eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
165.6هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
.چند هفته‌ای از آغاز ‌سال ٩٨ نگذشته بود که خبر ناپدیدشدن پسربچه یاسوجی منتشر شد. آن‌طور که خانواده ا
🌿 سلام دوستی ک برادرشون بعد سربازی وسواس گرفتن,بهشون بگین اگه بعد دست زدن به میت غسل نکرده حتما غسل مس میت بکنه چون هم واجبه هم ان شالله تاثیراتی ک بجا گذاشته بااین غسل ازبین میره 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام شبتون بخیر دوست عزیزی نوشته بودند داداششون ازوقتی از سربازی اومده وسواس داره خیلی دستاشو میشوره من خودمم اینطوری بود وسواس شدید داشتم خیلی عذاب کشیدم خیلی نذر نیار کردم و به حضرت خدیجه متوسل شدم خداروهزارمرتبه شکر خوب شدم عزیزم داداش شما مغزش سرد شده سودا مغزش خیلی زیاد شده حتما ببرید طب سنتی حتما درمان دارن وتوکل به خدا کنید وتوسل به پنج تن وحضرت خدیجه علیه السلام حتما خوب میشن ان شالله برای ظهور آقامون صلوات 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام میشه به اون دوستمون که گفتن گروه آشپزی اسلامی عضو هستن لینکش رو هم واسه ما بفرستن دوست دارم که عضو گروه بشم 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام درباره خانمی که گفتن دختر ۳سالشون رونمیتونن از پوشک بگیرن این تجربه شخصیه خودمه که ازش جواب گرفت دخترمن ۱سال‌ داشت برچسب ها ی مختلفی براش خریدم بهش گفتم هر وقت جیش داشتی یه برچسب بردار بزن به دیوار دستشویی و بعد جیش کن اونم از ذوقش روزی چند بار برچسب برمیداشت میرفت جیش میکرد ومیزد به دیوار تا این که ۱سالو نیمش شد دیگه خودش خودش رو میشوست در ضمن فقط برای یک ماه برچسب لازمه دیگه براش عادی میشه لازم نیست خودش دیگه عادت میکنه به جیش کردن فقط خواهش میکنم اخم و تخم و زدن بچه رو ممنوع کنید که سر لج نیوفته عوضش پسرم یکسالو۷ماه داره دریغ از یک کلمه حرف ولی پوشکش که پر میشه خودش میاد طرف دستشویی ایشالله به زودی جفتمون از این پوشک خریدن راحت شیم😄 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام حبیبه خانم عزیز و همه ی اعضای محترم ممنونم از کانال خوبتون خدا حفظتون کنه و عاقبت بخیر بشین . در جواب خواهر عزیزی که گفتن شوهرشون واریکوسل دارن ،همسر بنده بیست سال پیش این عمل را انجام دادن ولی نمیدونم گرید چند بود . ولی خداراشکر عمل موفقی بود و خداراشکر ما بلافاصله بچه دار شدیم . الان هم چهار تا بچه سالم داریم خداراشکر .چهارمی الان سه ماهه است 😍... شما هم نگران نباشید با عمل جراحی مشکل حل میشه .و إن شاء الله دوباره صاحب اولاد سالم و صالح میشید . برای سلامتی و ظهور امام زمان لطفا یک صلوات بفرستید🙏 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام خانومی که پسرش شب ادراری داره اصلا چیزای سرد بهش نده بخصوص سر شب اصلا چون مستانش سرد شده .روغن کنجد وسیاه دانه بگیر و شب زیر نافش بمال و کف پاهاش و کیسه اب گرم شب بزار زیر نافش یعنی روی شکمش انشالله خوب میشه .پسر و دختر منم همین جور بودن خدارو شکر خوب شدن تا ۸ ساله شب ادراری داشتن 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام برا خانومی که دماغش گوشتی میخواد عمل کنه . پول الکی خرج میکنی یکی از همسایه های ما دماغش گوشتی بود عمل کرد بعد چن سال دوباره مث قبل شد 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام درباره کسی که نگران قد بچه اش هست یک تجربه که دارم پسر من اول ابتدایی که میرفت قدش خیلی کوتاه بود کلاس پنجم هر روز عصرونه دوغ گوسفند با نون میخورد همون سال یک دفعه قد کشید لبنیات استفاده کن ان‌شاءالله مشکلت حل میشه عزیزم خدا به مدیر گرو خیر دنیا و آخرت بده واقعا با این گروخیلی مشکلات حل میشه 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام درباره خانمی که مشکل پرده بکارت دارن عزیزم به نظر من اصلا درباره این موضوع باید کسی صحبت نکن چون بیشتر خودت ضربه میخوری آبروت که میره دردسر بزرگی هم برات درست میشه برو دکتر زنان ان‌شاءالله مشکلت حل میشه 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام در جواب اون خانمی که گفتن برادرشون بعد از برگشت از سربازی دچار وسواس شدن باید توجه داشت که ترس و حادثه ی ناگهانی به فرد استرس وارد میکنه و به اصطلاح سودا رو تو بدن فرد بسیار بالا میبره درنتیجه فرد رو دچار وسواسهای فکری ورفتاری میکنه درنتیجه شما حتما باید به یک پزشک متخصص ایرانی مراجعه کنید تا داروهای سودا بر بهشون بدن بینهایت تاثیر گذاره 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام عزیزان خانم عزیزی که گفتند همسرشان واریکوسل داشتند همسر بنده هم همین مشکل رو داشتند ولی الان پسرم ۴ماهشه نگران نباشید توکل کنید برخدا ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#مسافر_بهشت ❤️ فرزند شهید کاشی با ذوقی کودکانه ادامه داد: من با بچه‌های فامیل در حیاط مسجد بودم که
❤️ . من، مادرم، پدربزرگ و عمویم راهیِ آنجا شدیم. از دفتر فرماندهی به ما گفتند: در این عملیات حدود 40 نفر در بیمارستان صحرایی اهواز هستند که پلاک ندارند و در شرایطی نیستند بتوانند صحبت کنند. چه کسی از شما برای شناسایی می‌آید؟ پدربزرگم مشکل قلبی داشت، مادرم هم به خاطر خواهر کوچکم نتوانست برود و قرار شد عموی بزرگم «سید عبدالله» و من که با اصرار و بهم دوختن در و دیوار شهر راضیشان کردم، برای شناسایی بابا برویم. سال 1365، وقتی که فقط 9 سال داشتم و کلاس سوم ابتدایی بودم، در منطقه خرمشهر و شلمچه جنگ را به چشم خودم دیدم. تانک‌ها حرکت می‌کردند و زخمی‌ها را جابجا می‌کردند. به بیمارستان صحرایی شلمچه رسیدیم، چادر بزرگی با کلی مجروح که روی تخت‌ها و زمین خوابیده بودند. مردی بلند قد روی یکی از تخت‌ها دراز کشیده بود و ملحفه سفیدی را تا روی سرش کشیده بودند. بابام روی قوزک پای چپش خال داشت و من موهای خال پایش را می‌کندم. خالش را که دیدم فهمیدم باباست. عمو را تکان می‌دادم و با اصرار می‌گفتم: «بابامه». جلو رفتم و پایش را تکان دادم اما حرکت نمی‌کرد. ملحفه را برداشتم. درست فهمیده بودم، بابام با کلی ریش و سر و صورت خاکی و زخمی روی تخت دراز کشیده بود و هیچ حرکتی نمی‌کرد. با صدای بلند داد می‌زدم: «عمو! بابامه.» بابام با دیدن من حرف زد. من را توی بغلش گرفت و گریه کرد اما نمی‌توانست تکان بخورد. چون بابا فرمانده گروهان توپخانه منطقه بود، با صحبت کردنش تعداد زیادی از مجروحین را شناسایی کرد و خانواده‌هایشان از حال بچه‌هایشان باخبر شدند. نگاهش در خاطراتی که برایش تداعی شده بود می‌دوید و ادامه داد: بابا را به بیمارستان گلستانِ اهواز، از آنجا به شیراز و از آنجا هم به بیمارستان لقمان‌الدوله انتقال دادند. آنجا بود که فهمیدیم بابا به دلیل اصابت ترکش قطع نخاع شده. فهمیدیم بعد از اینکه شلمچه توسط دشمن مورد اصابت موشک قرار گرفته بود، بابا برای نجات جان چند نفر که جا مانده بودند برگشته و وقتی که هواپیماها دوباره به قصد بمباران برمی‌گردند، بابا خودش را برای آنها سپر می‌کند تا آسیب نبیندد، ترکش به کمرش اصابت کرده و قطع نخاع شده بود، البته خودش خیلی راضی بود که توانسته جانشان را نجات دهد. از سال 1365 زندگی جانبازیِ بابا آغاز شد و 21 سال ولیچر نشین شد. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
بار اول که به این تصویر نگاه می‌کنید، هیچ چیزی غیرعادی نیست. اما بعد متوجه می‌شوید که این مرد احتمال
این داستان توی یکی از روستاهای اطراف قم اتفاق افتاده و برمیگرده به عصری که بارون شدیدی میومده و هوا کم کم داشته تاریک میشده. یکی از اهالی این روستا که از زبون خودش این داستان ترسناک رو نقل میکنه میگه شوهرم هنوز نرسیده بود خونه و بارون واقعا شدید بود. تو خونه مشغول کارام بودم که صدای در اومد و من که مطمئن بودم شوهرم رسیده رفتم در رو باز کردم اما دیدم ی زن و مرد جوون جلوی در موش آب کشیده شدن. به من گفتن ما غریبیم و اگر محبت کنی تا بارون بند بیاد بیایم تو خونه شما بمونیم. من که میدونستم اگه شوهرم بفهمه که راه ندادم بیان تو ناراحت میشه، با روی خوش گفتم آره حتما بیاید و کلی تعارف کردم بهشون. زمانی که اومدن برن تو کفشاشونو درنیاوردن و با همون وضعیت وارد خونه شدن. چیزی که با چشما خودم دیدم، اگه کسی دیگه میگفت باور نمیکردم. خونه اصلا کثیف نشد. روستا کلا گلی بود و حتی حیاط خونه هم کثیف بود بخاطر بارون. اینو که دیدم بهشون گفتم شما بشینید الان میام و رفتم در خونه همسایه. تا در رو باز کرد رفتم تو و داستان رو بهش گفتم. چادرشو سر کرد و گفت بیا بریم و نترس. وقتی از خونشون اومدیم بیرون دیدیم دوتا گوسفند از جلوی خونه ما دارن میرن که همسایه ما گفت ببینی گوسفند کیه این موقع و تو این بارون زده بیرون که من بهش گفتم گوسفند رو ول کن بیا بریم تو تا شک نکردن. رفتیم تو و کل خونه رو گشتیم اما هیچ اثری از اون زن و مرد ندیدیم. من که زبونم بند اومده بود بزور به همسایه گفتم بخداااااا اینجا بودن، که پرید وسط حرفم و گفت آره تو درست میگی و من باید میفهمیدم اون دوتا گوسفند همونا بودن که داشتن میرفتن از تو خونه تو. وقتی شوهرم اومد داستان رو برای اون تعریف کردم که گفت خدا رو شکر که اتفاقی برات نیفتاد. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
.چند هفته‌ای از آغاز ‌سال ٩٨ نگذشته بود که خبر ناپدیدشدن پسربچه یاسوجی منتشر شد. آن‌طور که خانواده ا
🍃🌸 عبدالحسین رضایی یکی از نیروهای بهشت زهرا می گوید: سال ها راننده آمبولانس بودم. یک روز رفته بودم سطح شهر که جنازه ای را به بهشت زهرا(س) منتقل کنم. خیلی برای تشییع معطلم کردند و ما را این طرف و آن طرف بردند. چندین بار جنازه را از توی ماشین درآوردند و تشییع کردند و دوباره گذاشتن توی ماشین. نزدیک ظهر بود که رضایت دادند جنازه را به بهشت زهرا(س) منتقل کنیم. در مسیر اتوبان صالح آباد داشتم رانندگی می کردم. حواسم به جلو بود که یکباره شنیدم از کابین عقب با مشت محکم می کوبند به شیشه پشت سرم. خودم نفهمیدم چطور و با ترس و عدم تعادل توقف کردم. وقتی ماشین ایستاد شنیدم یکی فریاد می زنه باز کن! باز کن! اول تصمیم گرفتم فرار کنم ولی بعد از چند ثانیه خودم را جمع و جور کردم و دستگیره را برداشتم و با وحشت آرام آرام رفتم به سمت کابین عقب و با فاصله و ترس زیاد درب عقب ماشین را باز کردم. دیدم جنازه سر جای خودش آرام و راحت خوابیده. یکباره جوانی لاغر اندام که از ترس رنگش پریده بود چالاک پرید پائین! پابه فرار گذاشت. به سمت بیابان فقط می دوید، انگار در مسابقه دو سرعت شرکت کرده بود. کمی که رفت ایستاد! برگشت به پشت سرش نگاه کرد. با اینکه خیلی دور شده بود، آهسته و با شرمندگی برگشت. در حالی که به شدت عصبانی بودم ولی خنده ام هم گرفته بود. گفتم: آخه تو این عقب چیکار می کردی؟ نگفتی من سکته می کنم؟ مگه نمی دونی سوار شدن عقب ماشین حمل جنازه ممنوعه؟ می خوای منو از نون خوردن بندازی؟ خلاصه اینکه گویا این جوان توی یکی از آن دفعه ها که جنازه را برای تشییع پیاده کرده بودن یواشکی پریده بود بالا و من متوجه نشده بودم. برای اینکه تنبیه بشه گفت: حالا تا بهشت زهرا(س) پیاده بیا تا حالت جا بیاد...! ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
داستانهایی که برای خواندش به کانال آمده اید❤️❌❌❌👇👇👇 ماجرای رمضان مرد کابلی 👇❤️ https://eitaa.com/636798/8377 ماجرای عجیب زنی که هرشب جمعه در قبرستان میخابید👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/48061 راز تعبیر خوابه دیدن عذاب زن با ایمان👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/48259 داستان گم شدن زن داداشم در ماه صفر👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/1833 معجزه ی امام رضا برای یک اروپایی👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/1789 اتفاق تلخی که برای دختر شش ماهه رخ داد👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/1792 مرگ تلخ عروس و داماد در اتاق عقد👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/48509 ماجرای گم شدن پسربچه یاسوجی👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/48232 بلایی که بر سر دختر بچه پنج ساله امد👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/48337 ماجرای مرموز گم شدن ملیکا در جاده چالوس👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/48336 ماجرای عجیب دختر تهرانی 👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/48156 ماجرای مرموز تماس زنی با پلیس ۱۱۰👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/48271 ماجرای مرموز خانه ی روستایی👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/48288 راز سرهای بیرون زده از خاک در بهشت زهرا👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/48196 داستان ناتالیای شیاد👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/35022 داستان بچه ی گمشده قسمت اول👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/48878 بچه ی گمشده قسمت دوم👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/49025 پیرزن هفتصد ساله که هنوز زنده است👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/54040 ماجرای جالب ازدواج یک ساعته در حرم 👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/50452 راز عکس زنی که گریه میکرد❤️👇 https://eitaa.com/azsargozashteha/48242 اتفاق عجیب در مراسم تشییع شهدا + عکس 👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/1831 ماجرای وحشتناک عکس زیبای دختر بچه و برادرش❤️👇 https://eitaa.com/azsargozashteha/47861 ازدواج دختر البانیایی در حرم امام رضا ❤️👇 https://eitaa.com/azsargozashteha/52069 ماجرای عکس مرموز دختری که در آب بود👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/48143 راز عقرب در خیمه ی عزاداران اربعین❤️👇 https://eitaa.com/azsargozashteha/1819 راز سفید شدن موی دختر در قبر❤️👇 https://eitaa.com/azsargozashteha/50809 جنازه ی عجیب در بهشت زهرا❤️👇 https://eitaa.com/azsargozashteha/1780 ماجرای خنده دار ازدواج❤️👇 https://eitaa.com/azsargozashteha/50790 راز شهیدی که در قبر خندید👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/50691 ماجرای مرگ هنگام دیدن فیلم مبتذل👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/50072 ماجرای سگی روی جنازه👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/50054 ماجرای تصادف خانمی که ترک موتور شوهرشون بود👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/49747 ماجرای عجیب تولد فرزند شهید برونسی❤️👇 https://eitaa.com/azsargozashteha/49716 ماجرای شفاعت حضرت زهرا از جوان فاسد👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/49642 دعای قسم به حضرت زهرا برای حاجت روایی❤️👇 https://eitaa.com/azsargozashteha/49596 خاطره ی پزشک زنان از یک زن باردار👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/49560 ماجرای تکان دهنده ی نبش قبر حضرت رقیه👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/49338 ماجرای نبش قبر دختر جوان و سالم ماندن پیکرش👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/49251 اتفاق واقعی در پادگان 👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/48990 داستان گوسفند قربانی 👇🌸 https://eitaa.com/azsargozashteha/44398 داستان چگونه نماز خوان کردن همسر👇❤️ https://eitaa.com/azsargozashteha/48791 داستان پزشک زنان و زایمان 👇🌸 https://eitaa.com/azsargozashteha/42917 داستان آیت الله حق شناس و راز غذا🌸👇 https://eitaa.com/azsargozashteha/42435 داستان راز بنر سیاه تسلیت👇❌ https://eitaa.com/azsargozashteha/47545 داستان زیبای توبه👇❌❌❌❌ https://eitaa.com/azsargozashteha/1783 اتفاقی عجیب در گلزار شهدای قزوین👇❌ https://eitaa.com/azsargozashteha/47969 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌: لطفا در استفاده از تجربیات اعضا دقت و تامل بفرمایید مسوولیت با خود شخص است 🌸 کپی از بنر و متن داستانهای کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌❌❌
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
.چند هفته‌ای از آغاز ‌سال ٩٨ نگذشته بود که خبر ناپدیدشدن پسربچه یاسوجی منتشر شد. آن‌طور که خانواده ا
❤️🍃 سلام خانمی که دوستتون شوهرش به پسرش خیلی گیر میده. کاش هنوز که پسر اول سن بلوغه باهاش دوست بشه کارشون خیلی اشتباهه بچه از پدرش دلسرد و سرخورده میشه مخصوصا الان که تو سن بلوغه و رفتارهای هیجانی ولحظه ای زیاد داره . برادر من هم با پسرش تو همین سن و سال بد رفتار کرد تو جمع شخصیتش خورد میکرد مسخره ش میکرد و همش برچسب بی عرضه بودن بهش میزد ولی با این کاراش پسرش ازش دور شد الان که ۲۲ سالشه رفیق باز و از خونه فراری و حرف هیچکی و گوش نمیده که بماند چقدر جای چاقو رو بدنش و با چه کسا میگرده و برادرم اصلا حریفش نیست ترو خدا با بچه هاتون دوست باشین جامعه خیلی خرابه. عزیزم فقط خواهر شما تنها راه حله باید با سیاست زنانه همسرشو رام و متقاعد کنه که با پسرش رفتار درست داشته باشه نه جلو پسرشون که اقتدار همسرش خرد بشه وقتی خودشون تنها هستند با ناز و دلبری از شوهرش با آگاهی دادن بهش مطلب ، کتاب هر چیزی که به شوهرش بفهمونه رفتار درست چیه. هر چی جلو جمع بهش به همسرتون بگید بدتر میشه بعضی مواقع دوست داشتن زیاد حساس بودن رو طرف باعث گیر دادن میشه و عدم درک و آگاهی . امیدوارم موفق باشید از مشاوره هم کمک بگیرید که رایگانه و تلفنی فکر میکنم ۱۴۸۰ باشه. 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 سلام در مورد اون خانمی که گفتن دخترشون متولد ۸۸ هست اصلا نگران نباشن بستگی به بدن و جثه و هورمون های بدن داره دیر و زود شدنش من خودم به شخصه بین سوم راهنمایی و اول دبیرستان بودم که پریود شدم ولی بقیه خواهرام چند سال زودتر از من شدن خداروشکر پریودی هامم سر وقت حتی سر ساعتش اتفاق میفته و خیلی دقیق و به موقع ست الان هم ۳۰ سالمه 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 سلام وقتتون بخیر در پاسخ به سوال خواهری که گفتن برادرشون دچار وسواس شدید شدن، خواهرجان شما پیش یک سیدی که دعا می‌نویسن و معتبر هستند برید تو اقوام ما خانومی هستند که اگه از چیزی بترسن دچار وسواس شدید میشن بطوری که اگر وسط زمستون هم باشه کل خونه رو می‌ریزه بیرون چندباری که رفتن به قولی کتاب باز کردن براشون گفتن ترسیدی ان شاء الله که حال برادرتون هم خوب میشه 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 سلام خدمت همگی خانمای گل درموردسوال اون بنده خدایی که گفتن ماماگرافی تشخیص کیست سینه براشون دادن ودکتر هیچ دارویی نداده درعجبم من خودم پارسال همین مشگل وداشتم وهمراه بادردزیاد که ماماگرافی تشخیص کسیت دادن ودکتربه من قرص گل مغربی وویتامین دی دادن وطی ۲ ماه که مدام این داروهارا استفاده کردم خداراشکر خوب شدم قرص گل مغربی یه مسکن بی ضررگیاهیه ویتامین دی هم یه نوع ویتامین هیچ ضرری نداره تازه اگه سایز سینه هاتون بزرگ باشه این ویتامین باعث کوچکترشدنشم می شه حتما استفاده کنید درپناه لطف بیکران خداوند متعال باشید 🙏 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 سلام درجواب اون خانمی که گفتن مادرشون مجرای اشکشان بسته اس و نمیتونه عمل کنه بگم که یه قطره گیاهی هست که یکی از اطلاع شهر اصفهان میسازن من شمارشونودارم اگه خواستن و تجربه دختردوستم که مجرای اشکش بسته بودوبااین قطره بازشدونیازبه عمل هم پیدانکردقیمتی هم نداره 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 سلام خدمت تمامی اعضای گروه وسلامی گرم خدمت حبیبه خانم وآدمین عزیزممنو از شما که این گروه خوب ودرست کردید ویه تشکر ویژه از خانمای گل گروه که منو راهنمایی کردید درموردانگشت پای دختر 🙏واقعا خوشحال وخرستدم که درچنین کشوری زندگی می کنم بامردمانی بسیار خونگرم ودلسوز الهی به حق جگر سوخته ی حضرت زینب زندگی شما وتمامی مردم جهان بدوراز بیماری غم وناامیدی باشه وشما خواهرای گلم عاقبت بخیر وسعادتمند باشید 🤲 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 چند وقت پیش مامانم یه روسری خیلی خوشگل برام خریده بود خیلی دوستش داشتم. وقتی رفتم خونشون بهم داد. منم اومدم خونمون تو کمد گزاشتم تا یه وقت مهمونی جایی رفتم بپوشم. روسری خیلی داشتم ولی اونی که مامان خریده بود برام خیلی به دلم نشست. تا اینکه چند وقت پیش با شوهرم وقتی بیرون بودیم تو ماشین. سرچهار راه که رسیدیم چراغ قرمز شد بعد یه دختر گل فروش دیدم اومد جلوی ماشین و اصرار که گل می‌خرید ازم یه دختر ناز. توی این سرما. خدایا دلم خیلی میگیره این بچه ها رو میبینم. یه روسری کهنه پاره سرش کرده بود . نمی‌دونم چرا یه لحظه احساس کردم دلم میخواد بهش یه کادو بدم. سریع با شوهرم برگشتیم واون روسری رو که مامانم داده بود برداشتم کادو کردم بردم سرچهار راه دادم به اون دختر چقدر حس قشنگی بود چیزی رو که خودم دوست داشتم دادم بهش. اونم یه شاخه گل زیبا بهم داد. از اون موقع باهم دوست شدیم. همیشه بیرون رفتنی سر چهار راه میبینمش همیشه بهم یه گل میده به نظر من هدیه ای ارزشمند هست که برامون مهم باشه. نه اینکه کهنه های خودمون رو بدیم دیگران بپوشن. همه آدما ارزشمند هستن. بیایید با همه مهربان باشیم ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
💜🍃 سلام خسته نباشید خیلی ممنونم از کانال خوبتون خدا خیرتون بده من تاحالا سوال نپرسیدم وفقط خواننده بودم واز تجربیات خواهرای گلم استفاده میکنم💐 الهی که به حق حضرت زهرا(س)همه خواهرای گلم تو زندگی هاشون خوشبخت وعاقبت بخیر بشن وهیچکس غم ومشکلی توی زندگیش نباشه آمین🙏😊 میخواستم در مورد درد دل اعضا بگم داستان گلرو واقعیت داره؟ واینکه اگه میشه روزی دوبار بزارید داستانشو خیلی برام جالبه با حوصله میشینم ومیخونم هرچند تلخ ودرد آوره سرنوشت اون دختر خیاط💔😔 لطفا تو این روزای فاطمیه برای منم دعا کنید ،منم سختی کشیده وزجر کشیده ام سنمم خیلی کمه اگه داستانمو بگم همه تعجب میکنن چطور با سن کمم با سه تا بچه وبدون همسر تک وتنها تونستم خودمو وزندگی مو جمع وجور کنم وزندگی مو از نو بسازم وآرامش رو به زندگی خودم وبچه هام برگردونم 🥲ولی میتونم بگم خدا خیلی پشت وپناهم بوده وخودمم یه دختر مستقل وسرسختی بودم همزمان درس میخوندم وکار هم‌میکردم وهیچ وقت کم نمیاوردم وروحیه مو به خاطر بچه هام وخودم وآینده مون حفظ کردم والان به موفقیت های زیادی رسیدم 😄👍،الان چند سالی میگذره از اون موقع وتولد ۲۸ سالگیمه😊 وبچه هامم شکر خدا بزرگتر شدن و کمک دستم هستن ودرک میکنن که من چقد سختی کشیدم وبه لطف خدا بچه های فهمیده ای دارم وقدر میدونن وبا اینکه هنوز کوچک هستن ولی توی همه کارا کمکم میکنن از خونه داری بگیر تا کارای دیگه منم دلم به همینا خوشه ودلگرمی زندگیمن😊 بعد از هر سختی آسانیست وپایان شب سیاه روز روشن وسفیده دنیا هیچ وقت یه جور نمیمونه ومدام درحال تغییره این روزام میگذره از یه جایی باید شروع کرد بلاخره😊 ببخشید طولانی شد برای ظهور مهدی موعود صلوات🌹😊 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 با سلام به همگی دوستان و وقت همگی به خیروخدا قوت به حبیبه خانم عزیز. موضوع:درمان چاقی. دوست خوبم،در درمان چاقی اراده حرف اول رو می زنه. یعنی با تمام وجود بخواهی که خوش تیپ بشی. برای درمان ابتدا باید یه آزمایش خون بدی تا ببینی وضعیت بدنت چطوری است. بعد اگر همه چیز خوب بود،باید لیستی از غذاهایی که دوست داری رو تهیه کنی وروزانه همونا رو به مرور کم کنی. مثلا اگر شما هفته ای یه دونه پیتزا می خوردی،الان برا شروع سه چهارم بخوری وهمین طور کم کنی تا بشه یک چهارم پیتزا. مواد نشاسته ای مثل سیب زمینی،نان وانواع شیرینی ها رو به حداقل برسونی. روزه گرفتن فوق العاده به شما کمک می کنه،هم ثواب داره وهم شما رو لاغر می کنه. اما نباید موقع باز کردن افطار ،جبران روز رو بکنی وپر خوری کنی وهم چنین نباید سحری رو حذف کنی وبگی حوصله م نمی شه،چون حذف سحری باعث غلظت خون وسکته ی مغزی می شه. بیست دقیقه پیاده روی ویه ورزشی که باعث قوی شدن ماهیچه های شما می شه رو فراموش نکنی. این پیاده روی می تونه بعد از افطار باشه. توجه داشته باشید که اون دوستانی که سریع لاغر می کنند وسریع دوباره چاق می شند به کبدشون آسیب می زنند ومبتلا به کبد چرب می شن. اگر شما فرد بالغی هستی وقند خون هم نداری،در نهایت غذای شما تبدیل به دو وعده می شود،یه وعده صبحانه ویه وعده غروب ودر بقیه ی موارد اگر گرسنه هستی از میوه هایی مثل سیب،هویج،کاهو،کلم،...استفاده می کنی،از خشکبار ها هم می تونی در وعده های وسط روز استفاده کنی. اگر گرسنه شدی وخواستی بری سراغ نون ویا سیب زمینی ،به جای این کار دوتا دونه ی بادام یا دوتا دونه ی گردو ویا دوتا قاشق کنجدبخور. هر کسی با توجه به ذائقه ش می تونه برنامه ریزی کنه ولی باید دقت کنه که دچار کمبود آهن،کلسیم و ویتامین نشود. "شاد وموفق باشید." ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دل_نوشت ❤️🍃 #حبیبه بهش گفتم نخیرم خواب زن چپه بچه م پسر میشه خندید گفت خانم بزرگ اون خواب ظنه نه
❤️🍃 یکماه از سفرمون به مشهد گذشته بود چند روزی بود سرگیجه و سردرد شدید داشتم خودم حدث میزدم شماره ی عینکم بالا رفته باشه چون سه چهارسالی بود چک نکرده بودم و دکتر نرفته بودم سرگیجه و حالت تهوع و سردرد دیوونم کرده بود یه هفته قبلش هم برای اطمینان بی بی چک زده بودم و منفی بود محسن اون موقع تهران نبود و رفته بود اهواز بهم گفته بود سریعتر کاراشو انجام میده و برمیگرده ،تند تند بهم زنگ میزد و نگران حالم بود چون اون موقع من تهران تنها بودم مامان بابام شهرستان بودن مادرشوهرمم بیمارستان بستری بود و منم به کسی نگفته بودم که حالم خوب نیست و تنهایی دو سه دفه رفته بودم دکتر ولی از سرگیجه ی شدید نمیتونستم درست حسابی به کارای خونه رسیدگی کنم دکتر چشم پزشکی که رفتم بهم گفت فشار چشمت بالاس و باید بررسی بشه حتما و ادرس یه دکتر مغز و اعصابو بهم داد استرس گرفته بودم و میترسیدم که چیزیم شده باشه دو روز بعدش محسن برگشت خونه بهش گفتم محسن من میترسم برم دکتر مغز و اعصاب اگه بگه تومور داری چی؟ خندید و بغلم کرد _عزیزه من این چه حرفیه که میزنی اصلا همچین چیزی نیست ولی حبیبه من میگم تو حامله ای مطمئنی نیستی؟؟؟ با ناراحتی گفتم اره مطمئنم ،بی بی چکم منفی بود دیگه ولی محسن مدام اصرار میکرد روی حرفش و میگفت حسم بهم میگه که حامله ای من وابستگی خیلی زیادی به همسرم داشتم ،با اینکه خیلی وقتا از هم دور بودیم ولی من هر روز وابستگیم بهش بیشتر میشد مخصوصا اینکه وقتی مریض میشدم خیلی هوامو داشت و خیلی بهم میرسید وقتی که اون پیشم بود حالم زود بهتر میشد برای همین چند روزی که محسن تهران بود منم یکمی بهتر از قبل شده بودم و بهش گفتم نمیخام برم دکتر مغز و اعصاب بزار ببینم حالم چطور میشه اگه بدتر شدم میرم اونم اصراری نکرد برای دکتر رفتن دو سه روزی که گذشت حس میکردم بهترم حالت تهوع و سرگیجه هنوزم کم و بیش داشتم ولی دیگه محلش نمیدادم مامان معصومه ( مادرشوهرم) هم از بیمارستان مرخص شده بود و قرار شد من یه هفته برم پیشش بمونم چون هانیه خواهر شوهرم قرار بود برای ثبت نام دانشگاه دخترش بره شهرستان محسنم قرار بود دوباره برگرده اهواز صبح زود منو برد گذاشت پیش مامان معصومه و خودشم رفت سمت فرودگاه قبل رفتن توی ماشین منو بغل کرد بوسید و گفت مامان خوشگله مواظب خودت باش خندیدم و گفتم : مثل اینکه خیلی دوس داری زودتر بابا بشیا ولی فعلا خبری نیست ذوق زده نشو لبخندی زد وسرشو انداخت پایین و هیچی نگفت دیدم کسی توی کوچه نیست پریدم یه عالمه صورتشو بوس کردم و گفتم آخیششش حالم جا اومد ،بوسه خونم کم شده بودا محسن کلی خندید و گفت دختر انقدر شیطنت نکن توی کوچه بعدشم پیشونیمو بوسید و گفت بدو برو داخل درم ببند تا من برم عزیزم هروقت میخواست بره حالم خیلی بد میشد ولی نمیخاستم ناراحتیمو به روم بیارم الکی میخندیدم ولی سخت ترین لحظه بود برام هر روز که میگذشت بیشتر ازقبل عاشقش میشدم محسن نمیدونست من شبا از دلتنگی لباسشو بغل میکنم و میخوابم ..................................................... با رفتن محسن سرگیجه هام بازم برگشت مامان معصومه میگفت حبیبه پاشو برو یه ازمایش بارداری بده رنگ و روت عین زن حامله س به اصرار مامان همون روز رفتم تست دادم بهم گفتن یه ساعت دیگه جوابش اماده میشه منم برگشتم خونه و گفتم تلفنی نتیجه رو میگیرم اون یه ساعت با استرس برام گذشت وقتی پذیرش ازمایشگاه بهم گفت تست بارداریتون مثبته و حدود چهار هفته رو نشون میده بغض کردم ،خیلی خوشحال بودم باورم نمیشد باردار باشم یه علائمی داشتم ولی فکر نمیکردم مال بارداری باشه گوشیو گذاشتمو رفتم به مامان معصومه خبر بارداریمو دادم انقد خوشحال شد و گریه کرد که منم به گریه انداخت دستشو برد بالا و گفت خدارو شکر بچه ی محسنمو میبینم و میمیرم بغلش کردم و گفتم مامان این چه حرفیه من که بدون شما نمیتونم بچه بزرگ کنم شما تا وقت ازدواجش باید پیشم باشی ولی من نمیدونستم خدا برامون چی خواسته مامان معصومه درست روز قبل از تولد دخترم از دنیا رفت و بچه مونو ندید ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#تجربه_اعضا 💜🍃 سلام یه سوال دارم . چطور شوهرم رو به خودم وابسته کنم؟ این زن ها هستن که تا تب میکنن
قرار بود به شمال بروند در جاده زیبای چالوس هنوز دیزین را کاملاً پشت سر نگذاشته بودند که برای ناهار در گوشه‌ای توقف کردند. مهشاد پازوکی 2 ساله و خواهرش 5 ساله بود، همه می‌خندیدند که ناگهان سایه هولناکی روی زندگی این خانواده جاخوش کرد. خرداد ماه سال 88 بود که همه فریاد‌های زنانه‌ای را در جاده سرسبز چالوس شنیدند، مهشاد گم شده بود!!! مادر مهشاد گفت: در جاده چالوس بودیم که برای ناهار بعد از دیزین کنار رستوران جوان توقف کردیم. شوهرم مهشاد و دختر دیگرم که 5 سال داشت را به پشت چادر برد و من رفتم تا برایشان لباس بیاورم، هنوز 5 دقیقه هم نگذشته بود که صدای دختر بزرگم را شنیدم که می‌گفت مهشاد نیست. هیچ کس متوجه نشد که مهشاد به چه شکلی گم شده است، همه رودخانه را وجب به وجب گشتیم اما سرانجام به ما اعلام کردند که اگر جنازه دخترم در آب بود باید تا 18 روز جسدش بالا می‌آمد. اما این اتفاق نیفتاده است. در هر حال چون ما هیچ دشمنی نداشتیم مطمئنیم کسی در همان جا دخترم را دزدیده است. به پلیس اطلاع دادیم و پس از 2 سال هنوز هم چشم انتظار. جاده چالوس برایم کابوس شده و شبی نیست که در خواب گریه نکنم. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🔴بلایی که سر دختر بچه ی پنج ساله امد🔴 «من مادر دو دختر بچه هستم، دو شیفت کار می کردم که بتونم معاشمون رو تأمین کنم. چون همسرم فوت کرده بود شرایطمون خیلی سخت بود. هرشب توی مسیر محل کارم دخترهام رو میذاشتم پیش یکی از همسایه ها، اون شب ، همه چیز به نظر عادی می اومد.دخترم ملیکا کاملا سالم بود. اما اواسط شب، از طرف اون خانم یه پیامک برام اومد که داره ملیکا رو می بره بیمارستان. موقعی که من رسیدم بچه م تموم کرده بود .فقط یک سالش بود. وقتی علت مرگ بچه م رو از زبون پزشک شنیدم پام سست شد و محکم افتادم روی زمین دکتر گفت دخترتون رو ترسوندن و علت مرگش ترس شدید بوده که منجر به ایست قلبی شده خانم همسایه گفت پسر نوجوانش دیروز یه ماسک ترسناک خریده بود و وقتی اتاق تاریک بود با همون ماسک رفته بود بالای سر ملیکا که باهاش شوخی کنه اما یهو دیدم بچه از حال رفت فکر کردم شاید غش کرده و آب بهش بدم خوب میشه اما هرکار کردم به هوش نیومد تا اینکه زنگ زدم اورژانس ولی متاسفانه بچه تموم کرده بود از تمام مادرا میخام بچه هاشونو به خاطر کار یا هرچیزی به هرکسی نسپرن از خودشون جداشون نکنن😔 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 سلام.خداقوت من چند وقته گوشم سوت می‌کشه. دکتر گوش رفتم .نوار گوش و... گفت گوش سالمه. رفتم چندتا دکتر اعصاب بازم خوب نشدم. کسی به این مشکل من دچار شده؟ آیا راه حلی کسی نداره؟ ممنون ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام وقت بخیر ببخشیدمامانم یه مدتی هست کف پاهاش دردمیکنه وهرچه استراحت کند بدتراست ولی هرچی راه میروددردش کمترهست وچندوقتی هست تمام پاهاش وانگشتهایش هم دردگرفته هرچی دکتر رفته بی فایده بوده چیکاربایدبکندتابهترشود ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام بانوجان وقتتون بخیران شاالله...دوستان کسی نمیدونه بخوام ی نامه برابیت رهبری بفرستم روچطوری اقدام کنم ممنون میشم اگه کسی میدونه راهنمایی کنه😊 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام دوستان. وقتتون بخیر، برای تزریق چربی توی صورت اگه تهران دکتر خیلی خوب سراغ دارین که صورت مصنوعی نشه بهم معرفی کنید ممنون از همگی ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام لطفا سوال منم بزارید شاید کسی تونست کمک کنه من امسال میخوام برای ارشد ثبت نام کنم ر‌شته کارشناسیم آموزش ابتدایی هس،، اما نمیدونم چه منابعی مطالعه کنم تا تو یک رشته خوب مثل روانشناسی قبول شم دوستانی که ارشد میخونن اگه ممکنه تجربشون بگن ممنون میشم ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام من خودم لاغر شدم ولی شکمم بزرگه و کم خونی هم دارم مشکلم چیه ببخشید عفونت ادراری و رحمی هرچی رفتم دکتر زنان قرص خوردم دو دوره ولی خوب نمیشم از ترس معاینه(مامای خیلی خشنی داشت ) دیگه نرفتم. ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام حبیبه جان خداقوت🌹 چقدر عاشقانه ها تون را که خواندم لذت بردم. حبیبه جان میخواستم بپرسی از دوستان ببینم کسی میدونه انگشتر نقره درمعرض نوره قرار گرفته ورنگش سیاه شده حالا باید چکار کنم؟؟؟ ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام دوستان خواهشا کمکم کنید کاپشن خریدم روش مشمایی هست بعد از مدرسه اومدم دیدم یه خط با خودکار کشیده شده هر کاری کردم پاک نشد توروخدا راهکاری بگین که پاک بشه😭🙏 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ 33سالمه، زیر چشمام چهارسالی میشه خیلی گود شده نمیدونم چیکارکنم برای رفع گودی. بااینکه بچه کوچیک خانواده هستم ولی همه فکرمیکنن بزرگتر از بقیه خواهرام هستم . ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ خانم هستم، 33 سالمه، صاحب دو فرزندپسر. همسرم همش دنبال بهونست تا با کمربند مشت و لگد بیفته به جونم تا قبل از ازدواجم خیلی شادو پرانرژی بودم. همسرم و استرس هایی که بهم واردکرده باعث شده شبها فقط آرزوی مرگ کنم. نصف دعواهامون به خاطر سرد مزاجی منه. کمکم کنید. همش تنم کبوده از کتک هایی که ازش میخورم ولی به خانوادم هیچی نمیگم چون پشتیبانی ندارم. همش به خودکشی فکرمیکنم ولی به خاطر بچه هام دست به این کار نمیزنم. 💜👇 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽