eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.3هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . تو یہ استڪـان چاے بهـم بـده .....☕️💓 . 𐚁 مَنبَعِ‌اِستورےهاۍ‌عاشِقونه ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📱 ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
📚 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_ششصدوپنجاه‌ویک خاطرات جان میدهند به رگ های خشک خانه :_"
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . نگاهی به اطراف میاندازم. آشپزخانه و میز کوچک غذاخوری... قفل شکسته‌ی در اتاق مشترک... ناخودآگاه کفشهایم را درمیآورم و به طرف اتاقم برمیگردم. خاطرات از سر و روی این خانه میبارند. نمیدانم میخواهم چه کنم،اما به سرعت برق و باد،قبل از آنکه عقلم تصمیم قلبم را تغییر دهد،وارد اتاقم میشوم و گردنبند را از روی میز چنگ میزنم. مثل جانم در مشت میفشارمش و به سرعت از خانه بیرون میزنم. داخل آسانسور نگاهی به صورتم می اندازم. هنوزم همانم. همان نیکی! انگار نه انگار که اتفاقی برای قلبم افتاده. تنها صورتم نقاب لبخند را کم دارد که همه چیز عادی به نظر برسد. اما این بار نمی خواهم. نمیخواهم ظاهرسازی کنم.دوست دارم این دفعه پدر و مادرم بدانند با قلب و روحم چه کرده‌اند. هرچند،مقصر اصلی این ماجرا خود منم. وارد لابی میشوم و به طرف نگهبانی حرکت میکنم. به پیرمرد خوشروی نگهبان سلام می دهم ،سرم را خم میکنم و میگویم :_سلام،آریا هستم.لطفا با آقای مسیح آریا تماس بگیرین و بگید که من ساختمون رو ترک کردم. از هروقت که بخوان میتونن برگردن به این خونه. نگهبان با تعجب نگاهم میکند. تاکید میکنم:لطفا همینا رو بهشون بگید و همین الآن تماس بگیرین. دلم نمیخواهد بیشتر از این آواره‌ی کوچه و خیابان باشد.. نگهبان میگوید:نیازی نیست خانم.نیازی نیست من تماس بگیرم،آقا خودشون حرفاتون رو شنیدن. یخ زدن خون را درون رگهایم حس میکنم. 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . به سختی یک تکه چوب خشک برمیگردم. با دیدن قامت مردانه‌اش،تمام سلولهایم میلرزند. الهی نیکی برای تنهاییت بمیرد! چقدر آشفته شده‌ای.. شیشه‌های سرد چشمانش میترساندم. نگاهش از روی صورتم میلغزد و به چمدان کوچک کنارم میرسد. صدای گرفته‌اش،تارهای قلبم را به بازی میگیرد +:داری میری؟ سرم را پایین میاندازم :_طبق قول و قرارمون... سرش را تکان میدهد و به خیابان خیره میشود. از نگاه کردن به چشمانم فراریست. +:ولی قبلش باید باهم حرف بزنیم نه! لطفا نه! آب دهانم را قورت میدهم :_دیگه حرفی نمونده. +:چرا مونده..بیا و به طرف آسانسور راه میافتد. نمیدانم کدام کشش اینچنین مرا به سمت او میکشاند. پاهایم بی‌اراده شل میشوند و قدمهایم به دنبالش ردیف. با فاصله کنارش داخل آسانسور میایستم و سرم را پایین میاندازم. احساس میکنم هوا کم آورده‌ام. به محض بازشدن در آسانسور خودم را به بیرون پرت میکنم. قطعا آرام و محکم کنارش ایستادن،بعد از کار در معدن،سختترین کار دنیاست. جلوتر از من ، در آپارتمان را باز میکند و کنار می ایستد تا وارد شوم. پشت سرم می آید و در را محکم میبندد. 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . در همین چند دقیقه که از رفتن و برگشتنم گذشت،چقدر خانه روشن شده دیگر سوت و کور و ملال آور نیست. چادرم را از سرم باز نمیکنم...قرار نیست بمانم. روی اولین مبل مینشینم و به سختی خودم را کنترل میکنم. :_خب میشنوم. کتش را روی مبل میاندازد و روبه رویم مینشیند. پای چپش را روی پای راست میاندازد و میگوید +:گفتم دنیارو به پات میریزم.اگه تو این خونه بمونی و تاج سرم بشی.. گفتی نه! اصرار نکردم،خب طبیعیه.. اون علاقهای که باید ایجاد میشد تو قلب تو به وجود نیومد...انتظار بیخودیه که آدم مزخرفی مثل منو تحمل کنی... سوزن در چشم هایم فرو میرود. فکر می کند دوستش ندارم... فکر میکند دوستش ندارم... +:برای التماس‌کردن نیومدم...چون فایده‌ای نداره اومدم ببینم برنامه‌ات واسه رفتن چیه؟قراره به عموینا چی بگی؟ نفس عمیقی میکشم و سرم را بلند میکنم :_واقعیت رو..از اولش. +:ببینم،نکنه منظورت از واقعیت ، .. :_آره دقیقا منظورم از واقعیت همه‌ی ماجراست.. پوزخند بلندی میزند و از جا میپرد +:به چه حقی داری به جای هردومون تصمیم میگیری؟اگه مامان و بابای تو بفهمن حتما مامانشراره هم میفهمه.. من نمیخوام مامانم بدونه چه غلطی کردم..نه،تو هیچی نمیگی!در این مورد من تصمیم می گیرم... بلند میشوم. 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . آتش درونم شعله‌ور شده و جلوی خونرسانی به مغزم را گرفته. :_چرا!من همه‌چیزو میگم..خواهش میکنم مسیح..همین یه بار رو در حق من لطف کن. بذار به خونواده‌هامون بگیم چه اشتباهی کردیم.. یک قدم به طرفم برمیدارد و فاصله‌ی بینمان را پر میکند. هنوز به چشمانم نگاه نمیکند. +:فکر می کنی اگه بگیم بهمون مدال افتخار میدن؟؟نه جونم،از این خبرا نیست.... تو میخوای با ریختن آبرومون ، خودت رو از شر اون عذاب وجدانت خلاص کنی.. :_آره اصلت همینطوره که تومیگی.مثل همیشه،این بارم تو کوتاه بیا... چند ثانیه در چشمانم خیره میشود. مردمکهای سیاهش رنگ غم گرفته‌اند. قلبم دست و پا می زند،تنگی نفس خفه ام کرده. در یک قدمی ام ایستاده اما ممنوعه است!همان درخت ممنوعه ی بهشت. سیب آغوشش برای حوای قلبم دست تکان می دهد،اما... چشمانم را می بندم. کاش زودتر زمان بگذرد پسرعمو...کاش زودتر فراموشم کنی. عذاب دیدنت،عذابم میدهد. سرش را پایین میاندازد. دسته‌ی چمدان را میگیرم و راه خروج را در پیش. :_وسایلمو جمع کردم.میفرستم یکی بیاد ببردشون صدایش از پشت،غزل خداحافظی می خواند. +:بازم تو بُردی...خوشبخت بشی دخترعمو نفسم بند میآید... با چند گام بزرگ خودم را به در خروج میرسانم. دستم روی دستگیره معطل است. چشم روی تمام خوبیهایش،روی تمام خاطراتمان،روی آرزوهایم،روی عشق،روی این خانه و صاحبش میبندم و دستم را پایین میبرم. سند بدبختی‌ام را امضا میکنم و از خانه بیرون میزنم. 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . چقدر اردیبهشت امسال زرد است!چقدر پاییز است! چقدر همه‌چیز طعم گس تنهایی میدهد. احساس بی‌کسی میکنم. بی‌پشت شده‌ام. دیگر مسیح نیست که مراقبم باشد،همیشه..تا آخر دنیا.... *مسیح* نگاهم را سرتاسر خانه‌ی کوچک و بیروحم میچرخانم. زندگی از کالبد خانه‌ام رفته. درست مثل جان از قلبم. با خودم فکر میکنم چقدر تحمل جای جای این خانه،این شهر،این کشور ،این دنیا بدون او سخت است. فضای خفقان‌آور خانه به سینه‌ام فشار میآورد. ریه‌هایم تلاش میکنند برای بلعیدن جرعه‌ای اکسیژن بیشتر. انگار با رفتنش کل هوای خانه را برد! بعد از او،حتمی‌ترین بیماری‌ام؛تنگی نفس خواهد بود! پرده را کنار میزنم و پنجره‌ی بزرگ سالن را باز میکنم. نور و هوا،به داخل خانه هجوم میآورند. روی نزدیکترین مبل میافتم و با خودم فکر میکنم چقدر جای سیگار بین انگشتانم خالیست.. کاش چیز دیگری از جرئتم طلب میکرد! لرزش بی‌امان موبایل،داخل جیب شلوار جینم،وادارم میکند به جوابدادن. با دیدن نامش،لبخند تلخی میزنم و موبایل را کنار گوشم میگیرم. :_رفت عمو... +:سلام،خودت رو که نباختی مسیح؟من تو رو محکمتر از این حرفا میدونم عمو چه میداند من زندگیم را در این قمار بی‌انتها باخته‌ام. :_خوبم عمو نفس عمیقی میکشد. 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝
9.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ ╕😌 مجنون ترین منم │😘 و تو لیلا ترینی ╛🤭 بیانات عاشقانه √ خودتون ببینید🤣 . ⊰🇮🇷 ⊰❤️ ⊰#⃣ | ⊰📲 بازنشر: ⊰🔖 𓈒 1601 𓈒 𐚁 مَن‌مَدَدتَنهاطَلَب‌اَزذاتِ‌حِيدَرمےڪُنَم ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🌙 ⏝
🌤 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . شـاد باش و فــارغ و ایمـن ڪہ من🙂 آن ڪـنم با تو ڪـہ باران با چـمن🌱💙 𐚁 یِڪ‌صُبح‌مُعَطَّلِ‌سَلامَت‌ماندِه ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🌤 ⏝
📿 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 🌱 امامـ سجاد عليه‌السلامـ : 🔅﴿ به درستی که مردمان زمان غیبت مهدی علیه السلام که امامتش را باور دارند و منتظر ظهور اویند، از مردمان همه زمانها برترند، زیرا خدا چنان عقلها و فهم ها و شناخت آنان را قوت بخشیده است که غیبت نزد آنان همچون دیدن باشد . . . آنان به حق اخلاص ورزانند.﴾🦋 ⇦ کمال الدین، ج۱، ص۳۲۰ 𐚁 قَشَنگ‌ترین‌نِعمت‌ِخُدابامَنه ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📿 ⏝
🤭 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 🎗وقتی مردان از زنان خود حمایت می‌کنند،🫂❤️ آنان را در حل مشکلاتشان توانمندتر می‌سازند، و به زندگی امیدوارتر و علاقه‌مندتر می‌کنند.💞🦋 ⧉💌 ⧉🤫 𐚁 تَنهاتویے‌ڪه‌مےڪِشےاَم‌سَمتِ‌زِندگے ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🤭 ⏝
🧣 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . ⚠️ حقیقت اینه که در یک رابطه ی اشتباه بیشترین میزان احساسات منفی مثل : استرس ، اضطراب ، خشم و غم و افسردگی و حسو حال بد رو تجربه میکنید و این اتفاقات باعث میشه نه تنها به روانتون بلکه به جسمتون هم آسیب وارد بشه ❤️‍🩹 . 𐚁 باعِث‌ِخوشحالۍ‌جانِ‌غَمینِ‌مَن‌ڪُجاست؟ ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🧣 ⏝
💍 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود ! ‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 👨🏻‍🦳👵🏻 ⧉💌 ⧉🤫 𐚁 مُعادِله‌ۍ‌پیچیده‌ۍ‌دوست‌داشتَن ╰─ @Asheghaneh_Halal . 💍 ⏝