eitaa logo
گرافیست الشهدا🎨
1.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
214 ویدیو
1.4هزار فایل
بنام 🍁خدا بیاد🌿 خدا برای🌹خدا کپی بدون تغییر با ذکر اللهم عجل لولیک‌الفرج حذف #لوگوی روی عکس و #اسم_نویسنده متن ها #حرام است حذف لینک و هشتک از #متن ها مانعی ندارد تبادل و تبلیغ نداریم خادم @Zare_art https://www.instagram.com/ammarabdi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
و و و همه در ید احدیت خداست و حکمتی است در به جود آمدن و بودن و رفتن انسان ها. . 🍃انسان های جالبی شده‌ایم تا نداریم زار میزنیم تا داریم نمیدانیم و شکر نمی‌گوییم و تا از دست میدهیم گله و داریم. . ☘مراد از این نوشته این است که تا حاج قاسم بود، عده‌ای به او عنوان‌هایی دادند مثل خونخوار شام و قص علی هذا از این القاب پر کینه اما حال که دست پشمین دشمن کنار رفته و پنجه هایش آشکار شده همه شدند خونخواه حاج قاسم . . 🍃دیری نپایید تا با یک اتفاق دوباره همه حواس ‌ها پیچید رو به هواپیما و آسمان ، مدتی باز نگذشت همه یاد افتادند و حواس ها رفت سمت بیماری وباز قص علی هذا. . ☘حاج قاسم میان امتی گرفتار شده‌ایم که هر دم یک سازی می‌زنند و گاه، هم را میخواهند هم خرما را، هم و هم عقبی را .ما نه مرام تو را داریم نه راهت را توان رفتن. . 🍃دنیا پر است از تلاقی‌های جالب. در روز پدر ، فلسفه‌ی نشناخته ذهن. . ☘مارا میان تاریکی ها رها نکن. میدانم رفته‌ای و را ترجیح داده‌ای بر این وانفسا که با سلامتِ هم نیز بازی می‌کنیم. داد داریم اما بیخ گوشمان با چوب و چماق می‌کشند. . 🍃راه گم شده، من این احساس را دارم. بین همه تفکرها اختلاف وجود دارد. ، اپوزيسيون، طلب و همه و همه نه اتحاد میدانند چیست نه اجماع. . ☘تنها تو هستی که همه را و خود میخوانی و همه را دوست داری. . 🍃ای که مرا خوانده‌ای نشانم بده.... . ✍نویسنده: . 🌺 شهید سپهبد قاسم سلیمانی . 📅تاریخ تولد : ۲۰ اسفند ۱۳۳۵ / روی قبر: ۱ فروردین ۱۳۳۵ کرمان . 📅تاریخ شهادت : ۱۳دی ۱۳۹۸ بغداد . 📅تاریخ انتشار طرح: ۱۸اسفند۱۳۹۸ . 🥀محل دفن : کرمان .
🌸این متن را وقتی می‌نویسم که چیزی به قضا شدن نمازم نمانده است. ندارم و غرق در تاریکی‌های خود می‌لولم، تا روزنه‌ای به سوی پیدا کنم. نور آن چیز که، صفت وجودی شما ۱۴ تن از نسل نور حق است. . 🌼 عجیب به تنگ آمده است. از هر سو، باری از رگبار بلا بر تن‌مان شلاق می‌زند. حال زمانی‌ست که بسته، تکیه‌ها تعطیل، چراغ خاموش و اجداد بزرگوارتان سوت و کور و بسته، ولی ما هنوز سیل را جاری داریم.😭 . 🍃می‌گرییم برای آن زمان که غرق در بوی حرم بودیم و قدر ندانستیم. ضجه می‌زنیم حالِ آن زمان که سینی شربت ولادت‌هایتان را در خیابان‌ها پخش می‌کردیم و لبخند را می‌چیدیم و روحمان را جلا می‌دادیم. . 🌸زار آن وقتی را می‌زنیم که سیاهی پیراهنمان از عرقِ سینه زنی خیس می‌شد و سینه‌هامان سرخ.😢 . 🌼فریاد می‌زنیم یاد آن لحظه که میخ، پهلوی را در روضه می‌شکافت و صورتمان غرق اشک و رویمان سیاه از امّت .😔 . 🍃به سر می‌زنیم وقتی که هیئت تفریحمان بود و هر وقت مادرم می‌پرسید کجا؟ گفتم: هیئت پیش بچه‌ها...! . 🌸امام زمانم! بر ما نمانده داغ ندیده‌ای. این زمان، آنها که وجودت را نیز انکار می‌کردند، از اعماق شعله‌ی الهی عظم البلاء زبانه می‌کشد.🤲 . 🌼نمی‌گویم بیا، اما بیا، نه بخاطر حال ما، بیا که پشت در تو را می‌خواند، زیر تیغ تو را می‌خواند، در محراب تو را می‌خواند، عطش وجودت را دارد و تو را فریاد می‌کند. . 🍃امیدها دیگر به ثمر نمی‌ نشیند و درخت آرزوها دیگر بار نمی‌دهد. امید همه حال، معطوف به اسم توست جان. . 🌼بیا و آبی رنگ فیروزه‌ات را به این جهان سیاه بپاش، هُرم گرم نفست را از پشت پرده بیرون ده. بیا تا امسال دیگر را کنارت باشیم. بیا ای چادر نشین عرض خاکی خدا... بیا، شهرها اندازه یک نفر هم شده می‌توانند جا باز کنند. . 🌸اللهم انا نشکو الیک اللهم واقعا جان زهرا دیگر وقت عَجِّل است. همه می‌دانیم که جز اشک، سلاحی نیست؛ و گریه منشأ اثر خواهد بود... . 🎉 به مناسبت ولادت زمان عجل الله . ✍️نویسنده: .
🍃زودتر از سنش بالغ شد،نماز خواندن و گرفتن را از ۷ سالگی شروع کرد،آنچنان زیبا میخواند که قنوت هایش در آسمان هفتم می پیچید و در میان این قنوت ها گاهی چهره اش به وسعت دریاها نمناک و دیده اش تار میشد. . 🍃رضا آنقدر در برابر صبوری میکرد که دیگر هم به ستوه آمده بود. . 🍃صوت دلنشینی داشت،هنگامی که را میخواند،میتوانستی حضور فرشتگان را در کنارش حس کنی. . 🍃با هر که از راه می رسید، را با شور و حال عجیبی میخواند، گویا دلتنگی امانش را میبرید و تنها راه آرامش روحش این زیارت بود. . 🍃هنگامی که فهمید عمه جان زینب«س»در معرض خطر است لحظه ای آرام و قرار نگرفت و داوطلب شد و اذن سربازی بانو را گرفت. . 🍃 در ماموریت دوم بود که پا بر بال گذاشت و رفت. . 🍃او رفت و چند خط وصیت به یادگار گذاشت . . «ای همسرم! از اینکه رفیق نیمه راه بوده‌ام، . تو را به همان خدایی می‌سپارم که به طفل صغیر هم می‌دهد. به پسرم بگو: که چرا به این راه رفته‌ام؟ ، زندگی عزتمندانه ایران، ایرانی و مردم بوده است.» . شاد و گرامی . ✍نویسنده: . 🍃به مناسبت سالروز شهادت . 📅تاریخ تولد : ۱۰ دی ۱۳۶۴ . 📅تاریخ شهادت : ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ . 📅زمان انتشار: ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹ . 🥀مزار : روستای هریکنده .
🍂همه میگن چرا شاد نیستی؟ چی بگم نگفته هم معلومه.... من شیعه‌ام؟ اصلا می‌خوام باشم؟؟؟ خودشون مگه نگفتن توی ما شاد باشید و توی ما غمگین؟ این امت گذاشتند کفن پیغمبرشون خشک بشه بعد به فکر پاره کردن ردای خلافت بیفتن؟؟ ماه ربیع شده اما ما این روزا میدونیم چه بر دل سلاله محمد داره میگذره؟؟؟ کم‌کم داره هیزم جمع میشه برا سوختن، نه ببخشید برا سوزوندن..... بگذرم.. . 🍃هزار و چهارصد سال دونه دونه اومدن تا راه نشون بدن اما دریغ از یک بار، فقط یکبار شیعیان هم شقه شقه شدند و هر کدوم برای خودش دستگاه و دفتری جدا طبق هوای نفس خودشون تدارک دیدند..... همه داغ‌ها از همون حسادت و طمع دراومد از همون مدینه شهر پیغمبر.... کار را ب جایی رسوندن که میون یه لشگر زندونی باشه و دریغ بشن خودشون از نور وجودش.... آنقدر بر و منبر چسبیدند تا مدعی بیاد و بشه دایه دلسوز تر از مادر و همه زندگی مسلمون ها رو به غارت ببره و بشه حاکم.... . 🍂در عزای کدوم امام باید گریه کنم وقتی یکی از یکی غریب تر هست؟؟؟؟ خودمونی نوشتم تا شاید خودم بخورم از اینجا به بعد ادبی می‌نویسم.... . 🍃بمیرم برایت آقا که به بهانه خرید خرما باید اصحاب خاصه‌ات را ببینی و کمی دلگرم شوی و به آنها وصل بدهی، بمیرم برایت آقا که کسی نبود تولد را تبریک بگوید، بمیرم برایت آقاترس جان داشتی و یاری برای کمک نه، بمیرم برایت آقا میان آن لشکر تنها باید مواظب ناموست باشی، بمیرم برایت آقا زهر که اثر می‌کرد کسی نبود پیاله‌ای شیر دستت بدهد‌، بمیرم برایت آقا در همان زندان دفن شدی، بمیرم برایت آقا بمیرم، بمیرم از امتی که میدیدی چه بر سر اجدادت آورده‌اند اما هنوز اصلاحشان را می‌خوردی، بمیرم کاش لااقل ناله‌ات، کاش صدایت، کاش دستت آن موقع بجایی می‌رسید تا مهدی پنج ساله‌ات را تنها به دوش نکشد و تسلیتی از جانب کسی بشوند و اندکی از تنهایی‌اش بکاهد..... . 🍃همه و همه از همان لگد شروع شد که کمر شیعه را شکست تاکنون لاجرعه از غم خورده‌ای؟ تاکنون سیلی محکم خورده‌ای؟ مادرت را سمت خانه برده‌ای؟ گوشواره دانه دانه برده‌ای؟؟؟؟ همه مصیبت‌ها از است، مدینه النبی، مدینه شهر پیغمبر... . ✍نویسنده: . .
🍃این بار زبان دل سخن از شجاع مردی از دیار غیرتمردان میگوید مردمانی که حتی زنانشان الگوی مقاومت و شجاعتند. 🍃مردمانی که فرکانس غیرتشان فرسخ ها فرسخ فراتر از مرزها گوش را نوازش میدهد... 🍃مردی که غیرتش اجازه نداد به نظاره نشیند که به حریم عمه ی سادات جسارتی بشود.مردی که فریاد مظلومان او را بی تاب کرد و هر طور شد خود را به بالینشان رسانید‌ و دوشادوششان به مبارزه با تکفیریان پرداخت... 🍃آری عباس رفت تا بی بی نبود عباس زمان را احساس نکند. عباس رفت تا پر معجری نسوزد,عباس رفت تا سه ساله ای به اسارت نرود 😭 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد: ٢۰ اسفند ۱٣۵٨ 📅تاریخ شهادت: ۱٩ بهمن ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار: ۱٨ بهمن ۱٣٩٩ 🥀مزار : گلزار شهدای شهر اهواز
✨بسم رب‌النّور 🍃 پلک‌هایت را بر هم بنه. فکرت را سامان بده. کجا ایستاده ای؟ راهت چیست؟ امتداد نگاهت به چه ختم‌می‌شود؟ "باید ببینیم در شرایط فعلی وظیفه ی ما چیست و چه کار باید بکنیم.*" 🍃باور هایت را احیا کن. اینک مجال توقف و تردید نیست. اینک هنگامه‌ی جَهد و است. 🍃"اولین وظیفه ی ما این است که درس بخوانیم؛ اگر خوب نخوانیم، کسانی به دانشگاه ها وارد می شوند و در آینده مسئولیت برعهده می گیرند که به فکر نیستند.*" 🍃دست از سستی بکش.این گیتیِ فریبنده محل آسودگی نیست، باید با ابتلائاتش رشد کنی. 🍃هر دم که خسته شدی، آزرده شدی، به موسم سرور و فخر بیاندیش. آنگاه که جهان لبریز از و می‌شود. و بکوش چنان شوی که تو را برگزینند، نیکان درگاه حق به تو مباهات کنند و روزیت شود. 🍃 "وظیفه ی دیگر ما این است که آگاهی خودمان را بالا ببریم؛ مسلمانی که دینش را نشناسد و با آشنا نباشد، واقعی نیست...*" 🍃حال تو بگو، مسلمان واقعی هستی؟! آنگونه که محمد و همرهانش مسلمان بودند. « * بخش‌هایی از سخنان گرانبهای شهید که در کتاب زندگی‌نامه ی ایشان به نام "ستارگان کویر" ذکر شده اند.» ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز تولد 📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱٣۴۱ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ اسفند ۱٣۶۵ 📅تاریخ انتشار : ٣۰ اسفند ۱٣٩٩ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای کرمان
‍ 🍃زودتر از سنش بالغ شد، نماز خواندن و گرفتن را از ۷ سالگی شروع کرد، آنچنان زیبا نماز میخواند که قنوت هایش در آسمان هفتم می پیچید و در میان این قنوت ها گاهی چهره اش به وسعت دریاها نمناک و دیده اش تار میشد. 🍃رضا آنقدر در برابر مصیبت صبوری میکرد که دیگر صبر هم به ستوه آمده بود. صوت دلنشینی داشت، هنگامی که را میخواند، میتوانستی حضور فرشتگان را در کنارش حس کنی. 🍃با هر که از راه می رسید، را با شور و حال عجیبی میخواند، گویا دلتنگی امانش را میبرید و تنها راه آرامش روحش این زیارت بود. 🍃هنگامی که فهمید عمه جان زینب«س»در معرض خطر است لحظه ای آرام و قرار نگرفت و داوطلب شد و اذن سربازی بانو را گرفت. 🍃 در ماموریت دوم بود که پا بر بال گذاشت و رفت. او رفت و چند خط وصیت به یادگار گذاشت. «ای همسرم! از اینکه رفیق نیمه راه بوده‌ام، . تو را به همان خدایی می‌سپارم که به طفل صغیر هم می‌دهد. به پسرم بگو: که چرا به این راه رفته‌ام؟ ، زندگی عزتمندانه ایران، ایرانی و مردم بوده است.» ☆روحش شاد و یادش گرامی☆ ✍نویسنده : 🍃به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۰ دی ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ 📅زمان انتشار: ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۹ 🥀مزار شهید : روستای هریکنده
✨به نام او... 🍃قلم آماده برای ثبت خاطراتش، اما چگونه باید گفت؟! چگونه باید از مردانی که ستاره‌های آسمان شهادت گشته‌اند گفت؟! ناتوانم از گفتن و نوشتن از همچو اویی که شهادتش تجلی شهادت جانسوز کربلاست. 🍃اما با همه این سختی‌ها و کم بودن‌ها، من و دوستانم زندگی آن بزرگ مردان را به رشته تحریر در می‌آوریم تا آیندگان بدانند، اگر روزی در شام به ساحت مقدس بانوی بزرگ کربلا بی حرمتی شد، امروز جوانان خوش غیرت نمی‌گذارند تاریخ بار دیگر تکرار شود. 🍃زادگاهش، آرامگاه شاه خراسان بود. ۱۲ تیر سال ۶۲، شاهد تولد عاشقِ حسینیِ دیگری بود. پدر و مادرش در کنار علوم مختلف، درس زندگی نیز مشق می‌کردند. 🍃از کودکی به کارهای نظامی علاقه داشت و این علاقه راه اورا از دانشگاه جدا و وارد ارتش کرد. مادر اما می‌ترسید. می‌گفت هنگام جنگ ارتشی‌ها بیشتر در خطرند. اما او به خوبی فهمیده بود، معشوق که شوی، کوچک باشی یا بزرگ، پیر یا جوان، بیکار یا کارمند خدا خوب می‌خردت برای خودش🕊 🍃جواز رفتنش را به سختی به دست آورد، اما کاری می‌کند که کوه در نگاهت تنها سنگی است که باید از آن بپری. در توپخانه ارتش کار می‌کرد. آخرین بار التماس کرد برای رفتن به خط، غافل از اینکه نیروهای تکفیری در صدد یافتن اویی هستند که دقیق توپ می‌زند. نقطه زن است. و سرانجام کینه داعشی‌ها در توپ کاتیوشا روانه بدن پاک سید مهدی شد و خون گلگونش زینت ده خاک . ✨عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است  ✨دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۴ تیر ۱٣۶٢ 📅تاریخ شهادت : ٢۰ تیر ۱٣٩٧ 📅تاریخ انتشار : ۱٩ تیر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : جنوب حلب 🥀مزار شهید : مشهد
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 🍃قصه از آنجایی شروع شد که مادری به آغوش اسلام پناه آورد و خود پناهِ این شد؛ انقلابی که نیاز به سرباز داشت و مادر تازه شده ی قصه ی ما، بهترینش را پیشکش کرد. 🍃امروز، باید از جسارت مادر بگویم تا مبادا فراموش کنیم محمود نام ها در چه دامنی پرورش یافته اند؛ مبادا از یاد ببریم دل بریدن مادرانی را که فرزندان را فدایی من و شما کرده اند... 🍃حرف های محمود را که میشنوی، دم به دم از پسرش می گوید. دلم قرص میشود همانجایی که به نقل از محمود با قاطعیت میگوید: "ما از هم میتوانیم بهتر باشیم. ایمان ده درجه دارد و میتوانیم به عالی ترین درجات آن برسیم. به برسیم." 🍃با ادامه ی حرف های مادر، دیگر جای بهت و تعجبی برایم نمیماند! برایمان تعریف میکرد از ختم ای که گرفته بود؛ به این نیت که اگر قرار است جوانش شهید شود قسمتش روز باشد و اشک های مادر هم نذر بی مادریِ حسین(ع)... 🍃روز عاشورا که شده بود، مادر دست به دعا برداشته بود و برای قابل نشدن خودش گلایه میکرد... از آن سو محمود، برای اقامه نماز ظهر عاشورا به تبعیت از قامت بست؛ و فراغِ بالِ او بود که ترس را از دیگر همرزمان گرفت. بعد نماز، همه خیال برخاستن داشتند اما محمود تسبیحات را زمزمه میکرد و می گفت: "امروز باید کار را یکسره کنیم..." سرانجام دعاهای مادر محمود، جسم بی جان و شهید او بود که روز عاشورا از سومار پر گرفت... ✍️نویسنده : 🥀به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲ آبان ۱۳۴۰ 📅تاریخ شهادت : ۱۳۵۹ 📅تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای کرمان 🕊محل شهادت : سومار