#معرفی پدر بزرگوار #شهیدِ ایشان👇
#پزشکیار #شهید دفاع مقدس ،
#سلیمان ذاکریان 🍃⚘🍃
در تاریخ ١٣٢۵/۰٣/۰۶ در بابل در خانواده ای مومن و متدین متولد شد.
پدرش شغل خیاطی داشتند.
۸ فرزند بودند. ۵ خواهر و ٣ برادر که #شهید سلیمان #هفتمین فرزند خانواده بود. خانواده ی آنها نسل در نسل ، #مداح اهل بیت (ع)⚘بودند و شاید به خاطر همین خصوصیت ( ذاکرالحسین بودن ) فامیل خود را #ذاکریان نامیده بودند.
🍃⚘🍃
کار در کارخانه ی آجر پزی به حدی سخت و توان فرسا بود که قوی ترین جوان ها هم فقط یک روز میتوانستند آنجا طاقت بیاورند و به همین دلیل اغلب کارگران کارخانه را ترک های مهاجر تشکیل می دادند.
هوش و ذکاوت بالایی داشت. در بازی های گروهی سرگروه و برنامه ریز بود و اغلب ، تیمش برنده ی میدان می شد. عاشق #طبیعت و #ورزش و #هنر بود. هر گاه فراغتی داشت با خواهر زاده هایش به شکار می رفت.
🍃⚘🍃
از بین ٣ الی ۴ جوان ، ایشان و خواهر زاده اش دو نفر از آنها بودند که مدام در آنجا کار می کردند.این شرایط کاری از ایشان مردی #صبور ، #غیرتمند ، #خانواده دوست ، #خوش قلب ، #متواضع و #سفره دار ساخته بود.
🍃⚘🍃
ایشان در روزهای نخست #جنگ، خود را به #خرمشهر و #آبادان رساند و به یاری جمعی از #رزمندگان دفاع جانانهای کرد و دشمن را از اشغال آبادان مایوس کرد.
🍃🌷🍃
با ایجاد خط #پدافندی، ایشان #مسئول خط شد، شبها خود در سنگر کمین، #نگهبانی میداد. زمانی که دشمن سر چند #رزمنده #دانش آموز را در سنگر روباهی از #تن جدا کرد.😔
🍃🌷🍃
دیگر اجازه نداد #بچهها شبها #نگهبانی بدهند ، به #بچهها میگفت: «من پست نگهبانی شما را با صد #صلوات برای سلامتی #امام و #شما میخرم.»
🍃🌷🍃
از ساعت ۱۲#شب تا خود صبح پشت #خاکریز #نگهبانی میداد و #دائم #ذکر میگفت. دم #دمای صبح به سمت دستشوییها میرفت و آفتابههای خالی را پر میکرد.
🍃🌷🍃
در این چند ماه با بچهها بسیار #خاکی رفتار می کرد و....وبه قول دوستش : به قدری #متواضع هستی که اصلا مشخص نیست #پزشک هستی با بچهها خاکی زندگی میکرد، ظرف غذا و لباسها را میشست و....
🍃🌷🍃
ایشان #اعتقاد داشت، در #جبههها اگر این #کارها را کردیم برای #خدمتگزاری در #جامعه #لیاقت داریم و لاغیر.
🍃🌷🍃
#اولین #شهید مدافع حرم لرستان، ماشاالله شمسه
🍃🌷🍃
در سال 1346# در خانوادهای مذهبی در روستای «سراب» از توابع بروجرد متولد شد.
پدر ایشان ،آقامحمد» #موذن و #متولی #مسجد و مادرش خانمی #مومن و #پاکدامن بودند.
🍃🌷🍃
متاهل بود، در سال 1366# ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند دختر و یک پسر است.
🍃🌷🍃
ایشان از کودکی #خصوصیات #منحصر به فردی داشت، مانند #احترام به #پدر و #مادر و #خواهر و#برادرهایش، #دلسوزبود و #ایمان قوی داشت.
🍃🌷🍃
#خصوصیات اخلاقی اش در تمام اقوام #زبانزد #خاص و #عام بود:و همه ایشان را به #محبت و #حلال #مشکلات بودن و #حامی #مستضعفین بودن #میشناسند.
🍃🌷🍃
#متواضع و #فروتن بود،و اهمیتی به #پست و #مقام در زندگی #نمی داد، به صورتی که بسیاری از اقوام تا بعد از #شهادت ایشان از #درجه اش #مطلع نبودند.
🍃🌷🍃
ایشان #دقت زیادی در برپایی #نماز اول وقت، #نماز شب و #تلاوت قرآن میکرد، و انس با #قرآنش تا حدی بود که حتی قبل از رفتن به #سوریه از #قرآن #مسئلت خواهی میکرد
🍃🌷🍃
ایشان در روزهای نخست #جنگ، خود را به #خرمشهر و #آبادان رساند و به یاری جمعی از #رزمندگان دفاع جانانهای کرد و دشمن را از اشغال آبادان مایوس کرد.
🍃🌷🍃
با ایجاد خط #پدافندی، ایشان #مسئول خط شد، شبها خود در سنگر کمین، #نگهبانی میداد. زمانی که دشمن سر چند #رزمنده #دانش آموز را در سنگر روباهی از #تن جدا کرد.😔
🍃🌷🍃
دیگر اجازه نداد #بچهها شبها #نگهبانی بدهند ، به #بچهها میگفت: «من پست نگهبانی شما را با صد #صلوات برای سلامتی #امام و #شما میخرم.»
🍃🌷🍃
از ساعت ۱۲#شب تا خود صبح پشت #خاکریز #نگهبانی میداد و #دائم #ذکر میگفت. دم #دمای صبح به سمت دستشوییها میرفت و آفتابههای خالی را پر میکرد.
🍃🌷🍃
در این چند ماه با بچهها بسیار #خاکی رفتار می کرد و....وبه قول دوستش : به قدری #متواضع هستی که اصلا مشخص نیست #پزشک هستی با بچهها خاکی زندگی میکرد، ظرف غذا و لباسها را میشست و....
🍃🌷🍃
ایشان #اعتقاد داشت، در #جبههها اگر این #کارها را کردیم برای #خدمتگزاری در #جامعه #لیاقت داریم و لاغیر.
🍃🌷🍃
به روایت از مادر #شهید:
#احمد متولد ٢ اردیبهشت سال ۶٩ ، نهمین و آخرین فرزندم بود. تولدش با میلاد حضرت محمد (ص)⚘ مصادف شد و از اونجایی که به ساحت آن حضرت ارادت قلبی داشتیم نامش را #احمد نهادیم.
🍃⚘🍃
#احمد من اخلاق #خوشی داشت و اهل #غیبت نبود. اگه کار فوری داشت و در اون حین من از او درخواستی داشتم که برام انجام بده هرگز « نه » نمیگفت. 😭😭
🍃⚘🍃
پسرم #آروم ،#متواضع ولی در عین حال #شجاع ،#پرجنب و جوش و#کوشا بود. اکثر اوقاتش رو با برادر بزرگترش رضا میگذروند. هیچ وقت در برابر خواسته هامون نه نمیگفت.
🍃⚘🍃
یک روز گریهکنان به خانه برگشت. وقتی ماجرا را تعریف کرد متوجه شدیم که با دوستش بر سر این که چه کسی مکبر نماز شود بحث کرده است.
🍃⚘🍃
با اینکه فرزند آخرم بود اما روحیه ی #بزرگی داشت. بسیار اهل#بخشش بود که حتی طبق گفته ی همرزمانش در #سوریه #لباس های نویی که براش گذاشته بودیم را به بقیه #هدیه می داد.
🍃⚘🍃
عکس #شهید احمد کاظمی از #شهدای اصفهان را در کیف پولش گذاشته بود و در #سوریه هم همراه خود برده بود و شاید یکی از دلایل علاقه اش به اون #شهید ،#تشابه اسمی بود. 😭
🍃⚘🍃
به روایت از مادر #شهید:
#احمد متولد ٢ اردیبهشت سال ۶٩ ، نهمین و آخرین فرزندم بود. تولدش با میلاد حضرت محمد (ص)⚘ مصادف شد و از اونجایی که به ساحت آن حضرت ارادت قلبی داشتیم نامش را #احمد نهادیم.
🍃⚘🍃
#احمد من اخلاق #خوشی داشت و اهل #غیبت نبود. اگه کار فوری داشت و در اون حین من از او درخواستی داشتم که برام انجام بده هرگز « نه » نمیگفت. 😭😭
🍃⚘🍃
پسرم #آروم ،#متواضع ولی در عین حال #شجاع ،#پرجنب و جوش و#کوشا بود. اکثر اوقاتش رو با برادر بزرگترش رضا میگذروند. هیچ وقت در برابر خواسته هامون نه نمیگفت.
🍃⚘🍃
یک روز گریهکنان به خانه برگشت. وقتی ماجرا را تعریف کرد متوجه شدیم که با دوستش بر سر این که چه کسی مکبر نماز شود بحث کرده است.
🍃⚘🍃
با اینکه فرزند آخرم بود اما روحیه ی #بزرگی داشت. بسیار اهل#بخشش بود که حتی طبق گفته ی همرزمانش در #سوریه #لباس های نویی که براش گذاشته بودیم را به بقیه #هدیه می داد.
🍃⚘🍃
عکس #شهید احمد کاظمی از #شهدای اصفهان را در کیف پولش گذاشته بود و در #سوریه هم همراه خود برده بود و شاید یکی از دلایل علاقه اش به اون #شهید ،#تشابه اسمی بود. 😭
🍃⚘🍃
به روایت از مادر #شهید:
#احمد متولد ٢ اردیبهشت سال ۶٩ ، نهمین و آخرین فرزندم بود. تولدش با میلاد حضرت محمد (ص)⚘ مصادف شد و از اونجایی که به ساحت آن حضرت ارادت قلبی داشتیم نامش را #احمد نهادیم.
🍃⚘🍃
#احمد من اخلاق #خوشی داشت و اهل #غیبت نبود. اگه کار فوری داشت و در اون حین من از او درخواستی داشتم که برام انجام بده هرگز « نه » نمیگفت. 😭😭
🍃⚘🍃
پسرم #آروم ،#متواضع ولی در عین حال #شجاع ،#پرجنب و جوش و#کوشا بود. اکثر اوقاتش رو با برادر بزرگترش رضا میگذروند. هیچ وقت در برابر خواسته هامون نه نمیگفت.
🍃⚘🍃
یک روز گریهکنان به خانه برگشت. وقتی ماجرا را تعریف کرد متوجه شدیم که با دوستش بر سر این که چه کسی مکبر نماز شود بحث کرده است.
🍃⚘🍃
با اینکه فرزند آخرم بود اما روحیه ی #بزرگی داشت. بسیار اهل#بخشش بود که حتی طبق گفته ی همرزمانش در #سوریه #لباس های نویی که براش گذاشته بودیم را به بقیه #هدیه می داد.
🍃⚘🍃
عکس #شهید احمد کاظمی از #شهدای اصفهان را در کیف پولش گذاشته بود و در #سوریه هم همراه خود برده بود و شاید یکی از دلایل علاقه اش به اون #شهید ،#تشابه اسمی بود. 😭
🍃⚘🍃
به روایت از مادر #شهید:
#مجید یك فرزند #روشن دل داره، و به همین دلیل من خیلی راضی نبودم كه به #سوریه بره، اما فرزندم گفت؛ #خداوند متعال #نگهدار و #مراقب #همه است.
🤍😭
🍃🌷🍃
#آقامجید #فرزند #اول خانواده بود و تو #دل همه جا داشت😭 در تمام دوران زندگی بسیار #فعال و در عین حال #مظلوم بود، از#كودكی بسیار #علاقه داشت تا به #دیگران #كمك كند و در نهایت هم به #شهادت رسید #امانت الهی بود كه تقدیم #اسلام شد.😭😭
🍃🌷🍃
نسبت به #پدرش و#من بسیار #متواضع بود و هرگاه به خانه ما می آمد، #پیشانی #پدرش و #دست #منو #می بوسید و در جواب برخی از اعضای خانواده كه می گفتند چرا این كارها را می كنی، می گفت شما نمی دانید این كار چه #ثوابی دارد.😭😭
🍃🌷🍃
نسبت به #نماز شب و #زیارت #هر روزه #حرم مطهر #حضرت معصومه (س)🌷 بسیار #مقید بود و اگر یك مرتبه بنا به دلایلی نمی توانست این #مستحبات را انجام دهد، حتما #قضای آن را به جا می آورد.😭
🍃🌷🍃
به روایت از مادر #شهید:
#مجید یك فرزند #روشن دل داره، و به همین دلیل من خیلی راضی نبودم كه به #سوریه بره، اما فرزندم گفت؛ #خداوند متعال #نگهدار و #مراقب #همه است.
🤍😭
🍃🌷🍃
#آقامجید #فرزند #اول خانواده بود و تو #دل همه جا داشت😭 در تمام دوران زندگی بسیار #فعال و در عین حال #مظلوم بود، از#كودكی بسیار #علاقه داشت تا به #دیگران #كمك كند و در نهایت هم به #شهادت رسید #امانت الهی بود كه تقدیم #اسلام شد.😭😭
🍃🌷🍃
نسبت به #پدرش و#من بسیار #متواضع بود و هرگاه به خانه ما می آمد، #پیشانی #پدرش و #دست #منو #می بوسید و در جواب برخی از اعضای خانواده كه می گفتند چرا این كارها را می كنی، می گفت شما نمی دانید این كار چه #ثوابی دارد.😭😭
🍃🌷🍃
نسبت به #نماز شب و #زیارت #هر روزه #حرم مطهر #حضرت معصومه (س)🌷 بسیار #مقید بود و اگر یك مرتبه بنا به دلایلی نمی توانست این #مستحبات را انجام دهد، حتما #قضای آن را به جا می آورد.😭
🍃🌷🍃
به روایت از مادر #شهید:
#احمد متولد ٢ اردیبهشت سال ۶٩ ، نهمین و آخرین فرزندم بود. تولدش با میلاد حضرت محمد (ص)⚘ مصادف شد و از اونجایی که به ساحت آن حضرت ارادت قلبی داشتیم نامش را #احمد نهادیم.
🍃⚘🍃
#احمد من اخلاق #خوشی داشت و اهل #غیبت نبود. اگه کار فوری داشت و در اون حین من از او درخواستی داشتم که برام انجام بده هرگز « نه » نمیگفت. 😭😭
🍃⚘🍃
پسرم #آروم ،#متواضع ولی در عین حال #شجاع ،#پرجنب و جوش و#کوشا بود. اکثر اوقاتش رو با برادر بزرگترش رضا میگذروند. هیچ وقت در برابر خواسته هامون نه نمیگفت.
🍃⚘🍃
یک روز گریهکنان به خانه برگشت. وقتی ماجرا را تعریف کرد متوجه شدیم که با دوستش بر سر این که چه کسی مکبر نماز شود بحث کرده است.
🍃⚘🍃
با اینکه فرزند آخرم بود اما روحیه ی #بزرگی داشت. بسیار اهل#بخشش بود که حتی طبق گفته ی همرزمانش در #سوریه #لباس های نویی که براش گذاشته بودیم را به بقیه #هدیه می داد.
🍃⚘🍃
عکس #شهید احمد کاظمی از #شهدای اصفهان را در کیف پولش گذاشته بود و در #سوریه هم همراه خود برده بود و شاید یکی از دلایل علاقه اش به اون #شهید ،#تشابه اسمی بود. 😭
🍃⚘🍃