eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
270 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
گریه غوغا می کند، دل های ویران بیشتر  صحن را پر کرده امشب بوی باران بیشتر  یا تو داری می کشی شعر مرا سمت جنون  یا دل من می زند خود را به توفان بیشتر  خوب جایی آمدی زائر مگر نشنیده ای  می شود هر مشکل آسان با کریمان بیشتر  از شما پنهان نباشد از خدا پنهان که نیست  من خدا را دیده ام سمت خراسان بیشتر  بسته هرکس جایی از جغرافیا دل را و من  بسته ام سمت شمال شرق ایران بیشتر  شب میان پنج صحن و هفت ایوان طلا  ماه جولان می دهد در این شبستان بیشتر  پنجره فولاد یعنی بارش یکریز نور  هرچه اینجا درد می بینید درمان بیشتر  علّتش را من نمی دانم ولی در این حرم  بوی عطر کربلا جاری است در جان بیشتر  دارم امشب می روم اما دلم پیش شماست  ای گرفتار تو دل های پریشان بیشتر  هرچه کردم تا ضریحت راببوسم لحظه ای  بست برمن راه را این بیشتر، آن بیشتر  این که ما را دوست می دارید یانه با شماست  ما شما را دوست می داریم از جان بیشتر ...........__________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af .
چشم تو را چقدر به این در گذاشتند؟ گفتی پدر، مقابل تو سر گذاشتند تنها به این بسنده نکردند شامیان پا را از این که بود فراتر گذاشتند... بگذار عمۀ تو بگوید که بر دلش یک روز داغ چند برادر گذاشتند؟ آن آتشی که سوخت درِ خانۀ علی بر جان لاله‌های پیمبر گذاشتند دستان کوچک تو به پهلوست، پیش از این این درد را به پهلوی مادر گذاشتند ای دختر سه‌ ساله تو هم مثل مادری این ارث را برای تو دختر گذاشتند داغ تو ابرهای جهان را بهانه داد داغی که تا سپیدۀ محشر گذاشتند آن شب فرشته‌ها همه از عرش آمدند بر زانوان کوچک تو سر گذاشتند... سهم تو گریه بود و همین گریه‌های تو چشمان شهرهای مرا تر گذاشتند از انتقام گفتم و شعرم تمام شد این فصل را به نوبت دیگر گذاشتند سلام‌الله ................................................................ کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
گشود جانب دریا، نگاهِ شعله‌ورش را همان نگاه که می‌سوخت از درون، جگرش را به دور دست بیابان نگاه کرد، چگونه گرفته بود عطش، خیمه‌خیمه، دور و برش را و کوه، یعنی او ـ آن‌که ارث برده به دوران ـ غرور مادری‌اش را، صلابت پدرش را کدام کوه‌گران راست، تاب بستن راهش؟ کدام جرأت یاغی‌ست، سد کند گذرش را؟ کفی ز آب، فراروی خود گرفت و فروریخت کسی ندید در آن لحظه، چشم‌های ترش را هنوز هم که هنوز، آب، مَهر حضرت زهرا به صخره می‌زند از داغ دوری تو، سرش را چه کرده‌ای تو در این پهنهٔ فرات؟ که گویی هنوز فاطمه فریاد می‌زند، پسرش را گریست مشک به حالِ همایِ عشق، دمی که عمودها به زمین ریختند، بال و پرش را حسین بود، که با قامتی خمیده می‌آمد شکسته بود غمِ بی‌برادری، کمرش را عمود خیمهٔ عباس را کشید، که یعنی: ز دست داده دگر آن امیرِ نامورش را
تو آمدی و در رحمت خدا وا بود و غرق نور، زمین، بلکه آسمان‌ها بود بهار بود و ربیعش از آن جهت خواندند که این سلاله‌ای از شاخسار طوبی بود در آسمانِ شب مکّه، قدسیان گفتند خدا، ستارۀ احمد چقدر زیبا بود گرفت نور تو جغرافیای عالم را شب ولادت خورشیدِ عالم‌آرا بود زمین زمین همه می‌سوخت در لهیب گناه و ذات پاک تو از هر بدی مبرّا بود... از آسمان‌ها بوی فرشته می‌بارید شگفت واقعه‌ای در تمام دنیا بود ألَم یَجِدکَ فقیراً خدات روزی داد ألَم یَجِدکَ یَتیماً خدات مأوا بود... نیافرید جهان را مگر به خاطر تو اگر که خلقت، منظور حق‌تعالی بود عبور کردی از آفاق و انفسِ عالم از آن مسیر که مسدود بر مسیحا بود همای سدره‌نشینِ مقام أو أدنی! به کُنهِ جاه تو اندیشه را کجا جا بود؟ برای نافله وقتی قیام می‌بستی بهشت، گوشۀ سجادۀ تو پیدا بود چه آیه می‌خواندی که حجاب‌ها می‌رفت و قفل‌های جهان پیش روی تو وا بود بنازم این همه شوکت که عبد درگاهت ولیّ ایزد منّان، علیّ أعلا بود... ز مکّه رفتی و تاریخ هم دگرگون شد اگر که هجرت آن روز یک معمّا بود فدای این همه مهر و عطوفت و رحمت که در دقایق آخر تو را غم ما بود زبان الکن ما بسته است در مدحش «خروش»! این همه یک قطره پیش دریا بود ........................................................ کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. ایوان تو برده است دل شاه و گدا را حیران تو کرده است خدا آینه ها را ایوان نجف سر در ایوان بهشت است یعنی به علی داده خدا عرش علا را هستند گدای تو شریفا و وضیعا هستند غلام تو صغارا و کبارا قد هامت الاوهام ، وقد ذلّت الاقدام هرکس به نجف آمده دیده است خدا را تا نام علی را پدرم خواند به گوشم دادم به هوای تو دل بی سر و پا را عمری است گواهند طپشهای دل من پرپر زدم و سوختم ایوان طلا را انگار هوای نجف افتاده به جانش پاییده ام امشب دو سه تا کوچه صبا را ما بی تو فقط آه کشیدیم ، نسیما از ما ببر امشب به نجف این همه...هاآآآ را قربان سرکوی حبیبی که به بویی دیوانه ی خود کرده تمام عقلا را قربان نگاری که از او زود تر از ما جبریل خریده است به جان درد و بلا را قربان طبیبی که به یمن نفس او هرکس که رسیده است گرفته است شفا را قربان امیری که سر خوان قناعت با نان جوی ساخته لیلا و نهارا قربان غریبی که به تاریکی شبها بردوش کشیده است غذای فقرا را ناز قد و بالاش که تا صبح قیامت خم کرده رکوعش قد محراب دعا را با شهد بیانی به گوارایی کوثر کرده است اسیر لب خود آب بقا را یارب به تو سوگند مبادا که بگیری از خاک سر کوچه ی حیدر سر ما را تا سایه ی خورشید نجف برسرم افتاد ای ماه سمرقند نداری تو بخارا گر پاک نسوزم سراین عشق علی جان "من مات علی حبّ" توآید به چه کارا فانی نشوم در تو اگر باچه کنم طیّ این پیچ و خم تیره ی دالان بقا را درویشم و بردوشم کشکول گدایی است چندی است که آتش زده ام رخت ریا را با سوز غم عشق تو مرهم نستانم با درد تو انداخته ام دور دوا را تا معنی الله صمد را بشناسی کافی است ببوسی درِ این صحن و سرا را تادوستی اش اصل نماز است ، مؤذن بی نام علی نعره نزن "حیّ علی"را احرام نبندید ، بمانید و نگیرید بی سعی و صفای حرمش راه منا را توحیدِ علی را احدی درک نکرده است چشمان علی جور دگر دیده خدا را والله که هرکس ز علی روی بتابد یک مرتبه هم سجده نکرده است خدا را او بود که برداشت چو کاهی در خیبر او بود که آورد به قاموس فتی را سرها همه افتاد و سپرها همه افتاد تا تیغ تو چرخید یمینا و یسارا از هیبت نام تو بلرزد دل هستی تا از کمرت باز کنی تیغ دوتا را برگشت به ایمای تو خورشید به مشرق پلک تو به هم ریخت قدر را و قضا را روباه چه سنجد که برد دست به شمشیر مرهب چه شناسد جگر شیر خدا را والله که در معرکه ها حیدر کرار اندازه ی یک پلک ندیده است قفا را حدّ تو به هم ریخته اعصاب قلم را شآن تو بریده است زبان شعرا را تا هست به فرمان تو منهاج بلاغت باید که ببندند دکان فصحا را کفر است بگویید که غالی شده ام من بر بنده ی حیدر نزن این تهمت ها را این ها رشحاتی است که وام از تو گرفتم ورنه چه کسی داده به من طبع رسا را از عشق تو عمری است که درجوش و خروشم بگذار بمانم به همین حال خدا را ( )✍ ................................................................ کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
علیه‌السلام 🔹در سوگ آفتاب مدینه🔹 غمگین زمین، گرفته زمان، تیره‌گون هواست امروز روز گریه و امشب شب عزاست تا خوشه‌های بغض، گل گریه می‌دهند از تنگنای سینۀ ما ناله‌ها رهاست در سوگ آفتاب مدینه، به سوز و آه با صاحب‌الزمان دل ما نیز همنواست داغی‌ست سینه‌سوز غم باقرالعلوم گر خون بگریَد از غم او آسمان رواست... هم وارث تمامی اوصاف حیدر است هم مخزن تمامی اسرار مصطفاست ذکرش امیدبخش دلِ هرچه ناامید نامش شفادهندۀ هر درد بی‌دواست ای روح آسمانی از این داغ جانگداز فریاد خاک امشب تا عرش کبریاست سوزی که قطره قطره تو را آب کرد و سوخت این زهر نیست بلکه همان داغ کربلاست ای جان ما فدای غم غربت بقیع قبرت بقیع نیست که در سینه‌های ماست... امشب هزار پنجره دل گریه می‌کنیم با غربت بقیع، دل شیعه آشناست شمعی به روی تربت پاک تو نیست... آه این‌جا مگر نه این‌ که مزار امام ماست تنها نه از غم تو مدینه عزا گرفت در بارگاه قدس کنون محشری به‌پاست امشب «خروش»! آن نفس حق که تا سحر دریای گریه را به خروش آورد کجاست؟ 📝 .
. از جوار عرش سر زد آفتاب دیگری وا شد از ” اَبِوا ” به روی خلق ، باب دیگری بال وا کن لحظه‌ ای در زیر باران شهود از فراز عرش می‌ بارد سحاب دیگری بوی پیراهن شنیدم ، دیده بستم تا مگر یوسف شعرم ببیند باز خواب دیگری ای غزل ! امشب به دریای مدیحش دل بزن دارد این امواج ، گوهرهای ناب دیگری ما خدا را در جمال چارده تن دیده‌ ایم خوانده‌ ام این حرف‌ ها را در کتاب دیگری جمله از شهر و دیار و آب و خاکی دیگرند این یکی هم می‌ رسد از خاک و آب دیگری بوی احمد ، بوی زهرا ، بوی حیدر ، بوی عشق بشنوید از این چمن ، عطر گلاب دیگری حضرت خورشید هفتم ، آن که چشم روزگار با وجود او ندارد انتخاب دیگری شک ندارم جبرئیل امشب برای عرشیان وصف او را می‌ کند با آب و تاب دیگری ماه کی ؟ بعد از نگاهش آفتابی می‌ شود می‌ رود از شرم ، شب‌ها در حجاب دیگری شش کتابش را خدا آورد و امشب هم گشود از کتاب معرفت ، فصل‌ الخطاب دیگری یا نمی‌ داند بلندای مقامش تا کجاست یا ندارد منکرش حرف حساب دیگری مثل بغدادش خرابم کرده درد اشتیاق بسته بالم را فراقش با طناب دیگری یا بگو باب الحوائج یا بگو باب المراد نام او حیف است بردن با خطاب دیگری ✍ .
. سیصد و هفتاد بیت خون‌آلود خبر چه بود، که بوی فراق می‌آمد؟ حماسه بود که با اشتیاق می‌آمد خبر نیامده آتش گرفت نصف‌جهان خبر چه بود، که این‌قدر داغ می‌آمد؟ خبر به گوش درختان آخر پاییز شبیه آه جگرسوز باغ می‌آمد درست در خنکای اواخر آبان صدای سیصد و هفتاد داغ می‌آمد سیاه بود شب اصفهان، برای همین نه یک چراغ که صد چلچراغ می‌آمد درازی صف تابوت و دوش‌ها گفتند قصیده‌ای که به سبک عراق می‌آمد تهِ قصیده کجا بود؟ من نمی‌دانم سر قصیده که از چارباغ می‌آمد درست سیصد و هفتاد بیت خون‌آلود قصیده بود که با این سیاق می‌آمد.. چه آه‌ها که از این ماجرا به گردون رفت چه گریه‌ها که از این اتفاق می‌آمد دوباره عطر شهیدان در این غزل پیچید چه بوی دل‌کشی از این اتاق می‌آمد ✍ .
. از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری وا شد از «اَبوا» به روی خلق، باب دیگری... بال وا كن لحظه‌ای در زیر باران شهود از فراز عرش می‌بارد سحاب دیگری بوی پیراهن شنیدم، دیده بستم تا مگر یوسف شعرم ببیند باز خواب دیگری ای غزل! امشب به دریای مدیحش دل بزن دارد این امواج، گوهرهای ناب دیگری ما خدا را در جمال چارده تن دیده‌ایم خوانده‌ام این حرف‌ها را در كتاب دیگری جمله از شهر و دیار و آب و خاكی دیگرند این یكی هم می‌رسد از خاك و آب دیگری بوی احمد، بوی زهرا، بوی حیدر، بوی عشق بشنوید از این چمن، عطر گلاب دیگری حضرت خورشید هفتم، آن كه چشم روزگار با وجود او ندارد انتخاب دیگری شك ندارم جبرئیل امشب برای عرشیان وصف او را می‌كند با آب و تاب دیگری ماه كی بعد از نگاهش آفتابی می‌شود؟ می‌رود از شرم، شب‌ها در حجاب دیگری شش كتابش را خدا آورد و امشب هم گشود از كتاب معرفت، فصل‌الخطاب دیگری یا نمی‌داند بلندای مقامش تا كجاست یا ندارد منكرش حرف حساب دیگری... یا بگو باب الحوائج یا بگو باب المراد نام او حیف است بردن با خطاب دیگری ✍ .
خاطرم این روز و این شبهاست درهم بیشتر سال را دور تو می گردم محرم بیشتر می وزد نام تو در جان من و گُر می کشم می کند این شعله را داغ تو، کم کم بیشتر هر دلی چیزی برای خود فراهم کرده است من ولی داغ تو را کردم فراهم بیشتر بند بندم سوخت از ترکیب بند محتشم در نیاوردم سر از این راز مبهم بیشتر اول هر ماه پشت ماه خم می شد ولی در عزای اشرف اولاد آدم بیشتر کعبه و رکن و صفا و مروه و خیف و منا جمله می گریند از داغ تو، زمزم بیشتر ای مسیح روی نی، در پرده با اهل حرم می کند گیسو پریشان تو مریم بیشتر هر قَدر نزدیک تر می شد به ظهر سرنوشت می گشودی چهره خود را تو از هم بیشتر لحظه لحظه شد دوتا پشت تو از هفتاد داغ تا شد از داغ برادر قامتت خم بیشتر _____________ .