eitaa logo
این عماریون
384 دنبال‌کننده
226هزار عکس
60.9هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
پدر بزرگوار ایشان👇 دفاع مقدس ، ذاکریان 🍃⚘🍃 در تاریخ ١٣٢۵/۰٣/۰۶ در بابل در خانواده ای مومن و متدین متولد شد. پدرش شغل خیاطی داشتند. ۸ فرزند بودند. ۵ خواهر و ٣ برادر که سلیمان فرزند خانواده بود. خانواده ی آنها نسل در نسل ، اهل بیت (ع)⚘بودند و شاید به خاطر همین خصوصیت ( ذاکرالحسین بودن ) فامیل خود را نامیده بودند. 🍃⚘🍃 کار در کارخانه‏ ی آجر پزی به حدی سخت و توان ‏فرسا بود که قوی ‌ترین جوان ‌ها هم فقط یک روز می‌توانستند آنجا طاقت بیاورند و به همین دلیل اغلب کارگران کارخانه را ترک‌ های مهاجر تشکیل می‌ دادند. هوش و ذکاوت بالایی داشت. در بازی‌ های گروهی سرگروه و برنامه ‏ریز بود و اغلب ، تیمش برنده ی میدان می شد. عاشق و و بود. هر گاه فراغتی داشت با خواهر زاده هایش به شکار می رفت. 🍃⚘🍃 از بین ٣ الی ۴ جوان ، ایشان و خواهر زاده اش دو نفر از آنها بودند که مدام در آنجا کار می کردند.این شرایط کاری از ایشان مردی ، ، ‏دوست ، قلب ، و دار ساخته بود. 🍃⚘🍃
ایشان در روز‌های نخست ، خود را به و رساند و به یاری جمعی از دفاع جانانه‌ای کرد و دشمن را از اشغال آبادان مایوس کرد. 🍃🌷🍃 با ایجاد خط ، ایشان خط شد، شب‌ها خود در سنگر کمین، می‌داد. زمانی که دشمن سر چند آموز را در سنگر روباهی از جدا کرد.😔 🍃🌷🍃 دیگر اجازه نداد شب‌ها بدهند ، به می‌گفت: «من پست نگهبانی شما را با صد برای سلامتی و می‌خرم.» 🍃🌷🍃 از ساعت ۱۲ تا خود صبح پشت می‌داد و می‌گفت. دم صبح به سمت دستشویی‌ها می‌رفت و آفتابه‌های خالی را پر می‌کرد. 🍃🌷🍃 در این چند ماه با بچه‌ها بسیار رفتار می کرد و....وبه قول دوستش : به قدری هستی که اصلا مشخص نیست هستی با بچه‌ها خاکی زندگی می‌کرد، ظرف غذا و لباس‌ها را می‌شست و.... 🍃🌷🍃 ایشان داشت، در اگر این را کردیم برای در داریم و لاغیر. 🍃🌷🍃
مدافع حرم لرستان، ماشاالله  شمسه 🍃🌷🍃 در سال 1346# در خانواده‌ای مذهبی در روستای «سراب» از توابع بروجرد متولد شد. پدر ایشان ،آقامحمد» و و مادرش خانمی و بودند. 🍃🌷🍃 متاهل بود،  در سال 1366#  ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند دختر و یک پسر است. 🍃🌷🍃 ایشان از کودکی به فردی داشت، مانند به و و و، و قوی داشت. 🍃🌷🍃 اخلاقی اش در تمام اقوام و بود:و همه ایشان  را به و بودن و بودن . 🍃🌷🍃 و بود،و اهمیتی به و در زندگی داد، به صورتی که  بسیاری از اقوام تا بعد از ایشان از اش نبودند. 🍃🌷🍃 ایشان زیادی در برپایی اول وقت، شب و قرآن  می‌کرد، و انس  با تا حدی بود که حتی قبل از رفتن به از خواهی می‌کرد 🍃🌷🍃
ایشان در روز‌های نخست ، خود را به و رساند و به یاری جمعی از دفاع جانانه‌ای کرد و دشمن را از اشغال آبادان مایوس کرد. 🍃🌷🍃 با ایجاد خط ، ایشان خط شد، شب‌ها خود در سنگر کمین، می‌داد. زمانی که دشمن سر چند آموز را در سنگر روباهی از جدا کرد.😔 🍃🌷🍃 دیگر اجازه نداد شب‌ها بدهند ، به می‌گفت: «من پست نگهبانی شما را با صد برای سلامتی و می‌خرم.» 🍃🌷🍃 از ساعت ۱۲ تا خود صبح پشت می‌داد و می‌گفت. دم صبح به سمت دستشویی‌ها می‌رفت و آفتابه‌های خالی را پر می‌کرد. 🍃🌷🍃 در این چند ماه با بچه‌ها بسیار رفتار می کرد و....وبه قول دوستش : به قدری هستی که اصلا مشخص نیست هستی با بچه‌ها خاکی زندگی می‌کرد، ظرف غذا و لباس‌ها را می‌شست و.... 🍃🌷🍃 ایشان داشت، در اگر این را کردیم برای در داریم و لاغیر. 🍃🌷🍃
به روایت از مادر : متولد ٢ اردیبهشت‌ سال ۶٩ ، نهمین و آخرین فرزندم بود. تولدش با میلاد حضرت محمد (ص)⚘ مصادف شد و از اونجایی که به ساحت آن حضرت ارادت قلبی داشتیم نامش را نهادیم. 🍃⚘🍃 من اخلاق داشت و اهل نبود. اگه کار فوری داشت و در اون حین من از او درخواستی داشتم که برام انجام بده هرگز « نه » نمی‌گفت. 😭😭 🍃⚘🍃 پسرم ، ولی در عین حال ، ‎و جوش و بود. اکثر اوقاتش رو با برادر بزرگترش رضا می‌گذروند. هیچ‌ وقت در برابر خواسته‌ هامون نه نمی‌گفت. 🍃⚘🍃 یک‌ روز گریه‌کنان به خانه برگشت. وقتی ماجرا را تعریف کرد متوجه شدیم که با دوستش بر سر این‌ که چه کسی مکبر نماز شود بحث کرده است. 🍃⚘🍃 با اینکه فرزند آخرم بود اما روحیه ی داشت. بسیار اهل بود که حتی طبق گفته ی همرزمانش در های نویی که براش گذاشته بودیم را به بقیه می‌ داد. 🍃⚘🍃 عکس احمد کاظمی از اصفهان را در کیف پولش گذاشته بود و در هم همراه خود برده بود و شاید یکی از دلایل علاقه‌ اش به اون ، اسمی بود. 😭 🍃⚘🍃
به روایت از مادر : متولد ٢ اردیبهشت‌ سال ۶٩ ، نهمین و آخرین فرزندم بود. تولدش با میلاد حضرت محمد (ص)⚘ مصادف شد و از اونجایی که به ساحت آن حضرت ارادت قلبی داشتیم نامش را نهادیم. 🍃⚘🍃 من اخلاق داشت و اهل نبود. اگه کار فوری داشت و در اون حین من از او درخواستی داشتم که برام انجام بده هرگز « نه » نمی‌گفت. 😭😭 🍃⚘🍃 پسرم ، ولی در عین حال ، ‎و جوش و بود. اکثر اوقاتش رو با برادر بزرگترش رضا می‌گذروند. هیچ‌ وقت در برابر خواسته‌ هامون نه نمی‌گفت. 🍃⚘🍃 یک‌ روز گریه‌کنان به خانه برگشت. وقتی ماجرا را تعریف کرد متوجه شدیم که با دوستش بر سر این‌ که چه کسی مکبر نماز شود بحث کرده است. 🍃⚘🍃 با اینکه فرزند آخرم بود اما روحیه ی داشت. بسیار اهل بود که حتی طبق گفته ی همرزمانش در های نویی که براش گذاشته بودیم را به بقیه می‌ داد. 🍃⚘🍃 عکس احمد کاظمی از اصفهان را در کیف پولش گذاشته بود و در هم همراه خود برده بود و شاید یکی از دلایل علاقه‌ اش به اون ، اسمی بود. 😭 🍃⚘🍃
به روایت از مادر : متولد ٢ اردیبهشت‌ سال ۶٩ ، نهمین و آخرین فرزندم بود. تولدش با میلاد حضرت محمد (ص)⚘ مصادف شد و از اونجایی که به ساحت آن حضرت ارادت قلبی داشتیم نامش را نهادیم. 🍃⚘🍃 من اخلاق داشت و اهل نبود. اگه کار فوری داشت و در اون حین من از او درخواستی داشتم که برام انجام بده هرگز « نه » نمی‌گفت. 😭😭 🍃⚘🍃 پسرم ، ولی در عین حال ، ‎و جوش و بود. اکثر اوقاتش رو با برادر بزرگترش رضا می‌گذروند. هیچ‌ وقت در برابر خواسته‌ هامون نه نمی‌گفت. 🍃⚘🍃 یک‌ روز گریه‌کنان به خانه برگشت. وقتی ماجرا را تعریف کرد متوجه شدیم که با دوستش بر سر این‌ که چه کسی مکبر نماز شود بحث کرده است. 🍃⚘🍃 با اینکه فرزند آخرم بود اما روحیه ی داشت. بسیار اهل بود که حتی طبق گفته ی همرزمانش در های نویی که براش گذاشته بودیم را به بقیه می‌ داد. 🍃⚘🍃 عکس احمد کاظمی از اصفهان را در کیف پولش گذاشته بود و در هم همراه خود برده بود و شاید یکی از دلایل علاقه‌ اش به اون ، اسمی بود. 😭 🍃⚘🍃
به روایت از مادر : یك فرزند دل داره، و به همین دلیل من خیلی راضی نبودم كه به بره، اما فرزندم گفت؛ متعال و است. 🤍😭 🍃🌷🍃 خانواده بود و تو همه جا داشت😭 در تمام دوران زندگی بسیار و در عین حال بود، از بسیار داشت تا به كند و در نهایت هم به رسید  الهی بود كه تقدیم شد.😭😭 🍃🌷🍃 نسبت به و بسیار بود و هرگاه به خانه ما می آمد، و بوسید و در جواب برخی از اعضای خانواده كه می گفتند چرا این كارها را می كنی، می گفت شما نمی دانید این كار چه دارد.😭😭 🍃🌷🍃 نسبت به شب و روزه مطهر معصومه (س)🌷 بسیار بود و اگر یك مرتبه بنا به دلایلی نمی توانست این را انجام دهد، حتما آن را به جا می آورد.😭 🍃🌷🍃
به روایت از مادر : یك فرزند دل داره، و به همین دلیل من خیلی راضی نبودم كه به بره، اما فرزندم گفت؛ متعال و است. 🤍😭 🍃🌷🍃 خانواده بود و تو همه جا داشت😭 در تمام دوران زندگی بسیار و در عین حال بود، از بسیار داشت تا به كند و در نهایت هم به رسید  الهی بود كه تقدیم شد.😭😭 🍃🌷🍃 نسبت به و بسیار بود و هرگاه به خانه ما می آمد، و بوسید و در جواب برخی از اعضای خانواده كه می گفتند چرا این كارها را می كنی، می گفت شما نمی دانید این كار چه دارد.😭😭 🍃🌷🍃 نسبت به شب و روزه مطهر معصومه (س)🌷 بسیار بود و اگر یك مرتبه بنا به دلایلی نمی توانست این را انجام دهد، حتما آن را به جا می آورد.😭 🍃🌷🍃
به روایت از مادر : متولد ٢ اردیبهشت‌ سال ۶٩ ، نهمین و آخرین فرزندم بود. تولدش با میلاد حضرت محمد (ص)⚘ مصادف شد و از اونجایی که به ساحت آن حضرت ارادت قلبی داشتیم نامش را نهادیم. 🍃⚘🍃 من اخلاق داشت و اهل نبود. اگه کار فوری داشت و در اون حین من از او درخواستی داشتم که برام انجام بده هرگز « نه » نمی‌گفت. 😭😭 🍃⚘🍃 پسرم ، ولی در عین حال ، ‎و جوش و بود. اکثر اوقاتش رو با برادر بزرگترش رضا می‌گذروند. هیچ‌ وقت در برابر خواسته‌ هامون نه نمی‌گفت. 🍃⚘🍃 یک‌ روز گریه‌کنان به خانه برگشت. وقتی ماجرا را تعریف کرد متوجه شدیم که با دوستش بر سر این‌ که چه کسی مکبر نماز شود بحث کرده است. 🍃⚘🍃 با اینکه فرزند آخرم بود اما روحیه ی داشت. بسیار اهل بود که حتی طبق گفته ی همرزمانش در های نویی که براش گذاشته بودیم را به بقیه می‌ داد. 🍃⚘🍃 عکس احمد کاظمی از اصفهان را در کیف پولش گذاشته بود و در هم همراه خود برده بود و شاید یکی از دلایل علاقه‌ اش به اون ، اسمی بود. 😭 🍃⚘🍃