eitaa logo
آیات غمزه
909 دنبال‌کننده
40 عکس
1 ویدیو
0 فایل
صفحه ی رسمی سایت آیات غمزه در شبکه اجتماعی ایتا ارتباط با مدیر: @telkalayam
مشاهده در ایتا
دانلود
ای جانِ جانِ جانِ جهان های مختلف! ایمانِ عاشقانه ی جان های مختلف! روحِ سلام در تنِ هستی که زنده ای همواره در نسوجِ زبان های مختلف رویای دلنواز صدف های ساحلی دریای مهربانِ کران های مختلف تنها به آبروی تو آرام مانده است آتش فشانی فوران های مختلف ما مانده ایم چون رمه هایی رها شده در گرگ و میشِ ذهنِ شبان های مختلف دارد یقینِ چوبی مان تیغ می خورد در آتشِ هجومِ گمان های مختلف آقا! درآ به عرصه ی هیجای روزگار ما را بگیر از هیجان های مختلف از: عطر هیچ گلی نیست @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/1994/categoryId/72
کجاست جای تو در جمله ی زمان که هنوز... که پیش از این؟ که هم اکنون؟ که بعد از آن؟ که هنوز؟ و با چه قید بگویم که دوستت دارم؟ که تا ابد؟ که همیشه؟ که جاودان؟ که هنوز سوال می کنم از تو: هنوز منتظری؟ تو غنچه می کنی این بار هم دهان، که هنوز... چقدر دلخورم از این جهانِ بی موعود؛ از این زمین که پیاپی...وآسمان که هنوز... جهان سه نقطه ی پوچی است، خالی از نامت؛ پر از «همیشه همین طور» از «همان که هنوز» همه پناه گرفتند در پسِ «هرگز» و پشت «هیچ» نشستند از این گمان که «هنوز» ولی تو «حتماً»ی و اتفاق می افتی! ولی تو «باید»ی ای حسّ ناگهان که هنوز در آستان جهان ایستاده چون خورشید؛ همان که می دهد از ابرها نشان که هنوز شکسته ساعت و تقویم، پاره پاره شده به جستجوی کسی، آن سوی زمان، که هنوز از: دیروز می شوم که بیایی @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/2526/categoryId/72
دنیای با حضور تو دنیای دیگری است روز طلوع سبز تو فردای دیگری است بوی بهشت می وزد از کوچه باغ ها خاک زمین بهاری گل های دیگری است گل های مریم از گل نرگس معطرند عیسی اسیر نام مسیحای دیگری است دیگر زمان از این همه تکرار خسته است تاریخ بی قرار قضایای دیگری است فردای بی تو باز شبی از سیاهی است فردای با تو روز به معنای دیگری است با هر غروب جمعه دلم زار می زند چشم انتظار جمعه ی زیبای دیگری است با یادت ای مسافر شبْگریه ی بقیع در جمکرانم و دل من جای دیگری است از: خاک باران خورده @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/2053/categoryId/72/
زمين از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه روايت کرده‌اند ارديبهشتي مي‌رسد از راه بهاري مي‌رسد از راه و مي‌گويند مي‌رويد گل داوودي از هر سنگ، حسن يوسف از هر چاه بگو چله‌نشينان زمستان را که برخيزند به استقبال مي‌آييمت اي عيد از همين دي‌ ماه به استقبال مي‌آييمت آري دشت پشت دشت چه باک از راه ناهموار و از ياران ناهمراه به استهلال مي‌آييمت اي عيد از محرم‌ها به روي بام‌ها هر شام با آيينه و با آه... سر بسمل شدن دارند اين مرغان سرگردان گلويي تر کنيد اي تيغ‌هاي تشنه، بسم الله! از: حق السکوت @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/2321/categoryId/72
ویژه نامه ی شعر انتظار در سایت آیات غمزه: http://ayateghamzeh.ir/%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%A7%D8%B1 @ayateeghamze
نَمی از چشم های توست چشمه، رود، دریا هم کمی از رد پای توست جنگل، کوه، صحرا هم تو از تورات و انجیل و زبور، از نور لبریزی تو قرآنی، زمین مات شکوهت، آسمان ها هم جهان نیلی است طوفانی، جهان دلمرده ظلمانی تویی تو نوح، موسی هم، تویی تو خضر، عیسی هم نوایت نغمه ی داوود، حسنت سوره ی یوسف مرا ذوق شنیدن می کشد، شوق تماشا هم «تو آن ماهی که در پایت تلاطم می کند دریا» من آن دریای سرگردان دور افتاده از ماهم اسیر روی ماه تو، هوا خواه نگاه تو نشسته بین راه تو نه تنها من که دنیا هم «تمام روزها بی تو شده روز مبادا»* نه که می گرید به حال و روز ما روز مبادا هم همه امروزها مثل غروب جمعه دلگیرند که بی تو تیره و تلخ است چون دیروز فردا هم جهانی را که پژواک صدایت را نمی خواهد نمی خواهم نمی خواهم نمی خواهم نمی خواهم از: خاک باران خورده @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/2054/categoryId/72
جهانی که پژواک صدایت را نمی خواهد نمی خواهم نمی خواهم نمی خواهم نمی خواهم @ayateghamze
کجاست جای تو در جمله ی زمان که هنوز... که پیش از این؟ که هم اکنون؟ که بعد از آن؟ که هنوز؟ و با چه قید بگویم که دوستت دارم؟ که تا ابد؟ که همیشه؟ که جاودان؟ که هنوز سوال می کنم از تو: هنوز منتظری؟ تو غنچه می کنی این بار هم دهان، که هنوز... چقدر دلخورم از این جهانِ بی موعود؛ از این زمین که پیاپی...وآسمان که هنوز... جهان سه نقطه ی پوچی است، خالی از نامت؛ پر از «همیشه همین طور» از «همان که هنوز» همه پناه گرفتند در پسِ «هرگز» و پشت «هیچ» نشستند از این گمان که «هنوز» ولی تو «حتماً»ی و اتفاق می افتی! ولی تو «باید»ی ای حسّ ناگهان که هنوز در آستان جهان ایستاده چون خورشید؛ همان که می دهد از ابرها نشان که هنوز شکسته ساعت و تقویم، پاره پاره شده به جستجوی کسی، آن سوی زمان، که هنوز از: دیروز می شوم که بیایی @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/2526/categoryId/72
#عباس_احمدی یک روز به هیأت سحر می آید با سوز دل و دیده ی تر می آید یک روز به انتقام هفتاد و دو شمس با سیصد و سیزده قمر می آید #انتظار #ویژه_نامه_نیمه_شعبان @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/
چقدر بد شده دنیا چقدر بد شده ایم به جای گرمی آغوش، دست رد شده ایم تو از من آن همه دور و من از تو این همه دور شبیه آن چه که بیگانه می شود شده ایم میان پیله ی احساسمان تفاهم نیست که در منیّت خود حبس تا ابد شده ایم من و تو میوه ی یک شاخه ایم و یک ریشه جدا جدا شده ایم و سبد سبد شده ا یم چقدر عیب نما و چقدر عیب شمار شبیه آینه های تمام قد شده ایم از: در به در در پی نیافتنت @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/87821/categoryId/633/
مریز آبروی سرازیر ما را به ما بازده نان و انجیر ما را خدایا اگر دستبند تجمّل نمی‌بست دست کمانگیر ما را کسی تا قیامت نمی‌کرد پیدا از آن گوشه کهکشان تیر ما را ولی خسته بودیم و یاران همدل به نانی گرفتند شمشیر ما را ولی خسته بودیم و می‌برد توفان تمام شکوه اساطیر ما را طلا را که مس کرد، دیگر ندانم چه خاصیتی بود اکسیر ما را @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/240702/categoryId/35/
با سراب وعده ها دنیایمان را ساختی هرچه همت داشتیم از آب و تاب انداختی با کلیدت بافتی زنجیر بر فردای ما ای عمو! خورشیدمان را پشت کوه انداختی با چه امیدی معاش مردمت را کوختی با چه تدبیری نمای منزلت را کاختی؟ «دوش از میخانه آمد سوی مسجد شیخ ما» شیخ! بر منبر فقط بر اهل تقوا تاختی دشمنت را دوست خواندی دوستت را ناسپاس خویش را در آینه دیدی ولی نشناختی «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا میهمانا! دیر حق میزبان پرداختی @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/238096/categoryId/79/
از باغ می برند چراغانی ات کنند تا کاج جشن های زمستانی ات کنند پوشانده اند «صبح» تو را «ابرهای تار» تنها به این بهانه که بارانی ات کنند یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند این بار می برند که زندانی ات کنند ای گل گمان مکن به شب جشن می روی شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه ای ست که قربانی ات کنند از:گریه های امپراتور @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/563/categoryId/79/
همين كه خانه ي گرمي هست همين دوخوابه ي كم روزن همين مثلث تكراري سه ضلع:كودك ومردوزن همين كه حاصل عمري شعر آپارتمان نودمتري هميشه عطر زني دارد وَ بوي پونه و آويشن همين اتاق پذيرايي همين كه جاي نشيمن نيز ببين چه حوصله اي دارد براي اين همه حتي من! همين چراغ كه مي سوزد همين اجاق كه روز و شب اگرنه بوقلمون اما به شوق اشكنه اي روشن همين كه سايه و سقفي هست براي دوري ونزديكي براي آمدن يك دوست براي رفتن يك دشمن همين كه منتظرم حتي براي آمدن قبضي چه قبض گاز، چه قبض برق چه قبض روح، چه قبض تن همين تنازع دخل وخرج همين جدال زناشويي همين كه: خسته شدم از تو، همين دروغ: طلاق اصلاً همين كه دختركي دارم شبيه سوژه ي نقاشي گلي نشسته به گيسويش هزار غنچه به پيراهن همين كه دست مرا گيرد در ازدحام خيابان ها به ناگهان كشدم يك سو براي ديدن يك دامن همين كه: خسته شدم ديگر مرا به خانه ببر بابا همين نيامده رفتن ها همين بهانه ي برگشتن... براي دلخوشي ام كافيست براي شكر ولي بسيار كه بايد اين همه را فردا به جا گذاشتن و رفتن... از: ساده غزل @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/143831/categoryId/77/
هر میدان شعبه... هر خیابان شعبه... این شعبه ی اوست بدتر از آن شعبه از ثروت ما چه برج ها ساخته است این حرمله با تیر هزاران شعبه از: تماشایی @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245239/
انداخته گوشواره ای در گوشش پوشانده به جدّ و جهد، با تن پوشش ایهام گزنده ای ست از عصر مدرن انسان که سگی گرفته در آغوشش از: تماشایی @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245240ش
نه توصیفی که می گویند راوی های افسانه نه تصویری که می سازند شاعرهای دیوانه نه در آن کوهسارانی که می لرزند بر سینه نه در آن آبشارانی که می ریزند بر شانه نه شیرین کاری ماهی که افتاده ست در برکه نه آتش بازی شمعی که می گیرد به پروانه نه در سلما، نه در لیلا، نه در شیرین، نه در عذرا نه در اکناف ترکستان، نه در اقصای فرغانه نه در آن «شاه دختر ها»، نه در آن «شط پر شوکت» نه در «ری را»، نه در «آیدا»، نه حتی در «گلستانه» همین جا بود، اینجا، روی مبل رنگ و رو رفته همین جا روبه روی جعبه ی جادوی روزانه همین جا بود اینجا غرق در بحر غمی کهنه همین جا، گرم صحبت با مراحم های پرچانه همین جا، پشت کوه ظرف های چرب و ناشسته همین جا، در کلنجار اتو با رخت مردانه همین رنگی که افتاده ست بر چای تر و تازه همین بویی که پیچیده ست توی آشپز خانه «کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی؟» بیا اینجاست، نان گرم روی میز صبحانه از: ملاحظات @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245273
شعله باش اما چنین بر آشیان خود مزن دود کن خود را ولی در دودمان خود مزن از گلوی دشمنانت تیغ اگر برداشتی لااقل آن را به قلب دوستان خود مزن رحم کن ای صاعقه! گیرم زمین را سوختی رحم کن، سیلی به گوش آسمان خود مزن در بیابان کی بدون ما به منزل می رسی؟ راهزن هستی اگر، از کاروان خود مزن عزت ما را به نانی پیش از این ها داده ای بعد از این دیگر دم از نام و نشان خود مزن جنگ برده با رشادت های تو مغلوبه شد عارمان از توست، حرف از آرمان خود مزن از: تماشایی @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245290
السلام اي ماه پنهان پشت استهلال ما ما به دنبال تو مي گرديم و تو دنبال ما ماه پيدا، ماه پنهان، ماه روشن، ماه گم رؤيت اين ماه يعني نامه ي اعمال ما خاصه اين شب ها که ابر و باد و باران با من است خاصه اين شب ها که تعريفي ندارد حال ما کاش در تقدير ما باشد همه شب هاي قدر کاش «حوّل حالنا»يي تر شود احوال ما اين سحرها در زلال ربّنا گم مي شويم اين سحرها آسمان گم مي شود در بال ما ما به استقبال ماه از خويش تا بيرون زديم ماه با پاي خودش آمد به استقبال ما گوشه ي چشمي به ما بنماي اي ابرو هلال تا همه خورشيد گردد روزي امسال ما از: چمدان های قدیمی @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/94723/categoryId/460/
چند روز پیش بزدلانه کودکان غزّه را در "شجاعیه" به خون کشیده اید! آفرین! واقعا که در شهامت و شرف پدیده اید چشم بد به دور قوم برگزیده اید! از شما شریف تر کسی ندیده ام جز جماعتی که کارشان ماستمالی سیاه کاری شماست چون به جیب هایشان رسیده اید! اوج انتقاد و اعتراض این گروه در برابر تمامی قساوت شما گاه اخم ساده ای ست گاه ژست پرافاده ای ست مثل اینکه "بس کنید جنگ را بس کنید نام و ننگ را بس کنید بارش گلوله ی تفنگ را..." بی که واقعاً بیان شود کودکان غزّه اند یا شما که در میان خاک و خون تپیده اید! این گروه در برابر ستم همیشه بی طرف این جماعت سیاه رو، ولی یقه سفید مانده ام که ساقه ی چغندرند در مسیر باد یا که برگ بید؟! @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/97571
می‌خوام که آسمون فراهم کنم با یاد تو روحمو آدم کنم! تو، نون تو سفره ی درخت می‌ذاری پرندَه‌رو، رو بند رخت می‌ذاری تو لحظه ی سبز اذونو می‌دی بامیه ی ماه رمضونو می‌دی زمزمه ی دعامو... صدای ربنامو... گریه ی بی‌صدامو... خدای من بگو داری هوامو... ماه رمضون، ریتم هوا قشنگه لحن تن پرنده‌ها قشنگه نذری پزون مادرا قشنگه لحظه ی افطار شما قشنگه اون‌ور دنیا یه هوای دیگه‌ست این‌ور دنیا به خدا قشنگه توی نت صدامی تو لحن ربنامی فقط خودت خدامی خدا، بگو باهامی! می‌خوام برم ماهمو پیدا کنم تلخی روزگارو حلوا کنم دنیارو تا تهش تماشا کنم روزه‌مو با ستاره‌ها وا کنم می‌خوام حساب کتاب کنم قلبمو مثل یه آدم، با خدا تاکنم زمزمه ی دعامو... صدای ربنامو... گریه ی بی‌صدامو... خدای من بگو داری هوامو... @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/93415/categoryId/460
بی تو ای جان جهان ، جان و جهان را چه کنم؟ خود جهان می گذرد، ماندن جان را چه کنم؟ ماه شعبان و رجب، نم نم اشکی شد و رفت خانه ابری ست خدایا ! رمضان را چه کنم؟ شانه بر زلف دعا می زنم و می گریم موسی من! تو بگو روز و شبان را چه کنم؟ صاحب " حیّ علی ... "! لقمه ی نوری برسان سحر از راه رسیده ست، اذان را چه کنم؟ کاتبان تو مرا خطّ امانی دادند کشته ی خال توام ، خط امان را چه کنم؟ کاشکی جرم عیان بودم و تقوای نهان پیش تقوای عیان، جرم نهان را چه کنم؟ کاش می شد که سبک تر شوم از سایه ی خویش آفتابا تو بگو! خواب گران را چه کنم؟ زخم شمشیر اگر قوت سحرگاه من است وقت افطار ولی زخم زبان را چه کنم؟ رنجه از طعنه ی پیران پریشان نشدم با چهل چله جنون پند جوان را چه کنم؟ غرقه ی موج رجز، گم شده ی بحر رمل سینه خالی ز معانی ست ، بیان را چه کنم؟ @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/208423/categoryId/460
ای ذات ماورای صداها و رنگ ها ماندیم لابه لای صداها و رنگ ها فریاد! در پرستش بت ها تلف شدیم کاری بکن، خدای صداها و رنگ ها! اجزای بی تناسب اندام آدمیم در کام اژدهای صداها و رنگ ها ما را ببر به ساحت بی رنگی سکوت ای ذات ماورای صداها و رنگ ها @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/158826/categoryId/460/
روزه هایم اگر چه معیوب است رمضان است و حال من خوب است رمضان است و من زلالم باز صاحب روزی حلالم باز می زند موج بی کران در من پهنه در پهنه آسمان در من چشم هایم ندیدنی را دید رمضان است و من پر از خورشید الفتی پاک با سحر دارم تشنه ی لحظه های افطارم رمضان است و گفتنم هوس است راز از تو شنفتنم هوس است از تو ای با من آشنا! از تو از تو ای مهربان خدا! از تو ای خدایی که جود آوردی از عدم در وجود آوردی ای خدایی که هستی ام دادی حرمت حق پرستی ام دادی ای سئوال مرا همیشه جواب ای سبب! ای مسبب! ای اسباب! پیش پایم همیشه روشن باش با توام من، تو نیز با من باش در نگاهم گناه می جوشد تو نپوشی کسی نمی پوشد با من ای مهربان، مدارا کن گره از کار بسته ام وا کن رمضان است و زنده ام، هستم گفتگو با تو دارم و مستم مستم از شربت و شرابی ناب صمغ خورشید و شیره ی مهتاب از شرابی که قسمت من بود مثل من بود، صاف و روشن بود از شرابی شبیه آزادی لطف کردی خودت فرستادی از شرابی که درد می افزود نه زمینی، نه آسمانی بود رمضان است و ماه نیمه ی بدر شب تقسیم زندگی، شب قدر شب قدر است و من همان تنها دورم از هی هی و هیاهوها نیست قرآن برابرم امشب دست مولاست بر سرم امشب ای خدای بزرگ بنده نواز خالق خلسه های راز و نیاز اولین اشتیاق شوق انگیز آخرین شوق اشتیاق آمیز می چکد شور تو در آوایم می زنی موج در دعاهایم هایِ تو هویِ من مرا دریاب خسته ام، خسته، ای خدا دریاب شب قدر است و می کنی تقسیم برسان سهم دوستان یتیم سهم من چیست؟ بندگی کردن پاک و پاکیزه زندگی کردن بار من ای یگانه سنگین است سبُکم کن که سهمِ من این است شب احیا تو با منی آری من بخوابم اگر، تو بیداری لطف داری به دست کوتاهم می دهی آن چه را که می خواهم ای خدا ای خدای پنهان، فاش هم در این جا تو را ببینم کاش تا بمیرم زلال و دل بیدار مرگ من را به دست من بسپار بسپارش به من به آگاهی تا بمیرم چنان که می خواهی بعد یک عمر خون دل خوردن مطلع کن مرا شب مردن ای خدا ای خدای نومیدان زنده ی تا همیشه جاویدان ای سزاوار گریه و خنده مهربان هماره بخشنده پاکبازم اگر چه گمراهم از تو غیر از تو را نمی خواهم بار تشویش از دلم بردار وَ قِنا ربّنا عذاب النّار شب قدر است و من چنین بی تاب اِفتَتِح یا مفتّح الابواب... @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/208719/categoryId/460
#یوسف_رحیمی دریای کرامتت ندارد ساحل آورده پناه سوی تو این سائل «یا غافِر! شَرُّنا اِلیکَ صاعِد یا راحم! خَیرُکَ اِلَینا نازِل» #نیایش #ویژه_نامه_ماه_مبارک_رمضان @ayateghamze @karavanedel