خاطرات همسر شهید باکری:
#بنام_او
#بياد_او
#برای_او
.
#هر_چند_شمع_یادم_شد_در_دل_تو_خاموش…
#هستم_بیادت_ای_دوست_یادم_تو_را_فراموش💔
.
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
.
#عشق_گمشده...
.
وقتی بابام...
درباره مهریه ازم پرسید...
گفتم که میخوام سنت شکنی کنم...
مهریهم کلت کمری آقامهدی و یه جلد قرآن کریم بود...!
از فردای اون روز سادگی زندگی بدون تشریفات...
مهریه،جشن عقد و عروسیمون...💕
شده بود زبونزد همه مردم و منبر علمای شهر....
چند ماه بعد ازدواجمون...💕
بهم گفت:
"میخوام برم جنوب...
تو هم باهام میای...؟"
منم واسه اینکه نزدیکش باشم...💕
قبول کردم و باهاش رفتم...
تنها چیزی که تو این چند سال زندگی مشترک آزارم میداد...
دلتنگی بود...❤
.
#بیقرار_تو_امو_در_دل_تنگم_گله_هاست...
#آه_بی_تاب_شدن_عادت_کم_حوصله_ها_ست...
.
وقتی شبا با خستگی میومد خونه...
از فرط خستگی خوابش میبرد...
میشِستم و نگاش ميكردم...💕
حتی وقتی تو خواب پهلو به پهلو میشد...
ميرفتم سمت دیگه میشستم...
تا بتونم سير تماشاش كنم...❤
.
#لذت_دیدن_رویت_به_دلم_می_چسبد...
#دوست_دارم_که_فقط_سیر_نگاهت_بکنم...
.
زندگیمون همش دوری و اضطراب بود...
وقتی شهید شد...
گفتم دلم میخواد،تو مسیر تشییع…
تو آمبولانس کنارش باشم...💕
ولی با سکوت دوست آقامهدی مواجه شدم...
دلم هرّی ریخت...💔
پیش خودم گفتم...
نکنه مهدی باکری هم...
مثه علی و حمید باکری...
جنازهای نداره...؟!💔
آخرشم...
حسرت دیدنش به دلم موند...💔
.
#حسرتی_گر_به_دلم_هست_همان_دیدن_توست...
.
دلتنگش که میشدم...
جلوی قاب عکسش میایستادم و...
باهاش درد دل میکردم...💕
گاهی ساعتها مقابل عکسش اشک میریختم...
تا کمی آروم شم...💔
اگه یه روزی زمان به عقب برگرده و...
باز مهدی باکری ازم خواستگاری کنه...💕
بازم حاضرم همون زندگی رو که باهاش تجربه کردم...
بازم داشته باشم...❤
.
(همسر شهید،مهدی باکری)
.
#درد_نوشت:
چه دردناکه...
کسی که دوستش داری و...💕
همیشه جاش تو قلبته...❤
پیش چشات نباشه و...
نتونی در آغوشش بکشی...
حَبِیبٌ غَابَ عَنْ عَیْنِي وَ جِسْمِي و َعَنْ قَلْبِي...
حَبِیبِي لَا یغیبُ
(از عاشقانه های مولا علی در فراق
فاطمه ش...)
📚بحارالانوار ج۴۳ص۲۱۷
نثار شهیدان باکری صلواتی عنایت کنید...
#أَمَّنْ_يُّجِيبَ_أَلْمُضْطَرَّ_إِذَا_دَعَاهُ_وَ_يَكْشِف_ُأَلْسُوء
#شهید_مهدی_باکری
#مهدی_باکری
#الله_بندسی
#باکری
#شهید_مهدی_باکری
#فرمانده
#لشکر_31_عاشورا
.
.
@bakeri_channel
.
آقا #مهدي_باكري از چگونگي شهادت
حجت فتوره چی ميگويد كه در عمليات والفجر 4 شب بود و بيسيم شهيد حجت قطع شده بود نگران بودم كه خداي نكرده اتفاقي برايش افتاده باشد. معاون تيپ بود و جلو رفته بود تا نيروها را بيشتر هدايت كند، تا وظايفشان را راحتتر انجام دهند. دو روز بعد من گفتم كه ايشان يا شهيد شده و يا زخمي، اثري از وي نبود. يك روز به طرف خط ميرفتم ماشيني نگه داشت و گفت كه حجت را پيدا كردند و او شهيد شده است و گفتم كجاست؟ پشت ماشين را نشان دادند و گفتند داخل قوطي است، پتو را كنار زدم. فرياد زدم يا اباعبدا…(ع) ، يا حسين(ع) چه سرها آماده شدند كه در راه تو فدا شوند...
@bakeri_channel
روايت نحوه #شهادت
#شهيد_مهدي _باكري از زبان #شهيد احمد كاظمي به روايت برادر محسن رضائي :
⬇️⬇️⬇️⬇️
#مهدي_باكري چون حساسيت منطقه را ميدانست، رفت آنجا مقاومت کرد. من تلاشي را که او در بدر کرد، در هيچ يک از فرماندهان جنگ نديده بودم. شرايط مهدي خيلي عجيب و پيچيده بود. پشت سرش يک پل پانزده کيلومتري بين جزيره شمالي تا آنجا بود، که با يک بمباران از کار افتاد. از محل پل تا آن کيسهاي هم حدود پنج شش کيلومتر راه بود. خود کيسهاي که اصلا وضع مناسبي نداشت. مهدي خودش با همان پنج شش نفري که آن جا بودند تا آخرين لحظه مقاومت کرد.
من خسته شده بودم. کمي قبل از اينکه سختي ها بيشتر شود رفتم به آقا رحيم و آقاي رشيد گفتم: «شما مواظب بيسيمها باشيد تا من ده دقيقه استراحت کنم برگردم.» تاکيد هم کردم که زود بيدارم کنند. ربع ساعت خوابيدم که آمدند بيدارم کردند. به قيافهها نگاه کردم، ديدم فرق کردهاند. گفتم: چي شده؟ نگران مهدي شدم، به خاطر حساس بودن کيسه يي. با احمد کاظمي تماس گرفتم، پرسيدم: «موقعيت؟»
گفت: «ديگر داريم ميآييم عقب. منتها روي پل ازدحام است. وضع ناجوري پيش آمده. ميترسم عراق پل را بزند و هر هفت هشت هزار نفرمان بمانيم اين طرف اسير شويم.»
آن پل دوازده کيلومتري داستان عجيبي براي خودش داشت. در آن عقبنشيني توانست سه برابر تناژ استانداردش نيرو و ماشين را تحمل کند و نشکند.
به احمد گفتم: «مهدي کجاست؟ حالش چطورست؟»
گفت: «مهدي هم هست. پيش من است. مسئله ندارد.»
ديدم احمد حرف زدنش عادي نيست. رفتم توي فکر که نکند مهدي شهيد شده باشد. گمانم به آقاي رشيد يا آقا رحيم بود که فکرم را گفتم. گفتم: «احساس ميکنم بايد براي مهدي اتفاقي افتاده باشد و شما هم ميدانيد.»
گفتند: «نه، احتمالاً بايد زخمي شده باشد و بچه ها دارند مداوايش ميکنند.»
گفتم: «تماس بگيريد بگوييد من ميخواهم با مهدي حرف بزنم!»
طول کشيد. ديدم رغبتي نشان نمي دهند. خودم رفتم با احمد تماس گرفتم گفتم «احمد! چرا حقيقت را به من نميگويي؟ چرا نمي گويي مهدي شهيد شده؟»
احمد نتوانست خودش را نگه دارد. من هم نتوانستم سر پا بايستم، پاهام همان طور بيسيم به دست، شل شدند. زانو زدم. ساعتها گريه کردم.😔😭
#شهید_مهندس_مهدی_باکری
داشتیم می رفتیم سمت هلی کوپترها ،توی مسیر شهیدآقا #مهدی_باکری یک تسبیح 📿مرگ بر آمریکا گفت.
می گفت آیت الله مشکینی فرمودند : ثواب #مرگ_بر_آمریکا کمتر از #صلوات نیست..
#مرگ_بر_آمریکا✅✅
@bakeri_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم #دیده_نشده
خاطرهی آقا #مهدی_باکری از شهید #مرتضی_یاغچیان بعد از #عملیات_خیبر
@bakeri_channel
20 #اسفند 1363 - آغاز #عملیات_بدر با رمز « #یافاطمهالزهرا(س)» با هدف تصرف کامل هورالهویزه و کنترل جاده العماره به بصره در منطقه ای به وسعت800 کیلومتر مربع آغاز شد.
گرامی میداریم یاد وخاطره شهدای عملیات بدر ودرود وسلام میفرستیم برروح پرفتوح امام ره وشهدای این عملیات و#فرماندهآقامهدیباکری.... «عبدالرزاق میراب: قبل از عملیات «بدر»، رزمندگان لشکر عاشورا پس از شنیدن سخن «مهدی باکری» عهد بستند تا جان در بدن دارند بجنگند و #حسینوار شهید شوند.
عبدالرزاق میراب رزمنده دوران دفاع مقدس : قبل از شروع عملیات، « #مهدی_باکری» در سخنانی به رزمندگان لشکر عاشورا گفت که هرکس توانایی حضور در عملیات را ندارد به یگانهای دیگر ملحق شود، اما رزمندگان لشکر عاشورا پس از شنیدن این سخن با #فرماندهشان عهد بستند تا جان در بدن دارند بجنگند و #حسینوار شهید شوند.
وی افزود: به همین جهت شاهد بودیم که در عملیات «بدر»، رزمندگان لشکر عاشورا مردانه پای عهدشان ایستادند و لحظهای «مهدی باکری» را #تنهانگذاشتند.
#بیسیمچی شهید «مهدی باکری» با اشاره به لحظه شماری این شهید والامقام برای ملحق شدن به رزمندگان در خط مقدم، تصریح کرد: «باکری» لحظه به لحظه پیگیر شکستن خط و پیشروی رزمندگان بود. زمانی که خبر شکسته شدن خط به وی رسید، بلافاصله به خط آمد.
میراب ادامه داد: با آمدن «باکری» به خط مقدم، بسیاری از رزمندگان به شدت نگران شدند که مبادا اتفاقی برای وی بیافتد و او را قسم میدادند که به عقب برگردد، اما وی همراه با رزمندگان به #ادامه_عملیات پرداخت.
رزمنده دوران دفاع مقدس با اشاره به عشق و علاقه رزمندگان به شهید باکری در طول عملیات، تصریح کرد: زمانیکه در عملیات «بدر» به «دجله» رسیده بودیم، وی به همراه چندی دیگر از فرماندهان در حال بررسی عبور غواصان از آب بودند که چند رزمنده پس از شنیدن این سخنان، خود به آب زدند، اما به دلیل شدت بالای جریان آب این کار مقدور نشد.
وی افزود: زمانی که «باکری» آنها را دید که به آب زده اند، گفت: «مگر من به شما دستور عبور از دجله را داده بودم که این کار را کردید» و آنها در پاسخ گفتند «همانطوری که قبل از شروع عملیات با شما عهد بسته بودیم که تا پای جان در عملیات شرکت کنیم و به فرامین شما گوش دهیم، این اقدام ما نیز در راستای همان عهد و پیمان بود»....
#ادامه_دارد
#عملیات_بدر
#شهید_مهدی_باکری
@bakeri_channel
🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین🌹
.
.
میخواهم قصه ای بگویم
یک روز
زیر آسمون خدا
آن زمان که دشمن به شهر هایمان هجوم آورده بود
یک #مهدی_باکری
وقتی دید #همسرش در نبودنش دلتنگی میکند!
به همسرش گفت:
#صفـیه خانـم
به این #دنیا دل نبند..❌
این_دنیا
#مثل_شــیشه_میماند
یک دفعه دیدی از دستت افتاد و #شکست..
آری..
#مهـدی_باکری
دل نبست به دنیا
و
سبک بال شد وپرید !
ما
چندبار
دلبستیم به بازار ظاهر فریب دنیا
و
شکستیم
و پرت شدیم در اعماق چاه!؟!
وقت
پـــــــرواز
از
دلبستن هاست.... .اری رفیق وقت پرواز هست از تمام تعلقات دنیوی... دنیایی که زمین گیرمون کرده...وتو ای رفیق شهیدم دستمو بگیر پیش بسوی پروازی فراتر از ذهن کوچیکم...پیش بسوی پرواز شهدایییییی(اللهم ارزقنا....)
.
.
.
.
#سردارجاویدالاثرمهندسمهدیباکری
#جزیره_مجنون
#لشکر۳۱عاشورا
#الله_بندهسی
#خدایامراپاکیزهبپذیر
#شهادت:۲۵اسفند۶۳
#باکری_ها
#شادی_روح_شهدا_صلوات🌷
@bakeri_channel
هدایت شده از سرداران شهید باکری
🔴🔴از_شهداء_بیاموزیم
#سردار_رشید_اسلام
شهید_والامقام
#مهدی_باکری
🌸🌸 اوایل انقلاب بود #مهدی_باکری #شهردار_ارومیه بود. در گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شد. چشمش به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دید امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفت، او رفتگر همیشگی محله نبود. کنجکاو شد، سلام داد و دید رفتگر امروز، آقا مهدی است. او از دوستان شهید باکری بود.
آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟ آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت. او ادامه داد، آقا مهدی شما #شهرداری اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟ خیلی تلاش کرد تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشید.
زن رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش #مرخصی نمی دادن می گفتن اگه شما بری، نفر جایگزین نداریم؛ رفته بود پیش شهردار، آقا مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش.
اشک تو چشماش حلقه زد. هر چی اصرار کرد، آقا مهدی جارو رو بهش نداد؛ ازش خواهش کرد که هرچه سریعتر بره تا دیگران متوجه نشن، رفتگر امروز محله، #شهردار_ارومیه است.
🌸🌸 آقا مهدی، پدر بچه های #پرورشگاه شهرم بود. همیشه بهشون سر میزد؛ نزدیکای عید، کلی کادو میخرید میاورد براشون. خیلی دوستش داشتن، وقتی شهید شد، یه شهر یتیم شدن.
🌸🌸 وقتي آقا مهدي ، شهردار اروميه بود، يك شب باران شديدي باريد.
به طوري كه سيل جاري شد. ايشان همان شب ترتيب اعزام گروه هاي امداد را به منطقه سيل زده داد و خودش هم با آخرين گروه عازم منطقه شد.
پا به پاي ديگران در ميان گل و لاي كوچه ها كه تا زير زانو مي رسيد، به كمك مردم سيل زده شتافت.
در اين بين، آقا مهدي متوجه پيرزني شد كه با شيون و فرياد، از مردم كمك مي خواست.
تمام اسباب و اثاثية پيرزن در داخل زير زمين خانه آب گرفته بود. آقا مهدي، بي درنگ به داخل زيرزمين رفت و مشغول كمك به او شد.
كم كم كارها رو به راه شد. پيرزن به مهدي كه مرتب در حال فعاليت بود نزديك شد و گفت: خدا عوضت بدهد مادر ! خير ببيني .
نمي دانم اين شهردار فلان فلان شده كجاست تا شما را ببيند و يك كم از غيرت و شرف شما را ياد بگيرد آقا_مهدي خنده اي كرد و گفت :
راست مي گويي مادر ! اي كاش ياد مي گرفت .
🌸🌸 یکی از #کارمندان_شهرداری_ارومیه میگفت:
تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار میگشتم.
از پله های #شهرداری میرفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟
تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم.
یه کاغذ از جیبش درآورد و یه امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی، اتاق فلان.
رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت چی میخوای؟
گفتم: کار.
گفت: فردا بیا سرکار!
باورم نمیشد!
فردا رفتم مشغول شدم.
بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد شهردار بود.
چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشسته شده بود من جای اون مشغول شدم.
شش ماه بعد جناب شهردار استعفاء کرد و رفت جبهه.
بعد از اینکه در جبهه #شهید شد یکی از همکاران گفت: توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق جناب شهردار کسر و پرداخت میشد. یعنی از حقوق شهید باکری،
این درخواست خود #شهید بود
آی مسئولین!!
آیا_مدیریت_و_رفتار_شما
مانند
#مهدی_باکری_است؟؟!!
شادی ارواح طیبه ی برادران شهید باکری #صلوات
@bakeri_channel
سردار_شهید_بایرامعلی_ورمزیاری در جبهه جنوب فرمانده گردان علی اکبر لشکر 31عاشورا بودند که تحت #فرماندهی_سرلشکرمهدی_باکری قرار داشت.بعد از شهادت ایشان در (۵ اسفند۶۲)، #مهدی_باکری طی نامه ای که به #خانواده این شهید می نویسد از این فرمانده شهید این گونه یاد مینماید:
#خانواده محترم سردار رشید اسلام #برادربایرامعلی_ورمزیاری
#سلامعلیکم :
سلام بر شما پیروان واقعی امام حسین (ع) و یاران با وفای امام امت ، شمائی که عزیز و نور چشم خود تان را تقدیم اسلام نمودید ، شمائی که عزت و سر بلندی را همچون امام حسین با نثار خون عزیزتان خواستید و سر به ذلت و خواری ندادید ، افتخار یافتید که #فرزندتان افتخار آفرین جبهۀ اسلام شد ، فرماندهی که به نشان تقوا و #شهامت و رشادت دست یافت و #مدال_شهادت طلبی به حد بی نهایت را بر سینه رشید خود آویخت ، او همچون شیر غرنده در میدان نبرد با کفّار بعثی و همچون زاهد و عارف در شب های بیابان ها جنگید و عبادت کرد.
#قربت و نزدیکی به آن اندازه به خدایش یافت که از دعوت مهمانی خدا پذیرفته شد و ضیافت یافت.او با سربازانش چنان به قلب دشمن حمله برد و با این که می دانست #شهید خواهد شد ذرّه ای سستی یا لرزش در زا نو هایش و یا در لحن صدایش دیده نشد ، فرمانده شجاعی که با یاد و نام خدا رفت و با یاد #امام_حسین در صحنه نبرد جنگید.
#درود بر شما پدر ومادر و خواهر وبرادرانش که چه #برادر حسین گونه و علی اکبر گونه داشتید ، سرافراز هستید و شادمان باشید و خوشحال ، که چنین افتخاری نصیب شما شده است ، راهش را بپیمائید ، یاد ونامش را همیشه گرامی بدارید و شجاعتش را الگوی خود قرار دهید.
او برای ما هم #برادری_نمونه بود و به شما #خانوادۀبزرگوارش قول می دهیم که تا پای جان ادامه دهندۀ راه آنها باشیم...
اگر نمی توانیم خدمت شما برسیم یا نامه بنویسیم به دلیل این نیست که #خدای_ناکرده شما ها را فراموش کرده ایم.
ما شب وروز به یاد شما ها هستیم و از شما التماس دعا داریم ، گرفتاری و کارهای این جا قدری فرصت به ما نمی دهد ، انشاءالله که ببخشید و این عذر را از ما بپذیرید.
از شما التماس دعا داریم که #امام را دعا کنید و نصرت و پیروزی رزمندگان را از خداوند قادر متعال بخواهید.انشاءالله که راه آن برادر و فرزند بزرگوارتان را به گونه ای که او رفت و دلخواهش بود بپیمائید.
#برادرتان
#مهدی_باکری
63/6/4
@bakeri_channel
#ادمین_نوشت
حالا آقامهدی تو شمال کشور سیل اومده خیلی از مردم به کمک احتیاج دارند. خیلیا بی خانمان شدند، وضع چندان مناسبی نیست....آیا هنوز هستن #مهدی_باکری ها؟؟؟ آیا هنوز این مردان بی ادعا هستند که بین مردم بروند و کمک کنند؟؟؟ آیا کسی هست به خانواده های کمک کنه که هیچ کس رو نداره چه بسا مثل همون #پیرزن که شما کمکش کردید ...مطمئنا هستند افرادی که به کمک احتیاج دارند ،، همه باید #خاکی باشیم مثل #آقامهدی که بی ریا و ناشناس به کمک مردم رفت ، وقتی دم از خون شهدا میزنیم باید راهشون هم ادامه بدهیم ببینیم شهیدان چه کردند،،، مثل آقامهدی ،نه اینکه فقط حرف بزنیم و به زیر دستان دستور بدهیم چه بکنن چه نکنن ،، رفتن در بین مردم و کمک کردندهاست که این مردان بی ادعا رو به اذهان میسپاره ... حرف زیاد هست امیدوارم تو این سیل همه مسولین مثل #آقامهدی عمل کنند و به داد مردم برسند.... 🌷خدایا مرا پاکیزه بپذیر🌷
#التماس دعای فرج و شهادت
#یاعلی
ماجرای #شهیدمهدیباکری و #ماشین_عروس
#آقایمهندس #شهردار
(بوی انسانیت و جوانمردی زنده باد یاد و راه شهیدان که همان انسانیت است.)
✅ در سال 1358 #مسئولیت_شهرداری_ارومیه به جوان مبارز و انقلابی #مهدی_باكری سپرده میشود. مهدی باكری در راستای رفع معضلات و دفاع از حقوق مردم و رسیدگی به محلههای #فقیرنشین، كارهایی می كند كه برای همه تازگی داشته و واكنشهای گوناگونی را برمیانگیزد.
او در خلال ماجراهای گوناگون، با پافشاری دو گروه متضاد در شهرداری روبه رو میشود كه از وی میخواهند تا #بنزمدلبالای #شهردار_پیشین را كه در پاركینگ است، زیر پای خود بگذارد؛ از جمله یكی از این دو گروه، عدهای از مدیران به جای مانده از رژیم قبل در شهرداری هستند كه میخواهند تا به این وسیله، #باكری را از خلق و خوی مردمی اش دور ساخته و همرنگ خود سازند و گروه دیگر نیز برخی از دوستانی هستند كه استدلال میكنند، حال كه چنین بنزی در شهرداری وجود دارد، بهتر آن كه به جای بدون استفاده ماندن، زیر پای شهردار قرار گرفته تا بر ابهت او بیفزاید.
با این حال، #باكری در برابر این اصرارها، مقاومت كرده و با #یك_وانتبار به #امورمردم و سركشی به محلات میپردازد. و سرانجام در حالی كه این فشارها روز به روز افزایش مییابد، #مهدیباكری، روزی از اداره خدمات میخواهد تا دستی به سر و روی #بنز كشیده و آن را #گلكاری كنند؛ همین باعث میشود تا ولولهای میان همه پدید آید تا ببینند باكری با این بنز چه خواهد كرد و آیا آن را سرانجام زیر پای خود خواهد گذاشت، یا فكر دیگری برای آن دارد!
💠پس از اینكه بنز آماده میشود، باكری این بار از مدیر خدمات میخواهد تا آن را به #گلفروشی برده و گلكاری كنند و به این ترتیب، كنجكاویها شدت گرفته و این پرسش، این سو و آن سو میپیچد كه باكری می خواهد با بنز گلكاری شده چه كاری انجام دهد و همین، گمانهزنیهای گوناگونی را باعث میشود.
#سرانجام هنگامی كه بنز شهرداری به طرز زیبایی گلكاری میشود، #مهندس_مهدی_باكری در میان انتظار و كنجكاویهای دیگران دستور داده تا #بنز را به #یتیمخانه شهر برده و به عنوان #ماشین_عروس در اختیار دختر و پسر جوانی كه هر دو در همان #یتیمخانه بزرگ شدهاند و اینك قصد ازدواج با یكدیگر را دارند، بگذارند... .
هنگامی كه بنز به یتیمخانه برده میشود، كودكان و نوجوانان یتیمخانه كه همواره از #حمایتهای شهیدباكری برخوردار بودند، با چشمانی نمناك و شادیكنان، عروس و داماد را سوار بنز كرده و خود با مینیبوس، آنها را در شهر همراهی میكنند...
#آقایشهردار #مهندس #شهرداری #بنز #ماشینعروس #یتیمخانه #مردانبیادعا #سادگی #جوانمردی #شهیدمهدیباکری
@bakeri_channel
#سردارجاویدالاثرجبههجنوب شهیدمهدی باکری
.
در عملیات #بیتالمقدس، #جانشین تیپ8 نجف اشرف بود و در تمام مراحل این عملیات پا به پای « #حاجاحمد» دشمن را در هم کوبید. در مرحله #نهایی #عملیاتبیتالمقدس، از قرارگاه مشترک فتح - که مسئولیت آن را سپاه برعهده من گذاشته بود - فقط دو یگان سپاهی، تیپ 14 امام حسین(ع) و تیپ 8 نجف اشرف توان ادامه عملیات داشتند و سایر یگان های تحت امر قرارگاه فتح، توان خود را از دست داده بودند. « #مهدی» به همراه « #حسین» و در کنار « #احمد» با رزمندگانشان #واردخرمشهر شدند. آنها #فاتحان_واقعی_خرمشهر بودند.
#بعد از فتح خرمشهر، آقامحسن؛ « #مهدی» را به سمتِ #فرماندهی_لشکر31 عاشورا منصوب کرد. وی در عملیات های بزرگ بعدی همچون خیبر و بدر در سال 62و 63 همچنان فرمانده لشکر31 عاشورا بود و فرماندهان بعد از او در رأس لشکر31 عاشورا کوشیدند تا درخشان ترین عملیات های جنگی خود را با تأسی از الگوی #فرماندهی« #مهدی» اجرا کنند.
هنوز این بیان شجاعانه اش را به یاد دارم که در عملیات خیبر گفت: «اگر قاطعیت در کار بود .....
حقا « #مهدی_باکری» که مصداق فرمایش حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود که فرمود: کان یفعل ما یقول و لا یقول ما لا یفعل". "آنچه می گفت به جا می آورد و آنچه نمی کرد نمی گفت"...
#شهیدمهدیباکری
#راوی: سردار غلامعلی رشید، از برجسته ترین فرماندهان سال های دفاع مقدس
@bakeri_channel
#سالروز_رحلت_امامخمینی(ره):
.
ارتباط شهیدمهدی باکری با امام خمینی(ره)چگونه بود؟
.
#شهيد_مهدي_باكري در دوره سربازي با تبعيت از
اعلاميه حضرت امام خميني (ره) در حالي كه در تهران #افسر_وظيفه بود- از #پادگان فرار و به صورت مخفيانه زندگي كرد و فعاليت هاي گوناگوني را در جهت #پيروزي_انقلاب
اسلامي نيز انجام داد...
.
.
#مخلص و #عاشق حضرت امام خمینی(ره)و
انقلاب اسلامی بود. با تمام وجود خود را
#پیرو_خط_امام می دانست وسعی می کرد زندگی اش را براساس رهنمودها و فرمایشات آن بزرگوار
تنظیم نماید، با دقت به سخنان حضرت امام گوش می داد، آنها را می نوشت و در معرض دید خود قرار می داد و آن قدر به این امر حساسیت داشت که به خانواده اش سفارش کرده بود که سخنرانی آن حضرت را ضبط کنند و اگر موفق نشدند، متن صحبت را از طریق روزنامه به دست آورند. 🔆او معتقد بود سخنان امام الهام گرفته از
آیات الهی است، باید جلوچشمان ما زندگی می کرد. 🔆
.
.
🔆زندگی آقا مهدی سرشار از #عشقبهامام (ره) بود . تا آنجا كه چند لحظه قبل از شهادتش ، هرچه بچه ها اصرار می كنند از رود دجله برگردد ، قبول نمی كند و می گوید : « #حرف_امام را #اجرا كنید...🔆
.
.
🔺حضرت امام خمینی (ره) بعد از #شهادت شهید
مهدیباکری فرموده است:خداوندشهید اسلام
( #مهدی_باکری) را رحمت کند.🔺
#شادیروحشهدا و #امامشهدا فاتحه مع الصلوات
@bakeri_channel
#شهیدمهدیباکری به #روایتهمسر
#قسمت_هفتم
.
🍀به یکی از دوستانم گفتم #مهدی_باکری از من خواستگاری کرده.
ذوق زده شده بود
#میگفت:"صفیه اشتباه نکنی نه بگویی.#مهدی از بهترین بچه های ارومیه ست"
#هفته بعد حمیده آمد دنبالم و گفت"آقا مهدی خونه ی ماست،میخواد با شما صحبت کنه"
#آماده شدم و به بهانه ی مسجد،رفتم
#مهدی پشت به پنجره ی اتاق منتظر نشسته بود،وارد اتاق که شدم،جلوی پایم بلند شد و بدون اینکه نگاهم کند،سلام کرد و نشست.
#من هم نگاهش نکردم،کنار پنجره نشستم رو به دیوار؛مهدی شروع کرد به حرف زدن.
#از عقیده اش گفت و اینکه دوست دارد چطور #زندگی کند،یادم نیست آنروز چه حرف هایی زد،اما در ان لحظه که میگفت،توی ذهنم به رویاهایی که میخواستم در همسفر و هم راهم باشد،فکر میکردم.
#انگار داشتند واقعی میشدند.همیشه دلم میخواست یک زندگی پرجنب و جوش داشته باشیم؛
یک #زندگی_چریکی
قبل از انقلاب،دوست داشتم #شوهرم دانشجو باشد و با هم با رژیم بجنگیم،اما بعد فکر میکردم همین که خداشناس باشد کافیست.
#وقتی مهدی حرف میزد،فکر میکردم همان مرد خدایی است که زندگی پُر جنب و جوشی دارد حرف هایمان که تمام شد و از اتاق رفت بیرون،از پشت پنجره نگاه کردم،پایش را گذاشته بود روی پله و خم شده بود بند پوتینش را میبست.
#برگشتم خانه،منتظر بودم برادرم بیاید و به او بگویم که به مادر و آقا جون قضیه ی مهدی را بگوید،خودم خجالت میکشیدم
#عصرآمد،سلام کرد و با خنده پرسید:"چه خبر؟"
#گفتم"سلامتی"
گفت:"آقای نادری رو دیدم،یی چیزایی میگفت"
#همه چیز را برایش تعریف کردم.
#یوسف و مهدی دوست بودند.
همان شب برادرم به مادر و آقاجون همه چیز را گفت
و گفت:"مهدی پسر خوبیه،من نمیتونم روش ایرادی بذارم؛حالا خودتون میدونید"
🌸پدرم مهدی را کمی میشناخت.شب فوت آقای طالقانی با چند تا دیگر از دوستانش آمده بودند باغ.
#آقاجون سکوت کرد.من توی اتاق دیگر منتظر بودم ببینم چه میگویند،مادر آمد پیشم.
خندید و گفت:"من میدیدم این یه هفته کم اشتها شده ای و مدام فکر میکنی؛نگو خبری بوده."😊
#قرار بود با خانواده ام صحبت کنم و جواب آخر را بدهم
#روزی که آقای نادری از طرف مهدی برای گرفتن جواب آمد،خانه ی خواهرم بودیم
با یوسف آمد انجا،جوابم بله بود
#یوسف به چهارچوب در تکیه زد و با تردید نگاهم کرد
آخر طاقت نیاورد.گفت:"صفیه تو مگه مهدی رو چقدر میشناسی؟"گفتم:"به همون اندازه که همون روز حرف زدیم"
#گفت:"میدونی زندگی کردن بامهدی خیلی سخته؟او با آدم های دیگه که تو ذهنت هست،فرق داره
همه ی این مدت که من و مهدی با هم بودیم،ندیدم یه غذای سیر از گلوی این آدم پایین بره"
#خوب من هم آدم متفاوت میخواستم
گفتم:"من فکرهام رو کردم"
#ادامه_داره
@bakeri_channel
#شهیدمهدیباکری به #روایت_همسر :
#قسمت31
.
چند روز قبل از #عملیات_بدر مهدی آمد،تعجب کردم،چه عجب که آمده، معمولا از چند وقت قبل از عملیات و چند روز بعد از آن پیداش نمیشد، برای خودم سالاد درست کرده بودم، پا شدم غذا درست کنم، نگذاشت،همان سالاد را با هم خوردیم.
میخواست حمام کند،آب گرم کن خاموش بود،عجله داشت،توی کتری، روی گاز آب گرم کردم،سرش را شست،وضو گرفت و نمازش را خواند،راست می ایستاد،سرش را کمی به جلو خم میکرد و نماز میخواند، دوست داشتم بایستم پشت سرش و نماز خواندنش را تماشا کنم،شمرده و با مکث میخواند، موقع خداحافظی من را بوسید و با خنده گفت:" زن جون ،خداحافظ"
#امایک لحظه هم به ذهنم خطور نکرد این بارآخری است که میبینمش..😔
#مهدی پایین عکس حمید و دوستان شهیدش که به دیوار زده بود،روی کاغذ اسم هاشان را هم اریبی نوشته بود
بعد؛چند تا نقطه چین و اسم خودش، #مهدی_باکری،دلش خون شد
مهدی هیچ وقت از#شهادت حرف نمیزد،از شهادت خودش برای صفیه هیچ وقت نمی گفت،میدانست او ناراحت میشود،اما انگار این روزها دلش کنده شده بود،جای دیگری بود...
وقتی من به کار خودم سرگرم میشدم،روبه روی این عکس ها می نشست،زانوهاش را بغل میگرفت و خیره میشد به آنها و با خودش زمزمه میکرد،تا من می رفتم بیرون، #اشکش سراریز میشد ؛اما جلوی من خودش را نگه میداشت ،میدانست من تحمل این حرف ها و کارها را ندارم...😔
صبح بیست و پنجم اسفند،دوستم دعوتم کرد خانه شان،چند نفر دیگر از بچه ها هم آمده بودند،احساس میکردم سرحال نیستند،اما کسی چیزی نگفت،من زیاد پاپی نشدم؛
#مادرشهیدباقری هم آمده بود،ساعت دوازده نصفه شب،فاطمه زنگ زد،
گفت:"مریم،خواهر مهدی؛اینجاست،داشتیم با هم حرف می زدیم،یاد تو افتادیم،گفتیم یه زنگ بزنیم حالت رو بپرسیم"دلم شور افتاد...،
پرسیدم:"چیزی شده؟"
گفت:"نه بابا،همینجوری یادت کردیم"
حالا همه به هم تلفنی خبر داده بودند و میدانستند #مهدی_شهید شده..احوال مهدی را پرسید،صبح زنگ زده بودم به ستاد کسی که گوشی را برداشت نتوانست حرف بزند،گفت:"گوشی دستتون"
یکی دیگر جوابم را داد و گفت:" #آقامهدی خوب هستند و عملیات تموم شده،رفته اند منطقه رو تحویل بِدَن و برگردند"
خیالم راحت بود همین روزها سر و کله اش پیدا میشود،کسی جرئت نمیکرد چیزی به من بگوید،این کار را گذاشته بودند به عهدهی #مادر شهیدباقری که او آدم جا افتاده ای است،بلد است چطور بگوید،بنده ی خدا او هم نتوانسته بود....
.
#ادامه_دارد....
.
#شهیدمهدیباکری #شهادت #عملیاتبدر #وصالیاران #رهروران کویشهادت
.
❤️همیشه دوستت دارم ای شهید❤️
@bakeri_channel
#خاطره از دوران شیرین جزیرهی مجنون با #شهیدمهدیباکری:
.
یک خیابان اطراف سه راهی، بخاطر اینکه در تیررس مستقیم عراقی ها بود به #سهراهیمرگ مشهور بود من درآنجا سرباز وظیفه ارتش بودم که نگهبان موضع بودم که ناگهان یک تیوتای جنگی که داخلش 2 نفر بودند نزدیک من ایستادند یکی از آنها پیاده شد که متوجه شدم #سپاهی هستند ازمن احوال پرسی مختصری کرد و اسم و فامیل منو جویا شد بعد مدتی صحبت متوجه شد من #ترک هستم از من پرسید که اهل کجا هستی جواب دادم که اهل دشت مغانم، بعد از اینکه فهمید ترکم گفت که من هم اهل #ارومیه هستم بعد از این خداحافظی کرد و رفت من واقعا اون موقع احساس میکردم با یک سپاهی ساده آشنا شدم. چند روزی گذشت تقریبا 3 روز، دیدم بچه های گردان مرا صدا میزنن رفتم دیدم یک تیوتای جنگی ایستاد و از داخلش یک نفر سمت من امد و گفت که #مهدی_باکری مقداری #وسایلبهداشتی و #خوراکی برای شما فرستاده که در بین #بچهها تقسیم کنم منم طبق گفته ی ایشان عمل کردم و وسایل ها رو پخش کردم بعدها از آنجا تغییر موضع دادیم و رفتیم به منطقهی غرب کشور... منطقهی عملیاتی اشنویه دو راهی گلزر، بعداز 3 ماه وظیفه در آنجا به ما مرخصی دادند تا به خانه برویم از داخل شهر مراغه که مسیرمان بود میرفتیم و در آنجا پیاد شدیم برای ناهار، دیدم #عکسهمونسپاهی که به من وسایل بهداشتی و خوراکی آورده بود #شهید شده😔 در همون لحظه فهمیدم که این #شهیدفرماندهلشگرعاشورا بوده واقعا بهت زده و ناراحت شدم و این خاطره تا عمر دارم از یادم نمی رود...
.
#راوی: جناب آقای مهندس عسگر لطفی آذر
.
#شهیدمهدیباکری #جزیرهمجنون #مردعمل ♡شادیروحشون صلوات♡
@bakeri_channel
#زندگی_به_سبک_شهدا:
...
یک #مهدی_باکری که در جواب اصرار های خواهرش برای دیدن همسرآینده بگوید: مهم #ایمان است نه #ظاهر_دختر.. .
و وقتی خواهرش به شوخی بهش گفت که اصلا شاید دختره کچل باشه بخنده و بگه خب اون کچلو رو هم باید یکی بگیره دیگه☺😊
...
نشربه مناسب سالروز ازدواج #شهید_مهدی_باکری #ازدواج_آسان #به_سبک_شهدا #الله_بندسی #مردبیادعا #محبوبدلها #سادگی_تکراری_نمیشه #شهادت_اتفاقی_نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
——
•┈┈🌺🌿••✾••✾••🌿🌺┈┈•
▫️
بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست
همیشه به یاد خدا باشید
و فرامین خدا را عمل کنید.
بخشی از وصیت نامه ش ه ی د مهدی باکری
.
.•┈┈🌺🌿••✾••✾••🌿🌺┈┈
#خدا#سبک_زندگی
#صدای_ماندگار#یاد_خدا#راه#موقعیت_مهدی#راه#وصیت
#مهدی_باکری
🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین🌹
یک روز
زیر آسمون خدا
آن زمان که دشمن به شهر هایمان هجوم آورده بود
یک #مهدی_باکری
وقتی دید #همسرش در نبودنش دلتنگی میکند!
به همسرش گفت:
#صفـیه خانـم
به این #دنیا دل نبند..❌
این_دنیا
#مثل_شــیشه_میماند
یک دفعه دیدی از دستت افتاد و #شکست..
آری..
#مهـدی_باکری
دل نبست به دنیا
و
سبک بال شد وپرید !
ما
چندبار
دلبستیم به بازار ظاهر فریب دنیا
و
شکستیم
و پرت شدیم در اعماق چاه!؟!
وقت
پـــــــرواز
از
دلبستن هاست.... .اری رفیق وقت پرواز هست از تمام تعلقات دنیوی... دنیایی که زمین گیرمون کرده...وتو ای رفیق شهیدم دستمو بگیر پیش بسوی پروازی فراتر از ذهن کوچیکم...پیش بسوی پرواز شهدایییییی(اللهم ارزقنا....)
.
.
.
.
#سردارجاویدالاثرمهندسمهدیباکری
#جزیره_مجنون
#لشکر۳۱عاشورا
#الله_بندهسی
#خدایامراپاکیزهبپذیر
#شهادت:۲۵اسفند۶۳
#باکری_ها
#شادی_روح_شهدا_صلوات🌷
@bakeri_channel
🌹مهدی پایین عکس حمید و دوستان شهیدش که به دیوار زده بود،روی کاغذ اسم هاشان را هم اریبی نوشته بود
بعد؛چند تا نقطه چین و اسم خودش، #مهدی_باکری،دلش خون شد😔
#مهدی هیچ وقت از#شهادت حرف نمیزد،از شهادت خودش برای صفیه هیچ وقت نمی گفت،میدانست او ناراحت میشود،اما انگار این روزها دلش کنده شده بود،جای دیگری بود...🌹🌹
.
#وقتی من به کار خودم سرگرم میشدم،روبه روی این عکس ها می نشست،زانوهاش را بغل میگرفت و خیره میشد به آنها و با خودش زمزمه میکرد،تا من می رفتم بیرون، #اشکش سرریز میشد😭؛اما جلوی من خودش را نگه میداشت😔،میدانست من تحمل این حرف ها و کارها را ندارم...
#صبح بیست و پنجم اسفند،دوستم دعوتم کرد خانه شان،چند نفر دیگر از بچه ها هم آمده بودند،احساس میکردم سرحال نیستند،اما کسی چیزی نگفت،من زیاد پاپی نشدم؛
#مادرشهیدباقری هم آمده بود،ساعت دوازده نصفه شب،فاطمه زنگ زد،
گفت:"مریم،خواهر مهدی؛اینجاست،داشتیم با هم حرف می زدیم،یاد تو افتادیم،گفتیم یه زنگ بزنیم حالت رو بپرسیم"دلم شور افتاد...،
#پرسیدم:"چیزی شده؟"
گفت:"نه بابا،همینجوری یادت کردیم"
✅حالا همه به هم تلفنی خبر داده بودند و میدانستند مهدی شهید شده😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 ( #یاحسین) ، #احوال مهدی را پرسید،صبح زنگ زده بودم به ستاد کسی که گوشی را برداشت نتوانست حرف بزند،گفت:"گوشی دستتون"
یکی دیگر جوابم را داد و گفت:" #آقامهدی خوب هستند و عملیات تموم شده،رفته ند منطقه رو تحویل بِدَن و برگردند"
خیالم راحت بود همین روزها سر و کله اش پیدا میشود،کسی جرئت نمیکرد چیزی به من بگوید،این کار را گذاشته بودند به عهده ی #مادر شهیدباقری که او آدم جا افتاده ای است،بلد است چطور بگوید،بنده ی خدا او هم نتوانسته بود....😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
#شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشمهایت را باز کن
شنونده خوبی باش
راه روشن است
تو فقط مامور به انجام تکلیف هستی
یاعلی 🌱
•┈┈🌺🌿••✾••✾••🌿🌺┈┈•
▫️
@bakeri_channel
#تکلیف #اخلاص #بصیرت #مهدی_باکری #رفیق
#سردار_سپهبد_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی .
نماد تربیت اهل بیت (ع) یعنی #مهدی_باکری یعنی #حمید_باکری، #شفیعزاده، #حسن_باقری، #یاغچیان، #تجلایی یعنی همه این #شهیدان.
غیر از صحنه جهاد هیچ صحنه دیگری این قابلیت را ندارد، جهاد است که این قابلیت را دارد، اگر جهاد نبود این جوهرها بروز پیدا نمیکرد و بالعکس.
اگر #مهدی نبود، هرگز #جنگ ما این قداست را پیدا نمیکرد، حق این دو بر هم، حق متقابلی است. یعنی همانطوریکه جنگ و جهاد منشاء بروز این شخصیت برجسته شد همانطور هم #مهدی تمام قامت بهترین علم و معرف جنگ شد و این قداست را به جنگ ما بخشید.
قلههای شهید دفاع مقدس، نورانی بودند. اینها ذرات وجود نورانی امام راحل را گرفتند و در واقع تکثیرکننده وجود #امام_خمینی (ره) بودند، منتشرکننده وجود امام راحل در دفاع مقدس بودند، از اینرو این تحول و سرعت در این تحول اساسش بهدلیل مدیریت بالا، مقدس و والای شهیدان ما بود. انسان صالح، انسان پاک و انسان مخلص وقتی در راس قرار بگیرد، تاثیرش اینگونه خواهد بود. دلیل این تحول این بود، انسانهای پاکی مثل #مهدی_باکری و #حمید_باکری منشاء این تحول بزرگ شدند.
من معتقد هستم، یابنده #مهدی و #حمید یابنده #فاطمه اطهر(س) است، کسی که قبر فاطمه سلام الله علیها را به ما نشان دهد همان کس، #مهدی و #حمید را نیز به ما نشان خواهد داد. این دو برادر که تداعی امام حسین (ع) و ابوالفضلالعباس (ع) را میکردند و من بارها آقا_حمید را دیدم هیچوقت فکر نکردم که برادر آقا #مهدیست. تعبد، ادب و احترام بسیار زیادی نسبت به آقا #مهدی داشت. آقا #مهدی معروفترین و زیباترین کلمهای بود که وجود داشت.
@bakeri_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
——
•┈┈🌺🌿••✾••✾••🌿🌺┈┈•
▫️
بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست
همیشه به یاد خدا باشید
و فرامین خدا را عمل کنید.
بخشی از وصیت نامه ش ه ی د مهدی باکری
.
.•┈┈🌺🌿••✾••✾••🌿🌺┈┈
#خدا#سبک_زندگی
#صدای_ماندگار#یاد_خدا#راه#موقعیت_مهدی#راه#وصیت
#مهدی_باکری
آقا مهدی باکری
با کت و شلوار
رضوان خدا بر او
🌷آقا مهدی عزیز، دعا کن برای ما🌹
#مهدی_باکری
#باکری