندی دقیقی از فیلم‌های ضبط‌شده‌ی گوشی مهرداد در اختیار دارد؟ و اگر او ماموری باهوش است، پس معنای سؤالات ابلهانه‌ی او از مهرداد چیست؟ مهم‌تر از همه چرا و چه‌طور او به صداقت مهرداد پی می‌برد و او را آزاد می‌کند درحالی که سندهای مهمی (فیلم‌برداری از بیمارستان و بهشت‌زهرا) در اختیار دارد؟ چه‌طور ممکن است کل مدت زمان دستگیری و بازجویی اطلاعاتی در دو-سه ساعت انجام شود؟!؟ ✔️ 13. در یکی از فیلم‌های جاسوسی شده، صحنه‌ی بی‌فروغ دفن شوهر پیرزن را به‌عنوان دفن هنرمند معروف معرفی می‌کند. در چنین روزگاری که کوچکترین خبرها از روش‌های مختلف و توسط افراد مختلف در فضای مجازی مخابره می‌شود، چنین کلیپی چقدر ارزش خبری دارد و چه‌کسی آن را باور می‌کند؟ این نگاه نادرست به دلیل دوری مدیری از فضای مجازی و مناسبات حاکم بر آن نیست؟ ✔️ 14. خانمی که مسئول یکی از باجه‌های بانک است، تنها با یک «مهر زدن» و بدون دریافت پول، کار او را راه می‌اندازد؟ این چه مُهری است که مسئول باجه -و نه رئیس شعبه- می‌تواند بزند و کار او را بدون دریافت پول حل کند؟ مشکل او اساساً برای آمدن به بانک مُهرزدن بود یا پرداخت قسط؟ چطور مسئول باجه می‌داند که بابت یک روز تأخیر در پرداخت قسط، اتفاقی نمی‌افتد، ولی رئیس شعبه نمی‌داند؟ ✔️ 15. نریشین کلیپ‌هایی که مأمور اطلاعاتی به مهرداد نشان می‌دهد، صدای همسر او (مهناز) است. پس می‌توان نتیجه گرفت که همسر او جاسوس است؛ با این حال چرا مهرداد در پایان فیلم برخوردی نمی‌کند و انگار اتفاقی نیافتاده و بی‌خیال جواب تلفن او را می‌دهد. ✔️ 16. پایان‌بندی فیلم بسیار مبهم و بی‌معناست! دوربین روی چهره مهناز در موبایل مهرداد زوم می‌شود و صدای هم‌همه می‌آید؛ انگار که جمعیتی در حال تماشای آن‌ها هستند! این پایان می‌خواهد خصوصی نبودن فضای مجازی را برساند یا چه؟! 💠 فیلم‌نامه‌ای با چنین مشکلاتی می‌تواند قسمتی از سریالی 90قسمتی مثل پاورچین باشد، اما برای فیلم سینمایی، اتودی بیش نیست! آیا این فیلم‌نامه، واقعاً نوشته‌ی خود مدیری است یا فیلم‌نامه‌ی تغییریافته‌ی خشایار الوند؟ بهتر نبود از مشورت چند نویسنده‌ی باتجربه استفاده می‌شد؟ (ادامه دارد...) [ ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
. باسمه . 🎬 سینمایی🎬 ✳️عنوان: «ساعت5عصر»، سینما یا برنامه‌ای آیتمی؟✳️ . [نسخه و ] . ▫️علی ابراهیم‌پور▫️ . ( از چهار) 💠 جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی مدیری در «ساعت5عصر» نیز -برخلاف آثار قبلی مدیری خصوصاً دورهمی- بسیار سیاه و کدر است! هیچ‌کدام از طبقات اجتماعی موجود در رویدادهای فیلم، نرمال و مورد تأیید نیستند. برای مثال در سکانس بهشت زهرا، با سه نوع مردم مواجه هستیم: هنرمندانی که فهمی از مجلس عزا ندارند؛ مردمی که همچون بربرها به دنبال سلبریتی‌ها هستند و اقوام پیرمرد فوت‌شده که احمق‌وار به هم‌نگاه می‌کنند و وظیفه‌شان را انجام نمی‌دهند! همسر خارج‌رفته، جاسوس است؛ مأمور اطلاعاتی، گیج است؛ مسئول بانک، دروغگو است؛ ساکنین متمول ساختمان غیرمنطقی‌اند و... و حتی یگانه عاقله‌انسان فیلم‌های مدیری -یعنی سیامک‌انصاری- هم در این فیلم عاقل نیست و چنان‌که گفته شد، منفعل و گیج است! در چنین ملغمه‌ای که هیچ روزنه‌ای از شعور -جز در مشتی فرسوده و از کارافتاده (=ساکنین خانه‌ی معتاد منگ)- یافت نمی‌شود، پس چه امیدی به رشد و تغییر است؟ و اساساً با چنین نگاهی به مردم، مخاطب اصلاح‌گری باقی می‌ماند که فیلم بخواهد نقد اجتماعی را برای او روایت کند؟ آیا به‌راستی نویسنده و کارگردان «ساعت5عصر» همان مدیری دغدغه‌مندی است که در هر هفته دو شب تلاش می‌کند با مواجهه و گفت‌وگوی مستقیم با مردم، کاری کند که -به قول خودش- اتفاقات خوب برای مردم بیافتد؟! 💠 غیر از فیلم‌نامه، کارگردانی نیز با مشکل روبروست. کارگردان نتوانسته سینما بیافریند. به‌نظر می‌رسد تجربه‌ی بلندمدت سالیان دراز مدیری در برنامه‌سازی در فضای بسته، قدرت کار در فضای باز را از او گرفته است. همکاری با یکی از بهترین تصویربردار سینمای ایران (محمود‌کلاری) نیز نتوانسته در این زمینه توفیقی برای او به ارمغان بیاورد. کارگردان اصرار دارد از نماهای باز فرار کند؛ حتی در صحنه‌های پرجمعیت هم نماهای باز مشاهده نمی‌کنیم؛ لذا سکانس‌های پرجمعیت نیز بی‌فروغ و کم‌مایه برداشت شده‌اند. 💠 «ساعت5عصر» در قدوقواره‌ی اثر سینمایی نیست. مدیری می‌توانست با پلاتوهای چند دقیقه‌ای‌اش در وسط فرازهای داستان این فیلم، یک قسمت کامل از برنامه‌ای آیتمی مثل «شوخی کردم» بسازد. «ساعت5عصر» تمام هنر مدیری در سینماست یا شوخی او با مخاطب است؟ مفاهیم انتقادی فیلم، در نهایت خلاصه‌ای از چند قسمت از استندآپ‌های دورهمی اوست! هرچند ساعت5عصر به‌عنوان کار اول مدیری توانست رکوردهایی بشکند و احتمالاً به فروش نسبی خوبی دست پیدا کند، اما حتماً آینده‌ی سینمایی مدیری با این دست‌فرمان با چالش‌هایی جدی روبروست. //پایان// [ ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
. باسمه . 🎬 سینمایی🎬 . « » ✳️عنوان: . (ابد و) «بیست و (یک روز) بعد» . [نسخه و ] . ▫️علی ابراهیم‌پور▫️ . ( از دو) 💠 «بیست‌ویک‌روزبعد» فیلمی است پُرمدعا در اکران؛ که هر کدام از آن ادعاها در سنجه‌ی انصاف می‌تواند وزن‌کشی شود:«1.فیلم سینماییِ 2.امیدبخشِ 3.کودک‌و‌نوجوان». 💠 «بیست‌ویک‌روزبعد»، روایتی‌ست از زندگی پسربچه‌ای یتیم و علاقه‌مند به سینما و فیلم‌سازی به نام مرتضی (مهدی قربانی) که در هنگامه‌ی کوشش‌اش برای تهیه دوربین و ساخت فیلم، متوجه سرطان مادرش (ساره بیات) می‌شود که از او و برادر کوچک‌ترش مخفی کرده و درمانش نیازمند آمپولی گران‌قیمت است؛ ازاین‌رو تمام تلاشش را می‌کند و حتی ایده‌ی فیلمش (داستان پسری که پدرش شاگرد مرتاضی هندی بوده و می‌خواهد قطار را با قدرت ماورایی نگه‌دارد) را و تنها وسیله‌ی قیمتی باقی‌مانده از پدرش (موتور سیکلت) را می‌فروشد تا پول دارو را تهیه کند؛ ولی بعد از خرید آمپول متوجه می‌شود این دارو بایستی هر «بیست‌و‌یک‌روز» یک‌بار مصرف شود. 💠 بیست‌ویک‌روزبعد خوش‌ساخت است و -غیر از پایان‌بندی‌اش- روایتی روان و صحیح و مشخص دارد. شخصیت‌سازی مرتضای فیلم در روند داستان زیباست و دل‌نشین؛ مرتضی مغرور، آرمانی، بامرام، کوشا و داداش‌بزرگ است. امتزاج این خصوصیات، صحنه‌های شیرینی می‌آفریند. با این حال فیلم‌نامه روایتی متصل ندارد؛ چراکه داستان‌های زائد و فرعیِ زیادی دارد که غیرمتصل به داستان اصلی‌اند. به‌عبارت‌دقیق‌تر فرازهای فرعی فیلم، فاقد ارتباط عمودی با بدنه داستان‌اند که حذف آن‌ها آسیبی به داستان اصلی نمی‌زند. برای نمونه شرطی‌بازی‌کردن مرتضی با جوانان بزرگسالی که در اتاق پشتی کلوپ هستند و سپس فرارکردن از دست آن‌ها، هرچند تلاشی برای کسب درآمد است، اما نقشی در پیکره‌ی اصلی داستان بازی نمی‌کند. همچنین است ورود و خروج پدر بچه پولدار کلاس‌شان. 💠 تا قبل از ده‌دقیقه‌ی پایانی فیلم، گرچه شاهد دردی از اجتماع هستیم، از تلاش‌های امیدوارانه‌ی مرتضی و دوستانش لذت می‌بریم. اما ده‌دقیقه‌ی آخر فیلم، همان‌طور که دنیا را روی دوش مرتضی هوار می‌کند، شیرینی قبل را هم به کام مخاطب تلخ کرده و ویرایشی جدید به طعم کل فیلم می‌دهد. مرتضی بعد از این‌که از مسئول داروخانه می‌شنود دارو را باید بیست‌ویک‌روزبعد هم تهیه کند، وا می‌رود! او تمام زندگی‌اش را برای خرید این دارو خرج کرده و هیچ راهی برایش باقی نمانده: ایده‌ی فیلم‌اش را فروخته؛ قولی که به مادرش داده را شکسته و شرطی‌بازی‌کردن را هم امتحان کرده؛ رفیق حباب‌سازش هم درآمدش را به او داده؛ تنها هنرش که همان نگه‌داشتن قطار است را هم با تعداد زیاد تماشاچی به کار گرفته و حتی موتور پدرش که تنها بازمانده قیمتی از اوست و مادرش در حفظ آن تاکید زیادی دارد را هم فروخته. دیگر راهی برای بیست‌ویک‌روزبعد جلوی پای مرتضی باقی نمانده؛ بنابراین منطقا آینده‌اش تاریک و کور است. ازاین‌رو اینکه در پایان‌بندی فیلم، جلوی قطار می‌ایستد و می‌خواهد آن را نگه دارد، بیش از آنکه بخواهد دلالتی به «ایستادگی در برابر مشکلات» داشته باشد، ناامیدی و خودکشی روحی اوست! ازاین‌رو ایستادن قطار بسی بی‌معناست. این قطار جز در ذهن نویسنده و بریده از داستان، نمی‌تواند بایستد! قطار واقعی همان خبر مسئول داروخانه بود که از روی او رد شد... (ادامه دارد...) [ ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
. باسمه . 🎬 سینمایی🎬 . « » ✳️عنوان: . (ابد و) «بیست و (یک روز) بعد» . [نسخه و ] . ▫️علی ابراهیم‌پور▫️ . ( از دو) 💠 گردش و تناوب «بیست‌ویک‌روز بعد»های او، ابدویک‌روز تلخ‌اش را می‌آفریند. ابدویک‌روز، نتیجه‌ی روزهای مصیبت‌بار هر بیست‌ویک‌روز یک‌بار اوست؛ ابد‌ویک‌روزْ تلخ و بی‌امید. ابدویک‌روزی که فرصت بچگی‌کردن و رسیدن به آرزوها را از او می‌گیرد و در عمل او را زیر چرخ‌های قطار له می‌کند. بنابراین مهدی‌قربانیِ (مرتضی) «بیست‌ویک‌روزبعد» همان مهدی‌قربانیِ (نوید) «ابدویک‌روز» است! آنجا خواهرش (سمیه) به او دروغ می‌گوید و دنبال نخودسیاه می‌فرستدش؛ و اینجا مادرش. آن‌جا باید فندک و آت‌وآشغال بخرد؛ اینجا داروی گران‌قیمت. منتها در ابدویک‌روز ازآن‌روکه فرزند کوچک خانواده است، رفتاری منفعل دارد؛ ولی در بیست‌ویک‌روزبعد چون جوان است و کاراکتر اصلی، نهایت تلاشش را می‌کند و فعال است. آنجا برادروخواهر و مادرش فحش می‌دهند، ولی اینجا صلوات می‌فرستند! اما فرجام هر دو یکی است: «آینده‌ای سیاه و بی‌امید». نوید ابدویک‌روز هم دارد در تیزهوشان قبول می‌شود؛ چنان‌که مرتضای بیست‌ویک‌روز بعد عاشق سینماست؛ اما هردو استعداد و توانایی‌شان زیر چکمه‌های روزگار نابود می‌شود و هر دو تا ابدویک‌روز در منجلاب دست‌و‌پا می‌زنند. هرچقدر آنجا با برگشتن خواهرش به خانه -در پایان فیلم-، امید می‌گیرد؛ اینجا هم با نگه‌داشتن ماورایی قطار-در پایان فیلم-، امیدوار است!! 💠 بیست‌ویک‌روزبعد، در باطن فیلم کودک‌ونوجوان نیست؛ نه «برای» کودک‌ونوجوان است و نه «از منظر» آن‌ها. «برای» کودک و نوجوان نیست؛ چراکه این حجم از فشار و سیاهی روی دوش هر کودکی سنگینی می‌کند و روان‌شناسی رشد این اجازه را نمی‌دهد که دنیای سخت و پرمعادله‌ی بزرگ‌ها را بر کوچک‌ترها تحمیل کنیم. فیلم فرصت زندگی کودکانه را از بچه سلب می‌کند و نمی‌گذارد کودکی کند و «حال‌خوب‌کن» نیست. اگر مرتضای فیلم مجبور است، اما چرا این سختی روحی را -با دیدن فیلم- به مرتضاهای اطراف‌مان تحمیل کنیم؟ 💠 فیلم حتی «از منظر» کودک و نوجوان هم نیست! یعنی مواجهه‌ی کودکانه با پدیده‌ها ندارد و از زاویه‌ی دید یک کودک مسئله را نشان نمی‌دهد. زاویه‌ی دید کودکانه دقیقا همان نمایش مواجهه پسربچه‌ی بوشهریِ «تنهای‌تنهای‌تنها» با اخبار مختلف مذاکرات بین‌المللی و نتیجه‌ی آن بر رابطه‌ی دوستانه‌ی کودکانه‌اش است. مرتضای بیست‌ویک‌روزبعد اما حتی کودکی هم نمی‌کند. او کاملا جدی و منطقی برادرش را پای میز مذاکره می‌برد و از بیماری مادرش می‌گوید و فرآیند نگه‌داشتن قطار را به او آموزش می‌دهد و او هم کاملا جدی و منطقی کار را انجام می‌دهد! ما از مرتضی خوشمان می‌آید و با او ارتباط برقرار می‌کنیم، نه از آن جهت که نوجوان است و نوجوانی می‌کند؛ بلکه ازاین‌رو که عاقلهْ‌مردی است مغرور و مصمم و جدی! 💠 اما در مجموع اگر ادعاهای پُرطمطراق سازندگان فیلم را -مثل سینمای امیدبخشِ کودک‌ونوجوان- کنار بگذاریم و از پایان‌بندی فیلم اغماض کنیم، «بیست‌ویک‌روزبعد» فیلم سینمایی خوب و قابل قبولی صرفا در ژانر اجتماعی است و هرچند مفهومی تکراری اما بیانی جدید از دردهای اجتماعی دارد و می‌تواند انتخاب یک خانواده برای فیلم‌دیدن در سینما باشد. «بیست‌ویک‌روزبعد» از این جهت که فیلم سالمی برای خانواده است و تلاش قابل قبولی برای ارائه‌ی معنای زندگی دارد، شایسته تقدیر و قدردانی است. //پایان// [ ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
. باسمه . 🎬 سینمایی🎬 . « » ✳️عنوان: «سارا و آیدا» نقطه‌ای تباه در پرونده‌ای سفید . [نسخه ] . ▫️علی ابراهیم‌پور▫️ 💠از «کتاب قانون» گرفته تا «حوض نقاشی»، کارنامه‌ی پر و پیمانی برای ساخته و او را در ژانر اجتماعی صاحب‌سبک کرده؛ «سارا و آیدا» هم گرچه در همان اجتماعی است، به هیچ وجه توقع مخاطب را برآورده نمی‌کند. 💠میری، شبیه همان دو راهیِ اخلاقی‌ای را در «سارا و آیدا» تصویر کرده که مجری طرحش ،همایون اسعدیان، در فیلم اخیرش (یک روز بخصوص) ساخته! این دو راهی برای سارای فیلم (غزل شاکری) ساخته می‌شود. او باید پول هنگفتی جور کند تا مادر بازنشسته‌ی فرهنگی‌اش را زندان نیاندازند. دوستش آیدا (پگاه آهنگرانی) اما، می‌خواهد روحیه‌ی سارا را حفظ کند و یاری‌اش دهد و برای همین دست به دامن نامزدش سعید (مصطفی زمانی) می‌شود. او پول را می‌دهد ولی از سارا می‌خواهد مدارک یک مناقصه بزرگ را از شرکتش بدزدد و به او بدهد و دوباره برگرداند. این کار را می‌کند؛ پشیمان می‌شود؛ آیدا به کمکش می‌آید و مدارک را می‌گیرد ولی تصادف می‌کند و می‌میرد و تقصیرها به گردنش می‌افتد. سارا هم در دقیقه آخر می‌گوید که کار خودش بوده و تمام!! فیلم‌نامه در همین حد تباه است! 💠 سناریو از حد یک ایده -که همانا روایتی از یک رفاقتِ عمیقِ دخترانه باشد- جلوتر نرفته. شدیدا چالش‌های داستانی دارد. فیلم تقریبا بی تعلیق است! اگر بیننده‌ای فیلم را تا آخر ببیند، از روی مرام خودش است؛ نه درام فیلم. از نیمه فیلم به راحتی آخر داستان را می‌شود حدس زد. کاراکترها شدیدا تیپیکال‌اند. سارا دختر مهربان و آرام ؛ آیدا خوش‌قلب و بازیگوش؛ سعید دو روی قالتاق! با همین چند ویژگی ساده کاملا می‌توانید داستان را در ذهنتان خلق کنید و مطمئن باشید داستانی که در ذهنتان ساخته‌اید، همانی است که روی پرده نمایش داده شده؛ بدون خلاقیت خاصی در پرداخت یا بیان. اصلا سارا و آیدای فیلم آیا واقعا رفاقتی عمیق دارند؟ اگر رفاقتی عمیق دارند چرا سارا مشکلی که سعید برایش ایجاد کرده را اول از همه با آیدا در میان نمی‌گذارد؟ در رابطه عمیق، چنین برخوردی قابل هضم است؟ 💠علاوه‌بر این، اتفاقاتی در فیلم‌نامه می‌افتد که مخاطب حیران می‌ماند! بدون هیچ دلیل مشخصی رابطه سارا با نامزدش (علیرضا) صریح و شفاف نیست یا مثلا آمدن گاه‌وبی‌گاه سعید به در خانه‌ی سارا! خصوصا این آخری آنقدر تکرار می‌شود که شک می‌کنیم کارگردان واقعا فیلم را برای سینما ساخته یا تلویزیون. نماها ساده و ابتدایی فیلم هم این شک را تقویت می‌کند. به خاطر تمام این مشکلات است که دوست داریم تصویرمان از مازیار میری، همان تصویری که قبل از «سارا و آیدا»یش داشتیم، باقی بماند. 💠 ارزش دیدن دارد، نه به عنوان یک اثر فاخر سینمایی؛ به عنوان یک فیلم معمولی که بخواهید تفریحانه ببینید و اندکی هم ذهنتان را قلقلک بدهد. همین و فقط همین. //پایان// [ ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
مختار: «ناریه! غرورم را زخمی کنی، عشقم را سر می‌برم...» [💭 #دیالوگ ] [🎬 #فیلم #مختارنامه ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
✅ رابطه و در فیلم 🎥 1⃣«فرم خودش مستقلا معنا دارد.» این نظر خصوصا تا قبل از طرح نظریات پست‌مدرن، دیدگاه غالبی بوده و البته هنوز هم هست. مطابق این نظر، مفهوم چیزی نیست که در دل فیلم ریخته شود؛ بلکه اساسا مفهوم و محتوا از فرم است که انتقال داده می‌شود. برای هر پلانی که برداشت می شود، فقط‌وفقط یک میزانسنِ صحیحِ منطبق بر فرم وجود دارد. برای هر برداشت، تنهاوتنها یک نما و زاویه دوربین صحیح است. هر زاویه ای غیر از آن زاویه، خطای کارگردان است و در رساندن آن مضمون فیلم، اختلال ایجاد می کند. 2⃣در مقابل -خصوصا در عصر جدید- نگاه متصلب و سفت‌وسخت به فرم ندارند. می‌گویند نماهای مختلف، می تواند مفهوم واحدی را برساند. افراد مختلف، می توانند دلایل مختلف برای تفاوت میزانسن‌های‌شان داشته باشند! نگاه تند قائلین به این نظر، به ضدفرم می‌گراید. یعنی کارگردان هیچ اعتقادی به فرم ندارد. هرطور ذوق کند، برداشت می کند و به عنوان اثر هنری ارائه می دهد. [ ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
مسعود شصت‌چی: نمی‌دونم چرا تو زندگیم... هِی نمی‌شه...!! [ 💭 #دیالوگ ] [ 🎬 #فیلم #مردهزارچهره #مهران_مدیری ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
1⃣ یک- روی صندلی نشستیم و مقدمه و تیتراژ فیلم که شروع شد، از محمد پرسیدم «آیا از سرمایه‌گذار فیلم خبر دارد؟ اوج بوده یا حوزه هنری؟» و با جواب «نمی‌دانم» او، خودم ادامه دادم: اوج که نمی‌تواند باشد؛ اگر بود گوش فلک را کر می‌کرد! حوزه هنری هم تازه از بیست‌ویک‌روزبعدش فارغ شده و خسته‌تر از آن است که در یک سال، دو بار از این کارها کند! همان‌جا ایولی به آن کسی گفتم که در این گیرودار نابه‌سامان گیشه، ریسک و همّت کرده، آمده فیلمی برای کودک‌ونوجوان -حالا با هر معنا و مفهومی- ساخته. 2⃣ دو- «قهرمانان کوچک» فیلمی قابل‌اعتنا در ژانر خودش است. فیلم‌نامه‌ای قوی دارد. روایت شفاف، روان و روشن جلو می‌رود و برخلاف خیلی از فیلم‌های موجود، باگ داستانی ندارد. داستان چفت‌وبست درستی داشته و روابط علّی-معلولی سالمی به داستان چارچوب داده‌اند. هرچند نیم‌ساعت آخر، فیلم قدری از ریتمِ روایی‌اش می‌افتد، ولی با کارگردانی خوب حسین قناعت جبران شده است. 3⃣ سه- قهرمانان داستان، از جنس خودِ بچه‌ها هستند و این باعث می‌شود مخاطب کودک‌ونوجوان به‌راحتی بتواند با آن‌ها ارتباط بگیرد و هم‌ذات‌پنداری کند. آن‌ها نه‌شخصیت‌های کارتونی و عروسکی‌اند و نه کاراکترهای ماورایی. آن‌ها همین بچه‌هایی هستند که هر روز در مدرسه می‌بیند: ورزش می‌کنند؛ شوخی و تفریح می‌کنند؛ اهل فضای مجازی‌اند. اما در کنار همه این‌ها هدف و فکر دارند و برای آن تلاش و برنامه‌ریزی می‌کنند و در نهایت موفق می‌شوند. 4⃣ چهار- فیلم علاوه‌بر بچه‌ها، برای خانواده‌ها هم سرگرم‌کننده و آموزنده است. خانواده‌های شخصیت‌های اصلی فیلم، از جنس مردم معمولی‌اند. خانه‌ی دو برادر قهرمان فیلم، نه خانه‌ی چرک و کثافت ابدویک‌روزی است و نه از خانه‌های اکازیون بالاشهری. یک خانه‌ی کاملا معمولی؛ ولی مرتب و زیبا. آشپزخانه‌ی کوچک غیراُپن، حیاط نُقلی با درخت و گل و حوض، و نشیمن با مبل‌های معمولی و اتاق‌هایی فرش شده‌... همه‌وهمه، ما را کمک می‌کند فاصله‌ای با آن‌ها احساس نکنیم و از خودمان بدانیم‌شان. انتخاب این لوکیشن از دو جنبه اهمیت دارد: اولا، مدت‌هاست در پرده‌ی سینما، تصویری از چنین خانه‌ای ندیده‌ایم و این نکته‌ی قابل تاملی است: آیا برای فیلم ساختن همیشه باید سراغ چیزهای غیرمعمولی برویم؟ اساسا جایگاه مردم عادی اتفاقات جامعه و به تبع آن، سینما کجاست؟ مگر نه این است که بار اصلی حرکت جامعه و اتفاقات آن بر دوش مردم عادی است؟ پس چرا سینمای بدنه، اینقدر لاغر است؟ ثانیا، استفاده از چنین لوکیشنی به آرامش فکری مخاطب کمک می‌کند. تماشاچی، بعد از اتمام فیلم هیچ‌گاه به عناصر ظاهری غبطه نخواهد خورد و دقیقا سر سفره‌ی مضمون و محتوا خواهد نشست؛ یعنی دقیقا اتمسفری که در «درون خانه» جریان دارد. (ادامه دارد...) [ ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
. باسمه . 🎬 سینمایی🎬 . « » ✳️عنوان: .«قهرمانان کوچک»؛ جرعه‌ای حالِ خوب برای . [نسخه و ] . ▫️علی ابراهیم‌پور▫️ . ( از دو) 5⃣ پنج- رابطه‌ی پدر (بیژن بنفشه‌خواه) و مادر (آناهیتا همتی) مثال‌زدنی است؛ از حرف‌زدن‌های معمولی و جشن تولد گرفته تا شرایط بحرانی، تنشی بین‌شان دیده نمی‌شود. سختی و ناراحتی هایی هم پیش می‌آید؛ ولی کار با صمیمیت، محبت و «حال خوب» جلو می‌رود. همان اواسط فیلم، یواشکی از محمد می‌پرسم آیا آخرین باری که تصویری از رابطه پرمهر پدرومادر در فیلم دیده باشد را، یادش می‌آید؟ می‌گوید نه. من هم نه! این برای پدرومادرها و فرزندانشان پُرپَند است. مهم‌ترین‌اش اینکه «می‌شود اینطور هم حرف زد و زندگی کرد!» ما این‌ها را خوب «می‌دانیم»، ولی گاهی باید «ببینیم»! همین‌طور رابطه‌ی دوبرادر با هم و رابطه فرزندان با والدین. اساسا پاشنه‌ی داستان فیلم، روی دغدغه‌ای که بچه‌ها درباره‌ی خانواده‌شان دارد، می‌چرخد. این یعنی اتمسفر خانه، فضای نشاط و محبت و هم‌گرایی است. 6⃣ شش- «قهرمانان کوچک» پرمضمون و محتواست. این می‌توانست نقطه‌ی ضعف فیلم باشد ولی این مضمون‌های متعدد به ترتیب اهمیت، بسامد گرفته‌اند و اینطور نیست که آشوب محتوایی ایجاد کرده باشند. حرف اصلی فیلم، واضح و روشن است؛ دغدغه‌ی چندسال اخیر مملکت: «استفاده از کالای ایرانی». این مضمون در بستر یک داستان پرتنش و تعقیب‌وگریز و البته کمدی ارائه می‌شود. این همه بالاوپایین پریدن‌های شخصیت‌های داستان برای این هدف، به خوبی می‌تواند کودک‌ونوجوانِ مخاطب را به جان پدرومادرها بیاندازد که از این به بعد فقط‌وفقط برایشان تولید داخل بخرند. در کنار این‌ها به صورت نامحسوس، دغدغه‌ی ورزش‌کردن را هم -از طریق تکواندوکار بودن کاراکترهای اصلی- به مخاطب منتقل می‌کند. در سطح‌های بعدی هم بحث اهمیت خانواده و نفی تک‌فرزندی و... . 7⃣ هفت- «قهرمانان کوچک» فیلمی پرهزینه است. هم از بازیگران متعدد کمدی بهره برده و هم از لوکیشن‌های مختلف داخلی و خارجی و در کنار همه این‌ها تعقیب‌وگریزهای قابل‌اعتنا. این‌ها همگی جذابیت فیلم را بالا برده‌اند. ازاین‌رو با توجه به روایت روان و ساده‌ای که فیلم انتخاب کرده، هم برای کودکان 5ساله جذاب است و هم برای نوجوان 12-13 ساله. هشت- بعدها خواندم سرمایه‌گذار فیلم (علی عبدی) آدم دغدغه‌مندی است که از روی درد فرهنگی‌اش برای نسل آینده‌ی مملکت اقدام به چنین سرمایه‌گذاری‌ای کرده. البته حالِ‌خوب فیلم، با تیتراژ تمام نمی‌شود؛ نصف درآمد فیلم هم قرار است هزینه بیمارستان کودکان اصفهان بشود تا کودکان بیشتری در حال خوب داشتن سهیم بشوند. سینمای کودک نقطه‌ای استراتژیک است که فقط دادش را می‌زنیم. چه کسی جز ما باید حمایت و تقویتش کند؟ تا حداقل این تک‌دغدغه‌های گوشه‌وکنار، باقی بمانند. 🌸 ⬅️☑️ سخن پایانی- اگر پُزهای روشنفکرنمایانه که زیبایی و هنر را در زردی و خفگی معنا می‌کنند، کنار بگذاریم؛ فطرت آدم‌ها دنبال زندگی و نشاط است. به قول رضا میرکریمی «در شرایط مساوی، مردم گرایش‌شان به امید بیشتر از ناامیدی است». اگر دنبال آن فیلمی هستیم که امیدمان را افزایش داده، جرعه‌ای نشاط به خوردمان دهد؛ فیلمی که پدرومادری دست فرزندشان را بگیرند و به سینما بروند و با دیدنش هم خودشان و هم فرزندشان، «حال خوب» پیدا کنند و لذت ببرند؛ «قهرمانان کوچک» دقیقا مصداق‌اش است. ☺️🌹 //پایان// [ ] 🌐 @aliebrahimpour_ir