eitaa logo
آوای ققنوس
8هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
486 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
برای اثبات عشقم به تو چهار شاهد دارم حال آن که برای اثبات هر قضیه‌ای دو شاهد لازم است تپش قلبم لرزش بدنم تکیدگی جسمم بندآمدن زبانم ... ☘🌹🌿🌹 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
گمان می‌کنم هر آدمی باید پشت پنجره اتاقش یک گلدان گل شمعدانی داشته باشد؛ که هر بار گل‌هایش خشک می‌شوند و دوباره گل می‌دهند یادش بیفتد که روز‌های غم هم به پایان می‌رسند ... ♦️ روز و شبتون بی غم باشه رفقا 🙏🌹 🌺🍀🌺 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی موسیقی گنجشک هاست زندگی باغ تماشای خداست زندگی یعنی همین پروازها صبح ها لبخندها آوازها ♦️ سلام صبح بخیر دوستان روز عالی داشته باشید 🙏🌹
📚 عاقبت دوستی با مار در زمان های قدیم کشاورزی بود که از دورنگی‌های اطرافیانش به ستوه آمده و ناراحت بود، به همین دلیل تصمیم گرفته بود با یک مار که در زمینش لانه داشت دوستی کند. او میگفت: "مطمئنم که مار دورنگی ندارد و اگر روزی از او بپرسم که تو چه هستی، با قاطعیت خواهد گفت، مار!" با همین تفکر، با مار دوست و همنشین شد. هر روز که برای سرکشی زمینش می‌ رفت، به مار هم سر می‌زد و برایش غذا می‌ برد و مار هم با گستاخی فراوان، جلوی او چنبره می‌زد و از غذاهایی که کشاورز به او می‌داد، تناول می‌کرد. این جریان ماه‌ها ادامه یافت تا زمستان از راه رسید. یک روز برزگر مار را دید که به حالت نزار، از فرط سرمای هوا بر هم پیچیده و ضعیف و سست و بیحال روی زمین افتاده است. کشاورز به خاطر سابقۀ آشنایی و دوستی‌ای که با مار داشت، دلش به حال او سوخت، او را برداشت، در توبره‌ای گذاشت و توبره را جلوی دهان الاغش آویزان کرد تا با بازدم الاغ، بدن مار گرم شود و حالش بهتر گردد. سپس الاغش را به درختی بست و برای جمع‌کردن چوب، اندکی از آنجا دور شد. مار که با گرمای نفس الاغ گرم شده و حالش جا آمده بود، به نفس پلید و شرّ خود بازگشت و لب و دهان الاغ را نیش زد، طوری که الاغ بیچاره بعد از چند دقیقه جان داد. سپس از توبره خارج شد و به سوراخ خود خزید. کشاورز وقتی با پشته‌ای از هیزم بازگشت، با حیرت به جسد الاغ بیچاره‌ چشم دوخت و این سخن از پدرش به یادش آمد که: "هر کسی با بدها آشنایی کند، اگر هم خود در نهایت خوبی باشد، باز بدی نصیب وی خواهد شد، چرا که هر نفس پلیدی تا بدی و شرارت نکند، از دنیا نخواهد رفت، هرچند که به وی خوبی‌ها کرده باشند." به قول سنایی غزنوی: من ندیدم سلامتی از خَـسان گر تو دیدی، سلام من برسان. ♦️ برگرفته از حکایت های مرزبان نامه ☘🌸☘ https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
اگر می شد صدا را دید 🌱 چه گل هایی چه گل هایی که از باغ صدای تو به هر آواز می شد چید اگر می شد صدا را دید 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا حس بودنت زیباترین حس دنیاست.. تو که باشی امروز که نه تمام لحظہ ها را عشق است… روزتون پربرکت و پر امید دوستان 🙏❤️ @avayeqoqnus
⚜ عارفان علم عاشق می شوند ⚜ بهـترین مردم معلـم می شوند ⚜ عشق با دانش متمم می شود ⚜ هر که عاشق شد معلم می شود ♦️ روز معلم مبارک 🙏🌹
📚 سنگ پشت ... پشتش سنگین بود و جاده های دنیا طولانی. می دانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت. آهسته آهسته می خزید، دشوار و کُند؛ دورها همیشه دور بودند.  سنگ پشت تقدیرش را دوست نمی داشت و آن را چون اجباری بر دوش می کشید. پرنده ای در آسمان پر زد، سبک؛ و سنگ پشت رو به خدا کرد و گفت: این عدل نیست، این عدل نیست. کاش پُشتم را این همه سنگین نمی کردی. من هیچ گاه نمی رسم. هیچ گاه. و با ناامیدی در لاک سنگی خود خزید. خدا سنگ پشت را از روی زمین بلند کرد. زمین را نشانش داد. کُره ای کوچک بود. بعد گفت: نگاه کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچ کس نمی رسد. چون رسیدنی در کار نیست. فقط رفتن است. حتی اگر اندکی. و هر بار که می روی، رسیده ای. و باور کن آنچه بر دوش توست، تنها لاکی سنگی نیست، تو پاره ای از هستی را بر دوش می کشی؛ پاره ای از مرا. خدا سنگ پشت را بر زمین گذاشت. دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راه ها چندان دور. سنگ پشت به راه افتاد در حالی که با خود تکرار می کرد: "رفتن، حتی اگر اندکی" و پاره ای از «او» را با عشق بر دوش کشید. 🌿🌸🌿 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی یا چه کردم که نِگَه باز به من می‌ نکنی دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست تا ندانند حریفان که تو منظور منی دیگران چون بروند از نظر از دل بروند تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی 🌱🌼🌱🌼 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
عاشقی باشم به تو افروخته دیده را از دیگران بردوخته گرچه باشم ناظر از هر منظری جز تو در عالم نبینم دیگری 🍀🌹🍀 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ کاش میشد سرنوشت خویش را از سر نوشت ! ♦️ کاش میشد اندکی تاریخ را بهتر نوشت ! ♦️ کاش میشد پشت پا زد بر تمام زندگی ! داستان عمر خودرا گونه ای دیگر نوشت ! 🌱🌸🌱 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
سلام من به پیچکی که صبح دست سبز او به سوی آسمان بی کران دراز می شود سلام من به آن پرنده سپید و شادمان که در سپیده با نسیم ترانه ساز می شود ♦️ صبح تون پر از لبخند دوستان 🙏🌸 @avayeqoqnus
📚 نیش زخم زبان پسر بچه شروري بود كه ديگران را با سخنان زشتش خيلي ناراحت مي كرد. روزي پدرش جعبه اي پر از ميخ به پسر داد و به او گفت: هر بار كه كسي را با حرفهايت ناراحت كردي، يكي از اين ميخها را به ديوار طويله بكوب. روز اول، پسرك بيست ميخ را به ديوار كوبيد. پدر از او خواست تا سعي كند تعداد دفعاتي كه ديگران را مي آزارد، كم كند تا میخ های کمتری روی دیوار بکوبد. پسرك تلاشش را كرد و تعداد ميخهاي كوبيده شده به ديوار كمتر و كمتر شد. يك روز پدرش به او پيشنهاد كرد تا هر بار كه توانست از كسي بابت حرفهايش معذرت خواهي كند، يكي از ميخها را از ديوار بيرون بياورد. روزها گذشت تا اينكه يك روز پسرك پيش پدرش آمد و با شادي گفت: بابا، امروز تمام ميخها را از ديوار بيرون آوردم! پدر دست پسرش را گرفت و با هم به طويله رفتند، پدر نگاهي به ديوار انداخت و گفت آفرين پسرم! كار خوبي انجام دادي؛ اما به سوراخهاي ديوار نگاه كن. ديوار ديگر مثل گذشته صاف و تميز نيست. وقتي تو عصباني مي شوي و با حرفهايت ديگران را مي رنجاني، آن حرفها هم چنين اثری روی مردم مي گذارند. تو مي تواني چاقويي در دل انساني فرو كني و آن را بيرون آوري، اما هزاران بار عذرخواهي هم نمي تواند زخم ايجاد شده را خوب كند. 👌 ☘🌸☘ https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن 🌼 فردا که نیامده‌ست فریاد مکن 🌼 بر نامده و گذشته بنیاد مکن 🌼 حالی خوش باش و عمر بر باد مکن 🍃🌼🍃 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
📚 ضرب المثل ریش و قیچی را دست کسی سپردن معنی و کاربرد: این ضرب المثل به معنی اختیار کامل خود را به کسی سپردن یا کسی را مسئول و وکیل کار خویش کردن است. اگر شخصی بخواهد چیزی که رویش حساسیت دارد را به دیگری بسپارد و به او اعتماد کند این ضرب المثل را برای او به کار می برند. داستان: در قدیم ریش از اهمیت زیادی بین مردان برخوردار بود. تا جایی که وقتی قرار بود ضامن کار کسی شوند ریششان را گرو می گذاشتند؛ و این ریش گرو گذاشتن به منزله قولی مردانه بود که باعث میشد شخص مقابل اعتمادش جلب شده و ضمانت او را بپذیرد. با توجه به اهمیت زیاد ریش برای مردان (که نشانه ای از مردانگی بود) ، مردها اجازه نمی دادند بی اجازه آنها کسی ریششان را بتراشد. از این رو دادن ریش و قیچی به دست آرایشگر، در واقع اعتماد کردن به آرایشگر و سپردن این کار مهم به وی بوده است! 🌿🍁🌿 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
☀️ بیــــا تا جهــــان را به بــد نسپریم ☀️ به کوشش همه دست نیکی بریم ☀️ نبــاشد همی نیک و بـــد، پــــایدار ☀️ همـــــان بِه که نیکی بود یادگار @avayeqoqnus
🌿🌹🌿 مرا هزار امید است و هر هزار تویی شروع شادی و پایان انتظار تویی بهارها که ز عمرم گذشت و بی تو گذشت چه بود غیر خزان‌ها اگر بهار تویی دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند در این سرا تو بمان! ای که ماندگار تویی شهاب زود گذر لحظه های بوالهوسی است ستاره ای که بخندد به شام تار تویی جهانیان همه گر تشنگانِ خون منند چه باک زان همه دشمن، چو دوستدار تویی دلم صُراحی لبریز آرزومندی است مرا هزار امید است و هر هزار تویی @avayeqoqnus
mara_hezar_omid.mp3
2.51M
♦️ دکلمه زیبای غزل "مرا هزار امید است" با صدای خانم عارفه رخشانی @avayeqoqnus
💜 می‌وزی همچون نسیمی در رواق چشم من 💜 ای نسیم صبحگاهم صبح زیبایت بخیر 💜 صبح تون پر از امید و لبخند باشه دوستان 🙏🌸 @avayeqoqnus
📚 پاسخ زیرکانه بازرگان به انوشیروان 👌 در زمان پادشاهی انوشیروان بازرگانی در سرزمین او مى زیست که مال فراوانی نیز گرد آورده بود. پس از سال ها، او که در مملکت انوشیروان غریب بود، تصمیم گرفت به دیار خویش برگردد. ولى بدخواهان، نزد پادشاه بدگویى کردند که فلان بازرگان، از برکت تو و سرزمین تو، چنین مال و منالی به هم رسانده است و اگر او برود، دیگر بازرگانان هم روش او را در پیش مى گیرند و اندک اندک رونق دیار تو، هیچ مى شود. انوشیروان هم رأى آنها را پسندید و بازرگان را احضار کرد و گفت که اگر مى خواهى، برو؛ ولى بدون اموال. بازرگان گفت: «آنچه پادشاه فرمود، به غایت صواب است و از مصلحت دور نیست. اما آنچه آورده بودم در شهر تو به باد رفت، اگر پادشاه دو چندان باز تواند داد، ترک همه مال خواهم کرد. انوشیروان گفت: اى شیخ! در این شهر چه آورده اى که باز نتوانم داد؟ گفت: اى مَلِک! جوانى آورده بودم و این مال بدان وسیله کسب کرده ام. جوانى ام به من باز ده و تمامت مال من باز گیر. انوشیروان از این جواب لطیف متحیّر شد و او را اجازت داد تا به سلامت برفت. برگرفته از جوامع الحکایاتِ محمد عوفى 🍃🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
🌹 عاشقی و بی نوایی کار ماست 🌹 کار کار ماست چون او یار ماست 🌹 تا بود عشقت میان جان ما 🌹 جان ما در پیش ما ایثار ماست 🌱🌹🌱 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
زخـم هـا رو نبـایـد نشـون هر غریبـه ای داد جـاشـو یاد میگـیرن … 🌾🌻🌾 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
📚 پاسخ زیرکانه بهلول به بهلول گفتند دلت میخواهد قاضی شوی؟ او پاسخ داد: نمی خواهم نادانی بین دو دانا باشم ! مال برده و مال باخته هر دو اصل ماجرا را می دانند و من ساده باید حقیقت را حدس بزنم! 😀👌 🌿🌸🌿 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را 🌱 او که هرگز نتوان یافت همانندش را 🌱 🍃🍁🍃 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
بعضی روزها ؛ دلم می خواهد پنجره را باز کنم ، لطافتِ بِکرِ ابرها را با لبخندهایِ از تهِ دلم هم بزنم ، چشمانم را ببندم و تصمیم هایِ خوب بگیرم … بعضی روزها ، از همان گرگ و میشِ صبحش ، حالِ من خوب است … آن قدر خوب ؛ که مادرم برایم اسپند دود می کند ... 🌻☘🌻 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be